Formalism

فرمالیسم/ صورت‌گرایی

گروه‌های نویسندگان، هنرمندان و منتقدان جوان و مترقی روس که ارزش‌های فرهنگی و نظریه‌های زیبایی‌شناسانه‌ی واقع‌گرایان و رمانتیک‌های سنتی را زیر سؤال برده بودند، با عنوان تحقیرآمیز فرمالیست یا صورت‌گرا شناخته می‌شدند.
يکشنبه، 9 اسفند 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرمالیسم/ صورت‌گرایی
 فرمالیسم/ صورت‌گرایی

 

نویسنده: فرنک گلاور اسمیت
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی


 

 Formalism

گروه‌های نویسندگان، هنرمندان و منتقدان جوان و مترقی روس که ارزش‌های فرهنگی و نظریه‌های زیبایی‌شناسانه‌ی واقع‌گرایان و رمانتیک‌های سنتی را زیر سؤال برده بودند، با عنوان تحقیرآمیز فرمالیست یا صورت‌گرا شناخته می‌شدند. انجمن زبان‌شناسان مسکو در 1915 شکل گرفت و شامل کسانی بود همچون رومن یاکوبسن، او سیب بریک و بوریس توماشفسکی. گروه دیگری هم در پترزبورگ در 1916 انجمن مطالعه‌ی زبان شعری را پایه‌گذاری کردند و در میان اعضای این گروه کسانی مثل ویکتور اشکلوفسکی، بوریس آیشنباوم و ولادیمیر مایاکوفسکی دیده می‌شدند. گروه‌های فرمالیست در برنامه‌ی عظیم پایه‌گذاری بوطیقای [نظریه‌ی شعر] مطلقاً علمی همداستان بودند که با ویران ساختن رهیافت‌ها و اصول استاندارد نقد آغاز می‌شد. دیگر جایی برای مفهوم هنرمند نابغه یا تصوراتی همچون اختیار مؤلف، قدرت بیان، یا حضور شهودی وجود نداشت. پژوهش‌های زندگی‌نامه‌ای و روان‌شناختی و همین‌طور فلسفی، خارج از موضوع و بی‌ربط اعلام شد. آثار شعری و هنری را نمی‌شد برحسب افکار و تصورات، گفته‌ها یا درونمایه‌ها شناسایی کرد.
وظیفه‌ای که فرمالیست‌ها برای خویش مقرر کرده بودند این بود که با تحلیل کامل و مشروح، دقیقاً مشخص کنند چه چیزی «واقعیت ادبی» را تشکیل می‌دهد، و ادبیات را از زبان گفتاری یا غیرادبی، که زبانی ماشین‌وار، کلیشه‌ای، بی‌روح و خشک است، جدا می‌سازد. فرمالیست‌ها موضع واحد یا آموزه‌ی ثابتی ارائه نمی‌دادند، ولی همگی در این فرض بنیادی درباره‌ی زبان شعری سهیم بودند که زبان شعری کاملاً متفاوت با زبان «طبیعی» و گفتار روزمره است و نباید آن را صرفاً شکل دیگری از این زبان طبیعی به شمار آورد. زبان شعری نظام کامل و خودبسنده‌ای است که شکل‌های مختص به خود، علایم مختص به خود و قوانین حاکم بر خود را دارد. یکی از صفات ویژه و استثنایی آن «دال بر خود بودن» است، یعنی قدرت آن در جلب توجه به خویشتن. همه‌ی اجزا و عناصر نگارش شعری، واحدها، الگوها، شکل‌ها و فنون آن، به همین نمایش زبان وقوف سرورانگیز به ابزار و بیان معطوف است و همه‌ی خصوصیات دیگر تابع آن هستند. کارکرد زیبایی‌شناسانه نباید با کارکرد ارتباطی یکی دانسته شود، بلکه مقدم بر آن و برتر از آن است. (تفسیر یاکوبسن از غزل 129 شکسپیر مثال اعلای همین رهیافت است.)
کندوکاو در ماهیت «ادبی بودن» نتایج جالبی برای شعر دربرداشت. منتقدان فرمالیست مسکو و پترزبورگ با تدوین سبک‌شناسی بر مبنای این کندوکاوها، با جسارت این اصول را در مورد نثر نیز به کار بستند. نظریه‌ی نثر اشکلوفسکی در 1929 بیانیه‌ی فرمالیست‌ها محسوب می‌شد. کل نیروی نقد زبان مسلماً علیه محاکات و علیه همه‌ی مفاهیم بازنمود و شفافیت زبان وساطت مستقیم واقعیت بیرونی، جهت گرفته بود. کاربست اصول فرمالیستی در مورد نثر روایی را در کار آیشنباوم و اشکلوفسکی می‌توان دید. داستان‌های گوگول، مثلاً شنل به منزله‌ی نمایش پخته و استادانه‌ی سبک‌های مختلف و عریان ساختن تمهیدات موجود در فرایند هنری نگریسته می‌شود. تحلیل‌های مفصل ویکتور اشکلوفسکی درباره‌ی دن کیشوت سروانتس و تریسترام شندی لورنس استرن، روش مورد نظر آیشنباوم را به حد و مرزهای نهایی‌اش رساند. معمای قضیه در این است که گفته می‌شود استرن «نمونه‌وارترین رمان ادبیات جهان» را نوشته است، چون «ادبیات بدون موضوع» تعریف فرمالیست‌ها از چیزی است که شایسته‌ی نام ادبیات است. به همین سیاق، شوخی، تضادهای شخصیتی، رویدادهای سرگرم‌ کننده، اندوه و اظهارنظرهای رمان سروانتس را باید به مثابه چیزهای تصادفی و بدون طرح و برنامه که در مقایسه با ارائه‌ی الگومند و تقلیدی رمانس‌های پهلوانی کاملاً فرعی و حاشیه‌ای است، درنظر گرفت.
در تعبیر فرمالیست‌ها از تکامل ادبی، تغییر ناشی از گرایش‌های ذاتی خود ادبیات به رشد و ناشی از گذشت زمان به شمار می‌آید. طبق این تعبیر، توالی مراحل هیچ علت خاصی ندارد، چون شکل‌های قدیمی‌تر می‌توانند دوباره بازگردند و همان تأثیر را در برآشفتن صورت‌های مستقر بر جا بگذارند. این سخن همان‌طور که در تکامل ژانر صادق است در تکوین درونی و صوری هر متن خاص نیز صدق می‌کند. از فرایندهای آشنایی‌زدایی، آگاهی تازه و یگانه‌ای سربرمی‌آورد که پاسخ‌های کلیشه‌ای و عادت‌های ادراکی را درهم می‌شکند. متن‌هایی که این تازگی بهت‌آور و تکان‌دهنده را ایجاد می‌کنند، کیفیت «ادبی» دارند. اشکلوفسکی نتیجه می‌گیرد که: «هنر وسیله‌ای است برای تجربه‌ی دوباره‌ی ساختن ابژه‌ها، ولی ابژه‌هایی که قبلاً ساخته شده‌اند، هیچ اهمیتی برای هنر ندارند.» ابهام «ابژه» (شیء، محتوا یا موضوع) در تعابیر فرمالیستی مشابه ابهام ناابژه است، همان «ادبی بودن»، همان کیفیت بنیادین که باید مشخص شود. مادامی‌که قراردادها و شکل‌های ادبی موردنظرند، مفهوم ادبی بودن جنبه‌ی زیبایی‌شناسانه پیدا می‌کند و به برساخته‌های ادبی محدود می‌شود. وقتی هدف قراردادها و شکل‌های ادبی باشد، این مفهوم حالت زیباشناسانه می‌یابد و به ساخت‌های ادبی محدود می‌شود. مادامی که هدف اندیشه‌ها و نگرش‌ها و ایدئولوژی‌ها و خود عمل فهمیدن هدف قرار می‌گیرد؛ محتوا با جبروت بیش‌تری بازمی‌گردد، و شکل تبدیل به امر اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و امر معاصر می‌شود. آشنایی‌زدایی، حتی وقتی محدود به قواعد و قراردادهای ادبی شود، با پارادوکس‌های مشابهی همراه است. از آن جا که هنجارها و قانون‌های ادبی باید ضرورتاً برهم بخورند، خود این مفهوم ربطی اساسی به چیزی که باید «آشنایی‌زدایی شود» پیدا می‌کند. چون آفریده‌ی نوین خود به هنجار مورد پذیرش تبدیل می‌شود، دیگر هیچ مجموعه یا طیفی از شکل‌های پایدار در تعادل تاریخی باقی نمی‌ماند که بر مبنای آن ویژگی‌های معرف «ادبی بودن» را بتوان استنباط و تقریر کرد. هدف نهایی رنگ می‌باشد و این فرایند به دست خود حذف می‌شود.
منبع مقاله :
آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط