ابن شهاب زهری و عداوت اهل بیت علیهم السلام

زهری راوی شاخص جوامع حدیثی اهل سنت و دارای روایاتی در جوامع حدیثی شیعه است که ضمن ارتباط با امامان ( سجاد و صادقین (ع) ) 45 سال را در مناصب مختلف در دربار مروانیان گذراند و به پشتوانه‌ی این ارتباط بهره مند
شنبه، 9 آبان 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ابن شهاب زهری و عداوت اهل بیت علیهم السلام
 ابن شهاب زهری و عداوت اهل بیت علیهم السلام

 

نویسنده: علیرضا حیدری نسب (1)




 

چکیده

زهری راوی شاخص جوامع حدیثی اهل سنت و دارای روایاتی در جوامع حدیثی شیعه است که ضمن ارتباط با امامان ( سجاد و صادقین (ع) ) 45 سال را در مناصب مختلف در دربار مروانیان گذراند و به پشتوانه‌ی این ارتباط بهره مند زیست و در جریان ساماندهی و نگارش اخبار نقش برجسته‌ای ایفا کرد. این کارنامه سبب داوری‌های متعارضی درباره‌اش شد. در حالی که شیخ طوسی و برخی دیگر او را « عدو » خوانده‌اند محقق بهبهانی و بعضی دیگر وی را شیعه به شمار آورده و حتی رازدار امام سجاد (ع) دانسته‌اند. رجالیان معاصر، آیة الله خویی و علامه تستری او را چهره‌ای اهل تسنن و میانه رو خوانده‌اند. از بررسی رفتار دنیاگرایانه و روایات عمدتاً جانبدارانه‌اش برمی‌آید او که در مرز دشمنی با اهل بیت (ع) حرکت می‌کرد به عداوت نزدیک‌تر بود و به مرور زمان با اجرای نقشه حاکمان در ساماندهی به اخبار و رقابت با صادقین (ع) انحرافش بیش‌تر شد. لذا نسبت عداوت به او دور از صحت نیست.

طرح مسأله

درباره‌ی ابن شهاب زهری راوی شاخص جوامع حدیثی اهل سنت از سوی رجالیان فریقین داوری‌های متعارضی رسیده است. وی که در سند تعدادی از روایت جوامع شیعه هم قرار دارد توسط شیخ طوسی در رجال، یک بار « عدو » و بار دیگر تابعی خوانده و مهمل گذاشته شده است. ( طوسی، رجال الطوسی، 119 و 294 ) رجالیان متأخر چون علامه حلی و ابن داوود هم او را عدو شمرده‌اند. ( حلی، 392 و ابن داوود، 184 ) در برابر، دانشمندانی چون محقق بهبهانی و میرزای نوری او را شیعه و احیاناً رازدار امام سجاد (ع) دانسته‌اند. ( وحید بهبهانی، 313 و 329 و نوری، 300/4 ) رجالیان معاصر، خویی و تستری نسبت عداوت به او را رد کرده و در جهت اثبات ادعای خود ضمن توجیه و تحلیل اخبار دال بر عداوت زهری تلاش کرده‌اند او را فردی عامی و متوسط نشان دهند. اختلاف نظر درباره‌ی زهری در میان دانشمندان اهل سنت هم کم نیست. در این نوشته با مراجعه به منابع تاریخی، رجالی و روایی فریقین و ضمن ذکر برخی مواضع و روایات او تلاش می‌گردد با تحلیل و توصیف لازم حقیقت امر و نسبت عداوت به زهری روشن گردد.

مقدمه

معرفی ابن شهاب زهری

ابوبکر محمدبن مسلم بن شهاب زهری تابعی مشهور و چهره‌ی سرشناس حوزه‌ی تاریخ و حدیث و تربیت یافته‌ی خاندان زبیر است. او در سال 50 یا 52 هـ. ق. در مدینه متولد شد و در سال 124 هـ. ق در ناحیه‌ی شغب ( مرز شام و حجاز ) از دنیا رفت. پدرش از طرفداران ابن زبیر بود. بنابر مشهور ابن شهاب پس از مرگ پدر بر عبدالملک در دمشق وارد و از آن به بعد همراه حاکمان و بهره مند از عطایای آنان گشت. ( نکـ: ابن خیاط، 281، طوسی، رجال الطوسی، 294 و ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 328/5 به بعد ) زهری حدود ده نفر از اصحاب چون عبدالله بن عمر، سهل بن سعد ساعدی، جابربن عبدالله انصاری، انس بن مالک، ابوالطفیل عامربن واثله و مسوربن مخرمه را درک نمود و بیشترین روایتش- حدود 50 تا- از انس بن مالک است. وی در محضر بسیاری از بزرگان تابعان حاضر شد و از آنان دانش و حدیث آموخت. علاوه بر علی بن حسین (ع)، با اقران خود، صادقین (ع) نیز ارتباط داشت. ( طوسی، رجال الطوسی، 294، خویی، 14/24 و ضاری، 114 و 127 ) همچنین از دانشمندانی چون سعیدبن مسیب، عبیدالله بن عتبة، خارجة بن زیدبن ثابت، قاسم بن محمدبن ابی بکر، عروة بن زبیر و عمرة بنت عبدالرحمن استفاده علمی نمود که بیشترین بهره‌اش از سعید، عبیدالله و عروه بوده است. او گفت: هشت سال زانو به زانوی ابن مسیب نشستم؛ آن قدر ملازم عبیدالله بن عبدالله بودم که تصور می‌رفت خدمتگزارش هستم. وی عروه را بحری بی پایان می‌دانست. ( نکـ: ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 327/5 به بعد و عجاج، 489 ). افراد زیادی چون مالک انس، صالح بن کیسان، معمر، اوزاعی، ابن عیینه، عبدالملک بن جریج از زهری حدیث گرفته‌اند. ( ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 328/5 و عجاج، 498 )
احادیث او را بالغ بر 2200 تا شمرده‌اند. ( عسقلانی، تهذیب التهذیب، 396/6 ) در بخاری 607 مورد ( که حدود 180 موردش از طریق عروه از عایشه است ) و در کتب سته جمعاً حدود 3500 بار در اسناد واقع شده است. وضعیت نقل او در صحاح به ترتیب زیر است: الف- عن عروه عن عایشه 355 ح ب- عن سعیدبن مسیب عن ابی هریره 276 ح ج- عن سالم بن بعدالله بن عمر 223 ح و د- عن ابی سلمه عن ابی هریره 223 ح ( شراب، 329-331 )
در منابع مختلف حدیث شیعی از جمله در جوامع اربعه نیز تعدادی روایت از طریق زهری رسیده است. مطابق تحقیقی که انجام دادم در « کافی » 14 روایت، در « من لا یحضره الفقیه » یک حدیث و در « تهذیب الأحکام » 8 خبر از طریق وی نقل شده است.

زهری و دربار امویان

ابن شهاب- بنابر مشهور- در زمان عبدالملک ( خلافت 65-86 ) در سال 82 هـ ق به دربار مروانیان وارد شد و از جوانی تا پایان عمر ( 45 سال ) ارتباطی مستمر و نزدیک با دستگاه خلافت مروانی داشت. ( ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 328/5 ) و گفت: در زمان فتنه‌ی عبدالملک عموم مردم گرفتار تنگنا شدند. گمان کردم مشکل خانواده‌ی ما از دیگران شدیدتر است، پس در جستجوی گشایش به قصد دمشق حرکت کردم. در مسجدی در آنجا مجلس بزرگی را دیدم و به آنان پیوستم که در همین أثنا فرستاده‌ی عبدالملک آمد، مطلبی را پرسید و گفت که خلیفه برایش جایزه‌ای گذاشته است. مطابق بعضی قول‌ها زهری گفت: با قبیصه‌ی بن ذؤیب ( از بزرگان دربار ) نشسته بودم، فرستاده‌ی خلیفه آمد و از حکم عمر درباره‌ی میراث پرسید. پاسخ دادم، پس مرا پیش عبدالملک برد، خود را معرفی کردم. مباحثه‌ای درباره‌ی میراث بین من و او درگرفت. از قول سعیدبن مسیب حکم عمر در این زمینه را نقل و پس از آن برای ادای بدهکاری ام از عبدالملک استمداد کرد. زهری افزود: قبیصه مرا به منزلش برد و به من پول و امکاناتی داد، و فردایش بر عبدالملک وارد شدیم، از من درباره‌ی انساب عرب پرسید و اضافه کرد که به قیصه‌ی درباره‌ی من و خانواده‌ام و اینکه نامم در دفتر اصحاب ثبت شود سفارش نموده است. به این ترتیب زهری از اصحاب خلیفه شد و عبدالملک طی چند گفتگو از ملاقات‌های زهری با بزرگان مدینه و موضع وی نسبت به انصار هم پرسید. او را چهره‌ای مناسب و مستعد دید و به وی سفارش به مراجعت به مدینه و فراگیری علم را نمود. زهری گفت: عبدالملک از دنیا رفت و پس از آن، از یاران فرزندانش ولید ( خلافت 86-96 )، سلیمان ( خلافت 96-99 )، عمربن عبدالعزیز ( خلافت 99-101 ) و یزید ( خلافت 101-105 ) بودم؛ وی امر قضاوت را به من و سلیمان بن حبیب محاربی سپرد. پس از آن ابن شهاب همراه هشام بن عبدالملک ( خلافت 105-125 ) معلم فرزندان او و همراهشان برای حج شد. ( ابن خیاط، 279 و ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 328/5-331 ) به این صورت زهری عمرش را در دربار شش خلیفه‌ی مروانی، عبدالملک، ولید، سلیمان، عمربن عبدالعزیز، یزید و هشام بن عبدالملک در منصب‌های مختلف حکومتی گذراند.

دانشمندان رجال و زهری

دانشمندان شیعه درباره ابن شهاب بسیار اختلاف نموده‌اند. از رجالیان متقدم شیعه، برقی او را از یاران امام سجاد (ع) خوانده است. ( خویی، 190/17 ) ولی دیگران چون کشی، نجاشی و ... از وی یاد نکرده‌اند. شیخ طوسی بدون هر توضیحی در جایی او را « عدو » و در جای دیگر از تابعان و یاران امام صادق (ع) خوانده است. ( طوسی، رجال الطوسی، 119 و 294 ) از رجالیان متأخر شیعه سیدبن طاووس و عده‌ای دیگر هم او را دشمن و متهم شمرده ( ابن زین الدین، 314 و قمی، 551/3 ) و علامه حلی درباره‌اش نوشته است: « من اصحاب علی بن الحسین (ع) عدو » ( حلی، 392 ) ابن داوود علاوه بر عنوان « عدو » درباره‌اش نوشته است: « تابعی مهمل » ( ابن داوود، 184 ) در برابر نقل‌های فوق محقق بهبهانی به سبب روایتش از امام سجاد (ع) درباره نص بر دوازده امام (ع) او را شیعه دانسته است ( وحید بهبهانی، 313 و 329 ) و میرزای نوری نیز به این سبب و همچنین روایت برخی ندبه‌های امام سجاد (ع) توسط زهری به سخن بهبهانی تمایل نشان داده و عامی بودنش را در نهایت بعد دانسته است. ( نوری 300/4-302 ) خوانساری او را در آغاز منحرف دانسته است که پس از ارشاد توسط امام سجاد (ع) در اواخر عمر از اصحاب و بهره مند از انفاس حضرت (ع) گردیده است. وی از ابوعلی حائری هم نقل نموده که شواهد تشیع زهری را ناچیز دانسته و گفته است حدیث نص بر دوازده امام (ع) را دانشمندان اهل سنت هم روایت کرده‌اند. ( خوانساری، 68/8 و قمی، 551/3 ) از رجالیان معاصر، آیة الله خویی او را از راویان امام سجاد و باقر (ع) خوانده است. ( خویی، 114/24 ) و نسبت عداوت به زهری را ناوارد شمرده و نوشته است: زهری گرچه از دانشمندان اهل سنت است لیکن از روایت اختفایش پس از ارتکاب قتل و ارشادش توسط امام سجاد (ع) و جز آن معلوم می‌شود که امام سجاد (ع) را دوست و بزرگ می‌داشته است و شیخ صدوق گفته است هنگامی که او از امام (ع) روایت می‌نمود می‌گفت: « حدثنی زین العابدین علی بن الحسین (ع) » سفیان بن عیینه از سبب وصف امام (ع) به زین العابدین پرسید و زهری پاسخ داد که سعید بن مصیب از ابن عباس نقل نموده است که پیامبر (ص) فرمود: وقتی قیامت برپا شد منادی ندا می‌کند که زین العابدین کجاست ؟ و گویی می‌نگرم به فرزندم علی بن حسین (ع) که میان صفوف قدم می‌زند. خویی پس از آوردن چند خبر دیگر از این نمونه به تمجید زهری از امام سجاد (ع) و وجود تعدادی خبر از طریق زهری در کتب اربعه پرداخته و نتیجه گرفته است: از آنچه ذکر کردیم معلوم می‌گردد که نسبت عداوت به وی آنگونه که شیخ طوسی گفته است ثابت نیست بلکه ظاهراً نادرست است ... . ( خویی، 191/7 به بعد ) رجالی دیگر معاصر، علامه تستری نیز زهری را چهره‌ای عامی و دوست دار امام سجاد (ع) دانسته و نسبت عداوت به وی را نامناسب خوانده است. تستری پس از نقل شیخ طوسی نوشته است: اگر شیخ او را عامی گفته بود صحیح بود ولی نسبت عداوت به وی پسندیده نیست چرا که اخبار محبتش به امام سجاد (ع) متواتر است. خبر مربوط به علت نامگذاری به زین العابدین را شاهد بر همین محبت گرفته است؛ همچنین از سفیان بن عیینه نقل نموده است که گفت به زهری گفتم با علی بن حسین (ع) دیدار کردی ؟ پاسخ داد: بله و با هیچ کس که از او برتر باشد دیدار نکرده‌ام، سپس افزوده است که به سبب فضایای والای امام (ع) دوست و دشمن به او عنایت دارند. ( تستری، 329/9 و 330 ) تستری ضمن ذکر برخی اخبار حاکی از ارتباط زهری با امام (ع) در تحلیل سخن شیخ طوسی و نسبت عداوت گفته است: شاید مستند سخن شیخ، روایت بدگویی او و عروه از امام علی (ع) باشد در صورتی که این خبر موضوع یا محرّف است؛ ممکن است عروه و شعبی بوده‌اند که به عروه و زهری تغییر یافته است؛ البته این دو ناصبی بوده‌اند. سپس احتمال داده است که شاید علت، روایت خبر عروه از عایشه باشد مبنی بر این که پیامبر (ص) فرمود: علی (ع) و عباس بر غیر سنت من می‌میرند؛ در حالی که راوی آن خبر عایشه می‌باشد و زهری در آن ارتباط بی تقصیر است. مخصوصاً اینکه معمر از زهری روایت کرد که می‌گفت من عروه و عایشه را در ارتباط با بنی هاشم واقعاً متهم می‌بینم. ( همانجا، 331/9 و 583 )
بیشتر دانشمندان اهل تسنن ابن شهاب را ستایش و توثیق کرده‌اند. عمربن عبدالعزیز گفت: از زهری آگاه تر به سنت پیشینیان باقی نمانده است. ایوب سختیانی معتقد بود از او داناتر ندیده است و عمروبن دینار، درهم و دینار را نزد کسی بی ارزش‌تر از آن نزد زهری نمی‌دانست. در پاره‌ای موارد وی بر اصحاب هم مقدم دانسته شده است. عمرو گفت: با جابر، ابن عمر، ابن عباس و ابن زبیر هم نشین شدم. هیچ کدام را در زمینه حدیث دقیق‌تر از زهری ملاحظه نکردم. ( ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 335/5 و عجاج، 493 ) مالک بن انس گفت: هنگامی که زهری وارد مدینه می‌شد تا هنگام خروج او احدی از دانشمندان حدیث نمی‌گفت؛ مشایخی 70 یا 80 ساله را در مدینه درک کردم که در حدیثشان مورد توجه نبود ولی بر ابن شهاب، با وجود جوانی‌اش ازدحام می‌شد. ( ابن عساکر، 351/55 و عجاج، 492 ) او همچنین گفت: در مدینه جز یک فقیه و محدث نیافتم و او هم ابن شهاب بود. ( ابن سعد، 388/2 و ابن عساکر، 351/55 ) از علی بن مدینی هم نقل است که محمدبن شهاب یکی از شش نفری است که دانش حدیث را برای امت اسلام و اهل مدینه حفظ نمود. ( ابن عساکر، 227/46 و ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 399/5 ) ابن سعد گفت: « زهری فردی موثق، دارای حدیث، علم و روایت بسیار و فقیهی جامع بود. » ( ابن عساکر، 309/55 و عجاج، 498 ) مسلم درباره جایگاه برجسته و اهمیت روایات زهری گفته است: زهری حدود 90 حدیث را با سند نیکو و بدون مشارکت کس دیگر از پیامبر (ص) روایت نموده است. ( عسقلانی، فتح الباری، 77/11 ) ذهبی هم گفت: ابن شهاب در نقل بسیاری از سنن و یا روایت از افراد زیادی که دیگران از آنان روایت نکرده‌اند منفرد و منحصر است. ابن تیمیه او را برای حدود 70 سال حافظ اسلام می‌دانست. ( عجاج، 494 و 499 ) و دیگری یادآور شد که کسی را ندیده است که بعد از پیامبر (ص) چون ابن شهاب جمع علم کرده باشد. و بزرگان آل عمر هر کس پرسشی داشت را به او ارجاع می‌دادند. ( ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 335/5 و 337 )
در برابر این ستایش‌ها بعضی دانشمندان اهل تسنن چون مکحول، خارجة بن مصعب، محمدبن اشکاب و عمروبن عبید، زهری را به سبب خدمت به دستگاه مروانی، قبول هدایا و مسئولیت در دربارشان بی شخصیت، ناصالح، سرباز امویان، دستمال و ابزار دست حاکمان خوانده‌اند. مکحول گفت: اگر زهری خود را با مصاحبت با حاکمان فاسد نکرده بود چه رجلی که نبود! ( نکـ: ابن عساکر، 370/55، ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 339/5 و 341؛ و همو، میزان الاعتدال، 404/2 ) خارجة بن مصعب گفت: زمانی ریاست زهری بر شرطه امویان بر او وارد شدم. او را در حالی که بر مرکب سوار و در دستش تازیانه بود و مردم در برابرش در دستان خود چماق داشتند دیدم و گفتم: چه عالمی ؟! خداوند رویت را سیاه کند! پس، از او حدیث نشنیدم. ( ذهبی، میزان الإعتدال، 404/2 ) عمروبن عبید به عمربن ردیح که وی را با زهری دیده بود گفت: حال تو با آلت دست حاکمان چگونه است ؟! ( ابن عساکر، 370/55 ) حاکم نیشابوری از یحیی بن معین نقل کرده است که در مقام مقایسه‌ی أعمش با زهری گفت: اگر أعمش مانند زهری بود از او بیزاری می‌جستم. وی تابع و عامل بنی امیه، ولی أعمش فقیری صبور، اهل پرهیز از قدرتمندان، پارسا و عالم به قرآن بود. ( حاکم، معرفة علوم الحدیث، 81 و ابن عساکر، 59/2 )

بحث و بررسی

آن گونه که شواهد نشان می‌دهد ابن شهاب زهری فردی دانشمند و اثرگذار در ارتباط با اخبار و روایات بوده است. جریان مذاکرات علمی او با عبدالملک از اطلاعات و استعداد درخور توجهش حکایت دارد. ( ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 335/5 به بعد ) و از جایی که حکومت اموی وی را که از سویی اهل اطلاع از دانش و دانشمندان مدینه و از طرفی نیازمند و راضی به عرض نیاز به دستگاه شام بود، یافت از او استقبال کرد؛ نیازهایش را برطرف و او را وارد گروه دربار نمود و پس از آن به وی مدموریت داد تا با مدینه و دانشمندان آن سامان مرتبط باشد. پر واضح است که حکومت اموی مخصوصاً پس از فاجعه‌ی کربلا و پیامدهایش برای تصحیح وجهه و استمرار حاکمیت خود بر مسلمانان به شخصیت‌هایی از این قبیل نیاز داشت. اطلاع از فضای حاکم و اشراف بر حوزه مهم مدینه نیاز مبرم دستگاه حکومت بود که این مهم تنها از امثال زهری ساخته بود. ابن شهاب تا پایان عمر با شش نفر از حاکمان مروانی همراهی و نقش‌هایی چون فرماندهی نیروها، قضاوت، تعلیم و نگارش را برای دربار به عهده داشت و خدمتی که به حکومت نمود به مراتب بیش از بهره‌ای است که وی از حکومت برد. بر این اساس زهری مفتی رسمی حاکمان و از وعاظ السلاطینی است که در مرز دشمنی با اهل بیت (ع)- البته با انحراف بیشتر به دشمنی- حرکت کرد. لذا شیخ طوسی او را در جایی دشمن خواند و در جای دیگر مهمل گذاشت. آنچه از بررسی رفتارش معمول می‌شود اینکه او به رغم داشتن اطلاعات و انگیزه‌های دینی آن گاه که دنیایش در مخاطره بود از مبانی دینی فاصله گرفت.
از زهری در موارد معدودی استقلال رأی گزارش شده است: آن جا که ولید و هشام، فرزندان عبدالملک، مجرم اصلی ماجرای إفک را علی (ع) می‌شمردند و ابن شهاب برخلاف نظرشان آن را عبدالله بن ابی دانست و در جایی هم از ولیدبن یزید نزد هشام سعایت کرد و در ادامه ولید برای زهری خط و نشان کشید ... . ( ابن عساکر، 370/55 و ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 160/2، 339/5 و 341 ) با این وجود عدم برخورد با زهری و اعتماد به او از سویی حاکی از احتیاط مداری زهری و از طرف دیگر به سبب نیاز مروانیان به اوست!
شواهد تحلیل فوق چنین است:

الف- دنیادوستی همیشگی زهری-

دوستی دنیا اساس هر خطایی دانسته شده است. ( ابن عساکر، 428/47 و 429 ) و رفتار ابن شهاب نشان می‌دهد مشکل اصلی او که اسباب مشکلات دیگرش شد دنیادوستی اوست. آغاز ارتباطش با مروانیان، ارتکاب قتل به سبب ولایت از سویشان و رد درخواست برای اقامت در مدینه به همین جهت بود، لذا امام سجاد (ع) در قالب دعا او را از دنیا برحذر داشت و دیگران هم از او انتقاد کردند. او در پاسخ به تقاضای آنان که از وی در اواخر عمر درخواست اقامت در مدینه و تبلیغ سنت را نمودند گفت: اگر بخواهم چنان کنم باید از دنیا ببرم. ( ابن عبدالبر، التمهید، 111/6، ابن عساکر، 362/55 و 363 و ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 337/5 ) بر اساس همین رفتار است که زهری هیچ وقت به صفات لازم برای توثیق چون زهد، تقوا و پارسایی وصف نشد. ( حوثی، 174/5 )

ب- پیوند ناگسستنی زهری با حاکمان و خیانت به علم و عالمان-

قرآن کریم از تکیه به ظالمان نهی نموده است. ( هود 113 ) و روایات گوید: فقها امانتداران پیامبران‌اند؛ اگر به حاکمان وابستگی نشان دادند آنان را متهم ببینید. ( ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 262/6 ) در رابطه با سلسله ستمگر اموی روایت است که پیامبر (ص) هلاک امت را به دست نوسالان نابخرد قریش دانستند و به گونه‌ای توضیح دادند که اصحاب در ادامه آن را بر امویان منطبق یافتند. ( بخاری، 1430، و عسقلانی، فتح الباری، 8/13 ) و کارنامه ابن شهاب طی 45 سال همراهی‌اش با حاکمان جبار مروانی از هماهنگی و اعتماد او به آنان حکایت دارد، امری که مورد انکار بسیاری از دانشمندان ناصح بوده است. او در توجیه این پیوند ناگسستنی و مخالف امر خدا و رسول (ص) گفت: من در کارهای خیرشان شریک هستم و نه در سوء رفتارشان و در پاسخ به او گفتند: آیا رفتارشان را نمی‌بینی و سکوت می‌کنی ؟! ( نکـ: میلانی، 211/12 ) با توجه به اینکه رسول خدا (ص) حداقل هماهنگی و حضور در حد سیاهی لشکر دشمن را هم جرم و مشارکت در ستم مجرمان دانسته‌اند. ( بخاری، 1434 ) حضور ابن شهاب طی حدود نیم قرن در دربار مروانیان با پذیرش سمت‌های مختلف قابل توجیه نیست! او با والیان سفاکی چون خالد قسری یا حجاج ثقفی مصاحبت داشت و یا از چهره‌های منفور چون عمربن سعد روایت کرد، در صورتی که قاتل امام حسین (ع) قابل توثیق نیست. ( ذهبی، میزان الإعتدال، 198/3 و میلانی، 211/12 )
ابن شهاب در حالی وارد دربار شد و مسئولیت پذیرفت که از اهمیت علم، مقام عالم و از سویی رفتار مروانیان با عالمان بی اطلاع نبود. او مقابله‌ی حکومت با عالمان پارسا و فاصله گرفتن ایشان از دستگاه حکومت و سفارش به پرهیز از حاکمان را می‌دیدند و به این جهات توجهی نداشت. یکی از این عالمان پارسا سعیدبن مسیب، صحابی امام سجاد (ع)، داماد ابوهریره و استاد برتر ابن شهاب است. نقل است هنگامی که دربار مروانی قصد بیعت از مردم مدینه برای ولایت عهدی ولید و سلیمان را داشت از سعید خواسته شد تا به بهانه عمره از مدینه خارج شود و از منبر و محفل خود فاصله گیرد. سعید نپذیرفت. از او بیعت خواستند و چون امتناع کرد به عبدالملک نوشتند و عبدالملک هم با وجود این که از ناحیه‌ی او برای حکومتش خطری نمی‌دید جهت عبرت دیگران دستور داد تا سی تازیانه به او بزنند و او را در انظار عمومی مورد اهانت و تحقیر قرار دهند. ( ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 231/4، إصبهانی، 171/2 و 172 )
حتی اگر فرض کنیم زهری در آغاز نیازمند و از قبح همکاری با دربار و واقعیت امر مروانیان بی اطلاع بود نباید به این ارتباط و همکاری ادامه می‌داد. به ویژه که مقاومت عالمان پارسا در برابر حکومت را ملاحظه می‌نمود. از او درخواست ماندن در مدینه برای تبلیغ سنت می‌شد ولی نپذیرفت. ( ابن سعاکر، 362/55 و ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 337/5 )
یکی دیگر از این صحنه‌ها مربوط به ابوحازم سلمة بن دینار، عالم عابد، زاهد، ثقه و از یاران امام سجاد (ع) است. ( ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 96/6، ابن حبان، الثقات، 316/4، و خویی، 206/8 ) وی در گفتگویی با سلیمان بن عبدالملک سبب کراهت از مرگ را آباد ساختن دنیا و ویرانی آخرت دانست؛ ابوحازم که منتقد خلافت اموی بود درخواست مصاحبت سلیمان را رد کرد و گفت: شاید این مصاحبت سبب انحراف و گرفتاری‌ام به عقاب الهی گردد. ابوحازم در مقام دعا و‌ اندرز این گونه گفت: خدایا اگر سلیمان دوست توست کارش مقرون به خیر و صلاح باشد و اگر دشمن توست هدایت گردد! صد دینار عطای سلیمان را هم نپذیرفت. سلیمان از ابوحازم خوشش آمد و زهری که در جلسه حاضر بود گفت: سی سال است با هم همسایه‌ایم و هرگز با وی سخن نگفته‌ام. ابوحازم سبب این رفتار را فراموشی خدا دانست و زهری پرسید که مرا سرزنش می‌کنی ؟ سلیمان گفت: خودت خود را سرزنش کردی! مگر همسایه به گردن همسایه حق ندارد ؟! ابوحازم افزود: آن گاه که بنی اسرائیل بر مسیر صحیح بودند، حاکمان نیازمند عالمان بودند و عالمان دین خود را از گزند حاکمان دور می‌داشتند، و چون گروهی از ذلیل‌ترین مردم آن وضعیت را دیدند، علم را فراگرفته و نزد حاکمان بردند و به این وسیله نیازشان از عالمان برطرف شد، در نتیجه همه معصیت کار و بی چاره گشتند و اگر دانشمندان ما از دانش خود صیانت کنند امیران از آنان حساب می‌برند. زهری گفت: گویا مرادت منم و به من تعریض می‌زنی. ابوحازم پاسخ داد: همین که می‌شنوی! ( ابن جوزی، 158/2 )
زهری به خوبی از سوء رفتار و زشتی همراهی‌اش با حاکمان خبر داشت و خود از تقبیح آن توسط بزرگان خبر داد. او پس از نقل کیفیت ارتباطش با عبدالملک و مأموریتش برای بازگشت به مدینه گفت: بر سعیدبن مسیب در مسجد مدینه وارد و نزدیک شدم تا بر او سلام کنم. بر سینه‌ام زد و گفت: برگرد و جواب سلام مرا نداد! ترسیدم چیزی در نکوهش من گوید و حاضران منتشر کنند، پس به گوشه‌ای رفتم و با خود گفتم وقتی خلوت شد با او سخن می‌گویم. سپس رفتم از گناهم پرسیدم، هرچه در جهت تبرئه خود عذر آوردم با من سخن نگفت. وارد خانه‌اش شد و آن هنگام به من رو کرد و گفت تو همانی که حدیث مرا پیش مروانیان بردی! ( ابن عساکر، 298/55 )
ابن شهاب به سبب این همراهی همیشگی با مروانیان مورد انتقاد عام و خاص قرار گرفت؛ فاسد و متروک الحدیث دانسته شد. مکحول گفت: او با مصاحبت با حاکمان خود را تباه ساخت. ( ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 339/5 ) و هنگامی که معمر از زهری پرسید که چگونه با حاکمان دمساز شده‌ای گفت: آنان ما را در بازی خود شریک نمودند و ما هم حرکت خود را بر اساس امیالشان تنظیم نمودیم. ( ابن مغازلی، 195/1 ) خارجة بن مصعب به این جهات ضمن نفرین او حدیثش را نپذیرفت. ( ذهبی، میزان الإعتدال، 404/2 ) جعفربن ابراهیم جعفری هم گفت: رقیه، خواهر زهری مرا از نوشتن حدیث زهری به دلیل همراهی‌اش با امویان و پذیرش هدایای آنان منع کرد. ( ابن عساکر، 228/42 )
شاید مفصل‌ترین انتقاد از زهری نامه‌ای باشد که خطاب به او از ناحیه‌ی یکی از امامان (ع)، ابوحازم و یا برادر دینی دیگری صادر شده است. (2) صرف نظر از نویسنده‌ی نامه محتوای آن به روشنی از انحراف شدید زهری و خدمت گزاری‌اش به حاکمان ظالم، حتی در بزرگ سالی حکایت دارد. در آن نامه چنین آمده است: ببین فردا که در پیشگاه خدا ایستادی و از تو پرسید که چگونه شکر نعمت‌هایش را گزاردی و در برابر حجت‌هایش به وظیفه‌ات عمل کردی حالت چگونه خواهد بود ؟! ... حاکمان از تو محوری ساختند که سنگ آسیاب مظلمه‌هایشان بر گِردش می‌چرخد و ... تو مردم را به سوی گمراهی آنان دعوت می‌کنی ... اینک از تمام منصب‌های خویش کناره گیری کن تا به پاکان و صالحان پیشین بپیوندی! ... . ( حرانی، 274 به بعد ) بر اساس آنچه آمد زهری عمرش را در مصاحبت با حاکمان جور گذراند و هیچ صحنه یا نصیحتی هم نتوانست او را از جباران اموی جدا کند.

ج- حق پوشی و کتمان حقایق-

هم قرآن و هم حدیث عالمان را مسئول و موظف به روشن گری شمرده است. ( آل عمران، 187 و ابن عساکر، 5/17 ) شواهد تاریخی نشان می‌دهد که زهری با تقرب به دربار مروانیان حقایق را کتمان می‌نمود. از جمله‌ی این حق پوشی‌ها بازی با فضل بنی هاشم به ویژه سرور اهل بیت، علی (ع) است. او که به نیکی از جایگاه اهل بیت (ع) و از سویی انحراف جریانات حاکم، مخصوصاً امویان از خاندان رسالت (ع) خبر داشت ( صنعانی، 343/5، إصبهانی، 21/22، ابن عساکر، 228/42، ابن ابی الحدید، 64/4 ) جهت حفظ خود به گونه‌ای عمل کرد که چیز درخوری از فضایل آن حضرت (ع) منتشر نشود. گرچه از بین انبوه اخبار و فضایل عترت (ع) که از طرق دیگر منقول است تعداد معدودی خبر چون حدیث غیر یا مشاهده خون تازه پس از شهادت امامان علی یا حسین (ع) زیر هر سنگی در شام ( حاکم، المستدرک علی الصحیحین، 144/3، ابن عساکر، 229/14 و ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 314/3 ) از طریق او رسیده است ولی به طور کلی گزارش‌هایش در ارتباط با نقل فضایل بنی هاشم و سرورشان علی (ع) قابل تأمل است. او که هنگام درخواست نگارش سیره از سوی خالد قسری از ذکر سیره علی (ع) پرسید و چون مطابق خواست خالد، علی (ع) را در قعر آتش ندید ذکر قابل ملاحظه‌ای هم از آن حضرت در صحنه‌های حساس تاریخ اسلام نیاورد. بر این اساس زهری در طریق گزارش‌های مرتبط با نقش علی (ع) در دوره مکه، جریان هجرت، مؤاخات، در نبردهای سرنوشت ساز بدر، احد، خندق، خیبر، فتح مکه و ... دیده نمی‌شود. لذا عبدالرزاق که متوجه کتمان زهری بود بعضی از این موارد را از طرق دیگر جبران نمود. ( عبدالحمید، 61 ) ابن شهاب جهت ایجاد تعادل در فضل، جز کتمان فضل علی (ع)، گاهی مناقب حضرت (ع) را به دیگران داد. به عنوان نمونه با آنکه نخستین مسلمان بودن علی (ع) مورد اتفاق عموم دانشمندان به حساب می‌آید ( حاکم، معرفة علوم الحدیث، 37، ابن أثیر، 588/3 و عسقلانی، الإصابة فی معرفة الصحابة، 464/4 ) زهری اول مسلمان را زیدبن حارثه دانست. ( صنعانی، 325/5 ) در راستای همین سیاست، ابن شهاب برای رقبای علی (ع) مناقب برجسته‌ای ادعا نمود. به عنوان نمونه در حالی که در باب « ناقب و فضائل صحابه » برای سه خلیفه 21 خبر- در قالب رؤیا و جز آن- از طریق او در صحیحین روایت شده است در فضل علی (ع) هیچ خبری به نقل از او نیامده است. این در حالی است که وقتی به او سفارش شد تا حدیث غدیر را در شام و سراسر به علی (ع) دشنام گویند مطرح نکند گفت: از فضایل علی (ع) آن قدر می‌دانم که اگر گویم کشته شوم. ( تستری، 38/12 ) سومین شیوه رفتار زهری جهت کتمان، نقل اخبار در منقصت علی (ع) و کسان آن حضرت (ع) است؛ بویژه آنکه احیاناً تنها راوی این قبیل اخبار اوست! به عنوان مثال خبر خواستگاری امام علی (ع) از دختر ابوجهل که موجب غضب پیامبر (ص) و فاطمه (س) شد ( بخاری، 757 و مسلم، 1021 و 1022 ) جریان تلف کردن شتران علی (ع)، حرام خواری، میگساری و سخنان کفرآمیز توسط حمزه ( بخاری، 415، 471، 627 و 809 و مسلم، 843 ) خبر بیدارنشدن علی و فاطمه (ع) برای نماز و توجیه علی (ع) که سبب عصبانیت پیامبر (ص) شد ( بخاری، 229، 1482 و 1507 و مسلم، 306 ) روایت بی ایمانی ابوطالب ( بخاری، 783 ) خبر مخاصمه عباس و علی (ع)، خبر جهنمی بودن عباس و علی (ع) روایت از دنیا رفتن علی (ع) و عباس بر غیر سنت پیامبر (ص) ( ابن ابی الحدید، 63/4 ) از جمله نقل‌های اوست.
به راستی چگونه می‌توان پذیرفت فاصله میان دیدگاه صاحب رسالت (ع) و برادر و جانش، علی (ع) این‌ اندازه زیاد باشد که پیامبر (ص) برای تأمین رضایت دخترش (س) و انصراف علی (ع) از خواستگاری دختر ابوجهل ناچار از اعلام عمومی شود ؟! درباره حمزه، سید شهیدان اسلام و کسی که در تکرمیش نماز اختصاصی با هفتاد تکبیر به پیامبر (ص) داده شد و علی (ع) با افتخار از حمزه یاد می‌کرد چگونه می‌توان پذیرفت که سال‌ها پس از اسلام، بعد از نبرد بدر و کمی قبل از شهادت در اُحُد گرفتار انواعی از منکرات چون شنیدن از آوازه خوان، تلف کردن شتران علی (ع) شرب خمر و بر زبان راندن سخنان کفرآمیز باشد و وقتی که مورد عتاب پیامبر (ص) قرار گیرد با اهانت، پیامبرش (ص) و علی (ع) را بردگان پدر خود بخواند ؟! آیا ساختن و نقل کردن این نمونه روایات جز در راستای ارضای حاکمان ستمگر اموی- دشمنان قسم خورده بنی هاشم- می‌تواند توجیه دیگری باشد ؟! در ارتباط با خبر بیدارکردن علی و فاطمه و مجادله شان (ع) هم باید گفت اگر حاصل یک عمر تربیت پیامبر (ص) چنان باشد که برای بیدارکردن جان و برادر و یا پاره‌ی وجودش، فاطمه (ع) با دشواری مواجه باشد توفیق او (ص) در ابلاغ دین و حال دیگر افراد امت چگونه خواهد بود ؟ در صورت صحت این موارد چه ایرادی به خلفا و والیان در صورت ترک نماز خواهد بود ؟! نقل‌های متفاوت و جهت دار ابن شهاب نشان می‌دهد او در آن فضا تلاش کرد به هر صورت و قیمت موقعیت خود را حفظ کند.
علامه تستری برای تبرئه‌ی زهری از پاره‌ای از اتهامات تلاش کرده است. او درباره روایت بدگویی زهری و عروه از علی (ع) ( ابن ابی الحدید، 102/4 ) گوید: طبعاً باید این نقل محرّف باشد؛ احتمالاً عروه و شعبی بوده‌اند که دشمنی آنان با علی (ع) معلوم است. و آن جا که ابن شهاب از طریق عروه و عایشه دو خبر نقل کرده است مبنی بر اینکه پیامبر (ص) فرمود: این دو ( علی و عباس ) غیرمؤمن از دنیا می‌روند و در آتش خواهند بود، تقصیر را متوجه عروه و عایشه دانسته است. مخصوصاً آنکه زهری عروه و عایشه را در این ارتباط متهم می‌دیده است! ( ابن ابی الحدید، 64/4 و تستری، 584/9 ) در نقد دیدگاه تستری باید گفت: به فرض که بپذیریم خبر ناسزاگویی او به علی (ع) نادرست باشد نسبت به نقل دو خبر بعدی نمی‌توان به سادگی ابن شهاب را تبرئه کرد. زیرا اگر مغرض نبود اخباری ناصحیح را از راویانی متهم نقل نمی‌کرد ؟!
ابن شهاب زهری به سبب این رفتارش در ارتباط با نقل و هدایت جریان اخبار و کتمان و تحریف حقایق مورد انتقام عام و خاص قرار گرفت. یکی از ایشان خواهرش، رقیه است. از جعفربن ابراهیم جعفری نقل است که وقتی پیش زهری بودم خواهرش به من گفت:‌ ای جعفر از وی ننویس! از گوینده و سببش پرسیدم و زهری پاسخ داد که او خواهرش رقیه است؛ پیر و خرفت شده است! رقیه گفت خودت خرفت شده ای؛ تو فضایل عترت را کتمان نموده ای! ( ابن عساکر، 228/42 ) بر همین اساس است که ابن حیان گفت: از زهری در فضل علی (ع) چیزی به یاد نمی‌آورد. ( ابن حبان، المجروحین، 258/1 )

ارتباط زهری با امام سجاد (ع)-

آنچه سبب بعضی خوش گمانی‌ها به زهری و تخطئه‌ی نسبت عداوت به او شده است، اظهار علاقه‌اش به امام سجاد (ع) و برخی تمجیدها و یا نقل‌ها از آن حضرت (ع) است. گرچه از مضمون خبر إربلی برمی‌آید که آغاز ارتباطش با امام سجاد (ع) به قبل از ارتکاب قتل و زمانی برمی‌گردد که خواب دید دستش به خون فرو رفته است و امام (ع) تعبیرش را ارتکاب قتل از سوی وی دانست. ( إربلی، 317/2 ) لیکن شواهد گوید ارتباط بیشتر زهری با امام (ع) به دوره‌ی پس از ورودش به دستگاه مروانی و مأموریتش برای برگشت به مدینه برمی‌گردد. وی هنگام برگشت، در اثناء مسیر متوجه فقدان هدایا و اموالش می‌شود و برای گرفتن اقرار به ربایش از غلامش به هر حیله‌ای متوسل می‌گردد ولی فایده ندارد. پس او را به سختی مجازات می‌کند. غلام زیر دست و پای ابن شهاب جان می‌سپرد و این امر سبب وحشتش می‌شود. از سعیدبن مسیب و دیگران برای جبران خطایش می‌پرسد و ایشان برایش راه چاره و توبه‌ای نمی‌بینند. ( ابن عبد ربه، 135/5 و تستری، 583/9 ) مطابق گزارشی دیگر زهری به سبب منصب حکومتی‌اش کسی را مجازات نمود و پس از قتلش آواره بیابان گردید و سال‌ها از انظار عمومی مخفی شد تا آنکه امام علی (ع) در فرصتی در هنگام طواف متوجه جماعتی در گوشه مسجدالحرام شد و وقتی نزدیک آنان گردید ملاحظه کرد پیرامون زهری که به سبب ارتکاب قتل و آوارگی، مشاعرش را از دست داده بود جمع شده‌اند. زهری امام (ع) را شناخت و از مجارایش تعریف نمود. و امام سجاد (ع) گناه یأس را بزرگ‌تر از ارتکاب قتل دانست و راه جبران را به وی آموخت. از آن به بعد زهری به امام (ع) علاقه مندتر شد. ( ابن سعد، 214/5، کلینی، 295/7، طوسی، تهذیب الأحکام، 163/10، ابن شهرآشوب، 298/3، ابن عساکر، 398/41، مجلسی، 132/46 و خویی، 197/17 ) و از آن حضرت به بزرگی یاد می‌نمود. می‌گفت: « اعظم الناس علی منة » ( ابن عساکر، 398/41 ) زهری در جایی هم خود را زیر منت امام (ع) دانست؛ آنجا که از بیماری رنج می‌برد و امام (ع) برای شفایش دعا کرد. او گفت بیماری‌ام رفع شده و پس از آن هرگز بیمار نشدم. ( ابن طاووس، 65 ) ابن شهاب یادآور شد: بیشترین هم نشینی را با علی بن حسین (ع) داشتم و کسی را از او فقیه‌تر نیافتم. لیکن او قلیل الحدیث بود. ( ابن عساکر، 371/41 )
گفتنی است همان گونه که مراجعه‌ی ابن شهاب در بن بست‌ها دلیل بر علاقمندی‌اش به امام سجاد (ع) نیست ارشاد او توسط حضرت (ع) و یا دعا برای شفایش نیز دلیل بر موقعیت خاص او نزد حضرت نیست؛ چرا که ایشان (ع) از ارشاد و یا امداد به هیچ نیازمندی، حتی دشمن خود ابا نداشتند، آنچه در برابر این بزرگواری‌ها مهم است نوع پاسخ و رفتار زهری است. پر واضح است که امام (ع) در دوره خفقان و تقیه بسر می‌برد و به گونه‌های مختلف چون دعا و ... از ابن شهاب و دیگران فاصله گرفتن از حاکمان جور و برخی صفات ناپسند را درخواست داشت ( نکـ: ابن عساکر، 404/41 و قمی، 550/3 ) ولی زهری هرگز به این درخواست‌ها گوش نداد. شواهد نشان می‌دهد او امام سجاد (ع) را هم نه به سبب جایگاه خاص ایشان (ع) بلکه یا به سبب آنکه از نظرش حضرت (ع) مطیع و محبوب مروان و عبدالملک و اهل میانه روی با دستگاه به نظر می‌آمد پذیرفته بود ( ابن سعد، 215/5 و ابن عساکر، 371/41 ) و یا با این ادعای غیرواقعی قصد تخطئه‌ی امام (ع) و توجیه حاکمان در انظار عام را داشت، لذا این اهتمام برایش هزینه‌ای نداشت. اگر امام (ع) را افقه و ... خواند برای دیگران و از جمله دشمنان امام (ع) هم موقعیت و مقام‌هایی برتر ادعا نمود. او درباره هر یک از عروة بن زبیر و عمره بنت عبدالرحمن هم گفت: « بحر لا ینزف »، آن گاه که دانشمندان بزرگ را یاد کرد امام (ع) را در شمار آنان نیاورد. او گفت: عالم مدینه سعید بن مسیب، در کوفه شعبی، در بصره حسن بصری و در شام مکحول است. ( ابن عساکر، 193/7، 299/29 به بعد و 252/40، ابن عبدالبر، التمهید، 8/8، ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 347/5 و همو، میزان الاعتدال، 178/4 ) در برابر حجم بالای نقل او از دیگران شمار ‌اندک روایاتش از امام سجاد (ع) نیز میزان هم نشینی و علاقه‌اش به آن امام (ع) را نشان می‌دهد. او گفت: حضرت (ع) قلیل الروایه است، در صورتی که اگر رازدار، مورد اعتماد و یا موفق به استماع از امام (ع) بود بسیار بیش از این باید دریافت و نقل می‌کرد! آیت الله خویی روایت او به نقل از امامان سجاد و باقر (ع) را تنها 27 مورد دانسته است. ( خویی، 114/24 ) مهم‌تر از آنچه آمد بررسی نوع روایات و میزان عمل و پایبندی‌اش به توصیه‌های امام (ع) است. همان گونه که ملاحظه شد پاره‌ای از آنچه وی به امام سجاد (ع) نسبت داده است جز کذب و افترا نیست که او برای خوشایند امویان و در تخریب هاشمیان نقل کرده است مانند خبر بیدارنشدن علی و فاطمه (ع) برای نماز، منازعات عباس و علی (ع)، بی ایمانی ابوطالب، حرام خواری حمزه و ... . مضافاً ابن شهاب با آنکه ایام آخر حیات امام (ع) را درک کرد ولی به سفارش آن حضرت (ع) در مراجعه به امام باقر (ع) عمل ننمود، که در ادامه می‌آید.

د- رقابت با صادقین (ع) با شرکت در طرح حاکمان برای ساماندهی جریان اخبار-

نقش برجسته و انحصاری اهل بیت (ع) در هدایت گری و زمامداری شریعت و وراثت پیامبر (ص) که در روایاتی چون حدیث ثقلین آمده است بر کسی پوشیده نیست. رخدادهای پس از پیامبر (ص) سبب فراموشی و انزوای ایشان (ع) و گمراهی و گرفتاری مردم شد لذا امام باقر (ع) گفت: « بلیة الناس علینا عظیمة ان دعوناهم لم یستجیبوا لنا و ان ترکناهم لم یهتدوا بغیرنا ... » ( مجلسی، 289/46 ) و از امام علی (ع) آمده است که « ... من استبدل بنا هلک و من اتبع اثرنا لحق ... » ( همان 61/65 ) با پیشامد نهضت کربلا و حوادث پس از آن امویان رو به اضمحلال بودند و صادقین (ع) از فرصت رخوت امر امویان برای بازتعریف و احیای سنت ناب نبوی بهره برداری و مکتب درسی بزرگی را پی ریزی نمودند که اگر دیگر دانشمندان در این جهت همراهی می‌کردند و یا لااقل به توجیه و تصحیح حاکمان نمی‌پرداختند به صورت هرچه کامل‌تری فرهنگ اسلامی احیاء و راه برای بدخواهان بسته می‌شد.
اوج فعالیت ابن شهاب که باید نقطه‌ی آخر انحرافش هم باشد نقش برجسته‌اش در جریان مدیریت و ساماندهی اخبار و احادیث در دوره‌ی امامان باقر و صادق (ع) است که امویان در رقابت با اهل بیت (ع) برخی اصلاحات چون نگارش و ساماندهی اخبار را در دستور کار قرار دادند. زهری در این ماجرا توانمندی‌اش را به کار گرفت و با اجابت درخواست نگارش حاکمان و نقل و ثبت عمدتاً جانبدارانه، برای همیشه جریان اخبار را تحریف نمود. او تقاضای نگارش عمربن عبدالعزیز را پذیرفت و عمر هم به توزیع نوشته‌هایش دستور داد. ( ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، 76/1 ) حاکمان در جهت تعیین خط و چارچوب این طرح دستور دادند تا اخباری که از طریق خلفای پیشین و اطرافیان آنان رسیده است ثبت و تدوین شوند. عمر عبدالعزیز گفته بود: آن دانش پیشینیان که از طریق عمره بن عبدالرحمن و قاسم بن محمدبن ابی بکر ( تربیت یافتگان عایشه ) رسیده است ثبت شود! ( ابن عساکر، 44/66 ) زهری در این ارتباط ادعا داشت که با اولویت از فرزندان مهاجر و انصار روایت می‌کند و بزرگانِ بازماندگان خلفا هم طالبان اخبار را به وی ارجاع می‌دادند. ( ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 344/5 و 337 ) در این ماجرا، زهری با موقعیتی که داشت جریان نگارش را به گونه‌ی دلخواه حاکمان هدایت کرد. او که مبتکر نگارش پس از حدود یک قرن خوانده می‌شود گفت: از نگاشتن کراهت داشتیم تا آنکه حاکمان از ما خواستند، و آن هنگام به مردم هم اجازه نگاشتن دادیم! ( صنعانی، 258/11 ) زهری در حالی محوریت این طرح بزرگ، حساس و سرنوشت ساز را به عهده گرفت که در همین دوره امامان باقر و صادق (ع) به شدت فعالیت می‌کردند. و زهری به نیکی صادقین (ع) را می‌شناخت. خزاز قمی نقل کرده است که زهری گفت: در روزهای پایانی حیات علی بن الحسین (ع) بر آن حضرت (ع) وارد شدم ... از امام بعدی پرسیدم و حضرت (ع) فرمود: بر تو باد مراجعه به فرزندم ابوجعفر باقر (ع)! و ... . ( خزاز، 241 ) لذا محقق بهبهانی و میرزای نوری به سبب این روایتش از امام سجاد (ع) درباره نص بر دوازده امام (ع) او را شیعه دانسته‌اند. ( قمی، 551/3 )
به راستی اگر زهری برای امام سجاد احترام ویژه‌ای قائل و از یاران حضرت (ع) بود چرا سفارش امام (ع) را جدی نگرفت و به امام باقر (ع) ملحق نشد و بلکه در برابر، در طرح فرهنگی رسمی حاکمان جور شرکت و بیشترین نقش را ایفا کرد ؟! اگر زهری در این طرح وارد نمی‌شد چه کسی می‌توانست جریان حدیث را مطابق میل حاکمان اموی ساماندهی کند ؟! لذا باید گفت حتی اگر زهری در دوره‌ی امام سجاد (ع) خوش درخشیده باشد با زاویه‌ای که در دوره‌ی صادقین (ع) گرفت گذشته‌اش را خراب نمود و در نقش دشمن برای مکتب اهل بیت (ع) ظاهر و « عدو » خوانده شد. بر این اساس ارتباط محدود زهری با نقل تعداد انگشت شماری خبر با صادقین (ع) که در باب تفسیر، نبوت، بت پرستی عرب و یا طبابت است ( خویی، 114/24 و ضاری، 114 و 127، مجلسی، 252/3، 339/8، 121/8 و 182/78 ) کار فوق العاده‌ای نبوده و چیزی از انحراف و جرمش کم نمی‌کند و این رفتار زهری تفسیری جز همراهی او با نقشه‌های حاکمان و رقابت با صادقین (ع) ندارد.
وی درباره‌ی این اقداماتش گفت: هیچ کس مانند من در حفظ و نشر حدیث صبر و تحمل نکرد. ( ذهبی، سیر اعلام النبلاء، 335/5 ) بر همین اساس است که دیگران از حفظ اسلام و یا برخی سنن توسط او گفتند، و او را در صدر برنامه حدیث و فتوا قرار دادند. اگر به واقع سبب نقل کمتر ابن شهاب از امام سجاد (ع) چه توجیهی دارد ؟! در صورتی که هزاران نفر از اقصی نقاط برای تلمذ نزد ایشان (ع) حضور یافتند. اگر دیگران از نقاط دوردست به مدینه می‌شتافتند عذر زهری- که در مدینه و در ارتباط با آن مرکز بزرگ و حوزه‌ی فعالیت ایشان (ع) بود- در غیبت از مکتب صادقین (ع) چیست ؟! از پیامدهای همین رقابت است که ابن تیمیه زهری را در ارتباط با سنت از ابوجعفر باقر داناتر شمرده و نوشته است: به اتفاق اهل علم زهری به احادیث، احوال، اقوال و افعال پیامبر (ص) از معاصر خود ابوجعفر محمدبن علی داناتر بود. ( ابن تیمیه، 460/2 و 50/4 و 51 ) این در حالی است که زهری امام سجاد (ع) و خانواده‌شان را به اراده خدا اهل بیت وحی و قرارگاه رسالت دانسته بود! ( ابن عساکر، 398/41 و ابن شهرآشوب، 298/3 ) و امام باقر (ع) شکافنده علم محسوب می‌شد. ( خزاز 243 و ابن صباغ، 882/2 ) آیا برای این رفتار زهری توجیهی جز غرور و دشمنی‌اش با خط اصیل میراث داری از علم و شریعت می‌توان جست ؟ مگر جز این است که رقابت و رقیب تراشی برای اهل بیت (ع) سبب هلاکت است؟! ( مجلسی 61/65 )

نتیجه گیری

از داوری‌های متقابل درباره زهری معلوم شد که معمولاً هر کس دسته‌ای از مواضع و یا اخبار زهری را ملاحظه و بر اساس آن داوری کرده است در صورتی که باید با ملاحظه‌ی هر دو دسته شواهد داوری کرد. پس از ملاحظه‌ی مواضع مختلف زهری می‌توان گفت با توجه به تمایلات قابل توجه وی به امام سجاد (ع) باید انحراف ابن شهاب پس از آن امام (ع)- در دوره امامان باقر و صادق (ع)- بیشتر شده باشد؛ یعنی در حدود 30 سال حیاتش پس از رحلت امام سجاد (ع) که دوره تدوین حدیث و جنب و جوش بی سابقه برای تألیف و نشر رسمی اخبار است؛ همان دوره‌ای که صادقین (ع) در یک طرف و زهری و دیگران در طرف برای تعیین چارچوب معارف دینی و حفظ میراث پیشینیان و نهادینه ساختن آن سخت در تلاش بودند و کارنامه‌ی 45 ساله زهری نشان داد که او به سبب دنیادوستی ارتباطی دائمی و تنگاتنگ را با حاکمان ستمگر اموی پی ریزی نمود لذا مورد انتقاد رجال شناسان قرار گرفت. با آن که ابن شهاب هیچ گاه به صفات لازم برای تعدیل چون تقوا و پارسایی وصف نشد سبب شهرت او علاوه بر اطلاعات درخورش باید در ارتباط متقابلی نهفته باشد که با اصحاب قدرت داشت. همچنین معلوم شد اظهار علاقه‌اش به امام سجاد (ع) در برابر حق امام (ع) بر او و اهتمامش به دیگران، کتمان و تحریف واقعیات چیز قابل ذکری نیست و شواهدی گوید وی پس از امام سجاد (ع) به ویژه هنگام ساماندهی اخبار از سوی حاکمان با روایات معنادار،انحصاری و نقش برجسته‌اش در آن مقطع در واقع با صادقین (ع) رقابت کرد لذا نسبت عداوت به او از سوی شیخ طوسی دور از صحبت نیست.

پی‌نوشت‌ها:

1. استادیار دانشگاه سیستان و بلوچستان
2. این نامه سرگشاده در تحف العقول به امام سجاد (ع) و در حلیة الاولیاء به ابوحازم سلمه بن دینار و در جای دیگر به برادری دینی نسبت داده شده است. پذیرش صدورش از ناحیه امام سجاد (ع) مشکل می‌نماید گرچه برخی متون نامه با آنچه وی از امام (ع) با عنوان ندبه نقل کرده است شباهت دارد و می‌تواند شاهدی بر صحت صدور از سوی امام (ع) باشد! شاید این نامه از ناحیة امامان باقر یا صادق (ع) و یا از سوی سلمة بن دینار ... یا هر کس دیگر صادر شده باشد. اما آنچه مشترک و مورد اتفاق است بیان روشن آن از حال زار زهری است. ( نک: زاهدی، 81/86 به بعد ).

کتابنامه :
1. قرآن کریم
2. إربلی، ابن ابی الفتح، کشف الغمة فی معرفة الائمة، دارالأضواء، بیروت، بی تا.
3. ابن أبی الحدید، ابوحامد عزالدین، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار إحیاء الکتب العربیة، عیسی البابی الحلبی و شرکاه، 1378 هـ. ق، چاپ اول.
4. ابن أثیر، عزالدین، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، دارالفکر، بیروت، 1409 هـ. ق.
5. ابن تیمیة، أحمدبن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، مؤسسة قرطبة، 1406 هـ. ق، چاپ اول.
6. ابن جوزی، عبدالرحمن، صفوة الصفوة، دارالمعرفة، بیروت، 1399 هـ.ق، چاپ دوم.
7. ابن حبان، محمد، الثقات، مؤسسة الکتب الثقافیة، حیدرآباد، 1393 هـ. ق، چاپ اول.
8. همو، المجروحین، دار الباز للنشر و التوزیع، مکة المکرمة، بی تا.
9. ابن خیاط عصفری، خلیفة، تاریخ خلیفة بن خیاط، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، بی تا.
10. ابن داوود، تقی الدین حسن بن علی، رجال ابن داوود، منشورات الرضی، قم، 1392 هـ. ق.
11. ابن زین الدین، حسن ( صاحب معالم )، التحریر الطاووسی، مکتبه آیه الله النجفی المرعشی، قم، 1411 هـ. ق، چاپ اول.
12. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، دار صادر، بیروت، بی تا.
13. ابن شهرآشوب، محمدبن علی، مناقب آل ابی طالب، مطبعة الحیدریة، النجف الأشرف، 1376 هـ. ق.
14. ابن صباغ، الفصول المهمة فی معرفة الائمة، دارالحدیث للطباعة و النشر، 1422 هـ. ق، چاپ اول.
15. ابن طاووس، المجتبی من الدعاء المجتبی، بی جا و بی تا.
16. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالل، التمهید، وزارة عموم الأوقاف و الشؤون الإسلامیة، مغرب، 1387 هـ. ق.
17. همو، جامع بیان العلم و العمل، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1398 هـ. ق.
18. ابن عبد ربه، احمد بن محمد، العقد الفرید، دارالکتب، بیروت، 1404 هـ. ق. چاپ اول.
19. ابن عساکر، علی بن الحسن، تاریخ مدینة دمشق، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، 1415 هـ. ق.
20. ابن مغازلی، علی بن محمد، مناقب امیرالمؤمنین (ع) دارالآثار، صنعاء، بی تا.
21. إصبهانی، أبونعیم أحمد، حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، دارالکتاب العربی، بیروت، 1405 هـ. ق، چاپ چهارم.
22. بخاری، محمدبن اسماعیل، الجامع الصحیح، دارالکتاب العربی، بیروت، 1427 هـ. ق.
23. تستری، محمدتقی، قاموس الرجال، مؤسسة النشر الإسلامی، قم، 1425 هـ. ق، چاپ اول.
24. حاکم نیشابوری، محمدبن عبدالله، معرفة علوم الحدیث، دار و مکتبة الهلال، بیروت، 2003 م.
25. همو، المستدرک علی الصحیحین، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1422 هـ. ق، چاپ دوم.
26. حرانی، حسن بن علی بن شعبه ابن شعبة، تحف العقول، مؤسسة النشر الاسلامی، قم، 1404 هـ. ق، چاپ دوم.
27. حلی، حسن بن یوسف، خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال، مؤسسة نشر الفقاهة، 1417 هـ. ق، چاپ اول.
28. حوثی، بدرالدین، الزهری، احادیثه و سیرته، علوم الحدیث، 1420 هـ. ق، ج5، سال سوم، صص 94- 230.
29. خزاز قمی، علی بن محمد، کفایة الأثر فی النص علی الائمة الاثنی عشر، انتشارات بیدار، قم، 1401 هـ. ق.
30. خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی، کتابفروشی اسلامیه، تهران، بی تا.
31. خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، بی نا و بی جا، 1413 هـ. ق، چاپ پنجم.
32. ذهبی، شمس الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، موسسة الرسالة، بیروت، 1413 هـ. ق.
33. همو، میزان الاعتدال، دارالمعرفة للطباعة و النشر، بیروت، بی تا.
34. زاهدی توچایی، محمدحسن، پژوهشی درباره نامه منسوب به امام سجاد (ع) خطاب به زهری، مقالات و بررسی ها، 1386 هـ. ش، دفتر 86، صص 81-98.
35. شراب، محمد محمدحسن، الإمام الزهری عالم الحجاز و الشام، دارالقلم، دمشق، 1993 م، چاپ اول.
36. صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، منشورات المجلس العلمی، بی جا و بی تا.
37. ضاری، حارث سلیمان، الإمام الزهری و اثره فی السنة بسام، موصل، 1405 هـ. ق.
38. طوسی، محمدبن الحسن، تهذیب الأحکام، دارالکتب الاسلامیه، طهران، 1363 هـ. ش، چاپ سوم.
39. همو، رجال الطوسی، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، قم، 1415 هـ. ق، چاپ اول.
40. عبدالحمید، صائب، تاریخ الإسلام الثقافی و السیاسی، الغدیر، بیروت، 1423 هـ. ق، چاپ دوم.
41. عجاج خطیب، محمد، اصول الحدیث علومه و مصطلحه، دارالفکر، بیروت، 1409 هـ. ق.
42. عسقلانی، ابن حجر، الإصابة فی تمییز الصحابه، دارالجیل، بیروت، 1412 هـ. ق.
43. همو، تهذیب التهذیب، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، 1404 هـ. ق.
44. همو، فتح الباری، دارالمعرفة للطباعة و النشر، بیروت، چاپ دوم.
45. قمی، عباس، سفینة البحار، دارالأسوة للطباعه و النشر، تهران، 1414 هـ. ق، چاپ اول.
46. کلینی، محمدبن یعقوب، الاصول من الکافی، دارالکتب السلامیة، تهران، 1363 هـ. ش، چاپ پنجم.
47. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1403 هـ. ق، چاپ دوم.
48. میلانی، سیدعلی، نفحات الازهار فی خلاصة عبقات الانوار، الحقائق، قم، 1426 هـ. ق، چاپ دوم.
49. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، دارالکتاب العربی، بیروت، 1425 هـ. ق، چاپ اول.
50. نوری، حسین، خاتمة المستدرک، مؤسسة آل البیت (ع) لاحیاء التراث، قم، 1416 هـ. ق، چاپ اول.
51. وحید بهبهانی، محمدباقر، تعلیقة علی منهج المقال، بی نا و بی تا.

منبع مقاله :
مجله پژوهش‌های قرآن و حدیث، سال چهل و چهارم، شماره‌ی دوم، پاییز و زمستان 1390، صص 79-99.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط