نویسنده: محسن حبیبی
پیرنگ (Plot) مرکب از دو کلمه پی و رنگ است؛ پی به معنی بنیاد، شالوده و پایه آمده و رنگ به معنی طرح و نقش. بنابراین، "پیرنگ" به معنی "بنیاد نقشه" و "شالودهی طرح" است. محمدرضا شفیعی کدکنی (م. سرشک) که اولین بار این معادل را برابر Plot پیشنهاد کرد معتقد است که پیرنگ همان "بیرنگ" است که در فرهنگ معین بدین ترتیب تعریف شده است:
"طرحی که نقاشان بر روی کاغذ کشند و بعد آن را کامل کنند، طرح ساختمانی که معماران ریزند و از روی آن ساختمان بنا کنند." (میرصادقی، 1385، 62).
قصه نیز چنین است؛ بر طرحی بیرنگ استوار است که آرام آرام شکل میگیرد و با گذر روزگاران رنگ میپذیرد و رنگارنگ میشود، با اعتقادات و کنایات آمیخته میشود و جنبهای نمادین مییابد و خاطره میشود. تهران نیز بر مبنای چنین پیرنگی بنا میشود.
قصهی تهران با قریهی کوچکی آغاز میشود که در خلال روزگاران به شهری بزرگ بدل شده است؛ بر پایهی پیرنگی قدرتمند که از همان آغاز شهر شدن، بر زمینهی "نووارگی" (مدرنیته) بنا شده است. پیرنگی که در بدو امر به دگرگونی و سپس به دگردیسی شخصیت شهر چون قهرمان اصلی قصه اشاره شده است. قریهای که در جوار شهری چون ری جای میگیرد و با فروریزی ری نام خود را در تاریخ ثبت میکند و در تلاش برای در هم شکستن نظام گذشته و آفرینش نظمی نو، حرکت میکند روندی که تا به امروز نیز ادامه دارد و به استحالهی مفهوم شهر انجامیده است. گسست از گذشته، بستری را فراهم میکند که الگو و اندیشهای نو در تمامی عرصهها و از جمله معماری و شهرسازی جستوجو شود. فراموش کردن گذشته و پرتاب مدام به آینده، در قصهی شهر پیرنگ اصلی است که براساس آن هیچ سنت شهری پابرجا نمیماند و هیچ چیزی برای ماندن ساخته نمیشود، براین اساس، شالودهی بسیاری از ارزشها، باورها، اعتقادات، هنجارها و رفتارها و نیز نمود کالبدی آنها که شامل ادبیات، هنر، معماری و شهرسازی نیز میشود، در هم شکسته شده و دیدگاهها، شیوهها و نظریههای جدید و مدرن جای آن را میگیرد. قصهی شهر تهران با ورود نووارگی (مدرنیته) به ایران آغاز شده و تهران چون قهرمان اصلی داستان، نماد نووارگی ایرانی میشود. تجددطلبی شهر، آن را به الگویی برای دیگر شهرها و تجددطلبی ایرانی تبدیل میکند. هم از این روست که میرزادهی عشقی این عصر را عصر تجدد میداند و در شعر "باور مکن" از جمهوری نامهی خود مینویسد:
عصر نو، آیین تجدد بود
فکر نو و صحبت نو مُد بود
...
نیت ملت چه بود؟ استماع
کهنه پرستیش محل نزاغ
...
عصر تجدد بود و بلشویک
خلق به اموالتویک سرشریک
طرح مفاهیمی نظیر عصر نو، آیین تجدد، صحبت نو، مُد، استماع، کهنه پرستی، بلشویک و تفکر اشتراکی، نشان از اهمیت اندیشههای تجددطلبانه در جامعه دارد، گو اینکه به نظر میرسد صورت نوپردازی براساس سبک بین الملل ظاهر شده است، ولی واقعیت این است که دگرگونیهایی در بطن جامعه در حال رخ دادن است و مهر و نشان خود را بر چهرهی جامعه و شهر میزند. مدرنیتهی ایرانی بستری میشود برای پذیرش انگارههای نو، شکستن پندارهای گذشته و تعریف مجددی از زندگی اجتماعی و فردی. نطفهی "دگردیسی" بسته شده است. گو اینکه این دگردیسی، دلواپسیها و دل مشغولیهایی را نیز چون همیشه با خود دارد حبیب یغمایی، این دلواپسی را چنین بیان میکند:
"همچو روز گذشتهی بنده *** وای اگر هست روز آینده"
گسست از دیروز برای ساختن فردا، امری که در بطن نووارگی (مدرنیته) وجود دارد، کاملاً هویداست. این شعر و نظایر آن نشان میدهند که تجددطلبی در تمامی سطوح جامعه، از فرادستان و روشنفکران گرفته تا فرودستان و عوام رسوخ کرده و فرایند نو شدن و تجدد طلبی ضرورت و اهمیتی خاصی یافته است. شهر میتواند تبلور این فرایند باشد و این پیرنگ قصهی تهران است. شهر بستری میشود برای تغییر و تحول، هم در مقیاس جامعه و هم در مقیاس خود دگرگونیای که در جریان تخریب و نوسازی دائمی و شکستن هر آنچه سخت و استوار است حاصل میشود. بزرگ علوی در داستان کوتاه "یکه و تنها" از مجموعهی "میرزا" میگوید:
"میخواستیم قالب سفت و سختی که ما را میفشرد بترکانیم، زندگی یکنواخت فرسودهمان کرده بود. از تحجر بیزار شده بودیم. میخواستیم از حال به آینده بگریزیم، بیصبرانه، بیتأمل، اسیر آمال و آرزو. نظم جهان را میخواستیم درهم شکنیم" یکه و تنها - میرزا، ص 123).
در انداختن طرحی نو و نظمی جدید، به بزرگترین آرزوی انسان مدرن ایرانی، تبدیل شد. شکستن قالب سخت تاریخ و گریز به فردا، شکل دهندهی مفهومی است که جریان مدرنیسم را در ایران تعریف میکند. این موضوع سبب شد که در تمامی عرصهها بتوان شاهد گسستی تاریخی بود. در نوع نگاه، در شکل پوشش، در ادبیات، در معماری و در شهرسازی میتوان چنین مفهومی از گسست را گرفت. انقطاعی سریع و قطعی که به ویرانی هنجارها، ارزشها و ساخته و پرداختههای گذشته منجر شد.
دگرگونیهای تجددطلبانه، چون همیشه و قبل از هر چیز، در دگرگونیهای شکلی، پوششی و ظاهری جلوه مینماید. لباس متحدالشکل مردان و تصویب قانون کشف حجاب (1314) موج سهمگین دیگری بود که برای دگرگونی شکلی و پوششی رخ داد. موجی که در پیاندیشهها، اشعار و نوشتههای دوران میانهی قاجار در مذمت حجاب زنان از راه رسید. بزرگ علوی در داستان کوتاه "نامهها"ی خود مینویسد: "زنهای روبندهای که چشمهای مشکی خود را نشان میدادند، با چه افتضاحی چادر از سرشان برداشتند" (1) (نامهها – گیله مرد، صص 32 و 33). داستان خائن نیز، نمونهی دیگری است از تغییرات ظاهری و پوشش. علوی در بخشی از این داستان، از زبان یکی از شخصیتها و در توصیف زنی مینویسد: "خوش هیکل بود و زیبا راه میرفت. مخصوصاً در انتخاب رنگ لباس مهارت داشت. میدانید که در آن ایام هنوز زنها به این خوبی نتوانسته بودند لباس پوشیدن را از اروپاییها تقلید کنند. در صورتی که از دور مثل یک زن فرنگی به نظر میآمد" (خائن - گیلهمرد، ص 183).
مشاهده میشود که تلاشی قطعی برای تغییر فرم و نوع پوشش در این زمان آغاز شد. "در عصر تجدد"، هر پوششی براساس "مد" خواهد بود. در داستان شیک پوش، علوی میگوید: "اکنون با این همه بیانات و با این مطلبی که دربارهی عقیده آقای نواپور که از جوانان منورالفکر هستند، راجع به پالتو گفته شد، خوانندهی عزیز حدس میزند که پالتو آقای نواپور تا چه اندازه دقیق و مطابق سلیقه و اصول امروزی و مدرنیسم درست شده بود" (شیکپوش - چمدان، صص 108 و 109).
این تحولات شکلی و ظاهری، با این نیت تجویز شد که در نهایت بتواند به تسریع تحولات محتوایی و باطنی منجر شود، همان طور که در اندیشههای مدرن اروپایی به دنبال انطباق انسان با واحد مسکونی در مفهوم "سلول" بودند، در ایران نیز در رویکردی مشابه، تلاش برای تغییرات محتوایی در انسان، از ایجاد تغییرات در صورت ظاهری وی و شکل زندگی او آغاز شد. این موضوع در مواردی نیز توسط اندیشمندان وقت به نقد کشیده شد. برای مثال میرزادهی عشقی در مقالهی دوم از مجموعه مقالههای مسلسل "جمهوری قلابی" تحت عنوان "اول کلّه مردم را عوض کنید، بعد کلاه آنها را"، روند تجددطلبی شکلی در عرصهی سیاست را که در جریان پیشنهاد رضاخان برای ایجاد حکومت جمهوری روی داده بود، زیر سؤال برد و آن را با تغییرات شکلی در شکل لباس مقایسه کرد و گفت:
"اول کلّهی مردم را عوض کنید، بعد کلاه آنها را! شما که میخواهید کلاه نمدی سادهی آن گوسپندچران جاهل از دنیا بیخبر الفبا نخواندهی سقزی را بردارید و یک کلاه براق سیلندرِ پُر زرق و برق فرنگی سر او بگذارید، چه خیال میکنید؟ آیا گوسپند چران کردزبان کپنک پوش کلاش (چارق) به پا را که کلاهش را بر میدارید! و کلاه سیلندر فرنگی بر سر او میگذارید اولاً هیکلش مضحک نخواهد بود؟... در این مملکتی که دارالفنونش کمتر از یک خانهی قدیمی است، در این مملکتی که پستش با الاغ اداره میشود، در این مملکت جهل، در این مملکت خشت و گل، در این مملکت چاروادارها و بالاخره در این سرزمین چرک و شپش، جمهوری چه معنیای داشت؟ جمهوری قلابی برای ما تناسب آن کلاه سیلندر به سر گوسفند چران سقزی خواهد بود."
مشاهده میشود که روشنفکران نیز در پی ایجاد تغییرات عمیقتر و پایهایتر (در مقایسه با تغییرات شکلی و ظاهری) بودند، اما نکتهی واحد در همهی اندیشهها، ضرورت تغییر و تحول و گسست از گذشته بود؛ برخی این تغییر را در تغییر شکل لباس و نام حکومت و برخی دیگر در تغییر وضعیت ساختمان دارالفنون و نظام پست و سایر زیرساختهای اجتماعی جستوجو میکردند. گروهی در پی تغییری سریع و گسستی قطعی بودند و گروهی در اندیشهی اصلاح در عین تداوم، در این میان شهر، عرصهی تقابل نوپردازی از بالا و دگرگونی از پایین است.
این تجدیدطلبی، در عرصهی شهر نیز مشهود است. خطوط اصلی و پیرنگ قصهی شهر تهران بر مبنای این نوپردازی و دگردیسی شهر شکل میگیرد. بستر اجتماعی شهر تهران به دنبال پیدایش شیوهای نو برای زندگی است و در تلاش برای آفرینش چنین شیوهای، به نمونههای اروپایی نظر دارد. بزرگ علوی در داستان کوتاه "شیکپوش" میگوید:
"مخصوصاً یکی از جوانان که تازه داخل جرگهی نویسندگان شده است چنین گفت: ما آریایی هستیم، ایران میهن گرامی ماست. به ویژه آشکار است که شارستان ما به شارستان اروپایی نزدیکتر از شارستان تازی است. ما باید در همه چیز از اروپاییهای آریایینژاد پیروی کنیم" (شیکپوش - چمدان، ص 115).
با همین نقل قول کوتاه میتوان داستان نووارگی (مدرنیته) ایرانی و از آن ره، شهر تهران را در اندیشهی ایرانی کاوش کرد. جستوجویی که تا امروز ادامه دارد. انطباق بر معیارهای جهانی؛ با گویشی ایرانی. شهر درآمد و شد آنی که باید باشد و آنی که میتواند باشد، دگردیسی خود را آغاز میکند. حجاب از چهرهی خود بر میدارد، پوششی نو بر تن میکند بر مبنای سلیقهی روزگاران، با آنکه در زیر این پویش هنوز دل در هوای گذشتهی زیبای از دست رفته دارد.
پینوشتها:
1. قانون کشف حجاب مصوب 1314، در بخشهای زیاد دیگری از نوشتههای علوی، خود و آثار خود را بروز میدهد.
منبع مقاله :حبیبی، سیدمحسن؛ (1391)، قصهی شهر؛ تهران، نماد شهر نوپرداز ایرانی، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم