آن دسته از كلمههای عربی متداول در فارسی كه با تغییر زبرِ و زیر و پیش، معنای آنها تغییر میكند
گاهی صامتهای دو كلمه كه دو معنای متفاوت دارند، همسان هستند، ولی در حركات زبر و زیر و پیش یكسان نیستند. بعضی از این گونه كلمات، آن گونه كه معنای موردنظر انها را برساند تلفظ نمیشود، بلكه به گونهای تلفظ میشود كه معنای دیگری را میرساند. از این رو باید در تلفظ آنها به معنی و محلّ به كار بردن آن توجه كرد.اینك جدول این گونه كلمات، همراه با معنی آنها:
معنی |
واژه |
معنی |
واژه |
دیگر |
آخَر
طَرْف مُعرَّف مُعظّم
مُقدِم |
پایان
جانب شناساننده بزرگ، كارخانهی مُعظم
جلو، پیش |
آخِر
طَرَف مُعرِّف مُعظَم
مُقدّم |
معنی و كاربرد چند كلمهی هموزن با فاعل و مفعول و فعیل
می دانیم كه اسم فاعل، معنیِ كنندگی كاری را دارد، مثلِ زارع یعنی زراعت كننده، و ظالم، ظلم كننده.اسم مفعول هم، اسمی است كه معنی پذیرفتن كاری در آن است مثلِ، مظلوم یعنی ظلم دیده، و مصدوم یعنی صدمه دیده.
صفت مشبهه هم صفت دائمی برای كسی یا چیزی است. مثلِ طویل، یعنی بلند، و عظیم یعنی بزرگ.
علیل و معلول، و امثال آنها، كلماتی هستند كه در كاربرد آنها، برای فارسی زبانان مشكلاتی پیش میآید. از این رو در این درس به توضیح دربارهی آنها می پردازیم:
كلمهی ظنین در كاربرد فارسی، به معنی كسی است كه به دیگری بدگمان است: او به همه كس ظنین است. اصلاً بهتر است كه به جای این جمله بگوییم: او به همه كس بدگُمان است.
كلمهی مظنون به معنی كسی است كه دیگران دربارهی او بدگماناند، و مورد بدگمانی دیگران است: این مرد مظنون به تقلّب است.
گاهی به جای آنكه بگویند: من به او ظنینام، یعنی به او بدگمانم، به خطا میگویند: من به او مظنونم.
مشكوك به معنی كسی یا چیزی یا كاری است كه دیگران دربارهی آن شك دارند: رفتارِ مردی كه دیروز وارد شهر شد، مشكوك بود، یعنی مورد شك و بدگمانی بود.
بعضیها به جای آنكه بگویند: من به رفتار مردی كه دیروز وارد شهر شد، شك دارم، به خطا میگویند: من به رفتار مردی كه دیروز واردِ شهر شد، مشكوكم.
نجات به معنی رهایی است و ناجی اسم فاعل آن است و به معنی رهاشونده و نجات یابنده است، منجی اسم مفعول از مصدر «اِنجا» است و به معنی رهاكننده و نجات دهنده است. بعضی چون نجات را فعل لازم میدانند معتقدند كه پس نباید ناجی را به جای منجی به كار برد. بنابراین بسیاری معتقدند كه تعبیر ناجی غریق، غلط است. همچنین است تعبیر ناجیِ ملت كه به جای آن منجیِ ملت را درست میدانند.
كلمههای قتیل و مقتول به معنی كشته است. قتیل، صفت مشبهه است و دوام را میرساند، و مقتول اسم مفعول و حبیب و محبوب به معنی دوست، و لعین و ملعون به معنی رانده شده، و شهیر و مشهور به معنی سرشناس، و علیل و معلول، به معنی كسی است كه دارای نقص عضو است.
این كلمهها به جای هم و در یك معنی به كار میروند: حبیب من، محبوب من، شیطان لعین، شیطان ملعون، دانشمندان شهیر، دانشمندان مشهور، مرد علیل، مرد معلول.
سه كلمهی غریق و مغروق و غرقه هر سه در فارسی به معنی كسی كه در آب غرق شده است به كار میروند.
سه كلمهی فلَج و افلیج و مفلوج، هر سه در فارسی در مورد كسی كه اعصاب قسمتی از بدنش از كار افتاده، یا در مورد عضوی كه از كار افتاده به كار می روند.
امروزه به كار بردن كلمهی فلج در این موارد معمولتر و محترمانه است: این مرد چند سال است كه فلج و زمینگیر است.
دو كلمهی سمّی و مسموم در معنی غذا و یا هر چیز زهرآلود و آلوده به سم، در فارسی امروز به جای هم به كار میروند: این غذا سمّی است. این غذا مسموم است.
اما در مورد موجودات زندهای كه سم وارد بدن آنها شده، تنها كلمهی مسموم به كار میرود: او بر اثر خوردن غذای فاسد، مسموم شد. شامل به معنیِ دربرگیرنده و فراگیرنده است، و مشمول به معنیِ دربرگرفته شده. به كار بردن این دو كلمه به جای هم درست نیست. باید گفت:
این قانون شامل حال ما هم میشود.
ما هم مشمول این قانون میشویم.
و نباید گفت:
ما هم شامل این قانون میشویم.
همچنین است دو كلمهی عاقل و معقول كه اولی اسم فاعل است به معنی دارای عقل، و دومی اسم مفعول از عقل، و هر دو در مورد انسان به صورت صفت در مفهومی نزدیك به هم به كار میروند:
او جوان عاقلی است. = او جوان معقولی است.
ولی معقول در مورد رفتار و گفتار نیز به صورت صفت به كار میرود. او رفتار معقولی دارد.
همزهی میانی و پایانی، و همزهی پایانیِ كلمههای مختوم به الف ممدود یا الف كشیده
كلمههای املا، انشا، امضا، استثنا، اجزا، اعضا، ابتدا، انتها، اجرا، بقا، فنا، انبیا، اولیا، علما، شعرا، الغا، القا، و مانند آنها در اصل عربی خود به صورت املاء، انشاء، امضاء، استثناء و... علماء، شعراء، الغاء، و القاء تلفظ میشوند. فارسی زبان از همان سدههای نخستین همهی الفهای آخر را یكسان تلفظ كردهاند، و الفهای كشیده هم در تلفظ فارسی زبانان مانند همان الفهای فارسی بوده است. شاعران هم این گونه كلمات را با كلمههای فارسی كه آخرشان الف بوده است هم قافیه كردهاند چنان كه حافظ میگوید:چو بشنوی سخن اهلِ دل مگو كه خطاست *** سخن شناس نهای جانِ من خطا اینجاست
در فرهنگ معتبر معین و فرهنگ نفیسی هم كه به تلفظ فارسی زبانان توجه شده، این كلمات در استعمال فارسی، بدون همزه ضبط شده است. از این رو هنگامی كه این گونه كلمات، مضاف الیه یا صفتِ پسین میگیرند، مثل دیگر كلمههای فارسی كه به الف ختم شدهاند، نشانهی مضاف الیه یا نشانهی صفت به صورتِ «یِ» میآید: صدای بلند، خدای مهربان، آشنای من، املای فارسی، انشای خوب، به استثنای تو، امضای من، ابتدای كار، شعرای بزرگ، اجرای دستور، امضای نامه، الغای قرارداد. پس در این گونه موارد نباید گفت املاء فارسی، اجزاء بدن، انبیاءمُرسل، ابتداء كار، اجراء دستور، امضاء نامه، الغاء قرارداد.
همین طور است هنگامی كه این كلمهها، «ی»یِ نشانهی صفت نسبی یا اسم مصدر میگیرند: دورهی ابتدایی، امور اجرایی، غلط املایی.
در كلمههایی كه در وسط كلمه بعد از الف، همزه می آید، در چند مورد همزه به همان صورت، با همزه تلفظ میشود مثل خائن، خائف، دائم. ولی در مواردی هم، همزه به «ی» تبدیل میشود: مایل، حمایل، شمایل، دایر. در بعضی از موارد هم تلفظ به هر دو گونه متداول است: مسائل مسایل. فضائل فضایل. غرائز غرایز.
دو كلمهی وضو و اشیا در عربی به صورت وضوء و اشیاء تلفظ میشوند، ولی در فارسی همزهی آخر آنها میافتد و باید بگوییم:
«وضوی درست»، نه «وضوء درست»
«اشیای خانه»، نه «اشیاء خانه»
ولی همزهی اخر كلمههای سوء، شیء، مبدأ، منشأ، خلأ، ملجأ، ملأ، در فارسی هم تلفظ میشود: سوءِ ظن، مبدأ تاریخ، منشأِ اثر، خلأ سیاسی، ملجأ مردم، ملأعام.
بعضیها به غلط، كلمههای ارائه، منشأ، و مبدأ را به صورت ارایه، منشاء و مبداء مینویسند كه درست نیست.
كلمهی جزء، در فارسی به صورت «جُزو» نیز تلفظ می شود:
مطالب دیگری هم جزوِ این مطالب گفته شد.
این مقاله، جزوی از یك كتاب مفصّل است.
كلمهی جزوه به معنی بخشی است از یك كتاب یا خلاصهای از گفتههای استاد یا خلاصهای كه به صورت كتابچه یا دفترچه تهیه شده است:
او جزوهی خود را به امانت به من داد.
بعداً جزوههای دیگری هم از این مطالب به دست من رسید.
به نظر میرسد كه بین جزء و جزو، در زبان فارسی تفاوتی وجود دارد:
آنها جزوِ جمعیت طرفداران حقوق بشر هستند.
آنها جزو آشوبگران نبودند.
آن چه به ما گفتهاند فقط جزئی از حقیقت است، نه تمام آن.
این فقط جزئی از كلِّ ماجراست.
كاربرد كلمههای تنوین دار در فارسی
كلمههایی مثل اولاً، ثانیاً، عمداً، سهواً، عموماً، اتفاقاً، قبلاً، بعداً، و نتیجتاً را كلمهی تنوین دار میگویند، زیرا الفی كه در آخر آنها با دو زِبَر به صورت «ـاً» آمده، نون تلفظ میشود. اصل این كلمهها عربی است كه در فارسی متداول شده است. این كلمات در فارسی معمولاً به صورت قید به كار می روند. البته بهتر است به جای آنها قیدهای بدون تنوینی كه همان معنی را میرسانند به كار ببریم:من معمولاً صبح زود از خواب بیدار میشوم. من به طور معمول...
او عمداً حقیقت را پنهان كرد. او به عمد...
كلمهی «احتراماً» به معنی «با احترام» و «از روی احترام» در آغاز نامههای اداری به كار میرود. به كار بردن «محترماً» در این موارد نادرست است، زیرا «محترماً» به معنی «از روی محترم» معنی می دهد.
دو كلمهی «اكثر» و «اقل» كه بر وزن افعلاند و غیرمنصرفاند، به صورت تنویندار نباید به كار برده شوند. بنابراین باید از به كار بردن این دو كلمه خودداری كرد، و معادل آن را به كار برد.
به جای اكثراً میتوان كلمهی غالباً یا بیشتر را استعمال كرد:
مردم غالباً حقیقت را میفهمند. اكثر مردم حقیقت را می فهمند.
به جای اقلاً میتوان كلمهی دست كم را به كار برد:
دست كم كمكی به او بكن.
بعضیها كه كلمههای گرفته شده از عربی را از كلمههای فارسی تشخیص نمیدهند یا نمیدانند كه تنوین مخصوص كلمههای عربی است، بعضی از كلمههای فارسی را هم با تنوین به كار میبرند. در كلمههای جاناً، زباناً، گاهاً، ناچاراً، خواهشاً، دوّماً، سوّماً، چهارماً تنوین برای كلمههای فارسی به كار رفته است، در حالی كه به كار بردن كلمات فارسی با تنوین به هیچ وجه درست نیست، و باید جدّاً از این كار پرهیز كرد. به جای كلمههای بالا میتوان از كلمههای زیر استفاده كرد:
از روی جان، به طور زبانی، به ناچار، دوم آن كه، سوم آن كه، چهارم آن كه، یا ثانیاً، ثالثاً، رابعاً.
دو كلمهی فرنگیِ تلفن و تلگراف را هم كه بعضی به صورت تلفناً و تلگرافاً از آنها قید ساختهاند غلط است و به جای آنها باید گفت تلفنی، تلگرافی.
صفتهای مؤنّث عربی متداول در فارسی
در زبان عربی بعضی از كلمهها را مؤنّث میدانند و بعضی را مذّكر. بعضی از مؤنّثها نشانهی لفظی دارند كه به آنها مؤنث لفظی میگویند. یكی از نشانههای مؤنّث لفظی «ة» یا «ت» گرد در آخر كلمه است. این «ت» را، در فارسی گاهی به صورت كشیده مینویسند، و تلفظ هم میكنند، مثل قوت، ملت، دولت، ریاست، عادت، ارادت، حكومت، و امت.گاهی هم «ت»ی گرد به صورت «ه=ـه» نوشته میشود و «ـِ» تلفظ میشود، مثلِ قوّه، قاعده، اراده، و تجربه.
بعضی از كلماتی هم كه به صورت مذكر هستند، برای مؤنث شدن در آخر خود نشانهی «ه=ـه» میگیرند كه «ـِ» تلفظ میشود:
والد والده. عم عمّه. سعید سعیده. عالی عالیه.
در زبان عربی برای كلمههای مؤنث صفت به صورتِ مؤنث میآید. بسیاری از تركیبهای موصوف و صفتِ عربی، با همین صورتِ خود در فارسی راه پیدا كرده و متداول شدهاند، مثلِ والدهی مكرّمه، قوّهی ناطقه، ریاست عالیه، قوّهی قضائیه، قوّهی مقنّنه، قوّهی مجریّه، حكومت مطلقه. بعضی از این تركیبها صورتِ قالبی پیدا كردهاند و چارهای جز پذیرفتن آنها به همین صورت نیست، مثل قُوّهی قضاییه، قوّهی مقنّنه، قوّهی مجریّه، قوّهی ناطقه، هیأتِ مدیره، هیأتِ رئیسه، هیأت تحریریه، هیأت منصفه، هیأتِ حاكمه.
البته به جای بعضی از این تركیبات میتوان معادلِ فارسی آنها را به كار برد:
قوّهی ناطقه قوّهِ گویایی. والدهی مكرّمه مادر گرامی.
برای بعضی هم میتوان همان صفت را بدون نشانهی مؤنث بودن به كار برد:
ریاست عالیه ریاست عالی. قاعدهی معموله قاعدهی معمول.
چنان كه دیدیم بعد از كلمههایی كه به «ـه» نشانهی مؤنث بودن ختم شدهاند، نشانهی اضافه به صورت «ی» میآید: قاعدهی معمول.
در زبان عربی اسمهایی را كه به صورت مكسّر جمع بسته میشوند، مؤنّث میدانند. برای كلمه هایی كه به صورت جمع مكسّر درآمدهاند و نیز كلمههایی كه با «ـ ات» یعنی نشانهی جمع مؤنّث سالم جمع بسته شدهاند، نیز صفت به صورت مؤنث می آید: نتایج حاصله، اَعمال حَسنه. اقدامات لازمه. پارهای از این گونه عبارتها به همان صورت خود به طور قالبی در زبان فارسی متداول شدهاند: قوانین موضوعه، امور مربوطه، مقامات عالیه، احترامات فائقه.
در مورد بعضی از این عبارتها میتوان صفت فارسی معادل آن را به كار برد: اصول موضوعه اصول وضع شده.
در مورد بعضی هم میتوان همان صفت را بدون نشانهی مؤنث بودن به كار برد: نتایج حاصل، امور مربوط، مقامات عالی.
گاهی دیده شده است كه بعضیها به جای اسمی كه در این گونه عبارتها به كار رفته، كلمهی فارسی آن را میآورند، ولی همچنان صفت آن را با نشانهی مؤنث بودن به كار میبرند: بانوی محترمه، خواهر مكّرمه، همشیرهی مكرمّه، كاغذ باطله، نامهی مُورّخهی... قرارداد منعقده، پروندهی مختومه، درآمد حاصله، زیانهای وارده، گناهان كبیره، آمار منتشره، كارمند مربوطه.
این كار درست نیست، و باید جدّاً از آن پرهیز كرد. در پارهای از این موارد به راحتی میتوان علامت تأنیث را از آخر صفت حذف كرد: نامهی مورخ، درآمدِ حاصل. در موارد دیگر هم میتوان نشانهی تأنیث را حذف كرد و كلمهی «شده» را به آن افزود: كتاب مفقوده كتاب مفقود شده. زیانهای وارده زیانهای وارد شده. آمار منتشره آمار منتشر شده.
نشانههای جمع عربی در كلمات عربی متداول در فارسی
می دانیم كه نشانهی جمع در فارسی، «ـ ان» و «ـ ها» است: محقّقان، كتاب ها. بنابراین به جای به كار بردن كلمههایی كه با نشانههای جمعِ عربی جمع بسته شدهاند، بهتر است كلمههای مفرد عربی را با نشانههای جمع فارسی جمع ببندیم، تا هم به زیبایی زبان فارسی لطمه وارد نیاید، هم همهی فارسی زبانان به راحتی از آن احساس جمع بودن بكنند، و هم ما دچار مشكلاتی كه در كاربرد نشانههای جمع عربی هست نشویم.یكی از نشانههای جمع در عربی «ـ ات» است كه برای جمع بستن كلمههای مؤنث به كار میرود: حیوان حیوانات. نبات نباتات. طبقه طبقات. صفحه صفحات. صدمه صدمات. احساس احساسات. تعلیم تعلیمات. اشتباه اشتباهات. بسیاری از این كلمهها را میتوان با «ها» جمع بست.
طبقه طبقه ها. صفحه صفحه ها. اشتباه اشتباهها. ولی به كار بردن جمع عربی را در این موارد نمیتوان غلط به حساب آورد.
در زبان عربی كلمههایی از قبیل خطر، اثر، نفر را كه از سه حرف ساخته شدهاند، نمیتوان با «ـ ات» جمع بست از این رو بهتر است در زبان فارسی هم از به كار بردن خطرات، اثرات، نفرات، و نظرات خودداری كنیم و به جای آن، خطرها، اثرها یا آثار، نفرها و نظرها را به كار ببریم.
كلمهی «تجربیّات» جمع تجربیّه است نه جمع تجربه. علم تجربی علوم تجربیّه تجربیّات، از این رو بهتر است به جای آن «تجارِب» یا «تجربه ها» را به كار ببریم.
كلمهی تلفات نیز از همین گونه است كه در فارسی معنی و كاربرد خاصّی پیدا كرده و معمولاً به غلط آن را با تشدید به صورت تلفّات به كار میبرند.
كلمهی «نظریّات»، جمع نظریّه است و نظریّه، در زبان فارسی معادل تئوری و فرضیّه به كار میرود. از این رو به كار بردن آن را به جای نظر و عقیده روا نمیدانند. به نظر ویراستاران برای جمع نظریّه به معنی عقیده، میتوان نظرها را به كار برد. بهتر است به جای آنها، دیدگاه و دیدگاهها به كار رود.
كلمههایی را كه در اصل فارسی یا فرنگی هستند، به هیچ وجه نباید با «ات» كه نشانهی جمع كلمات عربی است جمع بست. بنابراین كلمههایی از قبیل سفارشات، فرمایشات، نمایشات، گرایشات، گزارشات، تراوشات، آزمایشات، نگارشات، دستورات، باغات، گمركات، بلوكات، و پیشنهادات غلط است، و باید گفت سفارش ها، دستورها، آزمایش ها...
كلمههای شمیرانات، دهات، لواسانات، كه مجموعه ای از مكانها را میرسانند در فارسی جا افتادهاند.
بعضی از كلمههای فارسی یا عربی وقتی با «جات» جمع بسته میشوند معنی نوع یا گروه را میرسانند، مثل ترشیجات، شیرینیجات، حلواجات، میوهجات، مربّاجات، دستهجات، سبزیجات، حوالهجات، دواجات، كه بهتر است از به كار بردن آنها خودداری شود، مخصوصاً در مواردی نظیر نامهجات و روزنامهجات.
«ـ یّات» نیز ضرورت دیگر از «ات» است كه كلمه های لبنیّات، دخانیات، مالیات، ریاضیّات، تجربیّات، عملیّات، ادبیّات، الهیّات، فكاهیّات، و هجویّات با آن جمع بسته شدهاند. ظاهراً این كلمهها در اصل صفتی بودهاند برای موصوفی كه به صورت جمع مكسّر بوده و بنابراین مؤنث به حساب میآمده است، و صفت آن نیز به صورت مؤنث آمده، و چون موصوف حذف شده، صفت به جای آن نشسته و نشانهی جمع مؤنث گرفته است: موادّ لبنیّه لبنیّات. موادّ دخانیّه دخانیات. علوم ادبیّه ادبیّات.
كلمههای مذكر در عربی با «ـ ین»و «ـ ون» جمع بسته میشوند و بسیاری از آنها با همین صورت های جمع در فارسی متداول شدهاند مثل مسئولین، معلولین، مزاحمین، محقّقین، مصدومین، مراقبین، مهندسین، روحانیون، بعثیون، مادّیون، ملیّون. بهتر است همهی این كلمهها را با «ـ ان» یا «ها» جمع ببندیم:
مسئولان، معلولان، مهندسان، روحانیان، بعثی ها، مادّیها یا مادّی گرایان، ملی گرایان.
بعضیها پارهای از كلمههای فارسی را هم با این نشانهها جمع بستهاند كه غلط است مثل بازرسین به جای بازرس ها.
نشانهی تثبیه یعنی دو تا بودن در عربی «ـَ ین» است كه در فارسی «ـِ ین» تلفظ میشود: طرفین دو طرف. جانبین دوجانب. بهتر است از به كار بردن این كلمهها پرهیز شود، و معادل فارسی آنها به كار رود. یكی دیگر از صورتهای جمع عربی جمع مكسّر است كه با تغییر دادن و كم و زیاد كردن برخی از حركات یا حروف كلمه ساخته میشود: عالِم علما. اثر آثار، عضو اعضا. خرج مخارج. دخل مداخل. تكلیف تكالیف.
از آنجا كه این شكل جمع برای فارسی زبانان بیگانه است و فارسی زبانان از آن احساس جمع نمیكنند، بهتر است این گونه جمعهای عربی را در فارسی به كار نبریم، و به جای آن از نشانههای جمع فارسی استفاده كنیم: عالم عالمان. عضو عضوها، چنان كه سعدی میگوید:
همه قبیلهی من عالمان دین بودند *** مرا معلّم عشق تو شاعری آموخت
همان طور كه گفتیم فارسی زبانان از صورت جمع مكسر عربی احساس جمع بودن نمیكنند، و به همین دلیل، بعضی از كلمههایی كه به صورت جمع مكسر جمع بسته شده اند، در فارسی مثل كلمههای مفرد به كار میروند و دوباره با یكی از نشانههای جمع فارسی جمع بسته میشوند:
رَب ارباب اربابان یا ارباب ها. ولد اولاد اولادها.
جوهر جواهر جواهرات. حوراء و احور حور و حوریه حوریه ها.
زایر زوّار زوّارها.
مَلَك ملائكه ملائكه ها. وجه وجوه وجوهات.
همچنین است كلمههای حقوق و عملیات:
حق حقوق حقوق ها. عملیّه عملیّات عملیّات ها.
مثال: حقوق او زیاد است. عملیات امروز به پایان رسید.
كلمهی «عمله» جمع «عامل»، و «طلبه» جمع «طالب» است ولی این دو كلمه در فارسی به معنی مفرد به كار میروند: او به قم رفت و طلبه شد. كلمههای فیوض، قبوض، رسوم، رموز، امور، شئون و حبوب نیز كه جمع مكسر عربی هستند در فارسی دوباره با «ـ ات» جمع بسته میشوند. فیوضات، قبوضات، رسومات، رموزات، امورات، شئونات، و حبوبات، احوالات.
البته این كار درست نیست و غالباً میتوان به جای آن از همان نشانههای جمع فارسی استفاده كرد: فیضها، رسمها، رمزها.
بعضیها حتی، پارهای از كلمههای فارسی را هم به صورت جمع مكسّر عربی جمع بستهاند كه كار نادرستی است:
درویش دراویش. فرمان فرامین. میدان میادین. استاد اساتید. بستان بساتین. رند رنود. دیوان دوادین. دهقان دهاقین. دفتر دفاتر.
در زبان فارسی اسمی كه به همراه صفت شمارشی (عدد) یا صفت مبهم به كار میرود، چون خود به خود بر بیش از یكی دلالت دارد، دیگر نشانهی جمع نمی گیرد: پنج كتاب، چندین كتاب.
در این مثالها به تقلید از زبان عربی، اسمی كه همراه عدد و صفت مبهم آمده نیز به صورت جمع است:
چهار عناصر چهار عنصر.
چندین نكات بهداشتی: چندین نكتهی بهداشتی.
البته باید از این كار پرهیز كرد.
منبع مقاله :
ارژنگ، غلامرضا،(1389)، ویرایش زبانی: برای زبان نوشتاری فارسی امروز، تهران: نشر قطره، چاپ دوم