در گفتوگو با: دکتر شهرام یوسفیفر؛ ( عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ) و دکتر اسماعیل حسن زاده؛ ( عضو هیأت علمی دانشگاه الزهراء )
اسماعیلی:
بسم الله الرحمن الرحیم. این مقاله، سعی دارد به مباحث کمتر مطرح شده و مغفول رشتهی تاریخ بپردازد. محور این مقاله، تاریخ میانه است که با نظر دقیق دکتر یوسفیفر، در گفت و گوی این مقاله، بنا بر این شد به بررسی جوامع روستایی ایران در دورهی میانه بپردازیم. بحث را از چرایی توجه به روستا و پیشینهی تاریخ روستا آغاز میکنیم. همان طور که میدانید اگر چه بیشتر درآمد اقتصادی ایران از کشاورزی بوده است و روستانشینی در این کشور بسیار گستردهتر از شهرنشینی، ولی در تاریخ، البته به معنای مکتوب آن، کمتر روستا و روستانشینی مورد توجه قرار گرفته است. برای ورود به بحث، اولین مطلب ضرورت و اهمیت پرداختن به این مبحث است. سپس از منابع این موضوع و پیشینه و تحولات مرتبط با آن میگوییم. قسمت نهایی بحث نیز چگونگی ورود به بحث و روش شناسی روستا در تاریخ نگاری خواهد بود. بخش آخر را با تعاریف مفاهیمی چون روستا، ده، قریه، دهقان و... آغاز خواهیم کرد. اما یک موضوع دیگر، وسعت دورهی میانه است. که در یک گفت و گوی کوتاه نمیتوان به همهی این دوره پرداخت. یوسفیفر:
بسم الله الرحمن الرحیم. نام گذاری سدهی میانه کمی دشوار است. مرحلهی اول سدههای میانه را میتوان از انحطاط و سقوط حکومتهای غزنوی - بویهای تا ورود مغولان به ایران در نظر گرفت. از مغول به بعد، به دلیل وقوع تحولاتی گسترده در مناسبات اجتماعی ایران، شکل بندی اجتماعی - اقتصادی جامعهی ایرانی متفاوت میشود. به نظر من بد نیست گرانیگاه بحث را دورهی مغول قرار دهیم و به پس و پیش آن هم نظری داشته باشیم.اسماعیلی:
با توجه به گسترهی بحث، ما نخواهیم توانست همهی مباحث را مطرح کنیم، ولی اگر بتوانیم طرح مسأله کنیم و نوعی ادبیات موضوع تولید کنیم که دیگر محققان هریک در بخشی از روستانشینی ایرانی به پژوهش بپردازند، رسالت خود را انجام دادهایم. با این مقدمات از دکتر یوسفیفر خواهش میکنیم بحث را با ضرورت و اهمیت پرداختن به روستا و روستانشینی در ایران آغاز کنند.یوسفی فر:
بحث روستا و روستانشینی در تاریخ ایران و به ویژه در سدههای میانه، یکی از موضوعات مهم و دلپذیری است که خوشبختانه کتاب ماه تاریخ و جغرافیا به آن اقبال نشان داده است. در حوزهی آموزش تاریخ در ایران، نهادی که به وجود آمده است؛ متأسفانه تاکنون موفق نشده است حوزههای پژوهشی پنهان و دور از چشم را کشف و در معرض پژوهش محققان و دانشجویان قرار دهد؛ یا سبب شود دستاندرکاران این رشته در این حوزهها به پژوهش بپردازند. متأسفانه کمبود و نیز ضعف مؤسسات پژوهش تاریخ در کشورمان نیز مزید علت شده است و نتوانستهاند پژوهشگرانی تربیت کنند که در این حوزه به تحقیق بپردازند. بنابراین این اقدام کتاب ماه را به فال نیک میگیرم و از عوامل آن تشکر میکنم که زمینهی طرح چنین بحثهایی را فراهم آوردهاند. اگر مجال باشد و در این باره هم صحبت کنیم، متوجه خواهیم شد که چه فرصت بزرگی را از دست دادهایم که به این موضوعات نپرداختهایم و نیز متوجه خواهیم شد که چه بدفهمیهای عظیمی در این مورد اتفاق افتاده است و برداشتهای ما تحت تأثیر رشتهای از پژوهشها، که به طور عمده خرده نگر و گاه متأسفانه کاملاً سیاسی بودهاند، شکل گرفته است. اولین ضرورت در پرداخت به موضوع تاریخ روستا در ایران، آن است که تاکنون محققان تاریخ به این موضوع نپرداختهاند. جامعهی ایران در سدههای میانی، جامعهای روستایی به شمار میرود. شهرهای اصلی و بزرگ این جامعه، بعد از اسلام به وجود آمدهاند. شهرهای دورهی باستان ایران، شهرهایی بودند که از شاخصهای اصلی شهرنشینی، به مانند شهرهای دورهی اسلامی برخوردار نبودند، آن شهرها، به مانند الگوی شهرهای رُم آن روزگار، بیشتر خصلت نظامی و اردوگاهی داشتند و یا مراکز سیاسی و اداری به شمار میرفتند. شهرهای ایران به جز شهرهای واقع در حوزهی بین النهرین با الگوهای رایج در نزد دولت شهرهای یونان کهن تفاوت داشتند. از این نظر دورهی باستان را میتوان دورهی غلبهی اقتصاد روستایی در نظر آورد که شهرهای آن تحت شکل بندی اجتماعی مسلط آن دوره، فرصت تکامل مناسبات ویژهی شهری را نداشتند. در اوایل سدهی میانهی تاریخ ایران، عمدهی جمعیت در روستاها زندگی میکردند و مهمتر از همه اساس اقتصاد ایران، بر تولید کشاورزی استوار بود و بخش عظیمی از درآمد حکومت هم از تولید زراعی و روستایی تأمین میشد. از این رو، در دورهی مورد بحث، مناسبات روستانشینی بر مناسبات شهرنشینی تقدم داشت؛ در حالی که امروزه، به دلیل آن که شهرها کانون ظهور فرهنگ و مدنیت جدید به شمار میروند، اهمیت خود را بر دیروزِ جوامع تحمیل میکنند. در دوران گذشته این نسبت معکوس بوده است و روستاها به عنوان کانونهای مولد ثروت، در اولویت سیاست گذاریهای اجتماعی و اقتصادی قرار داشتهاند. در واقع، ضرورت اول به غلبهی کمیت زندگی روستایی بر زندگی شهری در تاریخ ایران باز میگردد. نکتهی دوم در این مورد به مسأله یا مشکلی به نام آب در سرزمین و تاریخ ایران مربوط است که اصولاً سرنوشت و رگ و پی اغلب مردمان ایران با این موضوع گره خورده است. در واقع، حوزهی ذهنی و برنامه ریزی زندگی ایرانیان، اعم از روستایی و شهری، با چگونگی دستیابی به منابع آب و بهره برداری از آن منابع آب در ارتباط است و به این دلیل تمدن ایران تمدن « آبی » نام گذاری شده است. شاید کمتر کشوری را بتوان در جهان پیدا کرد که مانند ایران تا این حد عنصر آب در ارکان زندگی مردمان آن نقش آفرین بوده و اهمیت پیدا کرده باشد و یکی از اولویتهای زندگی و در ردیف امنیت به شمار رفته باشد. از دوران باستان که تقدس و توجه به آب در باورهای عامه و ادیان رسمی وجود داشت، تا ادوار پس از اسلام که زندگی یک جانشینی با کلمهی آب ( آبادی ) پیوند خورده و هر جا عدهای انسان دور هم جمع شده و سوادی به نظر میرسید، بن آن عنوان آبادی اطلاق میشد. شهر یا روستا تفاوتی نداشت، هر دو آبادی بودند. یعنی آب اساس زندگی مردم را تشکیل میداد. عطف توجه مردم این سرزمین به مقوله و مشکل آب باعث شده که بخش عظیمی از اجتهادات فکری، تولیدات اندیشه و حتی نظریاتی که در مورد شیوهی مصرف، توزیع ثروت و حتی در سطحی بالاتر، در نظریه پردازی در خصوص مفهومی مانند عدالت وجود دارد با پارادایم آب گره بخورد به عنوان مثال در اندرزنامهها، شاه عادل باید از شماری صفات و مؤلفههای نظری و سیاسی برخوردار میبود که یکی از مهمترین آنها مسئولیت وی در قبال احداث و نگهداری شبکهها و نظام آبیاری بود. یعنی صفت عادل بر شاهی اطلاق میشد که متوجه آبادی قلمروَش باشد. آبادی یعنی وجود کشاورزی و اساس کشاورزی نیز بر آب است. بنابراین شناسایی این تمدن آبی، تمدنی که میراث معنوی و مادی ما محسوب میشود، خواه ناخواه تنها با توجه به روستا و روستانشینی، که جایگاه اصلی تکامل این تمدن است، امکان پذیر میشود. اهمیت و ضرورت دیگری که در این بحث وجود دارد، به این مهم بازمیگردد که در طول تاریخ، در روستاهای ما انواع و اقسام دانشهای پرارزش وجود داشت، که در طول زمانها استمرار یافته بود و آموزههای آن، اساس زندگی ایرانیان را تشکیل میداد. در روستاهای ما، روستاییان به صورت دائم، با مشکل آب مواجه بودند؛ ازاین رو، دغدغههای مستمر، که در مورد چگونگی دستیابی به آب و یا استخراج آن داشتند، باعث میشد نظام اجتماعیای در نزد آنها شکل گیرد، که در انطباق با این گونه ضرورتهای اساسی باشد. ازاین رو، زندگی در روستا، بر اساس چنین ضرورتهایی شکل مییافت و استمرار میپذیرفت. از سوی دیگر، در مراحل کشت و زرع، کشاورز باید با بهره گیری از مجموعهای از دانشها، مراحل مختلف کار را به انجام رساند. به عنوان مثال، وی باید بداند به هنگام کاشت بذر، میزان رطوبت چقدر است؟ وضعیت وزش بادها چگونه است؟ تا محاسبه کند که مثلاً چقدر فرصت دارد از خصوصیت نمناکی هوا و زمین برای شخم زدن و یا کاشت بذر بیشترین بهره را ببرد. یا این مسأله که در چه فصلی باید چه گیاهی کاشته شود، به مجموعهای از دانش نجوم و احکام آن نیازمند بود و به این وسیله، اوقاتی را که تغییرات اقلیمی سبب گسترش اقامت میشدند، شناسایی کند. اگر مجموع این دانشها واکاوی و دوباره بررسی شود، با این واقعیت روبه رو میشویم که جامعهی روستایی گنجینهای از دانشهای گوناگون را دربر داشت، از بوم شناسی تا روشهای محاسبهی تقسیم محصول و نحوهی تعامل و رفتار با حکام و دیگرانی که امکان داشت محصول او را از چنگش به در آورند و زندگی او را با لطماتی مواجه سازند. متأسفانه حکمت عامیانهی مورد بحث، در قرون جدید و در اثر آشنایی با دانشهای نوین فراموش شد و این میراث معنوی روستایی به انحطاط گرایید. بحث را با مثالی در اهمیت این میراث معنوی روستاهای ایران، به سوی دیگر توجه میدهم. در جریان جنگ جهانی دوم، که نیروهای امریکایی در منطقهی لرستان جادهی شوسه احداث میکردند، یک فرد روستایی، به نام علی میر دریکوند را به عنوان گماشته استخدام کردند تا به اموری چون نظافت و آشپزی و پادویی بپردازند. اندکی بعد، قریحهی خوش و جذابیت بیان وی سبب شد افسران از وی تقاضا کنند شبها برای آنان مثل تعریف میکند. چون این کار دریکوند گل کرد، بعدها یکی از افسران آمریکایی به نام زهنر، مجموعه متلهای او را به تحریر درآورد. افسر مزبور، پس از بازگشت از ایران، در رشتهی ایران شناسی تحصیل کرد و با مطالعهی مجدد آن متلها، متوجه شد بازمانهای اساطیر زردشتی در متلهای لری مشخص است. در واقع، وی برخی از روایات و عناصر گمشدهی اساطیر زردشتی، به ویژه افسانهی آفرینش را بر اساس این مجموعه روایات بازسازی میکند. مقالهی این شخص در این موضوع در یادنامهی مرحوم بهار، ترجمه شده است.اما عنایت به مقولهی تاریخ روستا و روستانشینی در ایران، از منظر دیگری نیز اهمیت دارد. در تاریخ ایران مالکیت زمین، نوعی منزلت اجتماعی برای مالک در بر داشته است. در واقع، خواه شخص دیوانی میبود، مانند خواجه نظام الملک و یا تاجر و بازرگان و یا شخصی که در شمار لایههای میانی جامعه محسوب میشد، مالکیت زمین برای او به دلایل متفاوتی اهمیت داشته است. شهریان در فصل گرما، از شهر به نواحی اطراف شهر پناه میبردند و اوقاتی را در ییلاقات و روستاها به سر میبردند. از سوی دیگر، اهمیت مالکیت زمین، برای عدهای از مردمان، به فقدان امنیت پایدار در جامعهی ایران مربوط میشد. در واقع، ترس دائمیاز سلب موقعیت و مقام یا قطع شدن ممر درآمد و حتی ورشکستگی یا مصادرهی اموال و غیره، سبب میشد زمین به عنوان تأمینی برای آیندهای سخت در نظر گرفته شود تا در شرایط اضطرار درآمد مختصر ملکی در روستا فریادرس شخص شود. براین اساس، اگر کسی آنقدر دارایی داشت که میتوانست برای خود ملک و آبی در روستا تهیه کند، شخص معتبر و قابل احترامی در جامعه به شمار میرفت. به تدریج تملک زمین به یکی از مؤلفههای شرافت اجتماعی تبدیل شد و در نزد اشراف شهری و غیر شهری، داشتن زمین یک شاخصهی مهم به شمار میرفت. گاه از دست دادن زمین، نشانهای از زوال پایگاه اجتماعی فرد محسوب میشد. اگر بخواهیم بحث در خصوص اهمیتهای روستانشینی در تاریخ ایران را ادامه دهیم، محورهای دیگری در این رابطه وجود دارد، که مجال بیشتری را میطلبد. از آن جمله است موضوع پیوستگی جوامع شهری و روستایی در ایران که برای فهم متن تاریخ ایران و تحولات آن ارزش فراوانی دارد و شاخصههای مهمی را برای مقایسهی تفاوتهای رشد و تکامل مناسبات جامعهی ایران با جامعهی اروپایی در سدههای میانه، در اختیار محققان قرار میدهد. میتوان به این بحث به مانند زمینهای فراخ برای مطالعات آتی رشتهی تاریخ اشاره کرد که بسیاری از موضوعات و زمینههای تحقیقی را در تاریخ ایران میگشاید که تا کنون، به هیچ وجه مورد توجه و طرح قرار نگرفتهاند و هم اکنون، میتوان با مطالعات بین رشتهای وجوه نوینی از مطالعات ایران شناسی را در تاریخ ایران مفتوح کرد. این چند مورد که در باب اهمیت توجه به تاریخ روستا در ایران ذکر کردم، نشان میدهد که در حوزههای مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، روستا را نباید به نفع شهر کنار گذاشت؛ بلکه در تاریخ ایران، توجه به روستا مقدم بر توجه به شهر است. هر چند ما در تاریخ نگاری خود به تاریخ شهری هم چندان توجهی نداشتهایم. شکل گیری شهرهای بزرگ بر اساس ظهور شبکهای از روستاهای کوچک و بزرگ و سرازیر شدن اضافه تولید روستایی است تا شهر امکان ظهور یابد. به نظر من دلایل بسیاری وجود دارد که باعث میشود به بحث تاریخ روستا در ایران توجه شود. این امر در مورد دورهی سلجوقی، که یکی از مهمترین دورههای تاریخ ایران از منظر تاریخ اجتماعی است، اهمیت بیشتری دارد. زیرا اصولاً مناسبات روستایی ایران در این دوره تغییرات سرنوشت سازی را تجربه میکند. متأسفانه در مورد این تغییرات پژوهش چندانی صورت نگرفته است و تحت تأثیر آراء مستشرقان، هنوز تصور بر آن است که از دورهی باستان به بعد، یک استمرار و پیوستگی در مناسبات روستایی ایران قابل پیگیری است.
اسماعیلی:
دکتر یوسفیفر نکتهای در مورد بدفهمیهای ناشی از تأثیر مورخان غربی گفتند که انشاءالله در جای خود به آن خواهیم پرداخت. آقای دکتر حسن زاده، لطفاً ابتدا به ضرورت بحث بپردازید و بعد بفرمایید آیا به طور کلی میتوانیم چیزی به نام تاریخ روستا در ایران داشته باشیم؟ تاریخ محلی داشتهایم ولی تاریخ روستا چطور؟حسن زاده:
بسم الله الرحمن الرحیم. با تشکر از دستاندرکاران کتاب ماه تاریخ و جغرافیا که بحثهای جدید و مفیدی را در تاریخ نگاری ایران راه انداختهاند. دکتر یوسفیفر در مورد ضرورت پرداختن به تاریخ روستا توضیح مبسوطی فرمودند. بنابراین بنده در باب اهمیت مطالعات روستایی سخن خواهم گفت.زندگی روستایی به دلیل عادی تلقی شدن، در ذهن مورخان ما، حتی تا امروز هم، خیلی مورد توجه واقع نشده است. هر امری که عادی شناخته شود، چندان توجهی برنمیانگیزد. از زمانی که سیاحان و مستشاران اروپایی وارد جامعهی ما شدند، به این دلیل که جامعهی روستایی و شهری ما برای ایشان جذابیت داشته و دیگری محسوب میشده است، این جوامع مورد توجه ایشان قرار گرفته است. اما برای خود ما حتی امروزه هم این متلها و داستانها جذابیت ندارد. اگر بتوان اصطلاح مطالعات روستایی را به پژوهشهای ناهمگونی که تاکنون انجام شده است، اطلاق کرد. باید گفت مطالعات ما از جامعهی ایرانی مطالعهای کاریکاتوروار است. ما کاریکاتوری از تاریخ ایران ارائه دادهایم که در آن تاریخ سیاسی بسیار بزرگ است، تاریخ اجتماعی در آن ضعیف است، تاریخ اقتصادی اصلاً وجود ندارد، به تاریخ فرهنگی نسبت به دو موضوع قبل، کمی بیشتر توجه شده است. این نوع مطالعه از گذشته در جامعهی ما مرسوم بوده و تاکنون هم ادامه پیدا کرده است. ما به طور سنتی از این روش تقلید کردهایم و نگارشهای تاریخی ما بیشتر به تاریخ سیاسی گرایش دارد. برای این که از این مطالعهی ناهمگون خارج شویم و همه جانبه تاریخ ایران را بشناسیم، لاجرم باید به نکات مغفول تاریخ ایران از جمله تاریخ روستا، تاریخ عوام، تاریخ اجتماع و... بپردازیم. مبنای تقسیم بندی هم در تاریخ نگاری ما باید تغییر کند.
مسألهی قابل توجه دیگر در توجه به تاریخ روستا، تفکر تجربی در روستاهاست. در دورهی میانه، زندگی شهری مبتنی بر باورهای دینی فقاهتی است، ولی هر چه از شهر به سمت زندگی روستایی و عشیرتی پیش میرویم، دیدگاههای تجربی و واقع گرایانه بر دیدگاههای آرمان گرایانه غلبه پیدا میکند. دولتها، که ضامن ترویج اعتقادات فقاهتی بودند، پایگاه خود را در شهرها مستقر میکردند. به دلیل کمیِ ارتباط میان روستا و شهر، نفوذ دولت در روستاها کاهش مییافت. جامعهی روستایی و عشیرتی بهترین الگوی زندگی واقع گرایانه است. چرا که مردم روستا با واقعیات زندگی میکردند. برای آنها مهم بود که بدانند باد کی میوزد، باران چه زمانی میبارد، آب چگونه به دست میآید، انواع بیماریها کدامند و...این دانشها سبب پیدایش نوعی واقع گرایی در جامعهی روستایی ما شده بود که متأسفانه ما از آن دور شدهایم. مطالعهی این جوامع میتواند به ما کمک کند به واقع گرایی بازگردیم. این افراد براساس نیازهای اولیهی خود و در یک فضای واقعی زندگی میکنند و از افراط و تفریطهایی که در فضای آرمانی به وجود آمده است، به دورند.
مسألهی بعدی همیاری روستایی است. البته زندگی شهری امروزی با زندگی شهری دوران میانه بسیار متفاوت است و نمیتوان این دو را با یکدیگر مقایسه کرد؛ ولی میتوان چنین پنداشت که تفاوت میان جامعهی شهری و روستایی، به شکل دیگری، در دورهی میانه هم وجود داشته است. در همان دوره هم در زندگی شهری به اندازهی روستا همبستگی وهمیاری دیده نمیشود. شهرها در این دوره چند محلهای بود. این محلهها هم یا بر اساس دیانت شکل گرفتهاند مانند محلهی یهودیان و مسیحیان یا براساس فرق مذهبی مانند محلههای شیعی، حنفی، شافعی و به این ترتیب محلهها از هم جدا هستند و همیاری زندگی روستایی در بین محلههای مختلف شهری دیده نمیشود. این جدایی هم ناشی از نگاههای آرمانی مبتنی بر دیدگاه فرقهای یا مذهبی است. در حالی که روستاها یک دست هستند. یا اهل تسنن هستند یا تشیع، کمتر پیش میآمد که در یک روستا چند فرقهی مختلف بتوانند کنار هم زندگی کنند. بافت مذهبی روستا تا حدودی همگون است.
اسماعیلی:
ولی در روستا تفکیک قومی دیده میشود. به طور مثال بیشترین گروه اعرابی که به ایران وارد شدند، بنی عامر بودند. این گروهها بیشتر در حاشیهی کویر ایران ساکن شدند. در بیارجمند کنونی، روستاهایی هستند که اعراب در آنها زندگی میکنند و هنوز هم مردم آنان را عرب مینامند و این گروه هم همسایگان خود را عجم مینامند.حسن زاده:
به نظر من مشکلات روستا مانند حفر قنات، لایروبی، خرمن کوبی و سایر سنتهای اقتصادی و اجتماعی این قومیتها را نیز تا حدود زیادی به یکدیگر نزدیک کرده است. بهترین الگوی همیاری را جامعهی روستایی گذشته ما نشان میدهد. این جامعهی روستایی بعد از ورود مدرنیته دچار چنددستگی و اختلاف شده است، درحالی که در گذشته یک پارچه بود. از طرف دیگر به نظر من شناخت شهرها مستلزم شناخت روستاهاست. چرا که بسیاری از شهرهای بزرگ، از تجمیع روستاهای نزدیک به هم شکل گرفته است. یا بهتر بگوییم، گسترش شهرها توانسته است روستاها را بپوشاند و یا در حقیقت ببلعد. هر روستایی فرهنگ خاص خود را دارد. پس نمیتوان به شهر هم نگاه یکدست داشت.این مواردی که عرض کردم به نظر من میتواند به کاربردی کردن دانش ما کمک کند، چرا که دانش ما هنوز نظری است.
اسماعیلی:
بد نیست اکنون به پیشینهی موضوع و ادبیات آن و کارهای انجام گرفته در این زمینه بپردازیم. چه در میان ایرانیها و چه در میان غربیها. وقتی صحبت از تاریخ میانه میشود، اولین شخصی که به ذهن میرسد، خانم آن لمبتون است.یوسفیفر:
متأسفانه از یک منظر و خوشبختانه از منظری دیگر، آثار خانم لمبتون در موضوع مناسبات زمین داری در ایران یک اثر کلاسیک به شمار میرود. به هر حال ایشان این تحقیقات را انجام داد و شاید اگر خانم لمبتون در این موضوع چنین کارهایی را انجام نمیداد، همین مقدار پیشرفت را هم نداشتیم.هرگاه موضوع مطالعاتی مغفول ماندهای چون تاریخ در ایران طرح و بحث میشود، شاید نشست و مباحث این چنینی را بتوان یک نقطهی عزیمت تلقی کرد. به عبارتی، اکنون از موضوعی بحث به میان میآید که به تمامی و درستی در حوزهی پژوهشهای تاریخی ما وارد نشده و از مضامین اصلی و محوری مباحث محققان ما به شمار نمیرود. مورخان دورهی سنت هم، همان طور که دکتر حسن زاده فرمودند به این موضوعات توجه نداشتند. چرا که محیط و فضای اجتماعی روستا، سرشار از روزمرهگی بود و تغییرات شدید که جالب توجه آنان باشد، در روستا به چشم نمیخورد. یک فرد فرهیخته و مورخ از هنگام تولد تا سالهای متمادی از عمر خود تغییرات جدی در روستا مشاهده نمیکرد. به این ترتیب، به نظر او موضوعی در روستا وجود نداشت که قابل ثبت و ضبط باشد و در واقع، او بر اساس مؤلفههای تاریخ نگاری گذشته، چیزی قابل ذکر در آن محیط نمیدید.
از هنگامی که در ایران رشتهی آموزشی جدیدی به نام تاریخ شکل گرفت، دادههای مربوط به روستا، که در منابع گوناگون پراکنده بود، توجه اهل این رشته را جلب نمیکرد. حتی امروز نیز چنین است. البته واقعیت این است که اگر حتی محققی بخواهد به تاریخ روستا بپردازد، دادههای کتب تاریخی کمک چندانی به او نخواهد کرد. بنابراین، ما اکنون داریم در مورد موضوعی صحبت میکنیم که تا به حال مورد توجه نبوده است. ناگفته پیداست این بیتوجهی زیانهای بسیاری در مطالعات تاریخی ایران را در پی داشته است. برای توضیح این نکته، باید در این جا به موضوعی اشاره کنم.
بسیاری از محققان تاریخ در ایران، متوجه این نکته هستند که مطالعات تاریخی ما با معضلات روش شناختی گوناگونی روبه روست که یکی از پیامدهای آن ممانعتی است که این وضعیت از ظهور تغییر زاویهی دید ما در تاریخ نگاری میکند. به عبارتی، در این وضعیت ما امکان و اجازهی طرح موضوعات جدید را نداریم. بنابراین، طرح مسألهای مانند تاریخ روستا که از منظری متفاوت صورت میگیرد، دو ملاحظه را در پی دارد، اول این که این طرح بحث مقولات روش شناسی خاص خود را نیاز دارد؛ دوم این که نظریه پردازی در این باب هم به زمینههایی نیاز دارد که باید بدان پرداخته شود. بررسی این موضوع مجال بیشتری میطلبد.
اما در خصوص پیشینهی ادبیات مربوط به روستا در ایران، اگر به صورت اجمالی و گذرا مروری داشته باشیم، میتوان رد پای بخش اعظم ادبیاتی را که در موضوع شیوهی کشاورزی - نه روستانشینی - مورد شناسایی قرار میگیرد، مربوط به دو دوره دانست: دورهی اول از فروپاشی حکومت ساسانی تا شکل گیری خلافت اسلامی را در برمیگیرد که در این دوره برای احیای میراث کهن آبیاری و کشاورزی ایران، برخی کتب کشاورزی را از زبان پهلوی یا نبطی و دیگر زبانهای کهن ترجمه کردند و در اختیار مسلمانان قرار دادند. بعدها برخی موضوعات مرتبط با این مبحث در اندرزنامههای این دوره طرح شد. دورهی دوم، به مقطع هجوم مغولان به ایران مربوط است که در نتیجهی تخریب مناسبات روستایی و کشاورزی در ایران، سیاستهایی برای احیا و رشد مناسبات کشاورزی در پیش گرفته شد که از جمله تولید ادبیات مکتوب در این زمینه بود. از جمله این آثار است کتاب مستقل آثار و الاحیای رشید الدین فضل الله و بعدها در اوایل دورهی صفوی، ارشادالزراعه یوسف هروی، به اضافهی شماری رسائل و نوشتههای کم اهمیتتر از این متون که از دستاوردهای این دوره است. این کتابها به عنوان راهنما و دستورالعملی برای مباشرین املاک و مدیران واحدهای زراعی نوشته شده بود، تا جریان احیا و رونق امور کشاورزی و زراعت در این دو برههی زمانی مهم از تحولات جامعهی ایران شتاب گیرد. پس از آن، تا دورهی قاجاریه، از چنین آثاری آگاهی در دست نیست. تنها پس از انتشار کتاب مفاتیح الارزاق، نوشتهی محمدیوسف نوری، که حدود دههی هفتم قرن سیزده هجری تحریر شد، متوجه تلاشی مجدد در این زمینه شدیم. عبدالغفار نجم الدوله در سال 1323 ق. مجموعهای از رسائل کهن و نزدیک به خود را در مورد روشهای کشاورزی و پرورش محصولات مختلف به چاپ رساند. تلاشهای نوری و نجم الدوله، در این دوره، در چالش با مسائلی متفاوت با پیشینیان خود صورت میگرفت. ورشکستگی اقتصاد ایران و بحرانهای بخشی که مثلاً در حوزههایی چون مناسبات کشاورزی روی داده بود، در این مورد تأثیرگذار بود. دورهی مشروطه نگاه به روستا را با رویکرد مباحث مربوط به نوسازی اجتماعی - اقتصادی درهم آمیخت و گسترش نظریات جدید سیاسی و به ویژه رواج آرای دموکراتیک سبب شد جامعهی روستا، همانند شهر به مانند واحدی اجتماعی - سیاسی در نظر گرفته شود. این روند سبب شد قانون گذاران و فعالان سیاسی به روستا از منظر پتانسیل تغییر آفرینیاش توجه کنند. مسائل قانون گذاری در مورد مسائل ارضی و دیگر مسائل جاری در روستاها، مانند اعتراضات کارگری تأملاتی را نزد صاحب نظران برانگیخت که در نهایت، طرح موضوعاتی متنوع را در این زمینه سبب شد. در دورهی اجرای برنامههای سیاسی و اجتماعی رضاشاه و قوانینی که برای حل و فصل مسائل مختلف گذرانیده شد، توجه به مسائل روستایی را تشدید میکرد. برنامههای اصلاحات مالیاتی و زمین داری، انجام مطالعات دولتی یا آمارگیریهای مختلف را مثلاً در نوغان گیلان در 1313 شمسی دامن زد. در واقع، ضرورت مداخلهی بخش دولتی در روستا نگاه پژوهشی به آن سو را تقویت میکرد. رشد شهرنشینی جدید و گسترش زمینههای جریان مدرنیته در ایران روستاها را با مشکلات جدیدی روبه رو کرده بود. تصور عمومی بر آن بود که همه چیز در شهر خلاصه میشود و در نهایت، آمال زندگی را در آن چیزهایی که مدرنیته تبلیغ میکند، میتوان یافت. مدرنیته هم در شهر پدید آمده بود، نه در روستا. بنابراین در جریان مدرن سازی جامعهی ایران در دورهی رضاشاه نگاه به روستا از منظر اراده برای نوسازی روستاهاست نه برای امور مربوط به پرداخت مالیات و مساحی اراضی برای دخالت در زندگی روستاییان. در دههی بیست، پیشگام مطالعات روستایی در این دوره، پایان نامهی دکتر کریم سنجابی است در رشتهی حقوق و با عنوان روستانشینی و مسائل روستانشینان در ایران که در سال 1934 از آن دفاع کرد. در دههی بیست، فعالیتهای سیاسی احزابی چون حزب توده توجه مؤسسات دولتی را به نوسازی روستاها جلب کرد و این اقدامات شتاب بیشتری گرفت. اجرای آمارگیریهای مختلف از روستا و اجرای طرحهای تعیین مساحت اراضی مزروعی در 1326 و 1327، اطلاعات ارزشمندی برای مطالعهی وضعیت روستاها در ایران فراهم آوردند. در عین حال، شکننده شدن اوضاع اجتماعی - اقتصادی روستاها و افزایش توقعات روستاها و افزایش توقعات روستاییان در کنار تحولاتی که در قشر زمیندار روی میداد، برخی مؤسسات و حکومتهای غربی و ایرانی را به مقولهی تغییرات اجتماعی در ایران جلب کرد. در این زمان، خانم لمبتون به پژوهش میپردازد و میخواهد ساختار اقتصاد روستایی و نظام کهن ارضی را کشف کند و در واقع، زمزمههای بحث تغییرات نظام مالکیت و شیوهی بهره برداری از زمین را تئوریزه کند. به تدریج، طلیعههای اصلاحات ارضی آشکار میشود. در درون کشور نیز، ظهور مؤسسهی مطالعات و تحقیقات اجتماعی به ریاست دکتر صدیقی، در 1337 و مؤسسهی تحقیقات اقتصادی دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران، به ریاست دکتر پیرنیا، روند مطالعات را در مورد روستا و کشاورزی ایران شتاب بخشیدند. اما برنامهی اصلاحات ارضی یک عرصهی علمی در حال شکل گیری را به بحثی ژورنالیستی تبدیل کرد. تعداد زیادی مقاله در روزنامهها چاپ میشد و گفت و گوهای فراوانی صورت میگرفت و جالب این که در اوایل، بیشترین حجم این مطالب توسط حسن ارسنجانی مطرح میشد. معروف است که وی، پس از اعلام برنامهی اصلاحات ارضی، سؤال کرده بود خوب حالا چه باید کرد؟ چون او مطالعاتی در تعاون روستایی داشت، اما اصلاً محیط روستا را نمیشناخت. از این به بعد، دیگر توجه به روستا و روستانشینی از منظر توسعه و نوسازی صورت نمیگیرد؛ بلکه در دو جهت کاملاً متفاوت میافتد. از یک طرف مدافعین اصلاحات ارضی هستند که از نتایج مثبت این اقدام و پیشرفتهای حاصل از آن صحبت میکنند و مخالفین سیاسی از مسألهی تخریب روستاها و خانه خرابی روستاییان میگویند و آن را یک شکست اجتماعی میدانند. نکتهی مهم این است که مسألهی ارضی در میان بسیاری از فعالان چپ این سؤال را پیش میآورد که آیا تغییر شکل روستاها در حکم خروج از مناسبات فئودالی بوده است و اکنون رژیم پهلوی دارد وارد مناسبات بورژوازی میشود یا خیر؟ این سؤال باعث شد انبوهی از ادبیات توصیفی در مورد روستاها از سوی نویسندگان چپ پدید آید. مسألهی دیگری که مطرح میشود این است که آیا رژیم قبلی حاکم بر روستاهای ایران از نوع فئودالیسم بوده است یا خیر؟ در این زمینه تعداد زیادی کتاب و مقاله نگاشته میشود و بحث در مورد تاریخ روستا در ایران به سوی چنین بحثهای سیاسی میغلتد. تا آستانهی سال 1357 و انقلاب اسلامی، این مسائل و مجادلات سیاسی، طرح بحث در مورد مسائل روستایی را کاملاً تحت الشعاع قرار داده بود و امکان انجام پژوهشهای تاریخی را هم از محققان ما گرفت. محققان ما در پی پاسخ به این سؤال بودند که آیا رژیم ارضی ایران بر اساس تئوری فئودالیسم قابل تبیین و توضیح هست یا خیر؟ و مهمتر این که تمام توجه به تغییرات روستایی در جامعهی معاصر ایران از بُعد سیاسی مطرح میشد. بعد از انقلاب اسلامی، مؤسسات مختلفی به عرصهی مطالعات روستایی پا گذاشتند مانند جهاد سازندگی و سازمان مدیریت و دیگر مراکز که در کنار مراکز دانشگاهیِ درگیر در پژوهشهای توصیفی خود فعالیت میکردند. ظهور و توسعهی برخی رشتههای دانشگاهی مانند جغرافیای روستایی و جامعه شناسی روستایی و نظایر اینها، که البته بیشتر گرایش به مطالعات کنونی روستا داشتند، تحرکاتی در این زمینه ایجاد میکرد. نکتهی مهم این است که بعد از انقلاب اسلامیشاهد نقطه عطفی هستیم که عبارت است از به وجود آمدن بحران در نظریات مدرن سازی. بحران مزبور این امکان را فراهم آورد که نگاههای مسلط و پذیرفته شده در مطالعات تاریخی ایران با چالش مواجه شود. این نظریات مدافع این بود که جامعهی ایران پیشرفتی تک خطی داشته است و از یک گذشتهی نادرست به این وضعیت به سامان رسیده است. اما این نظریات در برابر کشف مجدد ارزشهایی که در درون مایههای سنتهای معنوی و اجتماعی ایرانیان وجود داشت، پس رفت کرد. در واقع، شکسته شدن و جابه جایی پارادایمهای مسلط در تاریخ نگاری مجال را برای طرح زمینههای مورد بحث فراهم آورد. با این رویکرد میتوان بخشی مهم از پیشینهی مطالعات روستایی را در ایران، که ناشی از تغییرات زمانه بوده و محملی سیاسی در شکل گیری آنها تأثیر داشته است، کنار گذاشت. در چنین فضایی، میتوان به موضوع تاریخ روستا در ایران پرداخت و تصمیم گرفت که با چه شیوه و رویکرد نظری به مطالعهی آن پرداخت. در درجهی اول مطالعهی روستا در تاریخایران، یک مطالعهی بین رشتهای است. همان قدر که به فقه و تاریخ حقوق برای شناخت نهاد مالکیت نیاز داریم، به همان میزان به جغرافیای تاریخی، مردم شناسی تاریخی، تاریخ کشاورزی و دانشهایی نظیر اینها نیاز داریم. اگر این علوم با رعایت ملاحظات روش شناسی به کار روند، در این مطالعات هم نظریه و تئوری مورد نظر ظاهر خواهد شد. البته در این مسیر دشواریهای بسیاری در پیش خواهد بود. به عنوان مثال، در پیشینهی مطالعات تاریخی که عرض کردم تفاوت روستا با ده تشخیص داده نشده است و نمیتوان فهمید که آیا در تاریخ ایران باید از ده سخن گفت یا از روستا؟ تفاوت قریه و قصبه چیست؟ تعاریفی صوری از مقدسی و یاقوت حموی وجود دارد؛ اما جالب اینجاست که هنوز اکراه داریم از این که در تاریخ خود؛ روستاهایمان را ده بنامیم. در حالی که کاربرد این اصطلاح باید با معنای دقیق آن انجام شود. کوچکترین واحد زیستی و جمعیتی در جامعهی ما ده است نه روستا. کلمهی ده خود در طول تاریخ تغییرات معنایی بسیاری داشته است. نکتهی دیگر این است که ما هنوز نمیدانیم زارعین ایرانی را در تاریخ چه بنامیم؟ دهقان، برزگر، فلاح، زارع، رعیت، دهاتی؟ در حالی که میان کلمهی برزگر و رعیت تفاوت بسیاری وجود دارد. به عنوان مثال برزگر صاحب نسق نیست و رعیت هست. کلمهی دهقان نیز در تاریخ ایران فراز و فرود مفهومی و اجتماعی فراوانی دارد. از مفهوم یک بزرگ مالک به مفهوم روستایی ساده میرسد. در مورد ملاکین نیز همین مشکلات وجود دارد. ملاکین را چه بنامیم؟ خواجه؟ دهقان؟ ارباب؟ مالک؟ خان؟ تا کنون مطالعات روستایی ما این مفاهیم اساسی را روشن نکرده است. بنابراین نیاز به این داریم که این پیشینه را وارسی کنیم، نقد کنیم؛ برخی قسمتهای آن را کنار بگذاریم و با نگاه مطالعات بین رشتهای به موضوع تاریخ روستا بپردازیم. از این منظر است که مطالعات روستایی بسیار جدید است و ملاحظات نظری و روش شناختی خاص خود را داراست و این علمی است که درون جامعهی ایران باید تولید شود، باید بومی باشد و نمیتوان آن را وارد کرد. در این صورت، این علم میتواند یک علم پیشتاز در مطالعات تاریخ اجتماعی ایران باشد.
منبع مقاله :
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 123، صص 34-53.