سبك شعری صاحب بن عباد

از مواهب و فضائلی كه خاص صاحب بن عباد می باشد این است كه وی تنها مروج ادبایت نبوده، بلكه در تغییر طرز و اسلوب سخن- مخصوصاً سخن منثور- تأثیری عظیم داشته و در ایجاد سبك و اسلوب جدید كتابت، تالی جاحظ و ثانی
سه‌شنبه، 19 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سبك شعری صاحب بن عباد
 سبك شعری صاحب بن عباد

 

نویسنده: احمد بهمنیار




 

طبع شعر صاحب

از مواهب و فضائلی كه خاص صاحب بن عباد می باشد این است كه وی تنها مروج ادبایت نبوده، بلكه در تغییر طرز و اسلوب سخن- مخصوصاً سخن منثور- تأثیری عظیم داشته و در ایجاد سبك و اسلوب جدید كتابت، تالی جاحظ و ثانی استاد خود ابوالفضل بن عمید بوده است.
صاحب بن عباد مانند عموم نویسندگان و گویندگان صاحب سبك، دارای استعداد ادبی فطری و از كودكی صاحب طبع موزون و قریحه ی سخنوری بود و مانند اغلب نوابغ و نوادر فضل و ادب از آغاز طفولیت شعر می گفت. راغب اصفهانی در محاضرات گوید: وقتی ابوعمر صباغ- كه معلم صاحب بود- نسبت به صاحب جفا و ستمی كرد، صاحب در آن وقت ده ساله بود و از نزد او برخاست و برفت و این دو بیت را نوشت و برای او فرستاد:

اودعتنی العلم فلا تجهل
كم مقول یجنی علی مقتل

انت و ان علمتنی سوقة
والسیف لاینبو عن الصیقل

ابوالحسین احمد بن سعد این دو بیت را شنید و نوشت و گفت «مردی هشتاد ساله شعر كودكی ده ساله را می نویسد» و آنگاه این آیه را خواند: و آتیناه الحكم صبیا.
و هم راغب در محاضرات آورده است كه روزی ابوالحسین بن سعد نزد صاحب بود و با خود كتابی داشت و نام او در عنوان كتاب بدین عبارت نوشته بود: «ابوالحسین احمد بن سعد»، صاحب آن را بدید و گفت این عبارت شعر است، و آنگاه چنین خواند:

الی الامام الاریحی الفرد
ابی الحسین احمد بن سعد

ابوالحسین گفت هشتاد سال زندگانی یافتم و تا امروز ندانستم كه نام و كنیه ی من با نام پدرم مصراع شعری است (این نظیر عبارتی است كه خازن كتابخانه ی صاحب در عنوان كتب او می نوشت و اتفاقاً شعری موزون برآمده بود و عبارت این است:
حضرة الصاحب الجلیل ابی القاسم كافی الكفات اسمعیل)
بالجمله صاحب بن عباد ذوق و قریحه ی ادبی را از پدر و جد خود كه از نویسندگان نامی بودند به ارث داشت، و ادب مطبوع را به وسیله ی اكتساب و استماع تكمیل كرد، و در نتیجه ی كوشش و جد و جهد در تعلم و تتبع آثار ادب و معاشرت با ادبا و علماء از هر طبقه و صنف و از مردم هر شهر و ایالت و مكاتبه با نویسندگان و گویندگان شهیر (از قبیل استادش ابن العمید و ابواسحق صابی و ابوبكر خوارزمی و عبدالعزیز بن یوسف) و تشكیل مجالس مناظره و مباحثه و مجامع انس و منادمت وسائل دیگر كه در محل خود شرح داده است، روز بروز ذوق و قریحه ی ادبیش كامل تر و طبع موزونش لطیف تر و الفاظش زیباتر و معانیش شیواتر می گردید، و رفته رفته پایگاه سخن او چنان كه ثعالبی گوید نزدیك بحد اعجاز، و آوازه ی فصاحت و بلاغتش در شرق و غرب ممالك اسلامی طنین انداز شد و در عصر خود به استادی در فن نظم و نثر مسلم گشت، و در كتابت سبكی تازه اتخاذ كرد و اغلب نویسندگان بلاد و ممالك اسلامی سبك و اسلوب او را پسندیدند و بر تقلید و پیروی او همت گماشتند.

سبك شعر و شاعری صاحب

در عصر صاحب بن عباد هفت یا ده سلسله از ملوك و امرا و خلفا بر قطعات مختلف مملكت اسلامی حكم فرما بودند و هر كدام به نوعی خاص در ترویج زبان و آداب عربی می كوشیدند، ذوق و قریحه ی شعرا و ادباء آن عهد بر حسب اختلاف محیط زندگانی و تفاوت افكار و عواطف، متفاوت و مختلف بود، و
بدین جهت در فن نظم سبك های مختلف به وجود آمد، ولی مهمترین آن سبكها دو سبك شامی و عراقی بود كه به
منزله ی اصل و سایر سبك ها در حكم شعب و فروع این اصل بودند.

گویندگان شام به واسطه ی مجاورت با جزیرة العرب باسلوب عربی آشناتر بودند و در اشعار آنها متانت و استحكام كه از خصائص شعر بدوی است بر ظرافت و لطافت غلبه داشت، بر عكس گویندگان عراق كه به واسطه ی مجاورت با ایران و دور بودن از منطقه ی بدویت، در نظم سخن رقت و لطافت را بیشتر رعایت می كردند و ظرافت و لطف اشعار ایشان بیش از متانت و استحكام آن بود، و اما شعرای سایر بلاد و ممالك با داشتن سبك و طرز مخصوص، بعضی به سبك عراقی و بعض دیگر به سبك شامی متمایل بودند.
در بلاد ایران سبك عراقی متداول تر بود، لیكن ادباء و شعرای نامی از قبیل صاحب بن عباد و ابوبكر خوارزمی و ثعالبی عموماً سبك شامی را بر سبك عراقی ترجیح می دادند و سعی می كردند سخن خود را بدان سبك نزدیك سازند، و بعضی برای تكمیل فن نظم به شام مسافرت و از معاشرت و مصاحبت با ادباء و شعرای آن خطه استفاده ی ادبی می كردند. صاحب بن عباد می گفت: «بدیء الشعر به ملك و ختم به ملك»
(شعر عربی به امیری- امرعالقیس- شروع و به امیری- ابوفراس حمدانی- ختم شده است)
و از این عبارت تمایل او به شعری كه دارای متانت و استحكام بدویت بود به خوبی معلوم می شود. صاحب تا به حدی شیفته و فریفته ی سبك شامی بود كه از هر كس كه از بلاد شام بر او وارد می شد در خصوص شعرای آن ناحیه و آثار آنها سؤالات می كرد، و اشعاری را كه آن ها برای او می خواندند در دفتری مخصوص می نوشت و آن دفتر بسیار ضخیم شده بود و صاحب هیچ گاه آن را از خود جدا نمی ساخت. از شعرای شام بحتری را كه سبك شامی بدو منسوب می باشد بر همه مقدم
می شمرد و بشنیدن و ضبط اشعار او رغبت بسیار داشت و اصحاب خرد را پیوسته توصیه می كرد كه اشعار او را حفظ و روایت كنند، و در مكاتبات و مخاطبات خود غالباً به اشعار او و نظرای او از قبیل متنبی و ابوفراس تمثل می جست و گاهی مضامین آن ها را به صورت نثر در رسائل خود می گنجانید. ابوبكر خوارزمی در ایام سیر و سیاحت خود مدتی در حلب در دربار سیف الدولة بن حمدان اقامت جست و با فضلا و دانشمندانی از قبیل ابو عبدالله حسین بن احمد بن خالویه
(370) و ابوالحسن علی بن محمد شمشاطی و ادبا و شعرائی چون ابوالطیب متنبی و ابوالعباس نامی مجالست و از صحبت آن ها اقتباس علم و ادب كرد و بارها می گفت: من لطف سخن و وسعت فكر و جودت ذهن و طلاقت زبان را از فیض صحبت و معاشرت ادبا و دانشمندان شام یافته ام. ثعالبی در آغاز جزء اول از یتیمة الدهر فصلی مشبع در مزایا و محسنات سبك شامی و ترجیح آن بر سبك عراقی یاد كرده است. از شعرای صاحب بن عباد، آن ها كه در شاعری پیروی سبك شامی را اختیار كرده بودند- از قبیل ابو محمد خازن- اشعارشان مقبول تر و در نظر صاحب بن عباد پسندیده تر می نمود.
حاصل كلام آن كه صاحب بن عباد در نظم سخن به طرز و اسلوب شامی تمایل داشت و شعرش در استحكام تركیب چون شعر بحتری و در سهولت و امتناع مانند سخن متنبی و در لطف صنعت شبیه به اشعار ابن المعتز، و در حقیقت دارای طرز و اسلوبی متوسط مابین عراقی و شامی بود.
در نظم بر خلاف نثر به رعایت صنایع لفظیه مقید نبود و شعر را- به اقتضای موقع و مقام و برحسب دواعی حال- گاهی ساده و گاهی مصنوع می گفت. در اشعار مصنوع جانب صنعت را تا حدی رعایت می كرد كه به نظم و لطف معنی خلل نرساند. گاهی برای طبع آزمائی صنایع دشوار را در شعر ملتزم می شد و در این شیوه استادی و براعتی به كار می برد كه نظم مصنوع او در جزالت الفاظ و سلامت معانی مانند نظم ساده و مطبوع او می نمود، از جمله وقتی در مدح اهل بیت قصیده ای خالی از حرف «الف» انشا كرد كه عده ی اشعارش هفتاد و مطلعش این بود:

قد ظل یجرح صدری
من لیس یعدوه فكری

این قصیده چندان دل كش و مطبوع افتاد كه از آن نسخه ها برداشت، و به اطراف و بلاد فرستاده شد و به اندك زمان اشتهار تمام یافت. صاحب از حسن قبول عامه بر سر شوق آمد و قصاید دیگر مشتمل بر صنعت حذف بگفت و در هر یك حذف یكی ابیات آن در فصل شعرای صاحب یاد شده است انشاء نمود.
صاحب در تمام ابواب و فنون شعر از مدح و وصف و تغزل و رثاء و هجاء و هزل و حكم و مواعظ و غیره تصرف كرده و در هر فن قدرت طبع خود را به آوردن معانی بدیع و مضامین بكر و دقیق آشكار ساخته است، در وصف باده به گفتن این دو بیت:

رق الزجاج و رقت الخمر
فتشا كلا و تشابه الامر

فكأنما خمر و لا قدح
و كأنما قدح و لا خمر

بر مضامین ابونواس و اخطل و اعشی قلم نسخ كشیده، و در فن مدح به گفتن این دو بیت:

لو كان للخلق آلهان
لكان فخرالدولة الثانی

به شعرا تعلیم داده است كه در صنعت اغراق و غلو چگونه ممدوح را بی گفتن مضمونی كفر آمیز تا به رتبه ی الوهیت بالا ببرند، در اشعار وصفی خود انواع تشبیهات را به كار برده و در هر نوع از تشبیه علاوه بر بداعت مضمون كمال شباهت بین طرفین تشبیه را رعایت كرده، و از تشبیهات بدیع او این دو بیت است:

دب العذار علی میدان و جنته
حتی اذا كاد ان یسعی به وقفا

كأنه كاتب عزالمداد له
اراد یكتب لاما فابتدا الفا

كه خط نورسته را به كاتبی همانند كرده است كه با مداد الفی را كه مقدمه ی لام است بر صفحه ی رخسار می نویسد، و این دو بیت:

و رائق القد مستحب
یجمع اوصاف كل صب

صفرة لون و سكب دمع
و ذوب جسم و حر قلب

كه در توصیف شمع به طریق الغاز گفته و مهمترین اوصاف عاشقان مهجور را در یك بیت جمع و تطبیق با حال شمع نموده، و این دو بیت:

انی ركبت و كف الارض كاتبة
علی ثیابی بطور لیس یتكتم

و الارض محبرة و الحبرمن لئق
و الطرس ثوبی و یمنی الاشهب القلم

كه پاشیده شدن گل را به نویسندگی كّف ارض تشبیه و ادوات كتابت را از زمین و گل و دست اسب و جامه خود فراهم، و غرابت تخیلات شاعرانه را مجسم ساخته است، و این ابیات:

رشاء غدا وجدی علیه كردفه
و غدا اصطباری فی هواه كخصره

و كان یوم وصاله من وجهه
و كان لیلة هجره من شعره

ان ذقت خمرا خلتها من ریقه
او رمت مسكانلته من نشره

و اذ تكبر و استطال بحسنه
فعذار عارضه یقوم بعذره ...

كه برای توصیف دو حالت شوق و شكیبائی و نمایاندن روز وصال و شام فراق و ذوق باده و لطف بوی عبیر از تشبیه به اعضاء و اجزاء معشوق تجاوز نكرده و در بیت اخیر كه خط را عذرخواه غرور حسن قرار داده در استعمال لفظ تكبر و استطاله نوعی از تناسب و ملایمت را رعایت كرده است كه بر ارباب ذوق پوشیده نیست. از مضامین بدیع و نادر او در تغزل، اشعار ذیل است كه در مقایسه ی محبوب با ماه آسمان، عزل ماه آسمان را از فرمانروائی مملكت حسن و بیعت ستارگان را با ماه زمین تخیل كرده است:

اتانی البدر باكیاً خجلا
فقلت ماذا دهاك یا قمر

قال غزال اتی لیعزلنی
بحسنه فالفؤاد منفطر

فقلت قبل ترابه عجلا
و اسجد له قال كل ذاغرر

قد بایعت انجم السماء له
فلیس لی مفزع و لا وزر

در سخنان حكمی و نصیحت آمیز او اشعاری دیده می شود كه به واسطه انسجام و سهولت لفظ و معنی جای مثل سائر را گرفته است، از قبیل این بیت:
فقلت ذرینی علی غصتی
فان الهموم بقدر الهمم

و این بیت:

فما السلطان الا البحر عظما
و قرب البحر محذور العواقب

كه مصراع دوم بیت اول و تمام بیت دوم در شیوع و رواج در ردیف امثال عامه محسوب می شود. در هجاء گاهی معانی تلخ و گزنده را در قالب الفاظی كه در انتخاب آنها رعایت ادب شده است جای داده و در بعض مواقع از آوردن الفاظ مستهجن خودداری ننموده و هجو را به درجه هزل رسانیده است.
صاحب بن عباد از صنایع بدیع به حسن مطلع اهمیت بسیار می داد، و نقدی كه از اشعار متنبی كرده است یك قسمت آن راجع به سوء مطلعهای متنبی است. استادش ابن العمید نیز رعایت این صعنت و تأنق در آن را بر شاعر لازم می دانست، و از شنیدن قصیده ای كه حسن مطلع نداشت دلتنگ می شد و به مطلع بد فال بد میزد، چنان كه وقتی برای صاحب حكایت كرد كه در روز نوروز ابن ابی ثیاب در نزد من قصیده ای خواند كه مطلعش این بود: اقبرونیا طلت ثراك یدالطل، من از افتتاح او به كلمه ی قبر تطیر كردم و آن روز بر من بسیار تلخ گذشت.
از خصائص اشعار صاحب عذوبت الفاظ و سهولت تركیب و خالی بودن از تكلیف و تعقید است و كلامی را كه چنین باشد علمای بدیع منسجم می نامند، و نمونه ای از اشعار منسجم او كه بر صنعت مراجعه نیز مشتمل می باشد ابیات ذیل است كه در مدح و تهنیت ورود ابن العمید گوید:

قالوا ربیعك قد قدم
فلك البشارة و النعم

قلت الربیع الخوالشتا
أم الربیع اخوالكرم

قالوا الذی بنو اله
یغنی المقل من العدم

قلت الرئیس ابن العمید
اذ فقالوا لی: نعم

نمونه ی سایر صنایع بدیع از لفظی معنوی نیز در اشعار او بسیار است و ذیلاً به معدودی از آنها می شود، از آنجمله است:
مذهب كلامی مانند:

و كأس تقول العین عند جلائها
اهل لخدود الغانیات عصیر

تحامیتها الا تعلل واصف
و قد یطرب الانسان و هو كبیر

اقتباس كلامی مانند:

قال لی ان رقیبی سئی الخلق فداره
قلت دعنی وجهك الجنة حفت بالمكاره

تزلزلت الارض زلزالها
فقالوا باجمعهم مالها

مشی ذا الثقیل علی ظهرها
فاخرجت الارض اثقالها

تلمیح كلامی مانند:

و شادن فی الحسن كالطاوس
اخلاقه كلیلة العروس

قد نال بالحظ من النفوس
ما لم تنله الروم من طرسوس

توجیه كلامی مانند:

بعدت فطعم العیش عندی علقم
و وجه حیاتی مذتغیبت ارقم

فمالك قد ادغمت قربك فی النوی
و ودك فی غیر النداء مرخم

مراعات نظیر مانند:

بعثنا من النارنج ماطاب عرفه
فقیل علی الاغصان منه نوافج

كرات من العقیان احكم خرطها
و ایدی الندامی حولهن صوالح

تجاهل عارف مانند:
بالله قل لی اقرطاس تخط به
من حلة هو ام البسته حللا

بالله لفظك هذا سال من عسل
ام قد صببت علی افوا هنا عسلا

طباق یا تضاد مانند:

یقولون لی اودی كثیر بن احمد
و ذلك رزء فی الانام جلیل

فقلت دعونی و العلا نبكه بعا
فمثل كثیر فی الرجال قلیل

هجو در معرض مدح:

رأیت لبعض الناس فضلا اذا انتمی
یقصر عنه فضل عیسی بن مریم

عزوه الی تسع و تسعین والدا
و لیس لعیسی والد حسین ینتمی

حسن تعلیل:

یقال لما ذا لیس یسکر بعد ما
توالت علیه من نداماه قرقف

فقلت سبیل الخمران تنقص الحجی
فان لم تجد عقلا فما ذا تحیف

نقد شعر و سخن شناسی صاحب

صاحب بن عباد در بدیهه گفتن سرعت خاطری شگفت انگیز داشت، و در این شیوه گاهی گوی سبقت را از همگنان
می ربود، در کتب ادب و تاریخ از بدیهه گوئی او حکایات متعدد آورده اند که بعض آنها در فصل هشتم از این قسمت یاد شده است، به واسطه ی ذوق فطری و تمایل غریزی که به شعر و ادب داشت از شنیدن اشعار نغز و دلکش و مضامین تازه و بدیع مسرور و طربناک می شد و گاهی چنان به وجد و نشاط
می آمد که خود و ابهت و وقار خود را فراموش و بی اختیار حرکت می کرد و دستها را به هم می زد و بعض اوقات
(چنان که در فصل شعرا در ذیل نام ابو محمد خازن یاد
کردیم) از مسند خود خارج می گردید. نوادر و لطایف کلام را به مجرد شنیدن حفظ می کرد و از تکرار گفتن و شنیدن
آن ها ملول نمی شد، چنان که گوئی از یک فرد شعر یا یک جمله نثر در هر نوبت که مکرر می شود نکته ای تازه در
می یابد و لذتی تازه می برد. در سخن شناسی مهارت و استادی فوق العاده داشت و از معایب و محسنات نظم و نثری که می شنید به نکات و دقائقی پی می برد که کمتر کسی از شعرا و ندمای وی بدان متوجه می شد، معنی اصلی و مبتکر را از مسروق و منتحل به محض استماع باز می شناخت، و به واسطه ی احاطه ای که به آثار ادب عربی داشت غالباً مبتکر و صاحب حقیقی معنی و مضمون را معرفی می کرد. در خصوص هر یک از این خصائص حکایاتی از او منقول و در کتب ادب مضبوط است، و بعض آن حکایات را در ذیل اسامی شعرای او یا در مواضع دیگر یاد کرده ایم.
نقد شعر که در عصر فترت معمول شده بود، در عصر صاحب بن عباد رواج و شیوع داشت، و صاحب در این فن تصرفی استادانه می نمود، یکی از مؤلفات او که نام برده اند کتابی است موسوم به «کشف المساوی عن شعر المتنبی» در انتقاد سخنان متنبی و تشریح معایب لفظی و معنوی که در بعض اشعار او وجود دارد. ثعالبی در جزء اول یتیمة الدهر در باب مخصوص به متنبی در آن جا که مقابح و محاسن شعر او را می شمرد بعضی از اعتراضات صاحب را نقل کرده است، و از مطالعه آن به میزان دقت فکر و حدت نظر صاحب در ادراک نکات سخن می توان پی برد. ثعالبی در همان جزء و همان باب می گوید که صاحب بن عباد بیش از هر کس محسنات کلام متنبی را می شناخت و اشعار او را بیش از اشعار دیگران در محاضرات و مکاتبات خود به کار می برد و با وجود این در شمردن لغزش ها و خطاهای ادبی او مبالغه داشت. نگارنده گوید صاحب بن عباد درآثار متنبی تتبع کامل داشته و دلیل بر این مطلب رساله ایست که در امثال متنبی برای فخرالدوله تألیف کرده است.

انتقاد بر اشعار صاحب

صاحب بن عباد با دقت نظری که در انتقاد شعر دیگران داشت، خود مورد انتقاد دیگران شده و ائمه ی ادب- از قبیل ثعالبی- اشعار او را به معرض نقد درآورده و مخصوصاً سرقات شعری او را از مذموم و ممدوح تتبع کرده اند، و بعض آنها را ذیلاً به نقل از ثعالبی یاد می کنیم:
1) از ابوبکر خوارزمی شنیدم که گفت روزی یکی از ندیمان صاحب بوی گفت، خداوندگار را می بینم که در این بیت:

لبسن برود الوشی لا لتجعل
ولکن لصون الحسن بین برود

بر این بیت متنبی:

لبسن الوشی لا متجملات
ولکن کی صن به الجمالا

تاختن برده و لفظ و معنی آن را غارت کرده است، صاحب گفت این بدان گونه است که متنبی در شعر خود:

ما بال هذی النجوم حائرة
کأنها العمی مالها قائد

بر عباس بن احنف که می گوید:

والنجم فی کبد السماء کأنه
اعمی تحیر مالدیه قائد

تاختن برده و لفظ معنی او را ربوده است.
2) متنبی گوید:

و کنت اذا یممت ارضا بعیدة
سریت فکنت السر و اللیل کاتمه

صاحب این معنی را گرفته و گفته است:

تجشمتها و اللیل و حف جناحه
کانی سر و الظلام ضمیر

3) ابوبکر خوارزمی مرا گفت که روزی صاحب، لطائفی از سخنان خویش برای من قرائت کرد که این بیت از آن جمله بود:

لئن هو لم یکفف عقارب صدغه
فقولوا له یسمع بتریاک ریقه

من این بیت را به غایت نیکو یافتم و بر صاحب به داشتن چنان بیت لطیف رشک بردم و دوست می داشتم که آن را با هزار بیت از اشعار خود عوض کنم. ثعالبی گوید روزی این بیت را بر امیر ابوالفضل عبیدالله بن احمد میکالی خواندم و سخنی را که از ابوبکر خوارزمی شنیده بودم برای وی حکایت کردم؟ ابوالفضل گفت هیچ میدانی که صاحب مضمون این بیت را از کجا سرقت کرده است، گفتم نه، گفت از این دو بیت که شاعری گوید:

لدغت عینک قلبی
انما عینک عقرب

لکن المصه من ریقک
تریاق مجرب

من بر امیر مکیالی و تخصص او در شناخت سرقات شعری آفرین خواندم.
4) صاحب در وصف برف گوید:

و کان السماء صاهرت الار
ض فکان النثار من کافور

و در این بیت به سخن ابن المعتز ناظر است که گوید:

و کأن الربیع یجلو عروسا
و کانا من قطره فی نثار

5) صاحب گوید:

یقولون لی کم عهد عینک بالکری
فقلت لهم مذ غاب بدر دجاها

و لو تلتقی عین علی غیر دمعة
لصارمتها حتی یقال نفاها

لفظ بیت دوم از سخن مهلبی وزیر گرفته شده است که گوید:

تصارمت الاجفان منذ صرمتنی
فما تلتقی الا علی عبرة تجری

6) صاحب در این دو بیت:

هات مشطا الی و لیک عاجا
فهو ادنی الی مشیب الرؤس

و اذا ما مشطت عاجا بعاج
فامشط الآبنوس بالابنوس

بیت دوم را از ابوعثمان خالدی گرفته است که گوید:

و رأتنی (ظ: و ترانی) مشطت عاج بعاج
فامشط الابنوس بالابنوس

7) صاحب در هجو غویری گوید:

فم الغویری اذا فتشته انتن فم
کم قلت اذا کلمنی وا اسفی علی الخشم

و این مضمون را از مهلبی گرفته است که می گوید:

و ان ابصرت طلعته
فوالهفی علی العمش

8) صاحب در وصف ابن العمید گوید:

الی سید لولاء کان زماننا
و ابناؤه لفظاً عریا عن المعنی

و این مضمون از متنبی است که گوید:

و الدهر لفظ و انت معناه

9) صاحب گوید:

و ناصح اسرف فی النکیر
یقول لی سدت بلا نظیر

فکیف صغت الهجو فی حقیر
مقداره اقل من نقیر

فقلت لا تنکر و کن عذیری
کم صارم جرب فی خنزیر

و مضمون مصراع اخیر را از ابوفراس حمدانی گرفته است که می گوید:

هبونی امراً جربت سیفی علی کلب

10) در تغزل گوید:

و مهفهف حسن الشمائل اهیف
تردی النفوس بفترتی عینیه

مازال یبعدنی و یؤثر هجرتی
فجذبت قلبی من اسار یدیه

قالوا تراجعه فقلت بدیهة
قولا اقیم مع الروی علیه

والله لا را جعته و لو انه
کالشمس او کالبدر او کبویه

و بیت اخیر را از ابن المعتز گرفته است که گوید:

و الله لا کلمته و لو انه
کالشمس او کالبدر او کالمکتفی
منبع مقاله :
بهمنیار، احمد؛ (1383)، صاحب بن عباد (شرح احوال و آثار)، تهران: مؤسسه ی و انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط