نویسنده: آیتالله محمد تقی مصباح یزدی
در کتب منطقی، فلسفی، اصولی وحتی ادبی با بحثهایی تحت عناوین: قضیهی ثنائیه و ثلاثیه، قضایای تحلیلی و ترکیبی، هلیات بسیطه و مرکبه، جعل بسیط و مرکب، وجود رابط و مستقل، معنای اسمی و حرفی، حمل اوّلی و شایع، کان تامّه و ناقصه، وجود فی نفسه و فی غیره، هل بسیط و مرکب برخورد میکنیم. این مباحث با هم قرابت دارند و در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگرند.
هلیهی بسیطه را که محمول آن «موجود» است وحکایت از «کون تام» موضوع میکند قضیهی ثنائیه گویند.
در اینگونه قضایا، وجود به معنای مستقل و محمولی به کار میرود و حکایت از جعل بسیط دارد. به بیان دیگر وجود در هلیات بسیطه، معنای اسمی دارد و نه حرفی، و فی نفسه است، نه فی غیره.
قضیهی ثلاثیه قضیهای است که محمول آن غیر از «موجود» است مثل اینکه میگوییم: انسان ضاحک است. گفتهاند قضیهی ثنائی سوای حکم فقط مشتمل بر دو رکن است: موضوع و محمول. امّا قضیهی ثلاثی علاوه بر موضوع و محمول جزء دیگری به نام «وجود رابط» نیز دارد.
مفاد قضایای ثنائیه «جعل الشیء» است، امّا مفاد قضایای ثلاثی «جعل شیءٍ شیئاً» است. از این رو جعل در دستهی اول، بسیط و در دستهی دوّم مرکّب است. به بیان دیگر: مفاد هلیات بسیطه «ثبوت الشیء» و مفاد هلیات مرکّبه، ثبوت «شیءٍ لشیءٍ» است. بنابراین قاعدهی فرعیه فقط در هلیات مرکبه جاری است و هلیات بسیطه تخصّصاً از این قاعده بیروناند.(1)
دو اصطلاح «رابط» و «رابطی» در السنهی حکیمان پیش از میر داماد (رحمه الله علیه) تفکیک ناشده به جای یکدیگر و مرادف هم به کار میرفتند، امّا او برای اولین بار در کتاب «الافق المبین» این دو را از یکدیگر جدا ساخت. «رابط» را در مورد معنای حرفی وجود به کاربُرد و «رابطی» را در مورد عرض نسبت به جوهر. سپس صدرالمتألهین (رحمه الله علیه) بر اساس کنکاشها و ظرافتهای عقلانیِ خاصّ خود در باب علیّت، واژهی «رابط» را در مورد معلول نسبت به علّت نیز اصطلاح کرد مضافاً بر دو واژهی «ربط» و «ربطی» که در این مورد به کار بُرد.
صدرالمتألهین (رحمه الله علیه) در اسفار تصریح کرده است که استعمال واژهی «وجود» درمعنای حرفی به اصطلاح خاصّی غیر از معنای معروف و مصطلح آن است که معنایی اسمی و مستقل میباشد و بنابراین باید کاربرد کلمهی وجود را در این دو معنا به صورت مشترک لفظی دانست.(2)
امّا پارهای به این نکته توجه نکرده، مفهوم وجود را مطلقاً مشترک معنوی دانستهاند. برخی حتی پا را فراتر نهاده، خواستهاند از راه چنین مفهومی وجود عینی رابط را نیز اثبات کنند. گفتهاند صدق قضیهی حملیه و موجبهی صادق به معنای مطابقت آن با خارج است. بنابراین وقتی مثلاً میگوییم: «علی دانشمند است» باید علاوه بر موضوع و محمول یعنی علی و دانش که حقیقتی خارجی دارند، «است» نیز واقعیتی داشته باشد و آن همان نسبتِ بین علی و دانش است که در خارج وجود عینی دارد!
حق این است که این خطا ناشی از خلط بین مفاهیم و احکام منطقی با مفاهیم و احکام فلسفی است. نیز از همین روست که وجود نسبت در هلیات بسیطه انکار شده و گفتهاند بین یک شیء و وجودِ آن نمیتوان نسبتی تصوّر کرد..
در حالی که وجود نسبت در قضیهای که حاکی از یک امر بسیط است مستلزم وجود خارجی نسبت در مصداق آن نیست بلکه اساساً هیچگاه نمیتوان نسبت را از امور عینی و خارجی به حساب آورد و نهایت چیزی که میتوان گفت این است که نسبت در هلیات بسیطه، نشانهی وحدتِ مصداقِ موضوع و محمول و در هلیات مرکبه، نشانهی اتحاد عینی آنها است.(3)
با اینکه در میان حکیمان اسلامی در باب معنای اسمی وجود یعنی وجود محمولی هرگز نزاعی نیست و اگر اختلافی هست بر سر معنای حرفی وجود یعنی وجود رابط است، امّا برخی فیلسوفانِ مغربزمین بعکس، منکر معنای اسمی وجود شده، مفهوم وجود را منحصر در معنای حرفی و رابط بین موضوع و محمول پنداشتهاند و بر این مبنا، هلیات بسیطه را «شبه قضیه» شمردهاند و نه قضیهی حقیقی؛ زیرا- به گمان ایشان- اینگونه قضایا یا در واقع محمولی ندارند! «کانت» فیلسوف آلمانی از این دسته است. حقیقت این است که اینگونه آرا ناشی از ضعف قدرت ذهن بر تحلیلات فلسفی است وگرنه مفهوم اسمی و استقلالی وجود، چیزی نیست که قابل انکار باشد بلکه معنای حرفی آن است که باید با زحمت اثبات شود.(4)
شیخالرئیس (رحمه الله علیه) به تبع ارسطو از وجود محمولی با عنوان «وجود علی الاطلاق» یاد میکند و ارسطو «وجود بالکل» و «وجود بالجزء» را نیز به ترتیب در مورد وجود محمولی و رابط به کار برده است.(5)
در زبان فارسی واژهی «است» برای معنای حرفی وجود و واژهی «هست» برای معنای اسمی آن به کار میرود. در زبان عربی «کان تامّه» به معنای وجود محمولی و «کان ناقصه» به معنای وجود رابط است و در جملاتی که «کان ناقصه» در تقدیر است هیئت جمله حکایت از وجود رابط و معنای «استی» دارد. در زبان انگلیسی واژههای «is,am و are» حکایت از معنای وجود رابط و «exist» حکایت از وجود محمولی دارند.
شاید منشأ انکار معنای اسمی وجود این بوده که در زبان انکار کنندگان معادِل معنای اسمی و حرفی وجود یکی است و همین مسئلهی لفظی باعث این اشتباه شده است. اما بجاست تأکید کنیم که در مباحث فلسفی هرگز نباید بر بحثهای لفظی تکیه شود و احکام دستوری و زبانشناختی مبنای حل مشکلات فلسفی قرار گیرد. باید همواره مواظب باشیم که ویژگیهای الفاظ ما را در راه شناخت دقیق مفاهیم فریب ندهند و نیز خصوصیات مفاهیم ما را در شناخت احکام موجودات عینی به اشتباه نیندازند که آن، خلط لفظ و معناست و این، خلط مفهوم و مصداق، و هر دو دامی است ظریف و راهی است بس لغزنده.
پینوشتها:
1- در باب قضیهی ثلاثی و ثنائی بیانات اهل منطق دو گونه است. برخی ملاک را صرفاً لفظی گرفتهاند و گفتهاند هر قضیهای که در آن به رابطه تصریح شده باشد ثلاثی و الاّ ثنائی است. پارهای دیگر معنی و مفاد را ملاک قرار داده، هلیات بسیطه را ثنائی و هلیات مرکبه را ثلاثی گفتهاند. اطلاقات ما نیز در اینجا به همین ملاک دوّم است، گرچه تفصیل و تحقیق این مقال، مجال واسعتری میطلبد. ر. ک: تعلیقة علی نهایة الحکمة، شمارهی 39.
2- نگاه کنید به: اسفار، ج1، ص 82- 79.
3- نگاه کنید به: آموزش فلسفه، ج1، درس بیست و دوّم.
4- همان منبع.
5- منطق ارسطو ص 429. اساس الإقتباس، ص 351.
مصباح یزدی، محمدتقی، (1384)، شرح برهان شفا (جلد اول و دوم)، تهران: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمهالله)، چاپ اول