مروری بر تاریخ ترکیه؛ از آتاتورک تا اردوغان (1)

بذر دخالت‌های مکرر ارتش در سیاست ترکیه چگونه کاشته شد؟

اینکه سلطان عثمانی، مشروعیتش را در آناتولی از دست بدهد، مسئله‌ی ساده‌ای نبود. نه فقط به این دلیل که سلطان وابسته به خاندان ریشه‌دار عثمانی بود (که همه در آنجا به آن خاندان وابسته بودند) بلکه بیشتر به این دلیل که سلطنت و
چهارشنبه، 3 تير 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بذر دخالت‌های مکرر ارتش در سیاست ترکیه چگونه کاشته شد؟
بذر دخالت‌های مکرر ارتش در سیاست ترکیه چگونه کاشته شد؟

 






 
مروری بر تاریخ ترکیه؛ از آتاتورک تا اردوغان (1)
اینکه سلطان عثمانی، مشروعیتش را در آناتولی از دست بدهد، مسئله‌ی ساده‌ای نبود. نه فقط به این دلیل که سلطان وابسته به خاندان ریشه‌دار عثمانی بود (که همه در آنجا به آن خاندان وابسته بودند) بلکه بیشتر به این دلیل که سلطنت و خلافت عثمانی به طور همزمان، هویت مسلمانانی که در آناتولی ساکن بودند (و بعد از هجرت‌های طولانی، حالا مدت‌ها بود در آنجا ساکن شده بودند) را تشکیل می‌داد.
اوج آن هجرت‌های چند صد ساله در دوره‌ی امپراطوری سلاجقه و سپس خلافت عثمانی بود. به این ترتیب، هویت این افراد (که ریشه‌ی قومیتی و جغرافیایی در آناتولی نداشتند) در همین چارچوب دینی (یعنی سلطنت و خلافت عثمانی) معنی می‌شد و ریشه‌ی ترکی آنها [ترکی به معنای ساکنین آسیای میانه] فقط در شکل زبانی آن همراه آنان باقی مانده بود بدون اینکه هیچگونه جلوه‌ی هویتی دیگری در آنها به جای بگذارد. حتی تا همین اوایل قرن بیستم اگر به استانبول سفر می‌کردی و از هر رهگذری درباره‌ی «هویتش» می‌پرسیدی، به سادگی و وضوح می‌دیدی که به جای «ترک» می‌گفت: «عثمانلی.»
بذر دخالت‌های مکرر ارتش در سیاست ترکیه چگونه کاشته شد؟
آتاتورک

اما سؤال اینجاست، در سایه‌ی این ریشه دواندن عثمانی‌ها در سطح سیاسی و هویتی در عقل و قلب ترک‌ها، چطور هویت «بدون قومیت‌گرایی» آنان تبدیل به «هویت قومی ترک» [در شکل ترکیه] گردید؟ و چطور سلطان عثمانی، مشروعیتش را پس از جنگ جهانی اول از دست داد؟ و چطور مصطفی کمال پاشا [آتاتورک] توانست مشروعیتی جدید بین ترک‌ها ایجاد کند و بر اساس همان مشروعیت، تمامِ به اصطلاح «اصطلاحات» خود را در طول 15 سال حکمرانی‌اش عملی نماید.

پاسخ این سؤالات و سؤالات فراوان دیگر که مربوط به تاریخ «ترکیه‌ی نوین» یعنی از آتاتورک تا اردوغان می‌شود را «نهی خالد» (کارشناس ترکیه) در سایت «نون پست» به اختصار به نگارش درآورده که ترجمه‌ی این متن مجمل را (که طبعا نمی‌تواند تمام ابعاد عقیدتی، سیاسی، فرهنگی و همچنین تمام جنبه‌های مثبت یا منفی این یک قرن را پوشش دهد) تقدیم می‌کنیم:

انتقال مشروعیت از سلطان عثمانی به مصطفی کمال

سلطان عثمانی (مانند بسیاری از نظام‌ها در دوران تاریخ میانه) مشروعیت خود را از سیطره بر بیشترین حد ممکن سرزمین‌ها کسب می‌کرد (خصوصا سرزمین‌های مسلمان نشین). این منبع مشروعیت سلطان عثمانی، در جریان جنگ جهانی اول، با توافقنامه‌ی سایکس پیکو [که اراضی عثمانی را بین متفقین تقسیم کرد و از دل آن کشورهای خاورمیانه متولد شدند] و اشغال مناطق مختلفی حتی از ترکیه‌ی امروزی به دست کشورهای اروپایی (از جمله استانبول و ازمیر) ضربه‌ی سنگینی خورد. اما آخرین میخ بر تابوت مشروعیت نظام خلافت عثمانی، تصمیم این رژیم برای تسلیم به متفقین و ترک مقاومت بود.
بذر دخالت‌های مکرر ارتش در سیاست ترکیه چگونه کاشته شد؟
این تصمیم با مخالفت تعدادی از واحدهای نظامی مواجه شد و این واحدها با نادیده گرفتن تصمیم رسمی رژیم، به مقاومت دربرابر متفقین ادامه دادند. مصطفی کمال پاشا [از فرماندهان وقت ارتش عثمانی] از سران این افراد بود. او راهی شرق کشور شده و شورایی در ارزروم و سپس شورایی در سیواس تشکیل داد (که در هر دوی آنها نمایندگانی از سراسر ترکیه حضور داشتند) و در نتیجه‌ی بحث‌های صورت گرفته «جمعیت دفاع از حقوق آناتولی» تشکیل شد که خود او در رأس آن قرار گرفت. این جمعیت، به صورت هماهنگ‌کننده‌ی تمام حرکات مقاومت برای بازپس‌گیری بیشترین حد ممکن از اراضی عثمانی عمل کرد و شهرتش در سراسر کشور بر سر زبان‌ها افتاده و تبدیل به نیروی فشاری بر سلطان عثمانی شد.

هیچ چیزی بیش از نتایج انتخابات پارلمانی 1920، نشانگر وضع آن روز مردمی نیست، انتخاباتی که طی آن یاران مقاومت به اکثریت بزرگی از پارلمان دست پیدا کردند و تأیید کنندگان سیاست‌های رسمی کشور تنها توانستند یک اقلیت از کرسی‌های پارلمان را تصاحب نمایند.

مجلس جدید، مصوبات دو شورای ارزروم و سیواس را به صورت قوانین رسمی در آورد و سپس «میثاق ملی» را تصویب نمود که در آن بر خواست‌های جنبش مقاومت وقت تأکید شده بود (از جمله لزوم فتح تنگه‌ی بسفور و بازپس‌گیری استانبول و حق تعیین سرنوشت.) این مصوبه طبیعتا با عکس‌العمل شدید متفقین مواجه شد و اقدام به گسترش مناطق اشغالی‌شان در پایتخت و دستگیری تعداد زیادی از نمایندگان پارلمان تازه کردند. در این بین، گفته شده که سلطان عثمانی هیچ عکس‌العملی از خود بروز نداد.

نیروهای باقی مانده به مناطق داخلی‌تر آناتولی و مشخصا شهر آنکارا رفته و در آنجا اولین جلسه‌ی آنچه «مجلس کبیر ملت» خوانده می‌شد را تشکیل دادند، مجلسی که در آینده تبدیل به «پارلمان نظام جمهوری ترکیه» شد.

بذر دخالت‌های مکرر ارتش در سیاست ترکیه چگونه کاشته شد؟
سلطان محمد وحید الدین آخرین سلطان عثمانی
این مجلس اعلام کرد که سلطان در چنبره‌ی دشمنان ملت قرار دارد و سیادت، اولا و آخرا منحصر به ملت است. در همین مجلس بود که برای اولین بار از اسم «ترکیه» به عنوان اسم کشور استفاده شد. نیروهای وابسته به این شورا شروع به درگیری‌های نظامی با اشغالگران از یک طرف و با نیروهای نظامی عثمانی که به سیاست‌های رسمی سلطان پایبند بودند از طرف دیگر نمود و در این مسیر با کفایت و کاردانی فراوان عمل کرد به نحوی که نیروهای یونانی مجبور به عقب‌نشینی شدند و ازمیر در سال 1922 آزاد شد.
سپس نیروهای متفقین هم پس از توافقنامه‌ی مودانیه از اشغال استانبول دست کشیدند. به این ترتیب مشروعیت سلطان محمد وحیدالدین که در این مدت با متفقین همکاری کرده بود به کلی از بین رفت و چندی بعد در همان سال 1922 «سلطنت» منقرض شد و «خلافت» در عبدالمجید باقی ماند. هر چند او هم آخرین خلیفه‌ی عثمانی بود و در سال بعد یعنی 1923 با اعلان جمهوری به ریاست مصطفی کمال، خلافت عثمانی هم از بین رفت.
بذر دخالت‌های مکرر ارتش در سیاست ترکیه چگونه کاشته شد؟
عبدالمجید دوم - آخرین خلیفه عثمانی

تأسیس اولین جمهوری ترکیه

در همان زمان اعلان جمهوریت، اختلافات بین گروه‌هایی که از مصطفی کمال (آتاتورک) طرفداری می‌کردند با گروه‌های دیگر شروع شد. این گروه‌های دیگر (که از بارزترین آنها می‌توان به بازرگانان و نیروهای محافظه‌کار اشاره کرد) هرچند جزو مخالفین سلطان عثمانی بودند ولی با افکار و جهت‌گیری‌های آتاتورک هم همراهی نداشتند. در این زمان بود که مجلس کبیر ملت به دو دسته‌ی 197 نفری از موافقان آتاتورک و 188 نفری از مخالفانش تقسیم شد.

این از نظر آتاتورک خوشایند نبود چرا که می‌خواست ارکان حکومتش کاملا مستحکم باشد تا بتواند اقدام به کارهایی کند که برای برپایی یک جمهوری لازم می‌دید [فارغ از اینکه این کارها مفید بود یا نه]. به همین جهت او در سال 1923 مجلس را منحل کرد و در مجلس جدیدی که پس از آن تشکیل شد تنها سه نفر از مخالفان او حضور داشتند! و هیمنه این بار با حزب تازه تأسیس طرفدار او یعنی «حزب جمهوری‌خواه خلق» بود.
برعکس پارلمان‌های قبلی، این بار صاحبان مشاغل شهری و افراد دارای مدارک دانشگاهی در مجلس سیطره داشتند و طبیعتا اکثرا آنها هم اهل آنکارا و استانبول بودند و با آتاتورک در مورد ضرورت برپایی یک «انقلاب از بلا» برای تأسیس نظامی جدید در ترکیه [مطابق با استاندارد‌های غربی و بعضا ضد دینی] و عدم اجازه جهت تشکیل گروه‌های قوی اپوزیسیون توافق نظر داشتند.
این چیزی بود که پس از سال 1926 کاملا واضح شد، یعنی زمانی که چند نفر به اتهام تلاش برای ترور آتاتورک محاکمه شدند. این جریان پس از قیام‌های کردها در سال‌های 1925 و 1930 و 1937 رخ می‌داد که آتاتورک آن را مستمسکی برای سرکوبی شبکات سنتی صوفی‌ها در خارج از شهرها [که در ترکیه هم بسیار ریشه‌دار و قوی بودند] قرار داد.
بذر دخالت‌های مکرر ارتش در سیاست ترکیه چگونه کاشته شد؟
آتاتورک
در سال‌های بین 1923 تا 1938، آتاتورک اقدام به به اصطلاح «اصلاحات» مشهورش کرد که از جمله‌ی آن‌ها بستن خانقاه‌های صوفیان در سال 1925 و منع استفاده از کلاه سنتی ترک‌ها و منع پوشیدن عبای دینی بیرون از مکان‌های عبادتی [ و البته کشف حجاب برنامه‌ریزی‌شده] بود. سپس نوبت به تصویب و اختیار قوانین جدید به جای قوانین دینی در سال 1926 رسید و در سال 1928 هم حروف لاتین به جای الفبای عربی به عنوان اساس رسم‌الخط ترکی انتخاب شد [ و به آن ترتیب ارتباط ترکیه‌ای ها با میراث عظیم گذشته‌شان به کلی قطع شد چون نمی‌توانستند متون قدیمی خود را بخوانند] و سپس قرار داشتن اسلام به عنوان «دین رسمی کشور» هم در سال 1928 ملغی گردید.
پس از آن بود که از ایدئولوژی حزب او در شش بند پرده برداری شد که عبارت بودند از: جمهوریت، خلق‌گرایی، ملی‌گرایی، سکولاریسم، انقلابی‌گری و تمرکز در حکومت؛ اصولی که در سال 1937 رسما به قانون اساسی ترکیه افزوده شد.
اصل تمرکز در حکومت، در سال 1931 به این اصول افزوده شد و نشانگر میل حکومت برای تثبیت نقش خود در اقتصاد بود. خصوصا که اقتصاد ترکیه هنوز از آثار منفی رفتن نیروهای ارمنی و یونانی از کشور پس از سقوط عثمانی خلاص نشده بود (این نیروها بخش عمده‌ی تجارت کشور را در اختیار داشتند) و همین موجب بروز خلأیی شده بود و آتاتورک معتقد بود دولت باید این خلأ را پر کند تا بتواند قبضه‌ی خود را در زمینه‌ی اجتماعی محکم‌تر نماید. و همین، یکی از مهم‌ترین نکات، در اختلافی بود که در اولین مجلس کبیر ملت بین او و تاجران وجود داشت.
البته نفوذ سیاسی بازرگانان بعدها متلاشی شد و سپس، گام‌هایی برای ساختن یک بنیان صنعتی و اقتصادی از جانب حاکمان جدید برداشته شد، هرچند که موجب بروز یک خیزش حقیقی اقتصادی در کشور نگردید.
بذر دخالت‌های مکرر ارتش در سیاست ترکیه چگونه کاشته شد؟
وینستون چرچیل، عصمت اینونو و فرانکلین روزولت

عصمت اینونو و نظام جدید جهانی

مصطفی کمال پاشا آتاتورک، در سال 1938 و پیش از شروع جنگ جهانی دوم از دنیا رفت و ریاست جمهوری به معاون او عصمت اینونو رسید. اینونو باید تحولات جاری در اطراف ترکیه را درک می‌کرد. اینکه اینونو در پیوستن به متفقین در جنگ جهانی دوم تعلل می‌کرد بیش از هرچیز به این مربوط می‌شد که تعداد زیادی از اعضای دولت او با آلمان‌ها (به این عنوان که با روس‌ها دشمن هستند) همدلی داشتند. حتی برخی از این اعضای دولت معتقد بودند می‌توان با آلمان‌ها هم‌پیمان شد تا پس از شکست دادن روسیه در جنگ، مناطق ترک زبان آسیای میانه که در خاک شوروی است به ترکیه ضمیمه شود.
اما تنها چند ماه پیش از پایان جنگ [که پیروزی متفقین قطعی شده بود] ترکیه به متفقین ملحق شد و در این بین چشمش بیش از هر جا به سمت واشنگتن دوخته شده بود تا از او در مقابل تمایلات توسعه‌طلبانه‌ی شوروی (که حالا او را در قفقاز و دریای سیاه در بر گرفته بود) یاری کند. این چیزی بود که آمریکایی‌ها از آن استقبال کردند چون در چارچوب راهبرد جدیدشان برای تعامل با شوروی (چیزی که بعدها نام جنگ سرد گرفت) معنی می‌شد.
آمریکایی‌ها در همین راستا شروع کردند به حمایت گسترده از نقش ارتش ترکیه و گسترش دادن نقش آن به عنوان یک بازیگر اساسی در حفظ توازن نظامی با شوروی. این حمایت‌ها بود که بذر نقش گسترده‌ای که بعدها ارتش در صحنه‌ی سیاسی کشور ایفا نمود را کاشت درحالیکه مصطفی کمال [شاید برای حفظ حکومت خودش] تلاش داشت ارتش از سیاست دور بوده و در همان حجم محدود خودش باقی بماند.
بذر دخالت‌های مکرر ارتش در سیاست ترکیه چگونه کاشته شد؟
وینستون چرچیل، عصمت اینونو و فرانکلین روزولت
به علاوه‌ی همه‌ی اینها اینونو اصرار در تثبیت قواعد دموکراسی به نحوی که شایسته‌ی ترکیه باشد داشت و این برعکس بسیاری از نیروهای قدیمی آتاتورک بود. اینونو در نتیجه‌ی مشروعیتی که به دلیل معاون آتاتورک بودن داشت موفق شد حرف خود را به کرسی نشانده و اولین انتخابات دموکراتیک را در سال 1950 برگزار کند.
اینونو در این انتخابات شکست خورد، ولی آن را برای باز شدن افق‌های چندصدایی سیاسی در کشور لازم می‌دید. خصوصا که او بیش از توجه به ایدئولوژی‌های سکولاریسم و ملی‌گرایی به همین چندصدایی سیاسی توجه داشت (درست برعکس آتاتورک). به این ترتیب ترکیه وارد مرحله‌ی جدیدی شد که در آن نقش سکولارهای قدیمی کاسته شده و دو گروه شروع به گسترش نقش خود کردند: محافظه‌کاران از طریق صندوق‌های رأی و ارتش ترکیه از طریق افزایش نقشش در ائتلاف آمریکایی.
ادامه دارد... منبع مقاله : مشرق نیوز

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما