نيازمندي به تفسير
منبع:سايت انديشه قم
از بيان گذشته نتيجه ميگيريم كه معارف قرآن كريم از جهت ظهور و خفا، و سهولت و صعوبت فهم آن از الفاظ و عبارات آيات، در سه مرتبه قرار دارد: يك مرتبه ی از آن بينياز از تفسير است و يك مرتبه از آن ويژه ی راسخان در علم است؛ ولي در مرتبه ديگري از آن، كه بخش عمدهاي از معارف را در بر ميگيرد، نيازمند تفسير است. اين دسته بندي سه گانه، در روايات نيز مطرح شده است[8] و همين نياز موجب شده است كه در اين طول تاريخ قرآن، تفسيرهاي بسيار زيادي براي آن تدوين گردد. پرسش اساسي در اين زمينه آن است كه راز اين نيازمندي متون به تفسير، علل مختلفي دارد كه برخي از آنها درمورد قرآن مجيد بيمعنا است. به عنوان مثال، برخي از متون به خاطر عدم تسلط كافي مؤلف بر زبان متن و قواعد آن زبان و يا رعايت آن در هنگام نوشتن متن و يا عادت به مبهم نويسي و معما گويي، نيازمند تفسير و تبيين است. براي آشنايان با قرآن مجيد روشن است كه با توجه به هدف قرآن و اين كه سراسر سخن خدا و در حد اعلاي فصاحت و بلاغت است، چنين دليلي براي نيازمندي به تفسير در مورد آن معنا ندارد، ولي علل ديگري وجود دارد كه به مهمترين آنها ميپردازيم.
علل نيازمندي به تفسير
عواملي كه زمينه ساز نيازمندي به تفسير شده است، ميتوان در سه دسته جاي داد:الف. فقدان آگاهي هاي لازم
يكي از علل مهم نيازمندي به تفسير ضعف دانش بشر است. فهم قرآن منوط به برخورداري معلومات مختلفي است كه فقدان هر يك، فهم مقصود خداوند از الفاظ و عبارات قرآن را دچار ابهام ساخته و نيازمندي به تفسير را ضروري ميسازد. فقدان آگاهي ها گاه مربوط به مفاد واژگان است هر چند فاصله زماني ما از عصر نزول سبب ابهام برخي واژگان ميشود، ولي آن چه در اين جا مد نظر است، نقش فاصله زماني در اين زمينه نيست. بررسيهاي قرآني و تاريخي نشان ميدهد كه در زمان نزول نيز پارهاي از واژگان قرآني براي جمعي از مخاطبان قرآن مبهم بوده و آنان از مفاد آن بياطلاع بودهاند. به عنوان مثال: هنگامي كه از ابوبكر معناي «كلاله» را پرسيدند، آن را نميدانست و گفت: «به رأي خود ميگويم و اگر صواب باشد از خدا است واگر خطا باشد، از من و شيطان است»[9] و نيز هنگامي كه معناي «اُبِّاً»[10] را از او پرسيدند، گفت: «كدام زمين مرا بر ميدارد و كدام آسمان بر من سايه ميافكند، اگر ندانسته در كتاب خدا سخن گويم»[11] و يا وقتي معناي آن را از عمر پرسيدند، گفت:«از تعمّق و تكلف نهي شدهايم»[12]. نمونه ديگر، سخن ابن عباس است كه گويد: معناي «فاطر السموات»[13] را نميدانستم، تا اين كه دو باديهنشين كه درباره چاهي نزاع داشند، پيش من آمدند؛ يكي از آن دو گفت: «انا فطرتها»[14].در اين گونه موارد، فهم آيات قرآن نيازمند دست يابي به مفاد واژگان به كار رفته در آيات مورد نظر است و دست يابي به مفاهيم عرفي اين واژگان بخشي از تفسير به شمار ميآيد. نا آگاهي نسبت به ادبيات عرب و شناخت صحيح ساختار كلمات و جملات و خصوصيات معاني بياني آيات كريمه نيز يكي از عوامل نيازمندي به تفسير است كه ضرورت بهرهگيري افراد ناآگاه از تفسير آگاهان و مفسران ارجمند قرآن را روشن ميسازد؛ زيرا فهم مفاد آيات قرآن، به شناخت صحيح اين امور وابسته است. توضيح اين نكته در مباحث بعدي خواهد آمد.
در پارهاي از موارد، نا آگاهي از شرايط و اسباب نزول، معنا و مقصود از آيه ی را در هالهاي از ابهام فرو ميبرد و سبب نيازمندي به تفسير ميشود مانند آيه ی شريفه «انما النسيء زيادة في الكفر يضل به الذين كفروا يحلّونه عاما و يحرّمونه عاما ليواطؤاعدة ما حرّم الله»[15] كه عدم آگاهي از شأن نزول آية و اينكه مقصود از «نسيء» در فرهنگ آن زمان چه بوده، سبب نياز به تفسير است.
گاه نيز در قرآن مجيد استعارات و تشبيهات ظريفي به كار رفته است كه با دانش كافي و تبحر و تسلط بر موارد كاربرد، ميتوان به آن دست يافت. اينگونه موارد براي افراد عادي مبهم و نيازمند تفسير است. چنان كه عدي بن حاتم معناي «كلو واشربوا حتي يتبيّن لكم الخيط الابيض من الخيط الاسود من الفجر»[16] در اثر عدم دقت و مهارت در فهم نكات ظريف به كار رفته در آن، مفاد آيه را نادرست فهميده بود و پس از ارایه برداشت خود از آيه به رسول خدا (ص)، پيامبر نادرستي آن برداشت و مفاد صحيح آيه را براي وي بيان كرد[17].
عدم آگاهي از مصداق خاصي كه در برخي آيات مد نظر است. و عدم آگاهي ومهارت كافي در فهم معناي الفاظ مشترك و كاربردهاي مجازي و شناخت قراين پيوسته و ناپيوسته آيات، مانند ارتباط يا عدم ارتباط آيات با يكديگر (سياق) و روايات ناظر به آيات، امور ديگري است كه زمينههاي نيازمندي به تفسير را فراهم ميسازد.
ب. برخي از ويژگيهاي قرآن كريم
بررسي قرآن مجيد نشان ميدهد كه اين كتاب داراي ويژگي هایي است كه برخي از آنها در نيازمندي ما به تفسير مؤثر است. از آن جمله، موارد زير را ميتوان ذكر كرد:1. معارف بسيار زياد و الفاظ محدود
قرآن كريم، در بيان مطالب، از حداكثر ظرفيت و جملهها براي قالبريزي معاني عميق استفاده كرده است. اين كتاب، تمام معارفي را كه بشر براي سعادت خويش به آن نيازمند است، در حجم نسبتاً كمي از الفاظ و عبارات ارائه كرده است[18] و اين امر سبب شده كه فهم بخشي از آيات، نيازمند تأمل و دقت بيشتر و تحقيق عميقتري براي پي بردن به مقصود خدا باشد و از اين رو ضرورت تفسير را ايجاب ميكند.
2. محتواي متعالي در قالب الفاظ متداول
در قرآن مجيد، علاوه بر اياتي كه به امور جهانِ مشهود ميپردازد، آياتي وجود دارد كه از حقايق ماوراي اين جهان سخن ميگويد. اين آيات، حقايق فراتر از اين جهان را در قالب الفاظي كه براي تفهيم و تفاهم امور اين جهاني وضع شدهاند، ارایه ميكند و اين امر سبب ميشود كه فهم مقصود خداوند از آن آيات، براي همگان ميسر نباشد و براي پي بردن به آن، تلاش فكري ويژه (تفسير) ضرورت يابد. شايان ذكراست كه در فهم اين دسته از آيات علاوه بر توان علمي و مهارت فوقالعاده، پاكي دروني و طهارت معنوي، نيز مؤثر است و كساني ميتوانند آن مطالب عالي را از آيات كريمه درك كنند و براي ديگران تبيين نمايند كه از چنين ويژگيهايي برخوردار باشند.
3. آميختگي و پراكندگي مطالب
يكي ديگر از ويژگيهاي قرآن، آن است كه مطالب آن دستهبندي موضوعي ندارد و اين گونه نيست كه اين كتاب، تمام سخن خود درباره يك موضوع را يك جا و در فصل معيني بيان كرده باشد، بلكه در هر صفحهاي از آن و حتي گاه در هر آيهاي از آن، از موضوعات متعدد و مطالب مختلفي سخن به ميان آمده است[19].اين امر نيز، از جمله اموري است كه نياز به تفسير را ضروري ميسازد (از توضيح اين ويژگي، و راز به كارگيري اين شيوه در قرآن كريم به دليل بررسي آن در دروس علوم قرآن و تفسير خودداري ميشود).
ج. فاصله زماني با نزول قرآن
هر چند كه گذشت زمان، از جهت پيشرفتهاي علمي و رشد استعداد و قوه ی ادراك بشر و يا پيش آمدن وقايعي روشنگر، ممكن است موجب روشنتر شدن مفاد بعضي از آيات و آشكار شدن مقصود از آن گردد، ولي از جهت ديگر، فاصله زماني، از اموري است كه نياز به تفسير را تشديد ميكند؛ زيرا از يك سو احتمال تغيير مفاهيم كلمات و فاصله گرفتن از اوضاع و شرايط زمان نزول آيات، آگاهي از مفاد استعمالي آيات در آن زمان و فهم معناي مراد از آن را مشكل نموده و از سوي ديگر، اختلاف نظرها و تشكيكها و ترديدهايي كه به تدريج از طرف مفسران و يا احياناً مغرضان در مورد آيات كريمه مطرح ميشود، مفاد آيات و معاني مراد از آن را در هالهاي از ابهام قرار ميدهد.اختلافي كه در قرائت قرآن كريم در برخي از آيات در طول تاريخ رخ داده، نيز يكي از عوامل ابهام آفرين ديگري است؛ كه در اثر فاصله زماني پديد آمده و سبب نيازمندي به تفسير شده است زيرا در مواردي كه اختلاف قرائت معنا در تغيير دهد، بدون آگاهي از قرائت صحيح، پي بردن به مراد خداي متعال از آيات ميسر نخواهد بود. علاوه بر آن چه گذشت، در طول زمان، نيازهاي علمي جديدي براي بشر به وجود ميآيد كه پاسخ آنها در قرآن با صراحت بيان نشده و استنباط آن از اشارات قرآن كريم، توان علمي ويژهاي ميطلبد و تفسير آيات، با توجه به نيازهاي جديد ضرورت مييابد.
پی نوشتها
[1] . «هذا بيان للناس و هدي و موعظة للمتقين» (سوره آل عمران آيه ی 138).
[2] . «... و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيء و هدي و رحمة و بشري للمتقين» (سوره نحل، آيه 89).
[3] . «... قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين»، (سوره مائده، آيه ی 15) «... تلك آيات الكتاب المبين»، (سوره يوسف، آيه 1)، «تلك آيات الكتاب المبين»،(سوره شعرا آية 2)، «تلك آيات القرآن و كتاب مبين»(سوره نمل، آية 1) هم چنين ر.ك: آيه ی دوم سورههاي قصص، زخرف و دخان.
[4] . شايد در قسمتي از اوصاف مزبور، نظر ره اين مرتبه از معرف قرآن و دلالت آيات بر آن باشد.
[5] . اين حالت در نهج البلاغه (خطبه 147) نكوهش شده است: «كانهم ائمّه للكتاب و ليس الكتاب امامهم».
[6] . «ثم انزل عليه الكتاب ... و اعلام لايعمي عنها السائرون و آكام لايجوز عنها القاصدون و هدي لمن ائتمّ به» (همان، ج 92، ص 21؛ نهجالبلاغه، خطبه 189) «و ما جالس هذا القرآن احد الاقام عنه بزيادة او نقصان زيادة في هدي او نقصان من عمي ...» (بحار؛ ج 92، ص 21؛ هجالبلاغه خظبه 175).
[7] . «و هذا القرآن انما هو خط مستور بين الذفتين لاينطق بلسان و لابدّ له من ترجمان و انما ينطق عنه الرجال»، (نهجالبلاغه، خ 125) «... و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزّل اليهم» (سوره نحل، آيه ی 44).
[8] . «ثم آن الله جل ذكره ... قسم كلامه ثلثة اقسام: قسما منه يعرفه العالم و الجاهل و قسما لا يعرفه الا من صفا ذهنه و لطف حسه و صح تمييزه ممن شرح الله صدره للاسلام. و قسما لا يعرفه الا الله و انبيائه و الراسخون في العلم» (تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 313، حديث 18، به نقل از احتجاج طبرسي).
[9] . كشاف؛ ج 1، ص 486؛ در المنثور، ج 2، ص 443 (ذيل آيه ی 176 سوره نساء)
[10] . (سوره عبس، آية 31) «و فاكهة و ابّا»، ابّ در منتهي الاب به گياه و چراگاه معنا شده است.
[11] . كشاف؛ ج 4، 704. سيوطي در درالمنثور ذيل اين آيه كريمه چنين آورده است: «و اخرج ابو عبيد في فضائله و عبد بن حميد ابراهيم التيمي، قال سئل ابوبكر ... عن قوله «ابّا» فقال: اي سماء تظلني و اي ارض تقلني اذا قلت في كتاب الله ما لا اعلم».
[12] . احمد بن علي بن حجر عسقلاني (م. 825 هـ)، فتح الباري بشرح صحيح البخاري (ج 13، ص 285).
[13] . اين كلمه شش بار در قرآن به كار رفته است: سوره انعام، آيه ی 4، سوره يوسف، آيه ی 101، سوره ابراهيم، آيه ی 10، سوره فاطر، آيه ی 1، سوره زمر، آيه ی 46 سوره شوري آيه ی 11.
[14] . (الاتقان في علوم القرآن، ج 1، ص 345، نوع سي و ششم).
[15] . سوره توبه، آيه ی 37.
[16] . سوره بقره، آيه ی 187.
[17] . ر.ك: مجمع البيان، ج 2، ص 23.
[18] . اين حقيقت كه قرآن بيان گر همه مورد نياز بشر است، علاوه بر آيات قرآن، در روايات نيز مورد تأكيد قرار گرفته است. در آيات قرآن ميخوانيم «... و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيء» (سوره نحل، آيه ی 89) «... و ما كان حديثا يفتي و لكن تصديق الذي بين يديه و تفصيل كل شيء ...» (سوره يوسف، آيه ی 111).
[19] . در حديث هم آمده است «و ليس شيء ابعد من عقول الرجال من تفسير القرآن. انّ الاية لينزل اولها في شيء و اوسطها في شيء و آخرها في شيء و هو كلام متصرف علي وجوه ... » (حر عاملي، محمد، وسائل الشيعه، ج 18، باب 13، از ابواب صفات قاضي، روايات 69، 73 و 74)