منظور از علوم انسانی اسلامی (2)

هر علمی که از منابع شناخت مورد تأیید اسلام ارتزاق می‌کند، علم اسلامی خواهد بود.حتی اگر عالم و متخصص آن مسلمان هم نباشد و حتی اگر در راستای تأمین نیازهای جامعه‌ی اسلامی هم نباشد. یعنی هر علمی که از منابعی
چهارشنبه، 25 آذر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
منظور از علوم انسانی اسلامی (2)
 منظور از علوم انسانی اسلامی (2)

 

نویسنده: احمدحسین شریفی




 

علوم مستند به منابع اسلامی

هر علمی که از منابع شناخت مورد تأیید اسلام ارتزاق می‌کند، علم اسلامی خواهد بود.(1) حتی اگر عالم و متخصص آن مسلمان هم نباشد و حتی اگر در راستای تأمین نیازهای جامعه‌ی اسلامی هم نباشد. یعنی هر علمی که از منابعی همچون کتاب، سنت و عقل ارتزاق کند و شکل بگیرد، و منابع اسلامی شناخت را در فرایند نظریه‌پردازی خود به کار گیرد، علم اسلامی خواهد بود. توضیح آنکه، افزون بر کتاب و سنت، عقل نیز جزء منابع اسلام است. عقل افزون بر نقشی که در درک و فهم و کشف محتوای کتاب و سنت ایفا می‌کند و از این جهت «عقل ابزاری» نامیده می‌شود؛ خود نیز در عرض کتاب و سنت به عنوان منبع دین شناخته می‌شود که از این جهت به آن «عقل منبعی» گفته می شود. بر این اساس وقتی گفته می‌شود علم اسلامی علمی است که مستند به منابع اسلامی باشد، شامل تمام علومی که محصول عقل باشند، نیز می‌شود.
ممکن است گفته شود براساس این تفسیر، همه‌ی علوم بشری، اسلامی خواهند بود زیرا به هر حال، علم محصول عقل بشر است و عقل هم از منابع اسلام است و طبق این تفسیر هر علمی که مستند به چنین منبعی باشد، اسلامی است. بدین ترتیب، اساساً بحث علم دینی و علوم انسانی اسلامی بحثی بی‌معنا و سالبه به انتفاء موضوع خواهد بود. مدافعان این تفسیر در پاسخ به این سؤال می‌گویند که اولاً بسیاری از علوم جدید هر چند اسماً محصول عقل و اندیشه بشری دانسته می‌شوند اما حقیقتاً محصول وهم و هوس‌اند. دینی کردن این علوم به معنای زدودن گرد و غبار وهم و هوس از ساحت آن‌ها و نشاندن آن‌ها در محضر عقل است. ثالثاً، همان بخشی از علوم موجود که محصول عقل است در حقیقت محصول عقل ظنی است و نه عقل قطعی لذا استناد آن به دین، در همین حد موجه است. یک مطلب قطعی را می‌توان به صورت قطعی به دین استناد داد و یک مطلب ظنی را فقط به صورت ظنی می‌توان منتسب به دین کرد. ثالثاً، هر امری که دستاورد عقل باشد را نمی‌توان به صورت مجزا و بدون توجه به سایر گزاره‌های دینی، دینی دانست. دستاوردهای عقلی بشری را در صورتی می‌توان دینی دانست که با کلی اندیشه‌ی دینی سازگار و هماهنگ باشند.(2)
برخی دیگر از نویسندگان، مدعی‌اند اسلامی کردن علوم انسانی به این معنا است که در کنار استفاده از منابع مدرن غیراسلامی، از منابع اسلامی نیز برای تقویت نظریه‌پردازی‌ها استفاده کنیم. دکتر ناصر فکوهی در این باره می‌گوید:
اسلامی کردن را در علوم اجتماعی و انسانی من به این معنا می‌فهمم که ما از منابع غنی تاریخی خودمان در حوزه دین برای تقویت نظریه‌پردازی استفاده کنیم که این کار نیز تنها در شرایطی ممکن است که دسترسی و توانایی واقعی به منابع مدرن غیراسلامی و اروپایی و آمریکایی و سایر کشورها را نیز داشته باشیم.(3)

علوم ناظر به تفسیر اراده‌ی الهی

علم اگر علم باشد و نه خیال و وهم و اگر صرفاً واقعیت را گزارش دهد و مفید یقین یا اطمینان عقلانی باشد، اسلامی خواهد بود. به تعبیر دیگر، هر علمی که به تفسیر فعل یا قول خداوند بپردازد، علم اسلامی خواهد بود. علم، اگر علم باشد، یعنی اولاً به صورت روشمند و صحیح به دست آمده باشد و ثانیاً بیانگر واقع و نفس الامر باشد، حتماً دینی خواهد بود. زیرا همه‌ی واقعیت‌ها و حقایق عالم یا از قبیل اقوال الهی‌اند که در کتاب تشریع ذکر شده‌اند و یا از سنخ فعل او هستند، که در کتاب تکوین و نظام خلقت نمود یافته‌اند. هر گونه مطالعه و تحلیل و بررسی چنین اموری، دینی خواهد بود. بنابراین علم، اساساً‌ دینی است و وصف «دینی» در ترکیب «علم دینی»، وصفی «توضیحی» است؛ مثل «انسان دوپا» یا «خدای قادر» و نه وصفی احترازی مثل «انسان مسلمان». در آینده مبانی و ابعاد این نظریه را بیشتر توضیح خواهیم داد. در اینجا به نقل سخنی از آیت‌الله جوادی‌آملی، مدافع این نظریه، اکتفا می‌کنیم:
اگر تفسیر قول خدا علم اسلامی را به دست می‌دهد، تفسیر فعل خدا نیز علمی اسلامی محسوب می‌شود. ... اسلامی کردن علوم به معنای رفع عیب و نقص حاکم بر علوم تجربی رایج است، و اینکه علوم طبیعی را هماهنگ و سازگار با دیگر منابع معرفتی ببینیم؛ نه آنکه اساس علوم رایج را ویران کرده و محتوای کاملاً جدیدی را در شاخه‌های مختلف علوم انتظار بکشیم. علم اگر علم باشد، نه وهم و خیال و فرضیه‌ی محض، هرگز غیراسلامی نمی‌شود. علمی که اوراق کتاب تکوین الهی را ورق می‌زند و پرده از اسرار و رموز آن بر می‌دارد، به ناچار اسلامی و دینی است؛ و معنا ندارد که آن را به دینی و غیردینی و اسلامی و غیراسلامی تقسیم کنیم. بر این اساس علم فیزیک در شرایطی که مفید یقین یا طمأنیه‌ی عقلائیه است و در مرز فرضیه و وهم و گمان به سر نمی‌برد، یقیناً اسلامی است، هر چند شخص فیزیکدان ملحد و یا شاکّ باشد. اینکه او به سبب اعوجاج و الحادش ارتباط عالم طبیعت با خدا را قطع کرده و خلقت را باور ندارد، موجب آن نیست که فهم او از طبیعت ... فاقد حجیت و اعتبار شرعی تلقی گردد و تفسیر فعل خدا قلمداد نشود. همان‌طور که ... تفسیر قول خداوند سبحان، اگر وهم و حدس نباشد و تفسیر صحیح و فهم درست باشد، به اسلامی و غیراسلامی تقسیم نمی‌شود، هر چند صاحب این فهم به مسلمان و غیرمسلمان تقسیم شود. به همین قیاس، ما هرگز فیزیک و شیمی غیراسلامی نداریم. علم اگر علم است، نمی‌تواند غیراسلامی باشد؛ زیرا علم صائب تفسیر خلقت و فعل الهی است، و تبیین کار خدا حتماً اسلامی است؛ گرچه فهمنده این حقیقت را در نیابد و خلقت خدا را طبیعت بپندارد. ... آنچه علم صحیح و ثمربخش است قطعاً اسلامی و حجت شرعی است و آن دسته از محتوای علوم که وهم است و خیال در واقع جهل مرکب است و علم نیست تا سخن از اسلامی بودن یا غیراسلامی بودن علوم شامل حال آن شود. (4)
همان‌طور که اشاره شد، این تعریف از علم دینی مبتنی بر پیش‌فرض‌هایی است. یکی از مهم‌ترین پیش‌فرض‌های این تعریف آن است که علم صرفاً به دانش‌های یقینی، صحیح و مطابق با واقع اطلاق می‌شود. در نتیجه همه‌ی دانش‌هایی که به حد یقین نمی‌رسند، یا در عالم ثبوت مطابق با واقع نیستند، از دایره‌ی علم خارج خواهند بود. به عنوان مثال، همه یا اکثر تئوری‌های موجود درباره‌ی پدیده‌های طبیعی یا انسانی از دایره‌ی علم خارج خواهند بود؛ زیرا هرگز نمی‌توان با قاطعیت صحت و مطابقت آن‌ها با واقع را تضمین کرد. یکی‌دیگر از پیش‌فرض‌های این تعریف آن است که روش، هیچ نقشی در علم بودن یک علم ندارد.
نکته‌ی مهم این تعریف از علم دینی این است که دایره‌ی دین به عالم تکوین و خلقت نیز گسترش می‌یابد؛ به تعبیر دیگر، دین افزون بر دستورات و احکام تشریعی، شامل همه‌ی مخلوقات عالم نیز می‌شود! و البته این اصطلاحی کاملاً جدید است و تاکنون هیچ یک از مخالفان یا موافقان دین چنین برداشتی از آن نداشته‌اند. اینکه زمین به صورت گرد آفریده شده است و اینکه شب و روز به صورت متوالی می‌آیند و اینکه خورشید ‌می‌تابد و صدها و هزاران پدیده‌ی دیگر، هرچند تحت اراده‌ی تکوینى الهى فعالیت می‌کنند، اما آیا می‌توان آن‌ها را داخل در قلمرو دین دانست؟ آیا می‌توان گفت چون علوم دینی رایج، مثل فقه و اخلاق و تفسیر و کلام و امثال آن، درباره‌ی قول الهی یا اراده‌ی تشریعی او بحث می‌کنند، پس هر علمی که از فعل الهی یا اراده‌ی تکوینی او هم بحث کند، «دینی» است؟

علوم مستند به مبانی اسلامی

علوم انسانی اسلامی به علومی گفته می‌شود که بر پایه‌ی مبانی اسلامی استوار باشند. هر یک از علوم انسانی که مبتنی بر مبانی هستی شناسانه، معرفت شناسانه، الهیاتی، انسان شناسانه و ارزش شناسانه‌ی اسلامی باشد، علم انسانی اسلامی خواهد بود. اعم از اینکه مسائل جزئی آن‌ها در متون دینی آمده باشد یا نه و اعم از اینکه توسط عالمان مسلمان تولید شده باشند یا نه؛ و اعم از اینکه موضوعات و مسائل آن‌ها ناظر به متون دینی باشد یا نباشد. مهم آن است که چهارچوبه‌ی نظری یک علم، چهارچوب‌های اسلامی باشد. روان شناسی اسلامی یعنی نوعی روانشناسی که تحلیل‌ها و بررسی‌ها و پیش بینی‌ها و دستورالعمل‌های آن مبتنی بر مبانی معرفت شناختی، هستی شناختی، الهیاتی، انسان شناختی و ارزشی شناختی اسلامی است. جامعه شناسی اسلامی یعنی علمی که مبتنی بر این مبنای پنج گانه‌ی اسلامی است و سایر علوم انسانی نیز به همین شكل. (5)
آیت‌الله مصباح یزدی درباره‌ی نقش مبانی فلسفی در علوم انسانی می‌گوید:
دین با ارائه‌ی مبادی تصدیقی و اصول موضوعه‌ی (6) خاصی که متناسب با جهان‌بینی الهی است، در نظریه‌های علوم اثر می‌گذارد. مثلاً دانشمندی که معتقد به خدا و تدبیر حکیمانه‌ی او است و اعتقاد به جهان غیب و ماوراء طبیعت و روح مجرد و حیات ابدی و مختار بودن انسان دارد، نظریه‌های ماتریالیستی و جبرگرایانه را در روانشناسی و جامعه شناسی و سایر علوم انسانی نمی‌پذیرد و به جای آن، نظریه‌های موافق با جهان‌بینی الهی و انسان شناسی دینی را بر می‌گزیند. از سوی دیگر، همین علوم که اصول موضوعه‌ی خود را از فلسفه می‌گیرند، به نوبه‌ی خود اصول و قواعدی را در اختیار علوم و فنون کاربردی و دستوری قرار می‌دهند؛ چنانکه قواعد روان‌شناسی و جامعه شناسی مورد استفاده‌ی علوم تربیتی و مدیریت قرار می‌گیرد. (7)
روشن است که نوع نگاه ما به آن مبانی پنج گانه تأثیراتی جدی و فراوان در نظریه‌ها و مسائل انسانی بر جای می‌گذارد. واقع‌گرایی یا ناواقع‌گرایی، توحیدباوری یا الحاد، الهی دانستن روح انسانی یا مادی دانستن وجود انسان، پذیرش حیات جاودانه یا انکار آن و امثال آن، تأثیراتی قطعی در بررسی و تحلیل کنش‌های انسانی بر جای می‌گذارد. مبانی الهیاتی و ارزش شناختی، در تعیین موضوعات و مسائل علمی، انتخاب آزمایش‌ها و حتی در روند تحقیق علمی به طور جدی نقش دارند. (8) به همین دلیل، نخستین قربانی مبانی نادرست دینی یا به تعبیر بهتر، نخستین قربانی دین‌های جعلی و انحرافی و یا رواج برداشت‌های نادرست از دین، طرح موضوعات انحرافی برای اندیشه است: موضوع تثلیث مسیحی، قدیم یا حادث بودن قرآن، مباحثی که در نزد پیروان فرقه‌ی وهابیت درباره‌ی خدا و صفات او و سایر آموزه‌های دینی مطرح است، همگی حاکی از نقش مخرب ادیان تحریفی یا برداشت‌های نادرست از متون دینی است. جهان‌بینی الهی اجازه‌ی طرح هر موضوعی را به دانشمند الهی نمی‌دهد. خلاصه آنکه بر اساس این تفسیر معنای علم دینی این نیست که مطالعات جامعه شناختی و روان‌شناختی و اقتصادی به طور کلی کنار گذاشته شوند و یا به طریقی جدید دنبال شوند. و یا لزوماً مسائل و راه حل‌های آن‌ها مستقیماً از متون دینی استخراج شوند؛ بلکه منظور آن است که توجه به متافیزیک اسلامی یا جهان بینی و ایدئولوژی اسلامی و یا به تعبیر کامل‌تر توجه به مبانی اسلامی صبغه‌ی دینی به سراسر روند تحقیق علمی خواهد داد و محصول آن نیز علوم انسانی مورد تأیید اسلام و در خدمت اهداف و غایات اسلامی و مبتنی بر مبانی دینی خواهد بود.
رویکرد دکتر مهدی گلشنی، از مدافعان علم دینی، را می‌توان در همین چارچوب تفسیر کرد. وی تفسیر خود از علم دینی را چنین بیان می‌کند:
ما معتقدیم که هم با بینش سکولار می‌توان در کار علمی موفق شد و هم با بینش الهی؛ اما تفاوت این دو گونه علم در دو جا ظاهر می‌شود: الف- به هنگام ساختن نظریه‌های جهان شمول (با استفاده از مفروضات متافیزیکی مختلف)؛ ب- در جهت گیری‌های کاربردی علم (ایدئولوژی‌ها و بینش‌های مختلف فلسفی می‌توانند روی کاربردهای علم محدودیت بگذارند یا آن را به جهت معینی سوق دهند). بر این مبنا، نظر ما این است که علم دینی معنادار و از لحاظ ثمره‌ها، بسیار غنی‌تر از علم سکولار است؛ زیرا نه تنها نیازهای مادی انسان را برطرف می‌سازد، بلکه جهان را برای او معنادار می‌کند. البته در اینجا تصریح می‌کنیم که منظورمان از علم دینی، و یا به طور خاص، علم اسلامی، این نیست که کاوش‌های علمی به صورتی نوین انجام شود یا آنکه برای انجام پژوهش‌های فیزیکی، شیمیایی و زیستی، به قرآن و حدیث رجوع گردد... بلکه غرض این است که برای پرهیز از آفات علم و برای هر چه غنی‌تر کردن آن باید که بینش الهی بر عالِم حاکم باشد؛ بینشی که خدا را خالق و نگهدارنده‌ی جهان می‌داند، عالم وجود را منحصر به عالم مادی نمی‌کند، برای جهان هدف قائل است و اعتقاد به یک نظام اخلاقی دارد. (9)
برخی از پیروان این تفسیر معتقدند برای اسلامی دانستن علوم انسانی، افزون بر اینکه لازم است بر مبانی نظری اسلامی مبتنی باشند، تئوری‌ها و نظریه‌های آن‌ها نیز باید با محک تجربه آزموده شوند! یعنی تجربی بودن را جزء تعریف می‌دانند. بر این اساس اگر علمی متکی بر مبانی اسلامی باشد اما به محک تجربه در نیاید، علم انسانی اسلامی نخواهد بود! دکتر خسرو باقری در این باره می‌گوید:
امکان سخن گفتن از علوم انسانی اسلامی در گروی آن است که بتوان پاره‌ای از اندیشه‌ی اسلامی را به منزله‌ی پشتوانه‌ی متافیزیکی برای تحقیق در علوم انسانی لحاظ کرد. با توجه به نفوذ عمیق پشتوانه‌ی متافیزیکی در مرحله‌های مختلف بسط و گسترش یک نظریه‌ی علمی، می‌توان نظریه‌ی علمی را به نحوی با مسما به پشتوانه‌ی متافیزیکی آن منتسب دانست. در صورتی که اندیشه‌های اسلامی بتوانند چنین نفوذ عمیقی را در جریان تکوین رشته یا رشته‌هایی از علوم انسانی عهده‌دار شوند، به سبب همین نفوذ محتوایی می‌توان آن را به صفت اسلامی منتسب ساخت و از علوم انسانی اسلامی سخن گفت. علم دینی به این معنا موجودیتی یکپارچه خواهد داشت. این یکپارچگی بدین نحو حاصل می‌شود که تلقی‌های دینی به منزله‌ی پیش فرض اخذ می‌شوند آنگاه با الهام از آن‌ها فرضیه پردازی‌هایی در مورد مسائل روانی یا اجتماعی صورت می‌پذیرد که طبیعتاً تلائم و تناسبی میان این فرضیه‌ها با تلقی‌های دینی وجود خواهد داشت. (10)
برخی دیگر از محققان منظور خود از ترکیب «علم دینی»، اعم از علوم تجربی یا انسانی، را چنین توضیح داده‌اند که علم دینی یعنی علومی که به موضوع‌های علوم تجربی می‌پردازند و در مطالعات خود به گونه‌ای از دین بهره می‌گیرند.(11) بنابراین علوم انسانی اسلامی در این تعریف به علوم انسانی‌ای گفته می‌شود که اولاً تجربی باشند و ثانیاً به گونه‌ای از دین بهره گرفته باشند. حال یا در موضوعات و مسائل، یا در اهداف و مقاصد، یا در اصول و مبانی و یا در راهکارها و راه‌حل‌ها، جناب آقای حسین بستان، از محققان علم دینی تأکید کرده‌اند که علم، اعم از علوم انسانی یا طبیعی، در صورتی متصف به «اسلامی» می‌شود که افزون بر استناد به مبانی متافیزیکی دین، از نظر داوری به روش تجربی مستند باشند. در عین حال، معتقدند علم دینی را می‌توان به گونه‌ای تعریف کرد که هم شامل سطح تجربی شود و هم سطح فراتجربی. به این صورت که گفته شود علم دینی منظومه‌ای معرفتی درباره‌ی جهان واقع مادی است که به روش‌های معتبر وحیانی، تجربی و عقلی مستند باشد.(12) به طور خلاصه تعریفی که ایشان از علم دینی ارائه می‌دهند، چنین است:
منظومه‌ای معرفتی درباره‌ی جهان واقع مادی که در سطح تجربی در مقام ساختن فرضیه‌ها و نظریه‌ها وابسته به دین است و در مقام داوری از روش تجربی پیروی می‌کند و در سطح فراتجربی به فراخور مورد به روش‌های معتبر وحیانی یا عقلی استناد می‌جوید. (13)
توجه به مبانی متافیزیکی علم از نقاط مثبت این تعریف است. درعین حال، اگر کسی قید «تجربی بودن» را جزء تعریف علم به طور عام یا علوم انسانی به طور خاص بداند، در آن صورت علم دینی یا علوم انسانی دینی را نهایتاً به همین صورتی تعریف خواهد کرد که این محقق عزیز انجام داده‌اند. هیچ نقش و تاثیری برای دین در مقام داوری قائل نخواهد بود! اما تمام سخن در این است که التزام به چنین قراردادی چه وجهی دارد؟ آیا منحصر کردن مقام داوریِ علم دینی در روش تجربی، دلیل دیگری جز همراهی با رقیب دارد؟

علوم حاصل از متون دینی به روش اجتهادی

علم دینی به علمی گفته می‌شود که به روش اجتهادی از آیات و روایات به دست آمده باشد. علوم انسانی در صورتی اسلامی خواهند بود که مسائل مطروحه‌ی آن‌ها با روش اجتهادی و با تکیه بر معارف اسلامی پاسخ داده شوند. به نظر می‌رسد دقیق‌ترین تفسیر از این نظریه در کتاب پارادایم اجتهادی دانش دینی ذکر شده است. این کتاب که حاصل تحقیق مشترک دو تن از محققان پرتلاش به نام دکتر مهدی علی‌پور و دکتر سیدحمیدرضا حسنی است، ضمن توضیحات مفصلی درباره‌ی پارادایم و اشارات فراوانی به پارادایم‌های رایج در علوم انسانی و رویکرد آن‌ها نسبت به مبانی بنیادین و عناصر کلان پارادایمی همچون معرفت شناسی، انسان شناسی و ماهیت پدیده‌های اجتماعی، تعریف خود را از علوم انسانی اسلامی به این شکل بیان می‌کنند:
علوم انسانی اسلامی، علمی است که بر پایه‌ی منابع و متون دینی به روشی خاص، که «روش اجتهادی» نامیده می‌شود استخراج می‌شود. (14)
منظور از اجتهاد دینی یعنی «کوشش علمی بر اساس منابع معتبر، به واسطه‌ی ابزار و عناصر لازم برای تفهم، اکتشاف و استخراج مطلق آموزه‌های دین، به گونه‌ای که از اعتبار (حجیت یا صرفاً منجزیت و معذریت) برخوردار باشد.» (15) کمترین دانش‌ها و ابزارهای علمی لازم برای استنباط و استخراج آموزه‌های دینی عبارتند از أ) آشنایی با دانش‌های ادبیات عرب، از فقه اللغه گرفته تا صرف، نحو، معانی، بیان، و امثال آن، تا جایی که بتوان قرآن و روایات معصومان علیهم السلام را فهم کرد. ب) آشنایی با علم منطق و انواع تعریف و حجت و میزان اعتبار هر کدام از آن‌ها، ج) آشنایی با دانش اصول استنباط؛ یک محقق به هر میزان که بر قواعد و ضوابط علم اصول تسلط داشته باشد، به همان میزان در فرایند اجتهاد و تطبیق آن اصول و قواعد کلی بر مصادیق موفق‌تر و دقیق‌تر خواهد بود. د) آشنایی با علم رجال. با توجه به آنکه یکی از مهم‌ترین منابع علوم انسانی اسلامی روایات منقول از معصومان علیهم السلام است، پیش از استناد به آن‌ها لازم است از اعتبار سندی آن‌ها اطمینان داشته باشیم، ‌هـ) شناخت قرآن و سنت یعنی اقوال، افعال و تقریرات معصومان علیهم السلام از دیگر دانش‌های لازم برای استنباط آموزه‌های دینی است. (16)
لازم به ذکر است که افزون بر شرایط مذکور، له کارگیری روش اجتهادی برای استخراج آموزه‌های اسلامی در هر حوزه یا مسأله‌ای منوط به موضوع شناسی و مسأله شناسی است. در صورتی می‌توان نظر اسلام درباره‌ی مسأله‌ی خاصی را استخراج کرد که ابتدا نسبت به آن مسأله احاطه‌ی کافی داشته باشیم. بر این اساس کسی می‌تواند نگاه اسلامی به علوم انسانی را تبیین کند که مسائل مورد مطالعه علوم انسانی را بشناسد. به عنوان مثال کسی که هیچ اطلاعی از جامعه شناسی و مسائل این حوزه ندارد و یا کسی که از مسائل اقتصادی و پیچیدگی‌های این عرصه آگاهی ندارد هرگز نمی‌تواند جامعه شناسی اسلامی یا اقتصاد اسلامی را از متون دینی استخراج و استنباط نماید.

علوم مبتنی ہر روش اسلامی تحقیق

اگر در تعریف علم، وزن اصلی را به روش بدهیم، در آن صورت علوم انسانی اسلامی را علومی خواهیم دانست که روش تحقیق آن‌ها اسلامی باشد. با توجه به اینکه همه‌ی روش‌های عقلی، تجربی، نقلی و شهودی مورد تأیید اسلام می‌باشند، بنابراین هر علمی که با استفاده از یکی از این روش‌ها به دست آمده باشد، از نگاه اسلام در همان سطح معتبر خواهد بود، و قابلیت اتصاف به صفت «اسلامی» را دارد.
توضیح آنکه بشر چهار شیوه و روش عمده‌ی تحقیق در اختیار دارد که همه‌ی آن‌ها نیز در جای خود پسندیده و از سوی اسلام مورد تأیید قرار گرفته‌اند:
1) شیوه‌ی تعقلی؛ همه‌ی علوم فلسفی و عقلی بشر با روشی تعقلی به دست آمده‌اند. وحی اسلامی بر این شیوه، مهر تأیید زده، نه تنها آن را به رسمیت می‌شناسد، بلکه تنها راه ارزیابی اعتقادات دینی به شمار می‌آورد.
2) شیوه‌ی تجربی؛ بهترین راه تحقیق در علوم طبیعی روش تجربی است. اسلام این شیوه‌ی تحقیق را نیز به رسمیت می‌شناسند و آن را معرفت‌بخش می‌داند. در آیات فراوانی از قرآن کریم بر تحقیقات و مطالعات تجربی و مشاهده‌ای تکیه و تأکید شده است.
3) روش نقلی؛ راه تحقیق در علوم تاریخی و نقلی، روش نقلی است. این روش نیز با حفظ شرایطی و در سطوحی مورد تأیید اسلام قرار گرفته است. بنابراین همه‌ی علومی که از این راه به دست می‌آیند، از سوی اسلام به رسمیت شناخته می‌شوند و در حد خود معتبرند.
4) شیوه‌ی شهودی؛ یکی‌دیگر از راه‌های معرفت‌بخش، شیوه‌ی کشف و شهود عرفانی است. اسلام، این شیوه را به رسمیت می‌شناسد؛ اما دستیابی به نتیجه‌ی درست را به وجود برخی از شرایط و نبود پاره‌ای از موانع وابسته می‌داند.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوزنچی، حسین، معنا، امکان و راهکارهای تحقق علم دینی، ص 142-147 و عطاالله رفیعی آتانی در گفتگو با پژوهش‌های فرهنگی و اجتماعی، شماره 1، بهار 1391، ویژه‌نامه‌ی نخستین کنگره‌ی بین المللی علوم انسانی اسلامی، ص 84.
2. همان.
3. http://www.cgie.org.ir/fanews/10971.
4. جوادی‌آملی ، عبدالله، منزلت عقل در هندسه‌ی معرفت دینی، تحقیق احمد واعظی ، ص 140-144.
5. گفتنی است که برخی از مدافعان علم دینی، همین تفسیر را در علوم تجربی و طبیعی نیز جاری می‌دانند و علومی همچون فیزیک و شیمی را نیز از این جهت به دینی و غیردینی تقسیم می‌کنند. زیرا معتقدند که حتی علوم طبیعی و فیزیکی نیز مبتنی بر بنیان‌های هستی شناختی و معرفت شناختی و الهیاتی ویژه‌ای هستند. دکتر مهدی گلشنی از مدافعان علم دینی در کتاب از علم سکولار تا علم دینی مثال‌های متعددی از تأثیرپذیری نظریه‌های فیزیکی و علمی از بنیان‌های هستی شناختی و الهیاتی ذکر می‌کند. (ر.ک: گلشنی، مهدی، از علم سکولار تا علم دینی، ص 158-173) به عنوان مثال، به اصل آنتروپیک (این ادعا که ثابت‌های فیزیکی در جهان اولیه بسیار ظریف تنظیم شده بودند، به طوری که اگر مقدارشان اندکی متفاوت می‌بود حیات مبتنی بر کربن و ناظران ذی‌شعور تحقق نمی‌یافت)، اشاره می‌کند و می‌گوید برای این اصل دو نوع تبیین ارائه شده است: نخست آنکه تعداد زیادی جهان وجود دارد و از آن میان یکی از آن‌ها واجد شرایط لازم برای حیات شده است؛ و دوم اینکه فقط یک جهان داریم و آن جهانی است که طراح و خالق داشته است. برخی از فیزیکدانان، مثل پیتر اتکینز، استاد شیمی- فیزیک دانشگاه آکسفورد، به دلیل رویکرد الحادی‌ای که داشته‌اند، به گزینه‌ی اول تمایل پیدا کرده و گفته‌اند «شما می‌توانید مجموعه‌ی کاملی از بلیون‌ها بلیون جهان داشته باشید، و درست این طور اتفاق بیفتد که یکی از آن‌ها وجود پیدا کند که ترکیب خاصی از ثابت‌های بنیادی را داشته باشد که اجازه دهد حیات ظهور پیدا کند.» در مقابل، برخی از فیزیکدانان خداباور مثل راجر تریگ گفتند «من فکر می‌کنم که اصل آنتروپیک حاکی از چیزی از نوع برهان نظم است. آن اسلوبی جدید از برهان نظم بر وجود خدا است... به عقیده من خیلی آسان‌تر است که معتقد به خدایی باشیم که این جهان واحد را به وجود آورد، تا اینکه بگوییم تعداد بسیار زیادی جهان وجود دارند و اما این طور اتفاق افتاده که در آن جهانی هستیم که به این نحو به وجود آمده است.» و یا جسترو، رئیس مؤسسه و رصدخانه مونت ویلسون آمریکا، می‌گوید «اصل آنتروپیک خداباورانه‌ترین چیزی است که تا کنون از علم بیرون آمده است.» آقای مهدی گلشنی، فیزیکدان معاصر ایرانی، با نقل این سخنان می‌افزاید: «حتی اگر وجود جهان‌های متعدد... به ثبوت برسد، باز خداباور می‌تواند بگوید که همه این‌ها را خدا آفریده است.» (همان، ص 160-162).
6. مبادی یک علم یعنی مقدماتی که اولاً خارج از آن علم بوده و ثانیاً پیش از فراگیری آن علم باید آموخته شوند. مبادی هر علمی به دو دسته‌ی مبادی تصوری و تصدیقی تقسیم می‌شوند. مبادی تصوری یعنی مفاهیمی که فهم آن علم مبتنی بر فهم آن‌ها است. به عنوان مثال، فهم مفاهیمی چون «اخلاق» و «صفات اکتسابی» و «افعال اختیاری» از مبادی تصوری علم اخلاق به شمار می‌روند. و مبادی تصدیقی یعنی گزاره‌هایی که آگاهی از مسائل آن علم مفروض، مشروط به آگاهی از آن‌ها است. به تعبیر دیگر درستی براهینی که در آن علم اقامه می‌شوند مبتنی بر پذیرش آن‌ها است. این نوع تصدیقات گاهی از امور بدیهی‌اند مثل پذیرش اصل محال بودن تناقض که به این نوع از مبادی تصدیقی «اصول متعارفه» گفته می‌شود. اما‌ برخی دیگر از آن‌ها تصدیقاتی غیربدیهی‌اند. آن دسته از مبادی تصدیقی که مورد پذیرش شخص متعلم هم قرار گیرند، «اصول موضوعه» نامیده می‌شود. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: ابن سینا، حسین بن عبدالله، الاشارات و التنبیهات، مع الشرح الطوسی و الرازی، ج 1، ص 299-301؛ و المظفر، محمدرضا، المنطق، ص 303.
7. مصباح‌یزدی، محمدتقی، «تبیین مفهوم مدیریت اسلامی»، در معرفت، شماره 17، ص 14.
8. در فصول آینده در این باره بیشتر توضیح خواهیم داد.
9. گلشنی، مهدی، از علم سکولار علم دینی، ص 2-3.
10. باقری، خسرو، هویت علم دینی، ص 250.
11. بستان، حسین، و همکاران، گامی به سوی علم دینی (1): ساختار علم تجربی و امکان علم دینی، ص7. همچنین نک: ص 34.
12. همان، ص 143-144.
13. بستان، حسین، گامی به سوی علم دینی (2): روش بهره‌گیری از متون دینی در علوم اجتماعی، ص 48.
14. حسنی، حمیدرضا و مهدی علی‌پور، پارادایم اجتهادی دانش دینی، ص 55.
15. همان، ص 60.
16. همان، ص 62-64.

منبع مقاله :
شریفی، احمدحسین؛ (1393)، مبانی علوم انسانی اسلامی، تهران: انتشارات آفتاب توسعه، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.