شهادت وعلم امام حسین علیه السلام
تاملى در رساله علامه طباطبايى در مورد نهضت سيدالشهدا
امام به موجب اخبار کثيره مقامى از قرب دارد که هر چه را بخواهد به اذن خدا مىتواند بداند و ازآن جمله است علم به تفصيل مرگ وشهادت خود با جميع جزئيات آن واين مسئله هيچ گونه محذورى از راه عقل ندارد واز راه شرع نيز رواياتى است که هر يک از ائمه لوحى از جانب خدا دارد که وظايف خاصه وى در آن ثبت شده است ودر عين حال به حفظ ظواهر حال و راه ورسم زندگى ماموريت دارند واز اينجا پاسخ شبههاى که گاهى وارد مىکنند روشن مىشود و آن اين است که اقدام نمودن به خطر قطعى عقلانى نيست، يعنى انسان به کارى که مىداند خطر قطعى و خاصه خطر جانى قطعى براى وى دارد به حکم عقل خود هرگز اقدام نمىکند پس چگونه متصور است امام که اعقل عقلاءاست به کارى که مىداند مرگ و شهادت او را در بردارد اقدام کند؟ اصولا انسان به کارى که خطر قطعى او را مىداند به اختيار خود اقدام نمىکند علاوه بر اين امام چگونه مىتواند راضى شود که خود را به اختيار خود به دهان مرگ و نابودى اندازد وعالم انسانيت را از برکات وجودخود محروم سازد؟
اينکه گفته شده است ورود اختيارى به خطر قطعى و معلوم عقلانى نيست، براى اين است که غالبا انسان هر کارى را براى بهرهبردارى خود انجام مىدهد و درنتيجه کارى را که مستلزم از بين رفتن ونابودى خود اوست انجام نمىدهد ولى اگر انجام گرفتن کار را مهمتر از بقاى زندگى خود تشخيص دهد ،حتما دست به کار زده، از نابودى خودش باک نخواهد داشت و براى اثبات اين مطلب از نهضتها وانقلابها صدها مثال مىتوان پيدا کرد .شاهد زنده اين مطلب واقعه کربلا و نهضت حسينى است. حالا فرض کنيد اقدام سيدالشهدا وشهادت ايشان اختيارى نبود ولى اقدام هر يک از شهداى کربلا به مرگ قطعى که هيچ ترديد نيست که آنان چند ساعت زنده ماندن امام را به زنده ماندن خود ترجيح مىدادند و مهمتر مىدانستندو لذا يکى پس از ديگرى شهد شهادت نوشيدند. از اينجا روشن مىشود که آنچه در شبهه گفته شد سخنى است بىپايه . خداى متعال در کلام خود در وصف حال فرعون وفرعونيان مىفرمايد:”و جحدوابها واستيقنتها انفسهم “ معجزات و دعوت موسى را انکار کردند در حالى که يقين به صحت وحقانيت آنها داشتند. آنان به نص قرآن کريم به هلاکت قطعى خود در صورت کفر وانکار يقين داشتندولى با اين همه اقدام کردند وهم روشن مىشود که آنچه در شبهه گفته شد که امام چگونه راضى مىشود که خود را اختيارا تسليم مرگ کند وعالم انسانيت را از برکات وجودخود محروم سازد؟ گفتارى است بىسروته، زيرا چنانچه اشاره شد امام اهميت شهادت خود را نسبت به ادامه حيات خود مىدانست و ترجيح مىداد يک نفر شيعه بلکه يک نفر مسلمان بلکه يک نفر انسان با شعور و با هوش نبايد از آثار حيرت انگيز شهادت حسينى درعالم اسلام وبالاخص در جهان تشيع در اين مدت چهارده قرن غفلت ورزد.
علاوه برآنچه گذشت اگر اين شبههاى داشته باشد پيش از آنکه مثلا به سيدالشهدا وارد شودبه تقدير خداوندى وارد است که چرا خداى تعالى براى امامى که دنيا بايد از زندگىاش بهرهمند شود شهادت مقدر فرمود و خون پاکش به زمين ريخته شد؟
آيا اين شبهه پاسخى جز اين دارد که بگوييم خداى تعالى حکيم على الاطلاق است و کار بى حکمت ومصلحت نمىکند؟ تقدير امام نيز مانند ساير تقديرات اوخالى از حکمت نيست اگر چه ما حکمت و مصلحت آن را ندانيم. از طرفى امام مظهر حکومت خدا است و او هم هرگز کار بىحکمت و مصلحت نمىکند .