مترجم: احمد گل محمدی
حرف قاضی را قطع کرده، گفت: "شما نباید آنچه آن سرباز یا هر کس دیگر گفت به ما بازگویید؛ آن گفته مدرک نیست."
چارلز دیکنز، کاغذ پارههای پیک ویک
من شاید به خود فرمان دهم که کجا عشق بازی کنم. وه، او شاید به من فرمان دهد: من سرور او هستم؛ او بانوی من است. وه، این، گواهی بر هر قابلیت صوری است.
ویلیام شکسپیر، شب دوازدهم
1. دستیابی به شناخت
باید همیشه شکافی، کوچک یا بزرگ، میان چیزها آنگونه که هستند و آنگونه که فکر میکنیم هستند، وجود داشته باشد: مسئلهی باور / واقعیت. شناخت عنوانی است که به تلاشهای ما برای پر کردن این شکاف اطلاق میشود. گاهی شاید در این راه کامیاب شده، شناخت معینی به دست آوردهایم. ولی متأسفانه، اگر نه هرگز، به ندرت میتوانیم از این کامیابی یقین حاصل کنیم. دانستن چیزی است و دانستن اینکه میدانیم، چیزی دیگر. اگر در حوزههایی از شناخت بشری چنین یقینی به دست آید، بسیار نامحتمل است که تاریخ جزءِ آن حوزهها باشد. با وجود این، ما میتوانیم، به صورتی موجه، به بخش عمدهای از آنچه مورخان برای ما میگویند اعتماد کنیم. بنابراین، ارزش دارد اندکی در مورد چگونگی تحصیل شناخت تاریخی تأمل کنیم. مورخان میکوشند دنیای گذشته را بشناسند. دنیای گذشته در اصل تفاوتی با دنیای کنونی ندارد مگر از لحاظ جایگاه آن در طول زمان. اینکه چگونه دنیای پیرامون خود را میشناسیم و شناخت ما چه اندازه درست و دقیق است، مسائل پایدار فلاسفه و دانشمندان به شمار میآید. وجه تمایز مورخ فقط در این است که شناخت او همچنین باید از شکاف زمانی میان گذشته و حال فراتر رود. اکنون شناختشناسان، عصبشناسان و دیگر متخصصان مشغول بررسی شناخت انسانی معطوف به دنیای کنونی را به حال خود گذاشته، نحوهی کار مورخان در کسب شناخت دنیای گذشته را محور بحث قرار خواهیم داد.2. شناخت گذشته: شواهد و تفسیر
اجازه بدهید شناخت خود از جنگ جهانی دوم را با مثالی بررسی کنیم. بیش از نیم سده پس از آن رویداد هنوز افراد بسیار زیادی هستند که آن را به یاد میآورند. پنجاه سال دیگر کسی آن رویداد را به یاد نخواهد آورد، ولی در آن هنگام همین خاطرات، منبعی غنی، هر چند همیشه ناقص و قابل تردید، برای شناخت خواهد بود. حجم عظیمی از مواد و منابع نیز - سلاحها، یونیفرمها، ماسکهای گاز، دفترهای جیره بندی و از این قبیل - از آن روزها باقی مانده است. شواهد غیر مستقیم یا منفی - مانند مکانهای بمباران شده یا ساختمانهای بازسازی شده- هم وجود دارد؛ چیزهایی که میبایست باقی میماندند ولی نماندهاند، مانند هیروشیما. همچنین شواهد و اسناد تصویری بسیار زیادی - طرحها، نقاشیها، عکسها، فیلمها- موجود است. ولی حجم بسیار عظیمی از شواهد، نه این چیزها، بلکه واژهها- خاطرات، نامهها، اسناد رسمی- یا، به بیان کوتاه، هر گونه اسناد خصوصی و عمومی است. البته کتابها، مجلات، روزنامهها و جزوهها را هم میتوان به شمار آورد. همهی اینها و چیزهای دیگری که به محدودهی زمانی 1 سپتامبر 1939 تا 14 اگوست 1945 تعلق دارند، شواهد اصلی جنگ نامیده میشود. از 1945 به این سو، کتابها و مقالات پر شماری دربارهی جنگ منتشر شده است که شواهد دست دوم جنگ را تشکیل میدهند.دربارهی این موضوع شواهد و دادههای اصلی و فرعی چنان زیادی وجود دارد که میتوان فرض کرد همه یا تقریباً همهی آنچه را که نیاز داریم بشناسیم میشناسیم. ولی این کار بسیار دور از واقعیت است. خاطرات اغلب قابل اعتماد نیست، بیشتر شواهد و دادههای مادی از بین رفته است، اسناد گم شده یا آگاهانه نابود شده است، و دهها میلیون شاهد مردهاند. شکافهای شناختی حاصل از این کاستیها بدان معناست که بسیاری مسائل و موضوعهای مهم حل ناشده مانده است. در جریان محاکمهی افراد متهم به جنایات جنگی در نورنبرگ به سال 1946، چندین کامیون سند و صدها شاهد گرداوری شدند، ولی در هیچ مورد تصمیمگیری قطعی ممکن نبود. از آن تاریخ به بعد، مورخان هنوز بر سر چنین پرسشهایی بحث میکنند که مسئولیت مردم آلمان در یهودکشی چه اندازه بود؛ آیا فرانسه در 1940 بدون اینکه ضرورتی داشته باشد تسلیم شد، چرا در دسامبر 1941 هیتلر به ایالات متحد اعلان جنگ کرد؛ چرا ایالات متحد در پرلهاربر غافلگیر شد؛ آیا نبرد هیتلر در بالکان در بهار 1941 باعث شکست روسیه در سال بعد بود ... و از این قبیل.
این مسائل، مانند اکثر مسائل تاریخی دیگر، تفسیر شواهد در دسترس را به موضوع اصلی بحث تبدیل میکنند. شاید اگر شواهد بیشتری وجود داشت بسیاری از این مسائل تقریباً حل میشد، ولی در اغلب موارد نمیتوان کاری در این زمینه انجام داد. مهم است یادآوری کنیم که در قلمرو تاریخ، حقیقت تا حدودی به شواهد موجود بستگی دارد و به همین دلیل است که مورخان جدی همیشه در جستوجوی شواهد بیشتری هستند. البته یافتن شواهد و تفسیر آنها پابهپای هم پیش میرود و یکی منتظر دیگری نمیماند. با وجود این، فقط پس از بررسی همهی شواهد موجود میتوان تفسیر را تکمیل کرد. شواهد و تفسیر دو ستون شناخت تاریخی است.
3. شواهد برای آنچه روشن و آشکار نیست
مهم است بدانیم که شواهد در تاریخ نیز، مانند علم و حقوق، ضروری است، دقیقاً به این دلیل که حقیقت مورد نظر ما آشکار نیست. اگر در حقوق حقیقت آشکار و روشن باشد، نه دادگاهی در میان خواهد بود نه دعوایی، و کار فقط به تعیین جریمه یا خسارت محدود میشد. برای حلوفصل یک دعوای حقوقی، باید شواهد، یا چیزهایی که آشکار و روشن هستند، در دادگاه ارائه شود. در حوزهی علم هم برای تأیید یا رد نظریه ها نیازمند شواهد هستیم. مثلاً روشن است که اجسام سنگین سقوط میکند ولی روشن و معلوم نیست که، در صورت مساوی بودن شرایط دیگر، آیا همهی اجسام با سرعتی یکسان سقوط میکنند، و در تاریخ هم بیش از همهی علوم و حوزههای دیگر به شواهد نیاز است، زیرا تاریخ دربارهی گذشته - که چیزی از آن اکنون روشن و معلوم نیست- است. در هر کدام از این حوزهها ما به کمک آنچه آشکار و روشن است در راه رسیدن به حقیقتهایی که ناروشن و نامعلوم هستند پیش میرویم.در حقوق، علم تجربی یا تاریخ، پارهای از شواهد به ندرت قطعی و مسلم است. حتی کل شواهد هم مسئله را کاملاً حلوفصل نمیکند. همهی آنچه حقوق انگلیس نیاز دارد این است که استدلال پشت ادعا به صورتی فراتر از شک معقول طرح و بیان شود. اگر تقاضا بیشتر از این بود، اکثر دعواها، مانند دعوای جارندایز علیه جارندایز (1) به جایی نمیرسید. در علم هم هر نظریه کاملاً موقتی است و فقط تا زمانی میتوان آن را حفظ کرد که نظریهای بهتر جایگزین شود. هیچ دانشمندی باور نمیکند که ما به حقیقت مطلق رسیدهایم. هیچ مورخی هم مدعی رسیدن به حقیقت نهایی و مطلق نمیشود. شواهد فقط به اثبات کردن یا باطل کردن گرایش دارند. هم در علم و هم در تاریخ بسیاری چیزها چنان به خوبی استدلال و اثبات میشوند که فراتر از شک و تردیدی موجه و معقول قرار میگیرند. ولی نباید فراموش کنیم که چگونه اغلب در تاریخ علم چیزهایی به نظر تردیدناپذیر، به صورتی جدی زیر سؤال رفتهاند؛ مانند زمینمحوری، فلوژیستون، اتر و زمان مطلق. از آنجا که تاریخ ماهیتاً به اندازهی علوم فیزیکی دقیق نیست، نباید انتظار داشته باشیم که یافتههای آن کمتر از آن علوم تردیدپذیر باشد، چنانکه ارسطو بیان میکند، نباید انتظار داشته باشیم که یک علم بیشتر از ماهیت خود دقیق باشد.(3) همیشه باید توازنی ظریف میان شک معقول و یقین معقول باشد و از این رو، برای فرد جزم اندیش و برای یک شکاک تمام عیار جایی در مطالعهی تاریخ وجود ندارد. برای پژوهشگران فکور و دقیقتر تاریخ، این تفاوت ظریف همواره جالب و جذاب است.
سن پل میگوید که "ایمان شاهدی برای چیزهای دیده نشده است.، ولی این امر فقط در مورد ایمان صدق نمی کند. ردپاهای گلآلود و راهرو و به گوش رسیدن صدای موسیقی پاپ از اتاق خوابها حکایت از آن دارد که بچهها از مدرسه برگشتهاند، هر چند که هنوز دیده نمیشوند. استفاده از شواهد برای چیزهای دیده نشده کاری پیچیده و رمز و رازآلود نیست. پیآیندهای آشنای رویدادها به اندازهای تکرار میشوند که ما میتوانیم کل پیآیند را از روی مرحلهی آخر استنتاج کنیم. ذرت رسیدهی کشتزار (آنچه دیده میشود) شاهد معتبری برای شخمزنی و بذرافشانی پیشین (آنچه دیده نمیشود) است. بنابراین، در اکثریت عظیم موارد استفاده از شواهد کنونی حاضر برای رویدادهای گذشته، مشکل و مسئلهای وجود ندارد. ولی تاریخ و باستانشناسی با مواردی مسئلهدارتر و معمولاً دورتر سروکار دارند.
4. شواهد اخذ شده از بقایا
برخی از موارد نامبرده، معمولاً به دلیل نبود شواهد، پذیرای راهحلی فراتر از تردید معقول نخواهد بود. ولی میتوانیم با اطمینان امیدوار باشیم که در آینده به شناختی بیشتر از آنچه فعلاً داریم، دست خواهیم یافت. شگفت اینکه همهی شواهد لازم برای آن شناخت آتی، اکنون وجود دارد. در واقع میتوانیم فراتر برویم و به خود یادآوری کنیم که همهی شواهد لازم برای کل شناخت ما نسبت به گذشته، گذشتهی زمینشناختی، باستانشناختی یا تاریخی، اکنون موجود است. این شواهد هرگز بیشتر نمیشود، گر چه ما شاید با اطمینان انتظار داشته باشیم که میزان بیشتری از آن شواهد را کشف کنیم. اگر چنان تصوراتی ما را افسرده میکند، میتوانیم با تصوری معکوس، خود را کمی دلگرم کنیم: هر چیز که اکنون موجود است، شواهدی برای گذشته فراهم میکند. مشکل این است که شیوهی استفاده از آن را بدانیم. در سدهی بیستم بسیاری از جالبترین پیشرفتها در مطالعهی تاریخ عبارت بوده است از آموختن شیوهی بهرهگیری از شواهد تاکنون نادیده گرفته شده؛ مانند نشانهای تخصصی، اسم مکانها، پرچینها، آوازههای مردمی محلی، گروههای خونی. اکنون میتوانیم DNA میتوکوندریال (4)را هم به این موارد بیفزاییم که ردیابی نسلهای انسانی از طریق تبار زنانه را امکانپذیر میکند.موفقیت و پیشرفت هنگامی فرا میرسد که بر ما معلوم شود آنچه مدتها وجود داشته است (مانند نام مکانها یا گروههای خونی) بقایای گذشته است. ولی یک چیز باقی مانده از گذشته، هر چند آشکار و روشن باشد، شاهد و سندی به شمار نمیآید مگر اینکه بدانیم چگونه میتوان از آن به عنوان شاهد و مدرک استفاده کرد. اغلب گفته میشود، "تاریخ عبارت است از هر چیزی که دور و بر ما وجود دارد". اگر منظور از "تاریخ"، "گذشته" باشد، این گفته آشکارا نادرست است.ولی اگر منظور "چیزهای باقی مانده از گذشته" باشد، همه جا و همیشه صادق است. هر چه که مدتی بیش از چند لحظه وجود داشته باشد، احتمالاً کمی تغییر یافته، و باقی ماندهای اندکی متفاوت از خود پیشین خود، است. مثلاً پوشاکی که میپوشید، به این معنا، بقایای پوشاک نویی است که هفتهها، ماهها یا سالها پیش خریدهاید. خود شما هم باقیماندهی همان کودکی هستید که زمانی بودید. مهارت این است که مراحل اولیهی یک شیء را از روی وضع کنونی آن استنتاج کنیم. هنگامی که این کار انجام شود، آن شیء حاضر (باقی مانده) به شاهد و مدرکی برای حالت قبلی همان شیء تبدیل میشود. گذشته، که عرصهی تاریخ است، از حالات اولیهی چیزها تشکیل میشود نه حالات کنونی آنها. این ادعا در مورد افراد، اسناد، نهادها، پرچینها، چشماندازها یا ملتها مصداق مییابد. بنابراین، ضروری است فرایندهای تبدیل و تحول چنین چیزهایی را درک کنیم.
5. بازسازی گذشته
مهارت اصلی مورخ (زیرا مورخان مهارتهای کوچکتر و فرعیتری هم دارند) عبارت است از توانایی برای کشف آنچه بوده از روی آنچه هست. البته باستانشناسان، دیرینشناسان، زمینشناسان، نسخهشناسان، مرمتکنندگان آثار هنری و نسخههای قدیمی، کارآگاهان، و در واقع هر شخصی که وظیفهی او "بازسازی، بخشی از گذشته باشد نیز وجوه گوناگون این مهارت را دارا هستند. مثلاً هنگام راه رفتن در بیشهای، متوجه چند تکه پر روی زمین میشوید و تعجب میکنید که آن پرها چگونه به اینجا رسیدهاند. سرپرست آنجا یا شکاربان با یک نگاه به شما خواهد گفت که نه تنها چه پرندهای آنجا مرده است، بلکه به دست چه چارپا یا پرندهای و تقریباً چه زمانی کشته شده است. این بقایا برای هر دو نفر شما روشن است، ولی آنها فقط از نظر شما شواهدی به شمار میآید. اغلب ادعا میشود که یک چیز شاهد چیزی دیگر است. مثلاً از لحاظ صوری X شاهد Y است. ولی این عبارت فقط دلالت بر این دارد که X دربرگیرندهی اطلاعات بالقوه دربارهی Y است که کافی نیست. ماباید بپرسیم شاهد از نظر چه کسی؟ زیرا بقایا خود سخن نمیگویند. انسانها، با تبدیل شواهد چونان بقایا به شواهد چونان استدلال، آنها را به سخن گفتن وا میدارند". به بیان دقیق، باید بگوییم که برای X, Z شاهد Y است. بنابراین، روشن است که گواه یا شاهد بیانگر رابطهای دوسویه (میان X و Y ) نیست، بلکه با پیوند دادن X,Yو Z، بر رابطهای سو سویه دلالت دارد. در کل این فرایند, Z مهمترین عامل است. هوش و تجربهی این عامل است که او را قادر میسازد میان اثر باقیمانده (آنچه دیده میشود) و رخداد یا حالت گذشته (آنچه دیده نمیشود) پیوند برقرار کند. مهارت اکتسابی متخصص (مورخ، شکاربان، دیرینشناس) است که پیوند میان حال و گذشته را برای ما برقرار میسازد. تاریخ، مانند شکار، زمینشناسی، کاراگاهی، و از این قبیل، برحدسیات و گمانهزنیها استوار است. در همهی این موارد، حدسیات، حتی حدسیات متخصص، ابطالناپذیر نیست. به بیان دقیق، نتایج و یافتههای آنها، امر مسلم، نیست. در بسیاری موارد آن نتایج تردیدناپذیر نیست. با وجود این، حدسیات و نظرات متخصصها، معتبرترین حدسیاتی هستند که در اختیار داریم. حتی در کتاب مقدس هم تاریخ و دیرینشناسی مستقیماً با دستی الهی نوشته نشده است. فقط در حقوق و سیاست استثناهایی آشکار به چشم میخورد. نتایج محاکمات توسط هیئت منصفه تعیین میشود، احتمالاً به این دلیل که اعضای هیئت متخصصان زندگی عادی هستند. در دموکراسیها نیز مردم حکومتها را بر میگزینند، احتمالاً نه به این دلیل که آنها (مانند سیاستمداران و کارمندان) متخصص امر حکومت داری هستند، بلکه به این دلیل که در اداره شدن و تبعیت از حکومت تجربه دارند.6. سه مرحلهی استفاده از شواهد
هنگام استفاده از شواهد (در تاریخ یا حوزههای دیگر) سه مرحله را باید مد نظر قرار داد. مرحلهی نخست بررسی آثار و بقایا و حصول اطمینان کامل از این امر است که این بقایا همان است که به نظر میآید باشد؛ یعنی نه آنچه بوده است (که مرحلهی بعدی است)، بلکه آنچه اکنون هست: سنگ، نه بتون؛ پوست، نه کاغذ؛ طلا، نه سکه، و از این قبیل. مرحلهی دوم تلاش برای بازشناسی سیر تحول تاریخی آن است: چگونه به اینجا رسیده است، چه تغییراتی کرده و تحت تأثیر چه عواملی تغییر کرده است. در این مورد مثلاً یک خانهی متروکهی کلنگی را در نظر بگیرید. این مرحله اغلب به ردیابی مراحل و فرایندهای پیشین، مانند مورد کشتزار ذرت، مربوط میشود. در مورد یک شیء کوچک (یک سند یا یک زیور) ما باید گفتههای مورخان هنر دربارهی "اصل و منشأ، این شیء- از زیر دست چه کسانی گذشته است و آنان چه کارهایی بر روی آن انجام دادهاند- را دنبال کنیم. فقط در مرحلهی سوم است که به منشأ و ریشههای آن میپردازیم. در این مرحله پرسشهای مهم عبارت است از اینکه شیء مورد نظر چگونه و چرا، به دست چه کسی و با چه منظوری، با چه سیاقی (شیوهها و روشهای غالب)، و در چه شرایطی ساخته شده است. در این مرحله، مفهوم کلیدی مفهوم معناست با جنبههای متعدد آن. منظور سازنده (مثلاً زرگری که سنجاق سینه ساخته یا نویسندهی نامه) چه بوده است؟ برای دریافت کننده یا مردم عادی آن روزگار چه معنایی داشته است؟ در این مورد مثلاً یک آواز را در نظر بگیرید. برای ما چه اهمیتی دارد؟ همهی این پرسشها هنگامی طرح میشود که معنای اثر یا چیز باقیمانده مد نظر ما باشد. به ویژه اهمیت دارد که در تاریخ بکوشیم تا از قصد نویسندهی یک سند آگاه شویم. آیا او برای دیگران- ما فوقهای خود، مخالفان خود یا نسلهای آینده - مینویسد؟ یا فقط برای خود مینویسد، مانند خاطرات یا گزارش؟ اگر مورخ بداند یا حدس بزند که فرد مورد نظر برای دیگران مینوشته، باید محتاطتر باشد. نویسندگان بسیاری (از هرودت و توسیدید به این سو) در واقع میخواسته اند شواهدی برای عصرهای آینده فراهم کنند.7. تعارض شواهد
در بسیاری موارد، مورخ (مانند متخصصان دیگر) به تعارض شواهد برخورد میکند. تفسیرهایی که پیش از او در مورد آثار و بقایای معینی عرضه شدهاند با دستهی دیگری از تفسیرها تفاوت دارند و نوعی برخورد تفسیرها وجود دارد. هنگام تصمیمگیری در مورد تفسیرها، او با کتابها و همکاران مشورت خواهد کرد. حتی ممکن است تا دستیابی به شواهد بیشتر، اظهارنظر را به تعویق اندازد. ولی گذشته، که در برابر چشمان ما نیست، چنان مبهم و ناروشن است که نتیجهگیریها و یافتههای مربوط به موضوعهای مهم، ناگزیر باید بر حدس و نظرهای کاملاً متوازن استوار باشد. در حوزهی علم تجربی، تی.اچ.هاکسلی از "تراژدی بزرگ علم یا همان قتل فرضیهای زیبا و ظریف به دست واقعیتی زشت" سخن میگوید. البته این اتفاق در تاریخ هم میافتد، هر چند قاتل، شواهد جدید است نه واقعیتی جدید.8. تاریخ استوار بر شواهد؟
پس شواهد زیربنای تاریخ است، زیرا، اگر به معنای گستردهتر تعریف کنیم تا خاطره را هم در برگیرد، سازندهی تنها پل میان گذشته و حال است. با وجود این، آثار و بقایا خود نمیتوانند سخن بگویند. پیوندی که آنها برقرار میکنند باید به وسیلهی ذهن انسانی درک شود. این درک گاهی بسیار ساده است، مانند هنگامی که کدبانوی خانه با دیدن کیک سوخته پی میبرد که آن را بیش از حد روی اجاق باقی گذاشته است. گاهی هم چنین درکی پیچیده و دشوار است، مانند هنگامی که مورخ میکوشد نابودی کرت مینوآن یا افول امپراتوری روم را تبیین کند.باید به خاطر داشته باشیم که بخش عمده، هر چند نه، به هیچ روی، و نه همهی شواهد تاریخی منابع نوشته است. جایی که اینگونه منابع وجود نداشته باشد (هرگز نوشته نشده باشد یا بعداً نابود شده باشد) ما میتوانیم به شناخت اندکی دست یابیم. این موضوع در سدهی بیستم که تقریباً ارتباطات نوشتاری همگانی جای خود را به تلگراف، تلفن، رادیو و روشهای الکترونیکی دیگر داده، اهمیتی ویژه یافته است.
رشتهی تاریخ (تشبیه را عوض کنیم) روی دو پایه پیش میرود: شواهد و تفسیر. هر یک از پایهها را باید با احتیاط کامل مورد استفاده قرار داد. شواهد، پیش از شکلگیری هر تفسیری، خود، عامل عمدهی گرایش وجانبداری در تاریخ است. بنابراین، شور و شوق برای مورد بحث قرار دادن پرسشهای مربوط به تفسیر نباید باعث نادیده گرفتن این واقعیت شود. باید پیش از توجه به گرایش موجود در تفسیر، گرایش موجود در شواهد را مورد توجه قرار داد. یکی از عوامل وجود گرایش در شواهد شانس و تصادف صرف است. کاملاً تصادفی است که آنچه اتفاق میافتد ثبت بشود یا نشود. حتی تصادفیتر است که آنچه اتفاق افتاده، سالم مانده باشد؛ چه کتابهای گم شدهی لیوی (5) مدنظر باشد، یا اسناد شهر پاریس قبل از 1871، یا اسناد وزرای کابینهی بریتانیا در اوایل سدهی بیستم.(6) ولی گرایش و جانبداریِ بیشتر، از این واقعیت ناشی میشود که تاریخ را فاتحان مینویسند نه مغلوبان. به همین دلیل، اطلاعات ما دربارهی عملکرد نورمانها در انگلستان در طول یک سده پس از سال 1066، بیشتر است از اطلاعات ما دربارهی عملکرد انگلستان. به طور کلی، ما دربارهی مردان بیشتر از زنان، دربارهی بردهداران بیشتر از بردگان، دربارهی امپریالیستها بیشتر از مردم زیر سلطهی آنها، دربارهی پلیس بیشتر از زندانی، دربارهی کهنسالان بیشتر از جوانان، دربارهی زمینداران بیشتر از دهقانان، دربارهی بورژوازی بیشتر از پرولتاریا، دربارهی مسیحیان بیشتر از رومیها، دربارهی حکومتها بیشتر از شورشیان، از این قبیل موارد، میدانیم. افزون بر این مسائل، ما باید نسبت به مقاصد "فاتحان" و تلاشهای آنان برای سانسور یا تحریف اسناد و مدارک محتاط باشیم.(7) در واقع بسیاری از اسناد، نه فقط خاطرات مردان و زنان معمولی، "به منظور ثبت و ضبط شدن" تهیه و تدوین میشود. هدف از این کار آشکار کردن حقیقت برای آیندگان نیست، بلکه تحریف یا پوشاندن آن است (همچنین ر.ک: Bloch, 1954,pp.60-1).
پینوشتها:
1. این واژه ممکن است به جریان رویدادها که در واقع رخ می دهد معطوف باشد (تاریخ1) یا به آنچه درباره آن رویدادها باور داریم و می نویسیم (تاریخ 2). گاهی این دو معنای متمایز را "تاریخ - چونان - رویداد" و "تاریخ - چونان- گزارش" مینامند.
2.Jarndyce V.Jarndyce, اشارهای است به دعوای در شخصیت رمان خانهی سرد چارلز دیکنز که سرانجام هزینهی دعوا بر کل ارزش ملک مورد دعوا بالغ میشود.م
3. Nicomachean Ethics, 1094b.
4. mitichondrial, نوعی ساختمانهای بسیار ریز که در سلولهای همهی موجودات وجود دارند.م
5.Titas Livias یا Livy (59-17 پس از میلاد)، مورخ رومی که 124 کتاب به یادماندنی او دربارهی تاریخ روم، او را در ردیف برجستهترین نویسندگان این حوزه قرار داد.م
6. در این مورد ر.ک: Vincent (1995, p. 13).
7. مثلاً بحثهایی در بارهی اقدامات انگلیسیها در دستکاری تاریخ جنگ جهانی اول در Denis Winter, Haig"s Command (1991)
استنفورد، مایکل، (1392)، درآمدی بر فلسفهی تاریخ، ترجمه: احمد گل محمدی، تهران: نشر نی، چاپ ششم