مقدمه
شما مردم دلير و آگاه، سرمشقي هستيد براي ملل زير سلطه... متحد شويد که در سايه ي اتحاد پيروزيتان بر ابرقدرتان، حتمي است. (1)اهداف تربيت از حيث توجه به آرمانهاي ملي در طول تاريخ، دستخوش تطوراتي گرديده است، در برخي جوامع، مقدم بر هر عامل ديگر، تربيت، بر ميراث گذشته، تکيه داشت و پاي بندي بدان را توصيه مي نمود. در دوران رنسانس، تربيت عمدتاً متوجه زيبايي و هنر شد و در دوران جديد، بيشتر به مشارکت اجتماعي، معطوف گرديده است.
براي نمونه، فردريک ماير (2) مي نويسد: « در روم، تربيت، عملي تر از آتن بود، رومي ها به تکاليف شهروندي و وفاداري ملي، بيش از فلسفه نظري اهميت مي دادند، آرمان تربيت رومي اين بود که فرد را براي فداکاري در راه سرزمين نياکان آماده سازد. او را در عادتهاي خود معتدل و ميانه رو بار آورد و کاري کند که هيچ گاه از شکستها مأيوس نشود. » (3)
اهداف تربيتي
از لحاظ تاريخي، در سال 1938، گروهي متشکل از جان ديويي و همکارانش با عنوان انجمن خط مشي تربيتي، گزارشي درباره هدفهاي تربيتي منتشر کرد، در گزارش نامبرده برچهار موضوع عمده تأکيد به عمل آمده است:الف- تحقق ذات: يک فکر پژوهنده، چيرگي در مهارتهاي اساسي، مانند سخن گفتن ، خواندن، نوشتن و حساب کردن، ديدن و شنيدن، دانش و عادتهاي بهداشتي، علاقه به بهداشت عمومي، تفريح و سرگرمي، علائق فکري و ذوقي، تکوين منش.
ب- روابط انساني: احترام به بشريت، دوستي، همکاري، ادب، قدرداني از خانواده، حفظ خانواده، تدبير منزل، و دموکراسي در خانواده.
ج- کارآمدي اقتصادي: اهميت مهارت کامل در کار، کارآمدي حرفه اي، سازگاري حرفه اي، درک حرفه اي، اقتصاد شخصي، اهميت دادن به داوري مصرف کننده، کار آمدي در خريد، حمايت از مصرف کننده.
ع - مسئوليت مدني: نياز به عدالت اجتماعي، فعاليت اجتماعي، فهم اجتماعي، داوري انتقادي، مدارا، استفاده از علم در امور اجتماعي، عضويت در جامعه جهاني، درک اصول حفاظت منابع ملي و فداکاري در راه دموکراسي. (4)
فلسفه وفاداري ملّي
در ميان فلسفه هاي تعليم و تربيت معاصر، مکتب آرمان گرايي (5) به لحاظ اعتقادي که به مابعدالطبيعه (6) دارد، بيش از برخي فلسفه هاي تربيتي، به پديده « هويت ملي » توجه و اهتمام نشان مي دهد. فلسفه تربيتي آرمان گرا، جهان را واجد معنا و مقصود مي داند و دانش آموز را جزئي از عالمي مي داند که مآلاً معنوي است و لذا دانش آموز بايد در پي سرنوشتي معنوي باشد که برحسب استعدادهاي ذاتي اش تحقق مي يابد. بر اين مبنا، رويکردهاي مختلفي در باب ملت و ميهن دوستي، وجود دارد که بعضاً معارض با يکديگرند. مهم تر از همه، آرمان گرايان اند که هواخواه فلسفه وفاداري هستند، زيرا آنها، دولت را شخصيتي بزرگتر از هر فرد يا کليتي بسيار پراهميت تر از اجزاء خود مي دانند، پس معتقدند بايد به دانش آموز آموخت که احترام کشور خويش و جامعه اي را که در آن چشم به دنيا گشوده است به جا آورد. وي بايد با علاقه قلبي به تحصيل مباني فرهنگي و آرمانهاي کشور و قوم خويش بپردازد. توسعه آزادي خود او فقط به نسبت رشد احساس انجام خدمتي شخصي در حق هر دو، جامعه و ملت، ميسّر خواهد بود. (7)بررسي اظهارنظرهاي فردريک ماير وجرج. ف نلر، (8) نشانگر آن است که يکي از اهداف اساسي تعليم و تربيت را مي توان در « مسئوليت مدني احترام به کشور خويش و انجام خدمتي شايسته در حق آن » ، خلاصه نمود. تحقق موارد مذکور، موجب درک هويت ملي مي شود.
آسيب شناسي هويت ملّي
برخي از عوامل آسيب زاي هويت ملي که به ويژه بر نسل جوان اثرگذار است، به طورخلاصه عبارتند از:1- پديده دو فرهنگي
ازدواج والدين با اتباع بيگانه، اقامت والدين در کشورهاي بيگانه، گذران اوقات فراغت در خارج، مهاجرتها و مسافرتهاي خارجي به ويژه در دوران شکل گيري شخصيت کودکان و نوجوانان، تکوين هويت ملي را براي پاره اي از نسل جوان، با مشکل مواجه نموده و بر باورهاي فرهنگي آنان، اثراتي نامطلوب، برجاي مي نهد و در مواردي به پديده ي « دو فرهنگي شدن » نيز منجر مي شود. به ويژه اگر سالهاي اوليه کودکي در کشوري بيگانه سپري شده و روند يادگيري زبان و ادبيات ملي را دچار وقفه نمايد، در اين صورت بر درک و معرفتِ ارزشها، ويژگيها و افتخارات ملي نيز تأثيرات نامطلوبي برجاي مي گذارد.يکي از نويسندگان (9) واژه ي دوفرهنگي را اينگونه توصيف مي کند:
« منظور از دوفرهنگي آن است که فرهنگ پيشين و آنچه فرهنگ امروز خوانده مي شود، در وجود ما در کنار هم و غالباً در تعارض با هم به سر مي برند و ما ناگزيريم که با هر دوي آنها دمساز باشيم. » (10)
مهمترين معضلي که اين پديده ايجاد مي کند آن است که نسل جوان دوفرهنگي، نه به درستي از فرهنگ ملي خويش آگاهي دارد، که در حقيقت با آن بيگانه است ونه مي تواند تمام عناصر فرهنگ بيگانه را جذب و درونسازي نمايد. از اين روي « هويت ملي » چنين نسلي، به پديده اي غامض و لاينحلي مبدّل مي شود. يکي از کارشناسان بنگلادشي سازمان يونسکو (11) در توصيف وضعيت کنوني خويش مي نويسد:
« هم اکنون از شخصيتي دوفرهنگه برخوردارم و اين بسيار جالب است، يکي به دليل تحصيلات غربي ام و ديگري تربيت والاي شهري که در فرهنگ پيشرفته آن در خود احساس مي کنم. موارد مشابه نيز به نحو چشمگيري در سراسر دنيا وجود دارد. در دنياي غرب، بر شعار « مصرف بيشتر، زندگي بهتر » که منتج از انگيزه موفقيت و روش کار است، تأکيد مي شود. طبيعتاً من علاقمند به کسب درآمد بيشتر، پيشرفت فن آوري براي کارآيي رقابتي بيشتر، بار مصرفي افزونتر، رفاه بيشتر و انگيزه قوي تر هستم ولي از اين چشم انداز يافتن پاسخ سؤالات اساسي خود را نمي دانم. سؤالاتي نظير اينکه:
1- طي 20 تا 30 سال آينده بشر با چه مسائلي روبرو خواهد شد؟
2- نقش آموزش و پرورش در تواناتر ساختن انسان براي مقابله با اين مسئله چيست؟
3- به ويژه چگونه مي توان نسل جوان را به مقابله با اين مسائل واداشت تا به نحوي شايسته تر و با درک بيشتر از ارزشهاي جهاني و به ويژه فرهنگي به پيروزي نائل آيد؟ » (12)
2- ملي گرايي افراطي
به اعتقاد برخي کارشناسان « فرهنگ و تمدن »، بزرگترين تغييراتي که در پديده ي « هويت ملّت ها » تاکنون انجام گرفته است در فاصله زماني پس از جنگ سرد تا کنون مي باشد، (13) زيرا سياستهاي جهاني موجب شد که بيشتر کشورها به ويژه جوامع جهان سوم، « هويت ملي » خويش را بيش از گذشته مورد تأکيد و دلبستگي قرار دهند. بدون شک، انگيزه اي که موجب تقويت ملي گرايي در جوامع مذکور گرديد، ايجاد مصونيّت در قبال تهديدهاي بيگانه بود. با اين حال ضروري است ميان اين دو پديده يعني « هويت ملي » و« ملي گرايي »، تفاوت قائل شويم. منظور از « هويت ملي »، درک ويژگيها و صفات مميزه ي يک ملت است که مشتمل بر ارزشها، افتخارات و پشتوانه هاي فکري و فرهنگي آن جامعه است. لذا بر مبناي چنين تعريفي درک و آگاهي هويت ملي، لازمه ي شناخت نقشها و وظايفي است که نوجوانان و جوانان بايد در قبال ملت خويش، آنها را ايفا نمايند. در حالي که « ملي گرايي »، غالباً در تقابل با ملّتهاي ديگر، و تفکيک منافع و مرزهاي خودي از سايرين، تبيين مي شود. و اين خصيصه بيشتر ناظر بر جدايي ميان ملل مختلف مي باشد.استادمطهري در اثر ارزنده خويش با عنوان « خدمات متقابل اسلام و ايران » مي نويسد:
« فکر مليت و تهييج احساسات ملي، احياناً ممکن است آثار مثبت و مفيدي، از لحاظ استقلال پاره اي از ملتها به وجود آورد، ولي در کشورهاي اسلامي بيش از آنکه آثار خوبي به بار آورد، سبب تفرقه و جدايي شده است. » (14)
ايشان در ادامه اين بحث مي افزايند:
« در مبارزاتي که در قرن بيستم به وسيله مسلمانان برضد استعمار صورت گرفت و منتهي به نجات آنها از چنگال استعمار شد، بيش از آنکه عامل مليّت تأثير داشته باشد عامل اسلام مؤثر بوده است از قبيل مبارزات الجزاير، اندونزي، کشورهاي عربي و پاکستان و ... و لذا در قرون جديد قدرتهاي اروپايي و آمريکايي، عامل اساسي جدايي ملل و جوامع اسلامي هستند. » (15)
به گفته اقبال لاهوري:
امر حق را حجت و دعوي يکي است *** خيمه هاي ما جدا، دلها يکي است
از حجاز و چين و ايرانيم ما *** شبنم يک صبح خندانيم ما (16)
استاد شهيد، در ادامه بحث به نقل مطلبي از روضه کافي مي پردازند که خلاصه آن چنين است:
« روزي سلمان فارسي در مسجد پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نشسته بود، عده اي از اکابر اصحاب نيز حاضر بودند، سخن از اصل و نسب به ميان آمد و هر کسي درباره ي اصل و نسب خود چيزي مي گفت و آن را بالا مي برد. نوبت به سلمان رسيد، به او گفتند، تو از اصل و نسب خود بگو. اين مرد فرزانه ي تعليم يافته و تربيت شده ي اسلامي به جاي اينکه از اصل و نسب و افتخارات نژاد سخن به ميان آورد، گفت: من نامم سلمان است و فرزند يکي از بندگان خدا هستم، گمراه بودم و خداوند به وسيله محمد(صلي الله عليه و آله و سلم) مرا راهنمايي کرد، فقير بودم و خداوند به وسيله پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مرا بي نياز کرد، برده بودم و خداوند به وسيله پيامبر (صلي الله علي و آله و سلم) مرا آزاد کرد، اين است اصل و نسب و حسب من. در اين بين رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) وارد شد و سلمان گزارش جريان را به عرض آن حضرت رساند، رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) روي کردند به آن جماعت که همه از قريش بودند و فرمودند: نسب افتخارآميز هر کس دين اوست. مردانگي هر کس عبارت است از خلق و خوي و شخصيت او، اصل و ريشه هر کس عبارت است از عقل و فهم و ادراک او، چه ريشه و اصل نژادي بالاتر از عقل؟ » (17)
لذا در جريان آزادسازي سرزمينهاي اشغالي لبنان از چنگال رژيم صهيونيستي، که به عنوان يک پيروزي بزرگ سال جاري ( سال 79 )براي مردم ستمديده لبنان محسوب گرديد، بيش از آنکه بر شعارهاي ملي تأکيد شود، بر شعائر اسلامي پافشاري به عمل آمد و اين پيروزي نه تنها مردم لبنان بلکه مسلمانان دنيا را به پيروزي، بشارت داد. از حيث تاريخ نهضتها و قيامهاي ملل بپاخاسته نيز، انقلاب اسلامي ايران، گواه روشني بر اين مدعاست که آنچه مايه حرکت توده هاي مردم شد، تأکيد بر موازين اسلامي و ارزشهاي ديني بود که فراتر از مرزهاي ملي و ميهني مي باشد. امام راحل، با دقت و هوشمندي خاصي، برخي از پيامدهاي زيانبار ملي گرايي را گوشزد نموده و مي گويند: « اين که من مکرّراً عرض مي کنم، اين ملي گرائي اساس بدبختي مسلمين است، براي اين است که اين ملي گرائي، ملت ايران را در مقابل ساير ملتهاي مسلمين قرار مي دهد و ملت عراق را در مقابل ديگران و ملت کذا را در مقابل کذا، اينها نقشه هايي است که مستعمرين کشيده اند که مسلمين با هم مجتمع نباشند. » (18)
3- فقدان آگاهي
آفتي نبود بتر از ناشناخت *** تو برِ يار و نداني عشق باخت
مولوي
دلبستگي به « هويت ملي » از آگاهي نسبت به خصيصه ها، مفاخر و ارزشهاي ملي، سرچشمه مي گيرد، اساساً شناخت هر پديده موجب يگانگي با آن مي شود و متقابلاً عدم شناخت، موجب بيگانگي مي گردد. يگانگي، زمينه ساز انس و الفت شده و پيوندهايي را ميان آدمي و آن پديده به وجود مي آورد و بيگانگي، عامل دوري، جدايي و فاصله از آن پديده مي شود. ضرب المثل معروفي است که بيانگر همين واقعيت مي باشد، مضمون آن چنين است: « مردم »، دشمن آن چيزي هستند که آن را نمي شناسند و نسبت به آن جهل دارند. يکي از منتقدين اجتماعي مي نويسد: « فقط تفکر و مطالعه و خودآگاهي ملت، در زمينه فرهنگ ملي، موجب حفظ هويت و اصالت و پيشرفت مي شود. » (19)
نکوداشت عالمان و بزرگان و فرزانگان، در حقيقت انگيزه اي براي نسل جوان براي روي آوردن به مفاخر و مآثر ملي است و اينها همه در تکوين آگاهي ومعرفت نسبت به « هويت ملي »، اثرگذار است.
سيسرون، خطيب بزرگي رومي در اهميّت دادن به آثار و آنچه منسوب به ميهن است تا آنجا پيش رفته که مي گويد: « انسان نمي تواند زيبايي کوهها را احساس کند مگر کوههاي وطن خود را که به واسطه الفت و عادت، دوست مي دارد. » (20)
4- غرب باوري
غرب در تعريفي که متفاوت از تعاريف ديگر است چنين توصيف شده است: (21)« غرب در يک عبارت، عبارت است از مغرب يا غروب حقيقتِ قدسي و ظهور بشري که خود را اول و آخر و دائرمدار همه چيز مي داند و مالک همه چيز است، و کمال خود را در اين مي داند که همه چيز و حتي عالم قدس را براي خود تملک کند. » (22)
شناخت هويت ملي، مستلزم درک درست معارضان اين هويت از جمله پايگاه غرب است. غرب معارضِ جدي شرق اسلامي است و براي آگاهي نسبت به غرب، بايد باطن، حقيقت و انگيزه هاي حاکم بر اين فرهنگ را به درستي شناخت. باطن فرهنگ غرب، مکتب اصالت بشر است و چنين رويکردي معارض با مکتب اصالت حقيقت هستي ( خدا ) است.
رويکرد نسل جوان به فرهنگ غرب، زماني که با نقد و بررسي و ارزيابي آگاهانه همراه باشد، با تکوين « هويت ملي » در تعارض نيست. و اين نوعي از تجلّي تبادل فرهنگهاست. در مقابل، برخورد منفعلانه با دستاوردهاي فرهنگ غرب، فرهنگهاي ملي را از هم متلاشي مي کند و در نتيجه جايي براي حضور « هويت ملي » باقي نمي ماند. تعامل فرهنگها نيز روش خردمندانه اي است که موجب غناي بيشتر فرهنگهاي ملي شده و به روند مسالمت آميز ملتها نيز ياري مي نمايد. متأسفانه مشکل عمده قشرهايي از نسل جوان، غرب باوري و غرب زدگي است و به همان ميزان به هويت ملي شان، آسيب وارد مي شود.
5- نفي مفاخر ملي
هر احساس و ادراکي نسبت به يک پديده، متکي به پشتوانه اي خاص مي باشد تا دوام و استمرار آن را تضمين نمايد. احساس « هويت ملي » نيز بر مفاخر پيشين همان ملت تکيه دارد. تزلزل و بي اعتمادي نسبت به افتخارات گذشته، هويت ملي را مخدوش و بي اعتبار مي کند. در بررسي تاريخ گذشتگان، چنانچه رويکردي گزينشي و نقادانه داشته باشيم، هويت مليّمان را تقويت کرده ايم و در غير اين صورت و با نفي همه آنچه که در گذشته واقع شده است، راه به جايي نخواهيم برد.تأکيد بر معرفت تاريخي به منزله يکي از سرچشمه هاي شناخت، راه را بر درک هويت ملي هموار مي نمايد. اهميت قائل شدن براي درس تاريخ و ساير حوزه هاي مرتبط بدان نظير تاريخ فرهنگ، تاريخ تمدن و تاريخ ميراثهاي فرهنگي، نوجوانان و جوانان را به درک عميقتر باور ملي، هويت ملي و مفاخر ملي نائل مي کند.
امام راحل که منادي بازگشت به خويشتن در عصر حاضر است، بر اين باور تکيه دارد که:
« به آنها حالي کنيد که شما خودتان، مفاخر داشتيد، خودتان فرهنگ داريد، خودتان همه چيز داريد » . (23)
مشکل ديگري که ظاهراً نتيجه اي همانند نفي مفاخر ملي، در پي دارد، بدبين کردن نسل جوان به فرهنگ خودي است.
امام (ره)، در اين مورد، دردمندانه از فرهنگ قبل از انقلاب چنين مي گويند: « فيلم هاي تلويزيون از فراورده هاي غرب يا شرق بود که طبقه جوان زن و مرد را از مسير عادي زندگي و کار و صنعت و توليد و دانش منحرف و به سوي بي خبري از خويش و شخصيت خود و يا بدبيني و بدگماني به همه چيز خود و کشور خود حتي فرهنگ و ادب و مآثر پرارزش که بسياري از آن با دست خيانتکار سودجويان به کتابخانه ها و موزه هاي غرب و شرق، منتقل گرديده است. » (24)
راه کارهاي تکوين هويت ملّي
براي ايجاد، تقويت و تکامل هويت ملي، شيوه ها و راه کارهاي مختلفي وجود دارد که برخي از آنها در کوتاه مدت و پاره اي ديگر در درازمدت، قابل استفاده است. از جمله آنها مي توان به موارد ذيل اشاره نمود:1- فلسفه ي ملي واهداف تربيتي
روشهاي تعليم و تربيت در هر نظام مأخوذ از فلسفه تربيتي حاکم بر آن است. بر اين اساس، تدوين و تنظيم فلسفه تعليم و تربيت در نظام جمهوري اسلامي نيز که مطابق با اهداف و راهبردهاي اين نظام است، بر تمامي جريانات، حرکتها و شيوه هاي تربيتي، تأثير مي گذارد.در ساير جوامع نيز غالباً چنين روندي مشاهده مي شود. از جمله مطابق مفاد برخي از مواد قانون اساسي ژاپن، هدف بنيادي تعليم و تربيت در ژاپن، پرورش دانش آموزان در همه ابعاد وجودي آنهاست، به گونه اي که پرورش روح و جسم ملت را نيز مدّ نظر قرار دهد. (25)
در کتاب « تعليم و تربيت جهاني »، از جمله آمده است: « کتابچه اي تحت عنوان « اصول اساسي موجوديت ملي ژاپن » در سال 1937 منتشر شد که در آن به شرح مليت و فلسفه رسمي ژاپن براي معلمان پرداخته است. ژاپني ها بر اساس اعتقاد به « آئين شينتو » (26) که روح حاکم بر اين ملت است، جشنهاي ملي برپا مي کنند و از اين طريق هويت مشترک ( ملي ) خود را پاس مي دارند. » (27)
جان ناس (28) نويسنده کتاب تاريخ جامع اديان در توضيح آئين شينتو مي نويسد:
« شينتو که نام مذهب بومي ژاپن است، عبارت است از وفاداري و دلبستگي به اماکن معين خانداني و روشهاي معلوم زندگاني ملي، و مي توان گفت که براي عامه ي مردم آن ديار، حبّ وطن، نخست، يک امر قلبي و احساسي و سپس قضيه اي ديني و ايماني است. آن مردم، در اثر عشق مفرط به سرزمين و موطن، براي خويش فريضه ي ديني دانسته اند که هر چه امپراتور از ايشان بخواهد به جا آورند، غايت موجب حيات براي آنان، همين قضيه است که درباره ي امپراتور، به کشور ژاپن تا حد فداکردن نفس و تزکيه روان، محبت بورزند و نسبت به سازمانهاي اجتماعي ملي خود، که آن را « کوکوتاي » مي گويند از صميم قلب وفادار باشند. » (29)
وي در ادامه توضيحات خود درباره روحيات و خصايص ملي ژاپن مي نويسد:
« عاطفه، احترام و تقديس نسبت به کشور به طور عمومي، و به هر جزء و قسمتي از آن به طور خصوصي، نزد ايشان، امري ثابت و استوار است. هر کوه و هر دره و هر رودخانه و هر درياچه نزد ايشان عزيز و محبوب مي باشد. و روح ايشان بدان چندان پيوسته است که اتصال و جدايي از آن را تصور نمي توان کرد. بستانهاي غرق شکوفه، معابد و ضريحهاي مقدس محاط به درختان سرسبز و دورنماهاي دل انگيز آن جزاير خاوري براي اهل آن، سرمايه بقاء و حيات شمرده مي شود. به اين جهت، عقيده ي راسخ و ايمان جازم دارند که هيچ کس، غير از ژاپنيان، نبايد در آن سرزمين زندگي کند و ژاپنيان نيز غير از آنجا در جاي ديگر نبايد بميرند. از روي همين عقيده ي پايدار و ايمان مستحکم است که هر وقت وطن ايشان در معرض خطر باشد، جان خود را با کمال سهولت براي نجات آن نثار مي کنند. » (30)
لذا مي توان چنين استنتاج کرد که فلسفه ي شينتو، تعيين کننده خط مشي زندگي و فرهنگ ملي ژاپن است. همان فرهنگي که مبتني بر تقدم جامعه بر فرد و اولويت بخشيدن مصالح ملي بر منافع فردي مي باشد.
از لحاظ بررسي تطبيقي فلسفه هاي تربيتي، بي مناسبت نيست که اشاره اي گذرا به فلسفه ي تربيتي اسلام داشته باشيم.
در قرآن کريم آمده است که: « نيکي را هرگز درنمي يابيد مگر از آنچه که دوست داريد، ( در راه خدا ) به ديگران انفاق کنيد. » (31) و يا در باب اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ، داستان زيبايي نقل شده است که خلاصه آن چنين مي باشد:
« شبي پس از نماز در مسجد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) يکي از مسلمانان که در ميان جمعيت نشسته بود از جا برخاست و به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عرض کرد: من گرسنه ام. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) روي به اصحاب کردند و فرمودند: آيا کسي از شما حاضر است اين مرد را امشب مهمان کند و او را اطعام نمايد؟ تنها کسي که از جاي برخاست، حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) بود که عرض کرد آري يا رسول الله. من او را به خانه خود برده و اطعام مي کنم. علي (عليه السلام) با آن مرد روانه منزل شدند. همين که به منزل رسيدند، حضرت از همسر گراميشان فاطمه زهرا (سلام الله عليه) پرسيدند: آيا چيزي در منزل هست که مهمان خود را اطعام کنيم؟ حضرت زهرا (سلام الله عليه) پاسخ دادند غذا فقط به مقدار کمي براي حسنين (عليه السلام) موجود است. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمودند: پس بچه ها را بخوابان تا مهمان ما گرسنه نماند. حضرت زهرا (سلام الله عليه) حسنين (عليه السلام) را گرسنه خواباندند و غذاي آنها را به مهمان خود بخشيدند » و آيه ي ذيل در شأن آنها نازل شد:
« آنها ( ديگران را بر نفس خود ) ايثار مي کنند، هر چند خودشان در نهايت سختي باشند. » (32) و يا در کلمات گهربار رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) چنين آمده است:
« کسي که صبح کند و براي امور و مسائل مسلمانان، اهتمام نداشته باشد، مسلمان نيست. » (33) و علاوه بر اين در فرمايشات حضرت امام صادق (عليه السلام) آمده:
« کسي که برادر ديني خود را در گرفتاري ببيند و قدرت رفع گرفتاري اش را داشته باشد ولي اين کار را انجام ندهد، به او خيانت کرده است. » (34)
2- وحدت ملي – هويت ملي
رهبر معظم انقلاب در پيام نوروزي سال جاري (79)، شعار پرمحتوا و ارزشمند « وحدت ملي » و « امنيت ملي » را سرلوحه ي فعاليتها و وظايف مسئولان و مردم، اعلام فرمودند. اگر چه شعار مذکور براي جامعه ي پويا و پرتکاپوي ايران اسلامي، آرامش بخش و نويد دهنده است، با اين حال تحليل دقيق آثار، پيامدها و ارتباط اين دو مقوله و نسبتي که هر يک با « هويت ملي » پيدا مي کنند، ارزش والاتري را مي آفريند.قرآن کريم، از سويي دعوت به اعتصام به ريسمان محکم الهي نموده و از تفرقه به شدت ( امت را ) پرهيز مي دهد، و از ديگر سوي، نتيجه تفرقه را از دست رفتن صلابت و قدرت جامعه ي اسلامي تلقي مي نمايد.
در فرمايشات معصومين عليهم السلام نيز، به وحدت و يکپارچگي، مکرر سفارش شده است و مشهورترين قول در اين زمينه آن است که حتي ياري خداوند را به امت، منوط و مشروط به اجتماع آنها مي داند. منادي و مجدد اسلام در قرن اخير، امام راحل نيز، بخش مهم و قابل توجهي از سخنان، نامه ها و هشدارهايشان را به « وحدت کلمه » معطوف داشته اند. از جمله معتقدند:
« آنچه ما را با دست تهي پيروز کرد، اين اجتماع ابدان و اجتماع ارواح و وحدت کلمه و وحدت مقصد بود... همين ها ( مردم ) به عنايت خداي تبارک و تعالي متحول شدند به يک موجود آسيب ناپذير با وحدت همه جانبه در روح و درجسم. همين ها بودند که از آن حالت به حالت ديگر متحول شدند ». (35)
در حقيقت وحدت، زمينه بروز هويت ملي است، زيرا ارزشها، افتخارات و ويژگي هاي برجسته يک ملت زماني تبلور مي يابد که وحدت کامل بين اقشار و آحاد آن جامعه تحقق يابد. چنانچه اين واقعيت علمي را نيز مورد توجه قرار دهيم که « مجموعه، چيزي بيش از اجزاء تشکيل دهنده آن است » ، بر همين منوال، يک امت واحده، چيزي بيش از آحاد و عناصر آن مي باشد.
رابطه ي وحدت ملي و هويت ملي از نگاه ديگر چنين قابل تحليل است که هر جامعه اي متناسب با افتخاراتي که براي خويش کسب مي کند، هويت جديد و معناداري پيدا مي کند. از باب مثال ملت مسلمان و مبارز ايران در دو مرحله مهم و کم نظير از تاريخ معاصر يعني پيروزي انقلاب اسلامي و دوران دفاع مقدس، افتخاراتي را رقم زد که جهانيان را به حيرت و تحسين واداشت. فراز و نشيبهاي انقلاب اسلامي که از شب پانزدهم خرداد سال 1342 آغاز شد و در صبحگاه بيست و دوم بهمن سال 1357 به ثمر نشست، همه در سايه عنايات الهي، رهبري مدبرانه امام راحل و وحدت اقشار مردم، تحقق يافت. همين پديده ي بزرگ تاريخ به شکل ديگري در دوران هشت سال دفاع مقدس تکرار شد و حماسه ي وحدت مردم براي دفاع از دين و ميهن در فاصله سالهاي 1359-1367، انظار مردم جهان را متوجه عظمت و يکپارچگي ملتي بپاخاسته کرد.
لذا ملتمان در گذر از دو « تجربه بزرگ تاريخي » وحدتي را متجلي ساخت که نتايج حاصل از آن، هويتي نوين و پرافتخار براي اين ملت، به ثبت رساند و آن شجاعت، پايمردي، وحدت، اخلاص و تحقير مرگ و حقير شمردن ابرقدرتهاي متجاوز و ستمگر است. اکنون دنيا، ايران اسلامي را با هويتي جديد، با معنا، سربلند و غيرتمند و افتخارآفرين از ملل ديگر، متمايز مي کند.
3- امنيت ملي – هويت ملي
از نيازهاي مشترک فرد و جامعه، نياز به امنيّت يا احساس ايمني است. آبراهام مزلو در معرفي نيازهاي اساسي، پس از احتياجات زيستي يا فيزيولوژيک، مهمترين احتياج اساسي آدمي را امنيّت مي داند و آن را پايه ي هرم سلسله مراتب نيازها برمي شمرد و نام اين دسته از نيازها را نيازهاي حياتي يا ثانويه مي گذارد. در سطح جامعه نيز، امنيّت، اهميت حياتي و راهبردي دارد. به گونه اي که در فصل سيزدهم قانون اساسي، اصل يکصد و هفتاد وششم، به موضوع امنيت ملي و شيوه ي تأمين آن اشاره شده است. رهبر معظم انقلاب نيز با درايت و فرزانگي خويش، اين موضوع اساسي را از محورهاي حرکت مسئولان و مردم، در سال جاري قرار دادند. بررسي نسبت ميان امنيت ملي و هويت ملي از ضروريات چنين مباحثي مي باشد.امنيّت ملي، شرايط خاصي را از حيث روحي و رواني براي جامعه به وجود مي آورد که انگيزه ي تلاش و فعاليت جدي يکي از نتايج آن محسوب مي شود و متقابلاً و به طور طبيعي، فقدان امنيت، انگيزه ي کار و کوشش را کاهش مي دهد. فعاليتهاي نظام مدار و متمرکز، به نوبه خود، خلاقيت و نوآوري را به دنبال مي آورد و ظرفيتهاي پنهان و استعدادهاي مکنون را به ظهور مي رساند. ملتي که در پرتو امنيت، ابتکار و تعالي علمي و فکري خود را به اثبات مي رساند، در ميان ساير ملل، سرفراز و مايه مباهات است و اين خود موجد هويتي نوين، بامعنا و پرافتخار مي باشد.
اهميت امنيت ملي، زماني بهتر قابل تصور است که نگاهي گذرا به عصر خشونت و پيامدهاي آن در زندگي داشته باشيم. فردريک ماير، نويسنده و متفکر تربيتي، يکي از خصوصيّات بارز صدسال اخير را ظهور « انسان – توده » مي داند، چه در آمريکا، چه در آلمان نازي، چه در روسيه حتي در بخشهايي از ساير ممالک متمدن. يک انسان – توده، بدون اينکه خود بداند، از تمدن بيزار است و هرج و مرج روحي را بر قوانين تمدن ترجيح مي دهد انسان – توده به خشونت بيش از آرامش، علاقمند است. (36)
4- حفظ منافع ملي
در عصر حاضر با اينکه ملتها به يکديگر نزديک شده اند ولي در تعيين و تبيين مرزهاي ارتباط فرهنگي با يکديگر به شيوه هاي مختلفي عمل مي کنند، برخي شيوه تقليد صرف از ساير فرهنگها را انتخاب نموده و پاره اي روش تبادل فرهنگي را برگزيده اند و معدودي از ملتها رويّه طرد فرهنگي نسبت به ساير جوامع را در پيش گرفته اند.بدون ترديد، عقلاني ترين و مطلوبترين روش در اين ميان، تبادل فرهنگي است که خود، زمينه اي براي تفاهم فرهنگهاست. در اين صورت، تأکيد بر اصول منافع ملي، با تبادل فرهنگي، منافاتي نخواهد داشت. به عقيده آلوين تافلر ملي گرايان افراطي، ادعا دارند که ژاپن، يک روح ملي و زنده دارد که با هر کشور ديگري متفاوت و از آن برتر است و نام آن کيش « ياماتوئيسم » (37) مي باشد که معتقد به برتري روحيات ملت ژاپن بر ساير ملتهاست. و تقويت اين آئين، با اين انگيزه انجام مي شود که از دست رفتن بخشي از « هويت ملي » ژاپن را که نتيجه غربي شدن نسبي اين کشور پس از جنگ است جبران کند. (38)
در تأييد سخن تافلر مي توان به اين اظهارات که از سوي يک مسئول ژاپني ايراد شده است، توجه نمود، وزير خارجه ژاپن مي گويد:
« در عصر رقابت اقتصادي کشورها و مناطق، منافع ملي ژاپن بيشتر از هم هويت شدن با غرب، اهميت دارد. » (39)
از ملتهاي ديگري که در عرصه ي رويارويي قدرتهاي اقتصادي، همچنان بر « هويت ملي » خويش، اصرار مي ورزند، ملت سنگاپور است. در بيانيه ي سفيد که بيانگر « ارزشهاي مشترک جامعه سنگاپور » است، چنين آمده:
« سنگاپوري ها، آمريکايي يا انگليسي نيستند، هر چند ممکن است انگليسي صحبت کنند، و به شيوه ي غربي ها، لباس بپوشند. اگر در بلندمدت، وضعيتي پيش آيد که نتوان سنگاپوري ها را از آمريکايي ها، انگليسي ها يا مردم استراليا تشخيص داد، يا بدتر از آن اگر ما به تقليدکنندگان بي مايه ملتهاي ديگر تبديل شويم، وجه تمايز ما با غربي ها از بين خواهد رفت و ديگر نمي توانيم هويت ( ملي ) خود را در سطح بين المللي حفظ کنيم. » (40)
5- بازگشت به خويشتن
سالها دل طلب جام جم از ما مي کرد *** وآنچه خودداشت زبيگانه تمنا مي کرد
حافظ
هزاران سال با فطرت نشستم *** بدو پيوستم و از خود گسستم
وليکن سرگذشتم اين سه حرف است *** تراشيدم، پرستيدم، شکستم
اقبال لاهوري
بيدارگران بزرگ خطه اسلام از زمان سيدجمال الدين اسدآبادي تا کنون، براي مقابله با فرهنگ مهاجم غرب، بازگشت به خويشتن را راهبرد اساسي ملتهاي مظلوم مسلمان، قرار دادند، منظور از خويشتن، همه ارزشها، مفاخر، زيبائيهاي فکر و هنر و ادب اين ملت بزرگ است. در حقيقت بايد پرسيد تاکنون براي معرفي مفاخر ملي و فرزانگان کشورمان به نسل جوان چه تدابيري انديشيده ايم. در عرصه اي که برخي ملتها ولو با تاريخ محدود و چند صد ساله اش سعي در تدوين و تبيين يک فرهنگ درخشان و پرافتخار به جوانانش دارد، ما به کهکشاني از ستاره هاي پرفروغ و کم نظير علم و فضيلت، چه کرده ايم؟
امام راحل آن منادي بزرگ بازگشت به خويشتن معتقد است که:
« و اگر خودي خود را بيابيد و يأس را از خود دور سازيد و چشمداشت به غير خود نداشته باشيد، در درازمدت قدرت همه کار و ساختن همه چيز را داريد و آنچه انسانهاي شبيه به اينان به آنان رسيده اند، شما هم خواهيد رسيد به شرط اتکال به خداوند تعالي و اتکا به نفس و قطع وابستگي به ديگران و تحمل سختي ها براي رسيدن به زندگي شرافتمندانه و خارج شدن از سلطه اجانب. و بر دولتها و دست اندرکاران است چه در نسل حاضر وچه در نسلهاي آينده که از متخصّصين خود قدرداني کنند و آنان را به کمکهاي مادي و معنوي تشويق به کار نمايند و از ورود کالاهاي مصرف ساز و خانه برانداز جلوگيري نمايند و به آنچه دارند بسازند تا خود همه چيز را بسازند. » (41)
با نگاهي گذرا به الگوي توسعه در کشورهاي توسعه يافته، در مي يابيم که آموزش، پژوهش، سخت کوشي و کاهش مصرف، نقش اساسي در روند توسعه اين کشورها داشته است. در اين راستا تلاش آمريکا براي باز کردن بازار ژاپن بر روي کالاهاي خود و تعديل مازاد تجاري خود با اين کشور که به دهها ميليارد دلار مي رسد ناموفق مانده. چرا که ملت ژاپن ترجيح مي دهد از لوازم و کالاهاي ساخت خود استفاده کند حتي اگر کالاهاي خارجي از مزيت نسبي برخوردار باشند و مصرف کمتر، درصد بالاي پس انداز در کنار سخت کوشي و مهارت در کار و به کارگيري سيستم هاي نوين مديريتي امروزه از لوازم و مباني توسعه پايدار شناخته شده است. (42)
از ستارگان درخشاني که در شب تاريک ملتهاي شبه قاره هند بدرخشيد، علامه اقبال لاهوري است. او هم به گذشته اصيل و سعادت آفرينش پيوندي بي گسست داشت و هم به سوي آينده اش مردانه گام برمي داشت و مردمش را به سوي فردا و فرداهاي روشن زندگي رهبري مي کرد.
قويترين سخن وانديشه اقبال، توجه به حقيقت « خودي » است و شناخت « خودي » را وظيفه هر انسان مي دانست. او « خودي » را عبارت از ايجاد ارزشها و ايده آلها و کوشش در راه تحقق بخشيدن به آنها، تلقي مي کرد. (43)
از « خودي » طرح جهاني ريختند*** دلبري با قاهري آميختند
پيکر هستي زآثار خودي است *** هر چه مي بيني ز اسرار خودي است
وانمودن خويش را خوي خودي است *** خفته در هر ذره نيروي خودي است
پينوشتها:
1- آئين انقلاب اسلامي، گزيده اي از انديشه و آراء امام خميني (ره)، ص 284
2- F. Mayer
3- ماير، فردريک، تاريخ فلسفه تربيتي، ترجمه علي اصغر فياض، ج1، ص 19
4- همان، ص 21
5- Idealism
6- Metaphysic
7- نلر، جرج، ف، آشنايي با فلسفه آموزش و پرورش، ترجمه فريدون بازرگان، ص 11
8- George. F. Kneler
9- دکتر محمدعلي اسلامي ندوشن
10- اسلامي ندوشن، دکتر محمدعلي، فرهنگ و شبه فرهنگ، ص 113
11- دکتر شيخ مقصودعلي
12- آموزش و پرورش براي آينده، نويسندگان و کارشناسان يونسکو، صص 102-101
13- هانتينگتون، ساموئل، برخورد تمدنها و بازسازي نظم جهاني، ترجمه محمدعلي حميد رفيعي، ص 27
14- مطهّري، استاد شهيد مرتضي، خدمات متقابل اسلام و ايران، صص 52-51
15- همان، ص 51
16- اقبال، علامه محمد، سرود اقبال، فخرالدين حجازي، ص 99
17- مطهري، استادشهيد مرتضي، پيشين، صص 76-75
18- حديث ماندگاري، شرح موضوعي وصيت نامه سياسي – الهي امام راحل، ص 27
19- قرباني، زين العابدين، علل پيشرفت اسلام و انحطاط مسلمين، ص 478
20- آويبوري، لرد، در جستجوي خوشبختي، ص162
21- تعريف از دکتر رضا داوري اردکاني است.
22- کيهان فرهنگي، شماره 3-سال 63، خرداد
23- ديدگاههاي فرهنگي امام (ره)، ص 54
24- جوانان از ديدگاه امام خميني، ص 92
25- صفوي، امان الله، تعليم و تربيت جهاني، ص 401
26- « شينتو » از « شين تائو » گرفته شده و به معني « طريق خدايان » است.
27- همان، صص 291-290
28- John Boyer Noss
29- ناس، جان، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حکمت، ص 421
30- همان، ص 422
31- « لن تنالوا البرّ حتي تنفقوا ممّا تحبّون » ( آل عمران / 92 )
32- « و يؤثرون علي انفسهم ولوکان بهم خصاصه » (حشر/9)
33- « من اصبح ولم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم » (نهج الفصاحه موضوعي/ 599)
34- من رأي اَخاهُ عَلي اَمرٍ يَکرَهُهُ وَ لايَرُدُّهُ عَنهُ و هُوَ يَقدِرُ عَلَيهِ فَقَد خانَهُ ( محمّدي اشتهاردي، محمّد، گفتار دلنشين، ص 167 )
35- آئين انقلاب اسلامي، پيشين، ج1، صص 6-7
36- ماير، فردريک، پيشين، ص 27
37- Yamatoism
38- تافلر، آلوين، جابجايي در قدرت، ترجمه شهين دخت خوارزمي، ج2، ص 658
39- هانتينگتون، ساموئل، پيشين، ص 361
40- همان، ص 53
41- حديث ماندگاري، پيشين، ص 162
42- همان، ص 163
43- حجازي، فخرالدين، سرود اقبال، ص 23
شرفي، محمدرضا؛ (1379)، جوان و بحران هويت، تهران: انتشارات سروش، چاپ ششم