شيوه سخن گفتن
نويسنده:محمد رضا اکبري
منبع:قصه هاي تربيتي چهارده معصوم (عليهم السلام)
منبع:قصه هاي تربيتي چهارده معصوم (عليهم السلام)
روزي مامون به قصد شكار بيرون آمد و با جاه و جلال سلطاني عبور مي كرد، عده اي از بچه ها در راه بازي مي كردند و امام جواد عليه السلام هم كه حدود يازده سال داشت در كنار آنها ايستاده بود. بچه ها كه چشمشان به مامون و اطرافيانش افتاد از ترس فرار كردند اما آن حضرت از جاي خود حركت نكرد. مامون به او نزديك شد و با يك نگاه آثار متانت و بزرگي را در چهره او مشاهده كرد. آنگاه به او گفت : چرا مانند بچه هاي ديگر فرار نكردي ؟ حضرت جواب داد: راه تنگ نبود تا من با رفتنم آن را وسيع كنم و گناهي هم نكرده ام كه بترسم گمانم اين بود كه تو به كسي كه جرمي نكرده است آزاري نمي رساني . مامون از سخنان شيواي او در شگفتي فرو رفت و گفت : اسم تو چيست ؟ حضرت پاسخ داد: محمد.
مامون : فرزند علي بن موسي الرضا عليه السلام . مامون از خداوند براي پدرش كه خود او را به شهادت رسانده بود طلب رحمت كرد و به راه خود ادامه داد.
مامون : فرزند علي بن موسي الرضا عليه السلام . مامون از خداوند براي پدرش كه خود او را به شهادت رسانده بود طلب رحمت كرد و به راه خود ادامه داد.