مترجم: ناصر فكوهی
هویت قومی؛ هویت زبانی؛ هویت دولتی
نخستین مرحله در پویایی قومی (1) آن است كه قوم به مثابه یك گروه واقعی یعنی جماعتی به رسمیت شناخته شده و آگاه به وجود خویش، شكل بگیرد و در نگاه دیگران، و بیش از آنها در نگاه خویش، از نیستی به هستی درآید. در سال 1994، 184 دولت عضو سازمان ملل متحد بودند و كمتر از ده دولت نظیر سوئیس، تایوان و چند خرده دولت خارج از آن قرار داشتند. همه دولت های عضو از حقّ به رسمیت شمرده شدن به عنوان دولت های ملی برخوردار بودند، هرچند تنها گروه اندكی از آنها در اصلیت خود می توانستند بر یك ملت یا یك قوم خاص منطبق باشند. این نكته را می توان به خوبی از مقایسه شمار اندك زبان های ملی كه دولت ها به رسمیت می شناسند و آنها را آموزش می دهند دریافت: این رقم 75 زبان است كه از این تعداد، 15 زبان فقط در هندوستان رسمیت دارند.معنای دیگر این نكته آن است كه لااقل دو سوم دولت های كنونی پیش از هر چیز، از یك زبان خارجی استفاده می كنند و این برای آنها یك عامل بنیادین وحدت ملی شمرده می شود! این در حالی است كه تعداد زبان های زنده در جهان كنونی بنابر برآوردهای گوناگون بین 3 تا 6 هزار است كه بر همین تعداد جماعت های زبانی- قومی هویت یافته كه قوم، مردم یا ملت نامیده می شوند، انطباق دارند. این تفاوت فاحش میان تعداد گروه های انسانی موجود و تعداد دولت ها یا از آن هم بیشتر، میان دولت هایی كه دارای یك هویت زبانی خاص خود هستند و سایر دولت ها گویای آن است كه اكثریت عظیم اقوام موجود در جهان كنونی فاقد دولتی هستند كه بتوانند خود را با آن یكی بدانند.
اما این اختلاف میان تعداد موجودیت ها در نظام صورت بندی های قومی و همین تعداد در نظام صورت بندی های دولتی در جهان امروز، به دلیل دو فرایند متضاد رو به كاهش دارند: نخستین فرایند گرایش به افزایش زبان های نوظهوری است كه دولت ها آنها را نهادینه می كنند؛ و فرایند دوم گرایش به از میان رفتن زبان های دیگری است كه نتوانسته اند نهادینه شوند.
نهادینه شدن برخی از زبان های نوظهور می تواند از دید اقوام مربوطه به معنی به رسمیت شناخته شدن زبان ها و فرهنگ های آنها درون دولتی با ساختار پیچیده، فدرال یا غیرفدرال، همراه یا بدون تقسیم بندی های سرزمین باشد ( نظیر اسپانیا، روسیه، چین، هند، بیرمانی، پاكستان، اتیوپی، نیجریه، افریقای جنوبی و غیره ). این امر ممكن است در آینده قابل پیش بینی تعداد زبان های به رسمیت شناخته شده و نهادینه را به حدود صد زبان برساند.
اما این فرایند در افزایش آزادی ها كه در جهت ایجاد گوناگونی های بیشتری در كاربردهای فرهنگی ممكن، همچون در ساختارهای دولتی و زیردولتی، انجام می گیرد، خود به وسیله فرایند دیگری خنثی می شود. چرا كه گسترش جهان شمول آموزش عمومی اجباری و استاندارد شدن های فرهنگی كه در رسانه ها انجام می گیرد سبب می شود كه رقابتی میان زبان های موسوم به فرهنگی از یك سو و گویش های مادری كه به شكل خود به خودی باقی مانده اند از سوی دیگر به وجود بیاید. رقابتی كه در آن تعداد زیادی از گویش های گروه اخیر تنها در چند نسل از میان می روند.
در همین حال تمركز ابزارهای فناوری و مالی ضروری برای تولیدات رسانه ای امكان دارد به تمركز موازی تمام فعالیت های فرهنگی در مدارهای تعداد محدودی از زبان های رسمی و آموزش داده شده منجر شود. بر فراز دولت ها نیز با شبكه باز هم محدودتری از « زبان های ارتباط گسترده » (2) رو به رو می شویم. در همان حال كه گروهی از زبان ها از طریق نهادینه شدن به صورت مكتوب فعال می شوند و ممكن است شمارشان دو یا شاید سه برابر شود ( و مثلاً در خوش بینانه ترین حالت به 75 تا 200 زبان برسند )، زبان های دیگری كه در مرحله شفاهی باقی مانده اند، دقیقاً به دلیل نبود انگیزه مذكور ممكن است رو به خاموشی و زوال بروند به آن شكل كه در طول قرن بیست و یكم شمار آنها در حد 90 درصد كاهش یابد ( از 3000 زبان به 300 زبان ). زوال زبان ها به دلیل رقابت نابرابری كه میان گویش های مادری خانگی از یك سو و زبان مدرسه، دولت، رسانه ها، خیابان، كار و زبان موردنیاز برای ارتقای اجتماعی از سوی دیگر، وجود دارد تشدید می شود.اما در پهنه ی باریكی كه میان شمار فزاینده، اما بسیار محدود زبان های به رسمیت شناخته شده و ثابت از یك سو و شمار بسیار گویش های خودانگیخته و متغیر و رو به زوال از سوی دیگر، قابل مشاهده است و در طول چند قرن اخیر دائماً باریك تر شده است می توان شاهد بروز پدیده هایی تعیین كننده در زمینه پیدایش زبان ها، اقوام و حوزه های سیاسی جدید بود. به عبارت دیگر در چنین فضایی است كه قاعدتاً برخی از گویش ها در حد یك نقش فرهنگی مهم ارتقا می یابند، برخی از اقوام به ملت ها و بعضی از سرزمین ها به دولت ها تبدیل خواهند شد؛ و این فرایند در حالی اتفاق می افتد كه صدها گویش قومی دیگر هرچه بیش از پیش، قربانی دسترسی نداشتن به حوزه های فعالیت می شوند و شمار بزرگی از جماعت های انسانی كه به آن گویش ها سخن می گویند شاهد كاهش رقم خویش و سرزمین های زیستگاه خود و همچنین كاهش شهرت و آگاهی و بیان تفاوت های خود خواهند شد.
این امر تحت تأثیر قوانین رقابت، گزینش، اقتصاد و تمركز صورت می گیرد، قوانینی كه هرچند به روی كار آمدن تعدادی از زبان ها می انجامند اما این امر را به بهای زوال و نابودی سایر زبان ها انجام می دهند. در اینجاست كه می توان نظاره گر مهم ترین تظاهرات پدیده پویایی قومی بود یعنی اقوامی كه در پی ایجاد دولت هایی برای خویش هستند. این فاصله گذاری بحرانی میان مردمانی صورت می گیرد كه از دورترین ایام یا در « حالت طبیعی » تصور شده اند یا در « حالت فرهنگی » (3)؛ دو حالتی كه در تحلیل نهایی تنها به معنای عدم برخورداری یا برخورداری از دولت بوده است.
پینوشتها:
1. ethnodynamique
2. Languages of Wider Communication(LWC)
3. Estate of Nature، در فلسفه اجتماعی و سیاسی قرون 17 و 18 و به ویژه در نوشته های فیلسوفانی چون روسو، لاك و هابز، « حالت طبیعی » به موقعیتی نخستین در زندگی انسان ها اطلاق می شد كه هنوز تمدن و حتی جامعه آغاز نشده است. مسئله مورد بحث اكثر این فیلسوفان چگونگی گذار از حالت طبیعی به حالت اجتماعی یا به فرهنگ بود كه بسیاری نیز آن را با تمدن و جامعه یكی می دانستند و از این نگاه به نظریه « قرارداد اجتماعی » یعنی مشروعیت یافتن قدرت سیاسی دولت برای حاكمیت بر جامعه و خروج آن از حالت طبیعی حیات بخشیدند.
اسپوزیتو، جان ال؛ ( 1392)، جنبش های اسلامی معاصر، دکتر شجاع احمدوند، تهران: نشر نی، چاپ چهارم