مقدمه اى بر هنرمند
نويسنده:محمد مددپور
احوالات روحانى هنرمند در هنر اسلامى
آداب معنوى و سمبليسم در هنرهاى تجسمى اسلامى
سياهى گر بدانى عين ذات است
كه تاريكى در او آب حيات است
اساساً هنرهاى دينى در يك امر مشترك هستند و آن جنبه سمبليك آنهاست، زيرا در همه آنها جهان سايه اى از حقيقتى متعالى از آن است. از اينجا در هنرها هرگز قيد به طبيعت كه در مرتبه سايه است وجود ندارد. به همين جهت، هر سمبل، حقيقتى ماوراى اين جهان پيدا مى كند. سمبل، اينجا در مقام ديدارى است كه از مرتبه خويش نزول كرده تا بيان معانى متعالى كند. اين معانى جز با اين سمبل ها و تشبيهات به بيان نمى آيند، چنانكه قرآن و ديگر كتب دينى براى بيان حقايق معنوى به زبان و رمز و اشاره سخن مى گويند:
در جلوه گاه معنى، معشوق رخ نموده
در بارگاه صورت، تختش عيان نهاده
از نيست هست كرده، از بهره جلوه خود
وانگه نشان هستى بر بى نشان نهاده
از مميزات هر هنرى اين است كه هنرهاى گذشته را ماده خويش مى كند. به اين اعتبار، هنر اسلامى نيز صورت وحدانى جديدى است براى ماده اى كه خود از هنر بيزانسى، ايرانى، هندى و مغولى گرفته شده است. اين صورت نوعى وحدانى، به تلقى خاص اسلام از عالم و آدم و مبدأ عالم و آدم به حضور و شهود مشتركى كه حامل تجليات روح اسلامى است و همه هنرمندان مسلمان به معنى و صورت آن را دريافته اند، رجوع دارد. در اين ميان در هنر اسلامى، بيشتر آن بخش از هنرهاى گذشته ماده قرار گرفته كه جنبه تجريدى و سمبليك داشته است مانند اسليمى ها و نقوشى از اين قبيل در تذهيب كه ماده آنها از حجارى هاى دوران ساسانى است و در تمدن اسلامى صورت دينى اسلامى يافته است.
جدايى سياست خلفا و سلاطين عصر اسلامى از ديانت حقيقى اسلام و كفر بالقوه و بالفعل در جامعه اسلامى، منشأ پيدايى هنرى شد كه گرچه متأثر از روح اسلامى است، اما در حقيقت محاكات ظهورات نفس اماره هنرمندان است. اينجا مى توان شاهد دوگانگى هنر دينى و هنر غيردينى در عصر اسلامى بود. هنر دينى را در نهايت كمال، در شعر شاعران عارف و حكيمان انسى و كشف مخيل و تجربه معنوى شان مشاهده مى كنيم.
در واقع هنر و عرفان در وجود اهل معرفت در شعر و هنر انسى جمع مى شود و هنرمند عارف مى شود و عارف هنرمند. در مراتب نازل هر دينى، هنرمندان از انفاس قدسى اهل معرفت بهره مند و هنرشان ملهم از حضور عارفانه مى شود. در صنايع نيز اين اهل معرفت هستند كه با تأليف فتوت نامه ها و رساله هايى چون چيت سازان و آهنگران، صورتى دينى به آن مى دهند و به هر كارى از منظر سير و سلوك معنوى نگاه مى كنند و در صنع بشرى، نحوى صنع الهى، كه از حسن و كمال بهره مند است، مى بينند و آن را عين ذكر الله مى دانند.
اما در مقابل اين وضع، وضعى است كه حاكى از محاكات وساوس و هواجس و ظواهر نفسانى و شيطانى هنرمند است. خمريات و زهديات و بزميات شاعرانه كه شرح فسق و فجور و الحاد نسبت به اسماء الحسنى و لاابالى گرى هنرمندان است، بالكل و بالتمام در مقابل هنر عرفانى اسلامى قرار دارد. در مراتب ديگر نيز اهل صنايع و هنرهاى تجسمى ملهم از اين احوالات و خطورات شيطانى هستند. بين اين دو وضع بعضى هنرمندان حالتى بينابين دارند و گاه از حق مى گويند و گاه از باطل، كه در حقيقت اين نيز نشانه دو قطب متضاد هنر در عصر اسلامى در وجود هنرمندان است.
دو قطب هنر اسلامى
حسن و زيبايى در مقابل آن قبح و زشتى، بنابر ادوار تاريخى، ملاكى غير از ملاك ديگر هنرها دارد. به اين اعتبار، با زيبايى در هنر جديد، كه غالباً با زيبايى هنر يونانى زيبايى اين جهانى است، متفاوت است. و باز اين معنى با ملاك زيبايى هنرهاى اساطيرى كه مظهر اسما طاغوتى است، تفاوت مى كند. در حالى كه ملاك در هنرهاى اساطيرى عالم ظاهرى و زيبايى مجازى نيست بلكه ملاك، عالم باطن و زيبايى علوى است.
هنر تشبيهى و هنر تنزيهى
بيشتر سمبليسم هنر اسلامى متأثر از قرآن، در متون عرفانى و اشراقى اعم از شعر و نثر جمع شده و به اين جهت متونى در حكم فرهنگ اصطلاحات عرفانى و هيأت تأليفى رموز نوشته شده است، حال آنكه در هنرهاى تجسمى اين رموز بسيار كاهش پيدا مى كند.
به هر تقدير، با اين تنزيه در تفكر اسلامى و عدم تفرد و تمركز معنوى در وجود واحد، هنر اسلامى با اسقاط اضافات، و تعقلات، صورتى ديگر پيدا مى كند - ضمن آنكه به مراتب توجه دارد. اين تفكر و تلقى در معمارى نيز بسط مى يابد. سخن «بوركهارت» در اين باب قابل تأمل است. او مى نويسد:
«در حالى كه شبستان دراز و مستطيل شكل كليساهاى بزرگ اساساً راهى است كه انسان را از عالم خارج به سكوى مخصوص عبادت در كليسا هدايت مى كند، و گنبدهاى مسيحى يا به آسمان صعود مى كنند يا به سكوى عبادت در كليسا نزول مى نمايند و كل معمارى يك كليسا، براى مؤمن حاكى از اين معنى است كه حضور ربانى از اجراى مراسم عشاء ربانى، در سكوى عبادت فيضان مى يابد. درست مانند نورى كه در ميان تاريكى مى تابد، در نقطه مقابل سراسر زمين براى مسلمانان جايگاه نماز مى شود. هيچ بخشى از مسجد (محراب) نيز بر خلاف كليسا كه در سكوى عبادت تمركز پيدا مى كند، فضيلتى بر ساير بخش ها ندارد. خانه مسلمان نيز مى تواند مسجد مؤمن باشد. به اين معنى، مؤمن حقيقى يا عارف مى تواند حضور حق تعالى را در همه جاى زمين احساس كند و اين طور نيست كه ظلمت همه جا را گرفته و فقط يك نقطه باشد كه حضور حق در آن احساس شود.»
اينجاست كه يك مسلمان عارف، همچون مغربى ناظر بر معنى روايت على (ع): «ما رأيت شيئاً و رأيت الله قبله و بعده دفعه»، مى گويد:
هركجا مى نگرد ديده بدو مى نگرد
هرچه مى بينيم از او جمله بدو مى بينيم
تو ز يك سوش نظر مى كنى و من همه سو
تو ز يك سو و منش از همه سو مى بينم
روحانيت در هنر اسلامى
نكته اساسى در مفهوم هنر مقدس در شرق و عالم اساطيرى و تشبيهى تجسد الوهيت در وجود ناسوتى و سريان لاهوت در ناسوت و پيكره و شمايل انسانى و جاندار است. ايكون و صورت خيالى هنر به قداست اصل الهى بر مى گردد. هنر مقدس در عالم اسلامى اگر بتوان چنين تعبير كرد، خطاطى قرآن و تذهيب و كلاً هنرهاى قرآنى در اين زمره است. هنر دينى پس از هنر مقدس قرآنى است مانند معمارى مساجد و مشاهد مقدسه كه مطهر به تطهير وجودات مقدسه و تجلى الهى است و نيز شعر و موسيقى عرفانى مانند مداحى و قوالى و بالاخره سومين هنر عالم اسلامى هنر عرفى مباح مانند نقاشى و اشعار حماسى و بزمى و طبيعت گرايانه و قطب مقابل آن هنر عرفى اباحى مذموم است كه همان هنر عيش و عشرت و غفلت باشد.
در عالم اسلامى، هنر و هنرمندى از قرب نوافل تا قرب فرايض سير مى كند. بدين معنى هنرمند مسلمان وقتى به كار مى پردازد، بنابر مراتب قرب، در مرتبه قرب نوافل است و گاه از اين مرتبه به قرب فرايض مى رود. در اين مقام است كه از هنر به معنى خاص مى گذرد و به مقام محمود ولايت مى رسد. اگر بُعد و كفر سراغ او بيايد، به يك معنى قرب و حضورش با اسم كفر است، چون صنعت و هنر جديد كه قربش در هر دو صورت به اصل آن، يعنى انسان و نفس اماره اوست - اصل فروع، فرض و نقل هنر جديد، انسان است - زيبايى و جمال متجلى در آن نيز در همين انسانيت كفر تفسير مى شود. حال آن كه در تمدن هاى دينى، هر اثر زمانى از حسن و كمال و جمال برخوردار است كه آينه وجودش بتواند صفت جمال حق را بنمايد. بدين معنى اساس هر هنرى در قرب و بعد نسبت به جمال و جلال الهى متحقق مى شود، بر اين اساس هنر در دوره جديد و يونان كمابيش در عصر اساطير، به جلال يعنى قهر و سخط حجاب الهى وجود دارد.
منبع: روزنامه ایران