زبان و تاریخ

زبان از جنبه‌های متعددی با فلسفه‌ی تاریخ ارتباط دارد. این بحث را با بررسی دو جنبه آغاز می‌کنیم. جنبه‌ی نخست به تاریخ‌نگاری یا آنچه تاریخ 2 نامیده‌ایم مربوط می‌شود و جنبه‌ی دوم هم به تاریخ 1 یا جریان بی‌پایان رویدادهایی
چهارشنبه، 4 شهريور 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زبان و تاریخ
 1. زبان و تاریخ

 

نویسنده: مایکل استنفورد
مترجم: احمد گل محمدی



 

1. تاریخ و غربال زبان

زبان از جنبه‌های متعددی با فلسفه‌ی تاریخ ارتباط دارد. این بحث را با بررسی دو جنبه آغاز می‌کنیم. جنبه‌ی نخست به تاریخ‌نگاری یا آنچه تاریخ 2 نامیده‌ایم مربوط می‌شود و جنبه‌ی دوم هم به تاریخ 1 (1) یا جریان بی‌پایان رویدادهایی که در چارچوب آنها زندگی می‌کنیم. محور جنبه‌ی اول این واقعیت بدیهی ولی مهم است که اکثر شواهد و داده‌های فراروی مورخ و اکثر محصولات مورخ در قالب زبان، معمولاً نوشتاری، بیان می‌شود. اگر به موضوعی مربوط به گذشته علاقه‌مند باشید احتمالاً آنچه را که مورخان درباره‌ی آن موضوع نوشته‌اند - منابع به اصطلاح دست دوم - خواهید خواند. اگر هم به اطلاعات بیشتری علاقه‌مند باشید، داده‌ها و شواهد تولید شده در آن زمان را مطالعه خواهید کرد (البته اگر رویداد مورد نظر متأخر باشد، به خاطرات افراد دخیل و مطلع نیز رجوع خواهید کرد که این منابع هم در قالب زبان، هر چند نوشتاری، عرضه می‌شود). اینها منابع دست اول به شمار می‌آید. بنابراین، تقریباً همه‌ی شناخت شما و من درباره‌ی گذشته، معمولاً چند بار، از صافی و غربال زبان عبور می‌کند. اجازه بدهید با بررسی جنگ هاستینگس در 1066 که گفته می‌شود تاریخی به یادماندنی و برجسته در تاریخ انگلستان است، این نکته را روشن‌تر کنیم. شما می‌توانید با مطالعه‌ی شماری کتاب‌های انگلیسی و برخی کتاب‌های فرانسوی، از این رویداد آگاه شوید. اگر آن کتاب‌ها علمی باشند، مستقیماً بر داده‌های اولیه استوار خواهند بود. البته محتمل‌تر است که شما کتابی عمومی، یک کتابخانه‌ی راهنما، یا یک کتاب درسی در این باره خوانده باشید که مطالب آنها از همان کتاب‌های علمی گرفته می‌شود. پس تا اینجا شناخت و دانش تاریخی شما از دو صافی عبور کرده است. بنابراین، باید پرسید که دانشمندان و مورخان دانش و شناخت خود را از کجا می‌گیرند؟ آنها عمدتاً به گاه‌شمار انگلوساکسون (2)، سندی معاصر ولی مختصر که به انگلیسی نوشته شده، آواز جنگ هاستینگس (3). که در 1067 به قلم یک اسقف فرانسوی نوشته شده، اعمال ویلیام (4)، به قلم کشیش دوک ویلیام در 1072، و بایو تاپستری، سندی مصور با متن لاتین که به دستور برادر ناتنی دوک تهیه شده است. از آنجا که زبان این منابع غریب است (انگلوساکسون و لاتین سده‌های میانی)، باید به انگلیسی ترجمه می‌شد که این هم صافی دیگری است. ولی البته حتی یک متن معاصر نیز خود نبرد، که به هر حال موضوع مورد علاقه‌ی شماست، نیست. رویدادهای آن روز ثبت شده است ولی نه کلاً بر مبنای مشاهده‌ی مستقیم، بیشتر شاید اکثر آنها باید به صورت منابع دست دوم در اختیار نویسنده قرار گرفته باشند. بنابراین، رویدادهای نبرد مورد نظر نخست توسط شاهد در قالب واژه‌ها بیان می‌شود، سپس نویسنده در قالب واژه‌های دیگری آنها را بیان می‌کند، در مرحله‌ی بعد به زبان انگلیسی ترجمه می‌شود (شاید توسط پژوهشگر)، سپس به زبان همان پژوهشگر بیان می‌شود، و حتی یک بار هم به صورت ساده بازنویسی می‌شود. پس شناخت ساده‌ی شما درباره‌ی رویدادی شناخته شده در تاریخ، چهار یا پنج بار از صافی زبان عبور می‌کند. با توجه به این نکته آیا تعجبی دارد که هم دانشجوی تاریخ و هم فیلسوف تاریخ باید توجهی جدی به این میانجی داشته باشد که شناخت و دانش او چندین بار از صافی آن عبور کرده است؟ تماشای منظره‌ای از پشت حتی یک جام ممکن است محدود و مخدوش کننده باشد، در حالی که ما معمولاً از پشت چندین "جام" به گذشته می‌نگریم. پس اگر خواستار حصول اطمینان از ویژگی‌های چشم‌انداز و منظره‌ی مورد علاقه‌ی خود هستیم، آیا نباید این جام شیشه‌ای [زبان] را به دقت بررسی کنیم؟ چند جمله‌ای هم درباره‌ی بایو تاپستری بگوییم. اطلاعات این منبع نه فقط به صورت کلامی بلکه عمدتاً به صورت تصویری هم هست. این تصاویر، بدون عبور از صافی زبان، مستقیماً توسط ما دریافت می‌شوند. ولی نباید تصور کرد که زنان خیاط، احتمالاً انگلیسی، دوزنده‌ی آن تصاویر، خود شاهد صحنه‌هایی بوده‌اند که ثبت کرده‌اند. تا زمان صدور دستورالعمل به آنها، احتمالاً آن صحنه‌ها از دو یا سه صافی عبور کرده بود. نکته‌ی دیگر اینکه تصاویر (دوخته شده) شکل رسمی و قراردادی پیدا کرده‌اند. آنها را نمی‌توان مستقیما، مانند یک عکاس، ثبت کرد. به عبارتی آنها را باید درک کرد، نه اینکه به کمک یک دوربین در ذهن ثبت کرد. آن تصاویر هر چند نمود زبانی ندارند، با وجود این باید تفسیر شوند.

2. آینده و گذشته

جنبه‌ی دوم ارتباط زبان با فلسفه‌ی تاریخ، به تاریخ 1 یا جریان امور تعلق دارد. لحظه‌های آگاهی ما در چارچوب حال کوتاه میان گذشته و آینده شکل می‌گیرد و زبان پیوند دهنده‌ی ما با گذشته و آینده است. انسان کاملاً فعال، با آینده (وادی ناشناخته‌ای که بی وقفه در آن سفر می‌کنیم) رویارو می‌شود. من نمی‌توانم بدانم که آینده دربرگیرنده‌ی چیست، ولی می‌توانم بدانم که کیستم و چه ارزش‌ها و دیدگاه‌هایی را در آینده اتخاذ خواهم کرد. می‌دانم که خودم خواهم بود، نه هیچ کس یا کسی دیگر. این درک و احساس نسبت به خود و این موضع معین نسبت به آینده، هم در مورد افراد و هم در مورد جامعه، بر آشنایی با گذشته استوار است. این آشنایی نه فقط شناخت من از آنچه انجام داده‌ام و برای من و جامعه‌ی من اتفاق افتاده را در بر می‌گیرد، بلکه دربرگیرنده‌ی موضعی معین نسبت به گذشته نیز هست؛ موضعی که، مانند موضع نسبت به آینده، از ارزش‌ها، تجارب و خاطرات، تشکیل می‌شود. پس به این پرسش که "آینده" شما چه معنایی دارد؟ "فقط می‌توان با توجه به این پرسش پاسخ داد که "گذشته برای شما چه معنایی دارد؟". آنانکه آشنایی اندک و موضعی ضعیف و مبهم در مورد گذشته داشته باشند، فقط می‌توانند موضعی مبهم و ضعیف نسبت به آینده داشته باشند. حالت آنان همیشه مانند حالت بیماران پس از عمل جراحی است که هنگام به هوش آمدن شگفت‌زده می‌شوند؛ حالتی که آن را "سردرگمی" می‌نامیم. وضع آنان بر بیهودگی این ضرب المثل صحه می‌گذارد که "فقط در حال زندگی کن".(5)
انگلیسی که زبانی زنده است، ما را مستقیماً با گذشته- با جویس و یه‌‌ایتس، کیتس ووردز ورث، میلتون و پوپ، شکسپیر و چاوسر (6)- پیوند می‌زند. ادبیات دیگر هم البته این ویژگی را دارند. به هر حال این موضوع چنان شناخته شده است که نیازی به توضیح آن وجود ندارد.
اگر زبان ما را با گذشته پیوند می‌زند، با آینده هم پیوند می‌زند، زیرا ما را قادر می‌سازد تا درباره‌ی آنچه وجود ندارد سخن گوییم: "قواعد زمان آینده، جملات شرطی و نامحدودی تخیلی، برای سلامت فکر و آگاهی و برای شهود معطوف به آینده که نشاط بخش تاریخ است ضرورت دارد" (Steiner, 1976,p.227).

3. نشانه‌شناسی

با توجه به آنچه بیان شد آشکار می‌شود که روابط میان اندیشه و زبان هم بسیار مهم است و هم به نحو گیج کننده‌ای مبهم. علت این ابهام تا حدودی روشن است: استفاده از تنها ابزار در دسترس ما [زبان] برای بررسی همان ابزار. یکی از ابزار مورد استفاده برای شکافتن و بررسی این رابطه نشانه‌شناسی یا علم نشانه‌هاست. عنوان نشانه‌شناسی که توسط فیلسوف امریکایی و بنیادگذار این علم، چارلز پیرسه (1914-1839) به آن اطلاق شد از ریشه‌ی یونانی "سیمیون" (7) به معنای نشانه گرفته شده است. او بر این باور بود که نشانه‌ها حامل‌های اندیشه و تفکر ما هستند: "تنها اندیشه و فکری که احتمالاً می‌توان شناخت،
اندیشه‌ی عرضه شده در قالب نشانه‌هاست. ولی اندیشه‌ای که نمی‌توان شناخت، آن اندیشه وجود ندارد. پس هر اندیشه‌ای ضرورتاً باید در قالب نشانه‌ها بیان شود" (Peirce, 1960,vol.5,# p.151,251). این دو نکته را باید یادآوری کنیم که نشانه‌های پرکاربرد واژه‌ها هستند، و چیزهای زیاد دیگری را هم که نه تک واژه هستند (از جمله جملات)، نه، به هیچ وجه، واژه (مانند نمادها) باید چونان نشانه‌ها درک کرد. (مثلاً ر.ک: Barthes, 1973). پس لازم است نیم‌نگاهی به این علم نشانه‌ها بیندازیم، زیرا واژه‌ها برای درک ما از تاریخ ، به هر معنایی که باشد، ضرورت دارد.
بحث را با این ادعای ساده‌ی پیرسه آغاز می‌کنیم که سه چیز در کار ویژه‌ی نشانه دخیل هستند: نشانه، آنچه نشانه بر آن دلالت دارد یا به آن معطوف است، و تصور یا اندیشه‌ای که آنها را به هم پیوند می‌زند. پیرسه این عنصر سوم را گزارنده (8) می‌نامد. مثلاً، اگر شما زبان روسی ندانید، تصور یا اندیشه‌ای در ذهن شما نخواهد بود تا "Dom" را با "خانه" پیوند زند، ولی یک روسی چنین تصوری دارد. پس کار ویژه یک نشانه‌ی پیوند یا ارتباطی سه وجهی است و موضوع اصلی مورد علاقه‌ی ما وجه سوم یا آنچه پیرسه "گزارنده" می‌نامد است. این وجه سوم تصور یا اندیشه‌ای است که دو عنصر دیگر را به هم پیوند می‌زند. بر مبنای مثال قبلی، اگر واژه‌ی "Dom" پیوندی دقیق و سفت و سخت با چیزی معین (خانه) داشته باشد، هر دو عنصر همیشه به شیوه‌ای واحد و با تصوری واحد با یکدیگر پیوند می‌یابند. ولی ذهن انسانی باید این پیوند را برقرار سازد. نه در خود واژه چیزی وجود دارد که بر آن شیء دلالت کند و نه آن شیء در برگیرنده‌ی چیزی است دال بر آن واژه. به بیان دیگر خانه به شکل Dom نیست. در واقع این نکته در کانون نظریه‌ی زبان سوسور قرار دارد که نظریه‌ای بسیار تأثیرگذار به شمار می‌آید.
اگر بگوییم که واژه و شیء با ایده یا تصوری واحد به هم پیوند می‌خورند دلالت بر این دارد که این پیوند تقریباً همیشه به شیوه‌ای واحد برقرار می‌شود؛ به عبارتی "ایده" یا تصور بر نوعی پایندگی دلالت دارد. ولی اگر بگوییم آن دو عنصر به واسطه‌ی فکر یا اندیشه‌ای با هم پیوند می‌خورند، این پیوند چندان سفت و سخت نخواهد بود، زیرا فکر محصول نوعی اندیشیدن است، و هر اندیشیدنی با اندیشیدنی دیگر تفاوت ظریف دارد، به این دلیل که افراد متفاوت در شرایط متفاوت این کار را انجام می‌دهند. بدین ترتیب شاید گفته شود که من و شما تصوری یکسان (مثلاً پاریس به عنوان پایتخت فرانسه) داریم، ولی هر بار که شما یا من آن تصور را در ذهن داشته باشیم کنش ما تا حدود اندکی متفاوت است. پس "چراغ قرمز= ایست" و "Dom= خانه" پیوندهای خودکار یا مکانیکی نیست. شاید در کتابچه‌ی راهنمای رانندگی یا لغت‌نامه این گونه به نظر آید، ولی در واقع پیوند مورد نظر توسط ذهن معین دارای فکر مناسب در شرایط خاص برقرار می‌شود. البته عمل اندیشیدن به ندرت صرفاً به "ایست" یا "خانه" محدود می‌شود و در اغلب موارد فکر و اندیشه‌های دیگری، مانند "آن جاده عریض است" یا "آنجا همان جایی است که پدرم به دنیا آمد" را در بر می‌گیرد. به بیان کوتاه، تأثیر نشانه بر ذهن فعال به ندرت به موضوع یا مدلول قراردادی آن نشانه محدود می‌شود و به فکر و اندیشه‌های دیگر گسترش می‌یابد. پیرسه این ظرفیت رو به گسترش نشانه‌ها را "نشانگی نامحدود" (9) می‌نامد. در ریاضیات و منطق نمادین بسیار تلاش می‌شود تا نشانه‌ها در هر شرایطی دقیقاً به معنایی واحد محدود و منحصر شوند. ذهن هم که ضرورتاً در برقراری پیوند میان نشانه و مفهوم فعال است، از فراتر رفتن از قلمرو معنای دقیقاً تعریف شده‌ی نماد بازداشته می‌شود. این موضوع شاید یکی از دلایل دشواری ریاضیات و منطق برای بسیاری افراد باشد، چرا که در اکثر موارد به ذهن خود اجازه می‌دهیم تا در وادی حیرت گام گذارد. پس عملکرد نشانه‌ی فرایندی مشخص و ثابت مانند جفت و جور شدن دنده‌های ماشین نیست، بلکه فرایندی باز است و قابلیت توسعه‌ی تقریباً نامحدود را دارد. همین "نشانگی نامحدود" ویژگی نشانه‌ها یا، به بیان دقیق‌تر، کاربرد نشانه‌هاست که نخستین بار پیرسه متوجه شد و امبرتو اکو (10)، نشانه‌شناس و رمان‌نویس معاصر آن را بسط داد.

4. نشانگی نامحدود

این باز بودن کار ویژه‌ی نشانه ایراد یا ضعف نیست بلکه سلامت بخش و مطلوب است، زیرا خلاقیت و پیشرفت را در زبان و ادبیات امکان‌پذیر می‌کند. زبان زنده‌ای مانند ایتالیایی یا انگلیسی که امروزه بر زبان انسان‌های پر شماری جاری است، همواره دگرگون می‌شود، هر چند آشکارا همان زبان دانته یا چاوسر است. افراد از کاربرد آن لذت می‌برند و برای آن کاربردهای جدیدی پیدا می‌کنند که با تجربه‌های تازه‌ی زندگی مطابقت داشته باشد. تداوم باید وجود داشته باشد، زیرا در غیر این صورت سخن آنان قابل درک نخواهد بود، ولی به همان دلیل، تکرار ملال‌آور کاربردها به اندازه‌ی تمرین زبان لاتین برای کودک دبستانی خسته کننده خواهد بود.
مثلاً یکی از لذات مطالعه‌ی ادبیات خود یا، در مورد برخی افراد، دیگری کشف کاربردهای متفاوت و همیشه جدید یک زبان است. لذت دیگر و حتی بیشتر نیز مطالعه‌ی یک اثر بزرگ در مراحل مختلف زندگی و پی‌بردن به این نکته است که اثر مورد نظر در هر زمان مطالب بیشتری برای گفتن دارد. این ویژگی را می‌توان تقریباً تعریف یک اثر کلاسیک ادبی به شمار آورد. اگر نشانگی نامحدودی در کار نبود، هر بار که اثر را می‌خواندیم، دقیقاً همان تجربه‌ی پیشین را تکرار می‌کردیم. خوشبختانه، چنانکه همه‌ی ما می‌دانیم، این گونه نیست، بلکه هنگام بازخوانی کتاب‌های خوب جالب‌تر و لذت بخش‌تر می‌شود و کتاب‌های بد ملال‌آورتر. ولی آیا "نشانگی نامحدود" دلالت بر این دارد که شنونده یا خواننده می‌تواند یک واژه یا متن را به هر صورتی که می‌خواهد معنا کند؟ آیا نمی‌توانیم بر این نکته پافشاری کنیم که نشانگی در عالم نظریه نامحدود است و در عمل نمی‌تواند چنین باشد؟ مثلاً، از لحاظ نظری من آزاد هستم که در کل جهان سیر کنم، ولی در واقع اگر در انگلستان باشم نمی‌توانم در استرالیا باشم. همچنین می‌توانیم واژه‌ی "سیاه" را به رنگ برف اطلاق کنیم، ولی در این صورت نمی‌توانیم آن را برای توصیف زغال به کار ببریم. نادیده گرفتن این واقعیت، در بطن یکی از ادعاهای کلیدی پست مدرنیسم قرار دارد. این ادعا که واژه‌ها یا متون معنای معین و مشخصی ندارند، کاملاً ویرانگر تاریخ است؛ رشته‌ای که به گفته‌ی پست مدرنیست‌ها به اندازه‌ی هر متن ادبی، مستعد "سازه‌شکنی" است. نویسنده‌ای درباره‌ی تاریخ چنین می‌نویسد: "پس آنچه آشکار است امکان و احتمال مطلق بودن قرائت‌ها و پذیرفتن این واقعیت است که قرار گرفتن برخی تفسیرها در (مثلاً) «کانون» فرهنگ ما به این دلیل نیست که آنها حقیقتی یا از لحاظ روش شناختی درست‌اند.. . بلکه به این دلیل است که آنها با گفتمان‌های مسلط همخوانی دارند. پس در اینجا هم رابطه‌ی قدرت/ دانش شکل می‌گیرد.،(11) از این لحاظ، بی گمان تاریخ، دست کم تاریخ به معنای سنتی آن، مورد حمله قرار گرفته است؛ حمله‌ای که برای مدتی می‌توان نادیده گرفت، ولی سرانجام باید با آن روبه رو شد. به همین دلیل مورخان باید ماهیت این چالش زبانی پست مدرنیسم را درک کنند.

پی‌نوشت‌ها:

1. این واژه ممکن است به جریان رویدادها که در واقع رخ می دهد معطوف باشد (تاریخ‌1) یا به آنچه درباره آن رویدادها باور داریم و می نویسیم (تاریخ 2). گاهی این دو معنای متمایز را "تاریخ - چونان - رویداد" و "تاریخ - چونان- گزارش" می‌نامند.
2. Anglo-Saxon Chronicle
3. Carmen de Hastingae Proelio
4. Gesta Guillielmi
5. همچنین ر. ک: Oliver Sacks, Awakenings (1982) and The man Who Mistok His Wife for a Hat (1985)
6. Joyce,Yeats,Keats,Wordsworth,Milton,Pope,Chaucer.
7. "Semeion"
8. interpretant
9. "unlimited emiosis"
10. Umberto Eco
11. Jenkins (1991, p. 66). برای آشنایی با حملات مشابه دیگر به علم، ر. ک: Wolpert (1993, pp. 110-23)

منبع مقاله :
استنفورد، مایکل، (1392)، درآمدی بر فلسفه‌ی تاریخ، ترجمه: احمد گل محمدی، تهران: نشر نی، چاپ ششم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط