نويسنده: يو. ام. لوشيتس (1)
خلاصه مقاله
امام خميني (رحمه الله) در حالي به دفاع از سنت برخاست که متفکران و انديشمندان شوروي سنتها و گذشته ها را يکسره مطرود اعلام کردند. لذا براي شهروندان روسيه امام نه به عنوان يک شخصيت انقلابي بلکه به مثابه مرتجعي وانمود مي شد که سعي در احياي آيين ديني و قديمي با ماهيت قرون وسطايي داشت. به عقيده نويسنده، تقريباً بيست سال پس از انقلاب و يا ده سال پس از رحلت امام، در پي ترجمه چند اثر درباره انديشه ها، بيوگرافي و اقدامات امام چنين تصويري دگرگون شده است. با انتشار اين آثار مشخص شد که امام چگونه ماهيت امپرياليسم افسارگسيخته ي آمريکا را شناخته است و از بعد ديگر ميراث معنوي و تجربه ديني انقلاب اسلامي را مانند يک دستاورد جهاني شناساند. بي ترديد اين ميراث گرانبها در شرايط قومي و تاريخي متفاوت با ايران نيز قابليت طرح شدن دارند.امام قرآن را سرچشمه و مرکز سنت هاي اسلامي و راهنماي الهي براي همه انسانهاي تعالي جو معرفي مي کند و علاقه اش به حضرت عيسي (عليه السلام) او را واداشته تا آيين مسيحيت امروزين و سنتهاي آن را به نقد بکشد و اسلام را برخلاف مسيحيت يکسره ديني سياسي برشمارد و مساجد را متمايز از کليساها بنماياند. او حکومت ديني را برخاسته از سنت ها و مفاهيمي مي داند که خود وجه تمايز اسلام با ساير اديان است. اين موضع امام در حقيقت ميداني را براي گفتگوي دو دين و متوليان آن پديد مي آورد و گفت و گو و مفاهمه ميان آنها را بويژه در زمينه وحدت جويي، مقابله با حزب شيطان و خدمت مشترک به سنتهاي ديني و ملي ضروري مي سازد. زيرا جهان سنت فراگير است و ماهيت خدايي دارد و نفي آن از عرصه زندگي فجايع هولناکي براي بشر در پي دارد.
در اواخر سالهاي 70، وقتي اطلاعات دقيقاً سانسور شده اي در مورد امام خميني (رحمه الله) رهبر انقلاب اسلامي به رسانه هاي گروهي شوروي رخنه کردند، شهروند عادي شوروي مي توانست به اين نتيجه برسد که صحبت نه از يک شخصيت انقلابي بلکه مرتجعي است که سعي دارد در کشور خود آيين ديني، اصول اخلاقي و دستورالعملهاي سياسي قديمي و حتي داراي ماهيت قرون وسطايي را احيا نمايد. در آن دوران سنت گرايي به عنوان مجموعه احوالات اجتماعيه هيچ وجه در چشم طبقه حاکم ما محترم شمرده نمي شد. تقريباً هر چيز قديمي و سنتي به عنوان امر عقب مانده و بي حيات تلقي مي شد. تقريباً به هر تلاشي براي استفاده از تجربه معنوي و روحاني « قبل از شوروي » توسط ملتهاي شوروي، بلافاصله بر چسب « ايداليزه کردن » ( گذشته ها )، « عشق به کهنگي »، « خوش صحبتي با مذهب » و حتي « جهالت پرستي » زده مي شد. حتي يکي از ايدئولوگهاي برجسته شوروي اين لفظ را به کار گرفت که « ما را اکتبر به دنيا آورده است. » يعني شهروند شوروي اصولاً از هر ميراث سنتي که پشت سر خط مرزي اکتبر سال 1917 قرار دارد رها مي باشد.
البته سادوه لوحانه است اگر فکر کنيم که نيروهاي سالم آن دوران در جامعه روسي به طور منفعل با اين ايدئولوژي و سبک پرخاشجوي نيهيليستي و بي خدايي کنار آمده بودند. به همين دليل بود که بلافاصله در محيط اپوزيسيون حتي به رغم کمبود اطلاعات موثق، چهره جذاب رهبر روحاني ملت ايران ترسيم شد، تصوير رهبري ملي که با شهامت به مبارزه با برتري تحميلي آمريکانيسم و صهيونيسم پشت سر آن در ايران برخاسته بود. اين تجربه زنده و مؤثر بويژه از اين لحاظ در محيط اپوزيسون مورد تکريم بالا قرار گرفت که در همان دوران با صراحت تأثير هلاکت بار عنصر صهيونيستي و اسرائيلي بر روند تاريخ روسيه در قرن بيستم احساس شده بود.
بنابراين آيت الله خميني (رحمه الله) تنها طي چند سال گذشته براي هم عصران من روشن شد، يعني زماني که در بازار کتاب روسيه آثار مرتبط با زندگي، فعاليت روحاني و سياسي اين الهام بخش انقلاب اسلامي، و همچنين متون سخنرانيهاي بسيار، قطعاتي از رسالات ديني و کلمات قصار وي منتشر شدند. از اولين و برجسته ترين آثار بايد کتاب « امام خميني (رحمه الله) » از سري کتابهاي « پيشوايان ملتها در قرن بيستم »، و « امام خميني (رحمه الله) مبارزه سياسي از تولد تا رحلت » نوشته حميد انصاري نويسنده ي ايراني و بيوگرافي امام خميني (رحمه الله) به قلم دميتري ژوکوف ( که در روسيه به عنوان استاد چيره دست سبک بيوگرافي نويسي، مترجم و جامعه شناس شهرت دارد ) ياد کنم. هر سه کتاب در مسکو در نتيجه زحمات فداکارانه انتشارات « پاله يا » منتشر شدند.
البته جاي تأسف دارد که چنين کتابهايي تنها بيست سال بعد از برقراري حکومت اسلامي در ايران و ده سال بعد از رحلت کسي که اين کتابها به شخصيت وي اهدا شده اند، به دست خواننده روس مي رسند. لکن بايد خاطر نشان شود که طي سالهاي اخير اين ايده ها و اين کتابها براي ما اهميت خاصي پيدا کرده اند. زيرا بيست سال قبل، ما در شوروي هنوز با ماهيت آمريکانيسم در معيار واقعي افسارگسيختگي، و خفقان آن آشنا نبوديم. در آن دوران ايدئولوژي ما حداقل از لحاظ رسمي با « خشونت آمريکايي » و فشار « حيوان بي شعور اقتصادي » (الفاظ « دراگوش کالائيچ » جامعه شناس برجسته صرب ) مقابله مي کرد. علاوه بر اين ده سال قبل هنوز کشور من حقارت اشغال اقتصادي و عقيدتي را که امروز روسيه در نتيجه تلاشهاي سران آمريکاگراي روسيه به آن مبتلا شده است، احساس نکرده بود.
امام خميني (رحمه الله) در ژانويه 1978 خطاب به مسلمانان شهر نجف گفته بود « فرهنگي که به دست ديگران ساخته شده است... فرهنگي امپرياليستي و انگل وار است. » او اين سخنان را به ما هم مي گويد که در حال حاضر در خانه ي خود ما در روسيه لطمه شديد فرهنگي و اخلاقي حاصل از رخنه ي فيلمهاي آمريکايي، موسيقي و رقص پاپ آمريکايي، لباس و خوراک آمريکايي و اسباب بازيهاي آنان را متحمل مي شويم.
امام خميني (رحمه الله) در همان سخنراني خود گفته بود: « رژيم [شاه] پول را از جيب فقرا بيرون کشيده و به جيب ثروتمندان مي ريزد. » دوباره اين را به ما مي گويد که شاهد غارت هولناک ملتهاي زحمتکش روسيه هستيم که رژيم حاکم حامي گروهک بانکداران يهودي اجازه آن را داده است.
جالب توجه است که ما اين صداي حق و اين نکوهشهاي تلخ را امروز مي توانيم بشنويم. اما درست نخواهد بود که در وصيت نامه ي الهي و سياسي امام خميني (رحمه الله) تنها به امور سياسي، به توصيه ها و تذکرات داراي جنبه موقتي توجه کرد. تجربه منحصر به فرد رهبري وي همچنين در سطح به اصطلاح مسايل ابدي شايان توجه است. که بدون ترديد يکي از آنها مسأله مرتبط با جايگاه و اهميت سنت گرايي در زندگي جامعه مدرن مي باشد. فکر مي کنم اغراق آميز نخواهد بود اگر بگوييم که تجربه روحاني انقلاب اسلامي امروز ديگر به طور عيني دستاورد صرفاً ملت ايران نيست. اين تجربه اهميت جهاني به دست آورده است. ادراک آن بلاترديد در شرايط قومي و تاريخي کشورهاي متفاوت از ايران، از جمله در سيستمهاي ديني و مذهبي متفاوتي ديده خواهد شد.
احياي اصول سنت گرايي ديني و ملي، آشکار ساختن قاطع و همه گير اين اصول در شرايط مقابله با نيهيليسم بين المللي ( شيطان پرستي ) يکي از اولويتهاي سازنده انقلاب اسلامي است.
حمايت از اصول سنت گرايي ديني يکي از موارد تفکر امام خميني (رحمه الله) در دهه هاي مختلف زندگي بود. نه تنها تفکر، بلکه معنا و لحن فعاليت پيامبر گونه وي چه در بطن و چه در مهاجرت متوجه اين معنا و مفهوم بود. حضرت امام خميني (رحمه الله) به عنوان مبارز بزرگ عليه فکر و الحاد و هر گونه تعرض وقيحانه به موقعيت ديني انسانها در تاريخ ملتهاي جهان جا باز کرده است. او هنگام صحبت از ريشه هاي اصلي اين مبارزه و چشم اندازهاي آن در گذشته دور به اين نحو اظهار نظر کرد: « از لحظه خلقت جهان تا به امروز دو حزب وجود داشتند، حزب الله و حزب شيطان و عمل آنها از هم متفاوت بود. »چرا بالاخص به اين سخنان توجه مي شود؟ در وهله اول به اين دليل که در اين جمله درگيري ابدي و مبارزه آشتي ناپذيري منعکس گشته که قرن به قرن و نسل به نسل منتقل مي شود. ثانياً به اين دليل که انديشه به شکل بسيار معاصري، به زبان يک انديشمند قرن بيستم، که خود شاهد و شريک مبارزه سياسي بوده بيان شده است. امام خميني (رحمه الله) اصل ديني را با سخنان قابل درک براي معاصران و هم کيشان خود بيان مي کند. مي توان گفت که ما با جمله اي سروکار داريم که در آن، مانند يک قطره آب تمام ايدئولوژي سنت گرايي در شکل امروزي و آشکار آن منعکس گشته است. اين انديشمند در واقع از سنت ابدي، و بلاتغيير و پيوسته در حال دگرگون شدن سخن مي راند. سنتي که تمام کيفيتها از جمله امکان انتقال و موقعيت احيا در شرايط متفاوت تاريخي به شکل کم و بيش متغير ( که گاهي مي تواند به نظر غير قابل شناخت باشد ) را دارد. غير قابل شناخت بودن اصول سنتي تصوري واهي است: براي مثال پشت سر چهره معاصر تجاوز نيهيليستي در زمينه فرهنگي به راحتي مي توان رفتار هميشگي « حزب شيطان » را مشاهده نمود.
يکي از ترفندهاي اين حزب مهارت در فريب دادن و وسوسه کردن افراد ( بالاخص جوانان ) به کمک چيزهاي تازه و تأثير جسورانه اشياء و حوادث بي سابقه است. جذابيت و غير تکراري بودن امور تازه بايد جوانان را به خاطر ويژگي سني و علايق آنها به خود جلب کنند. به جوانان قول زندگي در جهان بي نظير، در بهشت روي زمين، داشتن همه چيز و مجاز بودن هر چيز داده مي شود. امام خميني (رحمه الله) در وصيت نامه خود مي نويسد:
فيلمهاي تلويزيوني غربي يا شرقي جوانان را از راه راست منحرف مي نمودند. آنها را از راه و روش زندگي، کار، توليدات و دانش دور مي نمودند. آنها را وادار مي کردند شخصيت و ماهيت خود را از ياد ببرند. هر چيز همزاد، کشور خود، تاريخ قهرمانانه آن، فرهنگ و سنتها و آثار باستاني پرارزش کشور خود را که بسياري از آنها در نتيجه مساعي خائنين پول پرست به موزه ها و کتابخانه هاي غرب و شرق برده شدند، از ياد ببرند.
به همين دليل است که امام خميني (رحمه الله) در جزوات، سخنرانيها و بسياري از سطور وصيت نامه بيش از همه به جوانان مراجعه مي کند که به خاطر کم سن و سالي و بي تجربگي مختص به سن خود در برابر جاذبه هاي « حزب شيطان » بي دفاع تر از ديگران هستند: « از گهواره تا گور ما پيوسته مي بينيم که هر چيزي که به شکل شرقي يا غربي ناميده مي شود، سريعاً مورد قبول واقع مي شود،و توجه همگان را جلب مي کند و در نهايت نشانه ي متمدن و مترقي بودن تلقي مي شود. اما آنچه توسط خودمان ايجاد شده از کارافتاده، کهنه و فرسوده ناميده مي شوند. حتي اگر کودکان ما اسم خارجي داشته باشند از آن به خود مي بالند ولي اگر داراي يک اسم ملي باشند، ديگر نمي توانند سرشان را بالا نگاه دارند و عقب مانده و غير معاصر شناخته مي شوند. خيابانها، کوچه ها، مغازه ها، شرکتها، داروخانه ها و کتابخانه ها اسم خارجي دارند. پارچه ها و ديگر کالاها هر چند در کشور ما توليد شده اند ولي بايد اسم و مارک خارجي داشته باشند تا مردم از آن خوششان بيايد و جنس بهتر به فروش برسد. تقليد از خارجيان در لباس، رفتار، معاشرت و تمام زمينه هاي زندگي مايه مباهات، امر شايسته احترام، نشانه تمدن و ترقي شناخته مي شود. اما سنتها و آيين ملي برعکس به عنوان نشانه غير معاصر بودن، واپس گرايي و عقب ماندگي تلقي مي گردند. »
اين نمونه هاي بسيار گويايي هستند که شايسته است نه تنها در ايران بلکه در روسيه و حتي فرانسه و ايتاليا، و نيز دهها کشور ديگر جهان و در قاره هاي مختلف که همچنان تحت تأثير شديد آمريکاگرايي هستند، مورد توجه واقع شوند. ما مي بينيم که فقيه والايي که بسياري از رسالات خود را به تصوف و تذکره اختصاص داده از توجه به کوچکترين امور زندگي روزمره اجتماعي دوري نمي جويد. ( امام ) خميني (رحمه الله) پيوسته از بلندي نظريات الهي خود به زمين گناهکار بر مي گردد و زبان مفاهيم علمي را با زبان قابل ادراک جامعه عوض مي کند. به اين ترتيب ايشان نشان مي دهد که افکار و انديشه هاي پيروان ستمگرايي، کهنه و واپس گرا نيست بلکه طبق زمان و مکان تازه و امروزي مي شوند. او حماسه کاريکاتوروار درباره اين دنيايي نبودن پيروان انديشه هاي سنتي را نابود مي کند:
... صحبت از اينکه اسلام با هر چيز تازه اي مخالفت دارد مانند سخنان محمد رضا پهلوي... است که مي گفت « آنها مي خواهند در قرن ما با الاغ رفت و آمد کنند. » اين چيزي جز اتهامات احمقانه نيست. زيرا اگر منظور از « نشانه ها تمدن » و « عصر نوين » اختراعات، اکتشافات، و پيشرفت صنايع است که با پيشرفت و ترقي تمدن بشري مرتبط هستند، اسلام و ديگر اديان يکتاپرست هرگز مخالف آنها نبوده اند و نخواهند بود. برعکس در اسلام و قرآن بر اهميت علوم و صنايع تأکيد گذاشته مي شود. لکن اگر تحت عنوان تمدن، بازسازي و تحولات ( چنانچه برخي روشنفکران حرفه اي در اين مورد حرف مي زنند ) آزادي نفي هر چيز، انحطاط، فاحشگي، هم جنس بازي و امثالهم در نظر است پس تمام اديان، دانشمندان و افراد منطقي مخالف اين امر اظهار نظر مي کنند.
امام خميني (رحمه الله) معتقد است که قرآن سرچشمه و مرکز سنت اسلامي، پايه جهان بيني سنت گرا و « راهنماي الهي » است. اين « کتاب انسان پويا، کتاب آدم است. » طبعاً قرآن براي آدم پويا فقط سرچشمه پويايي و نقطه نهايي آن نيست. قرآن همزمان هدف اين راه و « کتابي است که هنگام عبور از اين دنيا به آن دنيا تا آخرين منزل حرکت، هادي انسان مي باشد. »
خواننده روسي در دامان سنت مسيحي و ارتدکس تربيت شده است. او هنگام خواندن آثار امام خميني (رحمه الله) ممکن است تصور کند که رهبر انقلاب اسلامي هنگام صحبت از دين اسلام ويژگيهايي را اختصاص مي دهد که از نظر روسيها با مفهوم دين ارتباط چنداني ندارد. هنگام تفسير ارتباط اسلام و سياست، امام خميني (رحمه الله) مثل اينکه عمداً توجه خواننده را به آميخته بودن اسلام با فعاليت سياسي جلب مي کند. او تأکيد دارد « اسلام ديني سياسي است. فعاليت سياسي وظيفه ديني مسلمانان است » و در نهايت مي افزايد: « قسم به خدا که تمام اسلام سياست است. »
از دور، چنين اظهاراتي به نظر حيرت انگيز و شديد اللحن به نظر مي رسد. مثل اينکه از اين کلمات حرارت مبارزه رهبر روحاني وهمفکران مؤمن با دولت دنياپرست بلند مي شود که تنها ظاهراً و منافقانه خود را مسلمان اعلام مي کند، بر مي خيزد.
در همين امر « اسلام و سياست » نشانه هاي سنت گرايي امام خميني (رحمه الله) بهتر از هر جاي ديگري عيان مي شوند. اين سنت، در شرايط مبارزه انقلابي با نظام خيانت پيشه ي حاکم احيا مي شود. اتفاقي نيست که او در وصيت نامه خود هم به طور مفصل اين مسأله را مورد تفحص قرار مي دهد:
... گروه قهار دشمنان اسلام فکر مي کند که دين از اداره کشور و سياست به دور است. بايد به اين جاهلين گفت که در قرآن مجيد و سنت از سياست و حاکميت بر کشور بيش از ديگر مسايل سخن رفته است. حتي اکثر توصيه هاي اسلامي که به آيين ديني و نيايش خدا اختصاص دارند ماهيت سياسي داشته و بي اعتنايي به آنها بلاهاي بسيار به همراه خواهد داشت.
البته اينجا با حداکثر صراحت مسأله ويژگي ديني اسلام در مقايسه با ديگر اديان يکتاپرست بيان شده است. جسارت سياسي امام خميني (رحمه الله) در اين است که او توانست بر اين ويژگي تکيه کند. راهبرد انقلابي خود را بر پايه تحرک اجتماعي اسلام، پيوستن نسبتاً آسان ياران ديني و مردم مؤمن به مبارزه سياسي پياده کند.
آشنايي با سنت گرايي دگرگون شده ايران به ما امکان مي دهد به سخنان امام خميني (رحمه الله) خطاب به شوروي و رهبري وقت آن ( نامه به گورباچف ) و همچنين استدلالات وي در مورد مسيحيت گوش فرا دهيم. در مورد انتقاد آشتي ناپذير از ايدئولوژي شوروي به عنوان عقايد الحادي که در برابر انسان و جامعه صرفاً دستوالعملهاي محدود مادي قرار مي دهد، همه چز واضح است. کسي در روسيه معاصر به سادگي جرأت نمي کند بگويد که ( امام ) خميني (رحمه الله) محق نبود.
وقتي هم که از غير سياسي بودن مسيحيت سخن مي راند، ايجاد ميداني براي گفتگو ايجاد مي شود که امکان دارد براي وارثين روحاني آيت الله خميني در ايران نيز جالب باشد.
بنا به متون ترجمه شده به زبان روسي، رهبر انقلاب اسلامي براي تحليل مجزاي مسايل « مسيحيت و سياست » نه وقت و نه تمايل خاص تاريخي- فقهي نداشت. اما چنين تحليلي توانست تفاوتهاي جدي مذهبي در فعاليت اجتماعي مذهب ارتدکس از يک طرف و مذاهب کاتوليک و پروتستان از طرف ديگر را نمايان کند. اين تفاوتها حداقل در نشريات سياسي- اجتماعي ارتدکس روسيه در قرن نوزدهم توسط افرادي مانند آ. خامياکوف و يو. سامارين و در قرن بيستم توسط افرادي چون، ايلين ( در کتاب « مقابله جبري با خشونت » ) و يوهان مطران اسقف بزرگ سنت طرزبورگ و لادوگا ( در کتابهايي که بعد از رحلت امام خميني (رحمه الله) منتشر شدند )، به طور مفصل مورد بررسي قرار گرفته اند.
امام خميني (رحمه الله) مي گويد:
« مسيحيان نبايد اسلام را شبيه مسيحيت يا مسجد را شبيه به کليسا تصور کنند. وقتي در مسجد نماز خوانده مي شود، در همان زمان وظايف و مسايل حکومت و جنگ طراحي و حل و فصل مي شود... مسجد به کليسا شباهت ندارد. »
ولي درباره ي کليساي ارتدکس هم نمي توان گفت که اين کليسا طي قرون متمادي از زندگي اجتماعي ( خواسته يا اجباراً ) منزوي گشته بود. فعاليت اجتماعي روحانيوني مانند مطران ايلاريون ( قرن يازدهم )، اسقف سراپيون ( قرن سيزدهم )، مطران آلکسي و مطران کيپريان ( قرن چهاردهم )، حضرت سرگي رادونژسکي ( قرن چهاردهم )، مطران فئودور کوليچف ( قرن شانزدهم )، پاترياکها فيلارت و يرموگن ( قرن هفدهم )، يوهان کرونشتادسکي مؤمن و پاترياک تيخون ( قرن بيستم ) ياد کرد. صداي صدها شهيد خادم کليسا که در دهه هاي حکومت بي ديني در راه مذهب ارتدکس خون خود را به زمين ريختند حاکي از اين است. آيا پيرو مذهب ارتدکس حتي اگر در ديري زندگي کند مي تواند تصور کند که خارج از سياست و برکنار از درد و بلاهاي ملت خود مي باشد؟
البته شرکت مستقيم شخصيتهاي ديني در سياست روسيه به غير از استثناهاي معين به شکل صريحي ( شکلي که جهانيان در انقلاب اسلامي تحت رهبري يک روحاني محبوب ملت ديدند ) جريان نداشته است. ولي اين امر ديگري است. بله امام خميني (رحمه الله) واقعاً درست مي گويد که « مسجد شبيه به کليسا نيست. » ولي بيهوده نيست که عيسي مسيح که فرزند کبير ايران به وي علاقه بسيار داشته گفته است: « در خانه پدر من مسکنهاي بسياري هستند. »
در هر صورت آشنايي با تفکرات امام خميني (رحمه الله) در مورد مسيحيت لازم و ضروري است: ديالوگ نه تنها ممکن بلکه ضروري است. ولي اين گفتگو در زمينه « برادري » وحدت جويي ديني کاذب و دوپهلو نيست. گفتگو در زمينه مقابله مشترک با « حزب شيطان »، در زمينه خدمت مشترک به سنتهاي کبير ديني و ملي مثمر ثمر است.
به نظر امام خميني (رحمه الله) جهان سنت فقط شامل مجموعه اصول ديني، سنن ملي، آيين، دستورالعملهاي خانوادگي و عادات نيست. جهان سنت همه گير است. اصل پايبندي به سنت نه از بشر بلکه از خود خداست که به انسان مرحمت ابدي و تکامل روحاني را اعطا کرده است. سنت بنا به ذات خود ماهيت خدايي دارد و جهان به آن بند است.
به همين دليل سوء قصد به سنت، تلاش براي دگرگون ساختن آن، تحقير و بيرون راندن آن از زندگي انساني و طبيعت مي تواند به فجايع هولناک جهاني و از بين رفتن زندگي در جهان منجر شود.
امام خميني (رحمه الله) بدون اشتباه در توصيه هاي خود مشخص کرد که ريشه شرارت جهاني از کجاست و چطور بايد با مرض واگيردار نيهيليسم و بي خدايي مقابله نمود و اينها حياتي و جهاني بودن توصيه هاي ايشان را نمايان مي سازد.
پينوشت:
1- U. M. uchitz، نويسنده، عضو هيأت رئيسه اتحاديه نويسندگان روسيه.
منبع مقاله :گروه نويسندگان؛ (1385)، ايدئولوژي، رهبري و فرآيند انقلاب اسلامي، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (رحمه الله)، چاپ دوم