مترجم: ناصر فكوهی
1- جا به جایی جمعیت ها
قرن بیستم شاهد جا به جاییهای جمعیتی بسیار زیادی بوده است. البته این یك مفهوم عام است كه می تواند همه انواع جریان توده ای پناه جویان و طردشدگان یا كسانی را كه از یك ترور، یك رژیم، یك دولت یا یك ارتش گریخته اند، دربرگیرد. برای مثال تنها در پایان جنگ جهانی دوم، 12 میلیون نفر پناه جو به كشورهای آلمان و اتریش سرازیر شدند. اغلب اینها، آلمانی هایی بودند كه از برابر پیش رفت ارتش سرخ گریخته بودند یا آلمانی هایی كه به وسیله دولت های لهستان، چكسلواكی و... اخراج شده بودند. یك اقلیت 850 هزار نفری از این « رانده شدگان » (1) به وسیله سازمان بین المللی پناه جویان تحت سرپرستی قرار گرفته و در فاصله 1947 تا 1951 در اروپای غربی، امریكا، استرالیا و اسرائیل سكنا داده شدند. در هندوستان بیش از 15 میلیون از پناه جویان در طول فرایند تقسیم كشور [ به هندوستان و پاكستان ] میان دو دولت جدید جا به جا شدند. اكثریت جا به جایی های در اروپا به دلیل تعلقات قومی و ملی، و در هند به دلیل تعلقات دینی انجام گرفت.2. انتقال و مبادله ی جمعیتها
انتقال یا مبادله ی جمعیت بنابر موافقت نامههای منعقد شده میان چندین دولت، شكلی از جا به جایی است كه ظاهراً منظم تر به نظر می رسد. این روش، منشأ شرقی دارد. در امپراتوری های شرقی جمعیت های انسانی همچون دام های ارزشمندی حمایت و حفاظت می شدند: در زبان تركی، واژه « رعایا » به مجموعه مردمانی با ملیت های گوناگون اطلاق می شد [ كه درون حكومت امپراتور عثمانی قرار داشتند ]. این گروه كه توده عظیم مردم را تشكیل می دادند با نخبگان عثمانی در تقابل بودند و « سورگون » واژه ای بود كه به جابه جایی توده ها اطلاق می شد. این روش از مدت ها پیش در امپراتوری های بیزانس، مغول و عثمانی رایج بود و تحت نفوذ عثمانی ها در اروپای مدرن، یعنی بالكان و روسیه جنوبی، در قرن 18 نیز ظاهر شد. در سال 1774 پس از آنكه روسیه بنابر معاهده كوچوك- كاینارژی (2) حمایت از مردم ارتدوكس بالكان را پذیرفت امپراتوری عثمانی در مقابل، حق انتقال گروه بزرگی از جمعیت های مسلمان را از مناطقی كه باید تخلیه می كردند به كشور خود به دست آورد. به این ترتیب بود كه كریمه رفته رفته در طول یك قرن از اكثریت تاتار خود خالی شد و چندین گروه از مردم قفقاز شمالی (3) نظیر چركس ها (4)، اوبیخ ها (5) و به صورتی موقت، چچن ها به تركیه منتقل شدند.بعدها، این عمل تبدیل به جا به جایی دوسویه یا تبادل اتباع شد. برای نمونه، پس از جنگ های بالكانی ( پیمان بخارست، 1913 ) (6) و جنگ یونان- تركیه ( پیمان لوزان، 1923 )(7) یا پس از پیمان های ویژه جا به جایی اتباع در 1925 و 1936 بین تركیه، بلغارستان و رومانی، 270 هزار بلغار، 550 هزار ترك و 1/3 میلیون یونانی اژه (8)، اناتولی (9) و پونتی (10) جا به جا شدند.
این شیوه در حل مشكل اقلیت ها پس از جنگ جهانی اول نیز ادامه یافت. در آن زمان پس از انعقاد پیمان های ورسای و تریانون (11)، 300 هزار داوطلب آلمانی، 400 هزار داوطلب مجار و 1/3 میلیون لهستانی به سرزمین های جدیدی كه حدود آنها تعیین شده بودند، منتقل شدند. در طول جنگ جهانی دوم، این روش باز هم گسترش بیشتری یافت: در نخستین حركت از این دست، 700 هزار آلمانی (12) اروپای شرقی در 1940-1941 به آلمان منتقل شدند، سپس نوبت به 400 هزار فنلاندی كارلی (13)- كه در 1941 به شوروی واگذار شده بود- رسید؛ و آن گاه پس از تغییرات سرزمینی دیكتات های وین (14) در 1939 و 1941 كه مرزهای بالكانی را تغییر دادند، 230 هزار مجار، 320 هزار رومانیایی، 60 هزار بلغار، 300 هزار صرب، 70 هزار كروات و 90 هزار یونانی جا به جا شدند.
در دوره ی 1944-1945 پس از آنكه در برابر پیشروی ارتش سرخ، 300 هزار بالت، 8 میلیون آلمانی لهستان، 3/5 میلیون آلمانی سودت و 600 هزار آلمانی بالكان گریختند و پس از آنكه موافقت نامه پوتسدام (15) مرز جدید اودر- نایسه (16) را مشخص كرد و پس از آنكه 300 هزار ایتالیایی یوگسلاوی محل را ترك كردند، 3/5 میلیون لهستانی، بیش از 1/9 میلیون چك و اسلواك، 400 هزار یوگسلاو و 90 هزار یونانی درون مرزهای جدید كشورهای خود بار دیگر جای گرفتند.
سپس موافقت نامه های جا به جایی جمعیت های جدیدی میان كشورهای اروپای شرقی به امضا رسید. دو موافقت نامه میان لهستان و شوروی (1944 و 1945) به امضا رسید و به علاوه « عملیات W » ( آزادی ) نیز در سال 1946 انجام گرفت و طی آن 1/8 میلیون لهستانی در مقابل 500 هزار اوكراینی جا به جا شدند. سه پیمان میان شوروی و چكسلواكی (1945، 1946 و 1947) به امضا رسید و مبادله میان 80 هزار چك و اسلواك را با 10 هزار اوكراینی ممكن كرد. یك موافقت نامه میان مجارستان و یوگسلاوی (1946) سبب مبادله 40 هزار نفر از هر طرف با یكدیگر شد؛ و موافقت نامه مبادله جمعیت میان چكسلواكی و مجارستان (1947) به مبادله میان 73 هزار مجار در برابر 60 هزار چك و اسلواك انجامید. در سال 1950، بلغارستان به سادگی 160 هزار ترك را اخراج و به تركیه تبعید كرد. به هر صورت، این گرایش به حل مسئله اقلیت های قومی، ترجیحاً از طریق قراردادهای دوجانبه، بار دیگر نشان می دهد كه دولت ها با هر نوع رژیمی، تمایل به یكدست كردن قومی خود دارند.
3- تبعید و نابودی كلی یا گزینشی
تبعید و نابودی گروه های قومی در چارچوب نسل كشی ها ممكن است شامل تمام مردم یا بخش های گزینش شده ای از آنها شود. می دانیم كه نسل كشی هیتلری، بارزترین و كامل ترین شكل چنین روش هایی بوده است؛ « راه حل نهایی » (17)(18) كه در وانسی (19) در ژانویه 1942 برای آن تصمیم گرفته شد و سبب مرگ نزدیك به 6 میلیون یهودی شده است. اما باید دانست كه همزمان با این نسل كشی، نزدیك نیم میلیون كولی، كه آنها هم مردمی پست معرفی می شدند به قتل رسیدند. از این گذشته، تبعید [ جمعیت های بزرگ ] بدون نابودی عمومی اما با نابودی گزینشی یا حتی به سادگی با پراكندن جمعیت و بدرفتاری های عمومی نیز نوعی نسل كشی به حساب می آمد.این سرنوشتی بود كه بر سر تعداد زیادی از مردم اقلیت شوروی آمد كه به اردوگاه ها یا به « مناطق جمعیتی ویژه » (20) فرستاده می شدند. كره ای ها در سال 1937 و فنلاندی ها ( اینگرها (21)) ی منطقه لنینگراد در 1940، كه به نظر استالین جاسوسان بالقوه خارج بودند، از همین گروه بودند كه پیش از ورود شوروی به جنگ جهانی دوم، به صورت گسترده ای تبعید شدند. بالت ها، دو بار در هریك از الحاق های روس، در 1940 و 1944 ناچار به تحمل تبعید گزینشی شدند. این تبعیدها به ظاهر تنها شامل مالكان ارضی و بورژواها می شد اما در عمل رهبران سیاسی و سندیكایی و روشنفكران را نیز دربرمی گرفت. 180 هزار نفر در دوره 1940- 1941 و 220 هزار نفر در دوره 1944-1945 به این ترتیب تبعید شدند. پس از انعقاد پیمان آلمان و شوروی كه به موجودیت مستقل لهستان،ف كشوری كه مولو توف (22) آن را « كودك حرام زاده ورسای » نامیده بود، خاتمه داد، 1/5 میلیون نفر از لهستانی ها یعنی كسانی كه « عناصر ضدشوروی » نامیده می شدند از اكتبر 1939 به سیبری تبعید شدند. در همین حال در میان بیش از 200 هزار زندانیان جنگی لهستان در شوروی، به فرمان استالین در 5 مارس 1940، نخبگان ملت لهستان باید نابود می شدند. به این ترتیب تمامی 15 هزار افسر زندانی، چه افسران زیر خدمت و چه افسران ذخیره، اعدام شدند. همچنین 11 هزار نفر از كادرهای غیرنظامی زندانی نیز به قتل رسیدند. میزان جنایات به حدی بود كه حتی دژخیمان نیز از این عمل به تنگ آمده بودند. كمتر از یك پنجم اجساد ( 5 هزار جسد ) كه از اردوگاه كوسلسك (23) می آمدند در قبرستان جمعی كاتین (24) پیدا شدند. در حالی كه چهار پنجم اجساد ( حدود 20 هزار جسد ) كه از اردوگاه های اوستاشكوف (25) و استاروبلسك (26) می آمدند، در نقاط دیگری دفن شدند.
استالین در این عمل خود تنها نبود و تصمیم موازی هیتلر در ژوئن 1940 درباره « عملیات فوق العاده تسلیم سازی » (27) ایجاب می كرد: « همه ی مردانی كه در لهستان قادر به فرماندهی هستند باید نابود شوند، كسانی كه پیرو آنها هستند نیز به نوبه خود باید از میان بروند (...) و لزومی ندارد كه این افراد به اردوگاه های رایش فرستاده شوند. » به این ترتیب نسل كشی گزینشی لهستانی ها از دو طرف آغاز شد. مردم لهستان هنوز تا مدتی برای بهره كشی از كار آنها در اردوگاه ها مورد استفاده قرار می گرفتند، اما دیگر هرگز نباید به صورت یك ملت سربلند می كردند.
پس از حمله ی آلمان به شوروی، به دستور مسكو چندین قوم به صورت دسته جمعی و برای « درس عبرت » دادن به دیگران « مجازات » و به صورت گسترده ای به آسیا تبعید شدند. در ژوئیه 1941، نخستین گروه، آلمانی های ولگا ( 400 هزار نفر )، آلمانی های كریمه و قفقاز ( 100هزار نفر ) و كمی بعد، پس از آنكه یورش آلمان شدت گرفت، شش قومیت روسیه جنوبی كه مظنون به همدستی با اشغال گران بودند نیز تبعید شدند: در نخستین مرحله ( فوریه 1943 ) 400 هزار چچن كه قربانیان دائمی روس ها بوده اند، در حالی كه ارتش آلمان جز اندكی وارد سرزمین آنها نشده بود، تبعید شدند؛ سپس نوبت به 100 هزار اینگوش رسید و این در حالی بود كه در دستور مسكو حتی نامی از آنها برده نشده بود؛ و بالاخره در ماه نوامبر، 70 هزار قره چای و در ماه دسامبر 100 هزار كلموك (28) و بالاخره در ماه مه 1944، 50 هزار بالكار، برادران قره چای ها و 200 هزار تاتار كریمه تبعید گردیدند.
این یورش ها به اقوام، كه به صورت ناگهانی و بدون هیچ گونه هشدار یا محاكمه ای انجام می شد و شرایط انتقال آنها به تبعیدگاه كه بدون هیچ امكاناتی و در بدترین وضع آنجا می گرفت، سبب می شد كه بخش بزرگی از آنها، شاید نزدیك به نیمی از ایشان، در این جا به جایی از میان بروند. پس از رسیدن به تبعیدگاه نیز، زنده ماندن آنها در شرایط بسیار سخت آن نقاط بسیار مشكل بود. بنابراین در اینجا می توانیم از نوعی نسل كشی مشخص نام ببریم. از این گذشته، جمهوری ها و مناطقی كه در محدوده این اقدام قرار داشتند، از روی نقشه جغرافیایی حذف گرفتند و زمین های آنها بین جمهوری های دیگر تقسیم شدند و در اختیار مهاجرت همسایگانشان قرار گرفتند. در همین حال نام این اقوام نیز از فهرست اسامی اقوام شوروی حذف گردید و دیگر حتی در سرشماری های قومی اشاره ای به آنها نشد. بازماندگان و كودكان بازماندگان این تبعیدها به وسیله خروشچف در 1957 آزاد شده و زمین هایشان به آنها بازگردانده شد. البته به جز تاتارهای كریمه كه ناچار شدند تا سال 1991 منتظر بمانند و آلمانی ها كه انتظارشان هنوز هم ادامه دارد.
پس از این وقایع، برخی دیگر از اقلیت های قومی نیز به دلایلی باز هم مبهم تر به همین وضع دچار شدند. برای مثال: در نوامبر 1944، 120 هزار « تركِ » مسختی ( گرجی های اسلام آورده )، 25 هزار كرد مرزهای ارمنستان- آذربایجان و در 1949، 100 هزار یونانی پونتی قفقاز و 80 هزار بلغاری دریای سیاه همین سرنوشت را داشتند. ظاهراً همه این مسائل ناشی از هراس استالین از وجود عناصر بیگانه در نزدیكی مرزها به خصوص در دوره های تنش بود. به علاوه واكنش های ضداسلامی او و الگوهایی ملی كه در نهان به همراه بسیاری دیگر دنبال می كرد نیز در این مورد مؤثر بودند؛ و جالب آن است كه این الگوها را می توان حتی 50 سال بعد نزد رئیس جمهور، یلتسین، نیز بازیافت. با این تفاوت كه یلتسین در حملاتش علیه چچن ها دست و دل بازتر است و آنها را به اتهاماتی چون مافیایی، راهزن، آدم كش، مزدور، قاچاقچی، همدست بیگانگان، خائن و غیره موصوف می كند. به هر حال تنها در نوامبر 1989 بود كه از تمام « مردم مورد مجازات » رسماً اعاده حیثیت شده و توانستند از حقوق كامل خود برخوردار گردند.
در ژانویه ی 1953، درست پیش از مرگ استالین، پرونده ای با عنوان « روپوش سپیدان » یا « پزشكان جنایتكار یهود » در شوروی گشوده شد و یهودستیزی شدید استالین را آشكار كرد. اما در پشت این توطئه پلیسی كه دقیقاً یك ماه پس از مرگ استالین افشا شد، در واقع به روز كردن پروژه ای به چشم می خورد كه در سال 1948 به وسیله سوسلف (29) مطرح شده بود. در این پروژه، هدف آن بود كه مجموع 3 میلیون یهودی شوروی در آن دوره، به دورافتاده ترین نقاط سیبری یعنی به سرزمین « خودشان »، بیروبیجان (30)، تبعید شوند. آنجا باید سرانجام « دولت پیشرو و واقعی یهود » تأسیس می شد و به اجبار « تمام یهودیان ساكن شوروی از كارگر و كلخوزی گرفته تا اعضای فرهنگستان » را در خود جای می داد، جایی كه باید به همت آنها و به صورت داوطلبانه « یهودیانی كه مایل به ترك سایر كشورها » هستند نیز به آن جلب می شدند. این دولت، در واقع باید در رقابت با دولت اسرائیل قرار می گرفت كه در سال 1948 تأسیس شد. خوشبختانه، تبعید میلیون ها انسان چنان مشكلات بزرگی را از لحاظ لُجستیكی به وجود آورد كه جانشینان استالین از انجام این پروژه صرف نظر كردند.
4- همه سوزان ( هولوكوست ) و تكفیر
سنت مجازات مردمان، ریشه ای بسیار كهن دارد و در انجیل مفهوم « همه سوزان » (31) ( در عبری كلاسیك « اولم كالیل » (32) و در عبری مدرن « شووا » (33)) از مفهوم « تكفیر » (34) ( در عبری « شه رم » (35)) تفكیك می شود. هر دو این مفاهیم به معنی انواعی از قربانی كردن های جمعی هستند. نخستین مفهوم به معنی نابودی كامل به وسیله آتش است. این مراسم قربانی، مناسكی بوده كه شامل سوزاندن و نابودی كامل مجموعه ای از افراد و اموال آنها بدون قائل شدن تفكیك میان روحانیون و مؤمنان بوده است. آسوری ها این مراسم را زیاد اجرا می كردند و یونانیان كمتر و تنها برای خاطر برخی از رب النوع های جهنمی. تكفیرها كه اعتدال بیشتری داشتند شامل قربانی برای خدایان نیز می شدند. با این تفاوت كه كشتار حالت عمومی ندارد و برخی از افراد ممكن است جان سالم به در برند. در ورود به شهر كنعان به عبریان اعلام می شد كه بسیاری از مردم شهر ممكن است قربانی شوند ( مردمی كه بنابر ترجمه های متفاوت قربانی (36) یا قربانی ممنوعیت (37) می شدند ): « و خداوند موسی را در عرَبات مو آب نزد اردن در مقابل اریحا خطاب كرده گفت: بنی اسرائیل را خطاب كرده به ایشان بگو چون شما از اردن به زمین كنعان عبور كنید، جمیع ساكنان زمین را از پیش روی خود اخراج نمایید » ( سفر اعداد، 50-52/ 33 ).« اینك زمین را پیش روی شما گذاشتم، پس داخل شده زمینی را كه خداوند برای پدران شما ابراهیم و اسحاق و یعقوب قسم خورد كه به ایشان و بعد از آنها به اخلاف ایشان بدهد به تصرف درآورید. » ( سفر تثنیه، 1/8 ).
پیام در اینجا روشن است و ادامه آن كاملاً صراحت دارد: « و تمامی شهرهای او را در آن وقت گرفته مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاك كردیم و یكی را باقی نگذاشتیم، لیكن بهایم را با غنیمت شهرهایی كه گرفته بودیم برای خود به غارت بردیم. » ( همان، 2/34 ).
كمی جلوتر سفارش ها اندكی تعدیل می شوند: یا یك شهر دروازه هایش را [ داوطلبانه ] می گشاید: « اگر تو را جواب صلح بدهد و دروازه ها را برای تو بگشاید آن گاه تمامی قومی كه در آن یافت شوند به تو جزیه دهند و تو را خدمت كنند. » ( همان، 20/11 ) یا مقاومت می كند: « و اگر با تو صلح نكرده با تو جنگ نمایند، پس آن را محاصره كن و چون یهوه خدایت آن را به دست تو بسپارد جمیع ذكورانشان را به دم شمشیر بكش، لیكن زنان و اطفال و بهایم و آنچه در شهر باشد یعنی تمامی غنیمتش را برای خود به تاراج ببر و غنایم دشمنان خود را كه یهوه خدایت به تو دهد بخور. » ( همان، 13-14/ 20 ).
5. جهاد و جنگ های صلیبی
هرچند اسلام در همان خطی تداوم می یابد كه اندیشه ی مسیحی- یهودایی، اما جهاد یا ( تلاش اعظم ) را جزو پنج پایه اساسی دین خود قرار نداده است. در صورت نیاز برای دفاع از دین در مقابل كفار، این یك وظیفه جمعی است كه افراد تا حد جان باختن بجنگند. اما این تنها یك « جهاد اصغر » است یعنی « جهاد كالبد » در حالی كه تلاش معنوی و شخصی فرد مؤمن برای دستیابی به كمال اخلاقی و دینی اش، جهاد اكبر به شمار می آید. این نكته را نیز باید به خاطر داشت كه هرچند در جنگ هایی كه با ساكنان خارج از « دارالاسلام » ( سرزمین اسلامی ) انجام می گیرد، بت پرستان و كفار باید به دین اسلام درآمده وگرنه مستحق مرگ هستند، اهل كتاب یعنی یهودیان و مسیحیان و همچنین اعضای برخی دیگر از ادیان دارای كتاب مقدس نظیر مزداییان، هندوها و غیره، زنده مانده و می توانند دین خود را در صورت پرداخت نوعی مالیات به نام جزیه و نوعی مالیات ارضی به نام خراج حفظ كنند و به این ترتیب به افراد ذمی یعنی مشمول خراج تبدیل شوند.جنگ های صلیبی نیز نوعی تلاش فردی و در عین حال جمعی به حساب می آمدند و به كسی كه صلیب به دست می گرفت امكان می دادند كه به عفو كامل (38) یعنی به بخشش كامل گناهانش دست یابد. اگر جنگ های صلیبی را با جهاد مقایسه كنیم، می توانیم بگوییم كه فكر این جنگ ها به تعداد بسیار بیشتری از لشكركشی های نظامی یا تهاجم های بیشتر و برنامه ریزی بهتر و سازمان یافته تری منجر شدند؛ و از آنجا كه این جنگ ها اهداف استراتژیك یعنی فتح اماكن مقدس را دنبال می كردند و نه اهدافی ایدئولوژیك، یعنی به دین درآوردن كفار، به همین دلیل نیز خونبارتر بودند. شاهد این امر فتح بیت المقدس در سال 1099 و فتح قسطنطنیه در سال 1204 است كه به خون ریزی های بسیار گسترده كشیده شدند كه حتی مسیحیان و یهودیان محلی نیز از آنها جان سالم به در نبردند. همین طور باید در خاطر داشت كه از نخستین خطابه های پاپ اوربن دوم (39) (40) جنگ های صلیبی به توده های مردم اروپا همچون موقعیتی برای به دست آوردن سرزمین های جدید عرضه شدند: « از آنجا كه این سرزمین كه بر آن زندگی می كنید... بیش از اندازه برای جمعیت گسترده شما كوچك است...به زحمت می تواند آذوقه لازم برای كشاورزان خود را تأمین كند. پس راه مقبره مقدس عیسی مسیح (ع)(41) را پیش بگیرید، زمین را از چنگ نژاد كافر بیرون بكشید و آن را تصاحب كنید! »
به هر حال جنگ های كوچك صلیبی نظیر فتح دوباره اسپانیا (42)(43) یا لشكركشی های بالتیك یك محتوای قومی مشخص داشته اند زیرا یا برای بازپس گرفتن و بازنشاندن مردم مسیحی در سرزمین های زیر سلطه اسلام انجام می گرفتند و این در نهایت به نام مسیحیت و « خلوص خون » (44) برای اخراج آخرین مسلمانان و یهودیان از اسپانیا، تمام می شد؛ یا برای مسیحی كردن آخرین اقوام غیرمسیحی اروپا نظیر وندها (45)(46)، پولاب ها (47)، سلوونس ها (48)، كاشوب ها (49)، بوروس ها (50)، جتویگ ها (51)، لیتوانی ها (52)، لتون ها (53)، كورها (54)، لیوها (55) و استونی ها (56) كه اغلب آنها را به كشتن و نابودی می دهد. اما در مورد جنگ های صلیبی متأخر از قرن چهارده تا قرن شانزده، این جنگ ها تقریباً با مبارزات مقاومت ملی اقوام بالكان در برابر عثمانی ها درهم می آمیزند.
6. پاكسازی قومی و استعمار
پاكسازی قومی (57) نخستین معنای عبارت صرب etniko ascenje ( كه گاه آن را در معنای دومش، « تصفیه » یا « تطهیر » قومی ترجمه كرده اند ) یك ابداع مفهومی و لغوی است كه به سال 1878 یعنی زمانی بازمی گردد كه مسئولان صرب تصمیم گرفتند ساكنان آلبانی تبار بیش از 100 روستا در منطقه حوضه فوقانی موراوای علیا (58) و جنوب نیش (59) مناطقی كه به تازگی به دست آورده بودند را از آنجا اخراج كنند. این همان اقدامی بود كه پیشتر شاهزاده نخست آنها، كاراگئورگس (60) در حوضه میانی موراوا از سال 1804 به انجام رسانده بود. این عبارت بعدها به صورت بسیار گسترده ای در كنفرانس سال 1937 در وازا كوبریلویچ (61)، با عنوان « جا به جایی آلبانی ها » (62) كه نوعی دستورالعمل برای این روش بود، به كار گرفته شد.این واژه و این عملكرد با تشكیل « دولت مستقل كروات » به سركردگی آنته پاولیچ (63) در دستور روز قرار گرفت و این دولت در فاصله 1941 تا 1944 تصمیم گرفت بوسنی را از ساكنان صرب آن تصفیه كند، كاری كه به بهای قربانی شدن نزدیك به یك میلیون نفر تمام شد. بعدها، نیروهای ضربت صرب یا NJA و ارتش های مستقل (64) در دو درگیری كرواسی (1991-1992) و بوسنی (1992- ) بار دیگر دست به همین اعمال زدند. اما این بار ساكنان كروات و بوسنیایی های مسلمان بودند كه از اسلوونی و بوسنی به ضرب ترور و قتل عام ها، تجاوزهای جمعی، تبعید به اردوگاه های مرگ، اخراج همراه با اخذ اجباری گواهی نامه های انصراف از مالكیت های غیرمنقول، بیرون رانده می شدند.
هرچند عبارت « پاكسازی قومی » جدید بوده و به زبان صربی- كرواتی مربوط می شود، اما آیا ما همواره در طول تاریخ با چنین عملكردی رو به رو نبوده ایم؟ می توان این پرسش را مطرح كرد كه درواقع خصوصیت پاكسازی نژادی نسبت به سایر اشكال جنگ و فتح و استیلا از طریق ایجاد ترور و وحشت چیست؟ بی شك، این اختلاف را نمی توان در روش ها جست.
قتل عام ها، تجاوزها، غارتگری ها، به بردگی كشیدن ها و سایر بی رحمی های جنگی بیش از آن در همه جنگ ها از جمله در « جنگ های مقدس» یهودیان، مسیحیان و مسلمانان وجود داشته اند كه بتوان اینجا آنها را به عنوان مشخصاتی خاص مطرح كرد. آتیلا(65) دستور می داد:« مردان را بكشید، به زنان تجاوز كنید و باردارشان كنید!» آیا باید اقدام او را نوعی « پاكسازی قومی» دانست؟ چنگیزخانكه خوارزم را برای همیشه با خاك یكسان كرد و تیمور لنگ(66) كه دهلی را غارت نمود و گیوم دوم(67)كه در سال 1900 به لشكر خود می گفت:« همچون هون های (68) چین باشید!» نیز همین وضعیت را داشته اند. حركت همه این گروه ها در پی انتقام جویی، غنایم و بی رحمی و به سادگی در پی به مجازات رساندن، تحقیر كردن، نابودی یا تضعیف دشمن بوده است.
اما پاكسازی قومی هدفی بسیار دقیق تر و پایدارتر را دنبال می كند: گرفتن سرزمین دیگری و احتمالاً اموال و ثروتی كه در این سرزمین یافت می شود، بدون افراد آن سرزمین. بنابراین پاكسازی قومی دست به نابودی یا بیرون راندن كامل این افراد می زند ( البته با این استثنای ممكن كه شامل زنانی می شود كه باردار فرزندان ارباب جدید هستند یا ممكن است در آینده باردار آنها باشند ). پاكسازی قومی پیش از هر چیز ناشی از تمایل به توسعه سرزمینی و استعمار كامل است كه به نام قدرت بیشتر، عظمت بیشتر، قدمت و ریشه دارتر بودن، یا به زبان امروزی، توسعه یافته تر بودن و به زیان اقوامی كه مزاحم، عقب مانده و از لحاظ تاریخی محكوم شمرده می شوند، انجام می گیرد. در نهایت، پاكسازی قومی پنداره دولت ملی را در خود حمل می كند. با این تفاوت كه برای تحقق بخشیدن به این پنداره از روش هایی استفاده می كند كه به دوران های باستانی تعلق دارند.
زمانی كه در سال 1809 ترك ها در منطقه ی نیش با گردن زدن 952 سرباز صرب « مناره ای از سرهای بریده » برپا كردند، اروپا را به وحشت درآوردند. اروپایی كه فراموش كرده بود در سال 1401 تیمور لنگ بغداد را با خاك یكسان كرده و هرمی از 90 هزار سر برافراشته بود؛ و زمانی كه در 1822 ترك ها، یونانی های شیو (69 ) را قتل عام كردند ( صحنه ای كه دلاكروا (70) آن را تصویر كشید و ویكتور هوگو با كودك یونانی (71) جاودانه اش كرد )، 25000 نفر را كشتند و 40 هزار نفر را به بردگی فروختند، اروپا به شدت تكان خورد و به شكل جدی از استقلال یونان طرفداری كرد، اروپایی كه فراموش كرده بود در سال 414 میلادی باز هم مردم یونانی جزیره میلو (72) قتل عام شده و زنان و كودكانشان به بردگی گرفته شده بودند... اما این بار از سوی آتنی ها، و آتنی ها، در آنجا تنها از یكی از رسوم رایج میان شهرهای یونانی تبعیت كرده بودند، رسمی كه شواهد آن را هنوز هم می توان در ویرانه های شهر باستانی مِلوس (73)، كه ونوس میلو (74) در آنجا یافته شده است، دید.
در هیچ یك از این موارد ما با هدف پاكسازی قومی رو به رو نیستیم، بلكه تنها سركوب هایی را مشاهده می كنیم كه علیه اتباع نافرمان انجام می گرفتند. درواقع، بیرون راندن مردم یك منطقه برای جایگزینی آنها، امری بسیار نادر بود. كارتاژ (75) در این مورد بی شك مشهورترین مثال است: نابودی كارتاژ در سال 146 پیش از میلاد كاملاً به تصمیمی مربوط می شد كه برای از میان بردن مردم پونی (76) گرفته شده بود. كارتاژ بعدها بار دیگر به صورت یك مهاجرنشین رومی بازسازی و به پایتخت سلطه واندال ها (77) تبدیل شد، تا سرانجام در سال 533 میلادی به دست بیزانسی ها (78) به سركردگی بلیزر (79) نابود گردید. او همه مردم واندال را به آسیای صغیر تبعید كرد و آنها در آنجا از میان رفتند. امپراتوری بیزانس مثال های بسیار دیگری نیز از پاكسازی قومی عرضه می كند. برای نمونه دولت پولیسی (80) كه مظنون به گرایش مانوی بود، پس از دو قرن حضور در ارمنستان غربی، در سال 872 میلادی به دست بازیل اول (81) نابود شد. پایتخت این دولت، تفریك (82) با خاك یكسان شد و همه مردم آن به بلغارستان تبعید شدند... در همین منطقه بود كه یك قرن بعد، فرقه مانویان در قالب كلیسای بوگومیل ظاه گردید و سپس پیش از دوران اسلامی شدن بوسنی به آن منطقه راه یافت و از همان جا به ایتالیا، در قالب پاتارن ها (83) و سرانجام به اوكسیتان در قالب كاتارها (84) نیز كشیده شد.
در تمام دورانی كه اروپا توسعه خود را در سرزمین های مستعمره انجام می داد، دكترین عمومی بر پایه دو مفهوم « ناكجا آباد » (85) و « قلمرو تهی » (86) استوار می ساخت كه بنابر آن به استعمار درآوردن و تملك سرزمین های همه قبایل و اقوامی كه نمی توانستند مالكیت خود را بر آن سرزمین ها براساس سندی مكتوب نشان دهند، جایز بود. این امر امكان داد كه رفته رفته گروه های بزرگ مردمی را از سرزمین های نیاكانشان بیرون برانند و به این ترتیب نوعی پاكسازی قومی انجام دهند كه بر پایه آن بسیاری از جوامع استعماری و دولت های مدرن جانشین آنها به وجود آمدند.
سرنوشت تاینوس ها (87) یعنی نخستین قومی كه كریستف كلمب با آنها رو به رو شد، در این میان گویاست. این مردم، جزئی از خانواده آرواك (88) و كشاورزان ساكنی بودند كه در واحدهایی به نام كاسیكوا (89) سازمان یافته و در منطقه آنتیل (90) زندگی می كردند. در زمان ورود كریستف كلمب یعنی در سال 1492، بین 1 تا 3 میلیون نفر جمعیت داشتند و عمدتاً در جزیره آیتی (91) ( هائیتی ) زندگی می كردند. با وجود آنكه این قوم به خوبی از اسپانیایی ها استقبال نمودند، گروه اخیر بی درنگ شروع به فتح، به زیر سلطه درآوردن و به بردگی كشیدن آنها كردند به شكلی كه در سال 1533 تنها چند هزار نفر از تاینوس ها باقی مانده بودند و در اواخر قرن 16، دیگر حتی یك نفر از این قوم برجای نمانده بود. قتل عام ها، كار طاقت فرسا و مرگبار در جزایر طلا، تغذیه ناكافی، زنده زنده سوزاندن ها، خودكشی های دسته جمعی، ضربه میكروب ها و ویروس هایی كه بیگانگان به سرزمین جدید آورده بودند مصیبت هایی بودند كه هیچ كس نمی تواند سهم هریك از آنها را در نابودی تاینوس ها مشخص كند. تاینوس ها جای خود را به طور كامل به بردگانی افریقایی دادند كه كریستف كلمب توانسته بود از سال 1501 وارد كند. سرانجام از تاینوس ها هیچ چیز باقی نماند به جز نمایشگاهی زیبا از سفال ها، مجسمه های كوچك و اشیای هنری كه یونسكو از پایتختی به پایتختی دیگر حمل می كند و یك دوجین واژه هایی كه زبان ها و فرهنگ های ما را اندكی غنی تر ساخته اند. واژه هایی همچون: mais ( ذرت )، ananas ( آناناس )، tabac ( تنباكو )، patate ( سیب زمینی )، igname ( ذرت هندی )، cassave ( نوعی شیرینی )، yucca ( نوعی گیاه )، apaye ( نوعی میوه )، canoe ( بَلَم )، hamac ( ننو )، ocarina ( نوعی ساز كوچك بادی )، cacique ( قبیله )...
در این مورد ما می توانیم به مكزیك نیز اشاره كنیم كه تعداد ساكنانش در فاصله 1518 تا 1608، از 25 میلیون نفر به یك میلیون نفر كاهش یافت و ناگفته نماند كه در مكزیك، همچون در سایر نقاط قاره، در كنار نسل كشی با نوعی قوم كشی فرهنگی نیز رو به رو بودیم كه از طریق به مسیحیت درآوردن، اسپانیایی كردن، ازدواج های مختلط و استثمارهای اقتصادی ملایم تر انجام می گرفت. اما برخلاف كانادای فرانسه كه در آنجا نیز ازدواج های مختلط وجود داشت در امریكای آنگلوساكسون، همچون در استرالیا و در افریقای جنوبی تملك سرزمین، بیرون راندن كامل بومیان كه اخراج شده یا نابود می شدند را نیز به همراه داشت. این امر در جزیره مارتا وینییار (92) كه در سال 1642، 3000 وامپانوگ (93) در آن زندگی می كردند و در سال 1764 تنها 313 نفر از آنها باقی مانده بودند، شروع شد و این اعمال در طول سه قرن به ضرب « جنگ های سرخ پوستی » و « جا به جایی ها » (94)، پیمان های منعقد با « ملت های مستقل خانگی »، كه هیچ گاه رعایت نمی شدند، به ضرب « بستن مرزها » و به ضرب « نظام حفاظت گاه ها » (95) از اقیانوس آرام تا اقیانوس اطلس ادامه یافتند. همه جا مسئله بر سر گرفتن زمین ها و از میان برداشتن بومیانی بود كه تصاحب آنها بر زمین ها جمعی و بدون سند مالكیت بود و فاقد دولت سازمان یافته بودند. پس از گرفتن زمین ها نیز نوبت به استعمار بردن آن سرزمین ها فرامی رسید. از میتیجا (96) تا پاتاگونی (97) همه جا فرایند یكسانی در كار بود: گرفتن زمین ها و نفی حقوق و حتی وجود جوامعی كه بر آن زمین ها زندگی می كردند؛ و البته اینجا و آنجا روش های متفاوتی برای نابودی مردم به كار می رفت مثلاً شكار بوشمن ها (98)(99) كه شكار هیلوت ها (100) را به وسیله اسپارت ها (101) به یاد می آورد. یا جوایزی كه برای از میان بردن مردم تاسمانی (102) تعیین می شد یا كمك به ضربه میكروبی از طریق اهدای پتوهای آلوده به سرخ پوستان و غیره.
آخرین مورد از پاكسازی های استعماری كه اقدامی تقریباً كامل بود و در جزایر شاگو (103) در مجمع الجزایری در اقیانوس هند انجام گرفت. این جزایر پیش از این از سوی بریتانیا در مجوع مناطق وابسته به جزیره موریس در 2000 كیلومتری شمال شرقی این جزیره، قرار داده شده بود. جزایر مرجانی شاگو مساحتی برابر 78 كیلومتر مربع دارند و در طول 120 كیلومتر در امتداد مالدیو (104) قرار گرفته اند. این جزایر، در آن زمان در حدود 2000 نفر جمعیت داشتند كه متشكل از افرادی دورگه و فرانسوی زبان با ریشه موریسی بودند كه از 5 نسل پیش در این جزایر زندگی می كرده اند. این افراد را « جزیره ای » (105) می نامیدند و خود آنها نیز سرزمین خویش را « جزایر آن بالا » (106) نام می دادند. زمانی كه استقلال موریس در سال 1968 نزدیك شد، اداره استعماری بریتانیا تصمیم گرفت مناطق وابسته به این جزیره را از آن جدا كرده و آنها را به مناطق وابسته به جزیره سشل (107) متصل نماید تا در سال 1965 مجموعه جدیدی با عنوان « سرزمین های بریتانیا در اقیانوس هند » (108) ایجاد كند. این مجموعه به دلیل آنكه بخش بزرگی از اقیانوس هند را تحت پوشش قرار می داد، ارزش استراتژیك زیادی دربرداشت و در عین حال از این امتیاز برخوردار بود كه تقریباً فاقد سكنه بومی بود.
تنها سكنه این جزایر همان « ایلوآها » یا « زیلوآها » بودند كه از شانس بد خود بر روی جزیره دیه گو گارسیا (109)، وسیع ترین جزیره كه برخلاف بریتانیایی ها نیروی دریایی و هوایی ایالات متحده به آن علاقه مندی داشتند، زندگی می كردند. به این ترتیب یك قرارداد اجاره میان بریتانیا و ایالات متحده، برای 50 سال منعقد شد (1966). در اجرای این قرارداد، زیلوآها به سادگی از تمام جزایر در فاصله 1969 تا 1973 خارج شده و جای خود را به امریكایی ها دادند كه در 1976 با تمام تسلیحات خود در آنجا مستقر شدند. موریس كه در سال 1965، 3 میلیارد لیره استرلینگ به عنوان غرامت از دست دادن شاگو دریافت كرد، زیلوآها را در خاك خود پذیرفت و تلاش كرد آنها را در بعضی دیگر از جزایر وابسته به خود نظیر آگاله گا (110) ساكن كند، اما زیلوآها كه هیچ غرامتی دریافت نكردند حاضر به پذیرش این امر نشدند. سرانجام، لندن در سال 1982 پذیرفت كه غرامت دیگری با مبلغ بسیار كمتری به زیلوآها پرداخت كند و دیگر هیچ كس صحبتی از زیلوآها نكرد.
به این ترتیب قوم كوچكی دور از موطن خود پراكنده شد و از میان رفت و این حاصل یك پاكسازی بدون خونریزی بود: زیباترین پاكسازی قومی تاریخ استعمار. چه كسی دیگر از آن ماهی گیران سیاه پوست فقیر، و فرانسوی زبان كه در بهشت خود به كاری نمی آمدند یاد خواهد كرد ؟ بی شك، چنین كسی جزو آنهایی نخواهد بود كه امروز به صورت دوره ای، به ضرب كنسروهای غذایی و نوشابه های گازدار در خوابگاه های از پیش ساخته شده و در زیر غرش هواپیماهای غول آسا، در آنجا زندگی می كنند؛ و به خصوص چنین كسی مسلماً به اداره استعماری بریتانیا تعلق نخواهد داشت، اداره ای كه به یك شاهكار دست زد: به دست آوردن یك مستعمره درازمدت به دلیل آنكه هیچ سكنه ای در آن وجود ندارد. شاهكاری استثنایی اما نه یگانه زیرا سرزمین هایی با نام « سرزمین های قطبی بریتانیا » (111) و « سرزمین های جنوبی و قطبی فرانسه » (112) هم وجود دارند.
و سرانجام باید به روشی اشاره كرد كه پاكسازی قومی، نسل كشی و قوم كشی را با یكدیگر همراه كرد: دیكتاتوری خمرهای سرخ از سال 1975 تا سال 1979 در كامبوج، گفتمان و عملكرد ملیت گرا (113) را به اوج خود رساند زیرا اعلام كرد: « در كامپوچیا تنها یك ملت وجود دارد و یك زبان، زبان خمر. از این پس ملیت های دیگر در كامپوچیا وجود نخواهند داشت. » به این ترتیب، ویتنامی های كامبوج از میان برداشته شدند اما در مورد شام ها (114)، قومی اسلامی شده و وارث مردم هندو كه از قرن دوم تا قرن هجدهم بر تمام جنوب هندوچین حكومت می كردند، به آنها شدیداً اخطار شد: « شام ها باید نام خود را تغییر دهند و نام هایی شبیه به نام خمرها انتخاب كنند. آداب و رسوم شام نیز لغو می شود و غیره. » لباس ها و آرایش سنتی شام ها ممنوع و مساجد آنها تخریب گردید، زبان آنها ممنوع اعلام شد و آنها را وادار كردند كه یا به خوردن گوشت خوك رضایت بدهند یا بمیرند: 175 هزار نفر از مجموع 250 هزار نفر از شام ها با این ترتیب به قتل رسیدند.
پینوشتها:
1. Displaced Persons(DP)
2. Treaty of Kuchuk-Kaynarja این عهدنامه در سال 1774 میان روسیه و دولت عثمانی منعقد شد و سبب قدرت یافتن هرچه بیشتر روسیه گردید كه نه فقط سرزمین های جدید و غرامت جنگی به دست آورد بلكه از حق كشتیرانی در دریای سیاه و تنگه های بسفر و داردانل نیز برخوردار شد.
3. Ciscaucasie
4. Tcherkesses
5. Oubykh، از اقوام شمال غربی قفقاز هستند كه نزدیكی زیادی از لحاظ ادبیات و سنت های شفاهی با چركس ها، ابخازها و اوستیاها دارند.
6. عهدنامه بخارست در 1913 پس از جنگ های بالكان بر سر تقسیم اراضی اروپایی امپراتوری عثمانی در 1912-1913، به امضا رسید و از جمله اثرات آن تضعیف كامل دولت عثمانی بود. در حالی كه سرزمین و جمعیت یونان تقریباً دو برابر شد و روسیه و رومانی نیز از آن منتفع شدند.
7. Treaty of Lausanne، این عهدنامه در ژوئیه 1923 میان تركیه و متحدین غربی پیروز در جنگ جهانی اول به امضا رسید و تركیه را مجبور كرد كه خود را به اراضی صرفاً ترك محدود كند.
8. Egee، دریایی در میان یونان، جزیره كرت و آسیای میانه.
9. Anatolie، و در یونانی Anatole به معنی شرق است و منظور از آناتولی سرزمینی است كه در شرق قسطنطنیه قرار دارد. بخش بزرگ تركیه امروزی یعنی شبه جزیره ای كه به آسیای صغیر معروف بوده است. در ادبیات جغرافیایی كنونی منظور از آناتولی عموماً آناتولی مركزی است.
10. Pontique از Pont یا در لاتین Pontus منطقه و دولتی بود در شمال شرقی آسیای صغیر. در زمان داریوش اول پونتی یكی از ساتراپی های ایران بود و بعدها جزو سلطه اسكندر درآمد.
11. Trianon
12. Volksdeutsche
13. Carelie
14. منظور از فرایند الحاق ( Anschluss ) اتریش به آلمان هیتلری و فرایندهای سرزمینی ناشی از آن است.
15. Potsdam Conference كنفرانسی در شهر پوتسدام نزدیك برلین كه در ژوئیه و اوت 1945 برگزار شد و سه دولت شوروی، آمریكا و بریتانیا در آن درباره اجرای تصمیمات قبلی خود در كنفرانس پالتا به بحث پرداختند.
16. Oder-Neise، اودر و نایزه دو رودخانه در شمال شرقی اروپا هستند كه بنابر موافقت نامه كنفرانس پوتسدام به مرز آلمان شرقی و لهستان تبدیل شدند.
17. Endlosung
18. Endlosung، منظور از « راه حل نهایی »، « راه حلی » بود كه حزب هیتلری برای « مسئله یهود » پیشنهاد می كرد و آن را از میان بردن كامل این قوم در اروپا از طریق كشتار یهودیان در اردوگاه های مرگ بود.
19. Wansee، این كنفرانس در سال 1942 به وسیله آدولف آیشمن تشكیل شد و در آن تصمیم به نسل كشی عمومی یهودیان اروپا گرفته شد و این سرآغاز تشكیل اردوگاه های مرگ نازی ها، به ویژه در لهستان بود.
20. Spetsposelenie
21. Ingres
22. Vyacheslav Mikhaylovich Molotov(1890-1986) سیاستمدار شوروی، وزیر امور خارجه و مسئول كمیته دولتی دفاع در طول جنگ جهانی دوم.
23. Koslesk
24. Katyn
25. Ostachkov
26. Starobelsk
27. pacification
28. Kalmucks، كلموك ها از اقوام مغول تبار آسیای مركزی هستند كه از قرن 15 تا 17 گروهی از آنها به اروپای مركزی كوچ نمودند، اما در قرن 18، حدود 30 هزار نفر از آنها كوچ بزرگی را به سوی چین آغاز كردند، و گروه دیگری از آنها در منطقه ولگا باقی ماندند. در جنگ جهانی دوم استالین كه كلموك ها را به همكاری با اشغال گران نازی متهم می كرد، جمهوری خودمختار كلموك را منحل و آنها را تبعید كرد اما در سال 1958 این جمهوری بار دیگر تشكیل شد و امروز نیمی از جمعیت منطقه خودمختار كلموك در روسیه از این قوم تشكیل شده است.
29. Mikhail Andreievitch Sooslov(1902-1982) سیاستمدار و از رهبران محافظه كار و تعیین كننده حزب كمونیست اتحاد جماهیر شوروی.
30. Birobiadjan، منطقه ( ابلاست ) خودمختار یهودیان در 7 ماه مه 1934 برای جای دادن یهودیان در یك « وطن » به وجود آمد اما همواره بیشتر حالت یك تبعیدگاه را داشت. این منطقه در شرق سیبری با اقلیم سرد و سخت خود با استان چینی هایلونجیانگ ( Heilogilang ) هم مرز است. مساحت این منطقه 36000 كیلومتر مربع است و جمعیت آن از 113 هزار نفر در 1940 به 220 هزار نفر در 1991 رسیده است كه جز چندهزار نفر از آنها بقیه یهود نیستند.
31. holocauste
32. olam kalil
33. shoah
34. anatheme
35. cherem
36. devoues par anatheme
37. devoues par interdit
38. indulgence pleniere
39. Urbain II
40. Urbain II(1099-1020) پاپ از 1088 تا 1099 او بود كه نخستین جنگ صلیبی را به راه انداخت.
41. Saint-Sepulchre
42. Reconquista hispanique
43. Reconquista hispanique، منظور از فتح مجدد اسپانیا، جنگ هایی است كه سلطنت مسیحی اسپانیا از قرن 11 میلادی برای باز پس گرفتن مناطق جنوبی و مركزی این كشور از سلطه مسلمانان آغاز كردند و چندین قرن ادامه داشت تا سرانجام در اواخر قرن 15 با فتح غرناطه ( Granada ) به پایان رسیدند.
44. Limpieza de sangre
45. Wendes
46. Wendes، ژرمن ها این نام را به گروهی از اقوام اسلاو می دادند كه در منطقه ای بین دو رودخانه اِلب و سال ( Saale ) در غرب، و رودخانه او در شرق زندگی می كردند. حاكمان ژرمن از قرن ششم میلادی جنگ علیه آنها را آغاز كردند و سرانجام در قرن 12 توانستند آنها را به دین مسیح درآورند. یكی از اقوام كه از وندها ریشه می گیرد سورب ها ( Sorbs ) هستند كه امروز حدود 15 هزار نفر از آنها در منطقه رودخانه سپری ( Spree ) در جنوب غربی لهستان زندگی می كنند. زبان وندها، وندی ( Wendish ) یكی از زبان های اسلاوی غربی و شبیه به لهستانی است.
47. Polabes
48. Slovinces
49. Kachoubes
50. Borusses
51. Jatwiges
52. Polabes، پولاب ها و كاشوب ها ( Kachoubes ) از اسلاوهای كرانه بالتیك و ساكن منطقه میان دو رودخانه الب و ساله ( Saale ) بودند. لیتوانی ها ( Lituanians ) یكی از اقوام اروپایی بودند كه نخستین اشاره به اسم آنها در قرن 11 میلادی در یك دست نویس پروسی مشاهده شده است. این قوم در قرون وسطی مجموعه ای از قبایل را دربرمی گرفت و پادشاهی لیتوانی را در 1251 تشكیل داد. این قوم در اواخر قرن 14 دین مسیحیت را پذیرفت. در قرون بعدی لیتوانی ها تحت حاكمیت لهستان و سپس روسیه درآمدند. در دو جنگ جهانی لیتوانی به وسیله آلمان اشغال شد و هرچند در فاصله دو جنگ مدت كوتاهی از استقلال برخوردار بود، اما پس از جنگ جهانی دوم زیر سلطه شوروی قرار گرفت. این سلطه تا سال 1990 كه لیتوانی همزمان با فروپاشی شوروی استقلال خود را اعلام كرد، ادامه یافت. امروز لیتوانی دولتی است مستقل با 65200 كیلومتر مربع مساحت و 3/7 میلیون نفر جمعیت ( 1995 ) كه پایتخت آن ویلنیوس ( Vilnius ) است.
53. لتون ها از اقوام قدیمی اروپا هستند كه ساكن منطقه ای با همین نام بوده اند. Lettonie یا Lettonia یكی از سه كشور بالت است. این كشور از قرن 12 به اشغال ژرمن ها درآمد، سپس روس ها و لهستانی ها در قرن 15 بر آن حاكم شدند. در قرن 17 سوئد بر آن سلطه یافت. اما از قرن 18 حاكمیت روسیه بر لتونی به صورت پایداری برقرار شد و روسی كردن این كشور آغاز گردید. بعد از انقلاب روسیه در سال 1917، لتونی استقلال خود را به دست آورد و یك دموكراسی تأسیس كرد كه تا جنگ جهانی دوم برقرار بود. از آغاز جنگ شوروی لتونی را به خود الحاق كرد. 100 هزار لتون دستگیر و 35 هزار نفر تبعید شدند. پس از سال 1941 آلمان این كشور را فتح كرد و 90 هزار لتون یهودی را به اردوگاه های مرگ فرستاد. پس از جنگ لتونی زیر سلطه شوروی قرار گرفت و تنها در فرایند فروپاشی شوروی بود كه در سال 1990 استقلال لتونی اعلام شد.
54. Koures، كورها ساكنان كورلند ( Courland ) استانی در غرب لتونیدر كرانه بالتیك و جنوب خلیج زیگا، بودند و در قرن 13 به زور ژرمن ها به مسیحیت درآمدند.
55. Lives
56. Estonians، استونی ها از اقوام اروپایی ساكن شمال اروپا در منطقه كنونی دولت استونی در شمال شرقی اروپا و شمال خلیج فنلاند و شرق روسیه بودند كه از قرن اول میلادی به صورت گروه های قبیله ای كوچك و پراكنده در این پهنه جغرافیایی دیده می شدند. این منطقه در طول تاریخ خود عموماً زیر سلطه قدرت های شمال اروپا به ویژه ژرمن ها، روس ها و سوئدی ها قرار داشت. در ابتدای قرن بیستم این كشور تحت حاكمیت روسیه قرار داشت اما پس از انقلاب 1905 و به ویژه پس از انقلاب اكتبر 1917، این كشور استقلال یافت. اما در طول جنگ جهانی دوم آلمان آن را اشغال كرد و پس از جنگ به شوروی الحاق شد تا سال 1991 كه با فروپاشی شوروی استقلال خود را بازیافت. امروزه استونی، دولتی است مستقل با 1/4 میلیون نفر جمعیت (1996) و 45100 كیلومتر مربع مساحت كه پایتخت آن تالین (Talinn) است.
57. ethnic clearing
58. Morava، رودخانه ای در یوگسلاوی به طول 245 كیلومتر. این رودخانه از شاخه های دانوب است كه در نزدیكی بلگراد از آن جدا شده و به طرف جنوب روان می شود و از نزدیكی مرز بلغارستان عبور می كند.
59. Nish، شهری در یوگسلاوی در جنوب بلگراد و نزدیك صوفیه با 132 هزار نفر جمعیت (1984).
60. Gjorgje Petrovitch Karageorges یا Karadjordje(1752-1817) سیاستمدار صرب و بنیان گذار خاندان كاراگئورگویچ.
61. Vasa Cubrilovitch
62. Isclijavanje Arnatuta
63. Ante Pavelitch(1889-1959) سیاستمدار كروات.
64. Krajinas
65. Attila(406-453) پادشاه هون ها كه فتوحات خشونت آمیز او در پهنه های امپراتوری روم شهرت داشت.
66. Tamelane، تیمور لنگ (1336-1405) فاتح مغول كه امپراتوری بزرگی از هند تا دریای مدیترانه به وجود آورد.
67. Guillaume II(1859-1941) امپراتور آلمان (1888-1918). منظور در اینجا لشكركشی به چین به همراه بریتانیایی ها، فرانسوی ها، روس ها و ژاپنی ها برای سركوب شورش بوكسر در سال 1900 است كه علیه خارجی ها در این كشور برپا شده بود.
68. Huns، هون ها یكی از اقوام آسیایی با تبار ترك یا تاتار بودند كه از جلگه های اطراف دریای خزر ریشه می گرفتند و در طول قرون 4 و 5 میلادی یورش های بی شماری به سرزمین های تحت حاكمیت امپراتوری روم بردند. آتیلا از حاكمان مشهور هونها بود.
69. Chio
70. Eugene Delacroix(1798-1863) نقاش فرانسوی سبك رمانتیسم.
71. L`enfant grec
72. Milo
73. Melos
74. Chios یا Khios، جزیره ای در شرق یونان در دریای اژه با 831 كیلومترمربع مساحت و 50 هزار نفر جمعیت (1981). Milo یا Melos، جزیره ای در جنوب شرقی یونان در دریای اژه با 158 كیلومتر مربع مساحت و 4500 نفر جمعیت (1981) كه شهر باستانی ملوس در آن قرار داشت.
75. Carthage یا در لاتین Cartago یك شهر باستانی در شمال افریقا در محل كنونی تونس. این شهر در قرن 9 پیش از میلاد به وسیله فنیقیان به وجود آمد و حاكمیت خود را در بخش هایی از اسپانیا، ساردنی، كرس و سیسیل و در كرانه های افریقای شمالی گسترش داد. كارتاژ از رقبای اصلی یونان و روم بود و سرانجام در قرن 6 میلادی به وسیله واندال ها و سپس به دست بیزانسی ها از میان رفت.
76. Punic، از واژه Poeni، نامی بود كه رومی ها به كارتاژی ها كه از تبار فنیقی ها بودند می دادند.
77. Vandals، واندال ها از اقوام ژرمانی ساكن ژوتلند ( دانمارك كنونی ) بودند كه از قرن 5 پیش از میلاد به دره رود او در مهاجرت كردند. این قوم در طول قرن 5 میلادی وارد كشور گُل شدند و در همین قرن اسپانیا را نیز فتح كردند. واندال ها به دلیل خشونتی كه در تخریب به كار می بردند شهرت داشتند و به همین دلیل واژه واندالیسم از آن زمان در زبان های اروپایی، به معنی خرابكاری، رایج شد.
78. Byzantine Empire، امپراتوری بیزانس یا روم شرقی كه پس از سقوط امپراتوری روم در قرن 5 میلادی با پایتخت خود در قسطنطنیه ( استانبول كنونی ) تا قرن 15 میلادی تداوم داشت و در سال 1453 به دست تركان عثمانی از میان رفت.
79. Belisarius یا در فرانسه Belisaire(505-565) فرمانده نظامی بیزانسی.
80. Paulicians، یكی از فرقه های دوگرای مسیحی در شرق كه بنیان گذار آن كنستانتین مانانالی، (Constantine of Mananali) بود كه نخست در سال 660 میلادی در ارمنستان مستقر شد. در سال های بعد پولیسی دائماً با بیزانس در جنگ بودند تا سرانجام بازیل اول، امپراتور بیزانس در سال 872 شكستی قطعی به آنها داد. پولیسی ها بعدها به بوگومیل ها پیوستند.
81. Basil I(812-886) امپراتور بیزانس از 867 تا 886 میلادی.
82. Tephrique
83. Patarini، نام كاتارها در ایتالیا بود كه اشاره ای داشت به افراد این فرقه در میلان كه در خیابانی به نام پاتاریا تمركز داشتند.
84. Cathars، واژه كاتار از ریشه katharos یعنی ناب و خالص، و كاتاریسم یكی از فرقه های مسیحی قرون وسطایی بود كه در قرن 11 عمدتاً در مناطق تولوز، كاركاسون و ناربون در فرانسه ظاهر شد و پیروان آن خواهان بازگشت مسیحیت به خلوص آغازین این دین بودند. كاتارها همچون بوگومیل ها، تحت تأثیر دوگرایی مانوی بودند. كلیسای مسیحی به رهبری پاپ اینوسانت سوم كه با گسترش كاتاریسم وحشت زده شده بود، آنها را قرن 13 سركوب كرد.
85. Terra nulius
86. Vacuum Domicilium
87. Tainos، تاینوس ها از اهالی بومی جزایر جنوبی باهاماس و جزایر توركس و كایكوس ( Turks and Caicos ) هستند. این جزایر شامل جزایر بزرگ آنتیل ( جامائیكا، دومینیكن، كوبا و هائیتی ) و تعداد بسیار زیادی جزایر كوچك آنتیل در جنوب پورتوریكو تا سواحل ونزوئلا می شوند.
88. Arawak
89. caciquats
90. Antilles، نامی عام است كه به تمامی جزایر منطقه كارائیب به جز مجمع الجزایر باهاماس و توركس و كایكوس اطلاق می شود. جزایر آنتیل به دو گروه جزایر بزرگ شامل كوبا، جامائیكا و هیسپانیكا ( هائیتی و دومینیكن ) و جزایر كوچك شامل تعداد بسیار زیادی جزیره كه از جنوب پورتوریكو تا سواحل شمال شرقی امریكای جنوبی گسترده اند، تقسیم می شوند.
91. Ayti
92. Martha`s Vineyard، جزیره ای در اقیانوس اطلس در جنوب شرقی ماساچوست كه امروز یك تفریح گاه با 11 هزار نفر جمعیت است (1990).
93. Wampanough، از بومیان امریكایی از خانواده زبانی آلگانكی. در سال 1620 این قوم احتمالاً دارای 30 روستا بودند. رهبر آنها ماساسویت (Massasoit) (1580-1661) بر بخش بزرگی از آنچه امروز ماساچوست و رودز آیلند است، حاكم بود، اما به دست مهاجران از میان رفت.
94. Mitidja، جلگه ای در كشور الجزایر.
95. removals
96. Reserves
97. Patagonic یا Patagonia منطقه ای در جنوب آرژانتین واقع در شرق كوه های آند و جنوب رودخانه كلرادو.
98. Bushmen، یا سان ها ( San ) قومی هستند كه عمدتاً در صحرای كالاهاری در بوتسوانا و نامیبیا در جنوب افریقا زندگی می كنند. تعداد آنها به حدود 50 هزار نفر می رسد كه نیمی از آنها هنوز گردآورنده و شكارچی هستند و به شكل دسته های كوچك و جدا از هم زندگی می كنند. بوشمن نامی است كه سفیدپوستان افریقای جنوبی به آنها می دهند. اما آنها را امروز اغلب خوی- سان ( Khoi-San ) می نامند.
99. Bushmen
100. Hilotes یا Helots، بردگانی بودند كه در دولت اسپارت در مالكیت دولتی قرار داشتند و از آنها در تولید و جنگ استفاده می شد و از هیچ حقی برخوردار نبودند. هیلوت ها احتمالاً ساكنان اولیه شهر اسپارت بوده اند كه اسپارت ها آنها را به بردگی درآورده اند.
101. Sparte، شهر- دولت باستانی یونان كه در قرن هفتم پیش از میلاد تأسیس شد و در قرن چهارم پیش از میلاد به دست گوت ها از بین رفت. اوج قدرت اسپارت، كه دولتی به شدت سلسله مراتبی و نظامی بود. در قرن پنجم پیش از میلاد و پس از پیروزی اش در جنگهای پلوپونز بر آتن بود. اما ضعف این دولت از اواخر قرن چهارم پیش از میلاد آغاز شد.
102. Tasmania، یكی از ایالت های استرالیا كه جزیره ای است در 240 كیلومتری جنوب استرالیا كه به همراه جزایر كوچك تر اطرافش 68331 كیلومترمربع مساحت دارد و 469 هزار نفر جمعیت (1992) و مركز آن هوبارت ( Hobart ) است. جمعیت بومی تاسمانیا، امروز در حد 1/5 درصد كل جمعیت آن است. بومیان این جزیره با یورش سفیدپوستان تقریباً به طول كامل از بین رفتند.
103. Maldives، مجمع الجزایری مستقل در شمال هند كه تقریباً از 2000 جزیره كوچك تشكیل شده، پایتخت آن ماله ( Male ) است، 298 كیلومترمربع مساحت دارد و 270 هزار نفر جمعیت (1996). مردم مالدیو اكثراً دورگه و مسلمان سنی هستند و به زبان دیوهلی ( Divehli ) از زبان های هندواروپایی تكلم می كنند.
104. Chagos
105. Seyshelles، مجمع الجزایری مستقل در اقیانوس هند در شمال شرقی ماداگاسكار، مركب از 90 جزیره كه پایتخت آن ویكتوریا است و مساحت آن 455 كیلومتر مربع و جمعیتش 76 هزار نفر (1996) كه اكثریت ساكنان آن دورگه های فرانسوی- افریقایی و مسیحی هستند.
106. ilois
107. Ziles La-haut
108. British Indian Ocean Territory(BIOT)
109. Diego Garcia، جنوبی ترین جزیره مجمع الجزایر شاگو (Chagos) در اقیانوس هند كه در سال 1966 به یك پایگاه نظامی امریكایی تبدیل شد.
110. Agalega Islands، جزایری در شمال جزیره موریس در غرب اقیانوس هند.
111. British Antarctic Territory سرزمین های قطبی بریتانیا.
112. Terres Australe et Antarctique Francaise(TAAF) و Territoires d`Outre Mer(TOM) این سرزمین ها شامل مجمع الجزایر كرگولن (Kerguelen) و كروزه (Crozet) و جزایری همچون سن پل و آمستردام می شوند.
113. nationalitaire
114. Chams
اسپوزیتو، جان ال؛ ( 1392)، جنبش های اسلامی معاصر، دکتر شجاع احمدوند، تهران: نشر نی، چاپ چهارم