فرآیندها و شالوده‌های اجتماعی

مورخ (از لحاظ اخلاقی و شناخت‌شناسی) با همنوعان خود سرو‌کار دارد، و مسئولیت‌های او به انسان‌های زنده محدود نمی‌شود، بلکه مردگان و انسان‌های هنوز به دنیا نیامده را هم در بر می‌گیرد. تداوم و پیوستاری نژاد بشر، و بنابراین
سه‌شنبه، 3 شهريور 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرآیندها و شالوده‌های اجتماعی
 فرآیندها و شالوده‌های اجتماعی

 

نویسنده: مایکل استنفورد
مترجم: احمد گل محمدی



 

1. تداوم و تغییر

مورخ (از لحاظ اخلاقی و شناخت‌شناسی) با همنوعان خود سرو‌کار دارد، و مسئولیت‌های او به انسان‌های زنده محدود نمی‌شود، بلکه مردگان و انسان‌های هنوز به دنیا نیامده را هم در بر می‌گیرد. تداوم و پیوستاری نژاد بشر، و بنابراین تداوم تاریخ او را هرگز نباید از نظر دور داشت. از سوی دیگر، تغییر هم مانند تداوم ویژگی بخش تاریخ است. ما در جهانی رو به گسترش زندگی می‌کنیم و چونان موجودی زیستی، در چهارچوب یک فرایند تحول قرار داریم که احتمالاً تا زمان جریان داشتن حیات بر روی کره‌ی زمین تداوم خواهد داشت. سوم اینکه، هر نسل، هم از والدین خود یاد می‌گیرد و هم از تجربه‌ی خود. موقعیت‌های اجتماعی و تاریخی هرگز دقیقاً تکرار نمی‌شوند، فقط به این دلیل که انسان‌ها از آنچه قبلاً اتفاق افتاده، کم و‌بیش آگاه‌اند. بنابراین دلایل می‌توان گفت که هر موقعیتی که انسان در آن قرار می‌گیرد هیچ‌گونه همانند پیشین ندارد و هرگز دقیقاً تکرار نخواهد شد. دگرگونی قاعده‌ی روزگار است و حتی علی‌رغم وجود جوامعی کاملاً ناآگاه از دگرگونی تاریخی، این ادعا صادق است. کارلو لوی دهقانان یک روستای دور‌افتاده‌ی ایتالیایی دهه‌ی 30 را چنین توصیف می‌کند: "اینجا که همه چیز، از لحاظ تأثیرگذاشتن بر یکدیگر، یکپارچه و واحد قلمداد می‌شود، آنها حتی نمی‌توانند از وجود خود چونان افراد آگاه شوند ... آنها در جهانی که مستقل از اراده‌شان کار می‌کند، زندگی فلاکت‌باری دارند (Carlo Levi" 1982,p.79).
اگر تغییرات به صورتی کاملاً تصادفی شکل می‌گرفت، تغییر به امری گیج‌کننده تبدیل می‌شد. ولی خوشبختانه جهان پر است از فرایندهای قاعده‌مند. گر‌چه اکنون می‌دانیم که حرکت‌های آسمان‌ها کاملاً منظم نیست، این حرکت‌ها هزاران سال برای اندازه‌گیری زمان مورد استفاده قرار گرفته است؛ زیرا خورشید و ماه برای اکثر مقاصد عملی به اندازه‌ی کافی منظم هستند. دیگر فرایندهای منظم و تقریباً پیش‌بینی‌پذیر، فرایندهای زیستی هستند. موجوداتی مانند دانه‌ها، هاگ‌ها یا تخم‌ها رشد می‌کنند، تولید مثل می‌کنند، می‌میزند و نسل دیگری جای آنها را می‌گیرد. نر و ماده‌های گیاهی یا جانوری ژن‌ها را به گونه‌ای ترکیب می‌کنند که هرگز نسلی دقیقاً عین نسل‌(های) پیشین باز تولید نمی‌شود. از عصر نوسنگی، که حدود ده هزار سال پیش آغاز شد، به بعد، مشاهده و مطالعه‌ی دقیق رشد گیاهی و جانوری برای کشاورزان و شاید حتی شکارچیان قبل از آن تاریخ امری حیاتی بوده است. تجربه‌ی فراگیر پرورش حیوانات اهلی بود که داروین را به نظریه‌ی منشأ انواع رهنمون شد؛ نظریه‌ای که چونان بزرگ‌ترین ایده‌ی واحد تا به امروز، توصیف شده است. در سده‌ی نوزدهم با تحول علوم زمین‌شناسی و شیمی در کنار تحول زیست‌شناسی تکاملی، به درکی جدید از محیط طبیعی خود و چگونگی پیدایش آن دست یافتیم، هر چند یک سده‌ی بعد، نگرانی جدی داریم که مبادا این امر بسیار خطرناک و زیانبار باشد. به هر حال، درک این فرایندها بسیار مهم است.

2. فرایندهای جامعه

گر‌چه فرایندهای طبیعی تا این حد مهم است، برای اکثر مورخان فقط اهمیت اندکی دارد. مشغله‌ی ذهنی اصلی آنها فرایندهای جامعه است. روابط ما با دنیای طبیعی لازمه‌ی زندگی است، زیرا ما باید شکم خود را سیر کنیم، پوششی داشته باشیم و خود را گرم نگه داریم. ولی همه‌ی اقتصادها، اندرکنش‌های اجتماعی و فرهنگ‌ها که نمادها، تصورات و آفرینندگی‌های آنها به زندگی ما معنا می‌دهد، بر همین لوازم و بنیادهای ساده استوار است. چنانکه ارسطو چند صد سال پیش بیان کرد، انسان موجودی است "وابسته به اجتماع (یا دولت) منظم و سازمان یافته".(1) از دیدگاه او زندگی انفرادی ودر تنهایی شایسته‌ی چارپا یا خداوند است نه انسان. به طورکلی انسان از لحاظ ظاهری و مادی گوناگون است، ولی این گوناگونی در مقایسه با گوناگونی‌های تولیدات فرهنگی و اجتماعی ناچیز است. فقط چندین هزار نوع زبان داریم. پوشش، مصنوعات، آداب و رسوم، و روابط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی هم گوناگون‌تر و حتی پرشمارتر است. در مورد ویژگی‌های روانی و شخصیتی نیز چنین ادعایی می‌توان کرد. آیا ذهنیت دو فرد دقیقاً عین هم است؟ قوانین و آداب، حکومت‌ها و شرکت‌های تجاری، کشتزارها و کارخانه‌ها، و امور مرسوم و معمول در هنر و پوشش، موسیقی و ادبیات، باشگاه‌ها، جوامع، نهادها و سازمان‌ها، جملگی بر فعالیت‌های انسان تأثیر می‌گذارند؛ یعنی آن فعالیت‌ها را امکان‌پذیر ولی در عین حال محدود و مهار می‌کنند. آنها "طبیعت ثانویه" ما را ایجاد می‌کنند که به "طبیعت اولیه‌ی"مبتنی بر وراثت‌ها اضافه می‌شود. همه‌ی این مظاهر جامعه و فرهنگ چارچوبی به وجود می‌آورند که مردان و زنان در محدوده‌ی آن جویای قدرت، ثروت و منزلت و همچنین اهداف ارزشمند‌تر عقلانی و معنوی بوده‌اند و هنوز هم هستند. پس هم مورخان و هم عالمان اجتماعی باید با این سه منبع کنش انسان (وراثت؛ چارچوب و رسم‌اجتماعی، و تصمیم فردی) دست‌و‌پنجه نرم کنند.
این شالوده و چارچوب اجتماعی پیچیده از فرایندهای پر‌شماری تشکیل می‌شود. ما برای زندگی در جامعه‌ی مدنی نیازمند دست‌کم شناختی نسبتاً کارآمد در مورد فروشگاه، مدرسه، بانک، نظام حمل‌و‌نقل و از این قبیل هستیم. مورخ، در مقام یک شهروند، چنین شناخت کارآمد را درباره‌ی جامعه‌ی خود و درباره‌ی تجربه‌ی درونی و مهم روابط شخصی داراست. بر پایه‌ی این شناخت، او می‌تواند فرایندهای (کم و بیش) متفاوت تشکیل دهنده‌ی شالوده‌ی جامعه‌ی مورد مطالعه را تا حدودی درک کند؛ جامعه‌ای که به تاریخ او شکل و ویژگی می‌بخشد. از این لحاظ هم درک فرایندها بسیار مهم است.

3. زندگی‌های فردی

سرانجام به موضوع عملکردهای مردان و زنان در گذشته می‌پردازیم. بسیاری از زندگی‌های فردی ثبت و ضبط شده است ولی اغلب آنها نشده است. این میزان نسبتاً اندک چگونه ضبط و برای تاریخ گزینش شده است؟ یک تبیین آشکار این است که آنها در زمان خود مهم بوده‌اند، زیرا عملکرد (مثلاً) حکمرانان و فاتحان هزاران زندگی دیگر را تحت تأثیر قرار می‌دهد. تبیین دیگر اینکه بسیاری قدیسان و قهرمانان از آن‌رو در حافظه‌ها و خاطرات باقی مانده‌اند که غیر عادی بوده‌اند. اکثر مردم نه قدیس هستند نه قهرمان. جایی که ایمان، نیکوکاری یا شجاعت مورد تحسین و ستایش باشد، افراد دارای آن ویژگی‌ها، به دلیل ندرت و شمار بسیار اندک، ارزشمند خواهند بود. شناخت انسان‌هایی که با گذشت زمان اهمیت یافته‌اند از شناخت انسان‌هایی که در زمان حیات خود و از دیدگاه معاصران خود مهم بوده‌اند، دشوارتر است. این ادعا به ویژه در مورد هنر و علوم صادق است که شناخت و بازتابی اغلب با تأخیر صورت می‌گیرد؛ مانند جوتو و ورمیر، کپرنیک و ماندل. (2) بنابراین، کار مورخ در شناخت این گونه افراد معمولاً دشوارتر است از شناخت افرادی که در زمان خودشان مهم بوده‌اند و جزئیات زندگی آنها در خاطرات و حافظه‌ها باقی مانده است. تبیین آخر اینکه نباید فراموش کنیم در بیشتر موارد شانس و تصادف محض تعیین کننده‌ی بقا یا فنای شواهد است، به ویژه در مورد دنیای باستان. مثلا، بخش عمده‌ی آثار متعلق به یونان و امپراتوری روم باقی نمانده است.
تفسیر و درک زندگی‌های فردی از چند جنبه جالب است. اغلب ادعا می‌شود که مورخان برتری ذاتی بر دانشمندان علوم طبیعی دارند، زیرا خود از جنس همان موجوداتی هستند که بررسی و مطالعه می‌کنند. در واقع معمولی‌ترین و ساده‌ترین زندگیِ مورد بررسی مورخ با زندگی رنگارنگ فرد/ مانند تیمور لنگ یا مسالینا (3) چندان همسان نیست. افزون بر این مورخ هم انسانی است مانند انسان‌های مورد مطالعه‌ی خود و وجه مشترک او با آن انسان‌ها، بیشتر است از وجه مشترک بلور‌شناس با یک بلور یا حشره‌شناس با یک سوسک. آر. جی. کالینگوود، یکی از بهترین فلاسفه‌ی تاریخ، هنگام بحث درباره‌ی نظریه‌ی بازیابی خود که مورخ باید پندارها و اندیشه‌های گذشته را در ذهن خود بازسازی کند، بر این واقعیت تأکید می‌کند. یک ساخته‌ی انسانی (ابزار، نقاشی، نوشته) تبلور اندیشه‌های سازنده‌ی آن است. "برای کشف چیستی این تفکر، مورخ باید آن را دوباره در ذهن خود بازسازی کند (Collingwood, 1961,pp.282-3). ، از آنجا که ما نمی‌توانیم گذشته را ببینیم یا بشنویم، تنها پیوند مستقیم ما با پیشینیان خود بازاندیشی اندیشه‌های آنان است.
اینکه آیا درخواست کالینگوود امکان‌پذیر است یا نه، شاید قابل بحث باشد و دانستن اینکه شخص اندیشه‌ها وافکار مورد نظر را بازسازی کرده است دشوارتر و مسئله‌دارتر است. با وجود این، کالینگوود درست می‌گوید که ما می‌توانیم دیگران را به صورت درونی و باطنی درک کنیم، عمدتاً به این دلیل که ما خود انسان هستیم. مورخان یونانی و رومی خود را عمدتاً به تاریخ سیاسی محدود کردند و می‌خواستند همه‌ی کنش‌های انسانی را بر مبنای اخلاق تبیین کنند. بنابراین، بسیاری از آنچه را که شاید بخواهیم درباره‌ی دنیای باستان بدانیم از قلم انداخته‌اند. ولی این امتیاز وجود دارد که پیروی از روش‌های آنها آسان است، عمدتاً به این دلیل که ارزش‌های اخلاقی انسان‌های متمدن چندان متفاوت نیست. در مدت زمان بسیار زیاد (شاید از دوره‌ی رنسانس) ما قادر بوده‌ایم معاصران خود را در نوشته‌های توسیدید یا افلاطون و سیسرو یا تاسیتوس (4) بازشناسیم. پس این گفته‌ی هیوم چندان اغراق‌آمیز نیست که: "آیا یونانی‌ها و رومی‌ها را می‌شناسید؟" [برای این منظور] فرانسوی و انگلیسی را خوب مطالعه کن.(5) هنگامی که کالینگوود به بررسی مثلاً اندیشه‌های امپراتور تئودوسیوس می‌پردازد، احتمالاً در این باور هیوم سهیم شده است.

4. گوناگونی اجتماعی و فرهنگی

هیوم مدعی است که طبع بشر دگرگون نمی‌شود. این گفته هر اندازه هم درست باشد، بی‌گمان جوامع و فرهنگ‌ها دگرگون می‌شوند و دگرگونی برخی از آنها سریع‌تر است. در طول سده‌ی بیستم ما همه شاهد چنین دگرگونی‌های پر شتاب و گسترده بوده‌ایم. چنانکه تاکنون گفته‌ایم، تاکنون به نظر می‌رسد که طبع بشر از دو بخش تشکیل می‌شود: آنچه از طریق ژن‌ها به ارث می‌رسد؛ و آنچه به واسطه‌ی پرورش و تجارب زندگی فرد شکل می‌گیرد. در طول حیات چند سلولی‌ها بر روی زمین (بیش از نیم میلیون سال)، وراثت ژنتیکی مردان و زنان دو هراز سال پیش ممکن نیست در قیاس با وراثت در زمان کنونی بسیار متفاوت بوده باشد. ولی فناوری‌های آنها، نظام‌های اقتصادی آنها، دستگاه سیاسی آنها و نظام‌های اجتماعی آنها بسیار دگرگون شده است. جالب و، از آن رو که تقریباً ناممکن است، جالب‌تر است بکوشیم برآورد کنیم که اول، این نظام‌های اجتماعی و فرهنگی، در زمان و مکان خاصی از یونان یا روم باستان، چگونه بوده است و دوم اینکه، چه اندازه در شکل‌گیری شخصیت یک یونانی یا رومی تأثیر گذاشته است. کاتو (6) می‌توانست مدعی تعلق به دودمانی باشد که از لحاظ اجتماعی بر اصل و نسب هوراسه (7) بسیار برتری داشت، ولی کدام یک از آنها نویسنده‌ی بهتر و انسانی بزرگ‌تر بودند؟ و چرا؟
بخشی از جذابیت تاریخ باستان در این است که ما با مردان و زنان بسیار متمدن سرو‌کار داریم که از بسیاری جهات مانند خود ما بودند ولی مدت‌ها پیش در محیط اجتماعی و فیزیکی بسیار متفاوتی زندگی می‌کردند. با وجود این، مسائلی که پیشتر مطرح شد - مسائلی درباره‌ی ماهیت دقیق محیط اجتماعی و فرهنگی و میزان تأثیرپذیری شخصیت فرد از آن محیط و از ژن‌ها - تقریباً به همان اندازه برای تاریخ سده‌ی نوزدهم دشوار وجالب است که برای تاریخ سده‌ی نخست. چیز زیادی وجود ندارد که مورخ بتواند درباره‌ی وراثت ژنتیکی روشن کند - هر گونه پیشرفتی در این زمینه عمدتاً باید بر عهده ی دانشمندان و متخصصان واگذار شود - ولی او می‌تواند محیط اجتماعی و فرهنگی را بررسی و بکوشد تصور کند که این محیط تا چه اندازه در شکل دادن به شخصیت، اندیشه‌ها و کنش‌های کارگزاران تاریخی مؤثر بوده است. به همین دلیل است که تاریخ تاریخ‌نگاری مدرن از تاریخ سیاسی به نظام‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی- نخست به نظام‌های صوری (دین، علم، فلسفه، آموزش و هنر)، سپس به نظام‌های غیر صوری (آداب و رسوم، عادات، فرهنگ عامه، ذهنیت‌ها (8))- گراییده است.
در سال‌های پایانی سده‌ی بیستم مورخان درک می‌کنند که هیچ بخشی از زندگی بشر چنان بی‌اهمیت نیست که بتوان نادیده گرفت و هیچ فعالیتی چنان بیهوده نیست که شاید دیگر جنبه‌های تاریخ را تعدیل و بنابراین، فهم پذیرتر نکند. پیتر برک، ریچارد کوب، رابرت دارنتون، ناتالی زمون دیویس، لین هانت، رونالد هاتون، امانوئل له روی لادوری، لارنس استون، کیث توماس، ای. پی. تامپسون، ماکیل ووله (9) و بسیاری دیگر این نکته را به خوبی آشکار ساخته‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

1."zoon politikon" یا حیوان سیاسی
2.Giotto and Vermeer,Copernicu.s and Mendel
3.Messalina همسر سوم امپراتور روم (کلودیوس) که به بی بند‌و‌باری و دسیسه چینی‌های مرگبار درباری معروف بوده است.م
4.Tacitus مورخ رومی (120- 55 قبل از میلاد ).م.
5. در An Enquiry Concerning Human Understanding (1975), section VIII, # 65, p. 83.
6. Cato (95تا 46 قبل از میلاد)، معروف به کاتو جوان، دولتمرد بسیار محافظه کار رومی و مخالف سر سخت سزار است.م
7. Horace (65 تا 8 قبل از میلاد)، شاعر و طنز‌پرداز ایتالیایی و فرزند یک برده‌ی آزاد شده (65 تا 8 ق.م)
8.Mentalites
9.Peter Burke,Richard Cobb, Robert Darnton, Natalie Zemon Davis,Lynn Hunt,Ronald Hutton,Emmanuel Le Roy Ladurie, Lawrence Stone, Keith Thomas,E.P. Thompson,Michel Vovelle.

منبع مقاله :
استنفورد، مایکل، (1392)، درآمدی بر فلسفه‌ی تاریخ، ترجمه: احمد گل محمدی، تهران: نشر نی، چاپ ششم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط