دیدگاه‌های موافقان علوم انسانی اسلامی (1)

طرح و بررسی دیدگاه‌های موافقان و مخالفان علوم انسانی اسلامی، یکی از محورهای اصلی بسیاری از کتاب‌هایی است که تاکنون درباره‌ی علم دینی نوشته شده است. هر کدام از نویسندگان نیز تلاش کرده‌اند دیدگاه‌های مطرح شده را در
جمعه، 27 آذر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دیدگاه‌های موافقان علوم انسانی اسلامی (1)
 دیدگاه‌های موافقان علوم انسانی اسلامی (1)

 

نویسنده: احمدحسین شریفی




 

بررسی دیدگاه‌ها

طرح و بررسی دیدگاه‌های موافقان و مخالفان علوم انسانی اسلامی، یکی از محورهای اصلی بسیاری از کتاب‌هایی است که تاکنون درباره‌ی علم دینی نوشته شده است. هر کدام از نویسندگان نیز تلاش کرده‌اند دیدگاه‌های مطرح شده را در قالب و ساختار ویژه‌ای دسته‌بندی کنند. به عنوان مثال:
نویسندگان کتاب ارزشمند «گامی به سوی علم دینی»، همه‌ی دیدگاه‌ها و رویکردهای موجود را در سه دسته‌ی رویکردهای حداقلی، میانی و حداکثری تقسیم کرده‌اند.(1) منظور از رویکردهای حداقلی، رویکردهایی است که کمترین جایگاه و نقش را برای حضور آموزه‌های دینی قائل‌اند. علیم دینی در این رویکردها در موضوعات، مسائل، راه‌حل‌ها و روش‌ها هیچ تفاوتی با علم غیردینی ندارد. علم دینی در این رویکرد صرفاً کاربردهای خاصی را برای علم غیردینی پیشنهاد می‌دهد. این دسته از رویکردها خود به دو گروه تقسیم می‌شوند: «هدف محور» و «موضوع محور». منظور از رویکردهای حداقلی هدف محور، رویکردهایی است که معیار اتصاف یک علم به دینی بودن را این می‌داند که در خدمت اهداف و غایات دین و جامعه‌ی دینی باشد. و منظور از رویکردهای حداقلی موضوع‌محور، دیدگاه‌هایی است که دینی بودن علوم انسانی را به این می‌دانند که موضوعات و مسائل مورد مطالعه‌ی آن‌ها موضوعاتی دینی یا موضوعات ناظر به جوامع دینی باشد. منظور از رویکردهای میانی، رویکردهایی است که مدعی‌اند علم دینی علمی است که پیش‌فرض‌های فراتجربی آن دینی باشند. دینی بودن این پیش‌فرض‌ها ضامن دینی شدن علم خواهد بود. نویسندگان این کتاب دیدگاه افرادی چون دکتر خسرو باقری و دکتر مهدی گلشنی را، که بر نقش پیش فرض‌های متافیزیکی و فراتجربی و یا تأثیر مبانی ارزشی در دینی یا غیردینی بودن یک علم تأکید می‌کنند، در این دسته جای می‌دهند. و بالأخره مقصود از رویکردهای حداکثری، رویکردهایی است که تأثیرگذاری دین در تولید علم را در بالاترین سطح تصویر می‌کنند. اینان مدعی‌اند دین هم در مبانی، هم در اصول موضوعه و پیش‌فرض‌ها، هم در مسائل و موضوعات، هم در روش علوم انسانی و هم در فرضیه پردازی و نظریه سازی علمی نقش آفرینی دارد. نویسندگان این کتاب دیدگاه آیت‌الله جوادی‌آملی و همچنین دیدگاه برخی از اندیشمندان عرب را در این دسته جای می‌دهند.
نویسنده‌ی دانشمند کتاب «معنا، امکان و راهکارهای تحقق علم دینی»، همه‌ی دیدگاه‌های موجود درباره‌ی ایده‌ی علم دینی را در سه طیف اصلی دسته بندی می‌کند: طیف اول کسانی‌اند که در تولید علم، اصالت را به معارف نقلی می‌دهند. خود این گروه به دو دسته تقسیم می‌شوند: کسانی که مدعی «استخراج علم» از متون نقلی‌اند و کسانی که مدعی «استخراج نظام معرفتی حاکم بر تولید علم» از متون نقلی‌اند. طیف دوم کسانی‌اند که در تولید علم، اصالت را به روش تجربی می‌دهند. این گروه نیز به سه دسته تقسیم می‌شوند: کسانی که صرفاً در مقام گردآوری، حضور دین در عرصه‌ی علم را قبول دارند؛‌ کسانی که حضور آموزه‌های نقلی را در عرصه‌ی پیش‌فرض‌ها و زمینه سازی برای پردازش فرضیه‌ها قبول دارند و کسانی که علم را به فرهنگ تحویل می‌کنند و از جایگزینی فرهنگ دینی به جای علم دفاع می‌کنند. و بالأخره طیف سوم شامل افراد و گروه‌هایی می‌شود که توجه توأمان به روش‌های مختلف کسب معرفت دارند که خود این‌ها نیز به سه دسته تقسیم می‌شود: کسانی که نظریه‌های جهان‌شمول را از دین می‌گیرند و بدین ترتیب مدعی‌اند دین به علم جهت می‌دهد. کسانی که به تنوع منابع معرفت توجه دارند و از علم قدسی دفاع می‌کنند و کسانی که به مراتب طولی عقل در درک حقایق عالم و تلازم همه جانبه عقل و نقل توجه می‌دهند.

دیدگاه‌های موافقان علوم انسانی اسلامی (1)

جناب آقای دکتر خسرو باقری در دو کتاب هویت علم دینی (2) و علم تجربی دینی (3) رویکردهای موجود در علم دینی را به سه دسته تقسیم می‌کند: 1. رویکرد استنباطی؛ که خود شامل دو دیدگاه است: دیدگاه اکتشافی که مدعی است دین حاوی «همه‌ی علوم» مورد نیاز بشر و جزئیات مربوط به آن‌هاست و فقط باید توانایی کشف آن‌ها را از متون دینی داشته باشیم و دیدگاه اکتشافی/ استنتاجی که مدعی است دین حاوی «اصول کلی همه‌ی علوم» مورد نیاز بشر است و جزئیات را باید از آن اصول کلی استنباط و استنتاج کرد. وی این رویکرد را مبتنی بر دین شناسی دائرة المعارفی می‌نامد. 2. رویکرد تهذیبی و تکمیلی؛ که می‌کوشد علوم موجود را با توجه به اندیشه‌ی اسلامی پالایش کند و ناخالصی‌های آن را بپیراید و احیاناً بخش‌هایی بر آن بیافزاید و 3. رویکرد تأسیسی که رویکرد مورد قبول خود ایشان است و در تعریف آن می‌گوید مراد از رویکرد تأسیسی «آن است که علم دینی، مانند هر نوع تلاش علمی دیگری، باید در پرتو قدرت الهام‌بخشی پیش‌فرض‌های خاص خود، از سویی و گیرودار تلاش تجربی از سوی دیگر، تکوین یابد.
محققان پرتلاشی چون دکتر سیدحمیدرضا حسنی و دکتر مهدی علی‌پور در کتاب علم دینی؛ دیدگاه‌ها و ملاحظات، دیدگاه‌های مخالف و موافق امکان و ضرورت علم دینی را به این صورت دسته‌بندی می‌کنند:

دیدگاه‌های موافقان علوم انسانی اسلامی (1)

سلیقه‌ای بودن دسته‌بندی‌ها

نخستین نکته‌ای که لازم است به آن توجه کرد، سلیقه‌ای بودن این نوع دسته‌بندی‌ها است. همان‌طور که ملاحظه شد، هر کدام از نویسندگان از دریچه‌ی نگاه خود سعی کرده است نظرات موجود را در قالب‌های مورد علاقه‌ی خود دسته‌بندی کند. به همین دلیل، هیچ یک از این دسته‌بندی‌ها کامل و بی‌نقص نیست. نه جامع نظریه‌ها و دیدگاه‌ها هستند و نه لزوماً مورد قبول خود صاحبنظرانی‌اند که در چنین دسته‌بندی‌هایی جای گرفته‌اند. به عنوان مثال، در هیچ کدام از این منابع دیدگاه آیت‌الله مصباح‌یزدی، ذکر نشده است. علی‌رغم آنکه نسبت به همه‌ نامبردگان در کتاب‌های فوق الذکر اولاً، در این خصوص فضل سبقت دارد؛ و ثانیا، کسی است که صرفاً به تئوری‌پردازی در این عرصه اکتفا نکرده است و عملاً برای تحقق علوم انسانی اسلامی چندین مرکز آموزشی و پژوهشی راه‌اندازی کرده است.

رویکردهای پسینی و پیشینی به مسأله

به طور کلی می‌توان گفت، دفاع از تئوری «علوم انسانی اسلامی» یا موافقت با این مسأله، به دو گونه سامان داده شده است: پسینی و پیشینی. بحث پسینی به این صورت است که معارف و تعالیم دین خاصی مانند اسلام را مورد مداقه و بررسی قرار می‌دهیم و در اثبات «علوم انسانی اسلامی» شواهد و مستنداتی را بیان می‌کنیم. برخی از اندیشمندان مسلمان با چنین شیوه‌ای در صدد اثبات وجود علوم انسانی اسلامی هستند. اینان تأکید می‌کنند به همان صورتی که علم اصول، یا حتی علم فقه را علمی دینی می‌دانیم، به همین صورت نیز می‌توان روان شناسی اسلامی، جامعه شناسی اسلامی، اقتصاد اسلامی، مدیریت اسلامی و امثال آن را تولید کرد. زیرا مستند یکی از مهم‌ترین مباحث علم اصول که فراگیری آن چندین سال به طول می‌انجامد، یعنی بحث استصحاب، یک روایت چند کلمه‌ای است: «لَاتَنقُضَ الیَقِینَ بِالشَّک» (4) و برای کسانی که با آیات و روایات اسلامی آشنایی داشته باشند خیلی روشن است که در قرآن کریم و مجامع روایی ما، آموزه‌های فراوانی در ابواب مختلف علوم انسانی، اعم از روان شناسی، اقتصاد، جامعه شناسی، سیاست، حقوق، مدیریت و امثال آن، وجود دارد. (5)
اما بحث پیشینی به این صورت است که پیش از مراجعه به متون و منابع اسلامی و یا صرف‌نظر از آن‌ها، بررسی کنیم که آیا فرضیه‌ی علوم انسانی اسلامی منطقاً امکان تحقق دارد یا نه. مباحث مربوط به امکان علم دینی در حقیقت از سنخ مباحث پیشینی است. برخی از نویسندگان بر این باورند که تنها راه بحث از بود و نبود علم دینی، همین نوع نگاه است: یعنی نگاه پیشینی، یکی از نویسندگان در این باره می‌گوید:
پرسش از امکان «علم دینی» به هیچ وجه پرسشی دینی (یعنی داخل در قلمرو دین) نیست و پاسخ بدان نیز از مراجعه‌ی به منابع دینی برنمی‌آید؛ بلکه پاسخ آن بستگی تام به نحوه‌ی تفسیر و شناخت ما از ماهیت علم دارد. (6)
اما به نظر می‌رسد هر دو نوع نگاه لازم است. اولاً باید دید که انتظار بشر از دین و نیازمندی بشر به هدایت‌ها و راهنمایی‌های دینی تا کجا است و ثانیاً باید دید که خود متون دینی در این زمینه چه ادعایی دارند. در بحث پیشینی نیز به نظر می‌رسد امکان علم دینی نه تنها مبتنی بر تفسیر و شناخت ما از ماهیت علم است؛ بلکه مبتنی بر انتظار ما از وحی و شناخت قلمرو پیام پیامبران نیز هست. به عنوان مثال، کسی که پیام پیامبران و محدوده‌ی رسالت آنان را منحصر در بیان رابطه‌ی فرد و خدا می‌داند، روشن است که جایی برای سخن گفتن از علوم انسانی اسلامی باقی نمی‌گذارد. در مقابل، کسی که بر این باور است که دین در همه‌ی شؤون حیات اجتماعی و مادی بشر دخالت می‌کند و‌ برای همه‌ی اطوار و احوال او سخن دارد در آن صورت می‌تواند در اطراف امکان یا عدم امکان علم دینی اندیشه نماید.

دلیل گزینش

با توجه به تحقیقات صورت گرفته که برخی از آن‌ها به اجمال گزارش شد، نیازی نیست که ما در این نوشته به همه‌ی دیدگاه‌های موجود بپردازیم. افزون بر این، در لابه‌لای مباحث و فصول گذشته و آینده دیدگاه‌ها و نقطه‌نظرات بسیاری از موافقان و مخالفان علوم انسانی اسلامی را مورد توجه قرار داده‌ایم به همین دلیل پردازش مجدد آن‌ها ضرورتی ندارد. در این جا میان صرفاً به تشریح دو دیدگاه از دیدگاه‌های موافق علم دینی بسنده می‌کنیم. علاقمندان به دیدگاه‌های مطرح شده در باب علوم انسانی اسلامی را برای مطالعات تفصیلی‌تر به منابع معرفی شده ارجاع می‌دهیم. ضمناً بنده به تشریح و تبیین این دو دیدگاه اکتفا می‌کنم و نقد و بررسی آن‌ها را به خود خوانندگان عزیز واگذار می‌کنم.

دیدگاه آیت الله جوادی

یکی از کسانی که در دو دهه‌ی اخیر دغدغه‌ی فراوانی نسبت به علم دینی داشته است، حضرت آیت‌الله جوادی‌آملی، از فیلسوفان و اندیشمندان معاصر عالم اسلام، است. ایشان در جاهای مختلفی از آثار خود به این مساله توجه کرده و به ویژه در دو کتاب شریعت در آینه‌ی معرفت (7) و منزلت عقل در هندسه‌ی معرفت دینی (8) با تفصیل بیشتری این مسأله را بیان کرده‌اند. هر چند بیشترین تمرکز و دغدغه‌ی ایشان ناظر به علوم تجربی و طبیعی است، اما نوع بیان و استدلال‌های ایشان در این زمینه شامل علوم انسانی نیز می‌شود. کلیدی‌ترین جمله‌ی آیت‌الله جوادی‌آملی در بحث علم دینی که می‌توان آن را به عنوان مدعای ایشان در نظر گرفت و همه‌ی تلاش ایشان بر تبیین و اثبات آن متمرکز شده است، این است که «اگر تفسیر قول خدا، علم اسلامی را به دست می‌دهد، تفسیر فعل خدا نیز علمی اسلامی محسوب می‌شود.» (9) به هر حال، ما در اینجا مهم‌ترین اصول این دیدگاه و نکات مورد نظر آن را در ضمن چند بند به اختصار بیان می‌کنیم:
1. علم، به معنای «فن جامع مسائل هماهنگ»، از جهات گوناگون قابل تقسیم است: حقیقی و اعتباری؛ عقلی و نقلی؛ انسانی و طبیعی؛ تجربی و تجریدی؛ برهانی و عرفانی؛ نظری و عملی و امثال آن.
2. در اینکه بخشی از علوم که برخاسته از متون مقدس‌اند، مثل تفسیر، فقه، اخلاق، حقوق، و امثال آن علومی دینی‌اند، هیچ شکی نیست؛ اما مسأله و اختلاف صاحب‌نظران در این است که آیا دانش‌های دیگری مثل روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، اقتصاد، شیمی، فیزیک، ریاضیات و امثال آن، قابلیت تقسیم به دینی و غیردینی را دارند یا نه.
3. یکی از دلایلی که از سوی برخی از مخالفان علم دینی مطرح شده، این است که مدعی‌اند با اسلامی دانستن علوم، نادرستی‌ها و خطاهای آن‌ها به پای دین نوشته و تزلزل آن‌ها به تزلزل در معارف و آموزه‌های دینی کشیده می‌شود. اما باید دانست که آشکار شدن خطای معرفت‌های بشری حتی در علوم نقلی امری شایع، طبیعی و پذیرفته شده است. این همه اختلافاتی که در تفسیر قرآن یا فتاوای فقهی دیده می‌شود مگر خللی به «منبع دینی بودن و حجیت نقلی» آن‌ها وارد کرده است؟ اصولاً چنین اموری، خطاها و نادرستی‌های فهم بشری از متون دینی را آشکار می‌کند نه خطای صاحب شریعت و اصل دین را. (10)
4. برخی افراد معتقدند هر چند از حیث هدف آموزش یا پژوهش، می‌توان علوم انسانی و طبیعی را با صبغه‌ی دینی رنگ‌آمیزی کرد؛ اما به این دلیل که موضوعات و روش‌های چنین علومی قابلیت دینی شدن را ندارند، دینی بودن چنین دانش‌هایی را انکار کرده‌اند. به تعبیر دیگر، مدعی‌اند چنین علومی ماهیتاً قابل اتصاف به صفت دینی نیستند. ریشه‌ی چنین پنداری این است که موضوعات علوم را ابتر، یعنی منقطع الاول و الاخر، تلقی کرده‌اند. به همین دلیل آن‌ها را با عنوان «طبیعت» نام‌گذاری می‌کنند و دانش‌های مربوط به آن‌ها را «علوم طبیعی»! در حالی که اگر عقل صحیح و واقع‌بین را به کار می‌گرفتند، این موضوعات را با عنوان «خلقت» یاد می‌کردند و نه «طبیعت». اگر چنین نگاهی به موضوعات علوم داشته باشیم، در آن صورت این علوم به علوم دینی تبدیل خواهند شد. «زیرا صدر و ساقه این گونه از دانش‌ها را بینش الهی، گرایش الهی، منش الهی تشکیل خواهد داد؛ مثلاً نفت یا گاز را به عنوان خلقت موضوع علم قرار دادن مستلزم آن است که مبدأ فاعلی آن ملحوظ گردد که چه موجودی نفت را آفرید و آن را می‌پروراند و چگونه آفرید و چطور پرورش می‌دهد و برای چه هدف آفرید و تدبیر می‌کند.» (11)
5. روش شناخت، اعم از شناخت تجربی یا تجریدی یا تلفیقی، به این است که محقق «اولاً عقل و سایر مجاری ادراکی را خلقت خداوند بداند. ثانیاً رهنمود الهی را که در نهان عقلِ معارفی مدفون و مذخور است و رهبران الهی آن دفائن و گنجینه‌ها را آثاره و آشکار می‌کنند فیض خدا بشمارد. ثالثاً هر علمی که بهره عقل شده یا می‌شود فیض الهی تلقی کند و رابعاً سرمایه‌های اولی دانش نظری، یعنی بود و نبود را که خداوند به عنوان علوم فطری به وی عطا کرده و سرمایه‌های اصلی دانشی عملی، یعنی باید و نباید را که خداوند به عنوان الهام فجور و تقوا به او هبه نموده است، فوزالهی بداند. چنین محقق پژوهنده‌ای تمام تحقیقات صائب خود را موهبت الهی می‌داند نه دست آورد بشری و هیچ‌گاه دانش نفت شناسی، گازشناسی و سایر دانش‌ها را بشری نمی‌شمرد. چنین پژوهشگری در ذهن و عین، علم و معلوم و در محور توحید افعالی آثار الهی را مشاهده می‌کند. آنگاه صلای بلند او این است که اصلاً علم غیردینی نداریم نه زمین شناس و نه هیچ علم دیگر نه مطلق و رهاست و نه غیردینی. بلکه فقط دینی است.» (12)
6. دلیل دیگر بر دینی بودن همه‌ی دانش‌های تجریدی و تجربی، حجیت شرعی آن‌ها است. یعنی افرون بر اینکه این علوم به دلیل واقع‌نمایی، حجیت منطقی دارند، از نظر شرعی نیز حجیت شرعی دارند. توضیح آنکه هر مطلبی که در نظام خلقت الهی باشد، از چند حال خارج نیست؛ یا از مطالب ناظر به اعتقادات است، که در آن صورت ایمان به آن واجب است؛ یا از مطالب و امور ناظر به اخلاقیات است که اتصاف پژوهشگر به آن واجب یا مستحب است؛ و یا از امور ناظر به فقه و حقوق است که امتثال به آن و یا تعهد در قبال آن لازم یا مستحب خواهد بود. «بنابراین چنین علمی هم از نظر کاشف حقیقت عینی بودن، و هم از نظر حجت شرعی بودن که الزام‌آور است، دینی است، هر چند عالِم به این علم سکولار باشد و به آن اعتنا نکند، پس علم هرگز سکولار نیست گرچه عالم سکولار می‌شود.» (13)
7. دلیل دیگر برای اثبات دینی بودن همه‌ی علوم این است که علم محصول عقل است؛ و عقل در معنای عام خود، که شامل علم و محصولات آن نیز می‌شود، در کنار «نقال»، از منابع دین است. بنابراین همه‌ی محصولات عقل و نقل، علم دینی خواهند بود. و از اساس چیزی به نام علم غیردینی وجود نخواهد داشت. (14)
8. نکته‌ی دیگر اینکه «علم سکولار» یا «علام بی‌طرف»، مفهومی پارادوکسیکال است. به این دلیل که هر علمی مبتنی بر فلسفه‌ی خاص خود است؛ و هر فلسفه‌ی علمی (به دلیل آنکه فلسفه‌ی مضاف است)، برخاسته از نگرش خاصی در هستی‌شناسی، یعنی برخاسته از نگاه فلسفی خاصی است. در نتیجه اساساً علم از دو حال خارج نیست: یا الهی است و یا الحادی. یعنی دارای جهت‌گیری است. نسبت به جهان‌بینی هرگز نمی‌تواند بی‌طرف باشد. «بالأخره یک علم خاص باید به فلسفه‌ی علم خاصی تکیه زده باشد و فلسفه‌ی علم وی که فلسفه‌ی مضاف است به فلسفه‌ی مطلق تکیه کند. فلسفه‌ی مطلقِ او، امرش دایر میان نفی مبدأ و اثبات آن است؛ یعنی یا الهی است یا الحادی؛ یا خدا را از عالم حذف می‌کند و یا با اذعان به وجود خدا و اینکه عالم مخلوق اوست به کاوش در طبیعت می‌پردازد.» (15) هر چند عالِم سکولار داریم.
9. علم الحادی هم نداریم، هر چند عالِم ملحد داریم. زیرا نظام خلقت و کل عالم، ساخته‌ی خدای متعال است؛ شناخت چنین مصنوعی هرگز نمی‌تواند الحادی باشد. بنابراین، علم اگر علم باشد لاجرم دینی و الهی خواهد بود. «از آن جهت که علم، کشف و قرائت طبیعت و جهان است، و صدر و ساقه جهان فعل خداست، پرده از فعل خدا بر می‌دارد و چون علم، تفسیر و تبیین فعل خداست، الهی و دینی است.» آنچه که می‌تواند و ممکن است الحادی باشد، عالِم و محقق است. یک پژوهشگر ممکن است با تکیه بر فلسفه‌ی علم الحادی و فلسفه مطلق الاحادی، علم را در خدمت اهداف الحادی بگیرد و تفسیری نادرست و خطا از جهان عرضه کند چنین دانشمند ملحدی «عنوان خلقت را به جریان طبیعت تبدیل می‌نماید و در محدوده بسته و بدون برون رفت آن می‌گردد.» (16)
10. علوم تجربی موجود همگی علومی معیوب‌اند. به این دلیل که منقطع الاول و الاخرند. سیری افقی دارند و نه صعودی. مبدأ عالَم و طبیعت و همچنین غایت و فرجام آن را نادیده می‌گیرند. و عالمان آن نیز دانش خود را موهبت الهی نمی‌دانند. علوم موجود، موضوعات خود را مثله می‌کنند و صدر و ساقه‌ی آن‌ها را می‌زنند. عالِم این علوم به «موضوع مطالعه‌ی خویش به چشم یک لاشه می‌نگرد، چون بالا مبدأ فاعلی و نیز بال مبدأ غایی از آن کنده شده است.» (17)
11. اشکال دیگر علوم حسی و تجربی موجود این است که پا از گلیم خود خارج کرده و علی رغم ناتوانی‌شان، در پی ارائه‌ی جهان‌بینی برآمده‌اند. به همین دلیل، از نظام خلقت به «طبیعت» یاد می‌کنند. این در حالی است که برای داشتن جهان‌بینی، معرفت تجربی کفایت نمی‌کند. افزون بر آن، منابع دیگر معرفتی یعنی وحی و به تبع آن نقل معتبر و عقل تجریدی و فلسفی برای ارائه‌ی جهان‌بینی لازم‌اند.
12. با انجام کارهای صوری نمی‌توان علم دینی تولید کرد. ساختن نمازخانه و مسجد در دانشگاه و به طور کلی وارد کردن مظاهر و برنامه‌های اسلامی و دینی در محیط و فضای دانشگاه‌ها و چاپ کتاب‌های دانشگاهی با بسم الله و آرم جمهوری اسلامی، نمی‌تواند علم دینی را احیا کند و دانش معیوب رایج را سلامتی بخشد. «اسلامی کردن علوم در گرو تغییر اساسی در نگاه به علم و طبیعت و تدوین متون درسی سرآمد و صاعد و هماهنگ دیدن حوزه‌های معرفتی و بازگشت طبیعیات به دامن الهیات است. تا هنگامی که علوم و دانشگاه‌ها از سایر محدود و افقی خویش دست برنداشته و در مسیر صعودی گام برندارند، هرگونه کار و اقدام شکلی و ظاهری، تغییر ماهوی در ساختار معیوب علوم ایجاد نمی‌کند.» (18)
13. هفت راهکار مهم برای اسلامی شدن علوم و متون درسی دانشگاه‌ها عبارتند از: (19)
14. جایگزین کردن عنوان «خلقت» به «طبیعت» با توجه به همه‌ی الزامات و لوازم آن؛
15. در نظر گرفتن «خالق»، به عنوان آفریدگار حکیمی که صحنه‌ی خلقت را به گونه‌ای قرار داده است که آثار و خواص ویژه‌ای داشته باشد؛
16. در نظر گرفتن پرستش خدا و گسترش عدل، به عنوان مبدأ غایی و هدف خلقت؛
17. محور مباحث را دلیل یا ادله‌ی معتبر نقلی مانند آیه‌ی قرآن یا حدیث صحیح قرار دادن؛
18. استمداد جستن از تأییدها یا تعلیل‌های نقلی؛
19. عدم اکتفا به منبع معرفتی عقل و توجه به همه‌ی منابع معتبر کسب معرفت؛
20. نگاه سیستمی و شبکه‌ای داشتن به کل خلقت؛ به این معنا که «تفسیر هر جزئی از خلقت با در نظر گرفتن تفسیر جزء دیگر آن باشد تا از سنخ تفسیر تکوین به تکوین به شمار آید؛ ... زیرا هر موجودی از موجودهای نظام آفرینش آیه، کلمه و سطری از آیات، کلمات و سطور کتاب جامع تکوین الهی است.»
21. لازم است از افراط و تفریط در مسأله‌ی اسلامی‌سازی علوم، دوری جست. این تصور نادرستی است که گمان کنیم «علم اسلامی یعنی فیزیک و شیمی اسلامی تافته‌ای جدا بافته از علوم طبیعی رایج است. منشأ چنین گمانی آن است که تخیل کنیم که علم دینی محتوایی کاملاً متفاوت از علم رایج از اختیار می‌گذارد و چون مشاهده می‌کنیم که از دل علم دینی فیزیک و شیمی متفاوتی به دست نمی‌آید، به این تصور کشانده می‌شویم که از اساس منکر امکان اسلامی کردن علوم گردیم. حقیقت آن است که اسلامی کردن علوم به معنای رفع عیب و نقص حاکم بر علوم رایج است و اینکه علوم را هماهنگ و سازگار با دیگر منابع معرفتی ببینیم؛ نه آنکه اساس علوم رایج را ویران کرده و محتوای کاملاً جدیدی را در شاخه‌های مختلف علوم انتظار بکشیم.» (20)
22. و بالأخره اینکه با توجه به مطالبِ پیش گفته دانسته می‌شود که «علم اگر علم باشد، نه وهم و خیال و فرضیه‌ی محض، هرگز غیراسلامی نمی‌شود. علمی که اوراق کتاب تکوین الهی را ورق می‌زند و پرده از اسرار و رموز آن برمی‌دارد به ناچار اسلامی و دینی است و معنا ندارد که آن را به دینی و غیردینی و اسلامی و غیراسلامی تقسیم کنیم. ... تفسیر قول خداوند سبحان، اگر وهم و حدس نباشد و تفسیر صحیح و فهم درست باشد، به اسلامی و غیراسلامی تقسیم نمی‌شود، هر چند صاحب این فهم به مسلمان و غیرمسلمان تقسیم شود. شاهد این مدعا آن است که قرآن که بر پیامبر نازل می‌شد مردم را که شامل کفار و مشرکان نیز می‌شدند مخاطب قرار می‌داد و اسلام را به آنان معرفی می‌کرد. اگر فهم آنان از این آیات مطابق اسلام نباشد و فهم قرآن به اسلامی و غیراسلامی (به حساب مفسر) تقسیم شود ابلاغ رسالت و محتوای دین اسلام به مردم صورت نپذیرفته است، پس فهم قرآن فهم محتوای اسلام است و این علم و معرفت، اسلامی است گر چه کسی که آن را فهمیده بر اثر قبول یا نکول یا مسلمان است و یا کافر.» (21)

پی‌نوشت‌ها:

1. بستان، حسین و همکاران، گامی به سوی علم دینی (1): ساختار علم تجربی و امکان علم دینی، ص 123-138.
2. باقری، خسرو، هویت علم دینی: نگاهی معرفت‌شناختی به نسبت دین با علوم انسانی، ص 211-259.
3. همو، علم تجربی دینی: نگاهی معرفت‌شناختی به رابطه‌ی دین با علوم انسانی، ص 41-45.
4. الکلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج3، باب السهو فی الثلاث و الاربع، حدیث 3، ص 352.
5. ر.ک: جوادآملی، عبدالله، منزلت عقل در هندسه‌ی معرفت دینی، ص 149.
6. نراقی، احمد، «عینیت در علم و رابطه‌ی آن با آموزه‌های دینی»، در کیان، شماره‌ی 20، صال 1373. ص 23.
7. جوادی‌آملی، عبدالله، شریعت در آینه معرفت، قم، رجاء، 1372.
8. همو، منزلت عقل در هندسه‌ی معرفت دینی، قم، اسراء، 1386.
9. همان، ص 140.
10. همان، ص 147-148.
11. همان، ص 87.
12. همان، ص 87-88. (همراه با تلخیص)
13. همان، ص 89.
14. همان، ص 90-93.
15. همان، ص 129.
16. همان، ص 130.
17. همان، ص 135-136.
18. همان، ص 136.
19. همان، ص 141.
20. همان، ص 142-143. (همراه با تلخیص)
21. همان، ص 143-144.

منبع مقاله :
شریفی، احمدحسین؛ (1393)، مبانی علوم انسانی اسلامی، تهران: انتشارات آفتاب توسعه، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط