شيوه هاي مؤثر در فروپاشي عثماني

كنش هاي بين المللي در نتيجه ي بهره جويي هاي فراوان ميان حاكميّت هاي موجود در سطح نظام بين الملل حاصل شده اند و جنگ، صلح و همكاري دائم و موقت در اثر تعيين رابطه ي قدرت ميان دولت ها، ساختار اصلي نظام بين الملل را تشكيل مي دهند.
چهارشنبه، 26 فروردين 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شيوه هاي مؤثر در فروپاشي عثماني
شيوه هاي مؤثر در فروپاشي عثماني

 

نويسنده: محسن فرسايي




 

كنش هاي بين المللي در نتيجه ي بهره جويي هاي فراوان ميان حاكميّت هاي موجود در سطح نظام بين الملل حاصل شده اند و جنگ، صلح و همكاري دائم و موقت در اثر تعيين رابطه ي قدرت ميان دولت ها، ساختار اصلي نظام بين الملل را تشكيل مي دهند.
در اين راستا، شناسايي ساختارها و صف بندي هاي چالش برانگيز منطقه اي و جهاني، از جمله ضرورت هاي اوليه براي تصميم سازان و تدوين كنندگان راهبردي هر كشوري محسوب مي شود.
از سوي ديگر، سرعت در تغيير ماهيت و تحولات سياسي- امنيتي جهان و ظهور پديده هاي فراساختاري و رشد صنعت و تكنولوژي براساس علوم پايه كه از ويژگي هاي دو قرن گذشته بوده، باعث گرديده اند كه ابزارهاي مورداستفاده در جنگ ها و رقابت هاي اطلاعاتي- امنيتي پيچيده تر و مطمئن تر شوند.
در پي اين شرايط، قدرت تخريبي و تأثيرگذاري ابزار و ادوات باعث ارتقاي روحيه ي جنگي و امنيتي در ميان واحدهاي سياسي شده و وسوسه ي نزاع، تهاجم و تصرف به عنوان پاردايم حاكم بر محيط بين الملل، دسته بندي هاي جديدي را در قالب پيمان ها و اتحاديه هاي منطقه اي و جهاني به وجود آورده اند.
به هر ترتيب اگر قرن 17م. را آغاز تحول در ساختارهاي جامعه ي جهاني بناميم، به طور يقين قرارداد وستفالي در سال 1648م. نوع جديدي از روابط ميان دولت- ملت ها را در صحنه ي بين الملل ترسيم نمود، كه آغازي بر ارتباطات و تعاملات نوين جهاني بود.
مدل غيرقابل انكار دولت هاي ملي مبتني بر آراي مردم، پديده اي بود كه بعد از اين تاريخ به مرور مدل هاي سلطه محور و توتاليتر را به چالش فراخواند.
از اين زمان به بعد تنوّع، تعدّد و تشديد تعاملات ميان اجزاي صحنه ي جهاني، دسته بندي ها و بلوك هاي نويني را با تكيه بر حفظ منافع و مصالح ملي دولت ها ايجاد كرد، كه تمامي آنها داراي ماهيت و رويكردي نظامي- امنيتي بودند.
رقابت براي كسب منافع هميشگي، توسط واحدهاي ملي مقدمات ظهور و سقوط برخي دولت ها در اروپا را به همراه داشت. وجود جنگ هاي سي ساله ميان مسيحيان اروپايي ( 1618-1648م ) جنگ هاي جانشيني « اسپانيا » ( 1701-1713م ) ، جنگ هاي هفت ساله ي « فرانسه » ‌و « انگليس » ( 1756-1763 ) ، و جنگ هاي خونين ناپلئون، در حقيقت آغاز تشكيل نظام موازنه ي قوا، چند قطبي يا دوقطبي كردن جهان بودند.
اما از سال 1815م. بعد از كنگره ي وين، روند امنيتي شدن نظام بين الملل به منظور حذف يا تضعيف قدرت هاي رقيب در قالب استراتژي اقدام غيرمستقيم شدت بيشتري يافت و در اين ميان امپراتوري عظيم عثماني در معرض بيشترين حملات قرار گرفت.
رقابت در عرصه هاي اقتصادي، اعتقادي، سياسي، جغرافيايي و حتي جمعيتي، باعث شد كه دكترين متفاوتي اعم از تهاجمي، تدافعي و موازنه اي در دستور كار دولت هاي مقتدر اروپايي از يك سو و دولت عثماني از سوي ديگر قرار گيرد.
هزينه بر بودن روش هاي نظامي به تدريج باعث شد كه دولت ها، مذاكره و ديپلماسي را به جنگ و تجاوز ترجيح دهند، ولي اين موضوع مانع از آن نشد كه ايجاد فرصت براي اقدامات پنهان و براندازي كشورهاي حريف به خصوص دولت عثماني ناكارآمد جلوه كند. به مرور زمان توجه به اين اقدامات و طراحي فعاليت هاي پنهان بيشتر مي شد.
اما هيچ يك از اين روش ها و راهكارها به تنهايي باعث شكست يا تضعيف امپراتوري عثماني نشدند؛ زيرا روحيه ي اجتماعي حاكم بر جامعه ي عثماني مانع از تأثيرگذاري هريك از روش هاي سخت افزاري يا نرم افزاري شد.
وجود يك ارتش توده اي با پشتوانه هاي اعتقادي و جهادي تحت فرماندهي سلطان يا خليفه ي كاريزما، هرگونه تهاجم يا عمليات سخت افزاري عليه اين امپراتوري را تقريباً طيّ 5 قرن، با شكست مواجه ساخته بود.
از اين رو به منظور محدودسازي و تضعيف و سپس براندازي دولت عثماني، تلفيقي از دكترين هاي سياسي- امنيتي و اقتصادي به صورت نرم افزاري و سخت افزاري توسط قدرت هاي برتر اروپايي تحت هدايت صهيونيسم بين الملل در طيّ زمان اعمال و اجرا شد.
با توجه به اينكه در اين مقاله قصد كالبدشكافي روش ها و رويكردهاي تاكتيكي و عملياتي دقيق طرح هاي براندازي را نداريم، بنابراين فقط به منظور آشنايي با شيوه هاي مؤثري كه در فروپاشي امپراتوري عثماني توسط جريان صهيونيسم بين الملل اعمال شد، به صورت اختصار به راهبردهاي موردنظر اشاره مي كنيم:

1. جنگ مستقيم

جنگ، دربرگيرنده ي طيف وسيعي از مناقشات و پيامد يك بحران است. تضادهاي متعدد در جهت كسب منافع ميان دو يا چند حاكميت، مقدمات ايجاد چالش و بحران را پيش روي كشورها قرار مي دهد، كه در نتيجه به جنگ مستقيم منتهي خواهد شد.
پذيرش ريسك شكست يا پيروزي در اثر جنگ، آغاز جنگ براي اتخاذ تصميم عليه موضع گيري هاي تهاجمي يا تدافعي دشمن است؛ هرچند كه در قرن حاضر، كمتر از پارادايم جنگ به عنوان گزينه ي اول و ابزار مطلوب استفاده مي شود.
اما بررسي هاي انجام شده، بيانگر آن اند كه، قدرت هاي قاره اي به دليل برتري موقعيّت خود با ايجاد گفتمان سلبي و قراردادن الگوي رئاليسم تهاجمي به عنوان اولويت سياست خارجي خود در جهت دست يابي به منافع موردنظر از جنگ به عنوان استراتژي تضمين شده، معمولاً‌ بيشترين بهره برداري را مي كنند.
از سوي ديگر قدرت هاي منطقه اي براي تأمين منافع و حفاظت از محيط امنيتي خود، با اتخاذ الگوي رئاليسم تدافعي همواره درصدد ايجاد توازن قوا و گسترش اتحادها و ائتلاف هاي منطقه اي برمي آيند. تلاش در جهت جلوگيري از افزايش قدرت قاره اي به عنوان تهديد بالقوّه براي قدرت هاي منطقه اي و حتي ذره اي، استراتژي اصلي آنان محسوب شده و حتي گاهي به ناچار جنگ را به عنوان گزينه ي اصلي براي حفظ و بقاي خود انتخاب مي كنند.
در اين ميان امپراتوري عثماني، طيّ چند قرن به عنوان ابرقدرت قاره اي و جهاني همواره از جنگ براي تأمين منافع خود با تكيه بر ارتش بزرگ اسلامي سود جست؛ هرچند كه گاهي اهداف راهبردي و طولاني مدت نيز فداي منافع زودگذر مي شدند.
از سوي ديگر قدرت هاي منطقه اي در اروپا با اتخاذ تدابير لازم و تقويت پايه هاي اقتدار خويش، ضمن گسترش ائتلاف ها و اتحادهاي ميان منطقه اي، به تدريج از سياست تدافعي خارج شده و با درك شرايط سياسي خاص، از جنگ به عنوان ابزاري براي تضعيف و سركوب ارتش « عثماني » سود جستند.
حتي در چنين وضعيتي سياست هاي تهاجمي و رزمي بر ديپلماسي و تعاملات فرهنگي- اقتصادي دولت عثماني غلبه يافت و موجب خطاي راهبردي تصميم گيران و رهبران در باب عالي شد.
چنان كه انباشت و استهلاك سرمايه در موضوع جنگ مانع از رشد اقتصادي در ساير عرصه ها مي شد و به تدريج فشار اقتصادي ناشي از پيامدهاي جنگ، نارضايتي هاي اجتماعي را به وجود آورد. به طور كلي اختلاف ميان راهبردهاي اصولي و عدم توانايي در امتزاج و تلفيق اين سياست ها، باعث رقابت هاي تسليحاتي و ترجيح رفتارهاي نظامي و از دست رفتن فرصت ها در ساير عرصه ها گرديد. شرايط محيطي و اجتماعي عثماني در پايان قرن 19 ميلادي، به مرور فرصت مطلوب براي جنگ هاي پيش دستانه عليه امپراتوري عثماني را براي غرب و جريان صهيونيسم بين الملل فراهم آورد. (1)

2. مداخله

اقدام مؤثر براي تغيير حاكميّت سياسي در يك كشور يا كمك به تثبيت يك حكومت در مقابل شورش، براندازي و حمله ي نظامي گروه ها و كشورهاي ديگر، هدف عمده ي مداخله گرايي به صورت مستقيم يا غيرمستقيم است.
همچنين مداخله مي تواند به وسيله ي گروه هاي شبه نظامي براي كمك به سرزمين مادر يا محافظت از يك رژيم غيردمكراتيك و توتاليتر توسط ساير هم پيمانان انجام شود.
به طور معمول، مداخله پس از فراهم آمدن شرايط بحراني لازم صورت مي گيرد، به گونه اي كه حتي مي تواند موجبات تأييد يا عدم تأييد ساير بازيگران را در پي داشته باشد.
مداخله ي مستقيم و غيرمستقيم اعم از نظامي و غيرنظامي، پنهان يا آشكار، عموماً در جهت تسريع براندازي يا كمك به نيروي ضدّ براندازي در كشور دوست يا متحد با لحاظ كردن اصل غافل گيري صورت مي گيرد. امروزه به دليل وجود سازمان هاي بين المللي نظارتي و حقوقي فراوان در تمام جهان، مداخله گرايي روندهاي پيچيده اي را طي مي كند تا محكوميت هاي جهاني را پشت سر بگذارد، اما بررسي هاي تاريخي نشان مي دهد كه مداخله و تهديد به آن توسط كشورهاي اروپايي با تحريك جريان صهيونيسم به بهانه ي حمايت از اقليّت ها يا قوميّت هاي خاص، عليه امپراتوري عثماني به عنوان اهرمي براي محدوديت در اعمال قدرت، چندين بار در طول زمان اتفاق افتاده است.

3. جنگ چريكي

خشونت به عنوان محور اصلي اقدام، گاهي به صورت جنگ چريكي چهره ي خود را نمايان مي سازد.
اين روش از اوايل قرن نوزدهم ميلادي به عنوان عاملي براي تضعيف و تخريب قدرت حاكميّت، مورد استفاده ي نيروهاي برانداز قرار گرفته است.
شايد بتوان گفت: علت رونق آن، توليد فراوان سلاح هاي گرم، كوچك و ارزان قيمت مانند مين، مسلسل، نارنجك و انواع تفنگ هاي خود كار با قدرت تخريبي مؤثر در اوايل قرن نوزدهم ميلادي بود كه امكان بهره برداري از اين سلاح ها را براي مخالفان حكومت ها و جريان هاي سياسي در عمليات هاي غافل گيري، شبيخون، كمين، ترور و. . . فراهم ساخت.
استفاده ي گسترده از اين ابزار در طيّ دو قرن گذشته، سبب افزايش قدرت چانه زني گروه ها و احزاب مخالف و اپوزيسيون شده است؛ به نحوي كه جنگ ها و عمليات هاي چريكي نامنظم، قادر به تسليم يا تضعيف ارتش هاي منظم شده اند.
اگرچه جنگ چريكي با ماهيت نظامي توسط شخصيت هاي برجسته ي چپ گرا، مانند مائو، چگوارا و تيتو رنگ و بوي ايدئولوژيك و انقلابي گرفت، اما طيّ دهه هاي گذشته نيز به عنوان يك راهكار اصلي مبارزه و براندازي حاكميت ها موردنظر طرّاحان و سازمان دهندگان عمليّات براندازي بوده است.
كي جي هالستي مي گويد:
" استراتژي سياسي اصلي جنگ چريكي، به دست آوردن كنترل عملي بر بخش هاي هرچه وسيع تري از مردم غيرنظامي و در عين حال به طور هم زمان دور ساختن آن مردم از رژيمي است كه قدرت را به دست دارد. هدف نظامي جنگ چريكي، فرسودن تدريجي نيروهاي دولتي تا جايي است كه اين نيروها در شهرهاي بزرگ جمع شوند و شورشيان را رها كنند تا كنترلشان را بر مناطق روستايي محكم سازند. يك نيروي چريكي را مي توان با يك كوه يخ مقايسه كرد. آنچه يك ناظر مي بيند گروه كوچكي از مبارزان چريك تمام وقت است كه به طور مداوم نيروهاي دولتي را آزار مي دهند و آنان را از مناطق روستايي مي رانند. (2) "
بنابراين جنگ چريكي از لحاظ منطقه ي اقدام، داراي ابعاد و رويكردهاي مختلفي در محيط هاي روستايي، شهري، حومه اي، جنگلي و كوهستاني است. چنان كه در مناطق شهري بيشترين فعاليت هاي چريكي ناظر بر عمليات هايي از قبيل: تخريب مراكز دولتي، سرقت مالي از منابع دولتي، كمين عليه نيروهاي وابسته به حاكميّت، بسترسازي براي امنيت زدايي به منظور سلب اعتماد به نفس از نيروهاي امنيتي- انتظامي و درنهايت فرسايش نيروهاي مدافع رژيم سياسي حاكم بر كشور است.
اما در روستا و مناطق حاشيه اي، عمده ترين فعاليت ها به پشتيباني عملياتي، آموزش و تبليغ، پنهان كاري و اسكان بستگان و نزديكان نيروهاي چريك معطوف مي شود.
فعاليت پنهان و چريكي انجمن ترك هاي جوان، ابتدا در بخش هاي اروپايي و سپس بخش هاي آسيايي و درنهايت پايتخت امپراتوري عثماني را مي توان در زمره ي اقدامات چريكي به شمار آورد.

4. كودتا

حاكميّت بينش امنيتي و اولويّت يافتن راه هاي كسب اقتدار در يك جامعه و افزايش تضادّهاي استراتژيك ميان بازيگران، منشأ تحوّل در ساختارهاي حكومت خواهد شد.
پيگيري بازي با حاصل جمع جبري صفر و نفي گزاره هاي ارزشي و صلح محور توسط كنش گران، ناپايداري هاي امنيتي را در حكومت ها ايجاد مي كند، كه در نتيجه گاهي به براندازي از طريق كودتا منجر مي شود. به عبارت ديگر، گفتمان حاكم بر كودتا كه متأثّر از ديالكتيك قدرت و اعمال زور و خشونت است، اوج يك مناقشه ي سياسي- امنيتي براي به دست گرفتن حاكميت به شمار مي آيد.
ضمن آنكه لازمه ي انجام كودتا داشتن طرح و برنامه، انسجام و هدايت، دقت و حمايت، قدرت و هدف استراتژيك در داخل منطقه ي اقدام و حتي خارج از آن است. اجراي عمليات كودتا به ميزان اقتدار و توانايي حريف در عمليات ضدّ كودتا بستگي دارد و به همين دليل به انواع گوناگون و مراحل مختلف از حيث زمان و مكان تقسيم مي شود. آنچه كودتا را از مداخله و جنگ متمايز مي سازد و به آن اهميت استراتژيك مي بخشد، كم بودن هزينه ها و سرعت انجام آن در پرتوي تلاش براي كسب حمايت هاي اجتماعي است.
لازم به يادآوري است كه در يك عمليات كودتا اقدامات زير جزو فرآيندهاي ضروري به شمار مي آيد:
الف- استخدام عناصر مستعد در مراكز حسّاس سياسي فرهنگي؛
ب-شناسايي و به كارگيري عوامل نظامي مؤثر در نيروهاي مسلح و حتي شبه نظاميان؛
ج-تضعيف اقتدار امنيتي حاكميت و قراردادن منافعان در فضاي تدافعي و يأس؛
د- ايجاد شبكه ي ارتباطي پنهان و جايگزين در زمان اقدام و بعد از اقدام؛
هـ - ترور سريع رهبران و مدافعان اصلي حاكميّت؛
و- سازماندهي و هدايت مستقيم كودتاگران در پست هاي حسّاس و كليدي؛
ز- كنترل و مديريت اجتماعات و اعتراضات عمومي بعد از عمليات كودتا؛
ح- طراحي و آمادگي لازم براي عمليات احتمالي ضدّ كودتا.

5. اصلاح طلبي

كاناليزه شدن هدف ها و خواست هاي سازمان برانداز، در مجاري قانوني و حركت در مسير براندازي از طريق مسالمت آميز و نرم افزاري يكي از مؤثرترين شيوه هاي تغيير ماهيت در قدرت سياسي حاكم بر كشورها به شمار مي آيد، به طوري كه به صورت جدّي دكترين هاي سياسي- امنيتي حاكم بر رژيم ها را دچار چالش و تنش مي كند.
در اين مورد طرّاحان سازمان برانداز با اتخاذ راهكارهاي قانوني و مشروع، تحت عنوان هاي مختلفي چون اصلاحات، آزادي خواهي، رفراندم، جمهوري، مشروطه خواهي و. . . در تلاش براي به دست گرفتن قدرت، برنامه سازي مي كنند.
آنان با تشويق مردم و حاكميّت سياسي براي برگزاري انتخابات و رفراندوم به منظور تأسيس مجلس قانون گذاري، تدوين يا تغيير قانون اساسي، فضاي باز سياسي و. . . مقدمه ي حضور و نفوذ جريان برانداز را در عرصه هاي تصميم گيري فراهم مي سازند.
اين جريان تا آنجا پيش مي رود كه با استفاده از شعار اصلاحات و نوگرايي سيستمي در عرصه ي حاكميت، ضمن ايجاد فضاي مناسب براي فشار و تهديد عليه رژيم سياسي، طرفداران زيادي را جذب مي كند و سپس با استفاده از ابزارهاي متناسب فرهنگي و رواني خاص، بسياري از مطبوعات، رسانه ها و احزاب را با خود همسو مي كند.
سازمان برانداز پس از تأسيس، استخدام يا نفوذ در عرصه هاي تأثيرگذار فرهنگي مانند روزنامه، نشريه، كتاب، تلويزيون، راديو، اينترنت و . . . در صدد تغيير نگرش افراد جامعه و دست كاري در باورهاي اجتماعي برمي آيد.
به طور خلاصه بايد گفت كه از جمله تبعات اصلاح طلبي عوامل سازمان برانداز، فرسودگي توان سياسي داخلي و پراكندگي در مسئوليّت پذيري هرم اقتدار ملي است، چنان كه به تدريج حاكميّت را به سمت گرايش به حزب سالاري و ليبراليسم بي پرواي سياسي متمايل مي سازد و درنهايت ماهيّت سيستم را به چالش مي كشاند.
به بيان ديگر، سازمان برانداز ضمن كشف زيرساخت هاي سياسي فاقد تحليل و ارائه ي داده هاي كثرت گرايانه و تهديد انسجام سياسي حاكميّت، به بسط قلمرو اجتماعي خويش و نفوذ در اركان اقتداري حاكميّت مي پردازد. در ادامه ي بحث هاي بعدي خواهيم ديد كه اين فرآيند و رفتار تخريبي حاصل از آن در دهه هاي پاياني قرن 19م. عليه امپراتوري عثماني با مهارت كامل اعمال شد.

6. جاسوسي

مي دانيم كه براي درك ارتباطات و تعاملات پيچيده ميان اجزاء و ساختار اصلي حاكميّت به منظور تغيير ماهيّت آن، پس از جمع آوري اطلاعات در قالب اخبار پنهان و آشكار بايد در مسير تجزيه و تحليل و بررسي محتوايي قرار گيرد.
نتيجه ي حاصل از اين فرآيند تحليلي، معطوف به برنامه ريزي و تصميم گيري در سطح نخبگان است و به همين دليل هر نوع اطلاعاتي كه بتواند ميزان ريسك عمليات براندازي را كاهش دهد، هدف اصلي طرّاحان سازمان برانداز تلقي مي شود. به عبارت ديگر، مفهوم شناخت به عنوان مجهول اصلي در ذهن عوامل اصلي قلمداد شده و طيف وسيعي از نيازمندي هاي اطلاعاتي را كه بايد برآورده شود، شامل مي گردد.
لذا دست يابي به اطلاعات راهبردي و پايه، مستلزم داشتن تكنولوژي و تجهيزات جمع آوري اطلاعات و جذب همكاران و استخدام نخبگان پنهان و همسو با مؤلفه هاي موردنظر سازمان برانداز است كه از آنان در تعابير مختلف به جاسوس، نفوذي، رخنه اي، بريده، برگشته يا دوبل ياد مي شود.
در اين راستا مي توان گفت: هدف عناصر و عوامل نفوذي ياد شده در درون يك حاكميت، مطابق با معيارها و اهداف سازمان برانداز، شناسايي نقاط ضعف و آسيب پذير، اعمال شيوه هاي تشديد معضلات، ناكارآمدي ها و اختلال در تصميم سازي هاي ملي است.
جمع آوري داده ها توسط عوامل جاسوس ممكن است در دو مسير موازي يعني عمليّات اجرايي و عمليات رواني مورد بهره برداري نيروي برانداز قرار گيرد.
چنان كه گاهي يافته ها و اقدامات مؤثر يك جاسوس، زمان، مكان، موقعيت، شدت و حجم عمليّات براندازي را مشخص مي كند و داده هاي آنان به عنوان فصل الخطاب يك جريان برانداز تعريف و تفسير مي شود.

7. بحران سازي

از جمله اهداف سازمان برانداز، ايجاد تغيير در وابستگي هاي متقابل امنيتي ميان سطوح مختلف جامعه با حاكميت است. به گونه اي كه سرچشمه هاي آشوب و شورش، جايگزين همكاري و تعامل ميان مردم و دولت شود.
در حقيقت سازمان برانداز با برنامه ريزي نظام مند خود تلاش مي كند تا اسباب ترديد شهروندان را نسبت به امكانات، توانايي ها و مقدورات دولت ملي فراهم آورد و ضمن تغيير در نظام سلسله مراتب حاكميّت و ساختار وفاداري اجتماعي، با تقويت و ترويج خرده گروه ها و جنبش هاي اجتماعي غيرهمسو، دولت و حاكميّت را با چالش فزاينده روبرو سازد.
تهديد و تخريب امنيت حاصل از مشروعيّت و هم گرايي دو جانبه در حاكميت، با استفاده از ابزارهاي متعدد ضدّ امنيتي پارادايم اصلي بحران آفريني توسط نيروي برانداز است و موجبات كشمكش در سطح فروملي را فراهم مي آورد.
ابزارهاي يادشده در قالب روش هاي متعدد شورش گري به منظور ايجاد بحران مديريت، اقتدار و تعميق بحران به حوزه هاي فروملي توسط سازمان برانداز، گاهي به صورت موارد زير انجام مي شود:

7-1. اغتشاش

روند عملياتي خارج ساختن محيط اجتماعي از وضعيّت عادي به حالت اضطراري و ايجاد طغيان عمومي به صورت فزاينده را اغتشاش مي ناميم. سازمان برانداز با فراهم ساختن شرايط موردنظر در محيط اجتماعي و برجسته سازي يك نياز يا پديده ي مشترك و فراگير، بسترهاي لازم براي آغاز يك انفجار عمومي را به وجود مي آورد. در اثر اقدامات فراگير، نيروي برانداز اغتشاش از يك محل يا شهر كوچك آغاز شده و به طور فزاينده به تمام محيط جغرافيايي كشور تسرّي مي يابد. به دنبال آن مجموعه ي اركان امنيتي و نظامي و اطلاعاتي حاكميت با يك چالش فراگير غيرقابل كنترل مواجه مي شود، ضمن اينكه سازمان برانداز براي هدايت و رهبري اغتشاش به هر وسيله اي متوسل مي شود.
ناگفته نماند كه گاهي اغتشاش براي تخريب روحيه ي مدافعان حاكميّت يا فريب آنان از يك جريان اصلي با رويكرد براندازي طرّاحي و اجرا مي شود.

7-2- اعتصاب

جريان خروج عامدانه و هدايت شده ي عوامل توليد، كار و خدمات عمومي جامعه از حالت سيستماتيك و عادي به حالت ركود و تعطيلي همراه با اعتراض را اعتصاب مي گويند.
نيروي برانداز به صورت هدفمند با آسيب شناسي دقيق از نقاط ضعف و قوت روند مديريتي جامعه و كشف نيازمندي هاي حياتي و اوليه ي اجتماع، به منظور اثبات ناتواني حاكميّت در اعمال قدرت و امتيازگيري در جهت اهداف موردنظر، تمام يا بخشي از اقتصاد در عرصه هاي توليد، توزيع يا مصرف را به چالش مي كشاند.
ايجاد وقفه در توليد يا توزيع با مساعدت و همسويي كاركنان يك سازمان حياتي و مؤثر در امنيت و رفاه عمومي مي تواند آغازي بر يك بحران عمومي گسترده و تغيير ماهيّت در حاكميت باشد.
نتيجه ي اين اقدام جلوگيري از حضور فراگير نهادهاي حكومتي در طبقات فرودست و جلب مشاركت عمومي خواهد شد كه درنهايت به واگرايي طبقات مختلف جامعه از يكديگر و دولت خواهد انجاميد.

7-3- اختلال

در حكومت هايي كه مشروعيّت و مقبوليّت وجود ندارد، قدرت سياسي در معرض انواع تهديدات، اعمّ از داخلي و خارجي قرار مي گيرد و در نهايت امنيت ملي كشور با كوچك ترين اختلال در نظم و مديريت متزلزل مي شود.
حاكميت ها با اطلاع از اين مسئله كه ارتباطات و حمل و نقل عمومي، بستر ثبات و توسعه و شاهرگ هاي حياتي اقتصاد ملي در هر كشوري و محور ايجاد رضايت مندي و كسب مشروعيّت و مقبوليّت هستند، با حسّاسيت ويژه اي به اعمال نظم و مديريت در اين زمينه مي پردازند.
همين مسئله معمولاً موردتوجه طرّاحان سازمان برانداز بوده و در زمره ي اهداف عملياتي قرار مي گيرد. به عبارت ديگر ارتباطات، اعمّ از وسايل ارتباط جمعي يا سيستم مواصلاتي و مخابراتي و حمل و نقل عمومي، اعمّ از درون شهري و بين شهري يا تعامل ميان كشوري، اگر تحت ضربه ي تشكيلاتي نيروي برانداز واقع شود، اختلال مؤثري در مديريت بر منابع ارتباطي حاكميّت وارد شده و متعاقب آن فضاي نارضايتي و تكثّرگرايي بر كشور و جامعه حاكم مي شود، كه مورد بهره برداري سازمان برانداز قرار مي گيرد. يورگن هابرماس در اين زمينه معتقد است:
" از نقطه نظر تكنيكي، ضعف و حسّاسيت شديدي كه جوامع پيچيده ي ما نسبت به تخريب دارند، موقعيت مطلوبي براي فلج كردن موقّت فعاليت روزمره به وجود مي آورند، كه مي تواند با كمترين هزينه اي خسارت عظيمي به بار آورد. (3) "
بنابراين هرچه جوامع پيشرفته تر و توسعه يافته تر مي شوند امكان ايجاد اختلال در جامعه ي هدف، براي سازمان برانداز آسان تر مي شود.

7-4- ارعاب

ايجاد تنش و احساس ناامني و نگراني از محيط امنيتي حال و آينده، مقدمات لازم براي گسترش سطح بي اعتمادي عمومي و اعتراض هاي مردمي به رژيم حاكم را فراهم آورده و باعث دخالت و حضور نيروهاي برانداز مي شود، به گونه اي كه از آن به عنوان اقدام سياسي مخفيانه عليه امنيت رواني جامعه نام مي برند. در اين باره تلاش براي گسترش يأس عمومي از رژيم حاكم و بسترسازي براي رويكرد نوين به قدرت جايگزين در دستور كار سازمان برانداز قرار مي گيرد.
آدم ربايي، سرقت، انفجارهاي بي هدف، آتش سوزي هاي ممتد، راهزني هاي سازماني، قتل هاي زنجيره اي و سازمان يافته، بيماري هاي فراگير و مشكوك، قطع سوخت و انرژي، حوادث متعدد در حمل و نقل، بيكاري، تورّم غيرعادي، فساد و فحشا، نابودي محصولات زراعي و انبارهاي غلات و . . . از جمله مصاديق بارز براي ايجاد رعب و وحشت عمومي در ميان توده ي مردم هستند كه هنوز جايگاه خود را در ميان طرح هاي براندازي حفظ كرده اند.
طرّاحان و مجريان عمليات ارعاب، معمولاً در ميان بدنه ي نظام حاكم، ابتدا در صدد جذب عناصر و عوامل همكار برآمده و سپس در جريان اقدام خود از پيچيده ترين برنامه هاي نرم افزاري و سخت افزاري پنهان بهره مي برند. هدف نهايي در اين اقدام، تخريب رواني نخبگان و توده ي جامعه به منظور واگرايي ميان آنان از يك سو و ساختار سياسي شكننده از سوي ديگر است.

پي‌نوشت‌ها:

1. جالب اينكه پس از گذشت ده ها سال از فروپاشي امپراتوري عثماني به عنوان محور قدرت كشورهاي اسلامي در شرق، باز هم شاهد جنگ طلبي كشورهاي غربي و جريان صهيونيسم بين الملل هستيم. پس از فاش شدن طرح جهاني و استراتژي صهيونيسم در برابر كشورهاي اسلامي در سال 1982م. ( اشغال كشورهاي عراق، سوريه و مصر ) و به دنبال آن سناريوي جنگ جورج بوش پدر، عليه صدام در عمليات طوفان صحرا در سال 1990م، آقاي كنت دمارانش رئيس سازمان اطلاعاتي فرانسه، در كتاب خود به نام جنگ جهاني چهارم به لزوم ادامه ي جنگ هاي صليبي عليه مسلمانان اشاره مي كند. ( همان طور كه جورج بوش پسر بعد از 11 سپتامبر 2001م. به زبان آورد ) وي در سال 1991م. مي نويسد: " انواع نبردهايي كه در جنگ جهاني چهارم روي خواهد داد، از سوي مللي ابداع مي شود كه ذهنيّت خليفه و امپراتوري عثماني را به ارث برده اند؛ ما در جنگ هاي صليبي جديد به شكل كارآمدي وارد خواهيم شد.
شمال تقريباً در يك هزار سال پيش طيّ جنگ هاي صليبي شكست خورد. حال نبايد و نمي توانيم در جنگي كه پيش رو داريم، ناكام شويم. جنگ هاي صليبي آينده، عملياتي در جهت دفاع است. ما نبايد به هيچ وجه فراموش كنيم كه جنگ هاي صليبي جديد كه ما آن را جنگ جهاني چهارم ناميديم، ممكن است در جايي دور از سواحل ما روي دهد. ما بايد آماده باشيم تا زندگي مان را در دور و نزديك فدا كنيم.
اعتقادات ما شديداً براساس سعادت مادّي است. برخي رژيم هاي خاورميانه اي اين ضعف ما را فهميده اند. . . ما در خاورميانه وارد دوره اي سرشار از ترديدهاي بزرگ شده ايم كه دريچه اي به سوي فرصتي شگرف است. حال زمان آن است كه ضمن مهيّا ساختن دوستانمان بر دشمنان خود فشار وارد آوريم.
هدف نهايي كار اطلاعاتي ما، تهيه ي تصويري كامل و بي غرضانه از دنياست تا رهبران كشورهاي ما بتوانند به كمك آن با عقل و درك عمل كنند. اين مطلب نظر هميشگي من بوده است. من يك بار به پرزيدنت ريگان گفتم، تا چه اندازه به مصلحت حكومتي معتقدم و فكر مي كنم مي تواند مهمتر از هر قانوني باشد. "
كنت دمارانش؛ « جنگ جهاني چهارم » ، ترجمه ي سهيلا كيانتاژ، انتشارات اطلاعات چاپ اول 1372، صص 43-44.
2. كي جي هالستي؛ « مباني تحليل سياست بين الملل » ؛ ترجمه ي بهرام مستقيمي، مسعود طارم سري، انتشارات دفتر مطالعات سياسي و بين الملل وزارت امور خارجه 1373ش، چاپ اول، ص 458.
3. Http://Ir. Mondediplo. Com/article 264. html.

منبع مقاله :
فرسايي، محسن؛ ( 1388 ) ، براندازي صهيونيستي در امپراتوري عثماني، تهران: انتشارات هلال، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.