توتالیتاریسم / تمامت‌خواهی

توتالیتاریسم که رواج و محبوبیت شایانی کسب کرده است، از اصطلاحات ناظر بر طبقه‌بندی در علوم اجتماعی است برای توصیف ویژگی‌های اساسی رژیم‌های تک‌حزبی مدرن که یک شخص دیکتاتور یا اقلیت ثروتمند خودکامه‌ای بر آن حکم
پنجشنبه، 17 دی 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
توتالیتاریسم / تمامت‌خواهی
 توتالیتاریسم / تمامت‌خواهی

 

نویسنده: راجر گریفین
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم: حسن چاوشیان

 

Totalitarianism
توتالیتاریسم که رواج و محبوبیت شایانی کسب کرده است، از اصطلاحات ناظر بر طبقه‌بندی در علوم اجتماعی است برای توصیف ویژگی‌های اساسی رژیم‌های تک‌حزبی مدرن که یک شخص دیکتاتور یا اقلیت ثروتمند خودکامه‌ای بر آن حکم می‌رانند. جنبه‌ای که در این اصطلاح عیان می‌شود و اختلاف فاحش با دولت‌های رژیم‌های قدیمی دارد، این است که رژیم‌های توتالیتری از روی قصد و عمد در پی ایجاد وفاق و اجماع تصنعی در حمایت از نخبگان حاکم هستند و برای این کار سازمان‌های انضباط‌دهی توده‌ای ایجاد می‌کنند، همه‌ی ابزارهای تولید فرهنگی را (خصوصاً رسانه‌های جمعی را) قبضه می‌کنند، و شیوه‌های گوناگون کنترل اجتماعی را به کار می‌گیرند. این شیوه‌ها عبارت است از تبلیغات، مراسم و مناسک سیاسی برای تثبیت و تحمیل آیین و کیش پرستش رهبر و ملت (Kertzer, 1988) و فنون گوناگون زور، از محدودیت‌های قانونی برای از بین بردن آزادی‌های اساسی گرفته تا ترور و ارعاب برنامه‌ریزی شده.
هدف آشکار چنین دولتی هدایت همه‌ی انرژی‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و خلاق به سوی تحقق آرمان‌شهر مورد نظر عقیده‌ی جزمی رسمی است، هرچند که ابزارهای مورد استفاده برای رسیدن به این هدف ناگزیر در عمل نکبت شهر به بار می‌آورد. روسیه‌ی استالیتی، آلمان نازی و، به میزان کم‌تری، ایتالیای فاشیستی غالباً نمونه‌های اصلی توتالیتاریسم در این معنای مشخص و محدود قلمداد شده‌اند (برای مثال، Friedrich and Brzezinski, 1956; Arendt, 1958)، و چهره‌های جدید توتالیتاریسم و وحشی‌گری‌های بوروکراتیزه و فجایع انسانی‌ای که این رژیم‌ها به بار می‌آورند، در حکومت پول‌پوت در کامبوج، چائوشسکو در رومانی و صدام حسین در عراق دیده شده است.
به عنوان «سنخ آرمانی»، حتی این استفاده‌ی تخصصی از اصطلاح «توتالیتاریسم» نیز طبعاً بحث و مناقشه‌هایی در پی داشته است و بعضی از صاحبنظران درستی و سودمندی آن را زیر سؤال برده‌اند (Menze, 1981)، خصوصاً با توجه به این‌که جنگ سرد موجب شد که این اصطلاح به چیزی در حد لعن و ناسزا به جوامعی تبدیل شود که «بسته» تلقی می‌شدند (Popper, 1945)، جوامعی که از عضویت در «دنیای آزاد» سر باز می‌زدند. اگر دلالت‌های ضدکمونیستی این اصطلاح را کنار بگذاریم، توتالیتاریسم را می‌توان به هر نظام سیاسی - اجتماعی اطلاق کرد که خط‌مشی‌ها و نهادهای آن موجب قلع‌وقمع تمامی آزادی‌های اساسی بشر می‌شود که در سنت روشنگری بر آن‌ها تأکید شده است. در واقع می‌توان با قاطعیت استدلال کرد که رگه‌ای از توتالیتاریسم در بسیاری از رژیم‌هایی دیده می‌شود که در طول قرون و اعصار بر مردمان خود ستم کرده‌اند (مثل امپراتوری چین) یا با سنگدلی فرهنگ‌های بومی را به انقیاد خویش درآورده‌اند (مانند امپریالیسم اسپانیا) و همچنین در تبانی سراسری دموکراسی‌های (سرمایه‌داری) لیبرال مدرن با استعمار، استثمار و تلقین گسترده‌ی هنجارهای پدرسالاری یا سرمایه‌داری که موجب بیگانگی فراگیر شهروندان آن‌ها می‌شود (Marcuse, 1964).
واژه‌ی «توتالیتری» به رغم ظرفیت و گرایش به داشتن بار ارزشی، باز هم ارزش اکتشافی شایانی برای کندوکاو در جنبه‌های ساختاری – کارکردی بسیاری از دیکتاتوری‌های مدرن فردی، نظامی و حزبی سراسر جهان دارد که می‌کوشند برای مردم این توهم را به وجود آورند که رهبری آن‌ها بسیار پویا، کارآمد و محبوب است (ــ دیکتاتوری). در هر حال هرگاه که این اصطلاح به مثابه ابزاری برای تحلیل‌های علمی به کار می‌رود چند هشدار و احتیاط باید به ذهن خطور کند: اول این‌که، بین دو جامعه که توتالیتری خوانده می‌شوند ممکن است تفاوت‌های ساختاری و ایدئولوژیک ریشه‌ای و قاطعی وجود داشته باشد (مانند آلمان هیتلری و روسیه‌ی استالینی)، چون موارد مشابه به‌ندرت با یکدیگر مقایسه شده‌اند. خصوصاً میزان توسل این رژیم‌ها به زور و خشونت، ترور و کشتارهای جمعی سیستماتیک برای سرکوب مخالفان می‌تواند تا حد زیادی تفاوت داشته باشد. دوم این‌که نباید فراموش کرد که رؤیای توتالیتریِ تمرکز تمام و کمال قدرت و کنترل بر همه‌ی جنبه‌های جامعه آرزویی واهی است؛ هر قدر هم که نمای بیرونی آن مهیب و رعب‌آور باشد. بررسی دقیق‌تر و نگاه نزدیک‌تر به رژیم‌های ظاهراً توتالیتری نشان می‌دهد که همه‌ی آن‌ها دچار چنددستگی، فساد و بی‌کفایتی بوده‌اند، خصوصاً تلاش‌های این رژیم‌ها برای بسیج و تهییج توده‌ها به سیاست‌زدایی و اخلاق‌زدایی گسترده در میان مردم منجر می‌شود، در حالی‌که بسیاری از کسانی که در مناصب قدرت گذاشته می‌شوند غالباً فرصت‌طلب و مشتاق به ترقی شغلی و حرفه‌ای هستند تا سرسپرده‌ی ایدئولوژی. به همین دلیل است که هر جا که دم و دستگاه دولتی تلقین و سرکوب متلاشی می‌شود، بی‌درنگ کثرت‌گرایی و فردگرایی و خلاقیت شکوفا می‌شود. خلاصه، شکاف میان ادعاهای رژیم توتالیتری و واقعیت‌هایی که این رژیم بر آن‌ها حکومت می‌کند، شکافی همه‌جانبه و عمیق است.
گرگور (Gregor,. 1969) در مورد رژیم فاشیستی ایتالیا نشان داده است که چگونه شاخ و برگ‌های ایدئولوژیک پر طول و تفصیل می‌تواند در مبانی عقیدتی دولت توتالیتری بالقوه‌ای ایجاد شود که به دست مدافعان و توجیه کنندگان رسمی دولت و نظریه‌پردازان خودخوانده‌ی آن پدید می‌آید. نشانه‌ی بارز چنین دولتی چه در جنبه‌ی عمومی و ملاء عام و چه در جنبه‌ی خصوصی و محافل دربسته‌ی آن، نفی قطعی و اصولی گفت‌وگوی واقعی و بنابراین هرگونه تفکر اجتماعی اصیل است. شاید نافذترین تشریح و نمایش لفاظی‌های خوش‌نما و اندیشه‌های ضد و نقیضی که مختص رژیم‌های توتالیتری است که از طریق آن می‌کوشند مشروعیت ایدئولوژیک خود را به کرسی بنشانند، و همچنین اندیشه‌ها و عواطف درهم و برهمی را که در کسانی برمی‌انگیزند که خواهان منقاد ساختن آن‌ها هستند، نه در تحلیل‌های علمی دانشمندان علوم اجتماعی، بلکه در داستان‌ها و رمان‌ها بتوان یافت: رمان‌هایی نظیر دنیای شکوهمند جدید آلدوس هاکسلی، تاریکی در نیمروز آرتور کوستلر، 1984 جرج اورول، طاعون آلبر کامو، ارتفاعات فراخ زینونیف و فیلم تری گیلیام به نام برزیل.
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم‌اجتماعی قرن بیستم، ترجمه‌ی حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما