برگردان: اصغر عسکری خانقاه
قوانین بدوی، کالبدی از قواعد متجانس را، که کاملاً یکتاست، و تکیه براساس توسعه در نظامی به هم پیوسته دارد، عرضه نمیکند. در جزایر تروبریاند قانونگذاری مرکب از تعداد معینی از نظامهاست که کم و بیش مستقل از یکدیگر و با هم سازگارند. هر یک از این نظامها (حق مادری، حقوق پدری، وضع قانون زناشویی، امتیازات و تکالیف یک رئیس، و غیره) در قلمرویی محدود به کار میرود، اما گاهی میتواند از محدودههایی قانونی و مشروع تجاوز کند. از این مسئله پارهای گسیختگی در تعادل حاصل میشود که در موارد سخت و خطرناک، میتواند به یک انفجار واقعی منتهی شود. مطالعهی سازوکار کشمکشهای علنی یا پنهان، بین اصول مختلف قضایی در آشکار ساختن طبیعت واقعی بنای اجتماعی یک قبیله، برای ما بسیار آموزنده و مناسب است. من ابتدا به شرح و توصیف چندین احتمال که میتوانند اتفاق بیفتند میپردازم تا سپس به تجزیه و تحلیل آنها بپردازم.
در آغاز به شرح و ترسیم واقعهای میپردازم که ناشی از کشمکش بین حقوق مادری، که پایهی اصلی مجموع قوانین (1) (حق قانونگذاری) است و یکی از قویترین احساسات یعنی، عشق پدری، است و در حول آن بسیاری از کاربردها (2) تمرکز یافته و از طریق آداب و رسوم قابل تحمل شدهاند، ولی راهشان در جهت مخالف قانون است.
حق مادری و عشق پدری روشنترین اصطلاح خود را که بین یک مرد و پسر خواهرش وجود دارد پیدا میکند، همانطور که در روابط خود با پسرش. خواهرزادهاش، از تبار مادری، از نردیکترین خویشان و وارث قانونی تمام مناصب و مقام وظایفه اوست. برعکس، پسرش، به منزلهی خویشاوند وی به حساب نیامده است؛ روابط قانونی و مشروع بین پدر و پسر وجود ندارد، و تنها پیوندی که آنها را به هم متصل میکند، یک پیوند و ارتباط جامعهشناختی منتج از ازدواج با مادر پسر است. (3)
با این همه، در واقعیت زندگی روزمره، پدر به پسر خود وابستهتر است تا به خواهرزادهاش، بین پدر به پسر همیشه روابط دوستانه و محبت شخصی به چشم میخورد؛ برعکس، از دایی به خواهرزاده، کمال مطلوب در همبستگی کامل - با همچشمیها و رفتار بدگمان، که همیشه با روابط برتر در مسائل ارث بری و جانشینی توأم است - تیره و تار میشود.
به این ترتیب، در نظام قدرتمند حقوق مادری، احساسات، مگر در حدی جزئی به میان نمیآید، در صورتی که عشق پدری، که نقشش بسیار معنیدار است، براحساس قوی شخصی تکیه دارد. هنگامی که مسئله مربوط به رئیسی است که قدرت قابل ملاحظهای در اختیار دارد، تأثیر شخصی، موفق به متعادل کردن شرایط قانون میشود؛ یعنی این فرد به عنوان تأثیرگذار میتواند وضعیت پسر را مثل وضعیت خواهرزاده به یک اندازه قوی کند.
این موردی بود که در روستای اوماراکانا (Omarakana) ظاهر شد، یعنی اقامتگاه رئیس اصلی که قدرتش بر تمام بخش گسترده، و تأثیرش در چندین مجمع الجزایر آشکار است و اشتهاری شناخته شده در تمام ساحل شرقی گینهی نو دارد. بیدرنگ از وجود کشمکشی دایمی بین پسرها و خواهرزادههایش اطمینان یافتم، کشمکشهایی که به شکلی زننده مملو از دعواهای پیدرپی بود، و پسرش ناموانا گویاعاو (Namwana Guyáu) و خواهرزادهاش میتاکاتا (Mitakata) را که از نظر ترتب سنی در درجهی دوم قرار داشت، به جنگ با هم وامیداشت.
نهایتاً، زمانی کشمکش به حد انفجار رسید که در جریان یک مرافعه در برابر مأمور دولتیِ بخش، پسر رئیس دشنامی واقعی نثار خواهرزادهی رئیس کرد، مرافعهای که به خاطر آن، میتاکاتا یک ماه زندانی کشید.
هنگامی که خبر این محکومیت به روستا رسید، طرفداران ناموانا گویاعاو بسیار شاد شدند، ولی شادیشان به زودی جای خود را به یک احساس ترس ناگهانی داد، همه فکر میکردند که مسائل به نقطهی انتقاد خود نزدیک میشوند، رئیس خود را در کلبهی کوچکش زندانی کرد، که پر از پیشبینی حوادث شوم در مورد تقدیری بود که انتظار مطلوبیت آن را داشت، تقدیری که رفتار خشونتآمیزش مورد سرزنش بود، تقدیری که به قانون قبیلهای تجاوز و به احساسات قبیلهای توهین کرده بود. خویشاوندان جوان زندانی، که احتمالاً جانشین رئیس میرشد، از خشم و از غیظ و نفرتی فروخورده، میجوشیدند. شب فرا رسید، افراد درمانده شدهی روستا برای صرف شام خود را کنار کشیدند، و هر خانوادهای به کلبهی کوچک خود رفت. در میدان اصلی روستا هیچ کس نبود. ناموانا گویاعاو دیده نمیشد، رئیس توعاولووا (To’uluwa) در کلبهی کوچک خود محبوس شده بود، اغلب زنان وی و همچنین خانوادههای آنها از نشان دادن خود اجتناب میورزیدند. ناگهان صدای وحشتناکی سکوت روستا را لرزاند. این صدای باژیدوعاو (Bagido’u) بود، وارثی که حق وراثتش تعیین شده بود، در حالی که جلوی کلبهی کوچکش ایستاده بود، به توهین کنندگان خانوادهاش کلمات زیر را نثار کرد:
«ناموانا گویاعاو، این تویی که موجب ناآرامیها شدهای. ما، تابالوهای اوماراکانا به تو اجازهی ماندن در اینجا دادیم تا بین ما زندگی کنی، تو خوراک فراوان در اوماراکانا داشتی، تو از غذای ما میخوردی، تو سهم خودت را از خوکها، که برای ما خراج میآوردند، و از ماهیها داشتی. تو در قایقهای ما دریانوردی میکردی. تو کلبهی کوچکی روی خاک ما ساختی. و حالا تو به ما بد میکنی. تو دروغهای بسیار گفتهای. ما دیگر نمیخواهیم که اینجا بمانی. این روستای ماست! تو در اینجا یک بیگانهای. گم شو! ما طردت میکنیم! ترا از اوماراکانا میرانیم!»این کلمات با صدایی بلند و نافذ، که از شدت هیجان میلرزید ادا شدند، و هر عبارت بعد از مکثی کوتاه، مانند تیری در فضا و در جهت کلبهای که در آن نامواناگویاعاو نشسته و غرق در تأملات خود بود، پرتاب میشد. بعد از باژیدوعاو، این جوانترین خواهر میتاکاتا بود که بلند شد و به نوبهی خود سخن گفت، بعد از او نوبت به مرد جوانی رسید که یکی از خواهرزادههای مادری بود، که تقریباً همان کلمات خشمآلودی را که با تأکید بر دستورالعمل یوبا (yoba)، که برای شکار یک نفر به کار برده میشد، نثار کرد. هیچ چیز در روستا نمیجنبید. اما نامواناگویاعاو بدون اینکه منتظر روز بماند برای همیشه اوماراناکا را ترک گفت. او عازم روستای اصلی خود، اوساپولا (Osapola) شد، که مادرش مال آنجا بود و در چند کیلومتری اوماراکانا قرار داشت و تا چندین هفته از مادر و خواهرش نالههای دلخراش شنیده شد، انگار در عزای مردهای میگریستند. رئیس از کلبه به مدت سه روز مراقبت کرد، و وقتی از آن خارج شد، به نظر از درد پیر و شکسته شده بود. مسلماً تمام توجه و محبتش معطوف فرزند محبوب و عزیزش بود، ولی نمیتوانست برای او کاری بکند. خویشاوندان به طرزی کاملاً یکسان به حقوق خود عمل میکردند، و بنا به قانون قبیلهای، نمیتوانستند آنها را انکار کنند. در آنجا قدرتی نبود که لایق تغییر آنچه مربوط به حکم تبعید است، باشد. یکبار که [کلمات] بوکولا (bukula) و کایابایم (kayabaim) خوانده شدند، کسی که این کلمات خطاب به اوست باید برود. این کلمات که به ندرت با نیتی جدی به زیان آورده میشوند، وقتی از طریق یک شهروند بر علیه یک بیگانهی مقیم در محل گفته شود، دارای نیرویی اجباری و قدرتی تقریباً آیینی هستند. کسی که با توهین وحشتناکی که این کلمات دربردارند، روبرو میشود، و با وجود آن، میماند و نمیرود، برای همیشه خود را بیآبرو خواهد کرد. در واقع، فرد تروبریاندی تقاضا و درخواست مراسم آیینی را که موجب رضایت آنی نشود نمیپذیرد.
کینهی رئیس علیه خویشاوندانش عمیق و طولانی شد. در آغاز، او حتی با آنها سخن نمیگفت. طی یک سال یا بیشتر، هیچ یک از آنان جرئت نکرد تا بخواهد او را برای کاربری دریایی به همراه ببرد، هرچند که آنها همهی حقوق این امتیاز را داشتند. دو سال بعد، در 1917، وقتی که به جزایر تروبریاند برگشتم، نامواناگویاعاو، همچنان در روستای دیگری، به دور از خویشاوندان پدری، سکونت داشت؛ هر چند که غالباً، ضمن دیدار از اوماراکانا، برای کمک به پدرش میآمد به ویژه وقتی که توع اولووا غیبت داشت. یک سال بعد از طرد وی، مادرش مرد، بومزادان میگفتند: «او میگریست، میگریست، دست به غذا نمیبرد، و مرد». ارتباط بین دو دشمن اصلی کاملاً قطع شده بود، و میتاکاتا، رئیس جوان، که زندانی شده بود، زنش را، که به همان کلان فرعی نامواناگویاعاو تعلق داشت، پس فرستاد. این عمل باعث شکاف عمیقی در زندگی اجتماعی کیریوینا شد.
این حادثه یکی از هیجان انگیزترین واقعههایی بود که باعث شد تا در جزایر تروبریاند حضور داشته باشم. من آن را به تفصیل شرح دادهام، زیرا متضمن تصویر فوقالعادهای بود از حقوق مادری، از نیروی قانون قبیلهای و عشقها و هیجانات روحی مفرط که در مخالفت با نیروی قانون قبیله خود را عرضه میکردند.
به راستی، این مورد که استثنائاً مهیج و فصیح بود، مع ذلک به بیقاعدگی منجر نمیشد. در هر روستا، که رئیسی از طبقهی بالا، صاحب منصبی بانفوذ و جادوگری قدرتمند داشته باشد، پسرها دارای مساعدت و امتیازی هستند که در یک عدالت دقیق و درست، متعلق به آنها نیست. بیشتر اوقات مسائل در جامعهی روستایی بدون ایجاد مخاصمه میگذرند، به ویژه وقتی که پسر و خواهرزاده افراد ملایم تربیت شدهای باشند. کایلاعای (Kayla’s) پسر، مع تابالو (Ma’tabalu)، رئیسی از بالاترین طبقهی کاسانایی (Kasanai)، که تازه فوت شده، در روستای پدرش زندگی میکرد، او از عهدهی [پرداخت] بزرگترین قسمت از جادوی متعلق به جامعهی روستایی برآمد و بهترین حافظ روابط با جانشین پدرش شد. در تراکم روستاهای سیناکِتا، که در آن رؤسای چندی از طبقهی بالا زندگی میکنند، چندتایی از پسران مقرب و محبوب با جانشینان مشروع دارای روابطی دوستانهاند، پسران دیگر نسبتاً رفتاری حاکی از دشمنیِ پنهانی را اعمال میکنند.
در کاتاواریا (Katavaria)، روستایی در نزدیکی مقر هیئت مبلغان و پاسگاه دولتی، پسر آخرین رئیس، به نام دایبویا (Dayboya)، اربابان [آموزگاران، استادان حرف، وکلا...] مشروع و قانونی را، در حقیقت، با شریک جرم قراردادن اولیای امور اروپایی، که مدام تکیه بر مطالبه و ادعای حق از فرزندان خط پدری داشتند، به طور کامل حذف کرده است... اما کشمکشهایی که به آن میپردازیم، و در روزگار ما دلخراشتر از گذشته است، و در آنها اساس و اصل پدری از طریق سفیدپوستان تشویق شده، و با نیروی زیاد مورد تأیید قرار میگیرد، به اندازهی سنتهای اساطیری کهنه و قدیمی شدهاند. اینگونه شایعات را میتوان در قصههای مفرح کوکوانه بوها (kukwanebu) پیدا کرد، در آنجا میتوان همیشه موجودیت یک لاتولا گویاعاو (latula guya’u)، پسر رئیس، شخصیتی متکبر، از خود راضی، پرمدعا را مشاهده کرد، که موضوع شمار بزرگی از بذلهگوییهای حقیقی است. در اسطورههای جدی، گاهی این شخصیت شخصی جنایتکار، و گاهی قهرمانی رزمجوست؛ اما تضاد بین دو اصل همیشه به طرز روشنی هویداست. اما آنچه بهتر کهنگی و اهمیت فرهنگی کشمکشها را ثابت میکند، این است که بگوییم این کشمکشها در شمار بزرگی از نهادها که به آنها خواهیم پرداخت داخل شدهاند. تضاد و تقابل بین حق مادری و عشق پدری بهطور یکسان در طبقات پایین یافت میشود و از طریق گرایش پدر برای هر آنچه میتواند برای پسرانش و به ضرر خواهرزادههایش انجام بدهد متجلی است. و در این طبقات، مثل طبقات دیگر، پسر باید پس از مرگ پدر هر آنچه در زمان حیات پدر دریافت کرده است را به وارثان قانونی پس بدهد. البته این مسئله بدون ایجاد نارضایتیها، برخوردها و استمداد به شیوههای انصرافی برای رسیدن به مصالحهای رضایتآمیز ممکن نخواهد بود.
حال یکبار دیگر در برابر تضاد بین قانون مطلوب و قانون در تجلیات واقعیاش، بین روایت ارتدکس و اجرای روزمرهی آن قرار داریم. چنین تضاد و تقابلی را از پیش دربارهی برون همسری، در نظام ضد جادو، در روابط بین جادوگری و قانون به تحقق رسانیدهایم، و توانستهایم انعطافپذیری تمام مقررات قانون شهری را درک کنیم. اما این بار، اینها عناصری هستند که حتی اساس زندگی قبیلهای را که مخالف یکدیگرند تشکیل میدهند، حتی از سوی گرایشی که مطلقاً با آنها ناسازگار است مورد توهین قرار گرفتهاند. میدانیم که حق مادری پراهمیتترین اصل و قابل درکتر از قانون است، حقی که بر آن همهی آداب و رسوم و نهادها تکیه دارند. به موجب این اصل، خویشاوندی فقط در خط مادری است و تمام امتیازات اجتماعی احاله به [حق] مادری هستند. بنابراین منکر هر ارزش مشروع و قانونی است که در پیوندهای منحصراً جسمانی بین پدر و فرزند وجود دارد و نسب خویشاوندی (4) منتج از این پیوند را به رسمیت نمیشناسد. (5) نادرند پدرانی که فرزندشان را دوست نداشته باشند، اما قانون این احساس را مگر در محدودههای بسیار محدود و منحصر نمیشناسد: شوهر حق و وظیفه دارد که کفالت فرزندان زنش را تا سن بلوغ آنها تضمین و تأمین کند. این تمام آن چیزی است که یک قانون میتواند در تمدنی که در آن ازدواج پدرمکانی وجود دارد انجام دهد. چون کودکان کوچک نمیتوانند جدا از مادران خود باشند و مادر باید با شوهر خود و اغلب دور از خویشاوند و خانوادهی خود زندگی کند، و چون که او و فرزندانش نیاز به یک محافظ و یک حامی مرد در مکانی مؤثر و مطمئن دارند، این نقش به طور طبیعی برعهدهی شوهر است که آن را به موجب یک قانون دقیق و مطابق آیین حنیف (6) انجام دهد. اما همان قانون به پسر (و نه به دختر، که تا روز ازدواج با والدین خود زندگی میکند) فرمان میدهد که، از آغاز بلوغ، خانهی پدری را برای زندگی در واحد اجتماعی مادرش ترک کند و خود را تحت کفالت دایی (7) خود قرار دهد. در واقع، این عمل، به یک اندازه به مخالفت با امیال سه مرد مورد توجه در این کار یعنی پدر، پسر و دایی میپردازد. همچنین این وضعیت باعث ظهور شمار معینی از کاربردها شده است. که هدف آن افزودن مدت اقتدار پدری و خَلق پیوند بیشتری بین پدر و پسر است. قانونِ دقیق و جدی اعلام میکند که پسر شهروندِ روستای مادری محسوب میشود، و در روستای مربوط به پدر بیگانه (8) (tomakawa) است، اما راه و رسم به او اجازهی ماندن در روستای پدری را میدهد و پدر به ترتیب دادن حق شهروندی میپردازد. وقتی مسئله مربوط به تشریفات، اعمال تشییع جنازه یا عزاداری، جشنها و جنگ و جدالهاست، پسر همیشه جانب دایی خود را میگیرد. اما در اجرای نه دهم از کارها و عملکردها، شریک پدر خواهد بود.
راه و رسم نگهداری پسرها بعد از بلوغ، اغلب بعد از ازدواج، یک نهاد منظم است، به شرطی که به برخی از قواعد دقیق و به شیوههای مشخص مطابقت داده شود. از آغاز باید به دستآویز متوسل شد که پسر باقی بماند، تا بتواند منزل را از سیبزمینی هندی مربوط به پدر پر کند، وظیفهای را برعهده بگیرد و از آنجا به نام دایی و به عنوان جانشین وی ادای قرض کند. وقتی مسئله مربوط به یک رئیس باشد، معمولاً ارزیابی به این صورت است که برخی از وظایف جز به وسیلهی خود پسر نمیتوانند به طرز شایستهای صورت پذیرند، و وقتی این پسر ازدواج کند، خانهای در مجاورت محل سکونت پدر و روی زمین او بنا میکند.
چون باید زندگی کرد و غذا خورد، پسر مجبور است باغاتی ایجاد کند و به اشتغالات دیگری بپردازد. پدر چند بالکو (baleko) (سهمی از باغها)، که مربوط به زمینهای خود اوست به پسرش تفویض میکند و جایی را در قایق بزرگ خود، به او میدهد، پسر حق صید به دست میآورد (شکار اشتغال پراهمیتی در جزایر تووبریاند نیست)، ابزارها، دامها و تورها و خلاصه تمام وسایل صید را در اختیار او میگذارد. بیشتر اوقات، پدر با همهی این کارها باز راضی نمیشود و باز به پسرش امتیازاتی میدهد و اشیایی به عنوان هدیه به او میدهد که قانوناً باید آنها را تا لحظهی انتقال به وارثان قانونی خود حفظ کند. حقیقت این است که وقتی وارثان قانونی او را وامیدارند تا آنچه پولاکا (polaka) نامیده میشود را بپردازد، او نیز این امتیازات و اینگونه هدیهها را به آنها میبخشد. این کار نوعی معامله و تعاهد است که او نمیتواند آن را رد کند. اما در این صورت، طرف دیگر (از مقولهی جوانترین برادر یا خواهرزاده) باید تمام آنچه دریافت میکند را بپردازد: زمینها، جادو، حقوق کولا، جواهرات خانواده، «تسلط و فرمانروایی» در رقصها و تشریفات، هر چند همه آنچه به این ترتیب میخرد به حق متعلق به اوست، و باید روزی، به هر حال، مایملک موروثی وی شود. بنابراین راه و رسم مستقر به پدر اجازه میدهد که به پسرش تمام انواع بخشندگیها را، بدون هیچگونه مخالفت، عطا کند. میبینیم که این راه و رسم پذیرفته شده، ولی غیرقانونی، رضایت نمیدهد که آزادیها به وسیلهی قانون به دست آید و در حالی که به زیان و خسارت وارده، دشنام هم اضافه میشود، به فرد غاصب برتریهای قابل ملاحظهای میبخشد که متعلق به مالک قانونی است.
مهمترین اختیارات از سوی آنها یک نسبت خویشاوندی موقتی پدری است، که میتوانم بگویم به تقلب در حق مادری داخل میشود، و به وسیلهی ازدواج بین دختر عمه و پسردایی (دختر عمو، پسر عمو، دختر خاله، پسر خاله و...) نشان داده شده است. یک فرد تروبریاندی با داشتن یک پسر حق دارد دختر کم سن خواهرش را برای پسرش نامزد کند. در این صورت، نوههایش از خانوادهی خودش خواهند بود، و پسرش شوهر خواهر و وارثِ عزت و مقام رئیس خواهد شد. و بنابراین رئیس مجبور خواهد شد که به فراهم کردن خوراک منزل شوهر خواهر خود بپردازد و او را در تمام چیزها همراهی کند و حمایت از خانوادهی خواهرش را به عهده بگیرد. به این ترتیب، حتی آن یکی [رئیس کمون] که مقدر شده تا منافعش به وسیلهی پسر [تروبریاندی] آسیب ببینند، به دور از هرگونه پاسخ ناسزا یا تهمت بر علیه وضعیتی که برای او ایجاد شده است، وظیفهی خود را به مثابهی یک امتیاز به حساب میآورد. ازدواج بین بچههای برادر و خواهر (پسر یا دختر عمو، عمه، خاله، دایی) نهادی است که حقوق اقامت یک مرد (به لطف یک ازدواج، مادر-مکان استثنایی) در روستای پدری برای ادامهی زندگی و بهرهوری از تقریباً تمام حقوق شهروندی تضمین میکند.
به این ترتیب، رسوم متعددی که توسط اهالی روستا، از طریق سنت، مستقر و پذیرفته شدهاند به منزلهی یک امر کاملاً طبیعی به حساب آمدهاند و در حول و حوش احساسی از عشق پدری متبلور شدهاند. اما این راه و رسمها (کارکردها) با قانون دقیق و اکید به مخالفت برمیخیزند و دستاویزی از شیوههای استثنایی و غیرطبیعی، نظیر ازدواجهای مادر- مکان را شامل میشوند. وقتی این راه و رسمها عَلَمِ اعتراض و تقابل و مخالفت روشنی به نام قانون را برمیانگیزند، باید از آن چشم پوشید. مواردی را میشناسیم که در آن، پسر، هر چند که با خواهرزادهی پدرش ازدواج کرده، مجبور به ترک روستا شده است. بیشتر اوقات اتفاق میافتد که وارثان قانونی به مخالفت با جوانمردی و بخشندگی غیرقانونی دایی خود، به واسطهی خرید پوکالا، یعنی چیزی که قرار بود به پسرش داده شود، برمیخیزند. اما هر مخالفتی از این نوع به مثابهی احساس یک توهین برای مردی است که بر اریکهی قدرت است و باعث دشمنیها و تشنجات میشود، به قسمی که توسل به آن فقط در موارد فوق العاده صورت میگیرد.
پینوشتها:
1. Législation: برای این واژه به تناسب کلام معانی متفاوتی انتخاب شده که عصارهی کلام و سخنان مالینوفسکی به هنگام شرح وقایع مختلف از ساکنان جزایر تروبریاند است. این معانی در جایجای عبارات، همان یک مفهوم واقعی، یعنی «قانونگذاری» یا «وضع قوانین»، را به ذهن متبادر میسازند؛ اما چون به تناسب تغییرات مفهومی مختلفی که مالینوفسکی برای بیان عقاید صریح خود به نوشتهها میدهد و در این راه از کلمات و عبارات پیچیدهای نیز وام میگیرد، ما نیز به ناچار در ترجمهی عبارات وی مفاهیم زیر فارسی را در قسمتهای مختلف کتاب برای واژهی Législation به کار بردهایم تا پژوهشگر و خوانندهی محترم به درک بهتری از معانی کلام وی نائل شود. این مفاهیم عبارتند از: «مجموع قوانین، قانون، قانونگذاری، حق قانونگذاری، مقننه، وضع قوانین، حقوق قانونمند، حق قانونی و...». - م.
2. usages3. «The Father in Primitive Psychology» («پدر در روانشناسی بدوی»)، که در آغاز در مجله ی
Psyche، (1926) جلد 4، شماره ی 2، چاپ شده است.
4. filiation (خویشاوندی نسبی یا پدرفرزندی): قاعده و دستورالعملی است که برطبق آن یک فرد در نتیجهی تولد خود، هویت اجتماعی و عناصر اصلی پایگاهش را به دست میآورد. قاعدهی خویشاوندی نسبی، به ویژه، گروه خویشاوندانی را که فرد عضو آن میشود، معین میکند. برای اینکه بتوان از خویشاوندی نسبی به معنای کامل آن سخن گفت، باید مکانیسم انتقال پایگاه یا مکانیسم تعلق به گروه خویشاوندان مورد بحث، خودکار باشد و به فرد اجازهی انتخاب وابستگیاش را ندهد... این واژه قابل مقایسه با واژهی «اولادان» (descendance) است (پانوف وپرن، فرهنگ مردمشناسی: 124). - م.
5. بومزادان بیخبر از انجام ابوّت روانشناسانهاند، و همانطور که من آن را در اثر خود تحت عنوان: پدر در روانشناسی ابتدایی، The Father in Primitive Psychology (1926) نشان دادهام، آنها تولد را با دلایل فوق طبیعی بیان میکنند. از نظر آنها، پیوستگی جسمانی بین مرد و فرزندان زنش وجود ندارد. با این همه، پدر فرزندش را از روز تولدش دوست دارد، و این مسئله حداقل به همان اندازهی یک پدر اروپایی است. چون این عشق دارای آن چشمهی ایمان و اعتقادی نیست که پدر فکر کند فرزندان از آنِ ویاند. این مسئله باید منتج از یک گرایش ذاتی در نوع انسان باشد. تشریح انس و علاقهی یک مرد برای زنی که با وی روابط جنسی داشته، به طور دایم با او زندگی کرده و به هنگام بارداری از او مواظبت نموده است، به طریق دیگر ناممکن است. به عقیدهی من «مهر خویشاوندی» (voix du sang) تنها تشریحی است که در جوامع بیخبر از ابوّت فهمیده میشود، همچنان که در جوامعی که در نهایت درجهی پدربطنی (patriarcale)؛ جوامعی که در آن بچهای را از از نظر روانشناختی به او تعلق دارد، همان اندازه دوست دارد که بچهی زنازاده را (البته تا موقعی که نداند او زنازاده است). این گرایش بزرگترین سودمندی را برای نوع [انسان] دارد.
6. doctorine orthodoxe
7. oncle maternel
8. etranger
مالینوفسکی، برانیسلاو، (1389)، سه گزارش از زندگی اجتماعی مردم بدوی (ابتداییها)، برگردان: اصغر عسکری خانقاه، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول