مبانی ارزش شناختی علوم انسانی اسلامی

علوم انسانی دو بُعدی و دو ساحتی‌اند. هم به توصیف و تبیین پدیده‌های انسانی می‌پردازند و هم به توصیه و ارزش گذاری اقدام می‌کنند. دقت در این ویژگی، نشان می‌دهد که این علوم، در هر دو بخش خود، از ارزش شناسی محققان متأثرند.
جمعه، 27 آذر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مبانی ارزش شناختی علوم انسانی اسلامی
 مبانی ارزش شناختی علوم انسانی اسلامی

 

نویسنده: احمدحسین شریفی




 

علوم انسانی دو بُعدی و دو ساحتی‌اند. هم به توصیف و تبیین پدیده‌های انسانی می‌پردازند و هم به توصیه و ارزش گذاری اقدام می‌کنند. دقت در این ویژگی، نشان می‌دهد که این علوم، در هر دو بخش خود، از ارزش شناسی محققان متأثرند. در بخش دوم یعنی در بخش ارزش گذاری و توصیه، این نقش آفرینی خیلی روشن است. زیرا هر حکم و توصیه‌ی اخلاقی مسبوق به موضع فرد در فرااخلاقی و اخلاق هنجاری و به تعبیر دیگر وابسته به دیدگاه‌های ناظر به مبانی ارزش شناختی اوست. در بخش اول، یعنی در بخش توصیف کنش‌های انسانی نیز ایدئولوژی و نظام ارزشی فرد در تحلیل پدیده‌های انسانی کاملاً تأثیر دارد.
در این بخش می‌کوشیم هم مبانی ارزش شناختی اسلامی را که تأثیری مستقیم در علوم انسانی دارند و موجب تمایز علوم انسانی اسلامی از علوم انسانی غیراسلامی می‌شوند، به اختصار بازگو کنیم.

توجه به تفاوت ارزش‌های ذاتی و غیری

«ارزش» در شاخه‌های مختلف علوم انسانی، همچون جامعه شناسی، روان شناسی، اقتصاد، سیاست، حقوق و اخلاق به کار می‌رود. اما مفهوم مشترک همه‌ی کاربردهای مختلف آن را می‌توان «مطلوبیت» دانست. اموری متصف به «ارزش» یا «ارزشمند» می‌شوند که خواسته و مطلوب فرد، گروه یا جامعه‌ای قرار گرفته باشند. در علم اقتصاد، ارزش کالا یعنی میزان مطلوبیت آن؛ البته فعالیت‌هایی نیز که موجب افزایش ثروت و دارایی می‌شود مطلوبیت دارند و به همین دلیل متصف به «ارزش» می‌شوند. در علم حقوق، ارزش کارهای اجتماعی بر اساس میزان تأثیرگذاری آن‌ها در تأمین منافع و مصالح اجتماعی مشخص می‌شود؛ به همین ترتیب در علم اخلاق نیز ارزش اخلاقی کنش‌های اختیاری و ویژگی‌های اکتسابی انسان بر اساس میزان تأثیری که در وصول به هدف نهایی اخلاقی دارند، تعیین می‌گردد.(1) ارزش به این معنا، در انواع مختلفی دسته بندی می‌شود که عدم توجه به تنوع آن‌ها و ویژگی‌های هر کدام از آن‌ها موجب خلط و خطاهایی خواهد شد.
ارزش‌ها را در یک تقسیم بندی می‌توان به دو دسته‌ی ارزش ذاتی و غیری تقسیم کرد. ارزش ذاتی،(2) یعنی ارزشی که مقتضای ذات یک کنش یا ویژگی است؛ برای نمونه، عدالت، ذاتاً اقتضای ارزشی مثبت را دارد و ظلم نیز ذاتاً مقتضی ارزش منفی است؛ یعنی حتی اگر ثواب و عقابی در کار نباشد، هر انسان عاقلی که عدالت و ظلم را به معنای حقیقی کلمه تصور کند، به خوبی عدالت و زشتی ظلم حکم می‌کند.(3) در مقابل، ارزش پاره‌ای دیگر از امور، عارضی، تبعی، عاریتی و غیری است. از آنجا که ارزش‌های ذاتی لازمه‌ی ذات امورند و در نهاد افعال یا صفات نهفته‌اند، هرگز تابع رأی و نظر افراد، جوامع و امثال آن نیستند؛ یعنی نمی‌توان حکم آن‌ها را با قراردادهای جمعی، یا امر و نهی فردی یا شرعی و یا سلایق و خواست افراد تغییر داد. اما حکم ارزش‌های غیری (4) را می‌توان با تغییر اعتبار و حیثیت آن‌ها تغییر داد. برای نمونه، «راست‌گویی» ارزش مثبت دارد. اما اگر مستلزم کشته شدن انسان بی‌گناهی باشد، ارزش منفی پیدا می‌کند. «ترس» صفتی زشت و نکوهیده است؛ اما اگر ترس از گناه و نافرمانی خداوند باشد، صفتی پسندیده و خوب است. برخی ارزش ذاتی و غایی را فقط دو اصطلاح برای یک حقیقت تلقی می‌کنند، در حالی که چنین نیست. ارزشی غایی ناظر به «هدف نهایی» فعل و صفت اکتسابی است و ارزش ذاتی ناظر به خود فعلی یا صفت اکتسابی، یکی ناظر به «هدف» است و دیگری به «فعل» و «صفت».

توجه به تفاوت ارزش‌های ابزاری و غایی

ارزش‌ها در یک تقسیم‌بندی دیگر به دو دسته‌ی ارزش‌های ابزاری و غایی تقسیم می‌شوند. منظور از ارزش‌های ابزاری (5) یعنی اموری که به سبب ابزار و وسیله بودن‌شان برای وصول به ارزش‌های دیگر ارزشمندند. در مقابل، ارزش‌های غایی (6) یا نهایی، به ارزش‌هایی گفته می‌شود که به خودی خود و به مثابه‌ی یک هدف، نه به دلیل وسیله یا ابزار بودن برای وصول به ارزش‌های دیگر، ارزشمندند. ارزشمندی کنش‌های انسانی همگی از سنخ ارزش‌های ابزاری است. ارزش غایی و نهایی از جنسی کنش انسانی نیست. به تعبیر دیگر، ارزش‌های ابزاری وصف کارهای اختیاری و ارادی‌اند؛ اما ارزش غایی نه از جنس فعلی اختیاری یا صفت اکتسابی، بلکه حقیقتی هستی شناختی و انتولوژیکال است و نتیجه و غایت فعل است. چیزی است که هر انسانی همه‌ی کارهای اختیاری و ارادی خود را برای رسیدن به آن انجام می‌دهد. بر این اساس، همه‌ی ارزش‌های اخلاقی، از راست گویی گرفته تا عفت و شجاعت و عدالت، در زمره‌ی ارزش‌های ابزاری هستند. این نوع کنش‌ها، هر چند دارای ارزش ذاتی‌اند؛ اما بر اساس اندیشه‌ی اسلامی نمی‌توان آن‌ها را ارزش غایی به شمار آورد. حتی اگر فرض کنیم که فرد یا گروهی در همه‌ی ابعاد زندگی، عادلانه رفتار نماید، هر چند کاری ذاتاً خوب انجام می‌دهد، اما چنین فرد یا جامعه‌ای را نمی‌توان فرد یا جامعه‌ی ایده‌آل اسلامی تلقی کرد. عدالت و فراگیری رفتارهای عادلانه در سراسر جهان، هدف نهایی فردسازی و جامعه سازی اسلامی و الهی نیست. تحقق عدالت فردی و اجتماعی صرفاً مقدمه و ابزاری است برای تحقق هدف نهایی نظام ارزشی اسلام، یعنی قرب الهی و عبودیت و بندگی خداوند. به تعبیر دیگر، تحقق عدالت، شرط لازم تحقق هدف نهایی نظام ارزشی اسلام است، اما شرط کافی آن نیست. هدف نهایی در نظریه‌های ارزش، با توجه به جهان‌بینی هر مکتبی تعیین می‌شود. تعیین هدف غایی، وابسته به نوع نگاه ما به عالم و آدم است. وابسته به جهان بینی ماست. به همین دلیل، بحث درباره‌ی آن‌ها بحثی اخلاقی نخواهد بود. بلکه بحثی هستی‌شناسانه و انسان شناسانه است.
نکته‌ی مهمی که از این مبنا به دست می‌آید ذو مراتب بودن ارزش‌های ابزاری است. زیرا همان‌طور که گفتیم، ارزش‌های ابزاری، ارزش‌هایی وابسته‌اند. میزان ارزشمندی آن‌ها وابسته به میزان نقشی است که در وصول به ارزش غایی ایفا می‌کنند. و روشن است که همه‌ی کنش‌های انسانی در این جهت یکسان نیستند. برخی از آن‌ها به صورت مستقیم و بلاواسطه در وصول انسان به ارزش نهایی نقش ایفا می‌کنند و برخی دیگر تأثیری با واسطه دارند.

واقعی و نفس الامری بودن ارزش‌ها

آیا صرف نظر از حکم عقل و توانایی یا ناتوانی آن در تشخیص خوب و بد کارها، در مقام ثبوت و عالم واقع، کارهای انسانی متصف به خوبی یا بدی می‌شوند یا نه. بر اساس نظریه‌ی ارزش ذاتی یا حسن و قبح ذاتی، خوبی و بدی در ذات کارها نهفته است. بر این اساس، همه‌ی کارهای انسانی، در عالم واقع، و صرف نظر از تعلق امر یا نهی الهی به آن‌ها، یا قبیح‌اند و یا حَسَن. در مقابل، عده‌ای از گروه‌های اسلامی با نفی ذاتی بودن ارزش‌ها، سعی کرده‌اند الهی بودن آن‌ها را اثبات کنند. یعنی خوبی و بدی کنش‌ها و صفات انسانی را وابسته به امر و نهی الهی کرده‌اند. البته با نفی ذاتی بودن ارزش‌ها نمی‌توان نتیجه گرفت که پس الهی‌اند. زیرا ممکن است آنگونه که پوزیتویست‌هایی همچون آلفرد جولیس آیر (1910-1989) و چارلز لسلی استیونسن (1908-1979) می‌پندارند، اموری احساسی و سلیقه‌ای باشند. یا، آنگونه که جامعه‌گرایانی همچون امیل دورکیم (1858-1917) می‌پندارند، وابسته به خواست و دیدگاه جامعه باشند و یا آنگونه که قراردادگرایانی همچون توماس هابز (1588-1679) یا جان رالز (1921-2002) می‌گویند، اموری قراردادی و اعتباری محض باشند.(7)
ارزش‌ها هر چند بعضاً برای بیان مطلوبیت دستوری، سلیقه‌ای یا قراردادی هم به کار برده می‌شوند، اما وقتی متعلق آن‌ها کنش‌های اختیاری یا ویژگی‌های اکتسابی انسان است، در حقیقت بیانگر رابطه‌ای واقعی میان کنش‌های اختیاری انسان یا ویژگی‌های اکتسابی او و هدف نهایی یا کمال اصلی انسان هستند. بنابراین از یک حقیقت و واقعیت نفسی الامری حکایت می‌کنند. سلیقه‌ای و قراردادی نیستند. مطلوبیت هدفی همچون قرب الهی یا سعادت ابدی، و همچنین مطلوبیت کنش‌هایی که ما را به چنین هدفی می‌رسانند، نمی‌تواند سلیقه‌ای یا قراردادی باشد. ارزشمندی قرب الهی امری اعتباری نیست. تابع خواست و میل ما نیست.
علوم انسانی همگی علومی واقعی‌اند. یعنی اهدافی واقعی را در نظر می‌گیرند و با بیان دستورالعمل‌هایی می‌خواهند افراد و جوامع را در دستیابی به آن اهداف یاری رسانند. به عنوان مثال، در علومی همچون حقوق، هدفی مثل تأمین مصالح اجتماعی در نظر گرفته می‌شود و تمام تلاش عالمان این علم آن است که راه‌های واقعی تحقق این هدف را بیان کنند؛ ابزارهای لازم و متناسب برای دستیابی به آن را ذکر نمایند؛ و موانع تحقق این‌ها شناسایی کرده و بزدایند.
این سخن که بعضی از پوزیتویست‌ها و طرفداران تفکرات پوزیتویستی مدعی آن بودند که دانش از ارزش جدا است و میان این دو فاصله‌ای پر ناشدنی وجود دارد، ناشی از ناآشنایی با حقیقت گزاره‌های ارزشی است. بله اگر ارزش‌ها را صرفاً بیانگر سلایق و امیال فردی یا اجتماعی بدانیم در آن صورت هیچ تناسبی با دانش که بیانگر هست‌ها و نیست‌ها است، ندارند؛ اما حقیقت آن است که ارزش‌های ناظر به کنش‌های انسانی همگی حاکی از واقعیتی نفس الامری‌اند. اگر مفاهیمی مثل خوب و بد و باید و نبایل را که اصطلاحاً مفاهیم ارزشی نامیده می‌شود، به درستی تحلیل کنیم، روشن می‌شود که اینها نیز بیانگر نوعی هست و نیست و روابط واقعی میان دو پدیده هستند.(8) اصولاً ایدئولوژی ریشه در جهان‌بینی دارد.(9) اگر این مبنا را نپذیریم در آن صورت دچار نوعی نسبیت‌گرایی تمام عیار در ابعاد دستوری و هنجاری علوم انسانی خواهیم شد. و هیچ گفتگوی علمی‌ای میان اندیشمندان مختلف علوم انسانی امکان نخواهد داشت. با پذیرش این مبنا، که ناظر به مقام ثبوت است، باید راهکاری برای تشخیص ارزش‌ها و کشف نوع ارتباط میان کنش‌ها و هدف نهایی بیان کرد که در ادامه به آن می‌پردازیم.

نقش منابع معرفت در کشف ارزش‌ها

بعد از آنکه پذیرفتیم ارزش کارها در نهاد و ذات آن‌ها نهفته است، سؤال این است که راه کشف آن‌ها چگونه است. آیا با کمک عقل خود یاد می‌توان ارزش ذاتی کنش‌ها را کشف کرد؟ یا اینکه تنها راه کشف و فهم آن، امر و نهی الهی و دستورات شرعی است؟ آیا عقل انسان صرفاً ابزاری برای درک ارزش الهی و شرعی است؟ یا آنکه عقل می‌تواند به عنوان منبعی از منابع ارزش قلمداد گردد؟ و اصولاً عقل ما تا کجا می‌تواند احکام ارزشی را کشف کند؟ آیا فقط توانایی درک و کشف اصول ارزشی را دارد؟ یا آنکه می‌تواند جزئیات احکام ارزشی را نیز کشف کند؟
اشاعره مدعی‌اند که عقل انسان، به خودی خود، توانایی درک ارزشمندی هیچ کاری از کارهای اختیاری را ندارد. زیرا حسن و قبح با امر و نهی الهی ایجاد می‌شود و پیش از امر و نهی خداوند اصولاً حسن و قبحی وجود ندارد که توسط عقل خودبنیاد درک شود. در مقابل، عدلیه بر این باورند که کارهای اختیاری انسان و صفات اکتسابی او از این جهت سه نوعند: برخی از آن‌ها به گونه‌ای است که عقل انسان، به خودی خود و به صورت بدیهی، توانایی درک جهات حُسن یا قُبح آن‌ها را دارد؛ مانند خوبی عدل و زشتی ظلم. برخی دیگر چنان‌اند که ارزش آن‌ها پس از تأمل عقلانی و با ارجاع به بدیهیات درک می‌شود مانند خوبی حیا و پاکدامنی یا زشتی خیانت و بدعهدی. و دسته‌ی سوم کارهایی است که خوبی یا بدی آن‌ها تنها از راه آموزه‌ها و هدایت‌های وحیانی کشف می‌شود. مانند خوبی روزه‌ی ماه رمضان و بدی روزه‌ی روز نخست ماه شوال (عید فطر) و امثال آن.(10) بر این اساس، نسبت میان ارزش‌های ذاتی و عقلی «عام و خاص مطلق» است. به این صورت که هر ارزش عقلی‌ای ارزش ذاتی هم هست؛ اما بعضی از ارزش‌های ذاتی عقلی نیستند. توضیح آنکه عقل در صورتی توانایی کشف ارزشی افعال یا صفات اکتسابی را دارد که ارزشی در نفس الامر و عالم ثبوت باشد؛ اما به صرف تحقق ارزش‌ها در عالم ثبوت نمی‌توان گفت که عقل نیز توانایی درک و فهم و کشف همه‌ی آن‌ها را دارد. مدعای ما این است که عقل انسان توانایی کشف اصول احکام اخلاقی را دارد؛ اما از درک بسیاری از جزئیات احکام اخلاقی ناتوان است.
در برخی از موارد نیز ممکن است تأثیر کنش‌های انسانی در کمال نهایی را بتوان از راه تجربه عملی به دست آورد. برای مثال، می‌توان تأثیر یک رفتار یا کنش را در کسب آرامش و تمرکز روحی، به عنوان مقدمه‌ای برای وصول به کمال نهایی، از راه تجربه به دست آورد و بر این اساس مطلوبیت غیری آن را کشف کرد.

مطلق و ثابت بودن ارزش‌ها

دست کم دو برداشت عمده درباره‌ی مطلق گرایی ارزشی وجود دارد: برداشت کانتی یا مطلق گرایی حداکثری و برداشت اسلامی یا مطلق گرایی حداقلی.(11) کانت مدعی بود همه‌ی ارزش‌های اخلاقی اموری ثابت، همیشگی و همگانی بوده و تحت هیچ شرایطی استثناء‌پذیر نیستند. ما این معنا از مطلق‌گرایی را صحیح نمی‌دانیم. بلکه معتقدیم تنها، ارزش هدف نهایی و برخی از عناوین کلیِ کنش‌های انسانی را به این معنا می‌توان مطلق دانست. اما بسیاری دیگر از مصادیق کنش‌های انسان همراه با قیود و شرایطی متصف به ارزشی می‌شوند.
مدعای کلی ما این است که اصول احکام ارزشی از هر جهت مطلق‌اند. یعنی هم اطلاق زمانی دارند، هم اطلاق افرادی و هم اطلاق مکانی. به عنوان مثال، خوبی عدالت و زشتی ظلم، ارزش‌هایی زمان شمول، مکان شمول و همگانی‌اند. یعنی خوب بودن عدالت، مخصوص زمانی خاص و شرایطی ویژه یا مکان جغرافیایی و یا افرادی خاص نیست. و همینطور است بد بودن ظلم. این احکام دارای معیارهایی واقعی و عینی بوده و تابع ذوق و سلیقه‌ی افراد و یا قرارداد اجتماعی و امثال آن نیستند. آنچه که مردود و نادرست است وابستگی ارزش کنش‌های انسانی به سلایق شخصی و جمعی است. به تعبیر دیگر، نسبی‌گرایی به معنای تبعیت ارزش‌ها از سلایق و امیال فردی یا خواسته‌های اجتماعی امری مردود و نادرست است. هر کاری که در دستیابی به هدف اصلی تأثیر داشته باشد، به همان میزان ارزشمند خواهد بود و ارزش آن نیز سلیقه‌ای و قراردادی نیست. رابطه‌ای تکوینی میان هدف نهایی و انجام برخی از کارها وجود دارد. کنش‌های انسانی و توصیه‌ها و دستورالعمل‌هایی که برای کنترل و هدایت کنش‌های انسانی مطرح می‌شود در صورتی ارزشمند خواهند بود که تأثیری مثبت در وصول به قرب الهی یا هدف نهایی داشته باشند. البته همان‌طور که قبلاً گفتیم فهم کیفیت تأثیر تک‌تک کنش‌های اختیاری بر هدف نهایی، در توان انسان نیست؛ برای این منظور نیازمند هدایت‌های وحیانی هستیم.

منشأ اختلافات اخلاقی

ممکن است گفته شود که اگر احکام ارزشی ریشه در واقعیت دارند، پس چگونه است که اختلافات بسیاری درباره‌ی آن‌ها وجود دارد. چگونه است که در بخش دستوری علوم انسانی شاهد اختلافات بسیار بیشتری از بخش توصیفی آن‌ها هستیم. در پاسخ می‌توان گفت اختلافات ارزشی لزوماً نشانه نسبی بودن ارزش‌ها نیست. منشأ این اختلافات در حقیقت یا عدم شناخت درست کمال مطلوب و «نقص در جهان‌بینی» است و یا عدم درک درست رابطه‌ی میان کنش‌های اختیاری آدمی با کمال مطلوب او و «ناآگاهی از راه وصول به کمال مطلوب» است. به تعبیر دیگر، دو جور اختلاف در احکام ارزشی وجود دارد که نمی‌توان آن‌ها را نشانه نسبیت دانست: یکی اختلاف در تشخیص کمال مطلوب و دیگری اختلاف در تشخیص راه وصول به کمال مطلوب؛ یعنی با اینکه دو نفر در شناخت هدف نهایی و کمال مطلوب مساوی هستند، ممکن است در شناختن راهی که انسان را به همان کمال می‌رساند اختلاف نظر داشته باشند.
بر این اساس، اگر بخواهیم اختلافات ارزشی جوامع انسانی برداشته شود و همه‌ی افراد و جوامع درکی مشترک از ارزش کارها داشته باشند، ضمن تصحیح درک انسان‌ها از کمال مطلوب، باید به دامان شرع و پیام الهی پناه آورد. زیرا هر چند عقل انسان به تنهایی در بسیاری از مسائل توانایی کشف رابطه‌ی میان افعال اختیاری و نتایج آن‌ها را دارد؛ اما موارد فراوانی هم وجود دارد که عقل به تنهایی چنین توانایی و قدرتی در خود نمی‌یابد. در اینجا است که نیازمند راهنمایی‌ها و دستگیری‌های وحیانی است. شرع مقدس با تبیینی که از روابط میان چنین کارهایی با کمال مطلوب ارائه می‌دهد، دست عقل را گرفته، او را در کشف آن روابط پنهان و نهفته یاری می‌رساند.

پی‌نوشت‌ها:

1. برای مطالعه بیشتر در این باره ر.ک: شریفی، احمدحسین، «ارزش شناسی»، در درآمدی بر نظام ارزشی و سیاسی اسلام، زیر نظر محمود فتحعلی، ص 21-39.
2. intrinsic value.
3. البته اینکه آیا خوبی عدالت و بدی ظلم، امری بدیهی است یا نظری در میان اندیشمندان مسلمان اختلاف است. برخی از نویسندگان (مقداد، جمال‌الدین، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ج 1، ص 254) مدعی شده‌اند که مدعای همه‌ی عدلیه، اعم از معتزله و امامیه، این است که خوبی برخی افعال همچون صدق نافع و انصاف و شکر منعم بدیهی و ضروری است. همان‌طور که بدی برخی افعال نیز، همچون ظلم و فساد و تکلیف به ما لایطاق، به همین صورت است. البته نسبت دادن این نظریه به همه‌ی اندیشمندان عدلیه واقع‌بینانه نیست؛ اما بدون تردید عده‌ای از اندیشمندان شیعی به صراحت از این ایده دفاع کرده‌اند. از آن جمله می‌توان مرحوم ابن میثم بحرانی (636-699ق)، (بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، ص 104-105) علامه‌ی حلی (648-726ق)، (علامه حلی، نهج المسترشدین فی اصول الدین، تحقیق احمد حسینی و هادی یوسفی، ص 50-51.) فاضلی مقداد (746-826ق)، (مقداد، جمال‌الدین، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ج 1، ص 254-255.) محقق لاهیجی (متوفای 1051 یا 1072ق)، حاج ملاهادی سبزواری (1212-1289ق)، قطب‌الدین سبزواری (سبزواری، قطب‌الدین، الخلاصة فی علم الکلام، تحقیق رضا مختاری و یعقوب‌علی برجی، در میراث اسلامی، دفتر اول، به کوشش رسول جعفریان، ص 354)، دکتر مهدی حائری (1302-1378ق) (حائری یزدی، مهدی، کاوش‌های عقل عملی، ص 107-109.) و آیت‌الله جوادی‌آملی (جوادی‌آملی، عبدالله، فلسفه حقوق بشر، ص 56-57.) را از چهره‌های شاخص این دیدگاه به شمار آورد.
4. extrinsic value.
5. instrumental value.
6. final value.
7. مصباح‎یزدی، محمدتقی، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، تحقیق احمدحسین شریفی، قم، مؤسسـه امام خمینی، 1384.
8. ر.ک: مصباح‌یزدی، محمدتقی، فلسفه اخلاقی، تحقیق احمدحسین شریفی، ص 53-104
9. برای مطالعه بیشتر در این زمینه، ر.ک: مطهری، مرتضی، مقالات فلسفی، ج 3، ص 108-109؛ همو، نقدی بر مارکسیسم، ص 51-52؛ مصباح‌یزدی، محمدتقی، فلسفه اخلاق، تحقیق احمدحسین شریفی، ص 99-103.
10. مقداد، جمال‌الدین، ارشاد الطالبین الى نهج المسترشدین، تحقیق مهدی رجائی، ج 1، ص 254-255.
11. برای مطالعه بیشتر در این باره، ر.ک: شریفی، احمدحسین، «نسبیت و اطلاق در اخلاق»، در فلسفه اخلاق با تکیه بر مباحث تربیتی، ص 87-104.

منبع مقاله :
شریفی، احمدحسین؛ (1393)، مبانی علوم انسانی اسلامی، تهران: انتشارات آفتاب توسعه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط