مترجم: علی محمّد كاردان
مطالعات گروههای كوچك به جهت تأثیرشان در تجزیه و تحلیل تعامل اجتماعی ارزشمندند و ارج ننهادن به آنها بی انصافی است. در صحنه ی گروههای كوچك ساختی با چندین جنبه و نیز جریانی از فعالیتهای متنوع و نفوذهائی وجود دارد كه بعضی از افراد روی افراد دیگر اعمال می كنند. درباره ی این مطالب گوناگون، محققان به تصریح مسائل و تهیه و تنظیم فنون ماهرانه و گردآوری وقایع و پیشنهاد نظریه هائی پرداخته اند.
با این همه، باید یادآور شد كه محققان مذكور اغلب اوقات به بافت اجتماعی عام و نیز خصائص فردی و حتی یگانه اشخاصی كه روی یكدیگر اثر می كنند توجه نكرده اند بنابراین، از لحاظ مناسبات میان اشخاص، مطالعات گروههای كوچك در مرزهای جامعه شناختی خود از یكسو و در مرزهای روان شناختی خود از سوی دیگر، دو منطقه ی درخور توجه را مورد غفلت قرار داده اند.
1- قالب اجتماعی مناسبات میان اشخاص
بسی پیش از ظهور جامعه شناسی علمی، نویسندگان كتب اخلاقی به وجود تفاوتهائی در زمینه ی مناسبات متقابل میان آدمیان پی برده بودند. مونتنی می پرسید (1): «من از كسی كه خواه و ناخواه توانائی خود را مدیون من است، چه آثاری از محبت و حسن نیت می توانم انتظار داشته باشم؟» و پاسكال نیز ظاهراً به طور جدی خوشحال بود كه می توان از روی علائم خارجی به تمایزها پی برد چنانكه می نویسد: «او چهار پیشخدمت دارد و من فقط یكی دارم: این مطلب واضح است و كافی است آنان را بشماریم، این منم كه باید تسلیم شوم و دیوانه ام اگر این واقعیت را انكار كنم. ما در صلح و صفا به سر می بریم و این بزرگترین نعمتهاست» (شماره ی 319).بوگاردوس جامعه شناس پیش از 1930 و در ضمن مطالعه ی مناسبات میان اشخاص نشان داده است كه می توان به تعبیر «فاصله ی اجتماعی» معنی عینی بخشید به این معنی كه تجربه نشان می دهد كه در استعداد افراد برای پیوستن به یكدیگر سلسله مراتبی وجود دارد كه از خویشاوندان و بستگان شروع می شود و پس از گذشتن از دوستان و آشنایان و همسایگان و همكاران و همشهریان به بیگانگان می رسد (2). این فكر بعداً پرورده و مطالعه متعددی را موجب گردید.
مع هذا، مفاهیم مقام و نقش بصورت مفاهیم اصلی باقی ماند. این مفاهیم كه در بررسی رفتارهای فرد به آن برمی خوریم، در مطالعه ی جنبه ی بین الاشخاص رفتارها، نیز مفاهیم مناسبی است. جامعه شناسان خاطر نشان می كنند كه وقتی دو یا چند شخص روبروی یكدیگر قرار می گیرند شیوه های رفتاری به كار می افتد كه به مقامهای این اشخاص مانند خویشاوند و شاگرد و دوست و فروشنده و بیمار و نظایر آن بودن بستگی دارد. این مقامها مطلق نیستند بلكه نسبی و متقابل و مكمل یكدیگرند چنانكه مقام های دوگانه ای مانند مقام پدر و مادر و فرزند، معلم و شاگرد مطرح می شود. همچنین باید یادآور شد كه یك مقام تنها در یك جفت مقام بصورتی كه گفته شد نمی گنجد بلكه در عده ی نامعلومی از مقامهای دوگانه دیگر مانند خویشاوند و غیرخویشاوند- معلم، خویشاوند- بیمار نیز می گنجد. بعلاوه باید به این نكته توجه داشت كه یك شخص ممكن است نه تنها نسبت به اشخاص مختلف، بلكه نسبت به شخص واحد نیز مقامهای مختلفی را احراز كند و در واقع این مقامها را احراز هم می كند: مثلاً دو شخص معین الف و ب ممكن است گاه به صورت پدر یا مادر شاگرد نسبت به آموزگار و گاه به صورت پزشك و بیمار در رابطه باشند. لكن در هر یك از این موقعیتها اشخاص الف و ب به وضع و مقام متقابل خود كه تا حد زیادی رفتارهای جاری میان آنان را تنظیم می كند واقفند. بعبارت دیگر، هر یك از آنان از طرف شخص دیگر نسبت به خود رفتار معینی را انتظار دارد (و این همان مقام اوست) و می داند كه طرف مقابل نیز از او رفتار خاصی را انتظار دارد (و این همان نقش اوست).
یك نمونه ی محسوس از این بازی پیچیده قواعد و توقعات را پارسونز در ضمن تجزیه و تحلیل رابطه ی بیمار و پزشك بدست داده است (3): وضع بیمار به چهار عنصر اصلی به این شرح تجزیه می شود: 1- معاف بودن از مسئولیت، 2- بدون قید و شرط حق یاری داشتن، 3- مكلف بودن به این كه بخواهد درمان شود و 4- مكلف بودن به این كه در درمان خود با پزشك همكاری كند. وضع پزشك نیز به این شرح تجزیه می شود: 1- داشتن صلاحیت فنی كه مورد تأیید جامعه ی علمی باشد، 2- عام بودن نقش او (به این معنی كه پزشك بیماران خود را انتخاب نمی كند)، 3- محدودیت در رشته ی اختصاصی حرفه ی خود (یعنی این كه صلاحیت و سندیت و امتیازات و تكالیف پزشك به تندرستی و بیماری محدود می شود)، 4- بیطرفی عاطفی (یعنی پزشك باید از دلبستگی خاص به بیماران خود پرهیز كند) و 5- بی غرضی و نوع دوستی (یعنی این كه پزشكی با علاقه به استفاده مادی مغایرت دارد). این عناصر مختلف مقام بیمار از طرفی، و مقام پزشك از طرف دیگر، با تمام مقامهای دیگر كه در جامعه موجود است و خود منظومه ای را تشكیل می دهد ارتباط دارد: مثلاً دو مقام مذكور با مقام خویشاوندان و دوست و كارمند و نیز با نهادهای اجتماعی مختلف مانند مقام مدنی و نظامی پیوستگی دارد. و همه ی این عناصر نیز طبعاً به یكدیگر متصل اند و یكی پایه و اساس و توجیه دیگری به شمار می رود.
بدین ترتیب پارسونز توانست نشان دهد كه چگونه كاركرد عناصر مقام پزشك به وسیله ی عناصر مقام بیمار تبیین می شود. مثلاً صلاحیت فنی پزشك به این جهت مهم است كه بیمار از پزشكی اطلاعی ندارد و مجبور است خود را در اختیار پزشك بگذارد. جنبه ی عام بودن رفتار پزشك نیز با جنبه ی اتفاقی وضع بیمار همبستگی دارد؛ اختصاصی بودن عمل پزشك نیز وسیله ی حمایت بیمار در قبال امتیازات پزشك است به این معنی كه چون پزشك از مزیت فوق العاده بزرگ دسترسی به تن و روان بیمار برخوردار است باید كه از این مزیت منحصراً به عنوان پزشك استفاده كند. بیطرفی عاطفی نیز پزشك را در برابر خطر داشتن رابطه عاطفی با بیماران حفظ می كند و سبب می شود كه زندگی خصوصی خود را از حرفه ی خود جدا كند و از تجارب پریشان كننده كه در پیرامون او اتفاق می افتد مخصوصاً تجربه ی مرگ مصون ماند. بی غرضی و نوع دوستی پزشك نیز بیمار را از این بابت خاطرجمع می كند كه در وضع كاملاً بی سلاحی كه دارد استثمار نخواهد شد در حالی كه در مناسبات تجاری، مشتری كه بنابر فرض ذیصلاح و هشیار است می داند كه باید ملتفت منافع و مصالح خود باشد (4).
بنابراین، ظهور مناسبات میان اشخاص بدون بافت اجتماعی و قاعده بعید است و پندار محض است كه بتوان چنانكه بعضی می نویسند گروهها را «در حالت آغاز ظهورشان» مشاهده كرد. درست است كه نقش ها از لحاظ اجتماعی برحسب مورد كم و بیش معین اند و انتظارات مربوط به نقش های دیگران نیز كم و بیش مسلم و متیقن است و هر كس برای خود فهرست نسبتاً مفصلی از نقش ها دارد. لكن می توان پیش بینی كرد، و تجربه نیز تا حدی مؤید این مطلب است، كه هر جا كه فرضیه ی «كمتر» بودن صدق كند رفتار دشوارتر و تردیدآمیز تر و سازگاری آن كمتر می شود و سرانجام به مرحله ی بیماری می رسد (5).
2- جنبه های فرهنگی
تصریح مضمون نكات كلیی كه قبلاً ذكر شد پیش از هر چیز به عهده ی جامعه شناسی است و مؤلفان مختلف در این زمینه نظرآزمائی كرده اند (6). لكن دور از احتیاط خواهد بود كه در این بخش مانند بسیاری از بخش های گذشته از تجربه ی قوم شناسی استمداد نكنیم. و این تجربه حاكی از نسبی بودن صور مختلف تعامل است. نخستین گروه از روان شناسان اجتماعی بر اثر مبالغه ی ساده لوحانه درباره ی اهمیت قومیت یا به اصطلاح قوم مداری ساده لوحانه گمان می كردند كه «نیروهای اجتماعی اصلی و آغازی» در «غرایز» و «طبیعت آدمی» وجود دارد (7). اما قوم شناسی برخلاف این عقیده، بدیهی ساخته است كه در هر كشور محتوای مقامها و نقشها با كشورهای دیگر فرق دارد. یك نمونه از این تنوع، وضع اشخاص علیل است كه گاهی با آنان مانند افراد منفور رفتار می كنند و زمانی آنان را از لحاظ اقتصادی سربار جامعه می دانند و آنان را گاهی با اغماض استخدام می كنند و گاهی در مشاركت اجتماعی محدود می پذیرند و زمانی بدون هیچگونه تبعیض خاصی با آنان رفتار می كنند. این تفاوت در رفتار با افراد علیل ظاهراً با خصائص كلی جامعه ای كه این رفتار در آنجا دیده می شود در ارتباط است و هنگامی كه میزان محصول كار بالاتر است و با تساوی بیشتر تقسیم شده و رقابت میان افراد یا گروهها ضعیف تر است و ضوابط موفقیت رسماً كمتر معین شده و ساختها كمتر صورت سلسله مراتب دارد و به استعداد و توانائی افراد بیشتر توجه می شود، از این عده بیشتر حمایت می شود (8). نتیجه این كه مناسبات با افراد علیل فقط به مسأله فردی نیكدلی برنمی گردد.مطلب دیگری كه قوم شناسان توجه ما را به آن جلب كرده اند امری است كه می توان آنرا «مناسبات بین الاشخاص غیر متعارف» نامید و نمونه های آن مناسباتی است كه از «ممنوعیت مادرزن» یا «خویشاوندی براساس حق شوخی» نتیجه می شود (9). ما در جای دیگر به صور مختلف وسایل مناسبات و مخصوصاً به تغییرات فرهنگی استعمال زبان به صورت نهاد شده ی آن اشاره كردیم (10).
لكن آنچه بالاخص قوم شناسی نشان می دهد اهمیت بافت اجتماعی در مناسبات میان اشخاص در جامعه است؛ كافی است جریانی را كه در قومی از سرزمین گینه ی جدید یعنی آراپش های كوهستانها می گذرد در نظر بگیریم (11): آراپشهای كوهستانها مردمانی هستند كشاورز و شكارچی و فروشندگان دوره گرد، لكن فعالیت های اقتصادی خود را به نحو كاملاً عجیبی انجام می دهند. دوره گرد آراپشی یك روز تمام در یك سمت راه می رود و از یكی از دوستان دیدن می كند و از این دوست چیزی را به هدیه می گیرد كه خود این شخص ساخته است و از این بابت از او تشكر می كند. سپس در سمت دیگری به راه می افتد و دو روز راه می رود و برای دوست دیگر خود هدیه ای می برد كه فكر می كند این شخص به آن احتیاج دارد. از این دوست نیز هدیه ای می گیرد و قسمتی از این هدیه را برای دیدار مجدد از دوست اول اختصاص داده قسمت دیگر را برای خود نگاه می دارد. خواهید گفت، كار این دوره گرد همان مبادله به صورت همیشگی آن است؛ در صورتی كه بهیچوجه اینطور نیست زیرا هیچ نوع مبادله ای رسمی فی المجلس انجام نمی گیرد و در این داد و ستد حساب دقیقی در كار نیست و در هر مرحله به لطف و محبت آنكه چیزی را می بخشد و شادی و سپاس آنكه هدیه ای را می گیرد اهمیت بسیار داده می شود. هنگام شكار نیز كه به صورت گروه دو یا سه نفری انجام می گیرد برنده كسی است كه شكار را می بیند نه آنكه آن را از پا درمی آورد. ولی افراد ظاهراً با كسی كه هر بار زودتر از دیگران شكار را می بینند دیگر به شكار نمی روند. هر كس عضو چندین گروه باغبانی، شاید چهار یا پنج گروه است؛ بنابراین، همراه همه ی این گروهها برای كشت به باغهای مختلفی كه فاصله ی میان آنها نسبتاً زیاد است می رود و در بعضی از این باغها میزبان و در باغ دیگر میهمان است. اما هیچ كس حساب دقیق زمانی را كه در این كشت و كار صرف كرده است ندارد. از این گذشته، اعضاء گروههای باغبانی ثابت نیستند. و وقتی كسی از كشت خود محصول بسیار خوبی برداشت می كند افتخار او این است كه مازاد حاصل را با تشریفات خاصی میان خود و دیگران تقسیم كند.
می توان گفت كه قوم آراپش دارای فرهنگی صلح جویانه و مودت آمیز و مبتنی بر مهربانی و ساده دلی و آمیخته با روح همكاری هستند. لكن واقع امر كاملاً اینطور نیست. چنانكه قبلاً دیدیم، تصویر غربی از شخصیت، تصویر شخصیتی مستقل و مرتبط و در همه حال دارای صورتی پایا است كه ممكن است پیچیدگی و تناقضاتی را نیز دربر داشته باشد لكن این پیچیدگی و تناقضات همواره در داخل حدود معین و مشخص پدید می آید. بعلاوه، غربیان مناسبات بین اشخاص را حتی در حالت تناقض آن نیز به صورت كاملاً معلوم و معینی تصور می كنند. در حالی كه ذهن مردم آراپش، بعكس غربیان، از تصور مناسبات متقابل به صورت دقیق آن عاری است. البته افراد یكدیگر را انتخاب می كنند ولی این انتخاب به شیوه ی انحصاری و پایدار نیست و روابط اشخاص روابطی مبهم است و در شخصیت فرد نیز چیزی پراكنده و پریشان وجود دارد. همانطور كه بعضی از مؤلفان خاطرنشان ساخته اند (12). می توان یادآور شد كه با توجه به شرح و وصف مید، در این قوم در زیر ظاهر هماهنگ، انگیزه هائی از نوع كینه و ترس و دلواپسی و پرخاشجوئی دیده می شود كه در بعضی از نهادها مخصوصاً جادوگری بكار می افتد و خلاصه ظاهر و باطن و الگوهای بهنجار رفتارها و نهادهای ایمنی یا جبرانی به هیأت منظومه ای با عناصر بهم پیوسته و بهم بافته است كه طرح كلی آن همان طبیعت آدمی است.
ولی می توان جواب داد كه این امر نیز حقیقت دارد كه جنبه ی پراكنده و نامعین شخصیت و مناسبات بین الاشخاص در سرزمین آراپشها اساس واقعیت زندگانی این قوم است. و برای درك مناسباتی كه این مردم با یكدیگر دارند باید با بافت فرهنگی خود آنان نظر كرد نه به بافت فرهنگی مغرب زمین.
3- ادراك شخص دیگر
وقتی دو تن در برابر یكدیگر قرار می گیرند، هر یك از آنان درباره ی خود و شخص دیگر تصوری در ذهن خود می سازد. در این جا، برای احتراز از پیچیده كردن مطلب از بحث درباره ی رسیدن شخص به خودآگاهی كه یكی از موارد خاص و مسلماً مهم رفتارهائی است كه قبلاً مطالعه شد (13)، صرفنظر می كنیم. اما در این مواجهه نوع دیگری از آگاهی یعنی آگاه شدن از وجود شخص دیگر پدید می آید كه می توان آن را «ادراك شخص دیگر» به معنی نسبتاً وسیع این تعبیر نامید.تعبیر «ادراك شخص دیگر» شامل رفتارهائی است كه ممكن است بر حسب مورد به صورت مجموع یا جدا جدا وجود داشته باشند. این ادراك ممكن است به حالت انفعالی و مزاج و خلق و خوی شخص مورد ادراك مربوط باشد. همچنین ممكن است عبارت از تعریف شخصیتی باشد كه فرد آن را در برابر خود می یابد و برای این تعریف ممكن است به مفاهیم و انواع و خصائص شخصیت و وضع های نفسانی مختلف تمسك جویند، معنی دیگر ادراك شخص دیگر، قرار دادن او در رده های فرهنگی معنی دار و نیز توجه به مقام و نقش اوست. پس رفتارهای مختلفی كه از شخص ادراك كننده سرمی زند مستلزم وجود قبلی قالبهای مفهومی یا منطقی و منظومه ی مضاعفی از مفاهیم روانی و اجتماعی است كه در هر وضع و حالی هم به فرهنگ جامعه مربوط است و هم به اطلاع و تجربه شخص كسی كه ادراك می كند.
درباره ی بسیاری از این نكات، بسیار زود در زمینه ی روان شناسی اجتماعی تحقیقاتی بعمل آمد كه در كتابهای مختلف گزارش شده است (14) و ما قبلاً مطالعات مربوط به ادراك حالات انفعالی را شرح دادیم (15). مطالعات مربوط به ادراك «شخصیت» اهمیت عواملی را روشن ساخته است كه برای صحت «داوریها» دانستن آنها ضروری است. از آن جمله است شباهت میان قاضی و متهم و نیز بعضی از خصائص شخصی مانند هوش و تجربه و آزادی از تعلق عاطفی و نیز حساسیت جمالی و سازگار اجتماعی و پیچیدگی شخص و خودشناسی كه كمابیش در قاضی دیده می شود. در داوری نسبت به شخص دیگر بسیار زود به وجود «پدیدار هاله» برخوردند (16)؛ سپس مكانیسم هائی مانند «خطای منطقی» و «اغماض» نیز كشف شد. ادراك نقش نیز كه از سال 1929 به وسیله ی ایشهایزر به عنوان منشأ توهم در داوری درباره ی شخص دیگر كشف شد (17)، در سالهای بعد موضوع تحقیقات منطقی قرار گرفت (18).
لكن، همان طور كه در مطالعات مربوط به گروههای كوچك، توجه محققان از موضوع كارآئی یا تأثیر به موضوع كاركرد گروهها معطوف شد، در مطالعات مربوط به ادراك شخص دیگر نیز توجه محققان به مكانیسم های آن متمایل گردید. فرد در ادراك شخص دیگر از مفروضات زیادی آغاز می كند. حال باید دید چگونه به تصویر كلی درباره ی او دست می یابد؟ جواب این است كه ظاهراً از راه استنتاج به این تصویر دست می یابد و این مطلبی است كه برونر و شاپیر و تاژیوری از تجربه ی خود نتیجه گرفته اند. در این تجربه دانشمندان مذكور از آزمایش شوندگان می پرسند كه آیا فرد معینی كه «باهوش» و «قدرشناس دیگران» و «آزاده» و متصف به چنین صفاتی است، پرخاشجو و فعال و چپ رو و بی اعتنا و خودستا و نظایر آن نیز هست یا نه؟ واضح است كه از روی یك صفت و بر حسب مورد، بودن یا نبودن صفات دیگر كم و بیش به آسانی استنتاج می شود. تركیب دو یا سه صفت مفروض و معلوم نیز در صورتی كه هر یك از آنها به تنهائی موجب اسنتتاج صفت دیگر شود آسان تر از وضع فوق به استثنای یك صفت دیگر كمك می كند (19).
واضح است كه این استنتاجها از پیش مستلزم وجود نظریه ای ضمنی درباره ی شخصیت است و این نظریه خود برای روان شناسی اجتماعی دارای فایده و اهمیت بسیار است و در بخش های قبل نیز بارها به آن اشاره شد. لكن اثری كه شخص دیگر در ذهن می گذارد مبتنی است بر مقایسه هائی كه هر كس میان اشخاصی كه با آنان سروكار دارد پیوسته بعمل می آورد و نیز بر قضاوت وی درباره ی شباهت فلانی به شخص الف یا به شخص ب كه قبلاً آنانرا شناخته و درباره ی آنان داوری كرده است (20). همچنین باید به امری كه از سال 1946 آش به آن برخورده است و پس از این تاریخ مؤلفان دیگر و خود آش نیز آنرا صراحت بخشیده اند توجه داشت و آن این است كه بعضی از خصائص از خصائص دیگر (مانند خصیصه ی گرمی یا سردی مزاج) از لحاظ روان شناسی عامه «اساسی» ترند، و در تشكل منظومه های شخصیت كه پایه ی ادراك اشخاص است سهم بسیار مهمی دارند (21).
در بیان طبیعت و مكانیسم های تعبیر و تفسیر مردم از قیافه نیز تحقیقات جالب توجهی بعمل آمده است. اینگونه تعبیر و تفسیرها اساساً بر پایه ی علائم یا «كلیدهائی» قرار دارد كه افراد در ساختان قیافه یا در اثر خارجی حركات و خطوط چهره می خوانند و غالباً از لحاظ فرهنگی به صورت تصورات قالبی درآمده است. در این تعبیر و تفسیرها مكانیسم های مختلفی دقیقاً مشخص شده است. یكی از این مكانیسم ها «گسترش زمانی است»: به این معنی كه افراد یك خصیصه ی گذرا و موقت را صفت پایدار شخصی تلقی می كنند (مثلاً از اینكه یكی لبخند زده است نتیجه می گیرند كه شخص دوست داشتنی است یا چون یكبار دچار شگفتی شده و به علامت تعجب چشمهای خود را درشت كرده نتیجه می گیرند كه آدمی ساده و بی تجربه است). مكانیسم دیگر «تعمیم تشبیهی» است: چنانكه تصور می كنند كه پوست كلفت دال بر این است كه فلانی آدم خشنی است و از ظرافت بهره ی چندانی ندارد (22).
مع هذا تصویر ادراك شخص دیگر به صورتی كه از تجزیه و تحلیل عینی و توضیح عناصر قالبی شده و فرهنگی و مكانیسم های مشترك آن برمی آید نباید جنبه ی نهایتاً شخصی آن را از یاد ما ببرد. بیمار سالیوان فقط در سیصدمین عیادت حاضر شد پزشك خود یعنی سالیوان را پیرمرد موسفید و شكم گنده ببیند (23) و گرانت (24) رئیس جمهور آمریكا به این دلیل از نوتلی (25) سفیر خود متنفر بود كه نوتلی شیاری در صورت داشت (26). در مناسبات میان اشخاص ریشه ی تعبیر و تفسیرهای متقابل افراد از یكدیگر گاهی با تاریخ زندگانی خصوصی هر یك از آنان كشیده می شود و بهمین جهت نمی توانند با یكدیگر توافق كنند. سالیوان این تصورات را كه منحصراً شخصی است تصورات «خارج از قاعده» (27) می نامید.
4- شرایط و اوضاع و احوال رابطه میان اشخاص
بسیاری از مناسبات میان افراد به صورت «تصادفی» برقرار می شود؛ به عنوان مثال می توان به برخوردهائی كه در ضمن سفر یا گذران تعطیلات به وجود می آید یا همسایگی شغلی یا سكنائی و داد و ستدهای تجاری منظم یا مستمر اشاره كرد. البته حتی در چنین مواردی نیز می توان مسائل جالب توجهی را مطرح كرد، مثلاً در مورد مشتریان می توان وجود عواملی عینی را فرض كرد یا درصدد تجزیه و تحلیل تفاوتهائی برآمد كه همسفران برای یكدیگر قائل می شوند. لكن بعضی از پیوندهای میان اشخاص مانند دوستی و عشق ظاهراً جنبه ی انتخابی خاصی دارند. شدت و عمق احساساتی كه در این موارد به كار می افتند غالباً موجب این تصور می شود كه این پیوندها در مورد طرفین هیچ جنبه ی امكانی ندارد و بعكس روابطی آزاد و در عین حال ضروری است. این جنبه از روان شناسی عامیانه را گاه تحت عنوان نظریه ی «رمانتیك» تشریح كرده اند (28). این نظریه بهیچوجه تازگی ندارد، زیرا از همان آغاز سنت فرهنگ غرب در آثار افلاطون دیده می شود (29). بعلاوه نظریه ی دیگری از آن یعنی نظریه ی مربوط به رهبر را كه مؤید به مشیت الهی (30) یا فر ایزدی (31) است دیدیم.با این همه، تجزیه و تحلیل شرایط این پیوندهای فردی و انتخابی امكان پذیر است. برای این كار دو راه وجود دارد: یكی وجود نیازهائی در شخص و دیگری وجود بعضی اوضاع و احوال مادی در افرادی كه با او ارتباط دارند.
سالیوان (32) با همین شیوه و موشكالی مسأله تنهائی و امر پیچیده احتیاج به زندگی خصوصی و میل جنسی را در مرحله ی نوجوانی تجزیه و تحلیل می كند و پیچیدگی های دیگری را كه قواعد اجتماعی خاص فرهنگهای مختلف نیز به این امر می افزایند خاطرنشان می سازد و وابستگی متقابل و متناقض این دو تمایل با نیاز به ایمنی شخصی را نیز نشان می دهد. بنابراین، بحث از اوضاع و احوال زیستی- روانی- اجتماعی پیوندهای بین اشخاص بصورت انتخابی آنها امكان پذیر و بسیار معنی دار است.
می توان به اوضاع و احوال نهادی و مادی این پیوندها نیز توجه كرد. در ایالات متحده ی امریكا معاشرت دختران و پسران دانشجو از روی روابط و سازمان های برادری و خواهری تنظیم می شود. این سازمانها به اعضاء خود به نحوی فشار می آورند كه نتوانند جز با رفقای «طبقه» بالا به معاشرت و گردش بپردازند. بدین ترتیب، در بالای سلسله مراتب دانشجوئی معاشرتها در طبقه یا ردیفهای مساوی انجام می گیرد ولی در پائین سلسله مراتب، دانشجویان امید چندانی به گردش و معاشرت ندارند (33). در ناحیه ی اكسر فرانسه دارندگان مشاغل آزاد و متخصصان فن (کادر) و صاحبان فن (تکنسین) به نسبت مشاغل دیگر با همسر آینده ی خود بیشتر در ضمن كار و كمتر از راه تماس خانوادگی آشنا می شوند (34).
عاملی كه از عوامل دیگر چه در زمینه ی زناشوئی و چه در مورد دوستی دقیقتر مطالعه شده است، عامل فاصله ی مادی و «همجواری» است (35). تأثیر این عامل مسلم به نظر می رسد و از جمله فراوانی انتخاب به معنی جامعه سنجی كلمه با افزایش مقادیر فاصله منظماً كاهش می یابد (36). با این همه، كاتز و هیل در ضمن برآورد وضع مطالعات مربوط به همسایگی در زمینه ی زناشوئی، نشان داده اند كه این عامل با متغیرهای دیگری نظیر محیط اجتماعی و شغل تركیب می شود؛ و این متغیرها معرف «انتخاب شدنی» ها هستند. زیرا انتخاب تنها در اوضاع و احوال مادی صورت نمی گیرد بلكه در آن به «هنجارهای اجتماعی» نیز توجه می شود (37).
5- كاركرد مناسبات میان اشخاص
در حالی كه صورت كتب روان شناسی اجتماعی كه درباره ی شرایط رابطه ی میان اشخاص و ادراك شخص دیگر و قالب اجتماعی مناسبات میان اشخاص نوشته شده است مفصل و جالب توجه است، تعداد كتب راجع به این كاركرد این مناسبات بسیار ناچیز است. و به استثنای آثاری كه جنبه ی داستانی و دراماتیك دارد و از لحاظ توجه به موضوع دارای سابقه است مقدمه ی این نوع مطالعه را باید در فلسفه ی اخلاقی و برخی از مكاتب روان پزشكی جست. مثلاً سی و هشت «شهوتی» كه دكارت در كتاب «تحقیق درباره ی شهوات» (38) مطالعه كرده است اغلب به رفتارهای بین اشخاص مانند تكریم و تحقیر، ستایش و نكوهش، رشك، رقابت، تمسخر، غبطه، ترحم، حق شناسی و غیره و طبعاً تحسین و عشق و كینه كه شهوات «ابتدائی» هستند مربوط می شود. بسیاری از مكانیسم هائی كه روان كاوان شرح داده اند كاركرد مناسبات با دیگران را روشن می سازد خواه از این جهت كه (مانند مكانیسم همانند شدن و برون فكنی) در ادراك خود و دیگران تأثیر می كند و خواه برای این كه (مانند مكانیسم های دوپهلو بودن (39) و انتقال و پرخاشجوئی) مستقیماً در این رابطه اثر دارد و خواه به این سبب كه (مانند مكانیسم های واپس زدن و تعلیه (40) و دلیل تراشی) در رفتار مؤثر است.مع هذا بكاربردن این مفاهیم در تجزیه و تحلیل مناسبات میان اشخاص و كاركرد آنها این خطر را دارد كه موجب توهمات نظریه ی اصالت ذات می شود و به كلیات مبهمی رهنمون می گردد (41). برای درك رفتار در اوضاع و احوال بین الاشخاص معین، بیرون كشیدن الگوهای آرمانی یعنی مقامها و نقشها كافی نیست زیرا افراد از الگوها طابق النعل بالنعل پیروی نمی كنند بلكه شخصاً به تعبیر و تفسیر آنها می پردازند. بنابراین، باید در هر مورد این تعبیر و تفسیرهای شخصی را تصریح كرد (42). لكن خودآگاهی همه چیز را بیان نمی كند و باید آن را در بافت اجتماعی (بین الاشخاص) قرار داد. مثلاً خستگی ناگهانی ممكن است بیان پنهانی از نوعی كینه باشد و اضطراب بیجا نسبت به كسی ممكن است جلوه دیگری از وضع خصمانه نسبت به او باشد (43). در به كار بردن مفهوم «من» نیز باید تجدیدنظر كرد. سالیوان درباره ی «من» چنین می نویسد (44): در مطالعه ی مناسبات میان اشخاص، مفهوم «من» مفهوم چندان مفیدی نیست. آنچه در من باعث این احساس می شود كه مجموعه ای مستقل و ذاتی هستم، تجربه ای است كه در منظومه ی خاصی كه «جسم من» نام دارد (45) سازمان می یابد. برای درك كاركرد مناسبات میان دو شخص نباید به آن ها به صورت دو ذات مستقل و لایتغیر نگاه كرد.
اینك به پیروی از سالیوان (46) به وضع خیالی دو همسر را در نظر می گیریم و یكی را آقای مارتن و دیگری را خانم مارتن نام می نهیم و فرض می كنیم كه آقای مارتن كاسب نسبتاً مرفه و كم سوادی است كه با دوستان همردیف خود با طیب خاطر درباره ی سیاست بحث می كند. در حالی كه خانم مارتن كه زنی بلندپرواز و شیفته ی هنر است برای دوستی های كاسبانه ی شوهر خود ارزشی قائل نیست. ما از این جریان اطلاعی نداریم تا اینكه یك شب كه ناگهان آقای مارتن بر اثر احساس خستگی شدید برنامه ی شب گذرانی همسرش را به زمین پرت می كند ما با این خانواده تماس می گیریم. شاید روان شناس تصور كند كه خستگی پیش بینی ناشده آقای مارتن در پی سخنان بسیار رنجاننده خانم مارتن ظاهر شده و این خستگی برای آنكه نقشه های خانم را نقش بر آب كند بسیار بجا پیدا شده است. ولی اگر این مطلب را به خود آقای مارتن یادآور شویم متعجب و برآشفته خواهد شد. بنابراین، برخلاف تصور روان شناس آقای مارتن نرنجیده و قصد تنبیه زن خود را ندارد زیرا حرفهای زنش هیچگاه موجب رنجش او نمی شود چه این زن سوء نیتی ندارد و رفتار او با همه همین است.
می توان دید كه آقای مارتن تصویری از خانم مارتن در ذهن دارد كه بنابر آن این زن نسبت به او به نحو خلل ناپذیر رفتار دوستانه ای دارد و از شخص خود نیز تصویری در ذهن دارد كه برحسب آن از اهانت كسی نمی رنجد و بنابراین در دل خصومتی احساس نمی كند و خستگی شدید او امری ناگهانی است. البته این تصور یعنی تصور آقای مارتن كاملاً واهی و غیرواقعی یا به قول سالیوان تصوری «بیرون از قاعده» است. لكن در لحظه مورد نظر، تنها واقعیت روانی همین است. بعلاوه، دو تصویری كه در ذهن آقای مارتن وجود دارد یعنی تصویر او از خانم مارتن و تصویری كه از خود در ذهن دارد منظومه ی كاملاً مرتبطی هستند و باید آنها را به صورت مجموعه ای در نظر گرفت. این منظومه، منظومه ای مركب از «من واو» است كه در این لحظه در ذهن آقای مارتن وجود دارد و می توان آن را منظومه ی شماره (1) نامید زیرا آقای مارتن منظومه های دیگری از تصورات نیز در ذهن خود دارد. مثلاً روزی كه آقا و خانم مارتن یكدیگر را به خاطر دوستانی كه دارند سرزنش می كردند یعنی خانم شوهر خود را به خاطر وقاحت دوست او یعنی آقای لوگراند پیراهن فروش و آقای مارتن زن خود را بخاطر پرمدعائی تحمل ناپذیر هنرمندان مورد علاقه ی او سرزنش می كرد، منظومه روحی دیگری ظاهر می شود. در این ماجرا، آقای مارتن در حالی كه درها را بهم می زند از خانه بیرون می رود و گفت و گوئی كه در جمع دوستان با دوست دیگر خود آقای دومون دارد حاكی از منظومه ی دیگری از صورت ذهنی است كه با منظومه ی شماره ی (1) فرق دارد یعنی تصویر مردی نیك و زحمتكش و بردبار و اخلاصمند و خوشباور كه با دیوی پیوند كرده است كه او را استثمار می كند و می فریبد و كوچك می شمارد و نادیده می گیرد و دست می اندازد.
بدین ترتیب، آقای مارتن یك سلسله منظومه هائی مركب از تصوراتی از خود و همسرش دارد كه ممكن است جای یكدیگر را بگیرند. اما طبعاً همین وضع در مورد خانم مارتن نیز صادق است: یعنی این زن نیز فی المثل دارای منظومه ی ذهنی شماره ی (1) مركب از «من واو» است كه در آن وی همسر مهربان شوهری نازرنگ و خودپسند ولی اخلاصمند است؛ ضمناً منظومه ی شماره (2) ئی نیز دارد كه طبق آن او قربانی بیدارشده ی مرد كاملاً خودخواهی است كه زنان را موجوداتی پست می پندارد.
مناسبات میان آقای مارتن و همسرش علاوه بر به كاربردن یكی از این منظومه های تصوری در ذهن او یا زنش، با نوع تركیب این منظومه ها نیز بستگی دارد. اگر تركیب «من واو» (یعنی زن و شوهرش) و «من و او» (یعنی شوهر و زنش) بصورت شماره ی (1) در نظر باشد تصورات با یكدیگر سازگار خواهند بود ولو مناسبات همواره مناسبات مطبوعی نباشد. اما هرگاه اتفاقاً منظومه ی «من واو» (در اینجا منظور از «او» زن است) بصورت شماره ی (1) با «من واو» (در اینجا منظور از «او» مرد است) با صورت شماره ی (2) تركیب شود، اوضاع بسیار وخیم خواهد شد و می توان انتظار داشت كه آقای مارتن پیش روان پزشك رفته بگوید «ببینید، من دیگر نمی توانم او را سر عقل بیاورم».
بنابراین، باید مسأله را با تعبیر «اوضاع بین الاشخاص» بیان كرد. سالیوان می گوید كه هر وضعی هنگامی «منسجم» است كه برای دو طرف معنائی داشته باشد؛ و نمود كامل آن گفت و شنود دوستانه است؛ به این معنی كه وقتی طرفین موفق می شوند رضای خاطر یكدیگر را فراهم آورند و تعامل دست كم موقتاً متوقف می شود، وضع دشوار از میان می رود. و هرگاه وضع معینی پیش از آنكه به راه حل برسد خاتمه یابد آن وقت است كه می گوئیم این وضع «انسجام خود را از دست داده است». و در این مورد، اضطراب سهم بسیار مهمی دارد (47). باری به مدد چنین مفاهیمی می توان در عین دور کردن پندارهای نادرست پیشینیان، بار دیگر جنبه های متعدد مناسبات بین الاشخاص را تعبیر و تفسیر كرد: به عبارت دیگر هرگاه رفتار مردم آزاری یا استثمار دیگران را با این مفاهیم تجزیه و تحلیل كنیم مفاهیم «دگرآزاری» (48) و «خودآزاری» (49) به صورت مفاهیم مهمی درمی آید (50). اثر سالیوان سرشار از مضامین عالی درباره ی «منظومه های دینامیك تعادل» و اوضاع مربوط به آنها است و جای كمال تأسف است كه مرگ این دانشمند كه در سال 1949 و در پنجاه و هفت سالگی اتفاق افتاد، نگذاشت كه او كار درخشان خود را به پایان برساند.
پینوشتها:
1- رجوع شود به كتاب او، 1/24.
2- رجوع شود به:
Emery S. Bogardus, Immigration and race attitudes, Health, 1928, p. 25.
3- رجوع شود به:
Talcott parsons, «Social structure and dynamic process: the case of modern medical practice» in The social system, 1951, pp. 428-479, trad fr in «Eléments pour une sociologie de l"action», paris, 1955, pp. 193-255.
4- رجوع شود به:
Caveat emptor. art. 1642 du code civil.
5- رجوع شود به:
L. S. Cottrel Jr, «The adjustment of the individual to his age and sex roles», Amer. Social. Rev., 1942, 7, 618-625, N. Cameron, «Role concepts in behavior pathology», Amer. J. Social. 1950, 55, 464-467, A. M. Rose, «The adequacy of women"s expectations for adult roles», Soc. Forces, 1951, 30, 59-77, Theodore R. Sarbin, «Role theory», in G. Lindzey (ed), op. cit., pp. 223-258. cf. pp. 227-233.
6- از جمله رجوع شود به:
E. Hiller, Social relations and structures, N. Y., 1947.
7- E. A. Ross, The principles of sociology, N. Y., 1920, pp. 41-50.
8- رجوع شود به:
J. R. Hanks and L. M. Hanks Jr., «The physically handicapped in certain non- occidental societies», J. soc. Issucs, 1948, 4, pp. 11-20.
9- رجوع شود به:
A. R. Radcliffe- Brown, Introduction a A. R. Radcliffe- Brown et Dary 11 Forde (dir), systèmes familiaux et matrimoniaux en Afrique, 1950, trad. fr., paris, P. U. F, 1953, pp. 67-75.
10- رجوع شود به: كتاب حاضر بخش چهارم، فصل سیزدهم.
11- رجوع شود به:
Margaret Mead, sex and temperament in three primitive societies, N. Y., 1935, pp. 3-161, in Cooperation and competition among primitive people, N. Y., 1937, pp. 20-50.
12- رجوع شود به:
Ernest Beaglehole, «Interpersonal theory and social psychology», in patrick Mullahy (ed), A study of interpersonal relations, N. Y., 1949, pp. 50-79, cf. pp. 76-77.
13- رجوع شود به بخش سوم، فصل دوازدهم كتاب حاضر.
14- مخصوصاً رجوع شود به:
Gardner Murphy, Loys Barclay Murphy and Thodore Newcomb, Experimental social psychology, revised ed., N. Y., 1937, pp. 139-159, Gordon W. Allport, personaliy. a psychological interpertation, N. Y., 1937, pp. 499-548: Jerome s. Bruner and Renato Tagiuri, «The perception of people» in G. Lindzey (ed.) 1954, op. cit., t. II. pp. 646-654.
15- رجوع شود به كتاب حاضر، بخش دوم، فصل هشتم و بخش چهارم، فصل سیزدهم.
16- رجوع شود به: Thornoike, 1920.
17- رجوع شود به:
G lehheise, «Die Ueberschatzung der Einheit der personalichheit als Tauschungsquelle bei dem psychologischen Beurtelien der Menschen» zeitscher-angew. psychol., 1929, pp. 33, 273-287.
18- رجوع شود به:
Theodore R. Sorbin, «Role theory», in Lindzey (ed.), 1954, op. cit., pp. 223-258, voir pp. 229232.
19- رجوع شود به:
Jerome S. Bruner,. David Shapiro and Renato Tagiuri, «The meaning of traits in isolation and in combination», in R. Tagiuri and L. petrullo (ed), perosn perception and interpersonal behavior, Stanford Uni, press, 1958. pp. 227-288.
20- رجوع شود به:
William L. Hays, «An appraoch to the study of trait implication and trait similarity» in R. Tagiuri and L. petrullo (ed), op.cit., p. 289-299.
21- رجوع شود به:
S. E. Asch, «Forming impressions of personality», J. abnorm, Soc. psychol, 1946, 41, pp. 258-290.
22- رجوع شود به:
Paul F. Secord, «Facial features and inference processes in interpersonal perception», in R. Tagiuri and petrullo (ed),op. cit., pp. 300-315.
مطالعه ی دیگری كه مخصوصاً جالب توجه است مطالعه ی لیندا جانسون است كه به چاپ نرسیده است. وی مسأله ی تعبیر و تفسیر قیافه را به نحو معكوس طرح می كند. به این معنی كه برای آزمایش شوندگان حالات روانی دو تن را وصف می كند. سپس از ایشان می خواهد كه برای این دو تن سی و دو خصیصه ی بدنی مانند فاصله ی میان چشمها و بزرگی بینی و گشادی دهان و نظایر آن را تصور كنند. و مشاهده می كند كه این عده فقط در هفت صفت جسمانی تصویر آن دو نفر را تا حدودی شبیه به یكدیگر می دانند. (رجوع شود به: Secord pp. 305-306).
23- رجوع شود به:
Harry Stack Sullivan, «Conception of modern psychiatry», psychiatry, 1940, 3, pp. 1-117. pp. 101-103.
24- Grant
25- Notley
26- رجوع شود به: E. Beaglehole, op. cit., p. 74.
27- parataxique
28- رجوع شود به:
Ernest W. Burgess, «The romantic impulse and family disorganization», Survey, 1926,57, 290-294, adapt in E. B. Reuter and J. R. Runner (ed). The Family, N. Y., 1931, pp. 116-127.
29- رجوع شود به خطابه ی آریستوفانس در «ضیافت» (Banquet).
30- providentiel
31- charismatique
32- رجوع شود به:
Harry Stack Sullivan, The interpersonal theory of psychiatry, 1953.
33- رجوع شود به:
J. k. Folson, The family and democratic society, N. Y., 1943, p. 532.
34- رجوع شود به: Ch. Betelheim et s. Frère, une ville française moyenne: Auxerre en 1950, paris, 1950, p.164.
35- رجوع شود به:
Jean Sutter, «Evolution de la distance séparant le domicile des futurs époux», population, 1958, 13, 227-258, Leon Festinger, Stanley Schachter and kurt Back, social pressures in informal groups: a study of human factors in housing, N. Y., 1950.
36- رجوع شود به: Festinger, etc., graphiques, pp. 41 et 44.
37- رجوع شود به:
Alvin M. katz and Reuben Hill, «Residential propinquity and martial selection: a review of theory, method and fact», Marriage and family living, 1958, 20, 27-35.
38- رجوع شود به: Traité des passions
39- ambivalence
40- sublimation
41- رجوع شود به:
Lee J. Connach, «proposal leading to analytic treatment of social perception scores» in R. Tagiuiri and L. petrullo (e), 1958, op. cit., pp. 353-379. cf. p. 375, H. S. Sullivan, 1953, op. cit., pp. 62-63.
42- رجوع شود به: Beaglehole, op. cit., pp. 62-63.
43- رجوع شود به:
Harry Stack Sullivan, «psychiatry: introduction to the study of interpersonal relations» in patrick Mullahy, 1949, of. cit., pp. 98-121, cf. p. 100.
44- Ibid, p. 101.
45- رجوع شود به: sullivan, 1953, op.cit., p. 140.
46- رجوع شود به: 1940. op. cit., pp. 103-115.
47- رجوع شود به: Sullivan, 1953, op. cit., pp. 62-98.
48- sadisme
49- masochiasme
50- Ibid, pp. 231-216, 351-353.
استوتزل، ژان؛ (1374)، روان شناسی اجتماعی، ترجمه ی علی محمّد کاردان، تهران: موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ ششم