نویسنده: دکتر سیّد محمّد بنیهاشمی
غفلت از دردِ غیبت امام (علیه السلام)
نتیجهی بحث گذشته این است که زندگی یک مؤمن فقط با ظهور امامش به حالت ایدهآل و خداپسندانه میرسد و قبل از آن، ایمانِ انسانها به کمال مطلوب خود نمیرسد و مؤمنان نخواهند توانست مسیر بندگی خدا را آنچنانکه شایسته است طیّ کنند. یک مانع جدّی در این طریق، تعلّقات دنیوی و مادّی است و بندگان خدا تا وقتی به رشد عقلانی کامل نرسیدهاند، همواره مزاحمتهای اساسی در راه ترقیّات معنوی خود دارند. این مانع با رشد عقلانی بندگان به دست با کفایت امام عصر (علیه السلام) پس از ظهور ایشان برطرف میگردد. و مؤمنان - که همهی زمین را در بر میگیرند - به خوبی خواهند توانست مسیر ترقّی و تکامل روحی را بپیمایند. در آن زمان علم و حکمت الهی به وفور در اختیار اهل ایمان قرار میگیرد؛ تا آنجا که امام باقر (علیه السلام) فرمودهاند:تُؤتَون الحکمَةَ فی زمانِهِ حَتّی اَنَّ المَرأَةَ لَتَقضی فی بَیتِها بِکتابِ الله تعالی و سُنّةِ رسولِ الله (صلی الله علیه و آله و سلم). (1)
در زمان آن حضرت (علیه السلام) به شما (مؤمنان) حکمت ارزانی میشود؛ تا آنجا که یک زن (بدون آنکه به اختلاط با نامحرم گرفتار شود) در خانهاش به کتاب خدای متعال و سنّت پیامبر خدا (صلیاللهعلیه و آله و سلم) حکم میکند.
و به این ترتیب روزگار شادی و خوشیهای معنوی شیعیان، با ظهور حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه فرا خواهد رسید. این شادمانی چنان فراگیر است که مؤمنانِ از دنیا رفته را نیز در قبرهایشان در بر میگیرد:
لا یَبقی مُؤمِنٌ مَیِّتٌ إلّا دَخَلَت عَلَیهِ الفَرحَةُ فی قَبرِه و ذلک حَیثُ یَتَزاوَرُونَ فی قبورِهم و یَتَباشَرونَ بِقیام القائِم (علیه السلام) (2)
هیچ مؤمنی از مردگان نمیماند مگر آنکه شادی و خوشحالی در قبرش به او میرسد. و این در هنگامی است که یکدیگر را در قبرهایشان ملاقات میکنند و قیام حضرت قائم (علیهالسلام) را به یکدیگر بشارت میدهند.
و نه تنها انسانها بلکه همهی حیوانات و گیاهان و حتی جمادات هم از خیر و برکت ظهور حضرت بهرهمند میشوند:
فَعِندَ ذلک تَفرَحُ الطُّیُور فی اَوکارِها و الحیّتانُ فی بِحارِها و تُمَدُّ الاَنهارُ و تَفیضُ العُیُونُ و تُنبِتُ الاَرضُ ضِعفَ اُکُلِها. (3)
در آن هنگام پرندگان در لانههای خود و ماهیها در دریاهایشان شادمان میشوند و رودخانهها جاری شده و چشمهها میجوشد و زمین چندین برابر محصولات خود را میرویاند.
پس هنگام ظهور، هنگامهی ظهور همهی خوبیها و زیباییهاست و مؤمنان در آن زمان، هستی را با همهی طراوتش و زمین را با تمام خرّمیاش و دنیا را با تمامی برکاتش مشاهده میکنند. اکنون زندگی در چنین فضایی را مقایسه کنیم با محرومیتها و کاستیها و دردهای اهل ایمان در زمان غیبت مولایشان تا تصدیق کنیم که زیستن بدون ظهور امام (علیه السلام) زندگی همراه با بدبختی و بیچارگی است. ولی افسوس که این بیچارگی را اکثر مردم احساس نمیکنند! دردِ بزرگتر از خودِ غیبت، احساس نکردن این درد است!
مَثَل ما مَثَل آن طفل صغیری است که پدر خویش را در سنّ کودکی از دست میدهد و یتیم میگردد ولی خودش به دلیل عدم بلوغ عقلی نمیفهمد که چه بلایی به سرش آمده است، امّا بزرگترها که عاقل هستند متوجه میشوند و برای او دلسوزی میکنند در حالی که خود کودک مشغول بازی و سرگرم به امور بچه گانه است. او در هنگام بازی غم و غصهی از دست دادن پدر را به کلّی فراموش میکند و به اسباب بازیهایش دل خوش میکند.
همین کودک غافل، وقتی کم کم رشد میکند و به سنّ بلوغ میرسد، تازه دردِ یتیمی را احساس میکند و آن وقت متوجّه میشود که در کودکی چه مصیبتی دامنگیرش شده بود. آن گاه که جای خالی پدر را حسّ کند و دردِ بیپدری را بچشد، تازه غم و غصههایش شروع میشود و رنجهای سال یتیمی را یک جا احساس میکند.
یتیمی زمان غیبت هم چنین است. مؤمنان در این هنگام یتیمانی هستند که از پدر واقعی خویش دور افتادهاند و راهی برای این که ارتباط عادی با ایشان برقرار کنند و از ایشان بهرهی کافی ببرند، ندارند.
این حقیقت را پدر بزرگوارِ امام عصر (علیه السلام) از قول پدرانشان از شخص پیامبر اکرم (صلیاللهعلیه و آله و سلم) قرنها قبل گوشزد کردهاند:
اَشَدُّ مِن یُتمِ الیَتیمِ الذی انقَطَعَ عَن اَبیهِ یُتمُ یَتیمٍ انقَطَعَ عن اِمامِهِ وَلا یَقدِرُ عَلَی الوُصُولِ اِلیه... . (4)
سختتر از یتیمیِ آنکه از پدرش جدا شده، یتیمیِ آن یتیمی است که از امامش بریده شده و نمیتواند به او برسد (دسترسی به او ندارد)... .
آری؛ این یتیمی سختتر و مصیبتش شدیدتر است. زیرا این یتیم، پدر واقعی و حقیقیاش را گم کرده و آن یتیم صرفاً پدر نَسَبیاش را از دست داده است. امّا دریغ و درد که بیشتر این یتیمان چون عقل و رشد کافی ندارند، بِسان آن طفل نابالغ، درد یتیمی خویش را احساس نمیکنند و از این بابت هیچ نگرانی و غصّهای هم در زندگی خویش ندارند؛ به سرگرمیها و دلخوشیهای مختلف مشغول شدهاند و به کلّی این درد را فراموش کردهاند.
گرد و غبار این غفلت بسیاری از اهل ایمان را فرا گرفته و کمتر مؤمنی یافت میشود که در تب و تاب این مصیبت گرفتار آمده و غم و غصّهی این گرفتاری او را بیتاب نموده باشد.
اگر از مؤمنان خواسته شود که گرفتارهای خود را بشمارند، چند درصد ایشان نخستین گرفتاری خود را دوری و محرومیت از وجود امام عصر (علیه السلام) میدانند؟ و چند درصد در مرتبهی دهم و صدم و ... از این گرفتاری یاد میکنند؟ و آیا نیستند شیعیانی که هرگز این مسأله را گرفتاری خودشان ندانند؟! درست مانند این که کودکی در یک نقطه از زمین که هیچ ارتباطی هم با ما ندارند، پدرِ خودش را از دست بدهد. ما در این مورد چقدر ناراحت میشویم؟!
مهم این است که مسألهی غیبت امام زمان (علیه السلام) جزء گرفتاریهای شخصی مؤمنان محسوب شود. و تنها وقتی چنین خواهد بود که تعلّق خاطر روحی و معرفتیِ شیعیان نسبت به امامشان در یک حداقل مطلوب باشد. ولی متأسفانه چون در بسیاری از ایشان چنین نیست، این مسأله جزء گرفتاریهای شخصی آنها به حساب نمیآید. و اصلِ مشکل همین جاست.
تا این اشکال رفع نگردد و ارتباط روحی - معرفتیِ تک تک مؤمنان با امام غایب خویش آنچنان محکم نشود که دوری از ایشان گرفتارشان کند، سوز انتظار فرج برای آنها حاصل نمیشود. دلیل این امر کاملاً روشن است. تا کسی گرفتار نباشد، فرج برایش معنا ندارد. آنکه خود را گرفتار نمیبیند، انتظار چه فرجی را از جانب خداوند داشته باشد؟ ابتدا باید چیزی او را ناراحت و گرفتار سازد، تا برای رفع آن به رحمت خدا و دستگیری او امید بندد.
پس برای خلاصی از این غفلتِ شوم، راهی جز معرفتِ بیشتر به امام عصر (علیه السلام) و ارتباط و اتصال روحیِ قویتر با آن قطب عالم هستی، وجود ندارد. و اگر چنین شود، حال انتظار فرج امام زمان (علیه السلام) خود به خود در انسان حاصل میشود. امّا اگر چنین نشود، با هیچ توصیه و تکلیفی، این حال و سوز آن در فرد ایجاد نمیگردد.
حال به یکی از زمینههایی که بستر مناسب و مؤثّری برای چشیدن درد غیبت امام عصر (علیه السلام) است، اشاره میکنیم.
رنج و مصیبت مؤمن از وقوع ظلم در هر نقطهی زمین
میدانیم که مأموریت مهدی موعود (علیه السلام) از طرف خداوند برطرف کردن ظلم و جور از سراسر گیتی و برقراری عدل و قسط در کلّ جهان است. این مطلب به صورت متواتر از رسول خدا (صلیاللهعلیه و آله و سلم) و سایر پیشوایان معصوم (علیهم السلام) نقل شده است. اهل سنّت نیز این معنا را در احادیث خود نقل کردهاند. نمونهای از احادیث شیعه را از زبان حضرت امام حسین (علیه السلام) نقل میکنیم:لو لَم یَبقَ مِنَ الدُّنیا إلّا یَومٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللهُ ذلک الیومَ حتّی یَخرُجَ رَجُلٌ مِن وُلدی فَیَملَؤهَا عَدلاً و قِسطاً کما مُلِئَت جَوراً و ظُلماً. کذلک سَمِعتُ رسولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) یَقول. (5)
اگر از (عمر) دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی میگرداند تا این که مردی از فرزندان من قیام کند و دنیا را پر از عدل و قسط نماید همان گونه که از ظلم و جور پر شده است. این گونه از رسول خدا (صلیالله علیه و آله و سلم) شنیدم.
این عنوان، یعنی پر کردن دنیا از عدل و قسط، دربرگیرندهی تمام مأموریتی است که حضرت مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از طرف خداوند دارد. مطابق آنچه صاحب کتاب شریف «مکیال المکارم» در توضیح حدیث آوردهاند، «عدل» اعمّ از «قسط» است. چون قسط در موارد احقاق حقّ دیگری استعمال میشود ولی عدل اعمّ از این است. ایشان میفرمایند:
العدل موافقة الحقّ مطلقاً. و القسط موافقة الحقّ فی مورد الخلائق... . و الجور ضدّ القسط. و الظلم ضدّ العدل. فالظلم هو التجاوز عن الحقّ مطلقاً. و الجور هو التجاوز عن الحقّ الراجع إلی الغیر. (6)
عدل رعایت کردن هر حقّی است. و قسط رعایت حقوق مخلوقات... و جور ضدّ قسط، و ظلم ضدّ عدل است. بنابراین ظلم رعایت نکردن هر حقی است، ولی جور رعایت نکردن حق دیگران (مخلوقات) است.
با این بیان، «عدل» یعنی رعایت حقوق همهی صاحبان حق. هر کس بر انسان حقّی داشته باشد، رعایت عدل در مورد او به این است که حقّش ادا گردد. ولی «قسط» مربوط به رعایت حقوق مردم و سایر خلایق میباشد.
اولین صاحب حق بر انسان، خدای متعال است که رعایت عدل نسبت به او یعنی احترام گذاشتن به حقوق الهی. سادهترین حق خداوند بر انسانها این است که او را نافرمانی نکنند. چرا که هر معصیتی در حقیقت زیرپا گذاشتن یکی از حقوق الهی و «ظلم» به اوست. علاوه بر اینکه نفس و جان انسان هم بر او حق دارند و هر گناهی در واقع ظلم به خود هم به شمار میآید. پس لازمهی پرشدن دنیا از عدل این است که انسانها به حقوق خداوند بر خودشان احترام بگذارند و توحید - که حق مسلّم الهی است - در سراسر عالم برقرار گردد.
پس از خداوند، پیامبر بزرگ اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت ایشان (علیهم السلام) بیشترین حقوق را بر همهی خلایق دارند. لذا اجرای عدالت اقتضا میکند که حقوق ایشان ادا گردد و مذهب تشیّع در روی کرهی زمین فراگیر شود.
پس از خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) حقوق مردم بر یکدیگر مطرح می شود. لازمهی عدالت در این قلمرو آن است که پس از ظهور امام (علیه السلام) کسی نتواند جان و مال و آبروی مردم را به ناحق مورد تجاوز قرار دهد و این امر به طور کامل در عصر ظهور تحقق مییابد، ان شاءالله.
مؤمنان که در انتظار تحقق چنین روزی هستند، از وقوع ظلمها و جنایتهایی که روی زمین واقع میشود، رنجور و مصیبت زده هستند، هر چند که این ظلم و جنایت بر شخص ایشان وارد نشود. اصولاً مؤمن به دلیل ایمان و غیرت دینیاش نمیتواند تحمّل کند که بندگان خدا روی زمین از انواع نعمتهای الهی در جهت نافرمانیِ او بهره ببرند.
مؤمن به وقوع هیچ معصیتی در عالَم رضایت نمیدهد و از اینکه دین الهی روی زمین حاکم نیست، در رنج و گرفتاری میباشد. پس قلمرو گرفتاریهای مؤمنان، هر ظلم و جنایت و بیعدالتی را که در هر نقطهی روی زمین واقع میشود، در بر میگیرد. انسان با ایمان تاب مشاهدهی نافرمانی خدا را از هیچ کس و در هیچ جا ندارد و از این که در زمان غیبت امام (علیه السلام) حق خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) و حقوق مظلومان پایمال میشود، به اندازهی غیرت دینیاش ناراحت میشود.
معاصی و ظلمها «منکرات» هستند. و «نهی از منکر» وظیفهای است که همهی مؤمنان موظّف به انجام آنند تا با رعایت شرایط شرعی آن، در برابر وقوع ظلم و معصیت ایستادگی کنند. اولین مرحلهی نهی از منکر که اساس مراحل بعدی است، «انکار قلبی» میباشد. و این همان چیزی است که ملازم با ناراحتی و رنجِ قلبی مؤمن از وقوع گناه است. هر چه ایمان کسی قویتر باشد، از مشاهدهی ظلم، بیشتر رنج میبرد و گرفتارتر میشود.
در این جا نمونهای از این گونه رنج و ناراحتی را در مورد یکی از نمونهها و اُسوههای کامل ایمان - امام (علیه السلام) - شاهد میآوریم تا روشن شود که هر کس غیرت دیناش بیشتر باشد، در برابر ظلم و جنایت، رنج و گرفتاریاش بیشتر است.
شخصی به نام «بَشّار» میگوید: در کوفه خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدم. طبقی از خرما برای ایشان آورده بودند و حضرت مشغول خوردن از آن بودند. به من فرمودند: بیا جلو و بخور. عرض کردم: خداوند بر شما گوارا فرماید. من در راه که میآمدم، صحنهای را دیدم که غیرت مرا برانگیخت و دل مرا به درد آورد و اثر عمیقی در من گذاشت. (کنایه از این که اشتهای خوردن ندارم). حضرت فرمودند: به حقّی که من بر تو دارم، نزدیک بیا و بخور. من نزدیک رفتم و مشغول خوردن شدم. آقا فرمودند: آنچه را دیدی تعریف کن.
عرض کردم: یکی از مأموران امنیتی حکومت را دیدم که بر سرِ زنی میزد و او را به سوی زندان میکشید و آن زن با صدای بلند فریاد میزد: المُستَغاثُ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ! ولی هیچکس به فریادش نمیرسید. حضرت فرمودند: چرا با او چنین میکردند؟ عرض کردم:
از مردم شنیدم که میگفتند: این زن به زمین خورد. پس گفت: لَعَن اللهُ ظالِمیکِ یا فاطِمةُ: ای فاطمه (علیهاالسلام) خداوند ستم کنندگان به شما را لعنت کند. و همین باعث شد که با او چنین رفتاری کردند.
امام صادق (علیه السلام) با شنیدن این ماجرا دست از خوردن کشیدند و شروع به گریستن کردند تا آن حد که دستمال و محاسن و سینهی ایشان از اشک خیس شد. سپس فرمودند: بشّار! برخیز به مسجد سهله برویم تا به پیشگاه خداوند دعا کنیم و آزادی این زن را از او طلب نماییم. و از طرف دیگر یکی از شیعیان را به دارالحکومه فرستادند و سفارش کردند که اگر برای آن زن اتفاقی افتاد، خودش را به ایشان برساند و خبر دهد.
بشّار میگوید: با امام (علیه السلام) به مسجد سهله رفتیم و هر یک از ما دو رکعت نماز خواندیم. آنگاه امام (علیه السلام) دست خود را به سوی آسمان بلند کردند و دعا فرمودند: یا الله... . (بشّار دعا را نقل نکرده است). و بعد از دعا به سجده رفتند. و من در سجده جز صدای نفسِ ایشان را نمیشنیدم. سپس سرِ خود را از سجده برداشتند و به من فرمودند: بلند شو. آن زن آزاد شد.
بشّار میگوید: ما در خدمت امام (علیه السلام) از مسجد بیرون آمدیم. در راه با همان شخص که حضرت او را به سوی دارالحکومه فرستاده بودند، برخورد کردیم. حضرت پرسیدند: چه خبر؟ گفت: زن آزاد شد. پرسیدند: چگونه آزادش کردند؟
گفت: نمیدانم. ولی من کنار در ایستاده بودم که نگهبان بیرون آمد و آن زن را صدا زد و به او گفت: چه سخنی بر زبان آوردی؟ گفت: زمین خوردم. پس گفتم: لَعَنَ اللهُ ظالمیکِ یا فاطِمة. پس آن بلا را به سرم آوردند. نگهبان دویست درهم درآورد و گفت: اینها را بگیر و فرماندار را حلال کن. ولی آن زن قبول نکرد. نگهبان که دید او نمیپذیرد، داخل شد و به رئیس خود گزارش داد. سپس بیرون آمد و گفت: برو به خانهات (آزاد هستی). آن زن هم رفت.
حضرت فرمودند: از گرفتن دویست درهم خودداری کرد؟! گفت: بله، در حالی که - قسم به خدا - به آنها نیاز داشت. سپس امام (علیه السلام) از جیب مبارکشان کیسهای درآوردند که هفت دینار طلا در آن بود و به آن شخص فرمودند: اینها را به منزل آن زن ببر و از جانب من به او سلام برسان و این دینارها را به او بده.
بشّار میگوید: ما با هم رفتیم و سلام امام (علیه السلام) را به آن زن رساندیم. او گفت: شما را به خدا آیا جعفربن محمد (علیه السلام) به من سلام رساندند؟ به او گفتم: خداوند تو را رحمت کند؛ قسم به خدا حضرت جعفربن محمد (علیه السلام) به تو سلام رساندند.
آن زن (از فرط شوق و محبّت) گریبان چاک کرد و بیهوش افتاد. ما صبر کردیم تا به هوش آمد و گفت: یک بار دیگر سخن خود را تکرار کنید. ما حرف خود را تکرار کردیم (دوباره سلام حضرت را به او ابلاغ کردیم) تا اینکه سه بار سلام حضرت را به او رساندیم و او هر دفعه به همان حال افتاد. بعد به او گفتیم: بگیر. اینها را حضرت برای تو فرستادهاند. بشارت باد بر تو. پولها را گرفت و گفت: از امام (علیه السلام) بخواهید تا از خدا بخشایش مرا طلب کند؛ که من وسیلهای به سوی خدا بهتر از ایشان و پدرانشان نمیشناسم.
بشّار میگوید: به سوی امام (علیه السلام) بازگشتیم و همهی اتفاقات را برای ایشان تعریف کردیم. حضرت شروع به گریستن کردند و برای آن زن دعا نمودند. من هم گفتم: لَیتَ شِعری متی أری فَرَجَ آلِ محمّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم): ای کاش میدانستم که چه موقع فرج آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را میبینم! (7)
این داستان را به دلیل نکات آموزندهاش به طور کامل نقل کردیم. بشّار یکی از دوستان امام صادق (علیه السلام) بود که وقتی در طول راه صحنهی کتک خوردن آن زن مظلوم را مشاهده کرد، غیرت ایمانیاش او را چنان منقلب کرد که نمیتوانست دعوت امام (علیه السلام) را برای خوردن خرما اجابت کند. و آنگاه که خود امام (علیه السلام) از ماجرا آگاه شدند، بیش از بشّار تحت تأثیر قرار گرفتند و گریستند، آنچنان که اشک صورت و سینهی ایشان را مرطوب کرد.
مشاهدهی ظلم و جنایت برای امام (علیه السلام) که «غیرة الله» است، اینقدر رنجآور میباشد، به خصوص که این ظلم در حق یکی از دوستان حضرت روا شده باشد. محبّت بین امام (علیه السلام) و شیعیان طرفینی است. زنی که امام (علیه السلام) آن طور برایش نگران بودند، وقتی شنید که حضرتش به او سلام رساندهاند، از خود بیخود شد و در عین حال به قدری عاقل و فهمیده بود که بهترین و لازمترین حاجتِ خود را به عرض مولایش رساند.
آخرین سخن بشّار در این ماجرا، حرف دل همهی مؤمنان به خصوص شیعیان زمان غیبت است که: ای کاش میدانستیم چه موقع فرج اهل بیت (علیهم السلام) را مشاهده میکنیم. دیدن آن مصیبت و گرفتاری، داغ دل بشّار را تازه کرد و حرارت انتظار فرج را در او شعلهور نمود.
مؤمن، وقتی گرفتاری و ناراحتی شیعیان و بالاتر از آن غم و غصّهی امام زمانش را به خاطر گرفتاریهای دوستانشان میبیند، سوز انتظارِ فرج بیشتر دلش را به درد میآورد؛ چرا که عمق مصیبتها و دردها را بیشتر حس میکند. آری؛ هر چه انسان گرفتارتر شود، انتظار فرجش نیز شدت بیشتری به خود میگیرد.
پینوشتها:
1. بحارالانوار ج 52 ص 352 ح 106.
2. غیبت نعمانی باب 9 ح 5.
3. بحارالانوار ج 52 ص 304 ح 73.
4. بحارالانوار ج 2 ص 2 ح 1.
5. منتخب الاثر ص 247 ح 1.
6. مکیال المکارم ج 1 ص 119 .
7. بحارالانوار ج 47 ص 379 تا 381.
بنیهاشمی، سیّدمحمّد؛ (1390)، سلوک منتظران، تهران: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ ششم