واژه‌ی تقوا در قرآن

معنای دقیق تقوا بنا به نظر راغب عبارت است از: «قراردادن نفس در نگه داری از آنچه می‌ترسند؛ پس گاهی ترسی را تقوا و تقوا را ترس نامیده‌اند که طبق نام گذاری، مقتضای چیزی به مقتضی آن و مقتضی چیزی به مقتضای آن است.»
يکشنبه، 8 فروردين 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
واژه‌ی تقوا در قرآن
 واژه‌ی تقوا در قرآن

 

نویسنده: دکتر صالح عضیمه
مترجم: دکتر سید حسین سیدی



 
معنای دقیق تقوا بنا به نظر راغب عبارت است از: «قراردادن نفس در نگه داری از آنچه می‌ترسند؛ پس گاهی ترسی را تقوا و تقوا را ترس نامیده‌اند که طبق نام گذاری، مقتضای چیزی به مقتضی آن و مقتضی چیزی به مقتضای آن است.» چنان که سبب را به واسطه‌ی مسبب و مسبب را به واسطه‌ی سبب نام می‌نهند. بعد تعریف جامعی از تقوا ارائه می‌کند و می‌گوید: «تقوا در عرف شرع حفظ نفس از اموری است که آن را به گناه وامی‌دارد.» یعنی حفظ نفس از ارتکاب به گناهان و زشتیها و حفظ آن از ناپاکیها و رذالتها و پاک نگه داشتن آن. بنا به نظر راغب، تقوا تنها به ترک امور نهی شده و حتی ترک امور مباح می‌باشد. چنان که روایت شده است: « حلال مشخص است، حرام هم مشخص است؛ و هر کس پیرامون چراگاهی بچرد، جا دارد که در آن افتد.» خداوند فرموده است:
فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ (1)؛ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا (2)؛ وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا (3).
در رساله‌ی قشیریه آمده است، حقیقت تقوا عبارت است از: «با اطاعت از خداوند از عذاب او دوری نمودن.» و اصل آن عبارت است از: «پرهیز از شرک، بعد پرهیز از گناهان و خطاها، بعد پرهیز از شبهه‌ها، و سپس حفظ آن چیزی که بنیان تقوا بر آن استوار است و اصلی که هر خوبی و فضیلت به آن منسوب.» در قرآن هم آمده است: إِنَّمَا یتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ (4)؛ یعنی کسانی که تنها از خداوند می‌ترسند و به یگانگی او اعتقاد دارند؛ و در سخنان کردارشان به او شرک نمی‌ورزند. به واسطه‌ی پرهیز از شرک، انسان کم کم به مراحل تقوا می‌رسد و از انجام حرامها بازداشته می‌شود؛ و با هوای نفسی مبارزه می‌کند و به حالتی می‌رسد که سهل است: «هر کس که می‌خواهد تقوای او درست باشد، باید همه‌ی گناهان را ترک کند.» و یا آنچه که نصرآبادی گفته است: «هر کس به تقوا بپردازد به ترک دنیا مشتاق می‌گردد.» چون خداوند فرموده است. وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذِینَ یتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (5) و در تفسیر اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ (6)آمده است، اطاعت شود نه نافرمانی، ذکر گردد نه فراموشی، و سپاس گوید نه کفران.
قشیری سخنانی از گروهی از عارفان می‌آورد که احساس تقواپیشگان در آن ملتهب است و تقوا را به دل و جان زیبا جلوه می‌دهند؛ و برخی تعریف دیگری از تقوا ارائه می‌نمایند و برخی هم حالت روشنگری دارند، اما در رأس همه‌ی این سخنان، سخن حضرت علی (علیه السلام) این است که فرمودند: «سرور و آقای مردمان در دنیا، بخشندگانند؛ و سرور و آقای مردمان در آخرت، تقواپیشگان.» برخی هم می‌گویند: «هر کس در تقوا ثابت قدم بماند، خداوند بر قلبش رویگردانی از دنیا را آسان می‌کند.» ابوعبدالله رودباری گفته است: «تقوا دوری گزیدن است از آنچه که تو را از خداوند دور می‌سازد.» ابن عطاء گفته است: «تقوا ظاهر و باطنی دارد، ظاهر آن حفظ حدود و باطن آن نیت و اخلاص است.» طلق بن حبیب گفته است: «تقوا عمل به طاعت خداوند، با نوری از جانب خداوند
و ترس از عذاب اوست.» یکی از صوفیان گفته است: «سه چیز نشانه‌ی تقوای انسان است:
حُسن توکل در آنچه که به آن نرسیده است؛ و حُسن رضا در آنچه که به آن رسیده است؛ و حسن صبر در آنچه که از دست داده است.» ابوبکر رازی از جریری نقل می‌کند: «هر کس که میان او و خداوند، رشته‌ی تقوا و مراقبت استوار نشده باشد؛ به کشف و مشاهده نخواهد رسید.»
پس راه تقوا که همان پیروی از حلال و پرهیز از حرام و اطاعت از خداوند در سختی و راحتی و اخلاص در عبادت ورزیدن است، شیوه‌ی مرسوم در شریعت اسلامی و دیگر ادیان آسمانی است و برای کسانی است که دوست دارند نور ایمان آنها زیاد گردد و از نعمت کشف حقایق ثابت بهره مند گردند و نور الهی در هر چیزی برای آنها آشکار گردد و حتی خودش به نور بدل گردد و برای سالکان راه را روشن سازد، تا گمراه و سرگردان نگردند؛ و بالأخره به مرحله‌ای برسند که در این حدیث آمده است: «پیوسته بنده‌ی مؤمنم به واسطه‌ی نوافل به من نزدیک می‌شود و من او را دوست دارم. و هرگاه دوست او گردم، چشم، گوش، زبان، دست و پای او خواهم شد و به واسطه‌ی من می‌شنود، می‌بیند، سخن می‌گوید، حمله می‌کند و راه می‌رود.» این معنا را کاشانی در تفسیرش- که به‌اشتباه، به ابن عربی منسوب است- آورده است و تصریح نموده که: «حق تقوای او را بجا آوردن آن است که آن گونه که واجب است و شایسته- یعنی فنای در او- تقوا پیشه شود، یعنی او را سپری در دوری از بقایای ذات و صفاتشان قرار دهید.»
علامه طباطبایی در شرح آیه‌ی: اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ، می‌گوید: «حق تقوا همان عبودیت محض است که خودنگری و منی کردن و غفلت- یعنی طاعت بدون نافرمانی- آن را آلوده نسازد؛ و شکر بدون ناسپاسی ورزیدن و ذکر بدون فراموشی است. همان تسلیم شدن راستین است؛ یعنی درجه‌ی بالای تسلیم شدن. شکی نیست که حق تقوا به این معنا در توان بسیاری از مردم نیست؛ چون در این مسیر باطنی مواضع و موقعیتها و خطرهایی وجود دارد که تنها عالمان آن را در می‌یابند؛ و ظرافتها و لطافتهایی وجود دارد که تنها مخلصان آن را متوجه می‌شوند. مردم نیر در مراحل متفاوت و درجات متضادی هستند که با فهم و همت آنها و توفیق و تأیید الهی که بر آنها افاضه می‌شود، تناسب دارد. این یادآور آن سخن قشیری است که می‌گوید: «برای عامّه‌ی مردم تقوای شرک است، برای خواص تقوای گناه، و برای اولیا تقوای توسل به افعال، و برای انبیا تقوای نسبت افعال است که تقوای آنها از او به سوی اوست.»

در جای دیگری از تفسیر المیزان، علامه طباطبایی یادآور می‌شود که تقوا به یکی از امور سه گانه؛ یعنی ترس، امید و عشق حاصل می‌شود. طبیعت انسانها نیز در گزینش هر یک از این امور و یا روشهای سه گانه متفاوت است. بر نفس بسیاری از مردم ترس غالب است؛ و هرگاه در تهدید خداوند به ستمکاران و گناهکاران و انواع عذابی که برای آنها فراهم ساخته است می‌اندیشد، ترس او زیاد می‌گردد؛ و از ترس عذابش به عبادت او می‌پردازند. برخی هم بر نفسشان امید غالب است و هرچند در وعده‌هایی که خداوند به مؤمنان صالح از نعمت، کرامت و حسن عاقبت داده است می‌اندیشد امیدش افزون می‌گردد و در تقوا و پایبندی کارهای شایسته به امید طمع آمرزش و بهشت، جدی می‌شود. طبقه‌ی سوم که همان عالمان الهی‌اند، خداوند را به خاطر ترس از عذاب و یا طمع در پاداش نمی‌پرستند، بلکه او را به خاطر آن که شایسته‌ی عبادت است، عبادت می‌کنند. چون آنها اسماء الحسنی و صفات علیای او را آن گونه که شایسته اوست، می‌شناسند و می‌دانند پروردگارشان که مالک آنها، اراده و رضای آنها و همه چیز غیر از آنهاست؛ و تنها به تدبیر امور می‌پردازد و آنها تنها بندگان اویند؛ وظیفه‌ای جز پرستش او را ندارند و رضایت و اراده‌ی او را بر رضایت و اراده‌ی خود مقدم می‌دارند. آنها به پرستش خداوند می‌پردازند و در انجام یا ترک عملی جز ذات او چیزی نمی‌خواهند و به عذاب و پاداش توجه ندارند- هر چند که از عذاب او بیمناکند و به رحمت او امیدوار، علی (علیه السلام) با اشاره به این مطلب فرموده است: «من تو را از ترس جهنم و طمع بهشت نپرستیدم، بلکه تو را شایسته‌ی عبادت یافتم و پرستیدم.»

آنان که انگیزه‌های مختلف خود را به جلب رضایت خداوند اختصاص داده‌اند و اعمالشان را در طلب هدفی که همان پروردگارشان می‌باشد، خالص نمودند، در قلبشان محبت الهی ظاهر می‌گردد و خداوند را آن گونه می‌شناسند که او خود را به آنان شناسانده است؛ و خویشتن را به بهترین اسمها نامیده و ذاتش را به هر صفت زیبایی توصیف کرده است؛ خاصیت نفس بشری آن است که به زیبایی گرایش دارد، پس چگونه با زیبای مطلق که الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ (7) گرایشی نداشته باشد؟ پس اشیاء از حیث انواع آفرینش و زیبایی‌شان، بر جمال نامتناهی دلالت دارند و به ستایش او می‌پردازند و حسن بی پایان او را می‌ستایند؛ و از حیث انواع نقص و نیاز، بر غنای مطلق او دلالت دارند و به تسبیح و تنزیه ساحت مقدس و کبریایی او مشغولند. چنان که خداوند فرموده است: وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ (8).
اینان همچنین به شناخت اشیاء از طریق هدایت پروردگار و شناختی که به آنها بخشیده است می‌پردازند؛ و این اشیاء همه آیات او و نشانه‌های صفات جمال و جلال اویند و از خود اصالت و استقلالی ندارند، جز این که با زیبایی خود آیینه‌های تجلی حسن نامتناهی‌اند؛ و با فقر و نیازشان مایه‌ی تجلی غنی مطلق، و با حقارت خود مایه‌ی تجلی عزت و کبریا. کسی که با این نگرش به هستی می‌نگرد، بی درنگ در برابر گرایش نفس او به ساحت عزت و کبریا و محبت الهی که قلب او را در برگرفته است و به او و هر چیزی نسبت دارد، امیال و هواهای نفسانی را از باطن می‌زداید و قلب او به قلب سلیمی بدل می‌گردد که تنها خداوند بلندمرتبه در آن جای دارد. َالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ (9).
لذا اهل این طریق، دو طریق دیگر- یعنی عبادت به خاطر ترس و طمع- را خالی از شرک نمی‌دانند. پس، آن که خداوند را به خاطر ترس از عذابش می‌پرستد و برای دفع عذاب از خود به او متوسل می‌شود، چنان که او را به خاطر پاداش می‌پرستد و برای رسیدن به نعمت و کرامت به او متوسل می‌شود، اگر غیر از پرستش او دستیابی به آن ممکن باشد، وی را نمی‌پرستد و در پی شناخت او نمی‌گردد؛ چنان که امام صادق (علیه السلام) فرموده است. آیا دین چیزی غیر از دوستی است؟» در سخن دیگری فرمودند: «من او را از سر دوستی و عشق می‌پرستم، و این مقامی است ارجمند که تنها پاکان به آن می‌رسند.» اهل عشق و دوستی پاک هستند چون از هواهای نفسانی و آلودگیهای مادی پاک و منزهند، و اخلاص در عبادت هم تنها از راه عشق و دوستی کامل می‌گردد.
اگر در پی معنای تقوا از نظر سلطان محمد گنابادی برآییم، می‌بینیم که به یک درجه توقف نمی‌کند، بلکه به درجه‌ی دیگری می‌پردازد تا به اوج آن؛ یعنی فنا برسد. کاشانی هم این نظر را دارد. نظر گنابادی در این باب مفصل است و ما به اختصار بسنده می‌کنیم. او می‌گوید: «بالاترین مرتبه‌های تقوا همان بیزاری جستن از بدیهای نفس و انگیزه‌های ضد عقلی آن است، که این مقام استغفار است، دومین مرتبه‌ی آن، انصراف از آن و طلب رهایی از آن با گریز از آن، که همان مقام توبه است؛ مرتبه‌ی سوم، بازگشت به جانشینان خداوند و واسطه‌های او، بین او و مردم است که همان مقام انابه است.»
وی به این مراتب با توجه به آیه‌ی: وَاسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیهِ (10). می‌گوید: مرتبه‌ی چهارم تقوا همان خویشتنداری از مخالفت با سخن او، با پیروی از اوامر و نواهی اوست. مرتبه‌ی پنجم، بیزاری جستن از وقوف بر ظاهر امر و طلب باطن و روح آن است. گنابادی بر این باور است که در توان عوام مردم نیست که به این مراتب برسند و یکی را پس از دیگری طی کنند؛ و آنهایی که می‌توانند از تقوای شبهات بگذرند، خواص‌اند؛ و از تقوای شبهات به تقوای مباح از خواص خواص، و وقتی که متقی به روح و باطن اعمال برسد، به مرتبه‌ی آخر تقوا رسیده است که همان خویشتنداری از رذایل با کامل نمودن خصلتهاست، بدین ترتیب رو به کمال است تا به مرتبه‌ای می‌رسد که احساس می‌کند، لَا حَولَ وَ لاَ قُوَهَ اِلاِ بِالله. این مرتبه، خویشتنداری از نسبت افعال به غیر خداوند، و خروج از شرک فعلی به توحید و توحید فعلی نامیده می‌شود. و اگر دریابد که اوصاف وجودی همچون افعال، نسبتشان به خداوند به صدور و وجوب است و به غیر خداوند به ظهور و قبول و همه مظاهر صفات خداوندند، و آن مرتبه‌ی خویشتنداری از نسبت دادن اوصاف به غیر خداوند است.
کسانی که دوستدار شناخت و آگاهی‌اند، از مراجعه به تفسیر معروف بیان السعادة فی مقامات العبادة که گنجینه‌ای از گنجهای پنهان است، بی نیاز نیستند.

پی‌نوشت‌ها:

1- اعراف (7)، آیه ی35: پس هر کس به پرهیزگاری و صلاح گراید، نه بیمی بر آنها خواهد بود و نه ‌اندوهگین می‌شوند.
2- نحل (16)، آیه‌ی 128: در حقیقت خدا با کسانی است که پروا داشته‌اند.
3- زمر (39)، آیه‌ی 73: و کسانی که از پروردگارشان پروا داشته‌اند گروه گروه به سوی بهشت سوق داده شوند.
4- مائده (5)، آیه‌ی 27: خدا فقط از تقواپیشگان می‌پذیرد.
5- انعام (6)، آیه‌ی 32: و قطعاً سرای بازپسین برای کسانی که پرهیزگاری می‌کنند، بهتر است؛ آیا نمی‌اندیشند؟
6- آل عمران (3)، آیه‌ی 102: جنان که سزاوار پرواى اوست، پروا کنید.
7- سجده (32)، آیه‌ی 7: همان کسی که هر چیزی را آفریده است، نیکو آفرید.
8- اسراء (17)، آیه‌ی 44: هیچ چیز نیست، مگر این که در حال ستایش تسبیح او می‌گوید.
9- بقره (2)، آیه‌ی 165: مؤمنان خداوند را دوست‌تر دارند.
10- هود (11)، آیه‌ی 90: و از پروردگار خویش آمرزش بخواهید سپس به درگاه او توبه کنید.

منبع مقاله :
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمه‌ی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط