نویسنده: ناصر فکوهی
هر کنشگر اجتماعی فردی، یعنی یک شخص، یا هر کنشگر اجتماعی جمعی، یعنی گروه، برای آن که موجودیت اجتماعی بیابد، باید میان خود و دیگران مرزهایی ترسیم کند، یعنی بر اساس گروهی از مؤلفههای فرهنگی اعم از باورها، رفتارها، تلقی از خود و تجاربش، «خود» را از «دیگری» یا «دیگران» جدا میکند و «هویت» مییابد. هویت کنشگر میتواند توسط خود او یا به واسطه ی محیط زندگی اش، و یا از خلال فرایندهای ذهنی و انتسابی شکل بگیرد. این هویت معمولاً طی فرایندی بسیار پیچیده از ترکیب این موارد شکل میگیرد و گاه عناصر بیولوژیک، یعنی قابلیتها و زمینههای زیستی و ژنتیک خود او نیز نقشی مؤثر و تعیین کننده مییابند.
برای بقای هر جامعه با هر نوع نظام اجتماعی، خرد یا کلان، ضروری است که کنشگرانش «هویت» داشته باشند و در عین حال نسبت به این هویت و هویت دیگران آگاه باشند. دلیل این ضرورت آن است که کنشگران بی هویت، از انجام رفتارهای اجتماعی، ایجاد ارتباط با دیگران، جای گرفتن در مناسبتهای اجتماعی، تبعیت از فرایندهای جمعی، قوانین، نهادها و تقریباً تمامی کنشهای جمعی عاجزند. از میان رفتن هویت شبیه ابتلا به نوعی فراموشی است که فرد را تقریباً از تمام قابلیتهای اجتماعی اش محروم میکند.
البته آن چه موضوع مطالعه ی فرهنگ شناسان در حوزه ی آسیب شناسی فرهنگی است، بیش از آن که تخریب کامل هویت باشد (که امری نادر و بیش تر بیولوژیک است تا فرهنگی) تخریب نسبی یا جزئی هویت و یا به وجود آمدن ابهام در هویت است. معمولاً هر یک از این دو حالت یا ترکیب آنها را «بحران هویتی» مینامیم. بنابراین هویتی حالتی است که در آن کنشگر در کوتاه یا درازمدت، موقت یا پایدار، قابلیت خود را در تشخیص و حفظ مرزها یا مؤلفههای هویتی اش از دست بدهد. بحرانهای هویتی عموماً دلایل قابل پیش بینی دارند، هرچند این دلایل تمام اعضای یک جامعه را با شدتی یکسان هدف نمی گیرند و تأثیر یکسانی هم بر آنها نمی گذارند.
تضادهایی همچون برخورد سنت و مدرنیته در یک جامعه، مهاجرت فرد از یک فرهنگ به فرهنگی دیگر، تغییر در سیستمهای نمادشناختی یا شناختی، تغییرات زبانی، تغییر در محیط زیست و معیشت و نیز در گروههای بلافصلی چون خویشاوندان، تخریب یا تغییر برخی از باورهای اساسی دینی، اخلاقی و یا حتی سیاسی، تغییر موقعیت اقتصادی، همه میتوانند به عاملی برای ایجاد تنشهای هویتی و سپس بحرانهای هویتی تبدیل شوند. بنابراین اگر در جامعه ای شاهد بروز هر یک از این موارد باشیم، میتوانیم بروز بحران هویتی را نیز پیش بینی کنیم.
هر اندازه، پهنه و شدت تغییرات مزبور بیش تر باشد بحران هویتی نیز عمیق تر و گسترده تر خواهد بود و تأثیرات بیش تر و پایدارتری هم خواهم داشت. معمولاً جوامعی که رویدادهای مهمی چون انقلابها، جنگها، مصیبتهای بزرگ طبیعی، استعمار، فرهنگ پذیریهای وسیع و غیره را تجربه میکنند، تقریباً همیشه با بحرانهای هویتی نسبتاً درازمدت روبه رو میشوند.
بحران هویتی از خطرناک ترین آسیبهای اجتماعی به شمار میرود، زیرا مصونیت فرهنگی کنشگر را تضعیف میکند و او را در معرض سایر آسیبها قرار میدهد. فردی که هویت قدرتمندی ندارد به راحتی در معرض دستکاریهای ایدئولوژیک، سیاسی، پذیرش فساد و انحراف اجتماعی است. بنابراین برخورداری کنشگران جامعه از هویت بسیار مهم است. با این وصف باید توجه داشت که در جهان امروز سخن گفتن از «هویت» و «هویت قومی» به معنی «هویت یکپارچه» و «مطلق» نیست. اغلب فرهنگ شناسان و انسان شناسان معتقدند که چنین هویتهایی (اگر هم در تاریخ وجود داشته اند، که این هم محل شک است) در جهان امروز وجود ندارند. در عوض با هویتهای چندگانه، تکثر و تداخل سروکار داریم. بنابراین، مأموریت سخت هر جامعه آن است که شرایط همسازی (1) هویتهای مختلف را چنان فراهم کند که کم ترین تنش را در جامعه به بار بیاورد. باید توجه داشت که این همسازی با توجه به اصل پویایی هویتی معنا دارد، و نه ایستایی هویتی که خود شکلی آسیب زاست. بدین معنی که انسان شناسان نه تنها میپذیرند که هویتها متکثر و متداخل اند (حتی در یک فرد)، بلکه این را میپذیرند که این فرد یا گروه در موقعیتهای مختلف و با تدابیر اجتماعی گوناگون میتواند یک یا چند هویت خود را برجسته و برخی را ضعیف کند. همچنین شخص یا گروه میتوانند بنابر استراتژی مختلف، ترکیب مؤلفههای هویتی خود، و هر بار چیدمان و ترکیب این مؤلفهها را تغییر دهند و شدت آنها را بیش تر یا کم تر کنند. هر انسان شناس باید به همه ی این مسائل توجه داشته باشد.
روشن است که برای جلوگیری از آسیبهای اجتماعی بحران هویتی با اتکاء بر ابعاد مشترک هویتهای متداخل به صورت پویا هدف قرار میگیرد، اما تصور جامعه ای که در آن بحران هویتی مطلقاً از میان رفته باشد کاملاً باطل و بی پایه است. به همین ترتیب، ایجاد اجبار و الزام به هر شکل، به خصوص در قالب فشارهای ایدئولوژیک یا فیزیکی، با هدف یکپارچه سازی هویتها، تقریباً همیشه و در همه جا نه تنها موفقیت آمیز نبوده، بلکه اثر معکوس داشته است. در قرن بیستم تلاش کشورهای کمونیستی برای از میان بردن هویتهای مذهبی و تلاش کشورهای لیبرال برای از میان بردن هویتهای ضد مذهبی شکست خورد و حتی به تقویت این هویت منجر شد.
برای جلوگیری از بروز بحران هویتی دو راه حل اساسی وجود دارد: نخست آن که عوامل اصلی شناسایی شوند و از تأثیرات مخرب آنها جلوگیری شود، و دوم آن که مؤلفهها و ترکیبهای پویای هویتی در هر گروه در هر موقعیت اجتماعی به خوبی مدیریت شوند.
پینوشتها:
1. articulation.
منبع مقاله :فکوهی، ناصر؛ (1391)، مبانی انسان شناسی، تهران: نشر نی، چاپ اول