نویسنده: دکتر منوچهر آشتیانی
زمانگرایی در ایران باستان
زروانیسم از قدیمیترین آیینهای باستانی است که به سبب همین قدیمی بودن، سخن در مورد چیستی آن فراوان است(1). صاحبنظران نیز در مورد آن نظریات مختلفی دارند. تلقی زروانیستها از زمان بسیار متقدم و مقدمهای برای بحثهای زمانشناسی است. مطلبی که در ادامه میآید، انتخابی از کتاب «زمان: زمانهای اجتماعی و تاریخی (در جامعهشناسی و علم تاریخ نزد گورویچ و برودل)» است از استاد ارجمند منوچهرآشتیانی که همینک آمادهی چاپ است.خواه زروانسیم را- به قول مهرداد بهار دینی زروانی و مستقل بدانیم و آنرا تنها جریانی پرورش یافته در دامان زرتشتیگرایی محسوب داریم، خواه آنرا- به قول جان هیلز- معضلی برای ایرانشناسان تلقی کنیم، مسلم این است که اعتقاد به زمان در ایران هم بسیار کهنسال و هم بسیار تأثیرگذار بوده است!
الف. در اعتقادات مربوط به زمان و زمانگرایی- زروان و زروانیسم- در ایران باستان از هخامنشیان تا ساسانیان و به ویژه در زمان انوشیروان گرایشهای اسطورهشناسانه و الهیاتی دینی با هم ممزوج گشتهاند و این امتزاج بصورت دیانتی زنده و فراگیرخصوصاً در زمان ساسانیان در آمده است. ما غیر از نفود زروانیسم در نظام حکومتی ایران بطور معمول نیز با اصطلاح افواهی «زمان داد» Zarvandat به معنی زروان داده است، داشتهایم. مانند مصطلح مهرداد Mitradat به معنی میترا داده است. در زروانیسم عناصری گرد آمدهاند، که همبودی متضادی- وحدت ضدین دیالکتیکیای- را تشکیل میدهند و نفوذ این دیالکتیک خام و طبیعی تا ژرفای تمام فرهنگ و عرفان ایران و از طریق نفوذ مزدیسنا و مزدیسنائیسم در ادبیات پارسی آنگونه که دکتر معین متذکر شده است تا به امروز احساس و مشاهده میشود.
ب- از دیدگاه فلسفهی تاریخ، ساحران و مغها در ایران باستان «کلیت عقلانی» جهان را هستیای مرکب از «زمان و مکان» میدانستند و به روایت Damaseius (533 میلادی) به نقل از گفتار Eudemus Rhodius (نیمهی آخر قرن چهارم قبل از میلاد) «خداوند زروان» مرکب از «زمان و مکان» بوده است. (Berossus 300ق م) گزارش میدهد که صد سال پس از هخامنشیان «زروان» را پادشاه روی زمین میدانستند. از دیدگاه زبانشناسی غیر دینی و غیر الهیاتی، زمان و مکان نزد مغها تنها بیانگر واقعیت متحد دهر و عالم میباشد و زمان علت نخستین جهان هستی است، که حتی پیش از زمین و آسمان بر هستی مسلط بوده است. در داخل و در ماهیت زمان (زروان) نیز دوگانگی و افتراق دیده میشود. زیرا در اوستا بین زمان محدود (زمان کرانمند و یا برومند) و زمان یا زروان نامحدود و لایتناهی (بیکرانه، اکرانه) فرق نهاده میشود و گفته میشود «زروان» نشان دهندهی ورود مجدد جهان به لایتناهی است! اما، به درستی معلوم نیست که آیا زمان محدود (کرانمند) به «جهان تاریخ» و زمان نامحدود (زروان اکرانه) به «تاریخ جهان» تعلق دارد و یا چنین تصور و تقسیمبندیای در میان نیست.
هرچند «زروان اساطیری» که همان خدای نامتناهی است لایتناهی است و قبل از اهورا و اهریمن وجود داشته است، ولی مفهوم دوم زمان، که محدود و متناهی است «اعصار تاریکی» را هدایت میکند و در این زمان متناهی که از زمان بیکرانه و لایتناهی متولد شده است «وقایع جهان» (به معنای عام و خاصی) روی میدهد. و بنابراین زمان دیگر زروان» نام دارد که «زمان» نامیده میشود. وطی این زمان دوازده هزارساله است، که عمر جهان است. در بندهش گفته میشود. از پیش آفرینش، که از آن آفرینش پدید آمده است، تا پایان زمان (دنیوی) که عقل خبیث (اهریمن) تاثیرگذار است، دوران دوازده هزار سالهی هستی جهان (دنیوی و تاریخی؟ م.آ) ادامه مییابد تا سرانجام زمان محدود و متناهی با زمان و زروان لایتناهی ممزوج میشود و بسوی آن باز میگردد!
با تمام این تفاصیل به علت شدت امتزاج اندیشههای اساطیری با افکارش به فلسفی (دهری مسلکانه) که تمام این مجموعه در زیر سایهی تاملات الهیاتی خاموش میمانند وجه تمییز وتشخیص معین بین «زمان کرانمند» (زمان) و بیکرانه (زروان) موجود نیست و به همین دلیل و علت، زمان کماکان واقعیتی «نامعلوم و مبهم» باقی میماند!
موضوع دیگری که دربارهی این زمان شبه فلسفی (بیشتر فیزیکی و آستروفیریکی) شایان توجه به نظر میرسد «ارتباط زروانیسم با جهانبینی سماوی و نجومی» (آسترال) است: براساس متون پهلوی برای دوران دوازده هزار سالهی جهان چهار بُرههی سه هزار ساله مصور میشود، که در نه هزار سال اول اهریمن حکومت میکند تا سرانجام در سه هزار سال آخر اورمزد زمام حکومت را بدست میگیرد و نیکی را در عالم هستی میگستراند! متون پهلوی به همراه تفسیر مذکور در بالا از سه زمان دیگر نیز سخن میرانند، که از ذات اورمزد نشأت میگیرند و آن «حال و گذشته و آینده» است. متن پهلوی میگوید، خدای بزرگ اورمزد آنست که هست، بود و بود».
زروان، که به سه صورت دیگر در متون سوریهای میآید یعنی در صورتهای عنصری dsua &:, franokara, mar sokara, arnokara ریشه هندی- ایرانی است. زیرا، در اوپانیشدها گفته میشود که سه زمان در هستی وجود دارند. در اینجا ما با الهیات سه گانهی زروانیستی روبرو میشویم و از همین مدخل نگارنده به سوی شرح دیدگاه دوم زروانیسم راجع به زمان میرود.
پ - از منظر دینی زرتشتیگرایی و از زاویهی دید الهیاتی زروانیستی «زروان» با زمان دارای گرایشهای احساسی- عاطفی دیانتی است: هر چند زروان اوستایی مترادف مفهوم زمان chromos یونایست، ولی اضافه بر آن نقشی تقدیر را ایفاء میکند. مفهوم این خداوند زمان زروانیستی در ایران باستان با مفاهیمی مانند روزگار، قضا و قدر وحشت و یاس و آرزو و امید گره خورده است. وجه تثلیثی که دربارهی زروان گفته میشود و تثلیثی که ما در مورد «کرونوس» یونانی مشاهده میکنیم سرانجام تثلیثی که به صورت «تریادوتریشتومی» در مسیحیت مشهود و مشهور است، نزدیکی
اسطوره شناختی این فرهنگها را با هم من حیث رویارویی با مسئلهی زمان آشکار میسازد!
مسئلهی مهم دیگر این است که زمان نزد زروانیستها (و مغها) نقش تعیین کنندهای را برای پیدایش روز رستاخیز دارد و در «وندیداد» زروان به عنوان آفرینندهی «چینودپل» (پل چیتوات، پل صراط» معرفی میشود و این اندیشه در آثار متأخر زرتشتی، یعنی در بندهش و گزیدههای زادسپرم، آشکارتر بیان میگردد. طبق آثار زرتشتی زروانیستی «زروان» پدید آورندهی اهریمن و اهورا است و لذا هم عامل بدکاری اهریمن و هم راهنمای نیکوکاری اهورا مزدا میباشد. هر چند او به روایت پلوتارخ راجع به زمان سرانجام بر شکست اهریمن حکم میراند!
برای اینکه خواننده به عظمت گرایشهای دیانتی و الهیاتی دربارهی مفهوم زمان زروانیستی پی برد، نگارنده دو قطعه شعر را، نخست از بندهش وسپس از شاهنامه میآورد و این دو قطعه شعر خود آنچه را که لازم است بیان میدارند.
در بندهش میخوانیم: زمان مقیاس است برابر کار و قانون / زمان از خوب آموختگان بیشتر میداند/ توسط زمان خانه حفاظت میشود/ و توسط زمان خانه نابود میگردد/ روان نمیتواند برابر زمان خود را نجات دهد!
او در شاهنامه فردوسی میگوید:
گر ایوان ما سر به کیوان در است- از آن بهرهی ما یکی چادر است/ دروگر زمانست و ما چون گیا- همانش تنبیره همانش نیا / ترو خشک یکسان همی بدرود- و گر لابه سازی ساخن نشنود / جهان را چنین است ساز و نهاد- که جز مرگ کس را ز مادر نزاد / از این در درآید بدان بگذرد- زمانه براو دم همی بشمرد!
خواننده با مطالعه در متن و بطن اشعاری که آورده شد ملاحظه میکند، که ما در بخش دین مدارنهی زروانیستی با بینشهای حتمیتگرا و تقدیرآمیز(دترمنیستی و فاتالیستی) شدیدی روبرو میشویم، که این گزارشها در پایان دوران ساسانیان (و آنگونه که برزویه در مقدمهی کلیله و دمنه و در اصل هندی آن میآورد) به بدبینی و شکاکیت خستگی آورد و مأیوس کنندهای ختم میگردد!
هر چند خداوند زروان در موارد عدیدهای خداوندی آرام و ساکت و بدون عمل dues Otiosus است و بنابراین مراسم دینی خاصی برای او انجام نمیگیرد، معالوصف آنگاه که در پایان نه هزار سال نخست نفوذ اهریمن در سطوح روشنایی خطرآفرین میگردد، از آنجا که خداوند نیکی خود قادر نیست این خطر را رفع کند، لذا از «مادر حیات» یاری میطلبد و مادر حیات نیز (طبق گفتار مانی، پیامبر ایرانی) به سوی «نخستین انسان» دست کمک دراز میکند!
بنابراین از طریق انگیزهی اسطورهای (موتیومیتوسی) مانوی این اعتقاد جازم غنوسی پدیدار میشود که نجات دهندهی نجات یابندهای، لازم است تا جهان هستی را از شر اهریمن برهاند.
نگارنده دربارهی این بخش از زروانیسم بر این اعتقاد است که برداشتهای «تئولوژیکی- میتولوژیکی» زمان در زروانیسم این افکار در واقع «ناتورالیستی و ماتریالیستی» پارسی باستان را به موضعگیریهای دینی میکشاند، زیرا زمان واقعی و انضمامی (کنکرت) تاریخ محدود فرضی میشود و این زمان سرانجام در لازمان سرمدی مغروق و محو میگردد و سیارهی جهان تاریخ انسانی در پایان به سیاه چالهی عظیم و نامعلوم تاریخ هستی جهان فرو میرود و بلعیده میشود! دیگر آنکه تمام دوران تسلط زمان متناهی در عالم انسانی (و حتی در کل هستی) دوران تسلط حکومت شر و خباثتهای اهریمن تلقی میگردد و در پایان این زمان مدیر شرارت و خسران اهورا بیاری انسان هستی این جهان تاریخ بشریت را از روی پل چینوات (معبرچینود، پل صراط) به سوی جهان نامعلوم (آپایروان) هدایت میکند!
با تمام این شروح تا حدی غمانگیز و بدبینانه معالوصف شارح این گفتار را عقیده بر این است، که به علت سماوی بودن زمان زروانیستی و فراگیری عظیم نجومی آن و به دلیل ژرفای ناتورالیستی و دیالکتیکی ماهیت آن انسان درزروانیسم با هستی جهان هم آغوش میگردد و مرگ بسیار کمرنگ میشود و وفات دنیوی آدمی تنها مسافرت و مهاجرتی از منزلگاهی به منزلگاه دیگر تلقی میگردد.
عقیدهای که در فرهنگ سانسکریستی ودایی و اوپانشیدی هندی و در فلسفهی طبیعی لائودسهای چینیو نیز دیده میشود! در هماهنگی با چنین آهنگ ناتورالیستی پیام زماندار اشاتولوژیکی زروانیستی نیز برای نابودی شر و پیروزی خیر که از نهان هستی اجتماعی رنجآمیز نظام سرکوبگر و بردهپرور شاهنشاهی و علیه آن بر میخیزد، به وضوح شنیده میشود.
پینوشت:
1- دکتری جامعهشناسی شناخت از دانشگاه هایدلبرگ آلمان
منبع مقاله :ماهنامه سوره اندیشه 84 و 85