مقدمه اى بر هنرمند

احوالات روحانى هنرمند در هنر اسلامى غلبه وحدت دينى در هنر اسلامى تا آنجا پيش آمده كه تباين هنر دينى و هنر غيردينى را برداشته و تباينى كه بين هنر مقدس و غيرمقدس در مسيحيت به وضوح مشاهده مى شود، در اينجا...
يکشنبه، 2 تير 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مقدمه اى بر هنرمند
مقدمه اى بر هنرمند
مقدمه اى بر هنرمند

نويسنده:محمد مددپور

احوالات روحانى هنرمند در هنر اسلامى

غلبه وحدت دينى در هنر اسلامى تا آنجا پيش آمده كه تباين هنر دينى و هنر غيردينى را برداشته و تباينى كه بين هنر مقدس و غيرمقدس در مسيحيت به وضوح مشاهده مى شود، در اينجا از بين رفته است. گرچه مساجد به جهاتى شكل و صورت معمارى خاصى پيدا كرده اند، ولى بسيارى از اصول معمارى و نيز تزئينات آنها درست مطابق قواعد و اصولى بوده كه در مورد ابنيه غيردينى هم رعايت شده، چنان كه اين يكدستى در نقش و نقاشى و لحن و نغمه و موسيقى و كلاً آثار هنرهاى تجسمى و غيرتجسمى، متجلى است. از اين رو روحانيت هنر اسلامى نه در تزئين قرآن، معمارى مساجد و شعر عرفانى بلكه در تمام شئون حيات هنرى مسلمين، تسرى پيدا كرده و هر يك بنا بر قرب و بعد بحق صورتى روحانى تر يا مادى تر يافته اند.

آداب معنوى و سمبليسم در هنرهاى تجسمى اسلامى

وقتى صنعتگران و هنرمندان اسلامى به كار مشغول مى شوند، با روشى خاص سروكار پيدا مى كنند و به كار، روحانيتى دينى مى دهند. نمونه اى از روحانيت كار را در احوال صنعتگران در رساله چيت سازان مى يابيم. وقتى كه كار به صورت اسرارآميز و سمبليك چونان سير و سلوك در مقامات و منازل معنوى تلقى مى گردد و از مرحله گرفتن قالب و پختن رنگ تا شستن كار معنويت و روحانيت كار به وضوح نمايان است يا آنجا كه قالب را مظهر ۴ ركن شريعت، طريقت، حقيقت و معرفت و رنگ سياه را مظهر ذات حق مى گيرند، همه حكايت از احوالات روحانى هنرمند مى كند، تمثيل و رازگونگى كار هنرى به وضوح در اين مقام مشاهده مى شود.
سياهى گر بدانى عين ذات است
كه تاريكى در او آب حيات است
اساساً هنرهاى دينى در يك امر مشترك هستند و آن جنبه سمبليك آنهاست، زيرا در همه آنها جهان سايه اى از حقيقتى متعالى از آن است. از اينجا در هنرها هرگز قيد به طبيعت كه در مرتبه سايه است وجود ندارد. به همين جهت، هر سمبل، حقيقتى ماوراى اين جهان پيدا مى كند. سمبل، اينجا در مقام ديدارى است كه از مرتبه خويش نزول كرده تا بيان معانى متعالى كند. اين معانى جز با اين سمبل ها و تشبيهات به بيان نمى آيند، چنانكه قرآن و ديگر كتب دينى براى بيان حقايق معنوى به زبان و رمز و اشاره سخن مى گويند:
در جلوه گاه معنى، معشوق رخ نموده
در بارگاه صورت، تختش عيان نهاده
از نيست هست كرده، از بهره جلوه خود
وانگه نشان هستى بر بى نشان نهاده
از مميزات هر هنرى اين است كه هنرهاى گذشته را ماده خويش مى كند. به اين اعتبار، هنر اسلامى نيز صورت وحدانى جديدى است براى ماده اى كه خود از هنر بيزانسى، ايرانى، هندى و مغولى گرفته شده است. اين صورت نوعى وحدانى، به تلقى خاص اسلام از عالم و آدم و مبدأ عالم و آدم به حضور و شهود مشتركى كه حامل تجليات روح اسلامى است و همه هنرمندان مسلمان به معنى و صورت آن را دريافته اند، رجوع دارد. در اين ميان در هنر اسلامى، بيشتر آن بخش از هنرهاى گذشته ماده قرار گرفته كه جنبه تجريدى و سمبليك داشته است مانند اسليمى ها و نقوشى از اين قبيل در تذهيب كه ماده آنها از حجارى هاى دوران ساسانى است و در تمدن اسلامى صورت دينى اسلامى يافته است.
جدايى سياست خلفا و سلاطين عصر اسلامى از ديانت حقيقى اسلام و كفر بالقوه و بالفعل در جامعه اسلامى، منشأ پيدايى هنرى شد كه گرچه متأثر از روح اسلامى است، اما در حقيقت محاكات ظهورات نفس اماره هنرمندان است. اينجا مى توان شاهد دوگانگى هنر دينى و هنر غيردينى در عصر اسلامى بود. هنر دينى را در نهايت كمال، در شعر شاعران عارف و حكيمان انسى و كشف مخيل و تجربه معنوى شان مشاهده مى كنيم.
در واقع هنر و عرفان در وجود اهل معرفت در شعر و هنر انسى جمع مى شود و هنرمند عارف مى شود و عارف هنرمند. در مراتب نازل هر دينى، هنرمندان از انفاس قدسى اهل معرفت بهره مند و هنرشان ملهم از حضور عارفانه مى شود. در صنايع نيز اين اهل معرفت هستند كه با تأليف فتوت نامه ها و رساله هايى چون چيت سازان و آهنگران، صورتى دينى به آن مى دهند و به هر كارى از منظر سير و سلوك معنوى نگاه مى كنند و در صنع بشرى، نحوى صنع الهى، كه از حسن و كمال بهره مند است، مى بينند و آن را عين ذكر الله مى دانند.
اما در مقابل اين وضع، وضعى است كه حاكى از محاكات وساوس و هواجس و ظواهر نفسانى و شيطانى هنرمند است. خمريات و زهديات و بزميات شاعرانه كه شرح فسق و فجور و الحاد نسبت به اسماء الحسنى و لاابالى گرى هنرمندان است، بالكل و بالتمام در مقابل هنر عرفانى اسلامى قرار دارد. در مراتب ديگر نيز اهل صنايع و هنرهاى تجسمى ملهم از اين احوالات و خطورات شيطانى هستند. بين اين دو وضع بعضى هنرمندان حالتى بينابين دارند و گاه از حق مى گويند و گاه از باطل، كه در حقيقت اين نيز نشانه دو قطب متضاد هنر در عصر اسلامى در وجود هنرمندان است.

دو قطب هنر اسلامى

قدر مسلم اين است كه هنر اسلامى جلوه حسن و جمال الهى است و حقيقتى كه در اين هنر متحقق شده رجوع به ظهور و تجلى حق تعالى به اسم جمال دارد. از اين هنر اصيل اسلامى با ابليس و جهان ظلمانى اساطيرى و حتى مكاشفاتى كه مستلزم بيان صور قبيحه است، تا آنجا كه به حقيقت اسلام قرب و حضور پيدا مى كند، سر و كار ندارد.
حسن و زيبايى در مقابل آن قبح و زشتى، بنابر ادوار تاريخى، ملاكى غير از ملاك ديگر هنرها دارد. به اين اعتبار، با زيبايى در هنر جديد، كه غالباً با زيبايى هنر يونانى زيبايى اين جهانى است، متفاوت است. و باز اين معنى با ملاك زيبايى هنرهاى اساطيرى كه مظهر اسما طاغوتى است، تفاوت مى كند. در حالى كه ملاك در هنرهاى اساطيرى عالم ظاهرى و زيبايى مجازى نيست بلكه ملاك، عالم باطن و زيبايى علوى است.

هنر تشبيهى و هنر تنزيهى

با توجه به مراتب فوق، بى وجه نيست كه وقتى بعضى مورخان غربى به هنر اسلامى مى پردازند، كمتر ملاك هاى زيبايى شناسى تاريخ جديد را در آن اعمال مى كنند، على الخصوص كه جمال و زيبايى هنر اسلامى با نفى شمايل هاى مقدس و نفى تجسم الهى در وجود آدمى و منع تقليد از فعل صانع يا نقاشى و پيكرتراشى، حالتى خاص پيدا كرده است كه فاقد فضاى طبيعى سه بعدى، يعنى پرسپكتيو حسى و همچنين فاقد سايه روشن و چهره هاى طبيعى است. هيچ گاه مظهر تام و تمام هنرهاى اسلامى و جدا از هنرهاى تجسمى مقدس نبوده و بالنتيجه هنرهاى اسلامى به سمبليسم و زيبايى سمبليك گرايش پيدا كرده است و آنچه موجب اين امر شده همان تفكر تنزيهى - تشبيهى اسلامى را به دنبال داشته است. با اين مميزه تنزيهى است كه هنر اسلامى از تفردى كه در هنر مسيحى - در وجود حضرت مسيح- و هنر جديد وجود دارد، دور مى شود.
بيشتر سمبليسم هنر اسلامى متأثر از قرآن، در متون عرفانى و اشراقى اعم از شعر و نثر جمع شده و به اين جهت متونى در حكم فرهنگ اصطلاحات عرفانى و هيأت تأليفى رموز نوشته شده است، حال آنكه در هنرهاى تجسمى اين رموز بسيار كاهش پيدا مى كند.
به هر تقدير، با اين تنزيه در تفكر اسلامى و عدم تفرد و تمركز معنوى در وجود واحد، هنر اسلامى با اسقاط اضافات، و تعقلات، صورتى ديگر پيدا مى كند - ضمن آنكه به مراتب توجه دارد. اين تفكر و تلقى در معمارى نيز بسط مى يابد. سخن «بوركهارت» در اين باب قابل تأمل است. او مى نويسد:
«در حالى كه شبستان دراز و مستطيل شكل كليساهاى بزرگ اساساً راهى است كه انسان را از عالم خارج به سكوى مخصوص عبادت در كليسا هدايت مى كند، و گنبدهاى مسيحى يا به آسمان صعود مى كنند يا به سكوى عبادت در كليسا نزول مى نمايند و كل معمارى يك كليسا، براى مؤمن حاكى از اين معنى است كه حضور ربانى از اجراى مراسم عشاء ربانى، در سكوى عبادت فيضان مى يابد. درست مانند نورى كه در ميان تاريكى مى تابد، در نقطه مقابل سراسر زمين براى مسلمانان جايگاه نماز مى شود. هيچ بخشى از مسجد (محراب) نيز بر خلاف كليسا كه در سكوى عبادت تمركز پيدا مى كند، فضيلتى بر ساير بخش ها ندارد. خانه مسلمان نيز مى تواند مسجد مؤمن باشد. به اين معنى، مؤمن حقيقى يا عارف مى تواند حضور حق تعالى را در همه جاى زمين احساس كند و اين طور نيست كه ظلمت همه جا را گرفته و فقط يك نقطه باشد كه حضور حق در آن احساس شود.»
اينجاست كه يك مسلمان عارف، همچون مغربى ناظر بر معنى روايت على (ع): «ما رأيت شيئاً و رأيت الله قبله و بعده دفعه»، مى گويد:
هركجا مى نگرد ديده بدو مى نگرد
هرچه مى بينيم از او جمله بدو مى بينيم
تو ز يك سوش نظر مى كنى و من همه سو
تو ز يك سو و منش از همه سو مى بينم

روحانيت در هنر اسلامى

بنابراين مبانى وحيانى تمدن اسلامى، همچون بسيارى از تمدن هاى دينى، مراتب قرب و بعد در هنر، بر خلاف هنر مسيحى، به دو ساحت عميقاً متمايز مقدس و غير مقدس قسمت نمى شود. از اينجا نفى هنر مقدس به معناى مسيحى لفظ، در تمدن اسلامى يكى از معانى اسلام مقدس است - وحدت دينى و روحانى را وسيع تر كرده تا آنجا كه هر فردى مى تواند روحانى شود و هر صنعتى و پيشه اى، چه در مسجد به كار رود و چه در خانه، مى تواند حامل روحانيت باشد و تنها هنر كفر است كه هيچ بهره اى از روحانيت ندارد. اساساً در تمدن اسلامى تنها مراتب قرب و بعد و روحانيت و شيطانيت در هنر وجود دارد، نه هنر مقدس و نامقدس محض.
نكته اساسى در مفهوم هنر مقدس در شرق و عالم اساطيرى و تشبيهى تجسد الوهيت در وجود ناسوتى و سريان لاهوت در ناسوت و پيكره و شمايل انسانى و جاندار است. ايكون و صورت خيالى هنر به قداست اصل الهى بر مى گردد. هنر مقدس در عالم اسلامى اگر بتوان چنين تعبير كرد، خطاطى قرآن و تذهيب و كلاً هنرهاى قرآنى در اين زمره است. هنر دينى پس از هنر مقدس قرآنى است مانند معمارى مساجد و مشاهد مقدسه كه مطهر به تطهير وجودات مقدسه و تجلى الهى است و نيز شعر و موسيقى عرفانى مانند مداحى و قوالى و بالاخره سومين هنر عالم اسلامى هنر عرفى مباح مانند نقاشى و اشعار حماسى و بزمى و طبيعت گرايانه و قطب مقابل آن هنر عرفى اباحى مذموم است كه همان هنر عيش و عشرت و غفلت باشد.
در عالم اسلامى، هنر و هنرمندى از قرب نوافل تا قرب فرايض سير مى كند. بدين معنى هنرمند مسلمان وقتى به كار مى پردازد، بنابر مراتب قرب، در مرتبه قرب نوافل است و گاه از اين مرتبه به قرب فرايض مى رود. در اين مقام است كه از هنر به معنى خاص مى گذرد و به مقام محمود ولايت مى رسد. اگر بُعد و كفر سراغ او بيايد، به يك معنى قرب و حضورش با اسم كفر است، چون صنعت و هنر جديد كه قربش در هر دو صورت به اصل آن، يعنى انسان و نفس اماره اوست - اصل فروع، فرض و نقل هنر جديد، انسان است - زيبايى و جمال متجلى در آن نيز در همين انسانيت كفر تفسير مى شود. حال آن كه در تمدن هاى دينى، هر اثر زمانى از حسن و كمال و جمال برخوردار است كه آينه وجودش بتواند صفت جمال حق را بنمايد. بدين معنى اساس هر هنرى در قرب و بعد نسبت به جمال و جلال الهى متحقق مى شود، بر اين اساس هنر در دوره جديد و يونان كمابيش در عصر اساطير، به جلال يعنى قهر و سخط حجاب الهى وجود دارد.
منبع: روزنامه ایران




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط