زندگانی زهیر بن أبی سلمی

اطلاع روشنی از زندگی زهیر در دست نداریم جز اینکه در سرزمین بنی عبدالله بن غطفان و زادبوم داییهایش بنی مرة ذبیانی در کنف حمایت داییش بشامة بن غدیر می‌زیسته. بشامة از شاعران خوب و مردی والامقام و اشرافی و ثروتمند
يکشنبه، 4 مرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زندگانی زهیر بن أبی سلمی
زندگانی زهیر بن أبی سلمی

 

نویسنده: دکتر شوقی ضیف
مترجم: علیرضا ذکاوتی قراگزلو



 

اطلاع روشنی از زندگی زهیر در دست نداریم جز اینکه در سرزمین بنی عبدالله بن غطفان و زادبوم داییهایش بنی مرة ذبیانی در کنف حمایت داییش بشامة بن غدیر می‌زیسته. بشامة از شاعران خوب و مردی والامقام و اشرافی و ثروتمند بود. ابن سلام گوید: «وی مال بسیار داشت و از کسانی بود که در جاهلیت چشم شتری را کور کرد؛ طبق رسم جاهلی که هر کس را شمار شتران به هزار می‌رسید، [برای دفع «نظر» و چشم بد] شتر نری را یک چشم می‌ساخت». (1) بشامة مردی بود استواراندیشه، و قومش با او مشورت می‌نمودند و کسب نظر می‌کردند. وی خود، فرزند نداشت و هنگام مرگ اموالش را بین بستگان تقسیم کرد و از جمله زهیر را نیز سهمی داد. گویند به زهیر گفت: من چیزی ارزشمندتر از دارایی هم برای تو میراث می‌نهم، زهیر پرسید آن چیست؟ گفت: شعر من. زهیر نه تنها از داییش مال و شعر، بلکه اخلاق بزرگوارانه نیز به ارث برد. در احوالش آورده‌اند که دوبار ازدواج نمود، یک بار با «ام اوفی» که در شعرش از او بسیار یاد کرده؛ اما ظاهراً زندگی مشترکشان دوام نیافت و بعد از آنکه چند بچه آورد که همه مردند؛ زهیر طلاقش داد. بعداً «کبشة» دختر عمار از قبیله‌ی غطفان را به همسری برگزید که پسرانش کعب و بجیر و سالم از این زن هستند. سالم در دوران زندگی پدر درگذشت و زهیر مرثیه‌ای برای او سروده‌است. (2)
در شعر زهیر از نبردهای داحس و غبراء بسیار سخن می‌رود، او هرم بن سنان و حارث بن عوف دو رئیس بنی مرة را می‌ستاید که از طولانی شدن آن جنگها به ستوه آمده با تأدیه‌ی خون بهای کشتگان، خون را بندآوردند و عبس و ذبیان را به آشتی واداشتند. (3) زهیر این بخشش بزرگ را مورد توجه و امتنان قرار داده ودر معلقه‌اش آن را ستایش می‌کند. زهیر تا پایان عمر مداح و حرمتگزار هرم بود و هرم نیز بدو عطایای وافر می‌داد. بدین‌گونه هر یک از این دو دوست از بهترین مواهبی که داشت به دیگری هدیه می‌کرد، البته آنچه هرم بخشید در طول زمانی فانی شد اما مدایح زهیر به روزگاران جاودانه ماند. از حکایات جالب در این باب آن است که هرم سوگند خورده بود در مقابل مدح یا تقاضا یا سلام زهیر، غلامی یا کنیزی یا اسبی بدو بدهد و زهیر از پذیرش آن همه شرمنده شد، لذا هرگاه به جمعی می‌رسید که هرم نیز حضور داشت می‌گفت: «عموا صباحاً غیر هرم، و خیرکم استثنیت» یعنی: سلام بر همگی‌تان بجز هرم؛ و بهترین‌تان را استثناء کردم. (4)
و نیز ملاحظه می‌کنیم که حصن بن حذیفة رئیس بنی فزارة (از قبیله‌ی عطفان) را می‌ستاید، بویژه به خاطر شکستهای سنگین که همراه همپیمانانش از بنی اسد بر نعمان بن حارث غسانی وارد ساخت. (5) در دیوان زهیر جز دو رشته جنگهای مذکور تنها یک اشاره هست به یورش حارث بن ورقاء اسدی با گروهی بر عشیره‌ی شاعر، که در آن میان شتر و غلام زهیر (موسوم به یسار) را هم به غارت بردند. شاعر به خشم آمد و حارث بن ورقاء را تهدید کرد که اگر شتر و غلامش را پس ندهد به سختی هجوش خواهد کرد، و از پیمانها و قرارها که بین دو عشیره بود یاد کرد. حارث از بیم تیغ زبان زهیر و از ترس لعنتبار شدن، مال و غلام زهیر را مسترد داشت. (6)
قراین حاکی است که زهیر با وسعت معیشت می‌زیسته، چه اموالی از داییش به ارث برد و هرم و دیگر اشراف قبیله بدو هدایا و عطایایی می‌دادند. زهیر مردی بود موقر و نجیب، و شاید به همین سبب شعرش از دشنام و هرزه خالی است و ذوقش مخالف امرءالقیس زنباره است که ماجراهای عاشقانه‌اش را با زنان باز می‌گوید. او مانند دیگر افراد قبیله‌اش مشرک بوده‌است هر چند ابیاتی مشعر برایمان به خدا و روز حساب در دیوانش هست، مثل این دو بیت از معلقه‌اش:

فلاتکتمن الله ما فی نفوسکم *** لیخفی و مهما یکتم الله یعلم
یؤخر فیوضع فی کتاب فیدخر *** لیوم الحساب او یعجل فینقم

یعنی «مبادا از خدا پنهان سازید آنچه را در ضمیرتان هست که مخفی بماند، هر اندازه که پنهانسازی کنید خدا می‌داند.
به تأخیر افکنده می‌شود و در نامه‌‌ای نهاده می‌شود و برای روز شمار اندوخته می‌گردد یا با شتاب در همین جا انتقام گرفته می‌شود».
که اگر انتسابش صحیح باشد، نشان می‌دهد زهیر از جمله‌ی حنیفان و شک‌آوران در حقانیت بت‌پرستی بوده. (7) اما به احتمال قوی وی آیین آباء و اجدادی را ترک نگفته بوده، آنچه هست تأملاتی [خداشناسانه] بر ذهنش می‌گذشته است.
حیات زهیر از لحاظ ادبی جالب توجه است، در واقع پدرش و همچنانکه گفتیم داییش شاعر بودند و نیز دو خواهرش سلمی و خنساء؛ دو پسر زهیرکعب و بجیر نیز شاعری را از او به ارث بردند و تا چند نسل شعر در خاندانش استمرار داشت، چرا که عقبه پسر کعب و عوام پسر عبقه نیز شاعر بودند، که این یکی را گویند از بادیه به بصره آمد و مقیم شد. (8)
پس ما در برابر شاعری هستیم که شعر در خاندانش پیوستگی و دوام یافته، خصوصیتی که هیچ شاعر جاهلی معاصر او ندارد. و این تمام مطلب نیست، بلکه زهیر در دوران زندگی تعلیم شعر نیز می‌داده، از جمله دو پسرش کعب و بجیر و نیز افرادی بیرون از خانواده‌ی خود را؛ که در آن میان حطیئة شاگرد و برآمده‌ی مکتب زهیر از همه مشهورتر است. اخبار زهیر با پسرش کعب روش آموزش وی را نشان می‌دهد. زهیر به پسران و شاگردانش تعلیم شعر می‌کرد تا از او روایت کنند و آن قدر این تلقین تکرار می‌شد تا روش نظم و ریخته‌گری شعر در ضمیرشان نقش می‌بست، آن گاه زهیر امتحانشان می‌کرد بدین‌گونه که چند بیتی القاء می‌نمود و می‌خواست که بر آن منوال و بر همان وزن و قافیه به تتبع آن ابیاتی بسرایند. (9) چنین می‌نماید که زهیر عمر طولانی کرد و در بعضی روایات آمده‌است که به سن صدسالگی اسلام را دریافت لیکن مسلمان نشد. (10) اما وی ظهور اسلام را ادراک نکرده و اندکی پیش از آن درگذشته است، در حقیقت بجیر و کعب (دو پسر او) بودند که اسلام را درک کردند و به اسلام گرویدند و مسلمانان خوبی شدند، و کعب را در ستایش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قصیده‌ی معروفی است.

پی‌نوشت‌ها:

1- ابن سلام، ص 563. (نویسنده)
2- الاغانی، چاپ دارالکتب، ج10، ص 312-313. (نویسنده)
3- همان، ج10، ص 297. گویند خون بهای مذکور، سه هزار شتر بود که در سه سال تأدیه شد. (نویسنده)
4- همان، ج10، ص 305. [ عم صباحاً، انعم صباحاً = بامشاد در جاهلیت عربی به معنی «سلام» و «صبح بخیر» بکار می‌رفت، اسلام با رسم سلام آن را منسوخ کرد. - م. ] (نویسنده)
5- دیوان زهیر (چاپ دارالکتب)، ص 143؛ مختار الشعر الجاهلی، مصطفی سقا، ص 245. (نویسنده)
6- الاغانی، ج10، ص 307 به بعد. (نویسنده)
7- ابن حبیب در المحبر می‌نویسد: زهیر از جمله‌ی کسانی است به روزگار جاهلیت، که شراب و مستی و قمار را بر خود حرام کرده بود (ص 238). (نویسنده)
8- مقدمه‌ی دیوان زهیر (چاپ دارالکتب)، ص 9، الاغانی، ج10، ص 314؛ الشعروالشعراء، ج1، ص 92. (نویسنده)
9- دیوان زهیر، ص 256. (نویسنده)
10- الاغانی، ج10، ص 291. (نویسنده)

منبع مقاله :
ضیف، شوقی؛ (1393)، تاریخ ادبی عرب (العصر الجاهلی)، ترجمه ی علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط