من فكر میكردم كه اسلامشناسی [چیست]. قبلاً یك مقالهای كسی مینوشت، میشد اسلامشناس؛ چند تا مقاله در روزنامه، در یكجا مینوشت، میشد اسلامشناس؛ گاهی یك كسی یك تاریخی مینوشت، میشد اسلامشناس، بعد كتابسوزی هم میكرد؛ مثل كسروی، بلكه دعوی نبوت هم میكرد. اسلامشناسی تقریباً رو به تورم است. خوب، صدام هم اسلامشناس شده است! آقای سادات هم جزء اسلامشناسهاست كه تشخیص میدهد كه فلان امر موافق اسلام است، موافق اسلام نیست! اخیراً آقای كارتر هم جزء اسلامشناسهاست! در یك جلسهای كه مسافرت كرده است، گفته است این كارهایی كه در ایران، فلان میكند این موافق اسلام نیست! خوب معلوم شد كه ما اسلامشناس داریم كه به ابعاد اسلامشناسی اضافه میشود! فردا بگین هم اسلامشناس میشود و یا شده است این! هی میگویند: موافق اسلام نیست، اسلام چطور. خوب، شما كه اسلام را نمی دانید با صاد مینویسند یا با سین مینویسند، شما به اسلام چه كار دارید؟ یك كتاب مینویسد، بعد میگوید من اسلامشناسم، اسلام را من میشناسم. یكی یك مقاله مینویسد، میگوید من اسلامشناسم. و اشخاصی كه مثلاً، هشتاد سال زندگی كردند، هفتاد سال زندگی كردند، همهاش هم در اسلام بودند، نه، اینها نمی دانند، لكن آقای كارتر می داند و رفقای ایشان. (1)
آن چیزی كه من امروز میخواستم عرض كنم، این است كه تحولاتی كه در دنیا شده است بسیاریش را شما یعنی آنكه در ایران شده است دیدید، بعض تحولات دیگری هم شده است. اخیراً انسان میبیند كه - قبلاً هم گاهی بود، اما حالا زیادتر شده است - یك تحولی شده است كه تحوّل انسانشناسی و اسلامشناسی! پیشترها اگر یادتان باشد كارتر ادّعا میكرد كه ایران اسلام را نمی داند. حالا دارند همه ادّعا میكنند! مقامات امریكایی هم همین مطلب را میگویند كه اینها اسلام را درست نمی دانند! قبلاً بگین هم این حرف را میزد! حالا داخل و خارج هم این حرفها را میزنند! من نمی دانم كی اینها میخواهند عروةالوثقی را حاشیه كنند؟ (2)
آنچه كه احساس میشود این است كه این اسلامشناسهای مدّعی اسلامشناسی و مدّعیان جامعهشناسی، اینها باز نه اسلام را ازش اطلاعی دارند و نه جامعهشناسی را. شما میبینید كه اشخاص، گروهها، رسانههای خارجی كه همه مدّعی این مسائل، البته نه رسانه ها، این اشخاص، این گروهها مدعی این معنا هستند كه ما میشناسیم جامعه را، مردم را مطلع هستیم از آرا و... اینها از باب اینكه اطلاع نداشتند بر وضع اسلام و قدرت اسلام و وضع جامعه خود ما، جامعه ایرانی، از این جهت آنها گمان میكردند كه در همان روزهای اول، ماههای اول، این انقلاب نتواند خودش را نگهدارد و این انقلاب از باطن خودش و از خارج منهدم بشود. آنها نمیدانستند كه انقلاب یك وقت انقلاب مردمی است آن هم با ایده اسلامی و یك وقت هم سایر انقلابات است كه گروهی، اشخاص انقلاب میكنند و این دو تا با هم فرقهای زیادی دارند. انقلابی كه خود مردم كردهاند، كسی یك عدهای را برنداشته ببرد انقلاب كند، یك قدرتمندی نیامده است كودتا كند. (3)
ما اگر بخواهیم واقعاً مملكتمان نجات پیدا كند، مقدم بر همه این است كه از این غربزدگی نجات پیدا كنیم. شما ملاحظه كنید، حتی اسم خیابنهای ما روزولت، چرچیل چه! خوب چرا؟ برای اینكه ما برای خودمان شخصیتی قائل نیستیم؛ الا شخصیت اروپایی باید باشد. اصلاً مملكت ما تزئین باید بشود به اسماء اینها! این مسأله است. آنها همچو كردند مغز ما را و اینطور بار آوردند كه اگر بخواهیم یك چیزی بشویم، كتاب مینویسیم، اولش هم اسم یكی از آنها باید باشد تا كتابمان را بخرند! جوانهای ما بخواهند كتاب بخرند، اگر چنانچه به اسم ماركس باشد و لنین باشد، مشتری زیاد است. اگر به اسم شیخالرئیس باشد نه! با اینكه تمام اینها یك صفحه از كتب شیخالرئیس را نمی توانند بفهمند! ولی مع ذلك چون شرقی است، از این جهت... ملاصدرا را اسمش را نشنیدهاند، ملاصدرا اصلاً اسمش را نشنیدند، ملاهای ما را اسمش را نشنیدند، اما رجال آنها همه. كتابهای ما را نمی دانند چه است، میگویند اسلامشناس! اسلامشناس، ما اسلامشناسیم. اسلام را نمی دانند چیست تا اسلامشناس باشند! دو تا جنگ اسلام را میدانند! دو سه تا جنگهایی كه واقع شده است. مگر اسلام جنگ است؟ مگر معارف اسلام جنگ است؟ از معارف اسلام بی اطلاعاند. اسلام هم وقتی میخواهند بشناسند، با حرفهای اروپاییها میشناسند. حرفهای غربیها را میآورند. فلان غربی اسلامشناس! اسلامی كه غربیها برای ما معرفی میكنند! این برای این است كه ما خودمان را باختهایم در مقابل غرب، شرق خودش را باخته است. تا از این باختگی بیرون نیاید، تا محتوای خودش را پیدا نكند، نمی تواند مستقل باشد. (4)
همانطوری كه اگر روحانی اسلام موازین اسلامی را حفظ نكند، به اسلام صدمه وارد میشود. این هم وقتی الآن شده است. جزءدستگاه اسلام، جزء بنگاه اسلام، اگر بنا باشد كه یك وقت خدای نخواسته صدای مردم درآید از اینها، بگویند كه اینها مثل سابق بودند، آنها هم كه غرض دارند، همین مسائل را در مطبوعات خارجی و در بوقهایشان بلند كنند كه اینها دارند چه میكنند، و چه میكنند و حاصل مسائل، مسائل كمونیستی است، نه مسائل اسلامی. آن وقت آنها هم بگویند كه اسلام هم همین است، فرقی ندارد. یك دسته هم كه خودشان را به اسم اسلامشناس جا زدند، اینها هم همین مسائل را به اسم اسلام درست بكنند. این یك پوسیدگی است كه، از باطن برای نهضت پیدا میشود كه شما هرچه ظاهرش را خیلی پر سر و صدا درست بكنید، تزیین كنید، یك وقت مطلع میشوید كه از باطنش پوسید و از بین رفت. همانطور كه گفتم مثل یك خربزه میماند كه، خیلی هم به آن خدمت بكنید، خیلی هم كارهایش را درست بكنید، لكن در باطنش یك كرمی است كه كرم دارد خرابش میكند. بعد هم خربزه را باز میكنید، میبینید خربزه كرمزده است. كاری نباید بكنند [اسلام لكهدار شود] همه قشرهایی كه الآن مشغول خدمتاند؛ قشر روحانی كه مشغول خدمت است، و مثلاً دادگاهها و اینها، قشر پاسدارها، قشر نظامیها، ارتشیها، اینهایی كه همه الآن در خدمت اسلام و برای اسلام مشغولاند، اینها كاری نكنند كه ما به دست خودمان اسلام را از پا درآوریم. اسلام را در نظر خارج و داخل جوری جلوه بدهیم كه برخلاف آنی است كه هست. عدالت نباشد تو كار، موازین در كار نباشد. یك برنامه اسلامی در كار نباشد. هرج و مرج و هركه هر كاری دلش میخواهد بكند. (5)
من میل دارم كه این مجلس، یعنی همه میل دارید كه این مجلس كه از همین ملت تشكیل شده است و با رأی همین ملت تشكیل شده است و همه میدانید كه این ملت جز اسلام انگیزهای نداشتند، حتی مذاهب كه رسمی هستند، آنها هم دیانت را میخواهند؛ خدا را میخواهند؛ رضای خدا را میخواهند. ما باید فكر این معنا باشیم كه این معنا كه رضای خداست و آرمان اسلام است، این معنا را به تمام معنا درصدد باشیم كه متحقق كنیم. انسان گاهی دیدش، مجلس هم همینطور است، دیدها مختلف است، هر دو و همه جمعیت، اسلام را میخواهند، لكن دید از اسلام اختلاف دارد، و میدانید كه تقریباً بسیاری از روشنفكرهای ما هستند، افراد تحصیلكرده ما هستند كه اینها ادعای اسلامشناسی میكنند، لكن از اسلام بی اطلاعاند. اینطور نیست كه اسلام را به آن معنایی كه دارد، به آن معنا بتوانند بفهمند. یك جنبهای یا یك جنبههایی را در آن مطالعه میكنند و مسائلی در آنجا مثلاً میفهمند، لكن جنبههای زیاد دیگری كه در اسلام هست توجه نمی كنند؛ و این اسباب این میشود كه یك اختلاف نظرهایی پیش بیاید. (6)
راهبردهای تصریحی:
1- به توجیهات اسلامی دشمن نباید توجه داشت.
2- توجیهات اسلامی دشمن برای نیل به مقاصد شومش است.
3- روشنفكران و تحصیلكردههای غیر از علوم اسلامی، نباید برداشتهای خود را به عنوان اسلامشناسی ارائه كنند.
نكات استنباطی:
1- دشمن برای رسیدن به مقاصد خود از اسلام و اسلامشناسان استفاده میكند تا مواضع خود را به نام اسلام عرضه كند در حالی كه از جزییترین احكام اسلامی اطلاع ندارند.
2- ادعای اسلامشناسی دشمنان برای فریب افكار عمومی ملت است، همچنان كه برخی روشنفكران هم در داخل با همین ادعا، برداشتهای خود را ارائه داده و تلاش میكنند پایههای اعتقادی، اخلاقی و سیاسی ملت ایران را سست كنند.
پینوشتها:
1. صحیفه امام(ره)، ج15، صص 188 و 189.
2. صحیفه امام(ره)، ج19، صص 226 و 227.
3. صحیفه امام(ره)، ج16، ص10.
4. صحیفه امام(ره)، ج8، صص 378 و 379.
5. صحیفه امام(ره)، ج11، صص 66 و 67.
6. صحیفه امام(ره)، ج17، صص 246 و 247.
مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، (1390)، سیره سیاسی حضرت امام خمینی (ره) (9)، تهران: قدر ولایت، چاپ اول.
/م