برگردان: اصغر عسکری خانقاه
فایدهی علمی، که فقط یک کنجکاوی تلطیف شده است، به این صورت انجام میپذیرد که با میل بیشتر، بر آنچه فوقالعاده و تأثیربخش است متمرکز میشود، تا بر آنچه طبیعی و روزمره است. آنچه در قلمرو جدیدی از پژوهشها یا در شاخهی جوانی از مطالعات، پیش از هر چیز توجه را جلب کرده و به کشف قواعد جدید جهانی هدایت میکند، تخلفات آشکار قوانین طبیعی هستند؛ زیرا، در این وضعیت است که پارادوکسِ (1) مربوط به عشق و میل علمی منزل میکند، مطالعهی نظاممند معجزهای را در اختیار نمیگیرد، مگر آن را به صورت طبیعی تغییر شکل دهد. علم به مرور زمان موفق به ساختن جهانی با قاعدهای کامل میشود که بر قوانین معتبر متکی است و جانیافته از نیروهای صریح و دقیقی است که آن را از آغاز تا پایان، که با چندین اصل اساسی مطابقت دارد، داخل میکند.
این بدان معنا نیست که علم باید از واقعیت، امر شگفتانگیز و اسرارآمیز را نفی بلد کند و نپذیرد. آنچه روح فلسفی را تشویق به ادامهی بازجوییهای خود میکند، تمایل به کشف دنیای جدید و نیز انجام تجربیات جدید است، و متافیزیک از طریق وعدهی دیداری که از دورترین افق فراتر نمیرود، ما را نزد خود نگه میدارد. اما انضباطی که علم تحمیل میکند، صفت کنجکاوی ما را عوض کرده است، روشی که از طریق آن، آنچه را به راستی شگفتانگیز و خارقالعاده است، میپذیریم. تماشای خطوط (مواصلاتی) بزرگ دنیا، تماشای راز دادههای فوری و هدفهای نهایی؛ دورخیزی عاری از معنا، عاری از «تطور و تحول خالق» که در چشمان طبیعتگرا یا در چشم کسی که تمدنها را مطالعه میکند، حقیقتی به قدر کفایت تراژیک، اسرارآمیز و سؤالانگیز را، در هر بار که انسان به جمع کلی شناختها فکر میکند، مینمایاند و انسان به حدود آنها تن درمیدهد؛ اما هنگامی که به درجهی معینی از بلوغ رسیده است، روح و روان آدمی در پژوهشِ مربوط به حوادث پیشبینی نشده، تأثیرات مجرد، و مناظر ناشناخته در قلمرو حقیقت، تأخیر نمیکند. هر کشف جدید برای او جز یک قدم بیشتر در راهی که پیشِ رو دارد نیست و هر اصل جدید جز برای گسترش یا جابهجایی افق دید قدیمی ما به کار نمیرود.
انسانشناسی، علمی که هنوز جوان است، امروزه در راه آزاد کردن خود از وسوسهی فواید ماقبل علمی است، هر چند که برخی اقدامات برای تقدیم راه حلهایی است که در آنِ واحد بیاندازه ساده، و تأثیر گرفته از تمام معماهای تمدن بوده، و همیشه آلوده به کنجکاوی بیادبانهاند. آنچه مبتنی بر مطالعهی قوانین بدوی است این است که گرایش سالم و تندرست در عملی تجلی میکند که از طریق آن انسان کمکم با شناخت بالصراحهای در مییابد که تمدنهای بدوی تحت تابعیت هستند، البته نه تحت تابعیت استبداد، عشقها، یا حوادث؛ بلکه تحت تابعیت از سنت و نیاز مربوط به نظم و دستور. اما حتی در این صورت، انسان هنوز و به ویژه، آثاری از عشق قدیمی تأثیربخش را در اهمیت اغراقآمیزی باز مییابد که منسوب به عدالت جنایی است، با توجه به اینکه این مسئله با تخلف از قانون و کیفرهایی مطابقت دارد که به دنبال میکشند. انسانشناسی جدید هنوز قوانین را فقط در صورت دخالتها و وساطتهای مفرد و تأثیربخش آن مورد مطالعه قرار میدهد، مثلاً وقتی که موضوع عبارت است از جنایات خونین و در ارتباط با انتقام و کینهورزی، جادوگری جنایی متأثر از قصاصها، زنا با محارم، زنا، تخلف از تابوها و غیره. در تمام این اعمال و حوادث فرعی، انسانشناس فقط در جستوجوی عنصر گزنده و دراماتیک (مهیج) آن نیست، بلکه هنوز امیدوار است که برخی از خطوط غیر منتظر، غیر بومی و شگفتآور از قوانین بدوی را کشف کند، نظیر: همبستگی برتر گروه والدین (خویشاوندان)، طرد هرگونه احساس خودخواهی، کمونیسم جنایی و اقتصادی، اطاعت از قوانین سخت و بیتفاوت قبیلهای. (2)
با واکنش به روش و به اصولی که به گزارش آن پرداختهام، کوشیدهام تا اعمال مربوط به قوانین بدوی تروبریاندی را از جهت دیگری مورد بحث و گفتوگو قرار دهم. از اینرو، از شرح و توصیف آنچه معمولی است و نه انفرادی شروع کردهام؛ یعنی از قانون اطاعت شده و نه از قانون نقض شده؛ از جریانات دایمی و روزانهی زندگی اجتماعی، و نه از رگبارها و کولاکهای تصادفی آن. به عقیدهی من، از این شرح و توصیف چنین برمیآید که برخلاف شایعترین عقاید، قوانین شهری (یا معادل بدوی آن) به شدت توسعهیافته است و تمام جوانب زندگی اجتماعی را اداره میکند. همچنین نشان دادهام که تمایز این قوانین آسان است و بدویها آن را واقعاً از سایر ضوابط و اصولی که به وسیلهی اخلاق یا شایستگی تحمیل شدهاند متمایز میکنند، قواعدی که شامل هنرها، حرف، و اوامر مذهبی است. قوانین بدویها، به دور از سخت و دشوار بودن، مطلق یا تحمیل شده به نام الوهیت، به وسیلهی نیروهایی منحصراً اجتماعی حفظ شده و به منزلهی نیروهای عقلانی و لازم، انعطافپذیر و حساس در برابر سازگاری، در نظر گرفته شدهاند. بنابراین، به دور از مراجعهی مستقیم به گروه، حقوقی که مجموعهی قوانین آن را تشخیص میدهد، و تکالیفی که قوانین تحمیل میکند، پیش از هر چیز، به فردی مربوط میشوند که به طور کامل میداند چگونه به خوبی از منافع حفاظت کند و متوجهی ضرورتی که در پرداخت الزامات وی وجود دارد هست. در واقع، دیدهایم که رفتار بومزاد نسبت به تکلیف و حق تقدم دادن به آن، به هیچ وجه متفاوت از رفتاری نیست که در جوامع روستایی متمدن شده وجود دارد، فرد بدوی همچون فرد شهری شده، نه فقط میداند که چگونه قانون را بچرخاند، بلکه همچنین میداند که چگونه گاهگاهی به آن تجاوز کند؛ این سؤال، که هنوز خیلی کم به آن پرداخته شده است، توجه ما را در این فصول به خود مشغول خواهد کرد. این امر ارائهی جدولی بیش از یک جدول ناقص از مجموع قوانین تروبریاندی است، که آن قوانین را جز تحت جنبهای از نظام، که همیشه به شکل طبیعی و بدون کمترین اغتشاش در تعادل عمل میکند، ارائه نمیدهد. من قبلاً فرصت داشتهام تا توجه را بر عملکردی که اغلب حکمی از قانون است جلب کنم، یعنی بر تعداد بیشماری از پیچیدگی و تخلفاتی که قانون تحمل میکند، اما شرح و توصیف کاملی از حوادث فرعی جنایی و دراماتیک (مهیج) برای من لازم به نظر میرسد، هر چند گفتهام که این مسئله در نیتهای من، در اتصال یک اهمیت اغراقآمیز به این حوادث فرعی، وارد نمیشود.
هنوز دلیل دیگری نیز برای مطالعهی زندگی بومزاد از نزدیک در وضعیت نامتعادل، وجود دارد. دیدهایم که روابط اجتماعی تروبریاند از طریق شمار معینی از اصول قضایی اداره شدهاند. مهمترین این اصول از طریق حقوق مادری عرضه شده و قید کرده است، که ترکیب جسمانی و اخلاقی کودک از طریق رشتههای خویشاوندی، که او را به مادر - و فقط به مادر - وابسته میکند، معیّن شده است. این اصل جانشینی در طبقه، قدرت و مناصب و مقام عالی، حقوق مربوط به میراث اقتصادی، آن ها که تصرف و تملک خاک را نظم میدهند، همشهریگری محلی، تعلق به یک کلان توتمی را اداره میکند. روابط بین برادران و خواهران، روابط بین جنسها، و اکثر روابط اجتماعی یا دستور خصوصی و عمومی، از طریق مقرراتی که مربوط به قوانین مادرتباری هستند اداره شدهاند. یک ترتیب و اختیار عجیب و مهم از این مجموع قوانین، قوانینی است که تکالیف اقتصادی یک مرد را نسبت به خواهر ازدواج کرده و خانوادهی او معین میکند. هر نظامی بر پایه و اساس اساطیری، بر ادراک بومزادان مبتنی بر تولید، و بر برخی از باورهای جادویی و مذهبی متکی است و تمام نهادها و آداب و رسوم قبیله را مشخص میکند.
اما، در کنار نظام حقوق مادری، یا به عبارتی در سایهی آن، نظام دیگری با اهمیت کمتر، مبتنی بر مقررات قانونی و مشروع، وجود دارد. مجموع قوانین مربوط به ازدواج که وضعیت شوهر و زن را معین میکند، که به زن قاعدهی پدرمکانی (3) را تحمیل میکند و به پدر اقتدار جزئی ولی قطعی و نیز حق سرپرستی و کفالت بر زن و فرزندان در پارهای از فرصتهای کاملاً خاص میبخشد که متکی است بر اصول قضایی مستقل (4) از حق مادری روی بعضی از موضوعات و با تخفیف آن حق روی برخی دیگر، و در هر صورت همهی مسائل فوق در حقوق مادری پذیرفته شدهاند، به طریقی که بتوانند با آن وجود داشته باشند. ترکیب یک جمعیت در روستا، وضعیت یک رئیس در روستا یا در بخش خود، امتیازات و تکالیف جادوگران عامهی مردم، همه با مقرراتی اداره میشوند که همچنان از نظاهای قضایی مستقل شکل میگیرند.
با آگاهی از این مسئله که قانون بدوی کامل نیست، حق داریم از خود بپرسیم: چگونه این مجموع غیر مشابه از نظامها تحت فشارشرایط و موقعیتها عمل میکنند؟ آیا هر نظامی از یک پیوستگی و یک هماهنگی درونی کافی برخوردار است؟ آیا همیشه از خود در حد و حدودهایش محافظت میکند؟ یا گرایش به تداخل با نظامهای دیگر دارد؟ و اگر چنین گرایشی وجود دارد، آیا منجر به بروز کشمکشهایی بین نظامها میشود؟ طبیعت این کشمکشها چیست؟ برای یافتن عناصر مربوط به پاسخ این سؤالها، باید بار دیگر، تجلیات جنایی، بینظمی، و نادرستیای را که در بطن جامعهی روستایی گسترده میشود، مورد ملاحظه قرار دهیم.
در گزارشی که در پی خواهد آمد و آن را با ورود در بعضی جزئیات به طور محسوس انجام خواهیم داد، در ذهن خود مسئلهی عمدهای را که هرگز راهحلی برای آن وجود نداشته است، دائماً حاضر خواهیم داشت. مسئلهای چون طبیعت اعمال و اقامهی دعواهای جنایی و روابط آنها با مجموع قوانین شهری؛ مسئلهی عوامل اصلیای که در برقراری مجدد تعادلی که آشفته شده است دخالت میکنند؛ و سرانجام مسئلهی روابط و کشمکشهای ممکن بین نظامهای مختلفی از قوانین بومزاد.
در تمام طول مدت تحقیقات در زمین تحقیق، من در میان بومزادان زندگی کردهام؛ چادر من در وسط روستا برافراشته بود، چیزی که به من اجازه میداد تا تمام وقایع و حوادث مبتذل یا مجلل و با شکوه، روزمره یا دراماتیک را که در آن جا میگذشت، از نزدیک تعقیب کنم. واقعهای که میخواهم حکایت کنم، در طول نخستین اقامت من در جزایر تروبریاند اتفاق افتاده است، یعنی چند ماه بعد از آغاز بازرسیهای من در مجمعالجزایر تروبریاند.
روزی، صدایی موحِش سوزناک و سروصدای شدید به من فهماند که در همسایگی ما کسی مرده است. با کسب اطلاع، معلوم شد که موضوع مربوط به مرد جوانی است که من میشناختم؛ مردی تقریباً شانزده ساله که از بالای یک درخت نارگیل افتاده و کشته شده است.
با عجلهی تمام خود را به روستایی که در آن این حادثه اتفاق افتاده بود رساندم، و وقتی به آن جا رسیدم، همه مردم در تدارک تشییع جنازه بودند. این نخستین بار بود که در هنگام وفات و در یک مراسم عزاداری و تشییع جنازه شرکت میکردم، به قسمی که علاقهی من برای جنبههای مردمنگاری تشریفات آن باعث شد که شرایط و موقعیتهای مربوط به این ترژادی (فاجعه) را فراموش کنم، زیرا که دو یا سه مورد منفرد در همان روستا اتفاق افتاده بودند و این موارد باید بدگمانی و شک مرا بیدار میکردند. مطلع شده بودم که، در یک حادثهی اسرارآمیز، مرد جوان دیگری، در همان روستا به طرز خطرناکی زخمی شده بود، و هنگام تشییع جنازهها توانستم احساس عمومی دشمنی و کشمکش را بین ساکنان روستایی که پیکرش برای تشییع مجلل به آن جا حمل شده بود، درک کنم.
من مدتها بعد توانستم معنای حقیقی این حوادث را تفکیک و تجزیه کنم: مرد جوان خودکشی کرده بود. در واقع، او با [ازدواج با] دختر خالهی خود، یعنی دختر خواهر مادرش، به قواعد برون همسری تجاوز کرده بود. این عمل شناخته شده و معمولاً مورد مذمت و سرزنش بود، اما هیچ چیز اتفاق نیفتاد تا لحظهای که عاشق آن دختر جوان احساس کرد که از سر واشده و مورد توهین قرار گرفته است. در حالی که او امید به ازدواج با آن دختر را داشت، به این فکر افتاد که انتقام بگیرد. با کاربرد جادوی سیاه بر علیه مرد جوان، شروع به تهدید حریف و رقیب خود کرد، اما این تهدید بدون اثر ماند؛ تا اینکه یک روز عصر مجرم را در حضور جمع به باد توهین و ناسزا گرفت و در حضور تمام جمعیت روستا او را متهم به زنا با محارم کرد و با برخی عبارات که هیچ بومزادی نمیتواند آن را روا بداند او را نواخت.
به این ترتیب، فقط یک چاره و درمان بیشتر وجود نداشت، برای مرد جوان بیچاره جز راهی برای فرار از وضعیتی که در آن قرار داشت نمانده بود. صبح فردای آن روز، در حالی که زیب و زیورجشن و لباس رسمیاش را پوشیده بود، از یک درخت نارگیل بالا رفت و خطاب به روستا، از لای شاخ و برگ درختان، خداحافظیهایش را انجام داد. او دلایل تصمیم ناامیدانهاش را بیان کرد و به صورت دستورالعمل یک اتهام پنهانی برعلیه کسی که او را به ورطهی مرگ رانده است صادر کرد، و اضافه کرد که مردان کلان وی مکلفند که انتقام او را بگیرند. سپس، براساس آداب و رسوم، فریاد نافذی کشید و خود را از درخت نارگیل که بلندی آن هجدهمتر بود، به پایین انداخت و در دم جان سپرد. در پی آن، جنگ و نزاعی در روستا به راه افتاد، که در جریان آن رقیب او زخمی شد، جنگ و کشمکشی که در هنگام تشییع جنازه ادامه داشت.
این مورد برای من چند مسئلهی مهم را مطرح کرد. من خود را در حضور یک جنایت با صلاحیت یافتم: یک تخلف از قانون برون همسری کلان توتمی. ممنوعیت برون همسری یکی از پایههای حقوق مادری، از توتمیسم و از نظام خویشاوندی طبقهبندی شده بود. (5) برای یک مرد تمام زنان کلان وی خواهرانی به شمار میآیند که داشتن روابط جنسی با آنها ممنوع است. این یک حقیقت بدیهی شناخته شده در انسانشناختی است که هیچ چیز، جز تخلف از این ممنوعیت، بزرگترین اشتباه را برای فرد موجب نمیشود. این تخلف برای آنهایی که به محرم بودن خود تن درمی دهند، نه فقط عکسالعملهای شدیدی از سوی عقاید عمومی، بلکه همچنین کیفرهای مافوق طبیعی را فراهم میکند. در عمل، این حقیقت بدیهی، کاملاً عاری از برائت نیست. وقتی در این مورد از تروبریاندها سؤال میشود، به تحقق میرسد که تمام اطلاعات آنها این حقیقت بدیهی را تأیید میکند که بومزادان وحشتی را احساس میکنند که چیزی جز در فکر تخلف ممکن از قواعد برون همسری نیست و آنها مطمئن هستند کسی که خود را مجرم زنا با محارم با یک زن میداند، متعلق به همان کلانی است که خود او زخمها، بیماریها یا حتی مرگ را به آن وارد آورده است. این حداقل ایدئال قانون بامزاد است و در سؤالات مربوط به اخلاق، ساده و مطبوع است که پذیرشی از ایدئال خود را در اختیار بگذاریم، به ویژه هنگامی که موضوع دربارهی قضاوت رفتار دیگران یا بیان یک عقیدهی روی رفتار عمومی است.
اما وضعیت به محض اینکه مسئله مربوط به کاربرد ضابطههای اخلاقی و ایدهئالها در زندگی واقعی باشد عوض میشود. در حالی که ما به ذکر آن پرداختهایم واقعهها به هیچوجه با ایدئال مربوط به رفتار مطابقت نمیکنند و عقیدهی عمومی، موقعی که به شناختی جنایت رسید، به هیچوجه خود را توهین شده حس نمیکند و هیچ عکسالعمل مستقیمی ظاهر نمیسازد و به حرکت نمیآید، مگر با اعلام عمومی جنایت و به دنبال آن توهینها و دشنامهایی که طرف ذینفع بر علیه مجرم رواداشته است. اما حتی در این صورت، مجرم را میگذارند تا خود به تنبیه خود بپردازد. «عکسالعمل گروهی» و «پذیرش مافوق طبیعی» به منزلهی اصول کمکاری ظاهر شدهاند. با غور و بررسی کار و با پیوند دادن اطلاعات محسوس، توانستهام به خود اطمینان بدهم که تخطی از برون همسری، به آن اندازه که به روابط جنسی مربوط است، و نه به ازدواج، بعید است که کمیاب باشد، و هنگامی که تخطی صورت میگیرد، «عقیدهی عمومی» بیحرکت باقی میماند، و با این همه از تظاهر دست نمیکشد. هنگامی که کار به طور سری (6) اتفاق میافتد، با حفظ ظاهر، بدون سروصدا، و بدون آشفتگی و بدون اینکه کیفر سختی لازم باشد، «عقیدهی عمومی» با پرگویی و انتقاد ارضا میشود. هنگامی که، برعکس، همهی مسائل به رسوایی و بدنامی منجر میشود، مردم بر علیه محرم برمیخیزند و میتوانند هر دو را با تبعید محترمانه یا با فحش و ناسزا، به خودکشی بکشانند.در ارتباط با پذیرش مافوق طبیعی، من به یک کشف جالب رسیدهام، و به ویژه دریافتهام، که علیه نتایج مرضیِ این تخلف، دوای بسیار شناخته شدهای وجود دارد و اگر به خوبی به کار برده شود، عملاً به منزلهی دوایی تأثیربخش به حساب میآید. به عبارت دیگر، بومزادان دارای نظامی جادویی هستند که از وردخوانی و از مراسم آیینی که در زیرآب، زیر علفها، و سنگها انجام میشود سازمان یافتهاند و اگر این نظام به درستی به کار برده شود، به طور کامل تأثیرات بد زنا با محارم کلان را پاک میکند.
این نخستین بار بود که من در جریان بازجویی و استعلام در زمین تحقیق، خود را به این ترتیب در برابر نظامی از فرار و گریز (7) کاملاً طراحی شدهای مییافتم و این مربوط به موردی از تخطی از یکی از اساسیترین قوانین قبیله بود. من بعدها موجودیت چنین غدههای انگلی را در شاخههای دیگر نظام قبیلهای کشف کردم. اهمیت این عمل واضح و روشن است. به وضوح نشان میدهد که پذیرش مافوق طبیعی، یک قاعده از رفتار را با یک تأثیر خودکار حفظ نمیکند. برای مبارزه با تأثیر جادویی، ضد جادو آماده و ردیف میشود. بدون شک، بهتر است که دنبال خطر نرفت، ضد جادو در حالی که میتواند به طور ناقص فراگرفته شود یا میتواند بد به کار رود، اما خطر چندان بزرگ نیست. به این ترتیب، پذیرش مافوق طبیعی، که انگار از انعطافپذیری بسیاری برخوردار است، ظاهر میشود و مرهمی مناسب و موافق را فراهم میآورد.
این مرهم، از یک کاربرد روشی، چشم ما را بر واقعهی دیگری باز میکند. در یک جمعیت روستایی که در آن قوانین نه فقط برحسب پیشآمد مورد تجاوز و تخطی قرار گرفتهاند، بلکه نظامگرایانه با کمک روشهای کاملاً مستقر سروصورت یافتهاند. این مسئله نه میتواند مربوط به اطاعت «خودبهخودی» از قانون باشد و نه پذیرش بندهوار از سنت. در واقع، سنت به انسان شیوههای خرافاتی را آموزش میدهد؛ شیوههایی که به انسان امکان میدهند تا از سختترین و بیچون و چراترین احکام خود فرار کند، یعنی مانع از آن میشود که این احکام را به طور خودبهخودی قبول کند.
خنثی کردن نتایج زنا با محارم کلان از طریق جادو، شاید کوبندهترین مثال مربوط به ربایش منظم از قانون باشد. اما در این مورد بسیاری مثالهای دیگر وجود دارد. ما به نقل نظام جادویی میپردازیم که موجب میشود تا محبت زن نسبت به شوهرش خاموش شود و وی به سوی ارتکاب زنا رانده شود: این تنها راه سنتی حقیر شمردن نهاد ازدواج و منع زناست. مقولهای دیگر با کمی تفاوت، اشکال مختلف جادوی مضر و زیانبخش را شامل میشود. اینها جادوهایی هستند که تخریب درو، ممانعت از کار صیادان، گم شدن خوکها در جنگل، پلاسیده شدن درختان موز، درختان نارگیل و درختان آسیایی، به ثمر نرسیدن یک جشن، یا عدم موفقیت ارسال کولا را موجب میشوند این جادوها، که به نهادهای مستقر و به کارهای مهم حمله میکنند، واقعاً به وسیلهی سنت، ابزارهای جنایت انتقالیافته را تشکیل میدهند. اما موضوع مربوط به سنتی است که بر علیه قانون کار میکند و در حال نزاع و کشمکش با آن است، زیرا قانون، در تجلیات مختلف خود، به عنوان مأموریت، محافظ نهادها و مشوق کار است. ما بعدها از جادوگریای صحبت خواهیم کرد که شاخهای ویژه و بسیار مهم از جادوی سیاه است، همچنان که از چندین شیوهی غیرجادویی از ربایش قانون نیز سخن خواهیم راند.
قانون برون همسری، نهی از ازدواج و روابط جنسی در درون کلان، اغلب به منزلهی سختترین احکام مربوط به وضع قوانین بدوی ذکر شدهاند، زیرا این منع برحسب درجهی خویشاوندیای که بین زن و مرد وجود دارد، در نظر گرفته نمیشود: درجهی خویشاوندی دارای صفتی عمومی و مطلق است. گفته میشود، که در تابوی زنا با محارم کلان است که واحد کلان و حقیقتِ «نظام خویشاوندی طبقهبندی شده» بهتر بیان میشود. این تابو تمام مردان و زنان کلان را به منزلهی «برادران» و «خواهران» به حساب میآورد و آنها را مطلقاً از هر صمیمیت و صفای جنسیای منع میکند. تجزیه و تحلیل دقیق واقعههای مهم زندگی تروبریاندها نااستواری اینگونه دیدن را آشکار میکند. یک بار دیگر خود را در برابر یکی از این مبالغهگوییهای سنتی بومزاد مییابیم که انسانشناسی آن را پذیرفته و طابق النعل بالنعل در نظریهی خود داخل کرده است. (8) در جزایر تروبریاند قضاوتی که تکیه بر قطع برون همسری دارد، برحسب اینکه دو مجرم از خویشاوندان خیلی نزدیک هم بوده یا اینکه فقط با رشتههای کلانی به هم متصل باشند، متفاوت است. زنا با خواهر، از نظر بومزادان، جنایتی است که حتی انسان جرئت ندارد به آن فکر کند، از طرفی این به آن معنا نیست که بگوییم هرگز اتفاق نیفتاده. تخطی از برون همسری از طریق بچههای عمو (دایی، خاله، عمه) (9) از طایفهی مادری اشتباه فوقالعاده سختی است و همانطور که دیدهایم، میتواند نتایج مصیبت باری به بار آورد. به میزانی که خویشاوندی دورتر میشود، خشونت و سختگیری کمتر است و هنگامی که تخطی از برون همسری (در ارتکاب زنا) با کسی باشد که اتصال با او فقط از طریق رشتههای کلانی است، در این صورت، تخطی همچون گناهی کوچک و قابل عفو به حساب آمده و به آسانی بخشیده میشود.
به این ترتیب، در ارتباط با این نهی (10)، زنان یک کلان با مرد، نه همانند یک گروه به هم فشرده، یک «کلان» مشابه، بلکه به منزلهی مجموعهای از افراد کاملاً متفاوت شده، مخالفت میکنند؛ طبیعت روابطی که یک مرد میتواند با این زنان داشته باشد، از یکی به دیگری، برحسب آنکه آن زن در شجرهی خویشاوندی چه مکانی را اشغال کند، متغیر است.
از نظر بومزادِ هرزه و عیاش (11)، تخلف از برون همسری تجربهی شهوانیِ به ویژه جالب توجهی بوده و مانند یک میوهی ممنوعه فریبنده است. اکثر اطلاعرسانان من حتی امکان این تخلف، و نیز تخلف مربوط به زنا (12) (Kaylasi) را نیز نمیپذیرفتند، اما به خود میبالیدند که بیش از یکبار با این و آن مرتکب زنا شدهاند؛ و من در این باره میتوانم چندین مورد محسوس و کاملاً گواهی شده را ذکر کنم.
در مطالب گذشته، فقط از روابط جنسی خالص و ساده صحبت داشتهام. ازدواج در درون کلان عمل بسیاری جدیتری است؛ حتی امروز خشونت قانون سنتی، خود را به طرز قابل ملاحظهای سست و کاست شده مییابد و جز دو یا سه ازدواج بین افرادی که به یک کلان تعلق دارند نمیشناسند. معروفترین این موارد مربوط به مودولابو (Modulabu)، رئیس روستای بزرگ ابوریا (Obweria) است، که با ایپوای گانا (Ipwaygana)، جادوگر مشهور و متهم به حفظ روابط با تااوواعو (tauva’u) یعنی ارواح شریر مافوق طبیعی که بیماریها را برپا میکنند، ازدواج کرده است. هر دوی آنها به کلان مالاسی (Malasi) مربوط بودند، قابل توجه اینکه کلان به فراوانی زنا با محارم معروف است. اسطورهای در خصوص زنا با محارم بین یک برادر و یک خواهر وجود دارد، و حادثهای که موضوع این اسطوره است و از آن جادوی عشق زاییده شده، در کلان مالاسی به وجود آمده است. همچنین در این کلان است که، در دورهای بسیار جدید، شناخته شدهترین مورد زنا با محارم بین برادر و خواهر اتفاق افتاده است. (13) به این ترتیب، روابط بین زندگی حقیقت و وضعیت مطلوب، یعنی وضعیتی که در اخلاق و مجموعهی قوانین سنتی منعکس شدهاند، بسیار آموزندهاند.
پینوشت:
1. paradoxe: معنای فارسی «گفتار نقیض» را از دوست بسیار گرامی آقای دکتر مهدی ثریا به عاریت گرفتهام. در پانویس صفحهی 7 کتاب استاد پیر تألیف لائوتسه و ترجمهی دکتر مهدی ثریا آمده است: «... پارادوکس به گفتاری اطلاق میشود که مطلبی را همراه با نقیض همان مطلب بیان کند. نمونهی قدیمی چنین گفتاری حرف اپی منه دیس فیلسوف یونانی اهل جزیرهی کرت در قرن پنجم پیش از میلاد است که گفته «تمام اهالی کرت دروغگویند». حال چون خود او اهل کرت بوده پس حرفش شامل حال خودش هم میشود یعنی اینکه «اهالی کرت دروغگویند» دروغ است. در اصطلاحِ «کار بیعمل» وجود کلمهی «بی« در میان کار و عمل شباهت پارادوکس یا گفتار نقیض به آن میدهد». - م.
2. درباره ی ملانزی، م. ریورز از یک «احساس گروهی، مرتبط به نظام کلان، و با عملکردهای کمونیستی که او را همراهی می کنند» سخن می گوید، و اضافه می کند که، برای این بومِزادان، «اصلِ هرکس برای خود، مطلقاً نامفهوم است» (سازمان اجتماعی: 170).
هارتلند ادعا می کند که در جوامع بدوی «همان مجموعه قوانین، به نام الوهیت (ملکوت اعلی) رسماً اعلام شده، و هدایت در استوار ماندن در مصالحههای تجاری را همانقدر منظم می کنند که صمیمیترین روابط زن و شوهری و تشریفاتی پیچیده و مجلل در پرستش ملکوتی را» (قانون بدوی: 214). دو تأکید فوق نادرستند. همچنین
قطعهای که در قسمت نخست این گزارش، فصول 1 و 10 تذکر داده ایم.
3. résidence patrilocale, patrilocal (پدرمکان، اقامتگاه پدرمکان): قاعده و دستورالعملی است که براساس آن باید بعد از ازدواج، یک زن و شوهر در روستا یا در زمینهای «پدرشوهر» اقامت کنند. جوامعی که اقامتگاه پدرمکان در آن مرسوم است، لزوماً به وسیلهی قاعدهی خویشاوندی نسبیس «پدرتباری» (patrilinéaire) اداره نمیشوند (پانوف و پرن، فرهنگ مردمشناسی: 231). - م.
4. principe juridique indépendant
5. systѐme de parenté classificatoire: نوعی واژگان خویشاوندی است که به طور جزئی یا کلی، تمایز بین خویشاوندان مستقیم وخویشاوندان جانبی (collatérdux) را نادیده می گیرد. مثال بارز آن در این مورد مربوط به «نظام خویشاوندی هاوایی» (systeme de parenté hawaïen) است، که در آن پدر (pѐre)، عمو و دایی (oncle) به وسیله ی یک واژه بیان شدهاند و به همین ترتیب، برای برادر (frѐre) و پسر دایی و... (cousin)، یک واژه به کار رفته است» (پانوف و پرن، فرهنگ مردمشناسی: 75). – م.
6. sub rosa
7. evasion
8. این مثال و نمونهای است که در آن نقشهای فرد بدوی و فرد متمدن، مردمشناس و اطلاعرسان به هم میخورد: بسیاری از دوستان ملانزیایی من، دقیقاً مسلک مربوط به عشق «همنوع» را از طریق مبلغان مسیحی، و نیز تابوی ضد جنگ و قتل را که از طریق کارمندان دولت تشویق و اعلام رسمی شده است، میپذیرند و خود را ناتوان از سازش با این مسلک نشان میدهند و این تابوها و روایات در خصوص جنگ جهانی از طریق واسطههای نهالکاران، تجار، دریانوردان، کار دستی کارمند نهال کاریها تا روستاهای ملانزیها یا دورترین روستاهای پاپوها نفوذ کردهاند. آنها مبهوت از این بودند که فهمیدند انسانهای سفیدپوست در عرض یک روز، شمار چنان بزرگی از همنوعان خود را از بین میبرند که از کل اعضای چندین قبیله از بزرگترین قبایل ملانزی تجاوز میکند. آنها به طور کاملاً طبیعی به این نتیجه رسیدند که انسانهای سفیدپوست دروغگویان کثیف و مفتضحی هستند، اما از خود میپرسند آیا دروغ آنها تکیه بر ادعاها و توقعات اخلاقی آنها دارد یا اینکه فقط با مبالغهگویی از فتوحات جنگی خود، به خود میبالند.
9. cousins germain
10. prohibition
11. libertin
12. adultѐre
13. گزارش کاملتری از این موضوع را در کتاب من تحت عنوان La Sexualité et sa Répression dans les Sociétés Primitives (همان مجموعهی PBP، شمارهی 95) پیدا خواهید کرد.
مالینوفسکی، برانیسلاو، (1389)، سه گزارش از زندگی اجتماعی مردم بدوی (ابتداییها)، برگردان: اصغر عسکری خانقاه، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول