ادبيات عوام خاستگاه ادبيات خواص
نويسنده:دکتر محمود اکرامی
منبع:روزنامه جام جم
منبع:روزنامه جام جم
برخي خواص را قطب نظري جامعه مي دانند و عوام را قطب عملي آن. در واقع مي خواهند با اين نوع نگاه ثابت کنند که مردم عادي در زندگي و ديدگاه ها و بينش اجتماعي خود تابع خواص هستند و در ارائه تئوري هاي سياسي ، اجتماعي و ادبي جايگاهي ندارند. در يک تقسيم بندي کلي و در سطح کلان ، جوامع انساني به 2 قشر يا 2 طبقه عوام و خواص تقسيم مي شوند اما بايد گفت اين تقسيم بندي به معناي برتري قشر و طبقه اي بر ديگري نيست بلکه براساس محتواي ادبيات رسمي و غيررسمي جامعه که بيانگر شيوه ارتباط ، نحوه زندگي و معيشت ، ارزشها ، هنجارها ، دغدغه ها ، شاديها و نحوه ابراز دوگونه آنهاست ، صورت گرفته است.هنر و ادبيات عوام مانند ديگر شک وون زندگي آنها در تاريخ و ادبيات هيچ جامعه اي جايگاهي ويژه را به خود اختصاص نداده است و در هيچ دانشگاهي کرسي تدريس ندارد. اصولا تاريخ و به تبع آن تاريخ ادبيات مردم ، بيش و پيش از آن که تاريخ و ادبيات مردم يا مردم عامي باشد، تاريخ و ادبيات خواص است. دليل اين مدعا نحوه تقسيم و فصل بندي کتابهاي تاريخ و ادبيات است.
چرا که تقسيم بندي تاريخ و ادبيات براساس سلسله هاي پادشاهي مثل اشکانيان ، ساسانيان و غيره است و مردم جايي در آن ندارند. در واقع ، تاريخ و ادبيات رسمي کمتر کشوري توانسته است آن گونه که بايسته و شايسته است ، بيانگر آلام و شاديهاي عامه مردم باشد و کمتر توانسته است دغدغه ها، شاديها، تيره روزي ها و شادزيستي طبقات پايين جامعه را بيان کند و نمايانگر ارزشها و هنجارها و شيوه معيشت مردم باشد که خود دلايل متعددي دارد که در اين مقال نمي گنجد. از اين رو براي دستيابي به زندگي ، نحوه زيست ، ارزشها و ضدارزشهاي عامه مردم و شناخت انديشه و هنر عوام بايد به سراغ ادبيات شفاهي رفت که شامل افسانه ها ، کله فريادها و لالايي ها و... است و در سينه مردم مکتوم است نه مکتوب ، و با گردآوري و تجزيه و تحليل آنها به شناخت عميق مردم عادي و عامي که در ديروزهاي دور زندگي مي کرده اند ، رسيد. از اين رو بايد با پژوهش هاي ميداني ژرفانگر فولکلور يا دانش عاميانه مردم را گردآوري و تحليل کرد. با توجه به نتايج پژوهش هاي صورت گرفته ويژگي هاي ادبيات و هنر عاميانه يا عوام به شرح زير است:
1- حالت جمعي دارد و معمولا به صورت جمعي خلق و ارائه مي شود. به عبارت ديگر، عموم مردم در توليد و ارائه آن نقش دارند و بخش عمده اي از آن به صورت جمعي در قالب آواز جمعي و... ارائه مي شود.
2- اين نوع از هنر و ادبيات مثبت و خوش بينانه است. اميدوار و دلپذير است حتي اگر در آن گلايه اي نيز مطرح مي شود ، براي رسيدن به آرزويي و به دليل داشتن اميدي است. از اين رو ، سياه نمايي و سياه سرودي در ادبيات و هنر عوام جايگاهي ندارد. مثلا در افسانه هاي عاميانه هميشه قهرمان به آرزوهايش مي رسد و به عبارت ديگر ، «پايان خوش» از ويژگي هاي اصلي اين نوع ادبيات است.
3- چون از زندگي ساده و بي پيرايه مردم سرچشمه مي گيرد، ساده و بي پيرايه است. صناعات ادبي و فنون بلاغي که گاه شاعران و نويسندگان براي فضل فروشي و فخر در نوشته ها و سروده هاي خود از آن استفاده مي کنند ، در ادبيات و هنر عوام جايگاهي ندارد چرا که شاعراني که در دربار سلاطين و امرا شعر مي سروده اند ، براي نشان دادن برتري خود بر ديگران و تقرب به سلاطين از صناعات و متون ادبي استفاده مي کردند ولي چون هدف ادبيات عاميانه اقناع توليدکننده است نه مخاطب لذا توليدکنندگان ادبيات عاميانه ساده و بي پيرايه به بيان درددلهاي خود پرداخته اند و اقناع مخاطب هدف اصلي آنها نبوده است.
4- تحريف پذير است زيرا به صورت شفاهي و از طريق ارتباط کلامي منتقل مي شود. در ارتباط کلامي ، گيرنده پيام ، پيام را دريافت مي کند. آن گاه با نمادها و کلمات خود آن را نقل مي کند. از اين رو ميزان پيام در ارتباط کم و زياد مي شود که زمينه ساز تحريف پيام است.درواقع ، در نقل و انتقالات شفاهي ، تغيير و تحريف صورت مي گيرد. دليل عمده اين تحريف ، يا به عبارتي يک کلاغ و چهل کلاغ شدن ثبت نکردن نمادهايي است که بار معنا را به دوش مي کشند و وظيفه انتقال آن را از گيرنده به فرستنده دارند. در واقع هر کس پيام را مي گيرد و مطابق ذوق و سليقه و استعداد و نوع دريافت خود در جريان ارتباطات شفاهي آن را نقل مي کند و مشکل ذکر شده پيش مي آيد.
5- با توجه به ملاک 4 داراي روايتهاي متفاوت است. از اين رو ، گاه يک داستان يا دوبيتي از شهري به شهر ديگر ، روايت متفاوتي دارد. مثلا يک دوبيتي در سبزوار به گونه اي نقل مي شود ، در سمنان به گونه اي ديگر و در دوشنبه تاجيکستان به شکلي ديگر ولي محتوا و بن مايه هر سه ، يکسان است.
6- خيلي به طبيعت و محيط زندگي مردم وابسته است و طبيعتي که شاعر يا خالق گمنام ادبيات عاميانه در آن زندگي مي کند، در آثارش انعکاس بارزي دارد. از اين رو ، در ادبيات عاميانه گيلان ، جنگل ، دريا و رود و در ادبيات کرمان تپه ، درخت گز و شنهاي روان و شب کوير و ستاره هاي درخشان به وفور يافت مي شود.
7- ادبيات و هنر عوام ستاينده زيبايي است. اگر چه زيبايي و نمود و نمادهاي آن با زيبايي خواص متفاوت است. به عبارت ديگر، ملاکهاي زيبايي با توجه به زندگي و فرهنگ مردم متفاوت مي باشد.
8- واقعگرا و رئال است. از اين رو ، تجربه هاي فردي و جمعي مردم عاميانه نماد و نمود بيشتري در ادبيات عاميانه دارد ، وجه فانتزي آن ضعيف است.
9- ظلم ستيزي و اسطوره گرايي زيادي دارد. فرامردها و فرازن ها در اين نوع ادبيات به وفور يافت مي شوند. درواقع ، آنجا که مردم عامي و عادي نتوانسته اند با واقعيات کنار بيايند ، از خيال و ذهنيات خود استفاده کرد و به کمک ديوان ، پري ها ، رستم ها و اميرارسلان ها به بازتاب زندگي خود در ادبيات مبادرت ورزيده اند.
10- استفاده از نيروي مافوق طبيعي مثل جادو ، آنيميسم و... در اين ادبيات جايگاه ويژه اي دارد و حتي فرازن ها و فرامردها با توجه اين نيروها به اعمال خارق العاده دست مي زنند که علت اساسي آن ، ناتواني علمي و فکري آنان در تبيين و تحليل پديده هاي طبيعي و غيرطبيعي از قبيل زلزله ، رعد و برق و غيره است.
11- همه مردم خالق ، حافظ و عامل انتقال آن هستند. درواقع همه مردم مستقيم و غيرمستقيم خالق آن و در ارتباطات بين فردي خود باعث انتقال آن هستند بنابراين مي توان گفت هنر و ادبيات عوام خالق مشخصي ندارد و نمي توان گفت فلان دوبيتي را فلان فرد سروده است بلکه گفته مي شود از فلاني شنيدم که مي خواند يا مي گفت.
12- حيوانات ، پرندگان و موجودات طبيعي در اين نوع ادبيات نمود و نماد بالايي دارند و از بسامد بيشتري برخوردارند. شايد به همين دليل باشد جورج تامسون منشائ توتم پرستي را در اين ادبيات جستجو مي کند.
13- هنر و ادبيات عوام عريان و بدون پيرايه است و رکيک ترين حرفها و تابوترين صحنه ها را ، البته از ديد خواص ، در اين ادبيات مي توان ديد. چون اين گونه کلمات گاه در ميان عوام ، تابو محسوب نمي شود و به صورت عادي در زندگي روزمره خود به کار مي برند. به عبارت ديگر ، دايره تابوها و تقدسهاي عوام و خواص با هم فرق مي کنند از اين رو ، محتوا و نمادهاي آنها نيز متفاوت است.
14- با دين و اعتقادات مردم عجين است ، از اين رو در ميان مردم عامي و عادي مقدس و قابل احترام است. به اين دليل ، تغيير و تحول اساسي در آن به دليل همان مقدس بودن ، به کندي امکان پذير است چراکه اصولا مردم عامي طرفدار وضع موجود هستند و با تنيدن هاله اي از تقدس پيرامون اشياء ، حرکات ، رفتارها و ايده ها در اثبات و ثبات آن مي کوشند.
15- قافيه در اشعار عاميانه يا در ادبيات عوام به دليل کلامي و شفاهي بودن نوع ارتباط ، شنيداري است و بيشتر روي حس شنوايي تاکيد مي شود تا حس بينايي. در واقع ادبيات کتبي ، ادبياتي ديداري و ادبيات شفاهي ، ادبياتي شنيداري است. از اين رو ، در بسياري از دوبيتي هاي عاميانه يا لالايي ها گاه قافيه آن گونه که در ميان ادبا و شاعران رسمي و خاص وجود دارد ، رعايت نمي شود.
16- نوع و نحوه معيشت مردم ، نوع زندگي و همزيستي آنها با طبيعت در هنر و ادبيات عوام به وفور يافت مي شود و از بسامد بالايي برخوردار است.
17- اسامي خاص ، اسامي افراد ، اسامي حيوانات ، اسامي مکان ها و اسامي معشوقه ها در اين نوع ادبيات زياد آورده مي شود چراکه اين ادبيات برگرفته از تجربه شخصي مردم عادي است و عرياني انديشه عوام به عرياني کلمات و الفاظ انجاميده است و از آنجا که نوع ادبيات ، بويژه قالب شعر معمولا با آهنگ از سوي خود مردم خوانده مي شود ، در بسياري موارد حتي اسم مقامهاي موسيقي برگرفته از همين اسامي خاص است ، مثل سردار عوض ، رشيد خان ، ننه گل ممد و....
18- در طول تاريخ ، دادوستدي ناآگاهانه و ضمني ، ميان ادبيات عوام و خواص وجود داشته و هر کدام از ديگري تاثير پذيرفته است. از اين رو بسياري از داستان ها ، تعبيرات ، انديشه ها و شخصيت هاي ماورايي ادبيات عاميانه در ادبيات خواص مشهود است. مثال بارز آن شخصيت ها و داستان هاي عاميانه اي است که در شاهنامه از آنها ياد شده است و محور بسياري از داستان ها و بخشهاي شاهنامه قرار گرفته است.
چرا که تقسيم بندي تاريخ و ادبيات براساس سلسله هاي پادشاهي مثل اشکانيان ، ساسانيان و غيره است و مردم جايي در آن ندارند. در واقع ، تاريخ و ادبيات رسمي کمتر کشوري توانسته است آن گونه که بايسته و شايسته است ، بيانگر آلام و شاديهاي عامه مردم باشد و کمتر توانسته است دغدغه ها، شاديها، تيره روزي ها و شادزيستي طبقات پايين جامعه را بيان کند و نمايانگر ارزشها و هنجارها و شيوه معيشت مردم باشد که خود دلايل متعددي دارد که در اين مقال نمي گنجد. از اين رو براي دستيابي به زندگي ، نحوه زيست ، ارزشها و ضدارزشهاي عامه مردم و شناخت انديشه و هنر عوام بايد به سراغ ادبيات شفاهي رفت که شامل افسانه ها ، کله فريادها و لالايي ها و... است و در سينه مردم مکتوم است نه مکتوب ، و با گردآوري و تجزيه و تحليل آنها به شناخت عميق مردم عادي و عامي که در ديروزهاي دور زندگي مي کرده اند ، رسيد. از اين رو بايد با پژوهش هاي ميداني ژرفانگر فولکلور يا دانش عاميانه مردم را گردآوري و تحليل کرد. با توجه به نتايج پژوهش هاي صورت گرفته ويژگي هاي ادبيات و هنر عاميانه يا عوام به شرح زير است:
1- حالت جمعي دارد و معمولا به صورت جمعي خلق و ارائه مي شود. به عبارت ديگر، عموم مردم در توليد و ارائه آن نقش دارند و بخش عمده اي از آن به صورت جمعي در قالب آواز جمعي و... ارائه مي شود.
2- اين نوع از هنر و ادبيات مثبت و خوش بينانه است. اميدوار و دلپذير است حتي اگر در آن گلايه اي نيز مطرح مي شود ، براي رسيدن به آرزويي و به دليل داشتن اميدي است. از اين رو ، سياه نمايي و سياه سرودي در ادبيات و هنر عوام جايگاهي ندارد. مثلا در افسانه هاي عاميانه هميشه قهرمان به آرزوهايش مي رسد و به عبارت ديگر ، «پايان خوش» از ويژگي هاي اصلي اين نوع ادبيات است.
3- چون از زندگي ساده و بي پيرايه مردم سرچشمه مي گيرد، ساده و بي پيرايه است. صناعات ادبي و فنون بلاغي که گاه شاعران و نويسندگان براي فضل فروشي و فخر در نوشته ها و سروده هاي خود از آن استفاده مي کنند ، در ادبيات و هنر عوام جايگاهي ندارد چرا که شاعراني که در دربار سلاطين و امرا شعر مي سروده اند ، براي نشان دادن برتري خود بر ديگران و تقرب به سلاطين از صناعات و متون ادبي استفاده مي کردند ولي چون هدف ادبيات عاميانه اقناع توليدکننده است نه مخاطب لذا توليدکنندگان ادبيات عاميانه ساده و بي پيرايه به بيان درددلهاي خود پرداخته اند و اقناع مخاطب هدف اصلي آنها نبوده است.
4- تحريف پذير است زيرا به صورت شفاهي و از طريق ارتباط کلامي منتقل مي شود. در ارتباط کلامي ، گيرنده پيام ، پيام را دريافت مي کند. آن گاه با نمادها و کلمات خود آن را نقل مي کند. از اين رو ميزان پيام در ارتباط کم و زياد مي شود که زمينه ساز تحريف پيام است.درواقع ، در نقل و انتقالات شفاهي ، تغيير و تحريف صورت مي گيرد. دليل عمده اين تحريف ، يا به عبارتي يک کلاغ و چهل کلاغ شدن ثبت نکردن نمادهايي است که بار معنا را به دوش مي کشند و وظيفه انتقال آن را از گيرنده به فرستنده دارند. در واقع هر کس پيام را مي گيرد و مطابق ذوق و سليقه و استعداد و نوع دريافت خود در جريان ارتباطات شفاهي آن را نقل مي کند و مشکل ذکر شده پيش مي آيد.
5- با توجه به ملاک 4 داراي روايتهاي متفاوت است. از اين رو ، گاه يک داستان يا دوبيتي از شهري به شهر ديگر ، روايت متفاوتي دارد. مثلا يک دوبيتي در سبزوار به گونه اي نقل مي شود ، در سمنان به گونه اي ديگر و در دوشنبه تاجيکستان به شکلي ديگر ولي محتوا و بن مايه هر سه ، يکسان است.
6- خيلي به طبيعت و محيط زندگي مردم وابسته است و طبيعتي که شاعر يا خالق گمنام ادبيات عاميانه در آن زندگي مي کند، در آثارش انعکاس بارزي دارد. از اين رو ، در ادبيات عاميانه گيلان ، جنگل ، دريا و رود و در ادبيات کرمان تپه ، درخت گز و شنهاي روان و شب کوير و ستاره هاي درخشان به وفور يافت مي شود.
7- ادبيات و هنر عوام ستاينده زيبايي است. اگر چه زيبايي و نمود و نمادهاي آن با زيبايي خواص متفاوت است. به عبارت ديگر، ملاکهاي زيبايي با توجه به زندگي و فرهنگ مردم متفاوت مي باشد.
8- واقعگرا و رئال است. از اين رو ، تجربه هاي فردي و جمعي مردم عاميانه نماد و نمود بيشتري در ادبيات عاميانه دارد ، وجه فانتزي آن ضعيف است.
9- ظلم ستيزي و اسطوره گرايي زيادي دارد. فرامردها و فرازن ها در اين نوع ادبيات به وفور يافت مي شوند. درواقع ، آنجا که مردم عامي و عادي نتوانسته اند با واقعيات کنار بيايند ، از خيال و ذهنيات خود استفاده کرد و به کمک ديوان ، پري ها ، رستم ها و اميرارسلان ها به بازتاب زندگي خود در ادبيات مبادرت ورزيده اند.
10- استفاده از نيروي مافوق طبيعي مثل جادو ، آنيميسم و... در اين ادبيات جايگاه ويژه اي دارد و حتي فرازن ها و فرامردها با توجه اين نيروها به اعمال خارق العاده دست مي زنند که علت اساسي آن ، ناتواني علمي و فکري آنان در تبيين و تحليل پديده هاي طبيعي و غيرطبيعي از قبيل زلزله ، رعد و برق و غيره است.
11- همه مردم خالق ، حافظ و عامل انتقال آن هستند. درواقع همه مردم مستقيم و غيرمستقيم خالق آن و در ارتباطات بين فردي خود باعث انتقال آن هستند بنابراين مي توان گفت هنر و ادبيات عوام خالق مشخصي ندارد و نمي توان گفت فلان دوبيتي را فلان فرد سروده است بلکه گفته مي شود از فلاني شنيدم که مي خواند يا مي گفت.
12- حيوانات ، پرندگان و موجودات طبيعي در اين نوع ادبيات نمود و نماد بالايي دارند و از بسامد بيشتري برخوردارند. شايد به همين دليل باشد جورج تامسون منشائ توتم پرستي را در اين ادبيات جستجو مي کند.
13- هنر و ادبيات عوام عريان و بدون پيرايه است و رکيک ترين حرفها و تابوترين صحنه ها را ، البته از ديد خواص ، در اين ادبيات مي توان ديد. چون اين گونه کلمات گاه در ميان عوام ، تابو محسوب نمي شود و به صورت عادي در زندگي روزمره خود به کار مي برند. به عبارت ديگر ، دايره تابوها و تقدسهاي عوام و خواص با هم فرق مي کنند از اين رو ، محتوا و نمادهاي آنها نيز متفاوت است.
14- با دين و اعتقادات مردم عجين است ، از اين رو در ميان مردم عامي و عادي مقدس و قابل احترام است. به اين دليل ، تغيير و تحول اساسي در آن به دليل همان مقدس بودن ، به کندي امکان پذير است چراکه اصولا مردم عامي طرفدار وضع موجود هستند و با تنيدن هاله اي از تقدس پيرامون اشياء ، حرکات ، رفتارها و ايده ها در اثبات و ثبات آن مي کوشند.
15- قافيه در اشعار عاميانه يا در ادبيات عوام به دليل کلامي و شفاهي بودن نوع ارتباط ، شنيداري است و بيشتر روي حس شنوايي تاکيد مي شود تا حس بينايي. در واقع ادبيات کتبي ، ادبياتي ديداري و ادبيات شفاهي ، ادبياتي شنيداري است. از اين رو ، در بسياري از دوبيتي هاي عاميانه يا لالايي ها گاه قافيه آن گونه که در ميان ادبا و شاعران رسمي و خاص وجود دارد ، رعايت نمي شود.
16- نوع و نحوه معيشت مردم ، نوع زندگي و همزيستي آنها با طبيعت در هنر و ادبيات عوام به وفور يافت مي شود و از بسامد بالايي برخوردار است.
17- اسامي خاص ، اسامي افراد ، اسامي حيوانات ، اسامي مکان ها و اسامي معشوقه ها در اين نوع ادبيات زياد آورده مي شود چراکه اين ادبيات برگرفته از تجربه شخصي مردم عادي است و عرياني انديشه عوام به عرياني کلمات و الفاظ انجاميده است و از آنجا که نوع ادبيات ، بويژه قالب شعر معمولا با آهنگ از سوي خود مردم خوانده مي شود ، در بسياري موارد حتي اسم مقامهاي موسيقي برگرفته از همين اسامي خاص است ، مثل سردار عوض ، رشيد خان ، ننه گل ممد و....
18- در طول تاريخ ، دادوستدي ناآگاهانه و ضمني ، ميان ادبيات عوام و خواص وجود داشته و هر کدام از ديگري تاثير پذيرفته است. از اين رو بسياري از داستان ها ، تعبيرات ، انديشه ها و شخصيت هاي ماورايي ادبيات عاميانه در ادبيات خواص مشهود است. مثال بارز آن شخصيت ها و داستان هاي عاميانه اي است که در شاهنامه از آنها ياد شده است و محور بسياري از داستان ها و بخشهاي شاهنامه قرار گرفته است.