پزشکی در دوره‌ی قاجار

هر چند ابن‌سینا، دانشمند مشهور ایرانی، از طرف پزشکان غربی و ایرانی به عنوان پدر علم پزشکی جدید به حساب می‌آید و گرچه تألیفات بسیار مهمی، به خصوص در حوزه‌ی داروشناسی تا اواخر دوره‌ی صفویه انجام شده بود، ولی تجربیات
شنبه، 12 دی 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پزشکی در دوره‌ی قاجار
 پزشکی در دوره‌ی قاجار

 

نویسنده: سحر برجسته
برگردان: مسعود کثیری




 

هر چند ابن‌سینا، دانشمند مشهور ایرانی، از طرف پزشکان غربی و ایرانی به عنوان پدر علم پزشکی جدید به حساب می‌آید و گرچه تألیفات بسیار مهمی، به خصوص در حوزه‌ی داروشناسی تا اواخر دوره‌ی صفویه انجام شده بود، ولی تجربیات پزشکی ایرانی بعد از پیشرفت‌های دانشمندان دوران میانه، تغییرات بسیار کمی را شاهد بود. افتخارات پزشکی اسلامی - که اغلب به اشتباه عربی نامیده می‌شد - در دوران میانه تمام شد و دانشمندان اروپایی، به خصوص بعد از رنسانس و اصلاحات قرون 15 و 16 میلادی، رهبری را به دست گرفته، پیشرفت‌های مهمی کردند. علم تشریح مورد استفاده قرار گرفت و موجب درک بهتری از عملکرد بدن انسان شد. علاوه بر آن، دانش میکروارگانیسم‌ها بعد از کشف آن‌ها توسط دانشمند غیر حرفه‌ای هلنادی، آنتونی ون لون هوک، (1) راه را برای روش‌های جدید مراقبت از برخی بیماری‌ها هموار کرد.
در دوره‌ی قاجار، نظرات جدیدی درباره‌ی سلامتی و بهداشت (و شاید زیبایی) در ایران، توسط پزشکان خارجی و دانشمندان ایرانی تحصیل کرده اروپا مطرح گردید. اغلب، هنگام نگرش به این دوره، عملکرد پزشکان قدیمی ایران را سنتی و عملکرد پزشکان جدید را مدرن می‌نامیم. در بسیاری از موارد، این یک نگرش غلط است و نباید فراموش کرد که در اروپای آن زمان، پزشکی مدرن و سنتی به صورت همزمان وجود داشت و در کنار پزشکان آموزش دیده در دانشگاه‌ها و دانشکده‌های پزشکی، پزشکانی هم که در صنف خودشان زیر نظر پزشک دیگر آموزش دیده بودند، وجود داشتند.
چنین تصور غلطی در ذهن مورخینی هم که پزشکان سنتی ایران را عقب مانده و فاقد دانش می‌دانستند، وجود داشت. با این وجود، طبق پژوهش‌های جدیدتر، همین مورخین مشاهده کردند که برخی از روش‌های درمانی به کار گرفته شده توسط ایرانی‌ها، همان روش‌هایی بودند که توسط همکاران اروپایی و امریکایی‌ آن‌ها به کار گرفته می‌شد. در قرن نوزدهم، چیزهای جدیدی اعم از روش‌ها یا داروها در ایران معرفی شد، که به جای روش‌های قدیمی به کار رفت و می‌توان این مسئله را تغییر پزشکی سنتی به مدرن نامید.
وقتی به پزشکی ایران در قرن 19 نگریسته شود، تقسیم‌بندی دیگری هم تحت عنوان غربی در مقابل شرقی یا ایرانی وجود دارد. نظر یه اینکه اکثر روش‌ها و داروهای جدید توسط پزشکان غربی در ایران معرفی می‌شد، غربی نامیدن آن درست بود. هنگامی که بعد از دوران قاجار، تماس‌ها بین غرب و ایران بیشتر شد، ابداعات پزشکی در ایران به سرعت افزایش یافت. اما اغلب، موفقیت در سرعت گسترش و پذیرش این روش‌ها، با افزایش جالب توجه تعداد پزشکان ایرانی آموزش دیده در دانشکده‏های طب اروپا یا به وسیله‏ی معلمین اروپایی موجود در ایران همراه بود. مهمترین عامل تغییرات در آموزش پزشکان، داروسازان و شیمی‏دان‏های ایرانی، تأسیس مدرسه‌ی دارالفنون تهران در سال 1850 م. بود. گرچه ممکن است که معلمین غربی این دانشکده همچون دکتر پولاک اتریشی، دکتر شلیمر هلندی و دکتر آلبو آلمانی، به عنوان بنیان‌گذاران طب مدرن در ایران درنظر گرفته شوند، ولی اگر رضایت و توانایی پزشکان ایرانی در به کارگیری این روش‌ها و عقاید وجود نداشت، این کار نتیجه‌ای در بر نداشت. برای فهیمدن بهتر توسعه پزشکی در غب و درک اینکه چگونه این عقاید، خیلی زود به ایران راه پیدا کردند، نگاه مختصری به اکتشافات غربی از قرن 19 به بعد ضروری است.

اختراعات و کشفیات پزشکی در قرن نوزدهم.

1800. ویلیام کروشانک (2) اسکاتلندی، راه ضد‌عفونی آب به وسیله کلر را کشف کرد.
1803. چارلز دروزنه، (3) شیمی‌دان فرانسوی مورفین، یک ماده مهم برای بیهوشی را کشف کرد.
1808. دکتر بیلی جی. کلارک (4) اهل نیویورک، اولین انجمن مدرن منع مصرف را تأسیس کرد.
1816. رنه لنک، (5) پزشک فرانسوی، اختراع خودش، گوشی پزشکی را مورد استفاده قرار داد.
1818. اولین انتقال خون انسان در بیمارستان گای در لندن توسط دکتر توماس بلوندل (6) با استفاده از خون چند اهداکننده برای یک مریض انجام شد. البته به دلیل عدم کشف گروه‌های خونی، این اولین تجربه موفقیت‌آمیز نبود.
1818. ژان دوماس، (7) پزشک فرانسوی مصرف ید را در گواتر کشف کرد.
1818. جراح سوئیسی، فرانکیوس میر، (8) صدای قلب جنین را در رحم مادر شنید؛ آغاز یک تجربه‌ی جدید در علم مامایی.
1826. چارلز فولن، (9) پرفسور آلمانی معاینه فیزیکی را برای دانشجویان دانشکده پزشکی هاروارد معرفی کرد.
1830. فیزیولوژیست آلمانی، یوهانس مولر، (10) پروتئین را کشف کرد.
1831. اوگن سوبریان (11) فرانسوی، ساموئل گوتری امریکایی و جاستس فون لیبنگ (12) آلمانی، کلرفوم را کشف کردند.
1832. پیر روبیک، (13) شیمی‌دان فرانسوی کدئین را کشف کرد.
1834. مرگ کشیش انگلیسی، توماس رابرت مالتوس، (14) متولد 1766، حامی کنترل جمعیت.
1840. فردریک هنلی، (15) پاتولوژیست آلمانی تئوری خودش را مبنی بر اینکه ارگانیسم‌های پارازیتی عامل بیماری‌های عفونی هستند، ارائه کرد.
1840. تأسیس کالج دندان پزشکی بالتیمور که اولین مؤسسه تخصصی در امر دندان‌پزشکی بود.
1842. برای اولین بار اتر در بیهوشی استفاده شد. دکتر کرافورد ویلیام لانگ، (16) اتر را تصادفی کشف و آن را طی عمل جراحی ناشی از ضربه استفاده کرد.
1844. بیلفلد (17) و کلیو، (18) اولین بخش با مراقبت‌های پرستاری را در آلمان بنیان گذاشتند.
1844. در امریکا دکتر جان ریگز، (19) گاز خنده را برای بیهوشی حین کشیدن دندان به کار برد.
1844. راهبه‌های پروتستان، در هلند، خانه‌ی پرستاری راهبه‌ها را برای بیماران فقیر تأسیس کردند و در همان سال اتحادیه پرستاران هلندی، تأسیس شد.
1846. اولین جراحی زیر بیهوشی کامل در بیمارستان دانشگاه لندن انجام شد.
1847. نوزاد، ویلهلمینا کارستایرز، (20) متولد شد و کلرفرم برای مادرش به کار برده شد.
دکتر اسکاتلندی، جیمز یوند، (21) از این طریق میزان مرگ و میر نوزادان را کاهش داد.
1847. سرطان خون توسط پزشک آلمانی، رودولف ویرشو (22) تشخیص و تشریح گردید.
1850. پزشک انگلیسی، آلفرد هایگینسون، (23) سرنگ را برای گرفتن نمونه خون اختراع کرد.
1852. اولین دستشویی عمومی دارای سیفون در لندن تأسیس شد.
1854. دندان‏پزشک امریکایی، مالون لومیس، (24) یک دندان مصنوعی از جنس لعاب چینی ساخت. لعاب چینی جهت ساخت مینای دندان، انتخاب شد.
1863. صلیب سرخ جهانی در جنوآ تأسیس شد؛ در سال 1864، دوازده کشور معاهده جنوآ و اعلامیه بی‌طرفی بیمارستان و کادر پزشکی صحرایی در جنگ‌ها را امضا کردند.
1865. شیمی‌دان انگلیسی، فردریک کریس کالورت، (25) گندزدائی و چگونگی عفونت‌زدایی فنل را کشف کرد. این یافته، به خاطر توانایی از بین بردن میکروب‌های بیماری‌زا، کشف مهمی در مراقبت‌های سلامتی و بهداشت عمومی بود.
1865. پزشک آلمانی ویلهلم ونت، (26) در مورد طبیعت مسری سل مقالاتی را منتشر کرد و اصرار بر جداسازی بیماران مسلول داشت.
1866. پزشک انگلیسی، توماس آلبوت، (27) دماسنج بالینی را اختراع کرد.
1873. پزشک انگلیسی، ویلیام بود، (28) مسری بودن تیفوئید را ثابت کرد.
1875. مخترع امریکایی جرج اف. گرین، (29) اولین دریلی را که با باطری کار می‌کرد، برای برداشتن پوسیدگی دندان اختراع کرد.
1879. پزشک زن، آلتا ژاکوب (30)، اولین کلینیک کنترل جمعیت را در آمستردام تأسیس کرد.
1879. دانشمند سوئیسی، هرمان فول، (31) تئوری جنین‌شناس آلمانی، که حاملگی در اثر ورود یک اسپرم به تخمک است را ثابت کرد.
1880. باکتری‏شناسان آلمانی، کارل ابرت (32) و رابرت کوخ، (33) باکتری مولد تیفوئید را کشف کردند.
1882. ژوزف برایر (34) اطریشی، یک روش روان کاوی را برای درمان هیستری ارائه داد. او بیماران را به به کارگیری یک ضربه‌ی هیجانی توصیه می‌کرد.
1885. زیست‌شناس فرانسوی، لویی پاستور، (35) ژوزف مایستر (36) از آلاسکا را به وسیله‌ی تزریق واکسن درمان کرد.
1894. باکتری‌شناس فرانسوی، الکساندر یرسین (37) و باکتری‌شناس ژاپنی، شیبا سابورا کیتاساتو،(38) باکتری مولد طاعون را کشف کردند.
1895. اولین کاربرد رادیوم در درمان سرطان؛ امیل گروپ (39) اهل شیکاگو، یک بیمار را در معرض اشعه رادیوم قرار داد و به طور موفقیت‌آمیزی، رشد سلول‌های سرطانی را متوقف کرد.
1895. مگر لویی پاستور پدر علم میکروب‌شناسی.
1896. دانشمند آلمانی ویلهلم رونتگن، اشعه ایکس را کشف کرد، اولین ماشین رادیوگرافی را ساخت و اولین تصویر رادیوگرافی را از زخم گلوله گرفت.
1896. لویز رن (40) که در فرانکفورت کار می‌کرد، مشهورترین جراح قلب با 40 درصد موفقیت در اعمال جراحی گردید.
1898. گیاه‌شناس هلندی، مارتیس بیجرینگ، (41) اولین کسی بود که ویروس را کشف کرد.
1898. ماری اسکودوفوسکای (42) لهستانی، که به ماری کوری شهرت دارد، آثار رادیواکتیو رادیوم و پولوتونیوم را کشف کرد. در سال 1903 او و شوهرش پیرکوری، (43) جایزه نوبل فیزیک را گرفتند. در 1911 ماری کوری به طرز بی‌سابقه‌ای دومین جایزه نوبل را در شیمی گرفت. تحقیقات ماری و پیر کوری یک راه جدید برای ورود به عصر جدید تحقیقات پزشکی و درمان بود.
1899. شیمی‌دان آلمانی، امیل فیشر، (44) تئوری خودش را در مورد اهمیت آنزیم‌ها در مراحل بیولوژیکی منتشر کرد.
1899. جانسون و جانسون (45) که در 1886 لباس‌های بیمارستانی را اختراع کرد، یک ماده چسبنده با زینک اکساید تولید کرد که می‌شد به وسیله آن، لباس‌ها را استریل نگه داشت و آن را برای درمان زخم به کار برد.
1899. شرکت آلمانی بایر شروع به تولید یک دارو بر پایه آسپیرین بر علیه درد، سرماخوردگی و تب کرد. این دارو به زودی در سراسر جهان مورد استفاده قرار گرفت.

تاریخ طب ایران تا دوره‌ی قاجار

طی قرن‌ها، تعداد دانشمندان هر عصر معدود بود و در ایران، دانشمند که حکیم نام داشت. سعی می‌کرد در کلیه علوم و هنرهای معمول که یکی از آن‌ها پزشکی بود، مهارت کسب کند.
بعد از فتح ایران توسط اعراب، طب ایرانی در آن چیزی که امروزه به نام طب اسلامی می‌شناسیم، متبلور شد. در مراکز مهم طب اسلامی، جندی شاپور - که به وسیله‌ی شاپور دوم بنا شد - و اسکندریه، علاوه بر پزشکان عرب، ایرانیان، هندیان، رومی‎‌ها و پزشکان یونانی به صورت نظری و عملی طب بالینی تدریس کرده، آموزش می‌دیدند. مبنای این طب اسلامی بر سنت‌های طبی اعراب، ایران، هند، مصر، یونان و سنت‌های طبی دیگر کشورها و همچنین بر اساس نظریه‌های هیپو کراتیس، جالینوس و دیسقوریدوس، (46) قرار داشت. در قرون 7 و 8 میلادی برخی پزشکان جندی‌شاپور همچون جورجیس و ماسویه، به شهرت فراوانی رسیدند.
بعداً یوحنا (47) پسر ماسویه و پزشک مخصوص هارون‌الرشید، کتابی را در پزشکی نوشت و در حدود سال 850 م.، علی بن ربن طبری کتاب معروفش، فردوس الحکمه را تألیف کرد.
با وجود چنین پزشکانی بود که به دوران اوج شکوفایی طب اسلامی وارد گشتیم که مشخصه‌ی آن فعالیت باور نکردنی در زمینه‌ی ترجمه و تألیف پزشکی، داروسازی، گیاه‌شناسی و جانورشناسی بود. همه‌ی این کتاب‌ها به زبان عربی ترجمه و یا تألیف می‌شدند، چون در تمام دوران میانه و حتی تا همین اواخر، عربی زبان علمی بود.
اوج شکوفایی تاریخ طب در قرون 10، 11 و 12 میلادی اتفاق افتاد، زمانی که افراد فرهیخته‌ای ایران را مرکز توسعه طب قرار دادند. مشهورترین آن‌ها محمد زکریای رازی و ابوعلی حسین بن عبدالله سینا - که غریبان او را اویسنا می‌خوانند - است. دستاوردهای آنان در توسعه طب اثر نهایی داشت؛ برای مثال رازی که رئیس بیمارستان شهر ری و بغداد بود، تألیفاتی همچون طب منصوری، الحاوی و طب روحانی را نوشت که در برگیرنده‌ی سؤالات وسیعی در زمینه‌ی پزشکی مثل علم تشریح و روش درمان بیماران عصبی بود. همچنین قانون نوشته‌ی ابن‌سینا، تأثیرگذارترین کار پزشکی تا قبل از دوران مدرن بود.
در سال 1110 م.، اسماعیل جرجانی، پزشک دربار خوارزمشاهیان، کتاب ذخیره خوارزمشاهی را در ده جلد تألیف کرد والحاوی رازی، قانون ابن‌سینا و شمار زیادی از علوم داروسازی را در آن آورد. در دوران پس از آن، گرچه دانشمندان به صورت انفرادی کشفیاتی در علم طب داشتند ولی روند علم پزشکی پیشرفت چندانی نکرد.
در دوران صفویه، دوره‌ی تجدید علم پزشکی، به خصوص در دوره‌ی داروسازی بود. در سال 1555م.، یکی از پزشکان مشهور به نام مظفر شفایی، کتاب قرابادین شفایی را که یک تحقیق با ارزش در مورد داروسازی بوده و هنوز هم قابل استفاده است، نوشت. همچنین محمد حسین نوربخش، حکیم مؤمن هم کارهای مهمی انجام داد؛ نوربخش کسی بود که برای اولین بار تب یونجه و سیاه سرفه را تشخیص داد.
در آن زمان پزشکان نزد دیگر پزشکان آموزش می‌دیدند و بنابراین هیچ جای تعجبی نیست که همانند دیگر حرفه‌ها و هنرها، برخی از پسران وارد حرفه پدرری شوند. یک مثال خوب در این خصوص خانواده‌ی میرزاابوالفضل حکیم‏باشی، یکی از پزشکان دربار ناصرالدین شاه است. پدربزرگش که او هم نامش میرزاابوالفضل بود، یکی از پزشکان مشهور بود و سه پسر پزشک و فیلسوف داشت، میرزاعبدالباقی طبیب، میرزاعبدالواهاب طبیب (پدر حکیم‏باشی مزبور) و حاج میرزاهادی طبیب. عبدالباقی طبیب دو پسر به نام‌های میرزااحمد و میرزاجواد داشت.
اسنادی از این دست هم در خانواده‌ی استامبولیچی وجود دارد که شمس‌الدین محمد حکیم شمس اصفهانی پسر سید رضا نائینی، جای خودش را به پسرش، میرزا محمد صدیق طبیب اصفهانی داد که او پدر میرزا محمد علی مشهور به محمد علی طبیب اصفهانی که او هم پدر میرزا محمد جعفر طبیب اصفهانی بود که پس از او پسرش حاج میرزا اسدالله مشهور به حاج سید میرزا یا حاج سید کوچک - فخرالحاج و کهف الحاج - یک تاجر موفق تنباکو در بازار و بانی مسجد عزیزالله در تهران شد.
در دوره‌ی افشار و زند به دلیل وقوع جنگ‌های مخرب و پریشانی ناشی از جنگ‌های داخلی، مردم در رنج و عذاب بوده، و هیچ‏گونه انگیزه‌ای برای پیشرفت و ابداع در زمینه‌ی پزشکی نمی‌توانست وجود داشته باشد. در دوره‌ی فتحعلیشاه همه‌ی این موارد به شکل چشمگیری عوض شد و جانشینان او به طور فزاینده‌ای، یک دوره‌ی ثبات در عرصه‌ی سیاست ایجاد کرده، فعالیت‌های قابل توجهی در عرصه‌ی فرهنگ، مذهب و میادین علمی ایجاد شد. دوران تجدید حیات علمی به این دلیل مهیا شد که قاجارها ایران را به سمت یک صلح نسبی و امکان ترمیم ده‌ها سال خرابی سوق دادند.
قبل از شرح مقدمه و عملکرد طب مدرن در ایران، باید نگاه دقیق‌تری به عملکرد طب سنتی در دوران قاجار داشته باشیم. طب در دوران قاجار تحت حاکمیت نوعی سیستم طبی قدیم بر پایه و مزاج‌های چهارگانه بود. بر طبق این روش، سلامتی فرد به توازن بین چهار نوع مزاج خون، صفرا، بلغم و سودا بستگی داشت.
پزشک مجبور بود برای درک سلامتی یک شخص در موارد طبع و مزاج او بداند؛ چیزی که امروزه ممکن است متابولیسم نامیده شود. بر این اساس بود که پزشک می‌فهمید چه چیز برای بدن بیمار مفید و یا مضر است. شناخت مزاج یک نفر چندان مشکل نبود. مردم گرم مزاج نسبت به دو یا سه نوع غذا مثل شیرینی، گردو و عسل (که غذای گرم نام داشتند) حساسیت به شکل تب و نقاط قرمز بر روی بدن داشتند. برای درمان این علائم مجبور بودند غذاهای سرد مثل هندوانه، ماست و خیار بخورند.
مردمی که طبع سرد داشتند باید خلاف این را عمل می‌کردند. وانگهی یک مزاج خشک و مرطوب هم وجود داشت. در مورد مردمی که صورت قرمز و دانه‌های قرمز بر روی بدن پیدا می‌کردند، گفته می‌شد که خون غلبه کرده است و این، علامت طبع گرم و مرطوب آن‌ها بود. در آن‌هایی که صفرا غلبه می‌کرد، صورت و چشمان زرد رنگ داشتند و گفته می‌شد که مزاج گرم و خشک دارند. در آن‌هایی که بلغم غلبه داشت، یک صورت بی‌درنگ و بدون انرژی داشتند و گفته می‌شد که مزاج سرد و مرطوب دارند. در کسانی که صفرا غلبه می‌کرد، صورت سیاه‌رنگ و پوست خشک داشتند و گفته می‌شد که مزاج سرد و خشک دارند. درمان، در گروه غذاهایی بود که باید می‌خوردند و یا از آن‌ها پرهیز می‌کردند.
چون تصور بر این بود که برخی از بیماری‌های روحی و جسمی با افزایش خون ارتباط دارد، لذا حجامت بسیار معمول بود. ارزان‌ترین راه برای خون‌گیری استفاده از زالو بود و بیمار نیاز به مطب و پزشک نداشت و تنها می‌بایست یک زالوفروش پیدا کند. زالوفورش تعدادی از زالوها را در مواضعی از بدن می‌گذاشت تا خون را بمکند. زالوها پس از مکیدن و متورم شدن بر روی زمین می‌افتادند. زالوفروشان اغلب دوره‏گرد بوده، زالوها را داخل یک تکه پارچه یا سبد که از مچ آویزان می‌کردند، گذاشته، با صدای بلند کار خودشان را در خیابان و بازار تبلیغ می‌کردند و با دریافت چند ریال زالوها را در اختیار مشتریان قرار می‌دادند. تعدادی از مردم و بچه‌ها، به صورت منظم سالی 5 یا 6 بار، حتی وقتی که مریض هم نبودند، این درمان را انجام می‌دادند. پسران و دختران نوجوان معتقد بودند که زالو درمانی به حفظ سلامتی آن‌ها کمک می‌کند.
حجامت توسط دلاکان حمام هم انجام می‌شد. آن‌ها بین دو کتف را بادکش کرده، سپس محل متورم را می‌بریدند و حدود 6 تا 8 مثقال خون خارج می‌کردند. گاهی جاهای دیگری را هم بادکش می‌کردند. راه دیگر خون‌گیری این بود که یک سیاهرنگ باریک دست را بریده و حدود نیم، یا یک استکان خون می‌گرفتند. این کار به وسیله‌ی بستن یک نوار دور بازو و بریدگی ریخته، آن را فشار می‌دادند تا خون‌ریزی متوقف شود.
اعتقاد بر این بود که راه درمان سل، سرفه، ترمبوز و دیابت، از طریق خون‌گیری است. بنابر یک اعتقاد قدیمی که به افلاطون (48) نسبت داده می‌شد، یک وعده غذا در روز، یک حمام در هفته، یک بار نزدیکی در ماه و یک بار خون‌گیری در سال، مفید است. بنابراین خون‌گیری برای تجدید خون‌سازی، مهم‌ترین کار برای حفظ و به دست آوردن سلامت محسوب می‌گشت. برخی از مردم اعتقاد داشتند که این کار در مواقعی از ماه که محل تلاقی صور فلکی و سیارات است، موفقیت‌آمیزتر می‌باشد.
نوع دیگر درمان عمومی در طب سنتی، تجویز داروهای گیاهی بود. برای مثال می‌شد داروهای زیر را یافت:
کاسنی برای درمان سیانوز، یبوست و ادم داخل شکم، سنبل‌الطیب برای درمان ورم معده، انسداد کبدی و لوزالمعده ، تب و سیانوز، رازیانه برای درمان بینایی چشم، ضد عرق و مدر، رازک برای بیماری‌های کبدی، زیره برای درمان ورم سرد، سبر زرد برای درمان خون دماغ، شیرین بیان به عنوان ضدسرفه در بیماری سل و آنفلوانزا، بابونه برای درمان جذام، تقریزی برای درمان ورم گرم.
در نیمه‌ی اول دوران قاجار، داروخانه و داروهای مدرن وجود نداشت. پزشکان باید داروهای گیاهی که اغلب شامل گل گاوزبان، گل بنفشه، گل ختمی، شیرخشت، گل بابونه و پرسیاوش بود را نسخه می‌کردند. داروهای گیاهی توسط عطاران از مزارع جمع‌آوری و به شهر آورده می‌شد و عطار یا داروفروش این داروها را در گذرگاه‌ها و چهارراه‌های بازار می‌فروخت. برای وزن کردن، سنگ‌های مخصوصی به نام مثقال استفاده می‌شد (حدود 4/5 گرم) این داروها، هم بر اساس نسخه‌ی پزشک و هم بر اساس تجویز عطار، فروخته می‌شد.
وقتی که مردم درد دندان داشتند، نزد سلمانی می‌رفتند تا دندانشان را بکشد. سلمانی‌ها اغلب در دکه‌های کوچکی در حاشیه خیابان‌ها یا گذرگاه‌های کوچک، جایی که مردم مجبور به نشستن روی زمین بودند، کار می‌کردند. شاگرد سلمانی روی زانوی بیمار در مقابل او می‌نشست تا از حرکت او هنگام کشیدن دندان جلوگیری کند. بعدها شمار اندکی از دندان‌پزشکان به تهران آمدند ولی جنبه‌ی عمومی نداشت و مردم به فکر دندان‌ها و لثه‌هایشان نبوده، از وجود آن‌ها بهره‌ای نمی‌گرفتند ولی بعدها با افزایش تعداد افرادی که به آن‌ها مراجعه می‌کردند، این مسئله عمومیت بیشتری یافت. سلمانی‌ها، در کنار دندان‌پزشکی برخی از کارهای پزشکی را هم انجام می‌دادند مثل مایه‌کوبی ‌آبله، درمان مار و عقرب گزیدگی یا اینکه روغن عقرب و سنگ زهرکش به کار می‌بردند. آن‌ها ختنه هم انجام می‌دادند.
بهترین پزشکان سنتی، حکیم باشی‌ها بودند که دانش آن‌ها بر اساس آموزش نزد حکیم دیگر، تجارب شخصی و مطالعه‌ قانون ابن‌سینا و دیگر منابع بود. داروها اغلب در کتاب مخزن الادویه اثر میرحسین بن محمد تقی علوی عقیلی شیرازی طبیب خراسانی، نوشته شده بود.
پزشکان اغلب دستمزد معین نمی‌گرفتند. اگر بیماری فوت می‌کرد، پزشک با شرمساری منزل را ترک می‌کرد و اگر بهبودی حاصل می‌شد، پزشک پاداش دریافت می‌کرد. این پاداش بر اساس کاری که انجام داده بود و تعداد دفعات ویزیت معین می‌شد و اغلب یک تکه لباس و در صورت توانگری بیمار، یک شال کشمیری بود. مردم متمول اغلب یک پزشک خانوادگی داشتند که کل اعضای خانواده و حتی خدمتکاران را ویزیت می‌کرد. گاه گاه پیشکش‌هایی به حکیم‌باشی داده می‌شد. همچنین پزشکان مردم فقیر را در خانه ویزیت کرده، برای این کار حق ویزیت ثابتی نمی‌گرفتند. مردم اغلب 5 یا 10 شاهی لابلای نسخه قبلی گذاشته، به پزشک می‌دادند. پزشکان به پول علاقه‌ای نشان نداده، به ندرت از فقرا پول می‌گرفتند و بر عکس گاهی حتی پول یا داوری مجانی به فقرا می‌دادند. این یک عمل پسندیده و مذهبی بود و باعث حلال شدن پول اخذ شده از ثروتمندان می‌گشت و این سرویس‏دهی به فقرا یک نوع زکات محسوب می‌گردید.
برخی از پزشکان به ابزار کارشان شهرت داشتند؛ مثل حکیم خاک‌انداز در ارومیه که داروهای سنتی را به وسیله خاک‌انداز از کیسه خارج می‌کرد. میرزا ابوالفضل حکیم باشی پسر میرزاعبدالوهاب طبیب در کرمان متولد شده و یکی از پزشکان دربار ناصرالدین شاه بود. او اغلب کار خون‌گیری انجام می‌داد و به میرزا ابوالفصد مشهور بود.
علاوه بر متخصصانی همچون جراحان و چشم‌پزشکان، بقیه پزشکان، طبیب عمومی بودند. عامه مردم معتقد بودند که یک نفر پزشک باید در مورد همه‌ی بیماری‌ها بداند و به علاوه اعتماد بیشتری به پزشکان مسن‌تر نسبت به جوان‌ترها وجود داشت. حتی گاهی پزشک از روز ظاهر فیزیکی مورد انتخاب قرار می‌گرفت. یکی از دلایل اقبال مردم نسبت به نورالحکما در گذر یحیی‌خان در تهران، چاقی او و اعتمادی بود که مردم به این دلیل به او داشتند.
نورالحکما یک مرد زاهد بود و مستقیم در چشم بیماران نگاه نمی‌کرد و به همین دلیل او را با عنوان کورالحکما هم می‌شناختند. او برای گرفتن نبض زن‌ها مچ آن‌ها را از روی چادر معاینه می‌کرد و هرگاه که مجبور به دیدن داخل چشم یا دهان بیمار بود از او می‌خواست تا صورت خود را پوشیده، تنها دهان و یا چشم خود را بیرون بگذارد. او بیماران را بر اساس مزاج خودش درمان می‌کرد؛ چون معتقد بود که بیمار همان شرایط مشابه خودش را در همان حال دارد. اگر خودش گرمی‌اش بود به بیمارانش شیر خشت، قدومه، اسفرزه و آب گشنیز یا آب عدس می‌داد. میرزارحیم کرچک الحکما (کرچک الاطباء) لقبش به خاطر تجویز فوری کرچک برای مزاج سرد بود. مطب او در گذر زعفران باجی بود. تجویزات او اغلب شامل روغن کرچک، پماد با روغن کرچک، مسهل سنا، سوپ کبوتر یا گنجشک، عسل، نخود فرهنگی، آب زعفران و زیره بود.
برخی پزشکان، علاوه بر استفاده از داروهای سنتی، خرافات را هم به کار می‌گرفتند که گاهی بی‌اثر بود. برخی از آن‌ها در تفأل و برخی در استخاره تبحر داشتند. برخی بعد از نوشتن نسخه استخاره می‌کردند تا ببینند که نسخه خوب است یا نه. برخی همچنین به تطیر (تفأل با پرواز دادن پرنده) اعتقاد داشتند.

برخی از پزشکان سنتی معروف دوره‌ی قاجار

سید شمس‌الدین محمود حسینی مرعشی، پسر میرسیدعلی شرف‌الدین حسینی مرعشی و پدر آیة‌الله مرعشی نجفی. او پزشکی را نزد پدرش و علوم دینی را نزد آقا سید محمد کاظم طباطبایی یزدی و آخوند ملا محمد کاظم خراسانی آموخت. او در کارهای طبی‌اش علوم دینی را هم به کار می‌برد.
حاج ملا آخوندحکیم نسخ خودش را با استخاره می‌داد؛ چون معتقد بود که درمان نزد خداوند است. او طب جدید را قبول نداشت و متأسف بود که طبع تنبل بشر ترجیح می‌دهد که یک قرص را که حاصل جوشیدن انواع داروهاست، مصرف کند. او فکر می‌کرد که اروپاییان از این طبع تنبل بشر استفاده کرده‌اند و ممکن است در آینده همه‌ی داروهای گیاهی شناخته شده در بسته‌ها و اشکال دارویی غیرقابل تشخیص باشند و این به حدی باشد که حتی پزشکان هم اجزای ترکیبی این داروها را نشناخته، وابستگی خودشان را به آن‌ها از دست بدهند. گاهی به عطار دستور می‌داد که داروی مجانی به بیمار بدهد و اینگونه نسخ در حکم حواله‌ای بود که وجه آن توسط حکیم به عطار پرداخته می‌شد. هفته‎‌ای چند بار سوار بر خر شده، به عنوان پزشک سیار این طرف و آن طرف می‌رفت.
میرزا بابا افشار شیرازی که مخالف طب جدید بود، کتابی در نقد داروهای مدرن نوشت.
معرفی پزشکی مدرن در ایران در دوره‌ی فتحعلیشاه از طریق دانشجویان ایرانی که برای تحصیل به اروپا رفته و برای کار و تدریس به ایران مراجعه کرده بودند و همچنین از طریق پزشکان اروپایی که برای کار به ایران آمده بودند، اتفاق افتاد.
اولین محصلین ایرانی طب در اروپا که می‌شناسیم، دو نفر جوان بودند که در 1811م. به خواهش عباس میرزا، توسط سر هارفورد جونز (49) که از مأموریت خودش در ایران به کشورش مراجعه می‌کرد، به لندن رفتند. هر دو نفر در دستگاه عباس‌میرزا بودند. نفر بزرگ‌تر محمد کاظم، فرزند نقاش‏باشی عباس‌میرزا و دیگری میرزا حاج بابا افشار پسر یکی از مأمورین رده بالای دربار عباس میرزا بود. آن‌ها برای تحصیل نقاشی و طب به انگلیس فرستاده شدند و هر سه ماه یک بار، از ایران برای آنان کمک هزینه تحصیلی فرستاده می‌شد. محمد کاظم در 25 مارس 1813 درست 18 ماه پس از ورودش به انگلیس، در اثر ابتلا به بیماری سل مرد. میرزا حاج بابا 8 سال در لندن ماند. در 1815م. یک گروه 5 نفره دیگر از دانشجویان ایرانی برای تحصیل به لندن فرستاده شدند.
در نوامبر 1819، میرزا باباافشار به همراه دیگر دانشجویان به ایران آمد و هنوز مدرک تحصیلی نداشت. هر کدام از آن‌ها شغلی در دستگاه عباس میرزا به دست آوردند. حاج بابا، حکیم باشی عباس میرزا شد و از آن پس به نام میرزا بابا حکیم‌باشی شناخته شد. بعد از مرگ عباس‌میرزا، او حکیم محمد میرزا در تهران شد. او در سال 1252 یا 1258 ق. در تهران در گذشت، هیچ کدام از دو پسر او، پا جای پای پدر نگذاشتند. میرزا محمد مستوفی که بعدها با دختر میرزا آقاخان نوری ازدواج کرد، عنوان مستوفی نظام و اقبال الملک را گرفت و پسر دیگرش میرزاعلی، لشکرنویس شد.
دکتر چارلز کورمیک، (50) با هیئت سوم سرجان ملکم وارد ایران شد. او پزشک دربار عباس میرزا نایب‌السلطنه شده، در سال 1810 م. در تبریز ساکن شد. شاهزاده عباس‌میرزا، حامی وفاداری برای معرفی طب مدرن در ایران بود. و یکی از تلاش‌های او مبارزه با بیماری آبله بود. آبلهه یک بیماری خطرناک در دنیا بود. و در 1723م.، 20 هزار نفر را در پاریس کشت. 17 سال بعد 16 درصد مردم برلین و 28 سال بعد 16 هزار نفر در ناپل به خاطر ابتلا به آن مردند.
بعدها در قرن 19 واکسیناسیون با آبله گاوی بنا نهاده شد که پیشتر در میان جوامع ایلیاتی ایران معمول بوده است. در قبیله سنگسری یک نوع واکسیناسیون علیه آبله وجود داشت که تا مدت‌های مدید مورد استفاده قرار داشت. پیرزنان قبیله، ترشحات آبله را در یک پارچه تمیز جمع‌آوری و نگهداری می‌کردند. هنگام لزوم، ترشحات خشک شده را بین دو عدد سنگ آسیا کرده، داخل مقداری آب جوش درون یک نعلبکی حل می‏کردند و این مایع را توسط سوزن داخل پوست تلقیح می‌کردند. از این طریق سعی می‌کردند که بچه‌ها را علیه آبله محافظت کنند. در بلوچستان بچه‌هایی که به صورت اتفاقی زخمی شده بودند را با زخم ناشی از آبله گاوها مواجه می‌کردند. این کار پوتو گاو نامیده می‌شد و دکتر شلیمر هلندی در کتاب خودش می‌نویسد که این روش واکسیناسیون سال‌ها در بین بلوچ‌ها شناخته شده بود. در کنار آبله گاوی، از آبله شتری هم برای جلوگیری از بیماری استفاده می‌شد.
قبل از واکسیناسیون با آبله گاوی، آبله کوبی با ترشحات آبله انسانی، توسط سلمانی‌ها و دلاکان انجام می‌شد که پیشتر به عنوان یک روش مورد استفاده طبی، در مورد آن بحث شد. در این روش، واکسیناتور یا همان دلاک، یک جعبه فلزی کوچک به همراه خود داشت که از آن برای جمع‌آوری ترشحات آبله برای واکسیناسیون دیگر اطفال، استفاده می‌کرد. او بعد از ساختن محلول توسط آب سرد سماور، واکسن را به وسیله‌ی ضربه یک قلم، تلقیح می‌کرد.
دکتر کورمیک، که میرزا بابا افشار پس از بازگشت از لندن دستیارش شده بود، با معرفی تزریق واکسن آبله گاوی علیه بیماری آبله، جایگاه قابل احترامی برای خود در تاریخ طب ایران به دست آورد. عباس میرزا برای غلبه بر تصورات نادرست مردم، دکتر کورمیک را مجبور کرد تا ابتدا بچه‌های او را واکسن بزند. نایب‌السلطنه بعد از موفقیت برنامه‌ی واکسیناسیون شاهزاده‌ها دستور داد تا بچه‌های روستایی واکسینه شوند. بدین طریق درست 16 سال بعد از کشف ادوارد جنر، واکسیناسیون در ایران معمول شد. با دستور عباس میرزا 25 هزار نفر در تبریز، 15541 نفر در حومه شهر، 8214 نفر در خوی ، 6025 نفر در ارومیه و حومه و 5037 نفر در مراغه و در کل جمعیتی بالغ بر 80 هزار نفر در آذربایجان علیه بیماری واکسینه شدند و هیچ کدام به بیماری مبتلا نشدند درحالی که به وسیله واکسیناسیون با واکسن انسانی، از هر 20 نفر یک نفر می‌مرد.
عباس میرزا و دکتر کورمیک، دوستان صمیمی شدند و کورمیک پی برد که عباس میرزا دچار سل استخوانی شده است؛ در همان زمان او را که مبتلا به بیماری کبدی هم بود، درمان کرد. حدود 6 ماه شاهزاده دچار درد جانکاهی بود و برای زنده ماندن تلاش می‌کرد. عباس میرزا در سال 1833م. درمشهد، به شکل وخیمی دچار بیماری شد و دکتر کورمیک را احضار کرد. او در راه مشهد به عفونت و تب مبتلا گشته، فوت نمود؛ درست سه هفته قبل از او شاهزاده ولیعهد هم در گذشته بود.
نه تنها ولیعهد بلکه بقیه شاهزادگان هم علاقه‏مند به مدرنیزه کردن مراقبت‌های بهداشتی در ایران بودند. شاهزاده محمد علی میرزا دولتشاه، بزرگ‌ترین پسر فتحعلیشاه و حاکم کرمانشاه، یک مترجم ارمنی به نام مرادیان را به دستگاه خود آورد که اصالتاً اهل استانبول بود ولی در بغداد کار می‌کرد. او داماد یک پزشک بود و با روش واکسیناسیون جنر آشنا بود و در بغداد روش خودش را با موفقیت معرفی کرده بود. در 1809 م. پسران خودش و پسران و فرزندان مفتی بزرگ را در ملأ عام واکسینه کرد و درکرمانشاه هم همان روش را برای اطمینان مردم از درست بودن کار، تعقیب نمود. او ابتدا 25 نفر از اعضای خانواده‌ی دولتشاه را واکسینه کرد و بعد مردم همدان، تهران، کاشان و اصفهان را واکسن زد. او برای این تلاش و کوشش در جهت مبارزه با آبله، نشان شیر و خورشید را از شاه گرفت.
دیگر پزشک خارجی فعالی در ایران، دکتر کلوکه (51) فرانسوی بود که در بهار 1846 میلادی، به عنوان پزشک دربار محمد شاه، به ایران آمد. دکتر کلوکه در دوران ناصرالدین شاه مأمور آموزش طب به گروهی از پزشکان و اعطای گواهینامه به آنان، پس از برگزاری امتحان بود. کلاس دکتر کلوکه گرچه در تهران بود ولی به عنوان قسمتی از دارالفنون محسوب نمی‌گشت.
بلافاصله درست بعد از کلوکه در سال 1851م، دکتر شلیمر هلندی که از دانشگاه لیدن فارغ‌التحصیل شده بود، از طریق بغداد وارد ایران شد. او به عنوان یک پزشک آزاد و مستقل غیر دولتی در ایران مقیم گشته، به زودی خیلی مهشور شد. زمانی که در رشت اقامت داشت، یک گوساله دو سر را تشریح و نتیجه را در روزنامه وقایع اتفاقیه منتشر کرد او خیلی زود فارسی را یاد گرفت و آداب و رسوم و طب سنتی ایران را آموخت و همچنین به عنوان معلم طب در مدرسه طب‌دارالفنون مشغول به کار شد.

پی‌نوشت‌ها:

1. Anthony van Leeuwenhoek.
2. Scot William Cruishank.
3. Charles Derosne.
4. Billy J. Clark.
5. Rene Laennec.
6. Thomas Blundell.
7. Jean Dumas.
8. Francois Mayor.
9. Charles Follen.
10. Johannes Muller.
11. Eugene Soubeirain.
12. von Liebig.
13. Pierre Robiquet.
14. Thomas Robert Malthus.
15. Friedrich Henle.
16. Long Crawford Williamson.
17. Bielefeld.
18. Kleve.
19. John Riggs.
20. Wilhelmina Carstairs.
21. James Young.
22. Rudolf Verchow.
23. Alfred Higginson.
24. Mahlon Loomis.
25. Frederick Crace Calvert.
26. Wilhelm Wundt.
27. Thomas Allbut.
28. William Budd.
29. George F. Green.
30. Alett Jacob.
31. Herman Fol.
32. Karl Eberth.
33. Robert Koch.
34. Josef Breuer.
35. Louis Pasteur.
36. Joseph Maister.
37. Alexandre Yersin.
38. Shibasaburo Kitasato.
39. Emile Grubb.
40. Louis Rehn.
41. Martinus Beijerinck.
42. Marie (Marie Curie) Sklodowska.
43. Pierre Curie.
44. Emil Fischer.
45. Johnson.
46. Dioscorides.
47. Youhanna.
48. Plato.
49. Harford Jones.
50. Charles Cromick.
51. Cloquet.

منبع مقاله :
سحر برجسته و همکاران؛ (1393)، سلامت، بهداشت و زیبایی در عصر قاجار، مسعود کثیری، تهران: امیر کبیر، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط