تقدم فقه بر سایر علوم اسلامی
منبع:سايت انديشه قم
اسلام كاملترين و آخرين ديني است كه توسط پيامبر برگزيده خدا، محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ براي بشر تا روز قيامت به ارمغان آورده شده است.[2]
تاريخچه و ادوار فقه
ظهور مكتبها همواره با وضع قوانين مبتني بر عناصر اعتقادي همراه بوده است. اسلام نيز از اين امر مستثنا نيست. قوانين اسلام از طريق وحي و توسط پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ به مردم ابلاغ ميشد. اين دوره را، دوره يا عصر تشريع احكام[3] ميناميم.بعد از رحلت پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ، بيان حكام به عهدة ائمه هدي ـ عليهم السلام ـ بود و آنچه را كه توسط پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ و از طريق امام قبل از خود يافته بودند، در اختيار مسلمين قرار ميدادند. اين روند تا ابتداي زمان غيبت كبري ادامه يافت. اين دوره را كه دوره بعد از رحلت پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ است ميتوان دوره تبيين ناميد زيرا بسياري از قوانين دين توسط امامان ـ عليهم السلام ـ براي مردم بيان گشت.[4] در اين دوره فقهاي به معناي واقعي، خود ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ بودند و شاگردان ايشان بيشتر نقش انتقال دهندة قوانين بيان شده توسط امامان ـ عليهم السلام ـ را برعهده داشتند. اوج دورة تبيين در زمان امام باقر و امام صادق ـ عليهما السلام ـ است.[5] فضاي باز سياسي فرصتي را به دست داد تا امام باقر و امام صادق ـ عليهما السلام ـ در مسجد و منزل خود مجالس علم و دانش برقرار كنند و به نشر معارف اسلامي خصوصاً فقه شيعه و تربيت انديشمندان و فقيهان بپردازند.
با آغاز غيبت كبري،[6] فصل جديدي در فقه شيعه باز ميشود: دوره عدم دسترسي به امام معصوم ـ عليه السلام ـ. اين عصر جديد، به حسب تطور و تكاملي كه در نحوة كشف حكم شرعي از منابع فقهي صورت ميگيرد، به دورههاي مختلفي تقسيم ميگردد. در آغاز، به علت نزديكي دانشمندان اسلامي به عصر حضور ائمه ـ عليهم السلام ـ، فعاليت فقهي آنان بيشتر متوجه جمعآوري احاديث ائمه و تدوين آنها در كتب جداگانه و يا دسته بندي كردن موضوعي احاديث بود.[7] مهمترين اين فقيهان عبارتند از:[8]
1. محمد بن يعقوب الكُليني الرازي (متوفاي 329 هـ)؛
2. محمد بن بابْوَيْه (متوفاي 381 هـ) معروف به شيخ صدوق. او از رؤساي محدثان شيعه است؛
3. محمد بن نعمان (متوفاي 413 هـ) معروف به شيخ مفيد؛
4. سيد مرتضي (متوفاي 436 هـ) مقلب به عَلَم الهدي.
دور شدن تدريجي از عصر حضور و ظهور موضوعات جديدي كه حكم فقهي آنها را در ميان احاديث نميتوان يافت و يا در مورد آن، روايات و احاديث متخالف و متعارض وجود داشت، و بعضي مسائل ديگر، موجب گشت انديشمندان اسلامي براي استخراج و كشف قوانين شرعي اين موضوعات بر مبناي منابع اصلي به تكاپو افتند.[9] يعني فعاليتي بالاتر و بيشتر از نقل حديث كه تا قبل از اين زمان جريان داشت. در حقيقت، اينان، اولين فقيهان واقعي در عصر غيبت هستند.
اين فعاليت اجتهادي براي كشف احكام شرعي از ميان متون و منابع فقهي با فراز و نشيبهايي تاكنون ادامه يافته است. اولين فقيهي كه به طور گسترده و جدي به اجتهاد و استخراج احكام فقهي پرداخت، محمد بن الحسن الطوسي (متوفاي 460 هـ)، مشهور به شيخ طوسي است. اولين تحول عظيم فقه اجتهادي شيعه به دست او تحقق يافت. بعد از فوت استادش، سيد مرتضي، رهبري حوزه بزرگ علمي شيعي را عهدهدار شد. عظمت علمي او چنان بود كه براي ساليان دراز، شعله اجتهاد فروكش كرد و انديشمندان و دانشمندان شيعه به جاي اجتهاد به تقليد از فتاواي او پرداختند. كسي را ياراي مخالفت با آراء فقهي او نبود. در علوم مختلف دست داشت. با وجود اشتغالات بسيار سياسي و اجتماعي، موفق به تأليف آثار ارزشمند بسياري گشت. از بزرگترين و معروفترين كتابهاي او، تهذيب و استبصار در حديث، مبسوط و نهايه و خِلاف در فقه، عدةالاصول در اصول فقه، تمهيد الاصول و تلخيص الشافي در علم كلام و كتاب التبيان در تفسير است.[10]
پس از شيخ طوسي، فقيهان بزرگي ظهور كردند كه هر كدام به نوبه خود در سير جريان تفقه تأثير گذاشتهاند. طلايهداران حركت اجتهاديِ پس ازايشان عبارتند از:[11]
1. محمد بن احمد الحلّي (متوفاي 598 هـ) معروف به ابن ادريس؛
2. جعفر بن الحسن الحلّي (متوفاي 676 هـ) معروف به محقق حلّي؛
3. حسين بن يوسف حلّي (متوفاي 726 هـ) معروف به علامه حلّي؛
4. محمد بن مَكّي (متوفاي 786 هـ) معروف به شهيد اول؛
5. علي بن حسين عاملي (متوفاي 940 هـ) معروف به محقق كَرَكي؛
6. زين الدين بن علي عاملي (متوفاي 965 هـ) مشهور به شهيد ثاني.
همزمان با ظهور و اوج گرايش استدلالي و استنباطي به فقه، فقيهان ديگري ظهور كردند كه به مخالف شديد با روي كرد استدلالي پرداختند و نهضت بزرگ و تأثيرگذاري به نام مكتب اخبارگيري را كه تا يك قرن بر مراكز عمده و مهم فقهي شيعه سلطه مقتدرانه داشت بنيان گذاردند. سردمدار اين حركت پرخروش، مرحوم محمد امين استرآبادي است كه با نبوغ سرشار خود به تخريب پايهها و اساس استدلالها و خردهگيريهاي گرايش عقلي افراطي[12] پرداخت و احكام فقهي را بر پايه مندرجات كتب حديثي و روايي مستحكم كرد. تلاش او اجتهاد فقهي را براي مدت طولاني عقيم كرد. اين مكتب با انديشة بزرگاني چون مرحوم فيض كاشاني، حرّ عاملي، علامه مجلسي، شيخ يوسف بحراني تثبيت و تقويت گرديد.[13] بزرگاني كه فرش اين مكتب را گستراندند عبارتند از:[14]
1. محمد امين استرآبادي (متوفاي 1036 هـ)؛
2. محمد بن مرتضي (متوفاي 1091 هـ) ملقب به مولي محسن فيض كاشاني؛
3. محمدبن حسن حرّ عاملي (متوفاي 1104 هـ) معروف به شيخ حرّ عاملي؛
4. محمدباقر مجلسي (متوفاي 1110 هـ) معروف به علامه مجلسي؛
5. شيخ يوسف بحراني (متوفاي 1186 هـ) كه او نيز يكي ديگر از بزرگان مكتب اخباريگري است. اثر ارزنده او الحدائق الناضرة نام دارد. او از كساني است كه با تعديل آراء خود به افول جريان اخباريگري كمك كرد.
زوال اخباريگري با درخشيدن انديشمند بزرگي به نام محمد باقر بهبهاني (متوفاي 1205 هـ) معروف به وحيد بهبهاني و شاگردان او آغاز ميشود. او با استعداد وافر خود از طرفي به ردّ شبهات و تشكيكهاي مكتب اخباريگري پرداخت و از طرف ديگر به گونهاي منطقي و مستدل پايههاي مكتب اجتهاد را استوار ساخت. كتاب معروف او در رد مكتب حديث، الفوائد الحائرية نام دارد. نامي در مقابل الفوائد المدنية تأليف سردمدار نهضت اخباريگري، محمد امين استرآبادي. نبوغ او در رد افكار افراطي اخباريان چنان بود كه كمكم طلايهداران دفاع از اخباريگري را نيز به ترديد واداشت و آنان را به تعديل مواضع فكري خود متمايل ساخت. بدين ترتيب اخباريگري به تدريج از ميان حوزههاي فقهي رخت بر بست و اجتهاد و استنباط فقهي دوباره روند حاكم و مسلط در آن مراكز علمي گرديد. اين سيطره علمي تاكنون نيز ادامه دارد.[15]
بزرگترين فقيهان اين نهضت علمي عبارتند از:[16]
1. سيد محمد مهدي طباطبايي (متوفاي 1212 هـ) معروف به بحر العلوم؛
2. شيخ جعفر كاشف الغطاء (متوفاي 1227 هـ)؛
3. سيد علي طباطبايي (متوفاي 1231 هـ) معروف به صاحب رياض؛
4. ميرزا ابوالقاسم قمي (متوفاي 1231 هـ) مشهور به ميرزاي قمي؛
5. احمد بن محمد مهدي نراقي (متوفاي 1245 هـ)؛
6. شيخ محمد حسين اصفهاني، (متوفاي 1254 يا 1260 هـ) مشهور به صاحب فصول؛
7. شيخ محمدحسن اصفهاني (متوفاي 1266 هـ) مشهور به صاحب جواهر.
اوج شكوفايي مكتب اجتهادي را پس از آن، در فعاليتهاي نابغه يگانه، مرحوم شيخ مرتضي انصاري (متوفاي 1281 هـ) مييابيم.[17] ايشان با تأييدات الهي و عنايات ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ ، تحول عظيمي را در تفكر فقهي و مباني اصولي آن پايهگذاري كرد كه از آن زمان تاكنون بينظير بوده است.
شيخ انصاري با استدلالهاي عميق و انديشه والاي خود به سرعت به جذب و پرورش انسانهاي مستعدي پرداخت كه پس از او پرچم فقاهت اجتهادي را در دست گرفتند و فقه شيعي بر دوش آنان به باليدن خود ادامه داد.[18] مرحوم شيخ آثار ارزشمندي از خود به يادگار گذاشت. از مشهورترين آنها كه هم اكنون نيز از كتب اصلي حوزههاي علميه است، فرائدالاصول مشهور به رسائل، در اصول فقه و مكاسب در فقه است. اين دو كتاب، معرّف دقت نظر و جَوَلان عظيم فكري مرحوم شيخ است. عظمت علمي اين دو اثر، دانشمندان و فقهاء و عالمان پس از او را بر آن داشت كه بر شرح و توضيح اين دوائر جاويدان بپردازند. اين دو كتاب بزرگ در حقيقت موتور محركة حركت پرخروش علمي پس از اوست. اين نابغة فقه، با نظرات و آراء و دقتهاي بيبديل و ابتكاري خود، تحولي شگرف را در فقه و اصول فقه شيعه پديد آورد كه امواج آن هنوز هم كرانههاي اين علوم را در مينوردد.
چند تن از بزرگترين فقيهان پس از او عبارتند از:[19]
1. محمد حسن شيرازي (متوفاي 1312 هـ) معروف به ميرزاي شيرازي بزرگ؛
2. محمد كاظم خراساني (متوفاي 1329 هـ) معروف به آخوند؛
3. سيد محمدكاظم يزدي (متوفاي 1337 هـ)؛
4. ميرزا محمد حسين نائيني (متوفاي 1355 هـ)؛
5. شيخ عبدالكريم حائري (متوفاي 1355 ش)، از فقهاي برجسته شيعه است، و به عنوان مؤسس حوزه علميه قم شناخته ميشود؛
6. شيخ محمد حسين اصفهاني (متوفاي 1361 هـ)؛
7. آقا ضياء الدين عراقي (متوفاي 1361 هـ)؛
8. سيد ابوالحسن اصفهاني (متوفاي 1365 هـ)؛
9. حاج آقا حسين بروجردي (متوفاي 1380 هـ)؛
10. سيد محسن حكيم (متوفاي 1390 هـ)؛
11. سيد ابوالقاسم خويي (متوفاي 1413 هـ)، آثار علمي او هم اينك در حوزههاي معتبر علمي شيعه مورد مدّاقه و بحث و نقد قرار ميگيرد. او از يگانه مجتهداني است كه با آراء متقن خود، نوعي مبناسازي علمي را در فقه و اصول و رجال پايهگذاري كرد.
12. روح الله خميني (متوفاي 1409 هـ ، 1368 ش)، شخصيت عظيمي كه احياءگر اسلام در قرن 14 هجري است. مجاهدات دامنهدار، طولاني و خالصانه، او را به رهبر بلامنازع مسلمين جهان مبدل ساخت. تأليفات ايشان هم اكنون مورد مراجعه انديشمندان در حوزههاي علميه و دانشگاهها است.
علم فقه
علم فقه از آغاز ظهور و گسترش اسلام و تعاليم آن، از نخستين علومي بوده كه مورد توجه انديشمندان قرار گرفته است. فقه اسلامي به مرور زمان دامن خود را گستردهتر كرد و موضوعات مختلفي را در حيطة مباحث علمي خود گرفت و به تدريج از وسيعترين علوم اسلامي گرديد كه همواره مورد تحصيل و تدريس بوده است. با تلاش و نبوغ فقيهاني يگانه، تأليفات فوق العاده زياد و ارزندهاي نگاشته شده اين آثار زمينههاي گوناگون حقوق اساسي، حقوق مدني، حقوق خانواده، حقوق جزايي، اداري، سياسي و... مسائل شخصي مثل عبادات را شامل ميشود.[20]منشأ اين گستردگي را در اين ميتوان يافت كه قوانين اسلامي به نژاد يا قبيله خاص و به زمان يا مكان محدودي اختصاص ندارد، بلكه با توجه به نيازهاي بشر و براي همه زمانها و مكانها و با توجه به مصلحتهايي كه براي سعادت هر دو جهان وجود دارد، وضع گشته است.[21]
تعريف فقه در لغت: فقه به معناي مطلق فهم و ادراك و دانش، علم به چيزي، درك و فهم آن چيز، دانستن، فهميدن؛ فهم دقيق چيزي؛ درك اشياء مخفي، فهم اشياء دقيق؛ درك منظور و هدف گوينده؛ فهم دقيق مسائل نظري؛ جودت ذهن و سرعت انتقال؛ پي بردن از معلومات حاضر به معلومات غايب به كار رفته است.[22]
فقه در قرآن و روايات
در قرآن كريم نيز از كلمه فقه و مشتقات آن، كم و بيش همين معاني لغوي اراده شده است. براي مثال به ذكر دو مورد اكتفا ميكنيم:
1. فهم چيزهاي دقيق يا مخفي: «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ»؛ و هيچ چيز نيست مگر آن كه شاكرانه او را تسبيح ميگويد ولي شما تسبيح آنان را در نمييابيد.[23]
2. مطلق فهم و درك: «قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ»؛ گفتند اي شعيب بسياري از آنچه ميگويي در نمييابيم.[24]
«فقه» در روايات و در بعضي آيات قرآني، به معناي «بصيرت در دين» به كار رفته است. به عنوان مثال:
1. «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ»؛ چرا از هر فرقهاي از آنان گروهي رهسپار نشوند كه دين پژوهي كنند.[25]
2. پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ ميفرمايد: «ما عُبِداللهُ بِشَيءٍ اَفضَلَ من فقهٍ في دينه؛ خداوند به چيزي برتر از بصيرت يافتن در دين او عبادت و پرستش نشده است.»[26]
فقه در اصطلاح فقيهان و انديشمندان دين: در شريعت اسلام، هر قانون الهي، «حكم» ناميده ميشود.[27] هر حكم، مشخص كننده وظيفهاي است كه خداوند متعال در مورد هر يك از كارهاي بندگانش، از آنها انتظار دارد. هدف اين احكام، اين است كه انسان عمل خاصي را در خارج انجام دهد يا ترك كند يا اين كه نسبت به ترك يا انجام آن مخيّر باشد. و منظور از «علم فقه» علم يافتن به احكام شرعي است از راههاي اثبات كنندة آن.[28] به عبارت ديگر، فقه، دانستن احكام شريعت است از راه استدلال و برهان.[29]
موضوع علم فقه: همانگونه كه از تعريف اصطلاحي فقه بر ميآيد، موضوع فقه را تمامي قوانين و مقررات عملي فردي و اجتماعي اسلام تشكيل ميدهد.[30]
هدف علم فقه: هدف فقه كشف احكام الهي است. قوانين الهي، در مورد تمامي وقايع و موضوعات به صورت مشخص و دقيق بيان نشده است. هدف فقه اين است كه از طريق منابع و براهين فقهي، در تمامي مواردي كه بشر نيازمند دانستن حكم الهي آن است به كنكاش پرداخته، قوانين مربوط به هر مورد خاص را كشف كند.[31] فعاليتي را كه فقيه براي كشف حكم الهي انجام ميدهد، استنباط و يا اجتهاد مينامند.
اهميت علم فقه و نقش و كاركرد آن: هر قانوني چه بشري و چه الهي بر اساس مصحلت و فايده وضع ميگردد. تبعيت از هر قانون و گردن نهادن به آن، آن مصلحت و فايده را در پي خواهد داشت. قوانين الهي نيز چنين است، مصالح و فوايد قوانين الهي، تماماً متوجه بندگان ميشود. اين مصلحتها برخي جنبه دنيوي و برخي جنبه اخروي دارد. نقش و اهميت علم فقه اين است كه با مشخص ساختن قوانين الهي و كشف و تبيين آنها و تنظيم اعمال فردي و جمعي مسلمانان، راه رسيدن به اين مصالح و بهرهمندي از سعادت دنيوي و اخروي را فراهم ميسازد.[32] از اين جهت است كه بصيرت يافتن در دين همواره مورد تأكيد خاص معصومين ـ عليهم السّلام ـ بوده است:
پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ ميفرمايد: انَّ لِكُلِّ شَيءٍ دِعامة و دعامة هذا الدين، الفقه؛ هر چيزي پايه و اساسي دارد، پايه و اساس اين دين، فقه است.[33]
امير المؤمنين علي ـ عليه السلام ـ ميفرمايد: يا بُنيّ... تَفقَّهْ في الدين فاِنَّ الفقهاءَ، وَرَثَةُ الانبياء؛ اي فرزندم، به دنبال بصيرت يافتن در دين باش، همانا فقها وارثان پيامبرانند.[34]
شايد اغراق نباشد اگر ادعا كنيم كه با توجه به اهداف و اهميتي كه فقه دارد، از جهت ارزشمندي، در جايگاه مقدم بر تمام علوم بشري است. ساير علوم بشري، اولاً مصلحتها و منافع محدودي را تأمين ميكنند و ثانياً، حداكثر نيمي از سعادت بشر يعني رفاه و آسودگي دنيوي را فراهم ميآورند و تأمين سعادت اخروي بشر از يد كفايت و تشخيص و تقنين آنها خارج است.
قلمرو علم فقه: پيشروي فقه در موضوعات حيات بشري تا آن جا است كه اصل شريعت به پيش ميتازد. تا هر كجا كه دين به دخالت در پهنههاي مختلف زندگي بشر پرداخته است، فقه نيز به آنها دست مييازد و به اظهار نظر و امر و نهي مينشيند. زندگي بشر و نيازهاي او را ميتوان در سه حوزة تن و جسم، روح و روان، و ارتباط با خدا، با خود، و با ساير موجودات خلاصه كرد. فقه به تناسب هر كدام از اين سه حوزه به راهنمايي ميپردازد و فرامين الزامي يا غيرالزامي صادر ميكند.[35]
علوم مربوط به علم فقه: از يك نظر، همگي علوم از جهت تبيين موضوعات فقهي به علم فقه مرتبطند. مثلاً بيمه يك موضوع اقتصادي است. علم اقتصاد، تبيين كنندة اين است كه بيمه چيست؟ تعريف آن كدام است؟ خصوصيات ويژة آن چيست؟ بعد از تبيين اين حد و حدود و واضح ساختن حقيقت و ماهيت اين موضوع، علم فقه به بيان حكم آن ميپردازد. پس، اصل موضوع را علم فقه از خارج از خود ـ مثلاً از علم اقتصاد ـ گرفته است ولي اين كه حكم فقهي آن چيست، در علم فقه به آن پرداخته ميشود.
البته خود علم فقه نيز موضوعات مشخصي را در درون خود دارد كه ميتوان آنها را موضوعات اصيل فقهي يا موضوعات بلاواسطه فقهي ناميد؛ مثل عبادات.
علوم پيش نياز:
براي فراگيري علم فقه، كما بيش به دانستن علومي نيازمنديم: زبان عرب كه زبان قرآن روايات و كتب فقهي است؛ تفسير قرآن، علم شناخت راويان حديث (علم رجال)؛ منطق، براي شناخت كيفيت تفكر و استدلال؛ و مهمتر از همه، علم اصول فقه كه پايههاي اساسي نحوه استنباط و كشف حكم شرعي را به دست ميدهد.[36]منابع اصلي علم فقه:[37] وظيفه فقيه، كشف و استنباط حكم شرعي است. فقيه در فقه شيعه، نظر و رأي شخصي خود را ابراز نميدارد. بلكه كار او، كشف رأي و نظر الهي است كه از طريق وحي به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ رسيده، و بسياري از آنان بر لسان و زبان ائمه هدي ـ عليهم السلام ـ تبيين يافته است. اين آراء الهي درمنابعي نهفته است كه به عنوان منابع علم فقه شناخته ميشوند. قرآن به عنوان بيان كنندة امّهات و كليات قوانين الهي، اولين و مهمترين منبع فقهي است. پس از آن، روايات و احاديث جايگاه مهمي را از اين نظر دارا هستند: از روايات و احاديث به عنوان سنت نام برده ميشود. دو منبع ديگر نيز در فقه اماميه به عنوان منابع علم فقه مورد توجه هستند، اجماع و عقل. منظور از «اجماع» اتفاق نظر تمامي فقها بر يك حكم است. و منظور از «عقل»، آن دركي است كه عقل به نحو حتمي و قطعي آن را مييابد. براي هركدام از اين منابع، شرايطي وجود دارد كه تنها در صورت محقق شدن آنها صلاحيت خواهند داشت مستند احكام فقهي قرار گيرند.
احكام فقهي:[38] در يك تقسيم بسيط و اوليه و به طور خلاصه، احكام فقهي به دو دسته ميشوند:
الف. احكام تكليفي: اين احكام قوانيني هستند مشتمل بر امر يا نهي و يا ترخيص. احكام تكليفي پنج نوعاند:
1. وجوب: به موجب اين حكم، انسان ميبايستي فعل مورد نظر خداوند را حتما انجام دهد و در صورت تخلف از آن، كيفر ميشود.
2. استحباب: به موجب اين حكم، انسان ميتواند فعل مورد نظر شارع را ترك كند بدون اين كه كيفر شود ولي اگر آن را انجام دهد پاداش مييابد.
3. حرمت: به موجب اين حكم،انسان ميبايستي فعل موردنظر شارع را حتماً ترك كند و در صورت ارتكاب آن، كيفر ميشود.
4. كراهت: به موجب اين حكم، انسان ميتواند فعل مورد نظر شارع را انجام دهد بدون اين كه كيفر شود ولي اگر آن را انجام ندهد، پاداش مييابد.
5. اباحه: به موجب اين حكم، انسان ميتواند فعل مورد نظر شارع را انجام دهد يا ترك كند، بدون اينكه كيفر شود يا پاداش يابد.
ب. احكام وضعي: هر يك از احكامي كه در دايرة شمول احكام تكليفي قرار نگيرد، حكم وضعي ناميده ميشود. مثل سببيّت، شرطيت، جزئيت، مانعيت، صحت، بطلان، زوجيت، ملكيت و... . به عنوان مثال، نجس بودن بدن و لباس، مانع صحت و قبولي نماز است. «مانعيت» يك حكم وضعي است. و يا وقتي معاملهاي مطابق قوانين الهي انجام نشود، به باطل بودن متصف ميشود. بطلان، يك حكم وضعي است.
تقسيمات ديگري نيز در مورد احكام الهي وجود دارد.
ابواب فقه: موضوعات فقهي مثل نماز، روزه، حج، معاملات و بسياري از موضوعاتي كه در فقه مورد بحث و بررسي قرار ميگيرد، در يك دسته بندي كلي به صورت زير گرد هم ميآيند:
1. عبادات: شامل طهارت، نجاست، نماز، روزه، حج، خمس، زكات و... ؛
2. عقدها (عقود): شامل تجارت، اجاره، ازدواج و ... ؛
3. ايقاعات: شامل طلاق، جعاله، نذر، عهد و... ؛
4. احكام: شامل صيد، كشتار حيوانات، ارث و... .
اين تقسيم بندي را مرحوم محقق حلي در كتاب شرائع الاسلام ارائه كرده است و از زمان ايشان تاكنون تقريباً دستهبندي رايج مجموعههاي فقهي بوده است.
منابع:
1. انصاري، محمدعلي، الموسوعة الفقهيه الميسّرة، چ اول، قم: مجمع الفكر الاسلامي، 1415 هـ .
2. پاينده، ابوالقاسم؛ نهج الفصاحة (سخنان پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله))، تحقيق و ترتيب: غلام حسين مجيدي، چ اول، قم: انصاريان، 1379 ش.
3. تقوي، سيد مرتضي، جايگاه فقه در انديشه ديني، قم: مجله فقه اهل بيت، سال اول، شماره دوم، تابستان 1374 ش.
4. جمال الدين حسن بن زين الدين، معالم الدين و ملاذ المجتهدين، قم: موسسه النشر الاسلامي، 1365 ش.
5. جناتي، محمد ابراهيم، ادوار فقه و كيفيت بيان آن، تهران: كيهان، 1374 ش.
6. خميني، روح الله، صحيفه نور، چ اول، تهران: سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، 1369 ش.
7. دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، درآمدي بر حقوق اسلامي، چ دوم، تهران: سازمان مطالعه وتدوين كتب علوم اسلامي، دانشگاهها (سمت)، 1376 ش.
8. شهابي، محمود، ادوار فقه، چ پنجم، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1375 ش.
9. الطوسي، ابوجعفر محمد بن الحسن، كتاب الغيبة، تحقيق عباد الله الطهراني و علي احمد ناصح، قم: موسسه المعارف الاسلاميه، 1417 هـ .
10. الكليني الرازي، ابوجعفر محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي، تصحيح و تعليق: علي اكبر غفاري، تهران: دار الكتب الاسلاميه، 1388 هـ .
11. گرجي، ابوالقاسم، تاريخ فقه و فقهاء، تهران: سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم اسلامي دانشگاهها (سمت)، 1377 ش.
12. گروه مطالعات اسلامي دائره المعارف انسان شناسي، فرهنگ اصطلاحات فقهي، چ اول، تهران: انجمن قلم ايران، 1377 ش.
13. موسسة دائرةالمعارف الفقه الاسلامي، موسوعة الفقه الاسلامي طبقاً لمذهب اهل البيت ـ عليهم السلام ـ ، قم: موسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامي، ج 1، 1423 هـ .
14. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار ائمة الاطهار(علیهم السلام)، چ چهارم، تهران: دار الكتب الاسلاميه، 1362 ش.
15. مدرسي طباطبايي، سيدحسين، مقدمهاي بر فقه شيعه (كليات و كتابشناسي)، مترجم: محمد آصف فكرت، مشهد: بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1368 ش.
16. المشكيني، علي، اصطلاحات الاصول و معظم ابحاثها، چ ششم، قم: الهادي، 1374 ش.
17. مطهري، مرتضي، آشنايي با علوم اسلامي، فقه، قم: صدرا، بيتا.
18. المعزي الملايري، اسماعيل، جامع احاديث الشيعه، قم: مؤلف، 1371 ش.
19. موسوي، رضا، آشنايي با مبادي فقه يا حقوق اسلامي، مشهد: دانش شرقي، 1379 ش.
20. نوري، محمد اسماعيل، آشنايي با فقه، قم: احسن الحديث، 1378 ش.
پی نوشتها
[1] . انديشمندان اسلامي بر اين باورند كه تنها وحي ميتواند منشأ و مرجع قوانين فردي و اجتماعي باشد و تمامي قوانيني كه به وحي بازگشت نكنند، از ارزش و اعتبار تهي هستند. ر. ك: در آمدي بر حقوق اسلامي، ص 296: (ابن سينا، الشفاء، الهيات، ج 1، قاهره، 1380 هـ، ص 441)؛ (خواجه نصير الدين طوسي، اخلاق ناصري، تصحيح مينوي و حيدري، تهران: انتشارات خوارزمي، 1360 ش، ص 253)؛ ابونصر فارابي، سياست مدنيّه، ترجمه سيد جعفر سجادي، تهران: انجمن فلسفه و حكمت، 1358 ش، ص 155)؛ ادوار فقه، ج 1، ص 11 ـ 19.
[2] . صحيفه نور، ج 21، ص 98.
[3] . موسوعة الفقه الاسلامي طبقاً لمذهب اهل البيت (علیهم السلام)، ص 34؛ تاريخ فقه و فقها، ص 10؛ ادوار فقه، ج 3، ص 62؛ آشنايي با فقه، ص 9؛ ادوار فقه و كيفيت بيان آن، ص 25.
[4] . تاريخ فقه و فقهاء، ص 113؛ ادوار فقه و كيفيت بيان آن، ص 225؛ موسوعة الفقه الاسلامي طبقاً لمذهب اهل البيت (علیهم السلام)، ص 37.
[5] . موسوعة الفقه الاسلامي طبقاً لمذهب اهل البيت (علیهم السلام)، ص 39؛ آشنايي با مبادي فقه يا حقوق اسلامي، ص 80.
[6] . سال 329 هـ ، آغاز غيبت كبري است. قبل از آن به مدت 69 سال از زمان شهادت امام حسن عسگري ـ عليه السلام ـ به نام غيبت صغري ناميده ميشود. در اين مدت، امام زمان ـ عليه السلام ـ از طريق نواب چهارگانه خود با شيعيان در ارتباط بودند. به هنگام فرارسيدن فوت ابوالحسن علي بن محمد السُمَري، آخرين نايب خاص حضرت، به ايشان فرمودند: تو به «زودي فوت خواهي كرد؛ كسي را به جانشيني تعيين مكن؛ غيبت تامّه واقع شده است....» ر. ك: كتاب الغيبة، ص 395، ح 365.
[7] . موسوعة الفقه الاسلامي طبقاً لمذهب اهل البيت (علیهم السلام)، ص 49؛ آشنايي با فقه، ص 19؛ الموسوعة الفقهيه الميسرة، ص 43؛ ادوار فقه و كيفيت بيان آن، ص 225.
[8] . الكافي، مقدمه حسين علي محفوظ؛ تاريخ فقه و فقهاء، ص 130 ـ 142.
[9] . موسوعة الفقه الاسلامي طبقاً لمذهب اهل البيت (علیهم السلام)، ص 50 - 52؛ تاريخ فقه و فقهاء، ص 124 ـ 125؛ همان، ص 175؛ آشنايي با فقه، ص 19؛ الموسوعة الفقهيه الميسرة، ص 44؛ ادوار فقه و كيفيت بيان آن، ص 229.
[10] . تاريخ فقه و فقهاء، ص 178 به بعد.
[11] . تاريخ فقه و فقهاء، ص 222 ـ 227.
[12] . موسوعة الفقه الاسلامي طبقاً لمذهب اهل البيت(علیهم السلام)، ص 61.
[13] . موسوعة الفقه الاسلامي طبقاً لمذهب اهل البيت(علیهم السلام)، ص 60 ـ 64؛ تاريخ فقه و فقهاء، ص 230 ـ 234؛ همان، ص 236 به بعد.
[14] . تاريخ فقه و فقهاء، ص 230 ـ 233؛ موسوعة الفقه الاسلامي طبقاً لمذهب اهل البيت(علیهم السلام)، ص 62.
[15] . موسوعة الفقه الاسلامي طبقاً لمذهب اهل البيت(علیهم السلام)، ص 64 ـ 69؛ تاريخ فقه و فقهاء، ص 236 به بعد؛ آشنايي با فقه، ص 19.
[16] . تاريخ فقه و فقهاء، ص 235.
[17] . موسوعة الفقه الاسلامي طبقاً لمذهب اهل البيت(علیهم السلام)، ص 69؛ آشنايي با فقه، ص 19؛ ادوار فقه و كيفيت بيان آن، ص 246.
[18] . تاريخ فقه و فقهاء، ص 258 به بعد.
[19] . تاريخ فقه و فقهاء، ص 278 به بعد.
[20] . آشنايي با علوم اسلامي، فقه، ص 52 و 58؛ مجله فقه اهل بيت، ش 2، ص 197 ـ 198؛ همان، ص 211؛ ادوار فقه و كيفيت بيان آن، ص 10.
[21] . ادوار فقه و كيفيت بيان آن، ص 9.
[22] . موسوعة الفقه الاسلامي طبقاً لمذهب اهل البيت(علیهم السلام)، ص 17؛ تاريخ فقه و فقهاء، ص 7؛ ادوار فقه،ج 1، ص 30؛ آشنايي با فقه، ص 7؛ ادوار فقه و كيفيت بيان آن، ص 3؛ همگي به نقل از فرهنگهاي اصيل و معتبر لغت عرب.
[23] . اسراء، 44.
[24] . هود، 91.
[25] . توبه، 122.
[26] . بحارالانوار، ج 1، ص 213، ح 8.
[27] . آشنايي با علوم اسلامي، فقه، ص 54.
[28] . معالم الدين، ص 26.
[29] . تاريخ فقه و فقهاء، ص 7.
[30] . آشنايي با فقه، ص 9؛ آشنايي با مبادي فقه يا حقوق اسلامي، ص 49.
[31] . ادوار فقه و كيفيت بيان آن، ص 8.
[32] . موسوعة الفقه الاسلامي طبقاً لمذهب اهل البيت (علیهم السلام)، ص 9.
[33] . نهج الفصاحة، شماره 4631 (890).
[34] . جامع احاديث الشيعه، ج 1، ص 142، ح 26.
[35] . با كمي اختلاف نظر، ر.ك: مجله فقه اهل بيت، شماره 2، ص 211.
[36] . آشنايي با فقه، ص 13.
[37] . آشنايي با فقه، ص 10؛ مقدمهاي بر فقه شيعه، ص 12.
[38] . اصطلاحات الاصول و معظم ابحاثها، ص 120؛ فرهنگ اصطلاحات فقهي، ص 71؛ آشنايي با علوم اسلامي، فقه، ص 55 ـ 56؛ آشنايي با فقه، ص 46.