گونهها و متون صُوَر دوگانهی زباناند. در برخی از زبانها، كه دگرگونی در آنها به كندی روی داده است، این دو میتوانند یكدیگر را تكمیل یا تبیین كنند. این رابطه در میان صورتهای نوشتارهای كهن و گونههای بستهی زبان (2) به روشنی دیده میشود، به طوری كه اگر، به لحاظِ دیرینگی ساختارهای زبان، این گونههای بسته را با متون دیرینه و كلاسیك بسنجیم، مانندگیهای آنها، هم از حیثِ ساختاری و هم از جهتِ معنی شناسی، بیشتر از تفاوتهای آنهاست.
این حكم هم عام است و هم قطعی و بر وجوهِ دوگانهی همهی زبانهایی كه در دورانِ معاصر یكنواخت و كامل متحوّل نشدهاند، خاصّه بر گونهها و متون دیرینهی زبانهای جهانِ سوم، تطبیقپذیر مینماید. در زبانهای این منطقهی سیاسی- فرهنگی هنوز گونههای بستهی زبان وجود دارد، هر چند همهی این گونهها، در روزگار ما، به تأثیر رسانههای نو، كم یا بیش، در معرض دگرگونی قرار گرفتهاند. با این وصف، نظرِ ما در این مقام تنها به زبانِ فارسی و گونههای بسته و متونِ دیرینهی آن معطوف است. در این زبان- خاصّه در قلمرو میانهی آن، آریانا (افغانستان) و تاجیكستان، و نواحیِ شرقی ایران- گونههایی از فارسی تداول دارد كه با صورتهای كهن در متون شباهتهای نظرگیر دارند تا جایی كه از طریق این شباهتها میتوان به یك عامل سبك شناختی جغرافیایی در حوزهی زبان دست یافت و مثلاً مدعی شد كه فلان متنِ كلاسیك و كهن سال فارسی به دلیل مانندگیهایش با فلان گونهی فارسی- مثلاً متداول در قلمرو جغرافیایی نیشابور تا هرات- متنی است خراسانی و در قلمرو دو مركزِ فرهنگیِ پیشینِ خراسان تألیف شده است.
با توجه به این نكته، بررسی و ثبت و ضبط تك واژهها و واژهها و ساختارهای دستوریِ موجود در گونههای بستهی زبان فارسی از ضرورتهای مسلم فرهنگی تواند بود؛ زیرا از طریق ضبط خصیصههای گونههای فارسی، میتوان هم اطلسِ تاریخی زبان فارسی و گونههای آن را تهیه كرد و هم ساختار و معنای بسیاری از ضبطها و نشانههای ناشناختهی فارسی دری را كه در متون دیرینه و كلاسیك مانده است باز شناخت.
به همین لحاظ، نگارنده، در این گفتار، یك پسوندِ نام آوایی موجود در گونههای فارسیِ خراسانی (3) را مورد تأمل قرار داده است و كاربرد آن را در متونِ دیرینهی فارسی دری- كه به احتمال قریب به یقین در قلمروِ خراسان تألیف شده- بررسی كرده است. این پسوند /ast/ است كه فقط در پی نام آواها میآید؛ مانندِ
هُرَّسْت /horrast/: صوت و صدایی مهیب و خوف ناك كه از پریدن دستهای از پرندگان یا بر اثر به هم خوردن ابرها پدید میآید. (4) سورآبادی مینویسد: «نمرود آن تیرهای تابوت را نگوسار كرد تا كركسان فرو نگریستند، گوشت را به زیر دیدند، آهنگ به زیر دادند تا به زمین؛ و از سختی پریدنِ ایشان هُرَّست در كوه افتاد، چنان كه خواستی كه كوه از جا بشدی.» (5) «همی بگرفتشان زلزله و اخگلا و هُرَّست و نُرَّستِ عذاب و عقوبت، گشتند اندر سرایهاشان مردگان، برجا خشك ببودند.» (6)
بُخَّسْت/boxxast /: این نام آوا، كه با تبدیلِ /b/ به /p/ و /x/ به /f/ نیز در گونههای فارسیِ خراسانی رواج دارد، به صدا و آوازی گفته میشود كه به هنگامِ خواب از بینی یا از دهان به درمیآید، معادل «غطیط» و «فَخیخ» عربی. (7) سورآبادی مینویسد: «مصطفی گفت- علیه السلام: تو بدین نشانی بدانی كه كی آن بنده نیك بُوَد یا بدبخت، ما كه اهل زمینایم به چه نشان بدانیم؟ گفت: شما سه چیز نگاه دارید. چون آن كس به سَكراتِ مرگ رسد رویِ وی تابنده بُود و عرق بر پیشانی نشیند و آب از چشم وی در گردد، علامتِ سعادت بُود؛ و اگر روی وی تاریك گردد و بُخَّست در گلوی وی افتد و كف بر دهن آرد، آن علامتِ شقاوت بُوَد.» (8(
جَرَّست / Ĵarrast/: به صدا و آوازی گفته میشود كه از برخورد و تماس دو شیء، مانند گردیدن قلم نی بر روی كاغذ، برخورد باران و ژاله به زمین، چرخش دوك و امثال آن پدید میآید. (9) بیهقی «جَرَّست كردنِ» قلم را معادلِ «الصَّریر» گذارده است. (10) صاحب برهان قاطع «جَرَّست» را به معنای مالیدن دندان، و دریدن كرباس ثبت كرده است. بدرِ دهار در دستورالاخوان «الانقاض» را به «جَرَّست آوردن» معنی كرده است. و هم او «دَه» تازی را به معنای «جَرَّست شتر» گرفته است. این صوت یكباره به وجود نمیآید و، به خلاف «هُرَّست» ناگهان از میان نمیرود بلكه صوتی است كه استمرار دارد؛ هم چنین، به خلافِ «هُرَّست» كه صوتی است ترسناك، در بیشتر موارد مخوف و ترسناك نیست، هر چند سورآبادی آن را با «هُرَّست» تردیف كرده است. (11(
هُشَّت/ hoššast/:
به صوت و آوازی گفته میشود كه انسان به جهت قرار و آرامش دادن به حیواناتی مانند اسب، به هنگامی كه او را به نوشیدن آب فرا میخواند، از دهانش بر میآورد. عموماً این صوت به صورتِ «هُش» ادا میشود اما به عملِ «هُش كردن»، هُشَّست میگویند. بیهقی «هُشَّست كردن» را در معنای «الصّفیر» گذارده است و آن را مترادف با «بشخو كردن» دانسته است (12) كه این یكی گونهای است از «بشخولیدن/ بشخلیدن» و «نشخولیدن/ شخلیدن». و «شخول» (بر وزن قبول) به صفیر و آوازی گفته میشود كه در وقت آب خوردن اسبان بر میآورند تا اسب را میل به آب خوردن بیشتر شود. (13)
هم چنان كه دیدیم، نامِ آواهای مذكور- كه مركباند از صوتِ مفردِ نام آوا و پسوند نام آوایی/ast/ - عموماً در متون خراسانی ثبت شده است مانندِ تفسیر شُنْقُشی، روْح الارواح سمعانی، تاج المصادر بیهقی و تفسیر سورآبادی. (14) وجود برخی از این نام آواها در لغت نامههایی چون دستور الاخوان و برهان قاطع، نیز به دلیل آن است كه این لغت نامهها در شرق خراسانِ بزرگ تألیف شده و نویسندگان آنها قطعاً از منابع مكتوب و زبانی (شفاهیِ) خراسانی متأثر بودهاند. به همین مناسبت است كه نگارنده پسوند/ast/ را پسوندی خراسانی نامیده است كه در پیِ نام آواها قرار میگیرد.
سوای مضبوط بودن نام آواهای مختوم به /ast/ در متون خراسانی، گونههای بسته و نیم بستهی فارسی خراسان نیز این دسته از نام آواهای مركب را در ادوار مختلف تاریخِ زبانِ فارسی حفظ كرده است و سخن گویان این گونهها، به قیاس با نام آواهای كهن، دهها نام آوای دیگر با همان پسوند ساختهاند، چنان كه، در اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم هجری قمری، در بیرجند نمونههای زیر از نامآواهای مختوم به /ast/ معمول بوده است كه صبوحی بیرجندی آنها را به قرار زیر در نصابِ خود ضبط كرده است:
سین و تایِ زایدی آرند اندر روستا *** از برای هر صدایی در تلفظ ای پسر
مثلِ عَرَّست خر و مانند فَرَّست فرس *** مثل بَقَّست بُز و مانند كُشَّستِ بقر
مثل گُرَّسب بخاری مثل كُپَّستِ كلوخ *** مثل فُطَّست خروس و مثل هِنَّستِ بشر
مثلِ عُرَّستِ پلنگ و شیر و خِشَّستِ ازار *** مثل كُرَّستِ چلیم و مار و چون جِنْگَستِ زر
مثل تُلَّستِ سبو مانند غُلَّستِ شراب *** مثلِ هُوَّستی كه از قُمباره میآید به در
مثل وِنگَستِ گلوله مثل تَفَّستِ تفنگ *** مثلِ غِنْگستی كه بانگِ تیر را دارد به بر
دان شَرَقَّست آن صدایی را كه میگردد بلند *** چون زنی بر شانهی مردم به قوت چوبِ تر
دان جَرَقَّست آن صدایی را كه آدم را به گوش *** میرسد در وقتِ شاخ اِشْكَسْتن از شاقِ شجر
دان چِلِكَّست آن صدایی را كه بیرون از زغال *** میجهد وقتی كه آتش در وی افتد با شرر
…………………… ***………………… (15)
دان قُلیچَّست آن صدایی كز پی قتلِ عدو *** چون كشی شمشیر آید از غلافِ آن به در
دان جِرِنْگَست آن صدایی كز درایِ كاروان *** میرسد محمل نشینان را به گوش اندر سفر
دان تِلِكَّست آن صدایی را كه در گوش آیدت *** بشكنی چون استخوان چیزی گر از سنگ و تبر
دان شُلُپَّست آن صدایی را كه حادث میشود *** چون كنی آب و گلِ مخلوط را زیر و زبر
دان تُلُپَّست آن صدایی را كه میآید به گوش *** چون دراندازی به حوضِ آب چیزی چون حجر
گر یكی دانی گُرُمْبَست و غُرمْبَست از صدا *** دور نبْوَد چون كه هستند این دو شبهِ یكدگر (16)
این دسته از نام آواها، در گونههای بستهی فارسیِ خراسانی، نرمك نرمك گسترش یافته و فراگیر شده است، به طوری كه در دورهی معاصر، در بیشتر گونههای خراسانی، بیشترینهی نام آواها به اسلوب نام آواهای مختوم به /ast/ ساخته شده است. چنان كه امروزه در گونههای فارسی هرات و بیرجند اكثر نام آواها با همین پسوند ساخته و به ندرت به ساختار عادیِ نام آوا در زبان فارسی توجه میشود.
می دانیم كه نام آوا در زبان فارسی عموماً با تكرار كلمهای كه صدا و آواز موردنظر را به یاد میآورد ساخته میشود؛ مثلاً نام آوایی كه بر آواز و صدای «سُرفه كردن» دلالت دارد- یعنی «كُخ»- در زبان فارسی وقتی نام آوا تلقی میشود كه تكرار میگردد و جُفتِ همسان را بسازد: كُخ كُخ (كُخكُخ):
خرس نیز اَر خورَد به ناچارش *** زود در كُخكُخ اوفتد كارش. (فرهنگ آنندراج(
و خُر، كه به صوت یا آوازی گفته میشود كه از گلوی فشرده یا به هنگام خواب از گلوی شخصِ خفته به درمیآید؛ یا خِر، كه به آواز ناصافِ گوش خراشی كه از كشیدنِ اشیایی چون قطعهی سنگ و آهن و مانندِ آنها بر روی چیزی درشت حاصل میشود اطلاق میگردد، در زبان فارسی زمانی نامآوا شمرده میشود كه تكرار شود: خُرخُر، خِرخِر. این نام آواهای فارسی عموماً در گونههای فارسی خراسانی با پسوند/ast/ تداول یافتهاند: كُخَّست، خُرَّست، خِرَّسْت. از این رو نگارنده /ast/ را پسوند نام آوایی یا پسوند نام آوا ساز در زبان فارسی خراسانی خوانده است.
اما این پسوند «سین و تای زایدی» نیست كه، به قول صبوحی بیرجندی، اهالی روستا در پیِ نام آواها میگذارند بلكه خودْ نامآوا ساز است و بر ساخت و معنای نامآوا تأثیرهای چندگانه و چندگونه دارد:
نخستین تأثیری كه این پسوند بر نام آوا میگذارد حذفِ تكرار است. این تأثیر عام است و بر همهی اشكال نام آواها تأثیرِ آن یكسان است. چنان كه نام آواهای وِزوِز (صدایی كه از ارتعاش بالهای زنبور پدید میآید)، تُرُپ تُرُپ (صدایی كه از افتادن ناگهانی چیزی بر خاك پدید میآید)، شِرشِر (صدای آبشار، آوازی كه از ریزش آب از بالا به پایین پیدا میشود)، عوعو (صوتِ سگ)، و هِرهِر (صوتی كه از نوعی خندهی بلند و مهیب برمیآید)، وقتی در گونههای فارسی خراسانی به حیثِ نام آوا كاربرد یابند، ساخت جفتی خود را از دست میدهند و به صورتهای وِزَّست، تُرُپَّست، شِرَّست، عَوَّست و هِرَّست در میآیند.
علاوه بر این، وقتی پسوندِ /ast/ به صوت میپیوندد، تأثیری واجی نیز در نام آوا پیدا میشود و آن مشدّد شدن آخرین حرفِ نام آواست در بافتهایی كه تشدید وقوع دارد. (17)
علاوه بر تأثیرات ساختی مذكور، كه بر اثرِ الحاق پسوند /ast/ به نام آوا حاصل میشود، این پسوند بر نام آوا تأثیر معنایی نیز دارد، به این معنی كه بارِ معنایی یا كیفیت نفسانی-معنایی نام اوا را تشدید میكند. اصولاً جفت بودن و دوگان بودن نام آوا در زبان فارسی، علاوه بر یك عادت زبانی، خود دلیلِ تشدید و تقویت بارِ معنایی نام آواست. پسوند /ast/ نه تنها بارِ معنایی یك نیمه از نام آوای جفتی را برعهده میگیرد بلكه بارِ معنایی یك نیمهی نام آوا را فزونی هم میبخشد، به طوری كه مثلاً برای اهل زبان «خُرخُر» فقط بر صدا و آواز عادی كه از گلوی شخصِ خفته به درمیآید دلالت میكند، در حالی كه خُرَّست بر صدای مزبور تأكید دارد و حسیّت نفسانیِ ناشی از درك صدای مذكور را در شنونده بیدار میسازد.
گفتنی است كه پسوند نامآوا ساز /ast/، به آن صورت كه نگارنده در این گفتار از آن سخن گفته است، بیشتر در گونههای فارسی شهرها و روستاهای مركزی خراسان، مانند هرات و غور و بیرجند و جام و نواحی مجاور، رواج دارد؛ اما در گونههای فارسی نواحیِ شرقی و شمالیِ خراسان، مانند كابل و بخارا، این پسوند به هیئتِ /as/ تخفیف یافته است،به طوری كه نه تنها صامتِ /t/ از پایان آن افتاده است بلكه واج پایانی نام آوا در این هیئت مشدّد هم نمیشود: خُرخُرـــــ خُرَس، جِغ جِغ ـــــ جِغَس. این دگرگونی در پسوند نام آوا ساز /ast/ سبب شده است تا در گونههای فارسی كابل و نواحی شمالی خراسان، بار معنایی نام آواها نیز حالت عادی داشته باشند، چنان كه نمیتوان بین «خُرخُر» و «خُرَس» از نظر معنایی تفاوتی حس كرد در حالی كه بین «خُرخُر» و «خُرَّست» به لحاظ معنایی فرقی بارز وجود دارد و آن تقویت و تشدید بار معنایی است كه در خُرَّست حس میشود و در «خُرخُر» و «خُرَس» محسوس است.
پینوشتها:
1.نامآوا (Onomatopoeia): به واژههایی اطلاق میشود كه از اصواتِ طبیعی و غیرطبیعی اخذ و تقلید شدهاند. وجود نامآوا نظریهی محاكات را در بابِ منشأ زبان تأیید میكند و هم پیوندِ اهل زبان را با طبیعت به اثبات میرساند. به همین جهت در زبانهایی كه سخن گویانِ آن با طبیعت بیشتر الفت دارند نام آواهای بیشتری وجود دارد. باید گفت كه واژگان زبان به قیاسِ با نامآواها در مرحلهی فروتر نظام واژگانی قرار میگیرد، زیرا آن كیفیتِ محسوس و زندهای كه در نامآواست و اهل زبان آن را در مییابد در واژگان با دلالتِ صرفاً وضعیِ زبان دیده نمیشود. نامآوا در زبان و ادبیات فارسی یكی از مسائل درخورِ توجه زبان شناسی است و، در تاریخ این زبان، اصول و مبانی و ارزشهای آن باید پی گرفته شود و انواع آن- اعمّ از طبیعی و حیوانی و انسانی- طبقه بندی و به لحاظ صورت و معنی بررسی گردد.
2.مقصود از گونههای بستهی زبان آن گروه از گونههای زبان است كه سخن گویان آنها با دگرگونیهای شهری معاصر كمتر تماس داشتهاند و تحولات گونههای زبان در شهرهای بزرگ به قلمرو این گونهها راه نیافته است و بیشتر ساختارهای زبان در سطح تكواژها خصلت باستانی (آركاتیك) دارند.
3.نگارنده این پسوند نام آوایی را، هم به دلیل آنكه تاكنون در گونههای فارسی خراسان تداول دارد و در گونههای فارسی نواحیِ مركزی و غربی ایران به كار نمیرود و هم به دلیل آنكه در متونِ كهنِ خراسانی به كار رفته است، «پسوند فارسی خراسانی» خوانده است.
4.سوای معانی مزبور، در گونهی فارسی هرات، به صدای خندهی بسیار بلند و درشت نیز هُرَّست گفته میشود.
5.قصص قرآن مجید به كوشش احمد مهدوی دامغانی، تهران، تهران، 1368، ص191؛ نیز نك: همان، ص 212-213، 283. با توجه به بار معنایی صدای ترسناك، نام آوای مزبور به معنای دلْهُره نیز به كار رفته است: [در شبِ تولد موسی (علیه السلام)] كوشكِ فرعون بلرزید و تختِ فرعون نگوسار شد، طراقی از پشت وی بیامد، هُرَّستی به دلِ هامان درآمد.» (همان، ص299)
6.تفسیر شنقشی، به كوشش محمد جعفر یاحقی، ص185، در ترجمهی آیهی 77 از سورهی اعراف.
7.نك. بیهقی، تاج المصادر، به كوشش هادی عالم زاده، تهران، 1365، ص156، 159.
8.قصص قرآن مجید، ص199.
9.احمد سمعانی مینویسد: «جملهی طاعات و عبادات و اعمال و افعال و اقوال و احوال اولاد آدم، از ابتدای وجود تا آخر عهد، در مقابلهی كمال جمال الهی جَرَّست دوك پیر زنان است.» (رَوْح الارواح، به كوشش نجیبِ مایلِ هروی، تهران، 1368، ص17(.
10.تاج المصادر، ص 157.
11.نك: قصص قرآن مجید، ص283. گفتنی است كه این نامآوا در گونهی فارسی هرات به نسبت بارهای معنایی متفاوت تلفظهای دوگانه دارد: جِرَّست (به كسر جیم) به معنای آوازی است كه از دریدن پارچه پدید میآید، و جَرَّست (به فتح جیم) نمودارِ آوازی است كه از برخورد و اصطكاك دو شیء پیدا میشود، مانند برخورد تند و مستمرِ باران به زمین و امثال آن.
12.تاج المصادر، ص123 و پانوشت 9.
13.برهان قاطع، ذیل «شخول».
14.یادآور میشوم كه قصص قرآن مجید متضمّن قصههای تفسیر سورآبادی است، تفسیری كه در حوزهی فرهنگی هرات- نیشابور تألیف شده است.
15.در این جا از نقل دو بیت خودداری شده است.
16.صبوحی، علی اشرف، نصاب، به كوشش جمال رضایی، تهران، 1345، ص 54-56.
17.چنان كه میدانیم، واجِ مشدّد فقط در بافتِ میان دو مصوّت وقوع دارد. بنابراین، مشدّد شدن واجِ آخر نام آوا در بافت دیگر (پس از صامت، مثلاً در جِنْگَست/Jengast/) خود به خود منتفی است.
نامهی فرهنگستان، تابستان 1374، شماره 2، صص73-68.