افسانه‌های دوگانه‌ی استبداد شرقی و انزواگرایی در هند، آسیای جنوب شرقی و ژاپن، 1400 تا 1800میلادی

شرق مسلط می‌ماند

یكی از گزاره‌های اصلی اروپامداری این است كه غرب در حدود 1500م به عنوان منطقه‌ی قدرتمند و برتر جهان ظهور كرد. افزون بر این، تصور عمومی این است كه قدرت‌های پیشرو و استثنایی جهان در میانه‌ی سال‌های 1400 تا
يکشنبه، 25 مرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شرق مسلط می‌ماند
شرق مسلط می‌ماند

 

نویسنده: جان هابسون
مترجمان: مسعود رجبی
موسی عنبری




 

 افسانه‌های دوگانه‌ی استبداد شرقی و انزواگرایی در هند، آسیای جنوب شرقی و ژاپن، 1400 تا 1800میلادی

سنت‌های طولانی در نواحی خط استوا، فرضیه‌ی ناتوانی استقرار تمدن در این نواحی را نقض كرده است، الله اعلم.
ابن خلدون
یكی از گزاره‌های اصلی اروپامداری این است كه غرب در حدود 1500م به عنوان منطقه‌ی قدرتمند و برتر جهان ظهور كرد. افزون بر این، تصور عمومی این است كه قدرت‌های پیشرو و استثنایی جهان در میانه‌ی سال‌های 1400 تا 1800م، قدرت‌های اروپایی بوده‌اند. تا پیش از 1800م، هیچ یك از بازیگران عمده‌ی اقتصاد جهانی در تمام نقاط جهان، اروپاییان نبوده‌اند. اروپاییان فقط در قرن نوزدهم بود كه توانستند خود را برسانند و عقب ماندگی پانزده قرنه خود را پشت سر بگذارند. از دلایل اینكه اندیشمندان اروپامدار پنداشته‌اند كه ریشه‌ی عقب ماندگی طولانی اقتصادهای شرقی این است كه آنان نخست به واسطه‌ی وجود استبداد شرقی و دوم به دلیل كناره گیری از تجارت بین المللی تحت خفقان بوده‌اند. شرق تا قرن نوزدهم، همچنان از غرب جلوتر و پیشتاز بوده است. در قسمت دوم مباحث مان، نادرستی نظریه انزوای هند و آسیای جنوب شرقی را كه از فرضیه دولت مستبد شرقی نشأت گرفته است، نشان می‌دهیم. در قسمت سوم همین كار را در مورد ژاپن انجام می‌دهیم. در این قسمت من با جرأت تمام استدلال می‌كنم كه ژاپن مدت‌ها پیش از صنعتی شدن بریتانیا، دستاوردهای قابل توجهی در رشد و توسعه‌ی اقتصادی داشته است. به بیان دیگر، رشد و توسعه‌ی ژاپن بسیار زودتر از این زمان روی داده است.

شرق برتر از غرب (1200 تا 1800م)

شواهد پیشرفت اقتصادی بیشتر شرق از اروپا تا قرن نوزدهم كدامند؟... در اینجا با داده‌های مربوط به درآمد ملی بحث را آغاز می‌كنیم. براساس نوشته‌های پاول بایروش (1) در 1750م، درآمد جهان شرق، 220 درصد جهان غرب بوده است. این رقم در 1830 به 124درصد و در 1860 به 35 درصد می‌رسد. منظور از درآمد غربی، درآمد كشورهای اروپایی، آمریكا، روسیه، و ژاپن و درآمد شرقی، درآمد كشورهای آسیایی و آفریقایی است (‌باز این تعریف به نفع غرب است). حدود دهه 1870م، درآمد غرب با درآمد شرق برابر می‌شود (2). براساس نوشته‌های انگس مدیسون(3)، در 1820م، تولید ناخالص ملی چین، 29 درصد تولید ناخالص ملی جهان را تشكیل می‌داد و با كل تولید ناخالص ملی اروپا برابر بوده است (4). جالب است كه محققان اروپامدار، به دلیل بیشتر بودن جمعیت شرق از غرب، گرایش داشته‌اند كه روی داده‌های مربوط به درآمد سرانه متمركز شوند. مدیسون و لاندز، درآمد سرانه ملی در غرب را حدود 1750م، دو برابر شرق اعلام كرده‌اند (5). اما بایروش تخمین می‌زند كه در 1750م، درآمد سرانه شرق كم و بیش با اروپای غربی برابر بوده و چین همتراز اقتصادهای پیشروی اروپایی قرار داشته است (6).
چگونه می‌توانیم بین این دو برآورد متفاوت و نتیجه گیری به طور كامل مغایر، داوری كنیم؟ مدیسون به درستی می‌گوید كه:
اگر نظر بایروش درست باشد، در این صورت باید بخش عمده‌ی عقب ماندگی (كنونی) جهان سوم را ناشی از بهره كشی‌های دوران استعمار دانست؛ در نتیجه بخش بسیار كمی از برتری اروپا ناشی از توسعه‌ی علمی، انباشت آرام منابع در طول قرن و برتری مالی و سازمانی آن بوده است... (7).
به طور كلی تا حدود سالهای 1750م، درآمد سرانه‌ی غرب و شرق مساوی بوده‌اند و اجماع بر آن است كه پیشی گرفتن درآمد سرانه غرب بر شرق از 1800م به بعد اتفاق افتاده است. حال، وضعیت نسبی شرق از نظر سهم آن در صنایع تولیدی جهان چقدر بوده است؟ در اینجا باید بر داده‌های 1982 بایروش (تا جایی كه من اطلاع دارم تنها داده‌های موجود در این زمینه‌اند) تكیه كنم. بنابر نظر بایروش، در 1750م، سهم غرب از صنایع تولیدی جهان، حدود بیست و سه درصد بوده است، در حالی كه شرق (‌از جمله ژاپن) هفتاد و هفت درصد صنایع تولیدی جهان را در اختیار داشت. حتی تا 1830م، تولیدات شرق دو برابر تولیدات غرب بوده است، اما در 1850م، قدرت تولیدی غرب بر شرق پیشی می‌گیرد. در اینجا موضوع مهم موقعیت نسبی كشورهای پیشروست. در 1750م، پیشگامی چین آشكار بود و به تنهایی سی و سه درصد صنایع تولیدی جهان را در خود داشت (بیشتر از نقش ایالات متحده آمریكا در موقعیت كنونی). جالب‌تر آنكه سهم نسبی چین، به طور معمول پنجاه درصد بیشتر از سهم غرب در آن زمان بود. به طور دقیق از سال 1830م، به این سو، غرب از چین پیشی می‌گیرد. حال نسبت چین و بریتانیا چگونه بوده است؟ در 1750م، سهم چین در صنایع تولیدی 1600درصد بیشتر از بریتانیا بوده است. در 1800 و 1830م، این نسبت به ترتیب با 670 و 215 درصد، همچنان به نفع چین بود. در 1860م، سهم این دو در صنایع تولیدی برابر می‌شود. حتی تولیدات هند نیز در 1750م، از كل اروپا بیشتر و در 1830، هشتاد و پنج درصد بیشتر از انگلستان بوده است.
حال نتیجه گیری ما از این بحث چیست؟ اگر بخواهیم اطلاعات مربوط به تولید ناخالص ملی را در نظر بگیریم، از این نظر غرب فقط در 1870م توانسته است بر شرق پیشی بگیرد. از نظر درآمد سرانه نیز، غرب تنها پس از 1800م است كه از شرق جلوتر می‌افتد. البته درآمد سرانه الزاماً شاخص محكمی برای قدرت اقتصادی جهانی محسوب نمی‌شود. سویس و سنگاپور، امروزه درآمد سرانه بسیار زیادی دارند، اما نمی‌توان آنان را قدرت اقتصادی برتر در جهان نامید. با توجه به سهم اقتصادی چین در صنایع تولیدی جهان تا اواسط قرن نوزدهم، به جرأت می‌توان ادعا كرد كه شرق تا 1800 میلادی همچنان از غرب جلوتر بوده است.
از نظر برخی داده‌های كیفی، مانند شاخص امید به زندگی و مقدار مصرف كالری نیز می‌توان مقایسه‌هایی انجام داد. كنت پومرانز، به تازگی با جمع آوری داده‌هایی از منابع متعدد نتیجه گیری كرده است كه تا حدود 1800م، سطح سلامت آسیایی‌ها از اروپا، اگر نگوییم بهتر، كمتر نبوده است (البته تمركز اصلی این تحقیق بر چین و ژاپن بوده است) (8). جالب اینكه پژوهش‌های اخیر نشان می‌دهند كه برخلاف ادعای متداول اروپامداری، استانداردهای مربوط به زندگی در دوران امپراتوری عثمانی و مقدار واقعی دستمزدها تا پیش از قرن نوزدهم، در هیچ موردی كمتر از اروپاییان نبوده است (9). سطح بهداشت، سلامتی عمومی و دسترسی به آب سالم، در چین، به مراتب بیشتر از اروپا بوده است. لی و فنگ (10) ادعا می‌كنند كه استانداردهای زندگی در چین در حدود سال‌های 1800، به طور كامل با استانداردهای اروپا هم سطح بوده است (11). سوزان هانلی (12) می‌گوید تا حدود 1850م، استانداردهای زندگی در ژاپن از بریتانیا بیشتر بوده است. او همچنین استدلال می‌كند كه در آن زمان، یك فرد متوسط ژاپنی بسیار بیشتر از یك فرد متوسط انگلیسی به غذای سالم دسترسی داشته است (13).
همه‌ی گفته‌های بالا، جایگاه برتر و متقدم‌تر شرق نسبت به غرب در اقتصاد جهانی را نشان می‌دهند. بسیاری از نویسندگان نیز با این ایده موافقند كه در طول این دوران، اروپا از كسری مزمن بودجه در تجارت با قدرت‌های بزرگ شرق- از زمان امپراتوری روم- رنج می‌برده است. به همین دلیل تقاضای اروپا برای محصولات آسیا بسیار زیاد بوده است و در مقابل تقاضای آسیایی‌ها برای محصولات اروپایی بسیار كم بوده است. اروپا این اختلاف را با صادرات شمش جبران می‌كرد (نشانه عقب ماندگی اروپا). شاهد مهم‌تر آنكه، اروپاییان حتی نمی‌توانستند این شمش را خودشان تولید كنند و آن را از آفریقا و آمریكا غارت می‌كردند. به قول آندره گوندر فرانك:
در ساختار اقتصاد جهانی، چهار منطقه‌ی اصلی، دارای كسری تجارت كالایی بودند، این چهار منطقه عبارتند از: آمریكا، ژاپن، آفریقا و اروپا. آمریكا و ژاپن، كسری تجارت خود را با تولید پول حاصل از صادرات نقره جبران كردند. آفریقا طلا و برده صادر می‌كرد. به بیان اقتصادی، این سه منطقه كالاهایی تولید می‌كردند كه برای آنان در نقطه‌ای دیگر از اقتصاد جهانی، تقاضا وجود داشت. چهارمین منطقه‌ای كه كسری بودجه داشت، (اروپا)، به سختی می‌توانست با توان خود چیزی برای صادر كردن تولید كرده و در كسری همیشگی بودجه خود موازنه‌ای ایجاد كند (14).
دومین پاسخ اروپامداری این است كه اشتیاق آسیایی‌ها برای گرفتن شمش در تجارت با اروپاییان، نشانه علاقه آنان به مال اندوزی بوده است. (15) باید گفت كه این استدلال مال اندوزی سه ضعف اساسی دارد: اول آنكه، بر این فرض نادرست استوار است كه اقتصادهای آسیایی، شكل پولی به خود نگرفته بودند، در صورتی كه اقتصادهای چین، ژاپن و هند بی گمان در قرن‌های شانزدهم و هفدهم، اقتصادهای پولی بوده‌اند. اغلب كشورهای آسیایی اصرار داشتند كه مالیات را به صورت پول جمع آوری كنند نه به صورت كالا؛ این موضوع خود بسیاری از دهقانان را به سوی اقتصاد تجاری سوق داد. دوم و مهم‌تر آنكه، اگر آسیایی‌ها فقط به فكر مال اندوزی و ذخیره شمش‌های طلا و نقره بوده‌اند، پس چرا به معامله گری متوسل شده بودند تا سود بیشتری به دست آورند. واقعیت این است كه بیشتر شمش‌های نقره‌ای كه به هند و چین وارد می‌شدند، با طلا معاوضه می‌شدند و طلاها دوباره به اروپا بازمی‌گشت تا با نقره معاوضه شود. بنابراین این شمش‌ها اندوخته نمی‌شدند، بلكه به طور عقلانی برای كسب سود بیشتر مورد استفاده قرار می‌گرفتند. سوم آنكه، واردات فلزات گرانبها، عامل مهمی در تسریع تجاری شدن اقتصادهای آسیایی بوده است. به بیان دیگر، شمش‌های وارد شده به آسیا با مال اندوزی و ذخیره سازی، از چرخه اقتصاد خارج نمی‌شد، بلكه برای رونق بیشتر اقتصاد و تولید به كار گرفته می‌شد. (16) این توصیف‌ها، آشكار می‌كند كه صادرات شمش از اروپا به آسیا، برای پرداخت كسری تجاری ناشی از ضعف تولیدی اروپا و قدرت نسبی اقتصاد آسیا صورت می‌گرفته است. بنابراین در مجموع با توجه به شواهد مناسب موجود و شاخص‌های عمده اقتصادی، می‌توان گفت شرق تا اوایل قرن نوزدهم از غرب جلوتر بوده است. در اینجا می‌خواهم مناطق مختلف شرق را مورد بررسی قرار دهم و قدرت اقتصادی پهنانگر و ژرفانگر برخی از قدرت‌های پیشتاز آن را تشریح كنم.
اروپامداری، هند را نمونه رایج استبداد شرقی- جانوری خون آشام و سیری ناپذیر- معرفی می‌كند كه شیره اقتصاد را كشیده، آن را خشك و بی حاصل كرده و جامعه‌ای راكد و عقب مانده پدید آورد كه از جریان كلی تجارت جهانی دور بود (17). در اینجا هشت نكته را در پاسخ به گزاره‌های اروپامداری بیان می‌كنیم. هدف مان این است آشكار كنیم پیش از غارت هند توسط امپریالیسم بریتانیا، اقتصاد آن به طور حیرت آوری فعال و پویا بوده است:
1-اولین گزاره‌ی ما، بیان نادرستی این فرض است كه دولت مغول كلیه‌ی فعالیت‌های سرمایه داری در هند را نابود كرد. دولت مغول، در بدترین حالت خود، نسبت به سرمایه داری بی تفاوت بود، اغلب پذیرای آن بود و گاه تلاش می‌كرد آن را رونق دهد. نمونه كمك‌های مثبت مغولان به نهادهای سرمایه داری، بازرگانان گجراتی هستند. در هند، تا اوایل قرن هفدهم، فعالیت كشتی‌های سلطنتی اهمیت زیادی داشت، اما از این تاریخ به بعد تغییرات مهمی رخ داد. بازرگانان گجراتی حكمرانان دولتی را ترغیب كردند تا نیروی دریایی سلطنتی را از صحنه‌ی تجارت كنار بكشد و به بازرگانان اختیار دهد تا با كشتی‌های خودشان تجارت كنند. این مسئله در اواسط قرن هفدهم محقق شد. به نظر می‌رسد، حمایتی كه دولت مغول برای بازرگانان گجراتی فراهم كرده بود، عامل مهمی در توسعه‌ی كشتیرانی هند در شهر سورات (مقر اصلی آن) بوده است. در این مدت، كشتیرانی هند از ششصد تا هزار درصد رشد كرد. بهتر است كه فلسفه و مرامنامه حاكم ماراتا، شیواجی (18) را نیز در این خصوص ذكر كنیم:
بازرگانان زیورهای سلطان و افتخار شاه هستند. آنان عامل رفاه و رونق پادشاهی‌اند. و همه‌ی كالاهای كمیاب را به قلمرو پادشاهی می‌آورند و پادشاه با آن‌ها غنی می‌شود. آنان به هنگام سختی‌ها، می‌توانند به دیگران وام دهند. به همین دلیل باید به ایشان احترام گذاشت. باید از بازرگانان بزرگ، در بازارهای پایتخت حمایت كرد (19).
این طرز تلقی، گجراتی‌ها را ترغیب كرد كه در قرن هفدهم به ماهاریشترا مهاجرت كنند. بازرگانانی كه مسیرهای بسیار طولانی را طی می‌كردند، در میان عامه به بانجاراس (20) معروف بودند و از موقعیت اجتماعی بالایی برخوردار بودند. گروور (21) می‌نویسد:
دولت زمین داران مناطق را موظف كرده بود كه عبور و مرور بازرگانان را در قلمرو خود آزاد بگذارند... بازرگانان به دلیل ایجاد ارتباط و پیوند میان مناطق مختلف، در جامعه از احترام بالایی برخوردار بودند. هرگاه قافله‌ای به روستایی می‌رسید... به گرمی از آنان پذیرایی می‌شد. به طور معمول بزرگ‌ترین زمیندار... رئیس بازرگانان را به علت سالم رسیدن قافله به قلمرو زمینداری آنان، مورد تكریم و احترام قرار می‌داد (22).
مظفر عَلَم نیز براساس پژوهش جدیدی نشان می‌دهد كه حكمرانان مغول، دائم درصدد بودند كه بازرگانان هندی را حفاظت و حمایت كنند. برای مثال، میان حكمرانان مغول، شاهان ایران و خان‌های ازبك، نامه‌هایی برای افزایش صلح و آرامش رد و بدل می‌شد تا تجارت پررونق میان مناطق همچنان حفظ شود (23). ون سانتن (24) می‌گوید، حكمرانان مغول به منظور كشاندن فلزات گرانبها به داخل هند، سیاست توسعه‌ی صادرات را در پیش گرفته بودند (25). بی علت نبود كه بازرگانان هندی همواره حكمرانان مغول را به عنوان متحدان خود می‌دانستند.
2- مشكل دوم اروپامداری این است كه در نظریه‌ی استبداد شرقی، تا اندازه زیادی در تمركز و قدرت دولت مغول اغراق می‌كند. حكومت مركزی به واقع قدرت و دامنه‌ی نفوذ خود را تا مناطق دور گسترش داده بود و از این مسئله خشنود بود كه بسیاری از مقامات ایالتی عهده دار و هدایت كننده تجارت هستند. این موضوع كه بندرها و مقامات محلی در ظهور سرمایه داری و تجارت نقش مهمی دارند، برای بی‌اعتبار ساختن اروپامداری اهمیت زیادی دارد... درواقع، آن دسته از مناطقی كه دولت مغول خواهان اعمال نفوذ بر تجارت آنان بوده است، بسیار كم هستند:
كشتی بانان آزاد بودند كشتی‌های خود را به هر جا كه می‌خواستند ببرند. هیچ خط كشتیرانی وجود نداشت كه تحت سلطه یك فرد یا یك گروه باشد. در بعضی موارد، راجع به برخی كالاها انحصار وجود داشت، اما این موارد تحمل نمی‌شد و در بلند مدت ادامه نمی‌یافت (26).
به هر شكل كه نگاه كنیم، فعالیت آنقدر گسترده بود كه دولت مغول توانایی ایجاد اقتصاد دولتی انحصارگرا برای منافع خود را نداشت.
3- سومین مشكل این است كه اگر نظریه استبداد شرقی درست باشد، دیگر نمی‌توانستیم شاهد منابع اعتباری قابل توجه در اقتصاد هند باشیم. اما برخلاف آن، نهادهای مالی در هند، به خوبی رشد كرده بودند. برای مثال، بازرگانان احمدآباد كلیه پرداخت‌ها و بدهی‌های خود را ثبت و نگارش می‌كردند. حیرت انگیز آنكه در قرن‌های شانزدهم و هفدهم، نرخ بهره در بازارهای مالی هند مساوی یا كمتر از بریتانیا بوده است (‌بین نیم تا یك درصد در ماه) (27). بانكدارهای محلی نیز با بهره‌های سالانه بسیار كم وام می‌دادند- بین یك تا پنج درصد در مناطق روستایی و یك تا شش درصد در شهرها. صرافی‌ها برای بیمه كردن فعالیت‌های تجاری مبلغی با نرخ بسیار كم می‌گرفتند كه خود نشان می‌دهد راه‌ها می‌باید از امنیت نسبی برخوردار بوده باشند. صراف‌ها سپرده می‌گرفتند و سپرده‌ها را با نرخ زیادتر (اغلب به بازرگانان) وام می‌دادند كه خود نشانه روشنی از امور مالی نظام بانكداری مدرن است. اگر این مؤسسات سرمایه داری در ترس از یك دولت سلطه گر می‌زیستند، بی گمان هیچ گاه نمی‌توانستند به این فعالیت‌های مالی بپردازند.
4- اگر دولت، دولتی مستبد بوده، پس چگونه بسیاری از بازرگانان ثروت زیادی جمع آوری كرده بودند؟ حجم تجارت یكی از بازرگانان قرن هفدهم به نام عبدالغفور، معادل كل تجارت كمپانی هند شرقی بود. گزارش شده است كه این بازرگان بیست كشتی داشته است كه هریك بین 300 تا 800 تن وزن داشته‌اند. بازرگان دیگری به نام ویرجی ورا (28) ملكی به ازرش هشت میلیون روپیه داشته است و در بعضی از فعالیت‌های تجاری خود چنان اعتباری كسب كرده بود كه به تنهایی می‌توانست بخش هلندی كمپانی هند شرقی را تحت كنترل خود داشته باشد (29). بیشتر بازرگانان سورات نیز ثروت زیادی داشته‌اند. در اواسط قرن هفدهم، ثروت برخی از آنان به پنج تا شش میلیون روپیه می‌رسید. البته این ثروت‌ها فقط به بازرگانان سورات ختم نمی‌شد. چون به گفته آشین داس گوپتا (30):
این موضوع را كه بازرگانان هند به دلیل ترس از حكومت مغول توان انباشت و جمع آوری ثروت را نداشتند، تعداد اندكی از گردشگران كم اطلاع غربی تصویر كرده‌اند. واقعیت آن بود كه در نتیجه تجارت دریایی، آزادانه املاك و دارایی‌های بسیاری انباشته می‌شده است (31).
5- اگر دولت مغول بسیار مداخله گر بوده، پس چرا تعرفه‌های تجارت خارجی و نقل و انتقال كالا در داخل كشور بسیار كم بوده است. اگر مالیات بر زمین و تجارت (كه گفته شده)‌بسیار زیاد بوده است، پس گروه‌های بازرگان بسیار ثروتمند چگونه به وجود آمده‌اند (بازرگانی كه تعهدی در قبال دولت نداشت)؟
6- اروپامداری می‌گوید یكی از عمده‌ترین نشانه‌های استبداد شرقی در هند، تجارت ضعیف این كشور پیش از تشكیل امپراتوری بریتانیاست (32). اندیشمندان اروپامداری از جمله مورلند (33) تجارت هند را به صورت باریكه آبی در كنار جریان بزرگ تجارت اروپا تصویر می‌كنند. در اینجا دو ادعای خاص با هم تركیب شده اند: اول آنكه، تجارت هند با حجم محدود، آن هم حول كالاهای تجملی صورت می‌گرفت (34). و دوم آنكه، این تجارت توسط گروه كوچكی از دوره گردها انجام می‌شد كه در صحنه تجارت بین المللی، بازیگران ضعیفی بودند. در زیر به طور جداگانه هریك از ادعاهای بالا را ارزیابی می‌كنیم.
یكی از دلایل كم اهمیت جلوه دادن تجارت هند توسط اروپامداری، تصویرسازی نادرست از پارچه‌های گران قیمت هندی است كه به پادشاهان و ثروتمندان فروخته می‌شد. به نظر می‌آید كه این تصویرسازی، پیش از هر چیزی محصول یك ذهنیت شرق شناسانه است. زیرا پارچه‌های تجملی در جاهایی مانند بنگال، گجرات و كرومندل تولید می‌شده‌اند، اما بخش اعظم پارچه تولیدی هند برای فروش در بازارهای انبوه بوده است. جالب است كه بخش مهمی از این پارچه‌ها از الیاف زبری تهیه شده بود كه فقط به درد مصرف فقرا می‌خورد و این مسئله را نویسندگان اروپامدار در نظر نگرفته‌اند.
7- نكته دیگر اینكه، این بازارهای انبوه بسیار گسترش یافته بودند و به اندونزی در جنوب شرق و از آنجا به هرمز و عدن در غرب رسیده بودند. این بازارها را نمی‌توان موارد استثنایی محسوب كرد، چون گروه‌های مصرف كننده فقیر در اغلب نقاط خاورمیانه بیشترین تقاضا را برای پوشاك بافته شده از الیاف خشن هندی داشتند (35). سایر كالاهای هندی كه برای مصرف عموم تهیه می‌شد، عبارت بودند از موادغذایی مانند برنج، گندم و روغن كه همه‌ی اینها با حجم قابل توجه تا دورترین نقاط اقیانوس هند حمل و نقل می‌شد.
ادعای دوره گردی بودن تجارت هند نیز جعلی و نادرست است. به این دلیل كه بازرگانان زیادی وجود داشتند كه در قلمرو گسترده‌ای از خودشان در داخل و خارج از هند به تجارت می‌پرداختند. بانجاراس (تجاری كه مسیرهای بسیار طولانی را طی می‌كردند) و بانیانس (36) (تجار شهری) دو گروه بزرگ از این بازرگانان بودند. این دو گروه تجار، بی گمان دوره گرد نبوده‌اند؛ زیرا خود ایشان به ویژه بانیانس‌ها، اغلب دوره گردها را به استخدام خود درمی‌آوردند. بزرگ‌ترین گروه بانجاراس‌ها، بازرگانان مسلمان گجراتی بودند كه نقش مهمی در شبكه تجاری پهناور اقیانوس هند داشتند (37). همان گونه كه قبلاً گفتیم، بسیاری از آنان فوق العاده ثروتمند شده بودند.
بانیانس‌ها به دو گروه صراف و دلال تقسیم می‌شدند كه امور مالی و پولی را انجام می‌دادند. ایشان از همان بدو تولد با تفكر عقلانی سرمایه داری ارتباط داشتند. حبیب در این مورد می‌نویسد:
ذهنیت یكسویه‌ی كسب حداكثر مال و ثروت، سنگ بنای نگرش سنتی بانیانس‌ها بود... در این نگرش، دو فرد عفیف كالونیست به نام‌های پس انداز و روح مذهبی با هم ازدواج كردند. بانیانس‌ها از نمایش ثروت خود به دیگران خودداری می‌كردند و غیر از خرید طلا و جواهر برای زنان خود (كه نوعی پس انداز بود) در هیچ مورد دیگری ولخرجی نمی‌كردند (38).
بانیانس‌ها سرمایه بسیار زیادی داشتند، آنان نه تنها تأمین كننده اصلی اعتبار تجارت خارجی هند بوده‌اند، بلكه برای كمپانی‌های اروپایی مختلف از جمله كمپانی هند شرقی (انگلیس) نیز اعتبار تأمین می‌كردند. آنان به مراتب بیشتر از انگلیسی‌ها، تجارت‌های خارجی دوردست را تأمین اعتبار می‌كردند. كشتی‌های انگلیسی كوچك‌تر بوده و سرمایه شان كمتر بود. برای مثال، در اوایل قرن هفدهم، انگلیسی‌ها سرمایه‌ای حدود دویست هزار روپیه را به كار می‌گرفتند، اما بعضی از كشتی‌های گجراتی كه در سواحل دریای سرخ تجارت می‌كردند، پنج برابر این سرمایه را با خود حمل می‌كردند (39). در هند بازرگانان خرده فروش زیادی نیز وجود داشتند كه مانند انگلیسی‌ها با كمك بسیاری از بازرگانان بزرگ به تجارت می‌پرداختند. اما با وجود همه‌ی اینها، ممكن است اروپامداری ادعا كند كه این سرمایه‌های بیسار زیاد، فقط نوعی كمپرادور بوده و نسبت به تجار بزرگ اروپایی در مرتبه پایین‌تری قرار داشتند (40). اما واقعیت این است كه بانیانس‌ها بیشتر در مرتبه "شركای عالی رتبه"(41) انگلیسی‌ها قرار داشتند و از اقشار پایین اجتماعی نبودند كه انگلیسی‌ها به آنان ثروت و قدرت داده باشند. آنان پیش از ورود بریتانیایی‌ها به هند، صاحب ثروت بودند و حتی ثروت آنان بخش اعظم تجارت انگلیسی‌ها در هند را تأمین اعتبار می‌كرد. درواقع این انگلیسی‌ها بودند كه تا حدود 1800م، همكاران پایین دست هندی‌ها محسوب می‌شدند. بنابراین منزوی نشان دادن تجارت هند از تجارت بین المللی، تصویر به طور كامل نادرستی است. زیرا هنگامی كه عثمانی‌ها و چینی‌ها در دوره پس از 1500م، بازیگران مهم صحنه تجارت جهانی بودند، بازرگانان هندی نیز در شبكه تجاری مهم اقیانوس هند به طور روزافزون نقش مكمل را داشتند.
هند بیشتر به صادرات گرایش داشت تا به واردات، و در تجارت با اروپا ارزش افزوده هنگفتی كسب می‌كرد (42). بی تردید مقادیر زیادی از نقره اروپا به هند سرازیر می‌شد. همین مسئله نادرستی تفكر اروپامدار را كه تجارت اروپایی را جریان اصلی تجارت جهانی می‌دانست، آشكار می‌كند. افزون بر این، اشتباه است كه تصور شود اقتصاد هند مبتنی بر مواد خام و كشاورزی بوده است. پژوهش‌های اخیر نشان داده است كه یك روستای معمولی در هند نه تنها با مراكز تجاری پویا در هند، بلكه با كل اقتصاد جهانی در ارتباط بوده است (43). حجم تجارت داخلی‌ای بانجاراس‌ها نیز مهم است كه به حدود 821 میلیون تن می‌رسید. این نكته از آنجا قابل توجه است كه حتی تا اواخر 1882، كل كالایی كه توسط نظام ریلی حمل می‌شد، حدود 2500 میلیون تن بود (44).
8- در آخر، شاید آشكارترین مورد نقض نظریه‌ی استبداد شرقی، برخورداری هند از قدرت تولیدی ژرفانگر بوده است. همه می‌دانیم كه دو صنعت بزرگ انقلاب صنعتی بریتانیا، كتان و آهن یا فولاد بودند. جالب اینجاست كه هند تا قرن هجدهم در هر دو این صنایع پیشتاز بوده است. این كشور به دلیل تولید فولاد ووتز (45) كه آن را به ایران صادر می‌كرد، معروف بود. در ایران صنایع مادری وجود داشت كه این فولاد را به فولاد مشهور دمشق تبدیل می‌كرد. كوره‌های بلند (‌دمشی یا حرارتی) (46) دوران مغول معروف بودند و تا اواخر قرن هجدهم، ده هزار عدد از این كوره‌ها فعالیت داشتند. فولاد هند، نسبت به فولاد شفیلد انگلستان، با كیفیت‌تر و ارزان‌تر بوده است. حتی در آغاز دوران صنعتی شدن انگلستان،‌ با این كه صنعت فولاد هند در حال بسته شدن بود، فاصله بین صنعت فولاد هند و اروپا همچنان زیاد بود. هند همچنین اولین تولیدكننده پارچه‌های كتان در جهان بوده است. تولید پارچه‌های ابریشم نیز در هند بی نظیر بوده است. كاسیم بازار، سالانه به تنهایی بیش از یك میلیون كیلوگرم ابریشم تولید می‌كرده است. همان طور كه برودل نتیجه گیری می‌كند:
درواقع كلیه مناطق هند، ابریشم و كتان به عمل می‌آورده‌اند و مقادیر بسیار زیادی از پارچه‌های معمولی گرفته تا گران‌ترین آنان را به تمام نقاط جهان صادر می‌كرده‌اند. حتی آمریكا نیز از راه اروپا مقدار مهمی از پارچه‌های هند را وارد می‌كرده است... در این امر تردیدی نیست كه تا انقلاب صنعتی بریتانیا، صنعت كتان هند از نظر كیفیت، كمیت و حجم صادرات آن، پیشگام‌ترین صنعت در كل جهان بوده است. (47)
افزون بر این، تأثیرات هند در زمینه‌ی صنعت پارچه، خود را در واژگان زبان انگلیسی نیز نشان داده است. برای مثال، كلمات Chintz (چیت گلدار)، Calicoe (پارچه پنبه‌ای ارزان قیمت)، Khaki (‌لباس خاكی رنگ)، Pyjama(پی جامه)، Sash(عمامه و دستار) و Shawl (شال یا دستمال گردن) همگی كلمات هندی هستند كه وارد زبان انگلیسی شده‌اند.
در مجموع تا قرن هجدهم میلادی، هند قدرت پهنایی و ژرفایی اقتصادی بیشتری از قدرت‌های بزرگ اروپایی داشت. حتی تا این زمان، عصر توسعه‌ی اروپا هنوز آغاز نشده بود. این مسئله افسانه بودن نظریه‌ی استبداد شرقی و تصور منزوی بودن هند از اقتصاد جهانی را آشكار می‌كند.

آسیای جنوب شرقی به عنوان یك ضمیمه

اروپامداری با محدود كردن آسیای جنوب شرقی به تنگه‌ی ملاكا (48)، آن را در حد یك ضمیمه یا پاورقی در میان جریان بزرگ تاریخ غربی در نظر می‌گیرد. بخشی از علت قضیه این است كه تنگه‌ی ملاكا فقط یك نقطه‌ی گذر یا ایستگاه بین راهی در مسیر بزرگ تجارت میان اروپا و چین به حساب آمده است. بخش دیگر اینكه، ادعا شده است ملاكا پس از 1511م، توسط پرتغالی‌ها و سپس در 1641م توسط هلندی‌ها تصرف شده بود. برخلاف این تصور، سابقه تجارت در ملاكا به نخستین سال‌های میلاد مسیح برمی‌گردد (49). اروپامداری بدون تردید نقش مهم پادشاهی سروجایا در سوماترا بین قرن‌های سیزدهم تا هفدهم میلادی را نیز نادیده می‌گیرد. اشتباه است اگر اهمیت ملاكا در تجارت جهانی را فقط محدود به پس از 1511م بدانیم. چون ملاكا حدود یك قرن پیش‌تر در مسیر دریایی دریابان مسلمان چینی به نام چنگ هو قرار داشته است و او توانسته بود به تجارت منطقه‌ی ملاكا و آسیای جنوب شرقی رونق زیادی ببخشد (50). در همین زمان، ملاكا، جای جاوه- مركز اصلی تجارت اندونزی - را گرفته بود و شبكه‌های تجاری خود را به گجرات، دابول، بنگال، كرومندل در هند، چین، ریوكیوس، ایران، امپراتوری عثمانی و مدیترانه گسترش داده بود. بنابراین، روایت داستان ملاكا به عنوان یك پایگاه دورافتاده اروپایی نادرست است. زیرا پرتغالی‌ها و هلندی‌ها نتوانستند تجارت آسیای جنوب شرقی را تحت انحصار خود درآورند.
اروپامداری، مانند عیب جویی درباره‌ی تجارت هند، راجع به تجارت آسیای جنوب شرقی نیز می‌گوید این تجارت نخست توسط تعداد اندكی دوره گرد انجام می‌شد، دوم به دلیل پرداختن به كالاهای تجملی، ضعیف و كم اهمیت بود. در رد ادعای اول باید گفت كه در آن زمان، ناخدایان به نسبت ثروتمندی كه اغلب از جاوه بودند با قایق‌های ته پهن بزرگ، كار حمل و نقل بیشتر تجارت خارجی را انجام می‌دادند. شاهد این ادعا، كشتی‌های متوسط باری در این منطقه‌اند كه حدود پانصد تن بار را جا به جا می‌كردند. بزرگ‎ترین آنان كه با ناخدا هدایت می‌شد، حدود هزار تن وزن داشت. رولفز درباره‌ی تجارت اندونزی تصریح می‌كند:
بدیهی است تجارت با چنین حجم گسترده‌ای را نمی‌توان تجارت دوره گردها خواند. برعكس، این تجارت با الگویی به طور كامل متنوع، مقادیر زیادی از كالاهای پرحجم مانند موادغذایی و پارچه و مقدار كمتری از كالاهای قیمتی و حتی ارزان قیمت را شامل می‌شده است (51).
اما ادعای دوم، یعنی تجملی بودن تجارت آسیای جنوب شرقی، به نظر می‌رسد از تأكید بیش از حد اروپاییان بر تجارت ادویه این منطقه سرچشمه گرفته است. درواقع ادویه فقط مورد كوچكی از تجارت آسیای جنوب شرقی بوده است (52). اقلام پر حجم دیگر، مانند موادغذایی (برنج، نمك، ماهی دودی، ترشی و شراب نخل)، پارچه‌های ارزان قیمت و وسایل جنگی، بخش مهم‌تری از تجارت منطقه و فضای كشتی‌های تجاری را تشكیل می‌دادند. (53)

افسانه‌ی استبداد شرقی و انزوا در ژاپن: ژاپن پیشگام توسعه 1600 تا 1868م

ژاپن از سال 1868م به بعد، به سرعت مراحل مهمی از صنعتی شدن را طی كرد (معجزه اقتصادی بعد از جنگ جهانی دوم در این كشور نیز بماند). این موضوع را حتی اروپامداری نیز قبول دارد. اما برای بسیاری از نویسندگان اروپامدار، این تحول ژاپن، موردی استثنایی است كه قاعده‌ی اروپامداری را اثبات می‌كند (54). تبصره اروپامدارانه ژاپن دارای دو ادعای اصلی است:
1-ژاپن بعد از 1868م صنعتی شد، زیرا در سال 1853م توسط آمریكاییان مجبور شد از سیاست انزواطلبی خود كه در میان بسیاری از دولت‌های جهان رواج داشت، بیرون بیاید. اروپامداری مفروض می‌انگارد كه نفوذ غرب در بیرون كشیدن ژاپن از انزوا مؤثر بوده است. چون اگر این كشور به حال خود واگذاشته می‌شد، اقتصاد منزوی و عقب مانده آن، همچنان تحت استبداد (شرقی) دولت توكوگاوا (1603 تا 1868م) ثابت و راكد می‌ماند.
2- موفقیت ژاپن تأییدكننده نگرش اروپامداری است. زیرا به گفته آنان، صنعتی شدن ژاپن در این زمان فقط به دلیل توانایی این كشور در تقلید از روش‌های غربی بوده است. درواقع موكول كردن صنعتی شدن ژاپن به بعد از این زمان، برای اروپامداری از این نظر مهم است كه در تاریخ نوشته شده آنان، ژاپن بعد از غربی‌ها به توسعه رسیده است، اما همه‌ی كشورهای اروپایی از جمله روسیه نیز صنعتی شدن را پیش از 1868م آغاز كرده بودند. اندیشمندان اروپامدار، سرعت زیاد توسعه‌ی صنعتی ژاپن بعد از این زمان را نتیجه دو مورد می‌دانند: نخست اینكه ژاپن توانسته بود به سرعت ایده‌های غربی را بپذیرد و دوم آنكه ساختار اجتماعی زندگی ژاپن به ساختار اجتماعی زندگی در انگلستان بسیار شبیه بود (55).
با این توصیف، ژاپن به عنوان دلیل مستندی برای برتری روش‌های غربی، فرضیه اروپامدار والت ویتمن روستو را تأیید می‌كند كه می‌گفت:
"همه‌ی كشورهای عقب مانده تا هنگامی كه از دستورالعمل‌های نوسازی غرب پیروی می‌كنند، می‌توانند از ثمرات مدرنیته بهره ببرند" (56).
در اینجا چشم انداز اروپامدار را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهیم و تصویری نو از ژاپن ارائه می‌كنیم. در این تصویر، ژاپن "توسعه گر متقدم"(57) است كه ادعای اروپامداری مبنی بر تقدم اروپاییان در توسعه را بی اعتبار می‌كند.

سرآغاز حركت: پویایی اقتصادی در دوران توكوگاوا (1603 تا 1868م)

در گذشته، راجع به توسعه‌ی ژاپن پیش از میجی، اطلاعات تجربی چندانی وجود نداشت. تصور رایج این بود كه اقتصاد ژاپن در دوران توكوگاوا به واسطه‌ی استبداد شرقی، راكد و عقب مانده بود. حتی متخصصان ژاپن شناسی نیز اجماع دارند كه در این دوران، كشور دارای اقتصادی عقب مانده مبتنی بر زمینداری و نظام فئودالی بوده است. اما یك مدرك تصادفی آنی وجود دارد كه این نگرش را به مبارزه می‌طلبد و آن نرخ رشد اقتصادی ژاپن است كه بعد از 1868م و شروع دوران میجی، از كلیه‌ی اقتصادهای اروپایی بیشتر بوده است. پیداست كه این نرخ رشد، از هیچ چیز پدید نیامده است. قانع كننده نیست كه بگوییم اقتصاد ژاپن پیش از 1853م به طور كامل راكد بوده، اما بعد از این، یكی از پویاترین اقتصادهای جهان بوده است. در سال‌های اخیر پژوهش‌های متعدد، تصویر اصلاح شده‌ای از پویایی اقتصادی دوران توكوگاوا را نشان می‌دهند. این واقعیت بعضی‌ها را واداشته است كه به گفته‌ی اریك جونز: بسیاری از دستاوردهای منسوب به دوران میجی را اكنون به عصر توكوگاوا نسبت دهند و درواقع دوران توكوگاوا را آغازگر آن ذكر كنند. (58)
یكی از بزرگ‌ترین ادعاهای اریك جونز در كتابش با نام "رشد در حال بازگشت"(59) این است كه ژاپن در دوران توكوگاوا از رشد درآمد سرانه برخوردار بوده است. اندیشمندان دیگری نیز گفته‌اند كه رشد درآمد سرانه در دوران دوم حكومت توكوگاوا حاصل شد (60). شواهدی وجود دارد مبنی بر اینكه سال‌ها پیش از 1868م، ژاپنی‌ها از استانداردهای نسبتاً بالای زندگی و افزایش نرخ درآمدها و دستمزدها برخوردار بوده‌اند (61). پیشتر گفته می‌شد كه در دوران توكوگاوا، تولیدات كشاورزی به آهستگی افزایش یافته اند، اما امروزه آشكار شده است كه این اطلاعات، جهت گیری محافظه كارانه داشته‌اند. براساس تحقیقات جدید، در بیشتر دوران توكوگاوا، اگر نگوییم همه‌ی آن دوره، تولید محصولات كشاورزی رشد چشمگیری داشته است (62). افزایش در بهره وری از زمین با مجموعه‌ای از نوآوری‌ها همراه بود كه برخی از آنان عبارتند از: استفاده از كودهایی كه در سطح زیاد و تجاری تولید می‌شد، افزایش در تنوع محصولات (بخصوص برنج‌)، استفاده گسترده از نظام‌های آبیاری و تبدیل زمین‌های خشك به شالیكاری، گرایش روزافزون به تخصصی شدن (رهایی از كشت محصولاتی كه صرفه اقتصادی نداشتند)، انتخاب بذر مناسب، برداشت چندباره محصول و بسیاری روش‌های دیگر.
یكی از استدلال‌های مرسوم این است كه در دوران میجی، سنگرهای قدیمی فئودالیسم- یعنی حكومت اشراف و نظام خراجگزاران نظامی - ویران شد. اما واقعیت این است كه دوران میجی، فقط نقطه نهایی سیاست‌هایی بود كه در دوران توكوگاوا اتخاذ شدند. انقلاب میجی، نقطه‌ی پایان سیاست‌های یاد شده بود. زوال پایه‌های قدرت اشراف و نظامیان، از نیمه اول قرن هفدهم آغاز شده بود. اشراف مجبور شده بودند در پایتخت زندگی كنند. هدف حاكمان آن بود كه با تحمیل بدهی‌های شخصی سنگین به اشراف، قدرتشان را به تدریج كم كنند (63). این سیاست‌ها هم در كاهش خودمختاری محلی اشراف مؤثر بود و هم درنهایت ریشه‌های فئودالیسم را از جا كند (64). بعضی از اشراف آنقدر بدهكار شده بودند كه در اواخر دوران توكوگاوا راضی بودند دولت میجی به جای بدهی‌ها، زمین هایشان را بگیرد. خلاصه كلام آنكه، اصلاحات دوران میجی، پایان فرایند شكل گیری یك دولت عقلانی بود كه در دوران توكوگاوا آغاز شده بود.
دولت توكوگاوا با مجبور كردن سامورایی‌ها به اسكان در شهرك‌های نظامی، قدرت آنان را نیز از بین برد. رشد این شهرك‌ها، به اقتصاد و پیشرفت كشاورزی كمك زیادی كرد، به گونه‌ای كه پاسخگوی جمعیت در حال افزایش بود. در آغاز قرن نوزدهم، روش كشاورزی معیشتی (بخور و نمیر)(65) از بین رفته بود و بازارها تا كوچك‌ترین روستاها نفوذ كرده بودند. جدا كردن سامورایی‌ها از دهقانان، موجب استحكام واحدهای خانوادگی روستاییان شد. آزاد كردن دهقانان از چنگ اربابان و سامورایی‌ها، انگیزه قوی‌ای برای آنان ایجاد كرد تا بیشتر تولید كنند. دولت نیز همین را می‌خواست. در آن زمان (سال 1698) دانش نامه‌ای درباره‌ی كشاورزی نوشته شده بود (با نام Nogyo Zeshno) كه دهقانان برای افزایش اطلاعات خود در مورد كشاورزی، آن را می‌خواندند و به این نتیجه رسیده بودند كه محصولاتشان را برای بازار تولید كنند. افزایش مزارع تحت آبیاری و سطح تولید، به این خواسته جامه عمل پوشاند. همه‌ی این عوامل موجب تجاری شدن اقتصاد كشور شده بود. شاهد این مدعا تعداد جمعیت شهرنشین ژاپن بود كه در سال 1800م، حدود بیست و دو درصد كل جمعیت كشور را تشكیل می‌دادند و بی گمان این درصد در مقایسه با اروپا بیشتر بوده است (66). نهایت آنكه، چاپ پول ملی توسط دولت نیز در این مسئله تأثیر داشت. دولت، اشراف بزرگ را مجبور كرده بود كه برای كسب پول جدید، دارایی‌های خود را بفروشند (تا پیش از این اشراف پول مخصوص به خود را ضرب می‌كردند). این مسئله به تجاری شدن روزافزون و ایجاد بازار ملی یكپارچه، رونق بخشید.
نتیجه نهایی همه‌ی دگرگونی‌های یاد شده، ایجاد ساختار قدرت بسیار پیشرفته‌ای بود كه در عین یكپارچگی، انعطاف پذیر بوده و امكان شكل گیری دولت جدید و پویا را بعد از دومین رویارویی با غرب (در 1853) حتمی ساخته بود. بنابراین، وجود دستگاه رو به پیشرفت بوركراتیك، عقلانی و متمركز، نقض كننده نظریه استبداد شرقی در مورد ژاپن عصر توكوگاواست. اریك جونز ضمن بیان جزیی و تفصیلی انواع سیاست‌های اقتصادی عقلانی توسط دولت، معتقد است این سیاست‌ها به همان اندازه سیاست‌های اتخاذشده غربی، عقلانی بوده‌اند (67).حال نگاهی نیز به مؤسسات سرمایه‌ای و عقلانی ایجاد شده در این دوره می‌اندازیم:
در طول دهه 1630م، مؤسسات اعتباری در اوزاكا به منظور حمایت از تجارت رو به رشد ژاپن ایجاد شدند.در دهه 1640م، افرادی پیدا شدند كه سپرده قبول می‌كردند و براساس آنان به افراد وام می‌دادند. در 1670م گروهی به نام "گروه ده"(68) (ده مؤسسه مالی بزرگ در اوزاكا) از سوی دولت مأموریت رسمی یافتند كه هم برای دولت كار كنند و هم مسئولیت اداره بازار پول را به عهده بگیرند. این گروه برخی از ویژگیهای بانك مركزی را داشتند، برای مثال اندوخته نهایی نظام بانكی را در خود نگه می‌داشتند؛ در نقش "آخرین وام دهنده"(69) عمل كرده و به نوعی بر بازار طلا و نقره نیز نظارت می‌كردند. هیچ فردی نمی‌توانست بدون كسب مجوز اولیه و پذیرش رعایت قوانین آنان، فعالیت اقتصادی راه بیندازد (70). در این نظام مالی دقیق و پیشرفته، مدرن‌ترین نظام‌های امور مالی مانند سپرده گذاری، تنزیل اوراق و اسناد، چك، تسهیلات برداشت مازاد بر حساب، نقل و انتقال ارزهای خارجی، بیمه و برنامه‌های بیمه عمر به كار گرفته شده بودند. بخش‌های صنعت و كشاورزی از این منابع بانكی، تأمین اعتبار می‌شدند. درواقع، این فرضیه سنتی كه می‌گوید مؤسسات بانكی در مناطق روستایی وجود نداشتند و تنها قرض دهندگان پول در این مناطق، رباخواران بودند، نادرست به نظر می‌رسد. پژوهش‌های اخیر نشان می‌دهند كه حداقل از سال 1830م به بعد، شبكه كاملی از سرمایه گذاران مالی و بانكی محلی در مناطق روستایی ایجاد شده بودند (71). شاهد موثق در مورد وضعیت پیشرفته مؤسسات مالی در دوران توكوگاوا، بازارهایی بودند كه محصولات را پیش خرید می‌كردند (72). اولین نوع این بازارها در ژاپن، در سال 1730م در دوجیما (73) در اوزاكا به وجود آمدند. اما در لندن و فرانكفورت، این بازارها به ترتیب در سال‌های 1867 و 1877م ایجاد شدند. گفتن این نكته نیز خالی از لطف نیست كه نظام حقوق مالی و تجاری در دوران توكوگاوا، از نظر شعاع پوشش و بی طرفی، بسیار پیشرفته بودند (نشانه یك مؤسسه‌ی عقلانی). معاملات تجاری، مسئله به طور كامل شناخته شده‌ای بود و مفاهیمی مانند قرارداد، ورشكستگی و تمیز بین وام و سرمایه واقعی، مورد توجه و استفاده بودند. به طورخلاصه، همان گونه هانلی و یمورا (74) نتیجه می‌گیرند:
توصیف این نهادهای مالی... خواننده را به این نتیجه گیری می‌رساند كه هر اقتصاد دارای چنین نهادهایی باید به طور كامل تجاری، سودآور و پررونق شده باشند. آنچه در اینجا مهم است كمك‌های این نهادها در افزایش تجارت و كاهش هزینه‌های معاملات هستند (75).
جنبه‌ی مهم دیگر اقتصاد ژاپن، توسعه و پیشرفت صنعتی آن است. درست است كه ایجاد صنایع تولیدی پیشرفته ژاپن در دوران میجی بوده است، اما نشانه‌های بسیاری از صنعتی شدن اولیه در زمان توكوگاوا به چشم می‌خورد. این صنایع شامل صنایع ماهیگیری، پارچه، كاغذسازی، آبجوسازی (ساكی)، آهن و سایر فلزات و تبدیل محصولات كشاورزی و دریایی بودند (76). بار دیگر یادآوری می‌كنیم كه هنگام به قدرت رسیدن دولت میجی، بسیاری از این پیش زمینه‌های صنعتی یا مسیر صنعتی شدن، از پیش مهیا و هموار شده بود.

افسانه‌ی انزوای ژاپن: رشد و گسترش تجارت بین المللی بعد از 1639م

نویسندگان اروپامدار معتقدند كه ژاپن در طول قرن هفدهم، مانند چین بعد 1434م، از صحنه جهانی كنار كشید و از تجارت بین المللی دور افتاد. دلیل آن نیز اعمال و اجرای سیاست معروف به "ساكوكو"(77)(یا كشور بسته) در 1639م بود. ایشان از این موضوع برای اثبات وجود استبداد شرقی و عقب ماندگی اقتصادی و سپس ادعای ركود در دوران توكوگاوا استفاده می‌كنند. براساس این نظر، در سال 1639م، فقط چینی‌ها و هلندی‌ها به طور رسمی اجازه داشتند در ناكازاكی اقامت یابند و به واردات محصولات خارجی بپردازند، اما در كل، این واردات و صادرات، چشمگیر نبوده است. پاسخ اول به این ادعا را در بخش پیشی صحبت مان در مورد سطح پیشرفت اقتصاد دوران توكوگاوا گفتیم. اما دومین مشكل این ادعا این است كه اروپامداری، سیاست "ساكوكو" یا كشور بسته را غلط برداشت كرده و عبارت " كشور بسته" را به طور كامل تحت اللفظی معنا كرده است. در این زمان، هدف دولت بستن مرزهای تجارت خارجی نبود، بلكه فقط درصدد قانونمند كردن تجارت خارجی و نظارت بر آن بود. به همین دلیل، دولت مرزهای خود را بر تجارت خارجی نبست. مهم‌تر اینكه، توكوگاوا به حفظ و توسعه‌ی تجارت بسیار علاقه مند بود. محققان اروپامدار، قوانین وضع شده دولتی و سیاست انحصارگرایانه در این دوره را "سیاست بازرگانی ارتجاعی" (78) خوانده‌اند. اما در حقیقت، هدف نظام موسوم به كشور بسته، از بین بردن نفوذ خارجی ایده‌های كاتولیك مسیحی بود. به همین دلیل نیز هلندی‌های پروتستانی بر پرتغالی‌ها و اسپانیایی‌های كاتولیك ترجیح داده می‌شدند. (79) با این احوال، نویسندگان اروپامدار همچنان معتقد به سقوط تجارت خارجی و اهمیت كم آن در این دوره هستند.
در بیشتر سال‌های قرن هفدهم از جمله بعد از 1639م، مقدار نقره صادر شده از ژاپن به آسیا، از حجم صادرات سه كشور بریتانیا، هلند و پرتغال بسیار بیشتر بود. جالب اینكه، فرانك به پیروی از ساتوش ایكدا (80) می‌گوید كه شرایط ژاپنی‌ها و اروپایی‌ها در ارتباط با آسیا و به ویژه چین شبیه هم بوده است. چین و اروپا هر دو مصنوعات آسیا را وارد می‌كردند و برابر آن نقره می‌دادند، تنها تفاوت آنان این بود كه ژاپن نقره را در داخل تولید و اروپا آن را از مستعمرات خود در قاره آمریكا تاراج می‌كرد (81). اندیشمندان اروپامداری می‌گویند كه در سال 1668م، دولت ژاپن هرگونه صدور نقره را ممنوع كرد؛ اما پژوهشی، به تازگی نشان داده كه صادرات نقره از ژاپن به آسیا همچنان تا اواسط قرن هجدهم ادامه داشته است. ژاپن از راه جزایر تسوشیما، به كره و چین نقره صادر می‌كرد و مقدار نقره صادر شده از این راه، از مقدار نقره‌ای كه هلندی‌ها و چینی‌ها از ناكازاكی حمل می‌كردند، بیشتر بود. نكته مهم‌تر آنكه، به موازات كاهش صادرات نقره در قرن هفدهم، صادرات انبوه مس جای آن را گرفت (82). ساتوش ایكدا در خلاصه یافته‌های پژوهش اخیر خود می‌گوید: "این چرخش اقدام صادراتی ژاپن، نتیجه تلاش‌های باكوفو (83)(توكوگاوا) برای حفظ ارزش كلی تجارت بود" (84).
شواهد بیشتری وجود دارد مبنی بر اینكه بعد از اعلام سیاست "كشوربسته" در 1939م نیز تجارت در ژاپن همچنان ادامه داشته است (85). اغلب این گونه تصور می‌شود كه ژاپن با وارد كردن جانشین‌هایی به منظور ساختن صنایع بومی مختلف، مانند تولید شكر و ابریشم یك سیاست قدیمی را اتخاذ كرده بود. تا اواخر قرن هجدهم، ابریشم در حجم انبوه از چین وارد می‌شده است. واردات ابریشم از كره نیز قابل توجه بود. درست است كه واردات ابریشم خام در طول قرن هجدهم محدودیت داشته است، اما لباس‌های ابریشمی چینی و آسیای جنوب شرقی تا اواخر حكومت توكوگاوا به ژاپن وارد می‌شده است. به همین شكل، در نیمه اول قرن نوزدهم، تولید داخلی شكر در ژاپن بسیار زیاد شد. پیش از آن، مقادیر زیادی شكر وارد كشور می‌شد و حتی پس از آن نیز واردات شكر از چین به منظور حفظ روابط تجاری با این كشور ادامه یافت.
فرضیه‌ی مشهور اروپامداری مبنی بر اینكه فقط هلندی‌ها و چینی‌ها اجازه داشتند با ژاپن تجارت كنند، نادرست به نظر می‌رسد. ژاپنی‌ها با سیام، كره و به خصوص با ریوكیوس (86) روابط تجاری بیشتری داشتند. درواقع این تجارت‌ها با اجازه دولت ژاپن انجام می‌گرفت. ژاپن پس از آنكه از سوی نظام خراجگزاری چینی‌ها در 1557م پذیرفته نشد، نظام خراجگزاری رقیبی را ایجاد كرد. كره تنها دولتی بود كه به صورت قدرت برابر نگریسته می‌شد. ریوكیوس به صورت یك قدرت پایین‌تر در نظر گرفته می‌شد و هلند از ریوكیوس هم پایین‌تر بود. بازرگانان ژاپنی، حجم زیادی از تجارت خصوصی غیر رسمی و نیز قاچاق را انجام می‌دادند- وضعیتی كه منعكس كننده‌ی پیشرفت‌های چین پس از 1434 است. ایشان همچنین پس از 1639م، مانند همتایان چینی خود پس از 1434م، در سایر مناطق آسیای جنوب شرقی سكنی گزیدند تا بتوانند فعالیت‌های تجاری خود را ادامه دهند (شبیه فعالیت فعلی شركت‌های چند ملیتی ژاپن در نقاط مختلف جهان). این بازرگانان خصوصی چینی و ژاپنی، در بنادر جنوبی دریای چین دارای روابط تجاری بسیار قوی بودند. بنابراین تا اینجا به خوبی دریافته‌ایم كه چرا سیاست "ساكوكو" یا "كشور بسته" برای محدود كردن تجارت با جهانی خارج وضع نشده بود، بلكه فقط در پی محدود كردن تجارت با قدرت‌های كاتولیك اروپا بود. به نظر می‌رسد كه سیاست مذكور در رسیدن به این دو هدف، مؤثر بوده است. بنابراین ادعای متداول دیدگاه اروپامدار مبنی بر اینكه ناخدای آمریكایی به نام پری (87) پس از 1853م، درهای بسته ژاپن را به سوی تجارت جهانی باز كرد، نادرست است. چرا كه ژاپن از مدت‌ها پیش درهایش را به روی اقتصاد جهانی باز كرده بود. با توجه به استدلال‌های بالا، به خوبی روشن است كه حكومت توكوگاوا در ژاپن یك حكومت مبتنی بر استبداد شرقی و مخالف توسعه نبوده است. نرخ بسیار زیاد رشد اقتصادی پس از 1868م نتیجه معجزه آسای ورود سائقه‌ها و ایده‌های غربی در 1853م به ژاپن نبوده است، بلكه پیش زمینه‌های آن خیلی پیش‌تر در دوران توكوگاوا در حوزه شكل گیری دولت، مؤسسات سرمایه‌ای، و شكل گیری اقتصاد سرمایه‌ای فراهم شده بود. جالب‌تر اینكه، سخن قاطع در این خصوص را آنكس مدیسون (88) گفته است كه می‌نویسد:
نرخ درآمدهای ملی ژاپن در 1820م به قدری زیاد بوده است كه در جدول تولید ناخالص داخلی كشورهای اروپایی جایگاه مهمی داشته است‌(89).
در آخر راجع به این فرضیه اروپامداری كه موفقیت ژاپن دوران میجی تنها به دلیل پیروی آن از غرب بود، فقط به گفتن همین نكته آموزنده بسنده می‌كنیم كه پژوهش‌های اخیر نشان می‌دهند صنعتی شدن ژاپن تا اندازه زیادی نتیجه خواست ژاپنی‌ها برای مقابله با سلطه چینی‌ها بوده است، نه خواست بازرگانان غربی منطقه (90). بنابراین اگر دلیل توسعه‌ی ژاپنی‌ها، مقابله با سلطه چینی‌ها بوده باشد، پس انگیزه‌ای غیر از تقلید از غربی‌ها، به صنعتی شدن این كشور جهت داده است. مهم‌تر اینكه ژاپن پیش از تهاجم غرب و در غیاب آن، اصول كامل صنعتی شدن را پشت سر گذاشته بود.
افزون بر اینها، مباحث زیاد دیگری نیز در خصوص دستاوردهای اجتماعی دوران توكوگاوا وجود دارد كه در اینجا مجال گفتن آنان را نداریم. اما همین را بگوییم كه این دستاوردها، اقتصاد ژاپن را توانمند كرد تا به طور خودجوش به سوی نظام سرمایه داری كامل توسعه یابد (91). به بیان دیگر، می‌توانیم مطمئن باشیم كه توسعه‌ی ژاپن پیش از 1853 و 1868 نه تنها با اهمیت است، بلكه این تحول با حذف رانگاكو یا بانگاكو (92) ("گویش بربری" از زبان هلندی)، مستقل از نفوذ غربی‌ها حاصل شد.

پی‌نوشت‌ها:

1.P.Bairoch
2. Paul A. Bairoch, "The Main Trends in National Economic Dispar¬ities since the Industrial Revolution", in P. A. Bairoch and M. Levy- Leboyer(eds.), Disparities in Economic Development since the Indus¬trial Revolution (London: Macmillan, 1981), p. 7.
3.A.Maddison
4. Angus Maddison, Monitoring the World Economy |Paris: OECD. 1995), pp. 30, 182-90.
5. Angus Maddison, "A Comparison of Levels of GDP per capita in Developed and Developing Countries, 1700-1980", Journal of Eco¬nomic History 43 |1| (1983), 29-^30; Maddison, Monitoring, pp. 23-4; David S. Landes, The Unbound Prometheus (Cambridge: Cambridge University Press, 1969), p. 14.
6. Bairoch, "Main Trends", pp. 7, 12, 14.
7. Maddison, "Comparison", 29.
8. Kenneth Pomeranz, The Great Divergence IPrinceton: Princeton Uni¬versity Press, 2000), pp. 36-41.
9. Stileyman Ozmucur and §cvkct Pamuk, "Real Wages and Standards of Living in the Ottoman Empire, 1489-1914", loumal of Economic History 62 12) (2002), 293-321.
10.Lee and Feng
11. James Z. Lee and Wang Feng, One Quarter of Humanity |London: Harvard University Press, 1999), ch. 3.
12.S.Hanley
13. Susan B. Hanley, "A High Standard of Living in Nineteenth Century Japan: Fact or Fantasy?" loumal of Economic History 43 (1) (1983), 183-92.
14. Andre Gundcr Frank, ReOrient (Berkeley: University of California Press, 1998), p. 127.
15. E.g. Charles P. Kindlebergcr, "Spenders and Hoarders", in C, P. Kindle- berger (ed.), Historical Economics (Berkeley: University of California Press, 1990), pp. 35-85.
16. Najaf Haider, "Precious Metal Flows and Currency Circulation in the Mughal Empire", Journal of the Economic and Social History of the Orient 39 |3) 11996), 298-367; Frank, ReOrient, pp. 151-64.
17. E.g. W H. Moreland, from Akbar to Aurangzeb (London: Macmillan, 19231; Tapan Raychaudhuri, "The Mughal Empire", in Tapan Raychaudhuri and Irfan Habib [eds.l, The Cambridge Economic History of India, I (Cambridge: Cambridge University Press, 1982), pp. 172-3.
18.Shivaji
19. H. Fukazawa, "Maharashtra and the Deccan: A Note", in Raychaud¬huri and Habib, Cambridge Economic History, p. 202.
20.Banjaras
21.Grover
22. B. R. Grover, "An Integrated Pattern of Commercial Life in Rural Soci¬ety of North India during the Seventeenth and Eighteenth Centuries", in S. Subrahmanyam (ed.). Money and the Market m India 1100-/ 700 (Delhi: Oxford University Press, 1994), pp. 238-9.
23. Muzafar Alam, "Trade, State Policy and Regional Change: Aspects of Mughal-Uzheck Commercial Relations, c. 1550-1750", Journal of the Economic and Social History of the Orient 37 (3! (1994), 215-18, 225-6.
24.Van Santen
25. H. W. Van Santen, "Trade between Mughal India and the Middle East, and Mughal Monetary Policy, c. 1600-1660", in Karl R. Haellquist (ed ), Aston Trade Routes (London: Curzon Press, 19911, pp. 94-5
26. Ashin Das Gupta, The World of the Indian Ocean Merchant, ISOO- 1800 (New Delhi: Oxford University Press, 2001), p 124.
27. Irfan Habib, "Banking in Mughal India", in Tapan Raychaudhuri jed.l, Contribution."; to Indian Economic History, 1 (Calcutta: Firma K. L. Mukhopadhyay, i960), csp. pp. 10-12.
28.Virjivora
29. Van Santen, "Trade", p. 92.
30.Ashin Das Gopta
31. Das Gupta, World, p. 73.
32. Moreland, From Akbar.
33.Moreland
34. E.g. Jakob Van Leur, Indonesian Trade and Society (The Hague: W. van Hoeve, 1955).
35. Das Gupta, World, pp. 66, 92.
36.Banians
37. Das Gupta, World., ch. 3.
38. Irfan Habib, ‘Merchant Communities in Pre-Colonial India", in James D. Tracy (ed.J, The Rise of Merchant Empires (Cambridge: Cambridge University Press, 19901, p. 384.
39. Jack Goody, The East in the West (Cambridge: Cambridge University Press, 1996J, p. 128.
40. Das Gupta, World, pp. 122-33.
41.Senior partners
42. Frank, ReOrient, pp. 84-92.
43. Grover, "Integrated Pattern", pp. 219-55.
44. Habib, ‘Merchant Communities", pp. 376-7.
45.Wootz
46.Blast Furnaces
47. Braudel, Civilization and Capitalism, 15th-18th Century, III (Berke¬ley: University of California Press, 1992], p. 509.
48.the Straits of Melaka
49. Arun Das Gupta, "The Maritime Trade of Indonesia: 1500-1800", in Om Prakash (ed.J, European Commercial Expansion in Early Modern Asia (Aldershot: Variorum, 1997], pp. 240-50.
50. Anthony Reid, Southeast Asia in the Age of Commerce 1450-1680,1 (New Haven: Yale University Press, 1993), pp. 12, 15.
51. M. A. P. Meilink-Roelofsz, "Trade and Islam in the MaJay-indonesian Archipelago Prior to the Arrival of the Europeans", in D. S. Richards (ed.), Islam and the Trade of Asia (Oxford: Bruno Cassirer, 1970), p. 153.
52. K. N. Chaudhuri, Trade and Civilisation in the Indian Ocean (Cam¬bridge: Cambridge University Press, 1978), pp. 186-7.
53. Anthony Reid, Southecsf Asia in the Age of Commerce 1450-1680, II (New Haven: Yale University Press, 1993), p. 2.
54. E.g. John M. Roberts, The Triumph of the West (London: BBC Books, 1985), ch. 1.
55. R. N. Bellah, Tokugawa Religion (Boston: Beacon Press, 1970); David S. Landes, The Wealth and Poverty of Nations (London: Little, Brown, r 3), ch. 23.
56 .alt W. Rostow, The Stages of Economic Growth (New York: Cam¬bridge University Press, 1960).
57.early developers
58. Eric L. Jones, Growth Recurring (Oxford: Clarendon Press, 1988), p. 153; Christopher Howe, The Origins of Japanese Trade Supremacy (Bathurst, New South Wales: Crawford House Publishing, 1996), p. 49.
59.Growth Recurring
60. J. I. Nakamura and M. Miyamoto, "Social Structure and Population Change: a Comparative Study of Tokugawa Japan and Ch"ing China", Economic Development and Cultural Change 30 (2) (1982), 263-5.
61. Susan Hanley and Kozo Yamamura, Economic and Demographic Change in Pre-Industrial lapan. 1600-1868 (Princeton: Princeton University Press, 1977), chs. 5-7.
62. Hanley and Yamamura, Economic and Demographic Change, pp. 69-78.
63. Norbert Elias, The Court Society (Oxford: Blackwell, 1983).
64. Shinzaburfl Oishi, "The Bakuhan System", in Chie Nakane and Shin- zaburo Oishi (cds.), Tokugawa Japan (Tokyo: Tokyo University Press, 1990), pp. 11-36.
@@@
65.subsistence cropping
66. Pomeranz, Great Divergence, p. 35.
67. Jones, Growth Recurring, pp. 152-67.
68.Group of Ten
69.lender if last resort
70. E. S. Crawcour, "The Development of a Credit System in Seventeenth- Century Japan", Journal of Economic History 20 (3) (1961), 347, 353-4.
71. Ronald P. Toby, "Both a Borrower and a Lender Be: from Village Moneylender to Rural Banker in the TempO Era", in Michael Smitka (ed.), The Japanese Economy in the Tokugawa Era 1600-1868 (New York: Garland, 1998), pp. 325-54.
72. Ulrike Schaede, "Forwards and Futures in Tokugawa-Period Japan: a New Perspective on the Dojima Rice Market", /ournal of Banking and Finance 13(1989), 487-513.
73.Dojima
74.Hanly and Yamamura
75. Hanley and Yamamura, Economic and Demographic Change, p. 80.
76. David L. Howell, "Proto-Industrial Origins of Japanese Capitalism", Journal of Asian Studies 51 |2) (1992), 269-86.
77.Sakoku
78.regressive mercantilism
79. Oishi, "Bakuhan System", pp. 26-8.
80.S.Ikeda
81. Frank, ReOrient, p. 106.
82. Dennis O. Flynn, "Comparing the Tokugawa Shogunate with Haps- burg Spain: Two Silver-based Empires in a Global Setting", in lames D. Tracy (ed.), The Political Economy of Merchant Empires (Cambridge: Cambridge University Press, 1991), p. 354.
83.Bakufu
84. Satoshi Ikeda, "The History of the Capitalist World-System vs. the History of East-Southeast Asia", Review 19 (1) (1996), 55, my emphasis.
85. Ikeda, "History", 55-7.
86.Ryukyus 1
87.Perry
88.Angus Maddison
89. Maddison, Monitoring, pp. 182-90.
90. Ikeda,"History", 61.
91. Norman Jacobs, The Origins of Capitalism and Eastern Asia (Hong Kong: Hong Kong University Press, 1958), ch. 10.
92.rangaku or Bangaku

منبع مقاله :
هابسون، جان، (1387)، ریشه‌های شرقی تمدن غرب، ترجمه مسعود رجبی، موسی عنبری ... ، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط