سالها پیش دوست پرتلاش و فاضلم، جناب دکتر نصرالله صالحی، طی مقالهای در مجله « گفتگو » ( ش19 ) تحت عنوان « آل بویه، تشیع و تسامح » به معرفی کتاب ارزشمند « احیای فرهنگی در عهد آل بویه » تألیف جوئل کرمر پرداخت. این جانب در توضیحی نقدگونه بر آن مقاله، مطلب مختصری نوشتم که سردبیر محترم آن مجلهی وزین با انتخاب عنوان « بازهم آل بویه » آن را در شمارهی 21 مجله گفتوگو ( پائیز 1377 ) به چاپ رسانید. با گذشت بیش از یک دهه از آن زمان، انتخاب و اختصاص یک شماره ویژهی آل بویه از سوی دستاندرکاران نشریه کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، نشانگر آن است که آل بویه هنوز هم مسألهی ماست. البته نه به عنوان یک بحث صرفاً تاریخی، که پرونده آن همیشه باز خواهد بود، بلکه از جهت مسائلی که هنوز هم با آن سروکار داریم و گذشتهای که تا امروز استمرار و تجدید حیات یافته است. به نظر میرسد در هر گونه بحثی راجع به هویت تاریخی و کیستی امروز ما، امعان نظر و توجه ویژه به آل بویه لازم و ضروری خواهد بود.
دولت آل بویه از نظر قدرت و وسعت قلمرو و بالاخص شکوفایی فرهنگی و تأثیر آن بر فرهنگ ایرانی - اسلامی در ادوار بعدی، از مهمترین حکومتهای ایران بعد از اسلام است. آل بویه اگر نه به اندازه صفویان ولی مقدم بر آنان در شکل گیری هویت ایرانی بعد از اسلام سهیم بوده و در پیوند دادن اندیشههای ملک داری ایرانی - اسلامی و بردباری مذهبی و ترویج خردگرایی ( شیعی - معتزلی ) ایفای نقش کردهاند.
بدون شک یکی از سه دورهی « فرصت » تاریخی برای شیعه همین دوره است. در همین عصر است که به لحاظ وجود فضای نسبتاً باز فرهنگی، تضارب افکار و آرا موجب رشد و باروری فقه و کلام شیعی شد. وجود رقیبان قدرتمند اهل تسنن در عرصهی علوم دینی، شیعیان را نیز برای دفاع از کیان علمی، فرهنگی خود به تکاپو انداخت و یکی از ادوار درخشان فرهنگی جهان اسلام ( و نه فقط تشیع ) رقم خورد.
گرچه تسلط یک صد سالهی غلامان ترک بر بغداد قبل از آل بویه، روند تفکیک حوزههای قدرت دینی و دنیوی را تسهیل و زمینه را برای پذیرش آل بویه آسان ساخته بود و شرایط خارجی و داخلی همچون تجاوز رومیان به مرزهای دارالاسلام، افزایش شمار شیعیان در بغداد و ظهور سلسلههای شیعی دیگر نظیر فاطمیان، آل حمدان و قرامطه و همچنین آشوب و هرج و مرج اجتماعی در عراق ناشی از تاخت و تاز غلامان ترک، بیم خلیفه و مسلمین از اقدامات خشونت بار مرداویج زیاری، در عراق عجم ( مسعودی، 1365، ص 748 ) و در نتیجه استقبال خلیفه از قدرت گیری آل بویه جهت خنثی کردن مرداویج و نیز امرای ترک ( ابن اثیر، 1987 م، ص 314 ) همگی زمینههای لازم برای چیرگی هر چه بیشتر آل بویه بر دربار خلافت را فراهم آورده بود و حتی بعد از آل بویه نیز سلسلههای ترک ( همچون غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان ) با خلافت همان کردند که آل بویه کرد؛ با وجود این تفاوت بسیار است بین تسلط سلسلهای شیعی بر بغداد با تسلط غلامان یا سلسلههای ترک که حامی مذهب تسنن بودند.
در مرکز خلافتی که تا چندی قبل خلفایی همچون متوکل بر مصدر امور تکیه زده بودند که در سخت گیری بر شیعیان شهره بودند، امرایی به قدرت رسیده بودند که در حمایت از تشیع و شیعیان - که تا قبل از آن در اختفاء و انزوا به سر میبردند - تردیدی به خود راه نمیدادند. ایشان به حمایت جدّی از علما و دانشمندان شیعی پرداختند و ترویج آداب و احکام و شعائر شیعی همچون برگزاری آزادانهی مراسم عزاداری تاسوعا و عاشورا، جشن عید غدیر خم، احیای مشاهد و بقاع متبرک شیعی، احداث دارالعلمها و کتابخانهها برای دانشمندان و اهل علم شیعی را دستور کار خود قرار دادند و به اقدامات فرهنگی و اجتماعی متعددی در جهت بسط و گسترش آئین و فرهنگ شیعی مبادرت ورزیدند آن چنان که این دوره را از جهت آزادی عمل شیعه در کنار ادوار مغول و صفویه میباید از دورههای « فرصت » شیعی به حساب آورد.
***
در دورهای که به میان پردهی ایرانی معروف است ( بعد از استیلای اعراب و قبل از سلطهی ترکان )، آل بویه توانستند یکی از سلسلههای نامآور بعد از اسلام را تشکیل دهند. از سویی خود را به خاندان ساسانی منتسب کردند و از سوی دیگر طی نسب نامهای الهی و دینی، به ابراهیم نبی (علیه السلام) منتسب شدند ( ابن طقطقی 1350، ص 378 ).
ایشان ، که معمولاً گمان میرود در اصل زیدی و پیرو عقیدهی شیعی مسلط بر موطن خویش بودند ( جوئل کرمر، 1375، ص 78، مادلونگ، 1377: ص 139 )، پس از تسلط بر بغداد، ظاهراً از زیدی گری به مذهب 12 امامی گراییدند؛ به منظور استقلال از زیدیان و تکیه بر فرقهی دیگری از شیعه که رسماً امام حاضر در صحنه نداشته باشد تا به حکومت او دعوت شود. بدین ترتیب زمینه را برای ارتباط و پیوند نهاد سلطنت و نهاد دین، که یکی از اساسیترین مفردات اندیشهی سیاسی ایرانشهری است، مهیا کردند. بیشترین سعی آنان تلفیق اندیشههای دینی ایران باستان و دیانت اسلامی بود تا از عقاید مشترک فرهنگ قبل از اسلام در زمینهی مشروعیت دینی « حق الهی حکومت » استفاده کنند و از این طریق بتوانند بر مردمی که هم به گذشتهی خود افتخار میکردند و هم برای دین اسلام ارزش و اهمیت زیادی قائل بودند، حکومت کنند. نمونهی بارز این اهتمام را در مراسم تاجگذاری قدرتمندترین امیر آل بویه، « عضدالدوله » در بغداد شاهدیم. عضدالدوله سنت قدیم شاهنشاهی ساسانی را احیاء و امارت آل بویه را به سلطنتی واقعی تبدیل کرد.
همچنین آل بویه علاوه بر میمنت و تبرک سلسلهی خود با « عهد و لوای خلافت »، از فره ایزدی و سنت نسب سازی پادشاهی به عنوان دیگر ارکان مشروعیت بخش دولت خویش بهره گرفتند. سنتی که از ساسانیان - که نسبت خود را به هخامنشیان میرسانیدند - تا سلسلهی قاجار - که مورخان درباریاش نسبت پادشاهانش را به صفویان میچسبانیدند - امتداد یافت و دوام آورد. آل بویه، که نزدیک به یک قرن خلفای عباسی را زیر نفوذ و قیمومیت خود داشتند و در عمل ،خلیفه را از همهی امور دولتی و اقتدار سیاسی معزول کرده بودند، هیچگاه آشکارا مقام معنوی او را نقض نکردند و درصدد تغییر خلافت از خاندان عباسی برنیامدند. ایشان به رغم مذهب شیعی، مرجعیت سیاسی خلیفه عباسی را پذیرفته بودند.
امرای بویه عناوین باستانی ایران از جمله عنوان شاهنشاه ( شاه شاهان ) را احیا کردند و القاب پر طمطراق خلفا و حکمرانان عرب را به کار گرفتند و از تاج و تخت که نشانههای سلطنت بود، استفاده کردند. ( کرمر، پیشین، ص 8 )
***
غالباً آل بویه را با ویژگی شکیبایی و بردباری در امر دین و سیاست میشناسند، گرچه صفت « سماحت مدار » و « حکومت متساهل » دربارهی این سلسله را با کمی تساهل باید پذیرفت. آل بویه یکه تاز این عرصه نبودند یا لااقل از سلسلههایی مانند اشکانیان و فاطمیان نیز در این زمینه میتوان یاد کرد. اما، به هر حال، آل بویه نسبت به سلسلههای قبل و بعد از خود، در این زمینه بسیار متفاوت است. البته شکیبایی و بردباری نسبت به غیر مسلمانان و اهل ذمّه در فرهنگ و تمدن اسلامی امری نسبتاً شناخته شده بود و به جز پارهای مقاطع تاریخی، که قشریگری دینی غلبه داشت، اهل ذمه وضعیت نسبتاً مناسبی داشتند. برگزاری جلسات بحث و مناظرهی مذهبی با حضور ارباب ادیان مختلف نیز اختصاص به آل بویه نداشت و در مواقع دیگر، از جمله دوران حکمرانی مأمون عباسی، سابقه داشت. از این رو، در بحث بردباری سیاسی - مذهبی، بیش از آن که رابطهی مسلمانان با غیر مسلمانان مدنظر قرار گیرد، بایستی به روابط موجود میان خود مسلمانان نظر داشت. تنگ نظری فرقههای گوناگون اسلامی نسبت به یکدیگر بسیار بیشتر بود تا نسبت به غیر مسلمانان. سیاست مذهبی آل بویه و به تبع آن، بردباری مذهبی ایشان تا حدودی تابعی از روابط ایشان با خلافت عباسی بود که طی سه مرحله قابل شناسایی است:
در دورهی نخست ( که نمایندهی بارز آن احمد معزالدوله است )، برای اوّلین بار، در تاریخ اسلام سلسلهای شیعی بر پایگاه اهل تسنن و دارالخلافه تسلط یافت و « خلیفه به فرمانی قناعت کرد و خلفا را جز لوا و منشور فرستادن و خلعت دادن و پاسخ پادشاهان اطراف کاری نماند » ( مجل التواریخ و القصص، بی تا، ص 379 ) در این مقطع، آل بویه موضعی تهاجمی نسبت به خلافت عباسی داشت و کاملاً بر آن مسلط بود و حتی ظاهراً قصد براندازی آن را داشت که بنا به دلایلی از این امر صرف نظر شد. ( ابن اثیر، پیشین، ج 6، ص 315 ) به نظر مصطفی کامل الشیبی و نیز جوئل کرمر، آل بویه پس از تسلط بر بغداد، به منظور استقلال از زیدیان و تکیه بر فرقهی دیگری از شیعه - که رسماً امامی نداشته باشد تا به حکومت او دعوت شود - از زیدی گری به مذهب دوازده امامی گرائیدند و هم بدین جهت است که میبینیم از الغاء خلافت عباسی و اعلام خلافت علوی، خودداری نمودند ( الشیبی، 1374، ص 41؛ کرمر، پیشین، ص 76 ).
به تبعیت از رابطهی آل بویه با خلافت عباسی، در این دوره ( عهد معزالدوله ) تشیع ( و در این عهد، نوع 12 امامی آن ) موضعی تهاجمی نسبت به اهل تسنن داشت که به منازعات مذهبی شیعه و سنی انجامید و البته چرایی آن در پرتو آن چه که در سه قرن قبل از آن، بر شیعه رفته بود، قابل درک است. منازعات شدید و خشونت بار مذهبی میان شیعیان و سنیان به هر دلیل و علتی در این عهد روی داده باشد، میتوان این دوره را از معدود مقاطعی دانست که در آن تعصبات و خشونتهای مذهبی، به پشتوانهی قدرت حاکم تشدید شد. جوئل کرمر معتقد است که به قدرت رسیدن آل بویه بیگمان، کشمکشهای عقیدتی را که پیش از این به وخامت گرائیده بود، شدیدتر کرد. ( کرمر، پیشین، ص 78 ). هم چنین مینویسد: رویکرد شیعی آل بویه والتزام آنها به رسوم شیعی، تشنجهای فرقهای را دامن زد ( همو، ص 91 ). سیاست مذهبی معزالدوله مبتنی بر پشتیبانی صریح و آشکار از اقلیت شیعی در نزاع با اهل سنت بود. نه فقط مهلبی، وزیر معزالدوله، متمایل به طرفداری از شیعیان بود ( کرمر، پیشین، ص 78 ) بلکه خود او نیز در برخی موارد سلسله جنبان این درگیریها میشد. علاوه بر این، به دستور او مراسم و شعائر شیعی همچون عزاداری عاشورا و جشن غدیر برای اولین بار آزادانه به پا داشته شد ( ابن جوزی، 1412، ج 7، ص 15 )، قبور ائمه شیعی بازسازی و زیارت آن ترویج گشت و در بغداد اذان به سبک شیعی اقامه شد. در مجموع، روند امور به گونهای پیش رفت که عکسالعمل اهل تسنن را در پی آورد؛ خصومتهای بالقوه علنی گشت و جوّی از خشونت و کشتار و حملات دسته جمعی در بازار و محلات مسکونی حاکم شد که نتیجه آن چیزی جز آشوب و هرج و مرج و ظهور عیاران ( در اینجا به معنی غارتگران و آشوبگران ) در بغداد و حومهی آن نبود. حتی دامنهی این جدالها به داخل ایران، از جمله اصفهان کشیده شد و در آن جا نزاعی سخت میان شیعیان و سنیان پدید آمد و خانههای بازرگانان شیعی قم به تاراج رفت. علت آن بود که مردی از اهالی قم، صحابه پیامبر را دشنام داده بود. ( ابن اثیر، پیشین، ج 6، ص ال 3 ). بنابراین، این تصور که آل بویه هیچ گاه به جانبداری از شیعیان نمیپرداختند و همیشه سعی در آرام نمودن طرفین داشتند، حداقل در مورد معزالدوله، چندان صادق نیست. برخلاف نظر کرمر، که معتقد است معزالدوله سیاست آشتی میان سنیان و شیعیان را پیش گرفت ( کرمر، پیشین، ص 78 ) وی نه تنها نسبت به لعن معاویه تساهل داشت، بلکه به دستور صریح او در سال 351 هـ بر دیوار مساجد بغداد اشعاری در لعن معاویه، ابوبکر، عمر، عثمان و عایشه نوشتند که چون شبانه از سوی سنیان پاک شد و معزالدوله خواست آن را تجدید کند، وزیرش مهلبی او را از شورش مردم بیم داد و مقرر شد این گونه بنویسند که خدا ظالمین آل رسول الله را لعنت کند و نام هیچ کس را جز معاویه در لعن و نفرین نبرند ( ابن اثیر، پیشین، ج 7، ص 4 ). با همهی این اوصاف، حتی در مورد معزالدوله نیز گفته شده در مواردی، در نزاع بین شیعیان و سنیان، هاشمیان را توقیف کرد و فتنه را خاموش ساخت. ( ذهبی، 1415ه، ج2، ص 80 ).
سیاست مذهبی آل بویه با قدرت گیری عضدالدوله وارد مرحلهی جدیدی شد که میتواند نمونه اعلای شکیبایی و بردباری در حکومتداری لقب گیرد. اوج تسامح فکری آل بویه و شاید دوره اسلامی در دوران عضدالدوله متجلی شود. اما نباید از این نکته غافل شد که تسامح وی تا حدی اقتضای زمان نیز بود. عضدالدوله زمانی به امارت رسید که به واسطهی درگیریهای شدید مذهبی اوضاع درهم و آشفته بود و او با درایت و کیاست هر چه تمامتر، توانست امنیت و آرامش و به تبع آن پیشرفت علمی - فرهنگی را گسترش دهد. جالب این که عضدالدوله در اوج قدرت و نه از روی ضعف چنین سیاستی را در پیش گرفت. او اولین امیری بود که پس از اسلام، لقب ملک الملوک یا شاهنشاه گرفت. قدرت و اقتدار عضدالدوله کمتر از معزالدوله نبود، با این حال، به رغم آن که شخصاً شیعه و حتی متهم به غلو در تشیع بود ( جعفریان، 1369، ص 244 ) و با مرمت و نوسازی مرقد امامان شیعه در کربلا و نجف تمایلات شیعی خود را ابراز میکرد و پس از مرگ نیز در جوار مرقد علی (علیه السلام) دفن شد ( ابن خلکان، 1364، ج3، ص 222 ). در حکومت داری آشکارا از شیعیان حمایت نمیکرد. او که در برخورد با خلیفه نیز رعایت ظواهر را میکرد ( ابن اثیر، پیشین، ج 7، ص 60 )، و حتی وزیری نصرانی داشت ( ابن مسکویه، 1915، ج 6، ص 408 ) به درستی تشخیص داد در حکومت داری بایستی همه را یکسان و هم وزن در نظر گرفت و از حمایت جمعی علیه جمعی دیگر اجتناب ورزید. از همین روی اکیداً دستور داد هر دو طرف از شعارنویسی و لعن و ناسزاگویی به اولیاء و مقدسات یکدیگر خودداری ورزند و در صورت تخلف به شدت مجازات شوند. وی همچنین مانع وعظ و خطابهی واعظان ( قصّاص ) هر دو فرقه شد و حتی علویان صاحب نفوذ را به فارس تبعید کرد ( کرمر، پیشین، ص 81 ).
با درگذشت عضدالدوله، بنابر علل داخلی ( درگیری خاندان بویه که تا حدودی ناشی از ساخت غیرمتمرکز قدرت ایشان بود ) و نیز عوامل بیرونی ( قدرت گیری سلسلههای ترک غزنوی و سلجوقی )، دورهی جدیدی در تاریخ این خاندان آغاز شد. قدرت آل بویه روبه ضعف نهاد و به همان نسبت بر جسارت خلیفه و نیز اهل تسنن، که مستظهر به حمایت امرایی چون محمود غزنوی و طغرل سلجوقی بودند، افزوده شد. رمز قدرت گیری این سلسلهها و پیدا کردن وجههای بسیار مثبت در منابع اهل تسنن برای سرانشان و حتی استقبال از قدرت گیری ایشان تا حد زیادی به وضعیت اجتماعی - روانی خلافت و اهل تسنن در دورهی قدرت آل بویه شیعی مذهب باز میگردد. بیجهت نیست که سلطان محمود لقب غازی گرفت، نه فقط برای غزالی با کفّار هند، بلکه همچنین به خاطر کشتار رافضیان ( شیعیان ) ری و عراق عجم. ابن اثیر در مورد او مینویسد: مردی خردمند، دیندار و خیِّر بود. چیزی که در او عیب گرفته شود، نبود. مگر اینکه از هر راهی که بود اموال را میگرفت. ( ابن اثیر، پیشین، ج 7، صص8-347 ). در این دوره آل بویه و به تبع آن شیعیان، موضعی تدافعی اتخاذ کردند و متقابلاً سنیان هستند که با خشونت هر چه بیشتر بر شیعیان تاخت و تاز میکنند. مراکز مقدس، کتابخانهها و محلههای مسکونی شیعیان مورد نهب و غارت قرار میگیرد. شیعیان مجبور میشوند در اذان شعارهای خود را حذف کنند و به سبک سنیان اذان را اقامه نمایند و حتی به صحابه رسول درود فرستند. با منزوی شدن شیعیان و قدرت گیری سلسلههای حامی تسنن ( غزنوی و سلجوقی ) دورهی « عسرت » جدیدی برای شیعیان ( و این بار خصوصاً اسماعیلیه ) آغاز شد.
جریانهای عقلگرا با ظهور آل بویه حیاتی دوباره یافتند. عقل گرایان معتزلی - شیعی، پس از طی شرایط سخت و محنت آمیزی که با قدرت گیری متوکل و غلامان ترک بدان دچار شده بودند و تصور میشد برای همیشه محو شدهاند، در عهد آل بویه مجدداً سر برآوردند و نفوذ فکری و سیاسی خود را در دربار آل بویه گسترش دادند تا آن جا که قرن چهارم هجری را میتوان عصر احیای خردگرایی معتزلی - شیعی در مقابل جریان شریعت گرای حنابله و اهل حدیث نامید. معتزله در عراق، فارس، جبال، خوزستان، ری و طبرستان به توسعه و ترویج آئین خود پرداختند و حتی پارهای از صاحب منصبان آل بویه، هم چون صاحب بن عباد گرایش معتزلی داشتند. امیران بویهای مرکز حکومت خود را به وجود دانشمندان، حکیمان و ادیبان آراستند و از هیچ کوشش و حمایتی در پرورش اهل فضل و دانش و ترویج علم و فرهنگ کوتاهی نکردند و البته در این میان، معتزلهی عقلگرا، که با شیعه نیز قرابت یافته بودند، مکتب کلامی مسلط، و بیش از دیگران به حمایتهای مادی و معنوی آل بویه مستظهر بودند. نقطهی عطف آن نیز، فعالیتهای فکری قاضی عبدالجبار، قاضی القضاة ری، و شاگردانش بود ( مادلونگ، 1377، ص 69 ) که با حمایت صاحب بن عباد آن جا را به عنوان مهمترین کانون معتزلی درآوردند. صاحب بن عباد وزیر، از معتزلیان مخلص و از شاگردان ابوهاشم جبایی و ابواسحاق نصیبینی بود که مورد حمایت و عنایت امیران بویهای چون مؤیدالدوله و فخرالدوله قرار داشت و جانشین ابن عمید وزیر بود. قدرت معتزله در دورهی آل بویه تا حدّ زیادی مدیون او بود، که معتزلیان را گرد خود جمع کرد و به آنها مناصب عالی سپرد؛ تا آن جا که ری را در عهد فخرالدوله، با بغدادِ عهد مأمون، به لحاظ قدرت معتزله، مقایسه کردهاند. در جلسات مناظرهای که ترتیب میداد و خود نیز شرکت میکرد، عمدتاً علایق فکری معتزله همچون خلق قرآن مورد بحث قرار میگرفت. با مرگ صاحب بن عباد و بروز اختلافات خانگی در دربار آل بویه، قدرت ایشان و به تبع آن، معتزله رو به ضعف نهاد. مکتب اعتزال و خردگرایی تحت فشار شدید محافل اصحاب حدیث، خصوصاً حنبلیها قرار گرفت که حمایت عامهی مردم را نیز با خود داشتند. معتزله به حدّی در تنگنا قرار گرفتند که خلیفهی عباسی القادر بالله، در سال 409 هـ اعلامیهای معروف به اعلامیه قادری منتشر کرد و بر طبق آن تمایل خود را به اهل حدیث و سنت نشان داد و قائل به کفر معتزله شد. علما و متکلمین را از تدریس و مناظره در مورد اعتزال و رفض ( شیعه ) و مقالات اهل حدیث نهی کرد و گفت که اگر مخالف آن عمل کنند، به عذاب و عقوبت دچار خواهند شد. ( خطیب بغدادی، بیتا، ج 4، ص 38 ) ظهور محمود غزنوی، حامی اهل تسنن و حمله به ری و سوزاندن کتابهای معتزله، ضربهی سختی بر معتزله و شیعه بود و قدرتگیری اشاعره در عهد سلجوقیان، آخرین بقایای جریان عقل گرایی معتزلی را به حاشیه راند و دور جدیدی از سخت گیریهای مذهبی آغاز شد که شکیبایی و بردباری آل بویه را به خاطرهها سپرد.
- ابن الاثیر، عزالدین علی؛ الکامل فی التاریخ، المجلد السادس بیروت، دارالفکر، 1978 م.
- ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمان؛ المنتظم، ج 7، بیروت، دارالکتب العلیه، 1412هـ.
- ابن خلکان، احمدبن محمد؛ وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، ج 3، قم، منشورات الشریف الرضی، 1364.
- ابن طقطقی، ابوجعفر محمدبن علی بن طباطبا؛ تاریخ فخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1350.
- ابن مسکویه؛ تجارب الامم و تعاقب الهمم، مصر، مطبعة الشرکة التمدن الصناعیه، 1915م.
- مسعودی، ابوالحسن، مروج الذهب، ج 1، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ سوم، تهران انتشارات علمی فرهنگی، 1365.
- الذهبی، محمدبن احمدبن عثمان؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، بیروت دارالکتب العربی، 1415هـ.
- الشیبی، مصطفی کامل؛ تشیع و تصوف، ترجمهی علیرضا ذکاوتی قراگزلو، چاپ دوم، تهران، امیرکبیر، 1374.
- بغدادی، خطیب؛ تاریخ بغداد، بیروت، دارالفکر، بیتا.
- جعفریان، رسول؛ تاریخ تشیع در ایران، چاپ دوم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1369.
- کرمر، جوئل؛ احیای فرهنگی در عهد آل بویه. انسان گرایی در عصر رنسانس اسلامی، ترجمهی محمدسعید حنایی کاشانی، مرکز نشر دانشگاهی، 1375.
- مادلونگ، ویلفرد؛ فرقههای اسلامی، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، اساطیر، 1377.
- مؤلف نامعلوم؛ مجمل التواریخ و القصص، به اهتمام ملک الشعرای بهار، تهران، انتشارات کلالهی خاور، بیتا.
منبع مقاله :
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا شماره 151، صص2-7.
دولت آل بویه از نظر قدرت و وسعت قلمرو و بالاخص شکوفایی فرهنگی و تأثیر آن بر فرهنگ ایرانی - اسلامی در ادوار بعدی، از مهمترین حکومتهای ایران بعد از اسلام است. آل بویه اگر نه به اندازه صفویان ولی مقدم بر آنان در شکل گیری هویت ایرانی بعد از اسلام سهیم بوده و در پیوند دادن اندیشههای ملک داری ایرانی - اسلامی و بردباری مذهبی و ترویج خردگرایی ( شیعی - معتزلی ) ایفای نقش کردهاند.
بدون شک یکی از سه دورهی « فرصت » تاریخی برای شیعه همین دوره است. در همین عصر است که به لحاظ وجود فضای نسبتاً باز فرهنگی، تضارب افکار و آرا موجب رشد و باروری فقه و کلام شیعی شد. وجود رقیبان قدرتمند اهل تسنن در عرصهی علوم دینی، شیعیان را نیز برای دفاع از کیان علمی، فرهنگی خود به تکاپو انداخت و یکی از ادوار درخشان فرهنگی جهان اسلام ( و نه فقط تشیع ) رقم خورد.
گرچه تسلط یک صد سالهی غلامان ترک بر بغداد قبل از آل بویه، روند تفکیک حوزههای قدرت دینی و دنیوی را تسهیل و زمینه را برای پذیرش آل بویه آسان ساخته بود و شرایط خارجی و داخلی همچون تجاوز رومیان به مرزهای دارالاسلام، افزایش شمار شیعیان در بغداد و ظهور سلسلههای شیعی دیگر نظیر فاطمیان، آل حمدان و قرامطه و همچنین آشوب و هرج و مرج اجتماعی در عراق ناشی از تاخت و تاز غلامان ترک، بیم خلیفه و مسلمین از اقدامات خشونت بار مرداویج زیاری، در عراق عجم ( مسعودی، 1365، ص 748 ) و در نتیجه استقبال خلیفه از قدرت گیری آل بویه جهت خنثی کردن مرداویج و نیز امرای ترک ( ابن اثیر، 1987 م، ص 314 ) همگی زمینههای لازم برای چیرگی هر چه بیشتر آل بویه بر دربار خلافت را فراهم آورده بود و حتی بعد از آل بویه نیز سلسلههای ترک ( همچون غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان ) با خلافت همان کردند که آل بویه کرد؛ با وجود این تفاوت بسیار است بین تسلط سلسلهای شیعی بر بغداد با تسلط غلامان یا سلسلههای ترک که حامی مذهب تسنن بودند.
در مرکز خلافتی که تا چندی قبل خلفایی همچون متوکل بر مصدر امور تکیه زده بودند که در سخت گیری بر شیعیان شهره بودند، امرایی به قدرت رسیده بودند که در حمایت از تشیع و شیعیان - که تا قبل از آن در اختفاء و انزوا به سر میبردند - تردیدی به خود راه نمیدادند. ایشان به حمایت جدّی از علما و دانشمندان شیعی پرداختند و ترویج آداب و احکام و شعائر شیعی همچون برگزاری آزادانهی مراسم عزاداری تاسوعا و عاشورا، جشن عید غدیر خم، احیای مشاهد و بقاع متبرک شیعی، احداث دارالعلمها و کتابخانهها برای دانشمندان و اهل علم شیعی را دستور کار خود قرار دادند و به اقدامات فرهنگی و اجتماعی متعددی در جهت بسط و گسترش آئین و فرهنگ شیعی مبادرت ورزیدند آن چنان که این دوره را از جهت آزادی عمل شیعه در کنار ادوار مغول و صفویه میباید از دورههای « فرصت » شیعی به حساب آورد.
***
در دورهای که به میان پردهی ایرانی معروف است ( بعد از استیلای اعراب و قبل از سلطهی ترکان )، آل بویه توانستند یکی از سلسلههای نامآور بعد از اسلام را تشکیل دهند. از سویی خود را به خاندان ساسانی منتسب کردند و از سوی دیگر طی نسب نامهای الهی و دینی، به ابراهیم نبی (علیه السلام) منتسب شدند ( ابن طقطقی 1350، ص 378 ).
ایشان ، که معمولاً گمان میرود در اصل زیدی و پیرو عقیدهی شیعی مسلط بر موطن خویش بودند ( جوئل کرمر، 1375، ص 78، مادلونگ، 1377: ص 139 )، پس از تسلط بر بغداد، ظاهراً از زیدی گری به مذهب 12 امامی گراییدند؛ به منظور استقلال از زیدیان و تکیه بر فرقهی دیگری از شیعه که رسماً امام حاضر در صحنه نداشته باشد تا به حکومت او دعوت شود. بدین ترتیب زمینه را برای ارتباط و پیوند نهاد سلطنت و نهاد دین، که یکی از اساسیترین مفردات اندیشهی سیاسی ایرانشهری است، مهیا کردند. بیشترین سعی آنان تلفیق اندیشههای دینی ایران باستان و دیانت اسلامی بود تا از عقاید مشترک فرهنگ قبل از اسلام در زمینهی مشروعیت دینی « حق الهی حکومت » استفاده کنند و از این طریق بتوانند بر مردمی که هم به گذشتهی خود افتخار میکردند و هم برای دین اسلام ارزش و اهمیت زیادی قائل بودند، حکومت کنند. نمونهی بارز این اهتمام را در مراسم تاجگذاری قدرتمندترین امیر آل بویه، « عضدالدوله » در بغداد شاهدیم. عضدالدوله سنت قدیم شاهنشاهی ساسانی را احیاء و امارت آل بویه را به سلطنتی واقعی تبدیل کرد.
همچنین آل بویه علاوه بر میمنت و تبرک سلسلهی خود با « عهد و لوای خلافت »، از فره ایزدی و سنت نسب سازی پادشاهی به عنوان دیگر ارکان مشروعیت بخش دولت خویش بهره گرفتند. سنتی که از ساسانیان - که نسبت خود را به هخامنشیان میرسانیدند - تا سلسلهی قاجار - که مورخان درباریاش نسبت پادشاهانش را به صفویان میچسبانیدند - امتداد یافت و دوام آورد. آل بویه، که نزدیک به یک قرن خلفای عباسی را زیر نفوذ و قیمومیت خود داشتند و در عمل ،خلیفه را از همهی امور دولتی و اقتدار سیاسی معزول کرده بودند، هیچگاه آشکارا مقام معنوی او را نقض نکردند و درصدد تغییر خلافت از خاندان عباسی برنیامدند. ایشان به رغم مذهب شیعی، مرجعیت سیاسی خلیفه عباسی را پذیرفته بودند.
امرای بویه عناوین باستانی ایران از جمله عنوان شاهنشاه ( شاه شاهان ) را احیا کردند و القاب پر طمطراق خلفا و حکمرانان عرب را به کار گرفتند و از تاج و تخت که نشانههای سلطنت بود، استفاده کردند. ( کرمر، پیشین، ص 8 )
***
غالباً آل بویه را با ویژگی شکیبایی و بردباری در امر دین و سیاست میشناسند، گرچه صفت « سماحت مدار » و « حکومت متساهل » دربارهی این سلسله را با کمی تساهل باید پذیرفت. آل بویه یکه تاز این عرصه نبودند یا لااقل از سلسلههایی مانند اشکانیان و فاطمیان نیز در این زمینه میتوان یاد کرد. اما، به هر حال، آل بویه نسبت به سلسلههای قبل و بعد از خود، در این زمینه بسیار متفاوت است. البته شکیبایی و بردباری نسبت به غیر مسلمانان و اهل ذمّه در فرهنگ و تمدن اسلامی امری نسبتاً شناخته شده بود و به جز پارهای مقاطع تاریخی، که قشریگری دینی غلبه داشت، اهل ذمه وضعیت نسبتاً مناسبی داشتند. برگزاری جلسات بحث و مناظرهی مذهبی با حضور ارباب ادیان مختلف نیز اختصاص به آل بویه نداشت و در مواقع دیگر، از جمله دوران حکمرانی مأمون عباسی، سابقه داشت. از این رو، در بحث بردباری سیاسی - مذهبی، بیش از آن که رابطهی مسلمانان با غیر مسلمانان مدنظر قرار گیرد، بایستی به روابط موجود میان خود مسلمانان نظر داشت. تنگ نظری فرقههای گوناگون اسلامی نسبت به یکدیگر بسیار بیشتر بود تا نسبت به غیر مسلمانان. سیاست مذهبی آل بویه و به تبع آن، بردباری مذهبی ایشان تا حدودی تابعی از روابط ایشان با خلافت عباسی بود که طی سه مرحله قابل شناسایی است:
در دورهی نخست ( که نمایندهی بارز آن احمد معزالدوله است )، برای اوّلین بار، در تاریخ اسلام سلسلهای شیعی بر پایگاه اهل تسنن و دارالخلافه تسلط یافت و « خلیفه به فرمانی قناعت کرد و خلفا را جز لوا و منشور فرستادن و خلعت دادن و پاسخ پادشاهان اطراف کاری نماند » ( مجل التواریخ و القصص، بی تا، ص 379 ) در این مقطع، آل بویه موضعی تهاجمی نسبت به خلافت عباسی داشت و کاملاً بر آن مسلط بود و حتی ظاهراً قصد براندازی آن را داشت که بنا به دلایلی از این امر صرف نظر شد. ( ابن اثیر، پیشین، ج 6، ص 315 ) به نظر مصطفی کامل الشیبی و نیز جوئل کرمر، آل بویه پس از تسلط بر بغداد، به منظور استقلال از زیدیان و تکیه بر فرقهی دیگری از شیعه - که رسماً امامی نداشته باشد تا به حکومت او دعوت شود - از زیدی گری به مذهب دوازده امامی گرائیدند و هم بدین جهت است که میبینیم از الغاء خلافت عباسی و اعلام خلافت علوی، خودداری نمودند ( الشیبی، 1374، ص 41؛ کرمر، پیشین، ص 76 ).
به تبعیت از رابطهی آل بویه با خلافت عباسی، در این دوره ( عهد معزالدوله ) تشیع ( و در این عهد، نوع 12 امامی آن ) موضعی تهاجمی نسبت به اهل تسنن داشت که به منازعات مذهبی شیعه و سنی انجامید و البته چرایی آن در پرتو آن چه که در سه قرن قبل از آن، بر شیعه رفته بود، قابل درک است. منازعات شدید و خشونت بار مذهبی میان شیعیان و سنیان به هر دلیل و علتی در این عهد روی داده باشد، میتوان این دوره را از معدود مقاطعی دانست که در آن تعصبات و خشونتهای مذهبی، به پشتوانهی قدرت حاکم تشدید شد. جوئل کرمر معتقد است که به قدرت رسیدن آل بویه بیگمان، کشمکشهای عقیدتی را که پیش از این به وخامت گرائیده بود، شدیدتر کرد. ( کرمر، پیشین، ص 78 ). هم چنین مینویسد: رویکرد شیعی آل بویه والتزام آنها به رسوم شیعی، تشنجهای فرقهای را دامن زد ( همو، ص 91 ). سیاست مذهبی معزالدوله مبتنی بر پشتیبانی صریح و آشکار از اقلیت شیعی در نزاع با اهل سنت بود. نه فقط مهلبی، وزیر معزالدوله، متمایل به طرفداری از شیعیان بود ( کرمر، پیشین، ص 78 ) بلکه خود او نیز در برخی موارد سلسله جنبان این درگیریها میشد. علاوه بر این، به دستور او مراسم و شعائر شیعی همچون عزاداری عاشورا و جشن غدیر برای اولین بار آزادانه به پا داشته شد ( ابن جوزی، 1412، ج 7، ص 15 )، قبور ائمه شیعی بازسازی و زیارت آن ترویج گشت و در بغداد اذان به سبک شیعی اقامه شد. در مجموع، روند امور به گونهای پیش رفت که عکسالعمل اهل تسنن را در پی آورد؛ خصومتهای بالقوه علنی گشت و جوّی از خشونت و کشتار و حملات دسته جمعی در بازار و محلات مسکونی حاکم شد که نتیجه آن چیزی جز آشوب و هرج و مرج و ظهور عیاران ( در اینجا به معنی غارتگران و آشوبگران ) در بغداد و حومهی آن نبود. حتی دامنهی این جدالها به داخل ایران، از جمله اصفهان کشیده شد و در آن جا نزاعی سخت میان شیعیان و سنیان پدید آمد و خانههای بازرگانان شیعی قم به تاراج رفت. علت آن بود که مردی از اهالی قم، صحابه پیامبر را دشنام داده بود. ( ابن اثیر، پیشین، ج 6، ص ال 3 ). بنابراین، این تصور که آل بویه هیچ گاه به جانبداری از شیعیان نمیپرداختند و همیشه سعی در آرام نمودن طرفین داشتند، حداقل در مورد معزالدوله، چندان صادق نیست. برخلاف نظر کرمر، که معتقد است معزالدوله سیاست آشتی میان سنیان و شیعیان را پیش گرفت ( کرمر، پیشین، ص 78 ) وی نه تنها نسبت به لعن معاویه تساهل داشت، بلکه به دستور صریح او در سال 351 هـ بر دیوار مساجد بغداد اشعاری در لعن معاویه، ابوبکر، عمر، عثمان و عایشه نوشتند که چون شبانه از سوی سنیان پاک شد و معزالدوله خواست آن را تجدید کند، وزیرش مهلبی او را از شورش مردم بیم داد و مقرر شد این گونه بنویسند که خدا ظالمین آل رسول الله را لعنت کند و نام هیچ کس را جز معاویه در لعن و نفرین نبرند ( ابن اثیر، پیشین، ج 7، ص 4 ). با همهی این اوصاف، حتی در مورد معزالدوله نیز گفته شده در مواردی، در نزاع بین شیعیان و سنیان، هاشمیان را توقیف کرد و فتنه را خاموش ساخت. ( ذهبی، 1415ه، ج2، ص 80 ).
سیاست مذهبی آل بویه با قدرت گیری عضدالدوله وارد مرحلهی جدیدی شد که میتواند نمونه اعلای شکیبایی و بردباری در حکومتداری لقب گیرد. اوج تسامح فکری آل بویه و شاید دوره اسلامی در دوران عضدالدوله متجلی شود. اما نباید از این نکته غافل شد که تسامح وی تا حدی اقتضای زمان نیز بود. عضدالدوله زمانی به امارت رسید که به واسطهی درگیریهای شدید مذهبی اوضاع درهم و آشفته بود و او با درایت و کیاست هر چه تمامتر، توانست امنیت و آرامش و به تبع آن پیشرفت علمی - فرهنگی را گسترش دهد. جالب این که عضدالدوله در اوج قدرت و نه از روی ضعف چنین سیاستی را در پیش گرفت. او اولین امیری بود که پس از اسلام، لقب ملک الملوک یا شاهنشاه گرفت. قدرت و اقتدار عضدالدوله کمتر از معزالدوله نبود، با این حال، به رغم آن که شخصاً شیعه و حتی متهم به غلو در تشیع بود ( جعفریان، 1369، ص 244 ) و با مرمت و نوسازی مرقد امامان شیعه در کربلا و نجف تمایلات شیعی خود را ابراز میکرد و پس از مرگ نیز در جوار مرقد علی (علیه السلام) دفن شد ( ابن خلکان، 1364، ج3، ص 222 ). در حکومت داری آشکارا از شیعیان حمایت نمیکرد. او که در برخورد با خلیفه نیز رعایت ظواهر را میکرد ( ابن اثیر، پیشین، ج 7، ص 60 )، و حتی وزیری نصرانی داشت ( ابن مسکویه، 1915، ج 6، ص 408 ) به درستی تشخیص داد در حکومت داری بایستی همه را یکسان و هم وزن در نظر گرفت و از حمایت جمعی علیه جمعی دیگر اجتناب ورزید. از همین روی اکیداً دستور داد هر دو طرف از شعارنویسی و لعن و ناسزاگویی به اولیاء و مقدسات یکدیگر خودداری ورزند و در صورت تخلف به شدت مجازات شوند. وی همچنین مانع وعظ و خطابهی واعظان ( قصّاص ) هر دو فرقه شد و حتی علویان صاحب نفوذ را به فارس تبعید کرد ( کرمر، پیشین، ص 81 ).
با درگذشت عضدالدوله، بنابر علل داخلی ( درگیری خاندان بویه که تا حدودی ناشی از ساخت غیرمتمرکز قدرت ایشان بود ) و نیز عوامل بیرونی ( قدرت گیری سلسلههای ترک غزنوی و سلجوقی )، دورهی جدیدی در تاریخ این خاندان آغاز شد. قدرت آل بویه روبه ضعف نهاد و به همان نسبت بر جسارت خلیفه و نیز اهل تسنن، که مستظهر به حمایت امرایی چون محمود غزنوی و طغرل سلجوقی بودند، افزوده شد. رمز قدرت گیری این سلسلهها و پیدا کردن وجههای بسیار مثبت در منابع اهل تسنن برای سرانشان و حتی استقبال از قدرت گیری ایشان تا حد زیادی به وضعیت اجتماعی - روانی خلافت و اهل تسنن در دورهی قدرت آل بویه شیعی مذهب باز میگردد. بیجهت نیست که سلطان محمود لقب غازی گرفت، نه فقط برای غزالی با کفّار هند، بلکه همچنین به خاطر کشتار رافضیان ( شیعیان ) ری و عراق عجم. ابن اثیر در مورد او مینویسد: مردی خردمند، دیندار و خیِّر بود. چیزی که در او عیب گرفته شود، نبود. مگر اینکه از هر راهی که بود اموال را میگرفت. ( ابن اثیر، پیشین، ج 7، صص8-347 ). در این دوره آل بویه و به تبع آن شیعیان، موضعی تدافعی اتخاذ کردند و متقابلاً سنیان هستند که با خشونت هر چه بیشتر بر شیعیان تاخت و تاز میکنند. مراکز مقدس، کتابخانهها و محلههای مسکونی شیعیان مورد نهب و غارت قرار میگیرد. شیعیان مجبور میشوند در اذان شعارهای خود را حذف کنند و به سبک سنیان اذان را اقامه نمایند و حتی به صحابه رسول درود فرستند. با منزوی شدن شیعیان و قدرت گیری سلسلههای حامی تسنن ( غزنوی و سلجوقی ) دورهی « عسرت » جدیدی برای شیعیان ( و این بار خصوصاً اسماعیلیه ) آغاز شد.
جریانهای عقلگرا با ظهور آل بویه حیاتی دوباره یافتند. عقل گرایان معتزلی - شیعی، پس از طی شرایط سخت و محنت آمیزی که با قدرت گیری متوکل و غلامان ترک بدان دچار شده بودند و تصور میشد برای همیشه محو شدهاند، در عهد آل بویه مجدداً سر برآوردند و نفوذ فکری و سیاسی خود را در دربار آل بویه گسترش دادند تا آن جا که قرن چهارم هجری را میتوان عصر احیای خردگرایی معتزلی - شیعی در مقابل جریان شریعت گرای حنابله و اهل حدیث نامید. معتزله در عراق، فارس، جبال، خوزستان، ری و طبرستان به توسعه و ترویج آئین خود پرداختند و حتی پارهای از صاحب منصبان آل بویه، هم چون صاحب بن عباد گرایش معتزلی داشتند. امیران بویهای مرکز حکومت خود را به وجود دانشمندان، حکیمان و ادیبان آراستند و از هیچ کوشش و حمایتی در پرورش اهل فضل و دانش و ترویج علم و فرهنگ کوتاهی نکردند و البته در این میان، معتزلهی عقلگرا، که با شیعه نیز قرابت یافته بودند، مکتب کلامی مسلط، و بیش از دیگران به حمایتهای مادی و معنوی آل بویه مستظهر بودند. نقطهی عطف آن نیز، فعالیتهای فکری قاضی عبدالجبار، قاضی القضاة ری، و شاگردانش بود ( مادلونگ، 1377، ص 69 ) که با حمایت صاحب بن عباد آن جا را به عنوان مهمترین کانون معتزلی درآوردند. صاحب بن عباد وزیر، از معتزلیان مخلص و از شاگردان ابوهاشم جبایی و ابواسحاق نصیبینی بود که مورد حمایت و عنایت امیران بویهای چون مؤیدالدوله و فخرالدوله قرار داشت و جانشین ابن عمید وزیر بود. قدرت معتزله در دورهی آل بویه تا حدّ زیادی مدیون او بود، که معتزلیان را گرد خود جمع کرد و به آنها مناصب عالی سپرد؛ تا آن جا که ری را در عهد فخرالدوله، با بغدادِ عهد مأمون، به لحاظ قدرت معتزله، مقایسه کردهاند. در جلسات مناظرهای که ترتیب میداد و خود نیز شرکت میکرد، عمدتاً علایق فکری معتزله همچون خلق قرآن مورد بحث قرار میگرفت. با مرگ صاحب بن عباد و بروز اختلافات خانگی در دربار آل بویه، قدرت ایشان و به تبع آن، معتزله رو به ضعف نهاد. مکتب اعتزال و خردگرایی تحت فشار شدید محافل اصحاب حدیث، خصوصاً حنبلیها قرار گرفت که حمایت عامهی مردم را نیز با خود داشتند. معتزله به حدّی در تنگنا قرار گرفتند که خلیفهی عباسی القادر بالله، در سال 409 هـ اعلامیهای معروف به اعلامیه قادری منتشر کرد و بر طبق آن تمایل خود را به اهل حدیث و سنت نشان داد و قائل به کفر معتزله شد. علما و متکلمین را از تدریس و مناظره در مورد اعتزال و رفض ( شیعه ) و مقالات اهل حدیث نهی کرد و گفت که اگر مخالف آن عمل کنند، به عذاب و عقوبت دچار خواهند شد. ( خطیب بغدادی، بیتا، ج 4، ص 38 ) ظهور محمود غزنوی، حامی اهل تسنن و حمله به ری و سوزاندن کتابهای معتزله، ضربهی سختی بر معتزله و شیعه بود و قدرتگیری اشاعره در عهد سلجوقیان، آخرین بقایای جریان عقل گرایی معتزلی را به حاشیه راند و دور جدیدی از سخت گیریهای مذهبی آغاز شد که شکیبایی و بردباری آل بویه را به خاطرهها سپرد.
پینوشت:
1- دانشیار گروه تاریخ، دانشگاه تربیت معلم.
منابع تحقیق:- ابن الاثیر، عزالدین علی؛ الکامل فی التاریخ، المجلد السادس بیروت، دارالفکر، 1978 م.
- ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمان؛ المنتظم، ج 7، بیروت، دارالکتب العلیه، 1412هـ.
- ابن خلکان، احمدبن محمد؛ وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، ج 3، قم، منشورات الشریف الرضی، 1364.
- ابن طقطقی، ابوجعفر محمدبن علی بن طباطبا؛ تاریخ فخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1350.
- ابن مسکویه؛ تجارب الامم و تعاقب الهمم، مصر، مطبعة الشرکة التمدن الصناعیه، 1915م.
- مسعودی، ابوالحسن، مروج الذهب، ج 1، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ سوم، تهران انتشارات علمی فرهنگی، 1365.
- الذهبی، محمدبن احمدبن عثمان؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، بیروت دارالکتب العربی، 1415هـ.
- الشیبی، مصطفی کامل؛ تشیع و تصوف، ترجمهی علیرضا ذکاوتی قراگزلو، چاپ دوم، تهران، امیرکبیر، 1374.
- بغدادی، خطیب؛ تاریخ بغداد، بیروت، دارالفکر، بیتا.
- جعفریان، رسول؛ تاریخ تشیع در ایران، چاپ دوم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1369.
- کرمر، جوئل؛ احیای فرهنگی در عهد آل بویه. انسان گرایی در عصر رنسانس اسلامی، ترجمهی محمدسعید حنایی کاشانی، مرکز نشر دانشگاهی، 1375.
- مادلونگ، ویلفرد؛ فرقههای اسلامی، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، اساطیر، 1377.
- مؤلف نامعلوم؛ مجمل التواریخ و القصص، به اهتمام ملک الشعرای بهار، تهران، انتشارات کلالهی خاور، بیتا.
منبع مقاله :
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا شماره 151، صص2-7.