نویسندگان: دیوید درسلر و ویلیام ویلیس
برگردان: مهرداد هوشمند و غلامرضا رشیدی
برگردان: مهرداد هوشمند و غلامرضا رشیدی
مفاهیم تعصب، تبعیض و گروه اقلیت
ابتدا به تعریف این مفاهیم میپردازیم:تعصّب:
«تعصب شامل نگرشهای قالبی است که مردم به صورتی بی چون و چرا در قبال برخی دیگر از مردم دارند.» این نگرشها کل یک گروه از مردم را دربر میگیرد نه یک فرد خاص را. تعصب ممکن است به صورتی مثبت ابراز شود، مانند وقتی که شخص میگوید: «کشور من بزرگترین کشور جهان است... کشورم را دوست دارم.» یا ممکن است به صورتی منفی بیان شود، مانند این گفته: «همهی مکزیکیها تنبل هستند. آنها را دوست ندارم.»جرج ایتون سیمپسون (Gorge Eaton Simpson) و جی. میلتون ینگر (J. Milton Yinger) در کتاب اقلیتهای نژادی و فرهنگی تأکید میکنند که تعصب، خواه مثبت باشد خواه منفی، «نوعی نگرش انعطاف ناپذیر عاطفی در قبال گروهی از مردم است.» آنان خاطرنشان میکنند که تعصب «نه تنها شامل پیش داوری بلکه شامل داوری نادرست هم هست. نوعی تفکر بی قید و شرط است که به صورتی نظام مند حقایق را نادرست جلوه میدهد.»
تعصب نوعی نگرش و در نتیجه گرایش به رفتاری خاص است و لزوماً شامل کنش صریح در حق اعضای گروههای مورد تعصب نیست. ممکن است کارمندی نگرشهایی تعصب آمیز در قبال سیاهان داشته باشد و در عین حال به دلایل گوناگون در استخدام پرسنل یا از سایر لحاظ علیه آنان تبعیض قائل نشود. لذا با اینکه ممکن است تعصب منجر به تبعیض شود، و اغلب هم چنین میشود، نباید آن را با تبعیض یکی دانست.
تبعیض:
«تبعیض عبارت است از رفتار بی قید و شرط ناعادلانه و عاری از مساوات با دیگران». کارفرمایی که به ازای کاری مشابه به مردان حقوقی بیشتر میدهد تا به زنان، علیه زنان تبعیض میکند. تعصب رفتاری داخلی و روانشناختی است، حال آنکه تبعیض رفتاری خارجی و نوعی تعامل اجتماعی میباشد. هر دو بر تعمیم دارای ماهیت بی قید و شرط مبتنی هستند. برای مثال اگر معتقد باشید که تمام افراد مو قرمز تندخو و ناخوشایند هستند، دارای نگرشی تعصب آمیز هستند. حالا اگر همین افراد را به دلیل موی قرمزشان از عضویت در باشگاه خودتان محروم کنید، علیه آنان تبعیض روا داشتهاید.«گونار میردال» و همکاران وی در تحقیق معروف خود با عنوان «تنگنای آمریکایی» درباره سیاهان آمریکا رابطه میان تعصب و تبعیض را مطرح میکنند. تعصب در این تحقیق به یک «میله رنگی تغییرناپذیر» براساس نکات زیر تشبیه شده است: تعصب، تبعیض میآورد. تعصب و تبعیض سفیدپوستان سطح زندگی، بهداشت، آموزش، آداب و اخلاقیات سیاهان را در مقایسه با استانداردهای سفیدپوستان معاصر خود پایین نگاه میدارد. این بازهم تعصب سفید پوستان را علیه سیاهپوستان تقویت میکند. بدین ترتیب تعصب سفیدپوستان و سطح زندگی سیاهان متقابلاً موجب ایجاد یکدیگر میشوند. تبعیض به صورت دور باطل تبعیض میآورد و «رابرت مک آیور» این دور باطل را به این صورت ترسیم میکند:
تبعیض ـــ درآمد کمترـــ پایین آمدن سطح زندگی ـــ آموزش کمترــ توان درآمدی کمترـــ تبعیض
گروه اقلیت:
تعصب و تبعیض در خصوص بسیاری از مسائل و اشخاص و امور وجود دارد. اما ما در اینجا درباره این دو پدیده به صورتی که در ارتباط با اقلیتهای نژادی، دیگر اقلیتها بروز میکند بحث میکنیم.گروه اقلیت جمعیتی است که از جهتی یا جهاتی با گروه غالب و با نفوذتر دیگر جامعه تفاوت دارد. گروه اقلیت از لحاظ آماری طبقه بندی و تعریف نمیشود؛ هر چند گروههای اقلیت اغلب از لحاظ تعداد کمتر از گروه غالب هستند. معیار اقلیت بودن گروه در واقع این است که اعضای آن نسبت به اعضای گروه غالب جامعه بر اثر تعصب و تبعیض از قدرت، اقتدار و نفوذ کمتری برخوردارند. در آفریقای جنوبی تعداد سیاهان چهار برابر سفیدپوستان است، اما با وجود این سفیدپوستان در آنجا مسلط هستند [بودند].
ممکن است در یک جامعه گروهی خاص مسلط باشد، در جامعه دیگر گروه اقلیتی حاکم باشد. برای مثال، عربها در عربستان مسلط هستند، اما عربهای فرانسه در اقلیت هستند. کاتولیکهای رم در اسپانیا گروه غالب هستند، اما در آمریکا چنین نیست.
قومیّت: مشکلات و شیوهها
«نژاد» مترادف «قومیت» نیست. گروه قومی هر دسته اجتماعی از مردم است که دارای فرهنگ مشترک هستند که آنان را از دیگران در جامعه متمایز میکند. خصوصیات متمایزکننده یک گروه قومی از گروه دیگر ممکن است به نژاد، ملیت، دین یا عواملی چون محل جغرافیایی مربوط باشد- اما تفاوت مهم گروههای قومی تفاوتی فرهنگی است. تفاوتهای قومی ممکن است اهمیت ناچیز یا عمده اجتماعی داشته باشد. این تفاوتها بخصوص وقتی که در ارتباط با الگوهای تثبیت شدهی تعصب و تبعیض و مورد حمایت عقاید ریشه دار - هر چند غلط - در خصوض صفات فرضی «طبیعی» این یا آن گروه قومی اشتباه باشند، اهمیت پیدا میکنند.قبلاً گروه اقلیت به عنوان گروهی اجتماعی تعریف میشد که از جهتی یا جهاتی با گروه غالب جامعه تفاوت دارد. «گروه اقلیت» و «گروه قومی» مترادف هم نیستند. هر دو گروه از لحاظی متمایز هستند و از دیگران در جامعه جدا انگاشته میشوند؛ اما گروه اقلیت از گروه غالب نفوذ کمتری دارد، در صورتی که گروه قومی ممکن است چنین باشد یا نباشد. در بیشتر ایالات آمریکا سیاهان هم گروهی قومی و هم گروهی اقلیت هستند - اقلیتی قومی و نژادی». پروتستانهای سفیدپوست متولد آمریکا گروهی قومی هستند، اما در بیشتر مناطق کشور گروه اقلیت نیستند، بلکه گروه غالب هستند.
بیشتر گروههای قومی گروه اقلیت هم هستند و اعضای آنها در معرض تعصب و تبعیض از نوعی که سیاهان و دیگر اقلیتهای نژادی گرفتار آن بودهاند قرار دارند. با وجود این، تبعیض نژادی شامل تبعیض اقتصادی و اجتماعی میشود در صورتی که تبعیض قومی، در حال حاضر، عمدتاً اجتماعی است. مثلاً یهودیان به اندازهی سیاهان از فرصت امرار معاش محروم نیستند، اما برای آنان پیوستن به برخی باشگاهها و خرید خانه در برخی مناطق مسکونی ممنوع است.
ما دربارهی برخی گروههای قومی پیش داوری میکنیم و صفاتی را به آنها نسبت میدهیم که واقعاً میتوان در میان مردم یافت، اما گفته میشود فقط ویژگی همهی اعضای فلان گروه قومی است. مثلاً «شرقیان مرموزند»، «یهودیان تیزهوشاند»، «اسکاتلندیها خسیساند.» این ادعاها منعکس کنندهی انواعی از تعصبات هستند که از خانوادهها، دوستان، مدارس و گاهی کلیساها، کتابها و رسانههای عمومی یاد میگیریم. هیچ کس با تعصب علیه گروههای دیگر به دنیا نمیآید. «چنین نگرشها و احساساتی در جامعه کسب میشوند.»
تعصب معمولاً به تبعیض (یا «تعصب عملی») علیه گروههای قومی اقلیت منجر میشود. تعداد زیادی از مردم سعی میکنند از آمیزش با اعضای چنین گروههایی اجتناب کنند. مثلاً کارفرمایان ممکن است آنان را استخدام نکنند، آنان را برای پیوستن به باشگاههای خود دعوت نمیکنند؛ با همسایگیشان مخالفت میکنند؛ و تقریباً همیشه با ازدواج آنان با فرزندانشان مخالفت میورزند.
البته این واقعیتهای کاملاً شناخته شده با اصول مساوات طلبی یا برابری اجتماعی همخوانی ندارد. این اصلی غالباً و قویاً در آمریکا و در بسیاری از جوامع دیگر بیان میشود، اما الگوهای پرسابقه و مداوم تعصب و تبعیض علیه گروههای قومی مختلف، مؤید شکاف عمیق میان اصول و واقعیت اجتماعی است.
اشکال آزار قومی و نژادی
بعضی از اقدامات مضری که اعضای گروههای غالب اجتماعی علیه اقلیتهای قومی و نژادی به عمل آوردهاند اقداماتی شدید تا کشنده بوده است.جدایی
یکی از رفتارهای بسیار شایع با گروههای ناخواسته قومی یا نژادی جدا کردن آنها از هم است. نظام کاست در هند بیانگر این روش است. در بیشتر شهرها و روستاهای هند (و تا حدی کمتر در شهرهای بزرگ) اعضای کاستهای مختلف از هم جدا زندگی میکنند و زندگیهای اجتماعی بکلی جدا از هم دارند.در بسیاری از شهرهای بزرگ آمریکا میتوان یک «ایتالیای کوچک» یک «پرتوریکو کوچک»، یک «شهر چینی»، یک محله سیاهپوستان و غیره را دید. این نوع جدایی گاهی خود تحمیلی است؛ زیرا ساکنان ترجیح میدهند نزدیک و در میان مردمی زندگی کنند که شبیه خودشان هستند. اما حتی وقتی چنین است، این ترجیح بی شک حاکی از نوعی احساس عدم قبولیت در خارج از محله خود است. تماس میان ساکنان قدیمیتر مناطق مختلف قومی معمولاً نادر و رسمی است، اما گاهی خشونت میان گروههای قومی جوانان ساکن محلههای مختلف اما همجوار رخ میدهد.
در برخی نقاط جهان عمدتاً در جمهوری آفریقای جنوبی، جدایی اجباری نژادها سیاسی رسمی و قانونی است. تحت این نظام، که آپارتاید نام دارد، نژادها را بجز مواقعی که باید در محل کار کنار هم باشند از هم جدا میکنند. مدارس، خانهها، مغازهها و ادارات عمومی آشکارا برای سیاهان یا سفید پوستان به صورت جداگانه در نظر گرفته شدهاند. (1)
اخراج
دولت بعضی از کشورها در تلاش برای «خالص کردن» جوامع خود از طریق پذیرش مردمی فقط از یک قوم یا نژاد خاص به درون مرزهای خود، کوشیدهاند تا گروههای ناهمگون را از کشورهای خود اخراج کنند. ناگهان کسانی که خانوادههایشان ممکن است تا سالها در نقطهای زندگی کرده باشند خود را مطرود میبینند. یکی از این نوع تلاشها اقدام برخی اسرائیلیها به اخراج عربها از اورشلیم بوده است. نمونه اخیر دیگر اخراج 50 هزار آسیایی از اوگاندا در سال 1972 بود.روش خیلی شدیدتر از بین بردن گروههای اقلیت «نامطلوب» صرفاً کشتن آنان است که این کار نسل کشی نام دارد. در اوج نهضت حقوق مدنی سیاهان در دههی 1960 برخی از سیاهان مبارزتر، سفیدپوستان را به اجرای برنامه نسل کشی، بخصوص در ارتباط با تلاش آنان برای یاد دادن نحوهی جلوگیری از بارداری به سیاهپوستان فقیر و در نتیجه محدود ساختن اندازهی خانوادههای آنان، متهم میکردند.
برای اینکه نمونهای نزدیک به نسل کشی را از تاریخ مثال بیاوریم باید گفت که در میان کاشفان آمریکایی که به مناطق غرب آمریکا رفته و در آنجا مستقر شدند بسیاری بودند که اعتقاد داشتند، «تنها سرخ پوست خوب سرخپوست مرده است» - و طبق همین اعتقاد عمل کردند. برآورد شده است که سفیدپوستان آمریکا در مدتی که در غرب آمریکا مستقر میشدند، 75 درصد جمعیت سرخپوستان را قتل عام کردند.
انواع ادغام اجتماعی
البته روشهای جدایی و آزار قومی که ذکر شد جایگزینهایی هم دارد. میتوان گروههای قومی را در کل جامعه ادغام کرد. یا در جامعهای که از لحاظ فرهنگی کثرت گراست میتوان آنها را آزاد گذاشت تا یکپارچگی فرهنگی خود را بدون تحمل آزار و اذیت حفظ کنند.جذب
جذب، روندی تعاملی است طی آن چند گروه فرهنگی، متحد و تبدیل به یک گروه میشوند، «جذب، بخصوص در اشاره به گروههای اقلیت، فرآیندی است که طی آن گروهی نژادی یا قومی ارزشها، نگرشها و رفتار گروه غالب جامعه را اقتباس میکند.» نمونهای از این فلسفهی جذب مفهوم «بوتهی ذوب فلز» است که زمانی در آمریکا محبوبیت داشت. این مفهوم تلویحاً بیانگر آن است که تازه واردها باید تمام یا بخشی از صفات گروه اقلیت خود را رها کنند. مهاجران باید انگلیسی یاد بگیرند، لباس آمریکایی بپوشند و ارزشهای آمریکایی را اختیار کنند.جذب زمانی به آسانی تمام صورت میگیرد که ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی گروه قومی شبیه گروه غالب باشد. بدین ترتیب، اسکاتلندیها، که قفقازی هستند، انگلیسی صحبت میکنند و پروتستان هستند، در مقایسه با مثلاً روسهای یهودی که بیشترشان در اوایل همین قرن به آمریکا آمدند و با وجود قفقازی بودن احتمالاً رنگ صورتشان تیرهتر از مهاجران پیشین است، انگلیسی صحبت نمیکنند و پروتستان نیستند میتوانند راحتتر جذب جامعه آمریکا شوند. پورتوریکوییها با اینکه شهروند آمریکا هستند از گروههای قومی هستند که جذب آنها در جامعه بزرگ آمریکا بسیار مشکل است. علت عمدتاً آن است که اسپانیایی زبان و کاتولیک هستند و نیز بسیاری از آنان چند صفت سیاه شکلی دارند.
شرایط دیگر نیز بر آسانی یا سختی جذب اثر میگذارد. اگر گروه قومی که وارد آمریکا میشود خیلی بزرگ باشد، معمولاً جذب به تأخیر میافتد، زیرا اعضای آن تمایل کمتری به «آمریکایی شدن» دارند. ممکن است در منطقهای از شهر مستقر شوند و شیوهای یکپارچه برای زندگی در پیش بگیرند و خود را تا حد زیادی از عموم مردم منزوی کنند. جذب گاهی هم تحت تأثیر فاصله زادگاه گروه با محل جدید است. فاصله ممکن است جذب را تسریع کند. اگر از جای دوری مهاجرت کرده باشند نمیتوانند به زادگاه خود برگردند و رسوم فرهنگی قدیمی خود را از سر بگیرند، در صورتی که اگر زادگاهشان نزدیکتر بود این کار آسانتر صورت میگرفت.
در سطحی دیگر، میزان تحصیلات رسمی مهاجران نیز ممکن است بر سرعت جذب آنان اثر گذارد. تازه واردهای تحصیل کرده راحتتر از افرادی که تحصیلات رسمیشان کمتر است میتوانند با شرایط جدید سازگار شوند. به علاوه تحصیلات آنان مقبولیتشان را بیشتر میکند. در اوایل سال 1975 که پناهندگان ویتنامی برای اولین بار وارد آمریکا شدند، بسیاری از امریکائیان با اسکان دائمی آنان مخالف بودند. یکی از دلایل این نگرش این بود که میترسیدند ویتنامیها تبدیل به بار مالی شوند. وقتی معلوم شد که بسیاری از آنان افراد حرفهای و صنعتگران ماهری هستند، این ترس بسیار کاهش یافت.
اختلاط
کاملترین راه برای ادغام گروههای قومی در جامعه اختلاط است. در حالی که جذب به آمیزش فرهنگی و اجتماعی اشاره میکند، «اختلاط به معنی ازدواج و زاد و ولد میان گروه و جامعه است تا اینکه تمایز فیزیکی هر گروه ناپدید شود» (هر چند هرگز کاملاً چنین نمیشود.) وقتی گروههای مختلف با هم زندگی میکنند، همیشه قدری اختلاط صورت میگیرد، اما الگوی غالب بندرت رابطه میان گروههاست. شاید نزدیکترین رخداد به اختلاط کامل که هرگز در جامعهای رخ نداده است به این صورت باشد که شرقیان، بومیان هاوایی و سفیدپوستان تا حدی به ازدواج با همدیگر اقدام کردهاند که یافتن جزیرهنشینی با خون «خالص» در آنجا تقریباً محال است.کثرت گرایی فرهنگی
وقتی گروه غالب اجازه میدهد که گروه اقلیت قومی بدون تعصب و تبعیض کاملاً در جامعه مشارکت داشته باشد و در عین حال آن را به حفظ تفاوتهای فرهنگی خود تشویق هم میکند، کثرت گرایی فرهنگی وجود دارد. آمریکا تا حد زیادی جامعهای کثرت گراست. مهاجران لهستانی میتوانند لهستانی صحبت کنند، به کلیساهای لهستانی بروند و تعطیلات ملی لهستان را رعایت کنند. هیچ کس مهاجران چینی را ملزم نمیکند که آداب و رسوم و مذاهب خود را رها کنند. با وجود این، گروههای قومی باید انگلیسی یاد بگیرند و در مکانهای عمومی لباس آمریکایی بپوشند تا بتوانند کاملاً در جامعه مشارکت داشته باشند.مقداری کثرتگرایی فرهنگی مطلوب است، اما زیاد آن جامعه را تجزیه میکند. اینکه آمریکائیان میتوانند در آداب و رسوم کشورهای دیگر سهیم شوند - به موسیقی آنها گوش بدهند، مانند آنها برقصند، غذای آنها را بخورند، و در جشنهای آنها شرکت کنند - به ایجاد فرهنگی غنی و متنوع کمک میکند. از طرف دیگر، اگر قرار بود هر کدام از گروههای متعدد فرهنگی به جای یاد گرفتن زبان انگلیسی، زبان خود را حفظ کند، یک مشکل وخیم ارتباطاتی در آمریکا به وجود میآمد. به علاوه وجود بسیاری از ارزشها و نگرشهای متنوع در جامعه میتوانست به فروپاشی نظم جامعه بینجامد. چون ممکن بود اعضای همه گروههای مختلف برخی ارزشها را کاملاً نپذیرند.
تغییرات در روابط بین گروههای نژادی و قومی
تا مدتهای مدید هم دانشمندان علوم اجتماعی و هم مردم عادی معتقد بودند که نمیتوان نگرشهای یک گروه را در قبال گروه دیگر تغییر داد. درست است که میتوان قوانینی تصویب کرد تا از عملی شدن تعصب به صورت تبعیض جلوگیری کرد؛ اما نمیتوان مردم را وادار کرد تا همدیگر را دوست بدارند یا بپذیرند- به عبارت دیگر، بر تعصبات خود غلبه کنند. تنها مایهی امیدواری این بود که ترغیب و آموزش به ایجاد مدارای بیشتر کمک کند.نظریههای امروزی و تحقیق در زمینه تعصب و تبعیض نشان میدهد که این تصورات قدیمی ممکن است دست کم تا حدی نادرست باشد. برای مثال به جای اینکه تعصب باعث تبعیض گردد، خلاف آن هم ممکن است صدق کند. «تبعیض ممکن است منجر به تعصب شود»؛ زیرا وقتی تماسی میان گروهها بر مبنای مساوی در کمترین حد باشد یک گروه دربارهی گروه دیگر افسانه میسازد. به علاوه به نظر میرسد که فشارهای گروهی اغلب عامل تعیین کننده نگرشها و اعمال ما باشد. افراد از ترس رنجاندن گروه مرجع خود یا اخراج از این گروه، خود را با آنچه دیگران میاندیشند تطبیق میدهند، بی آنکه به خود فرصت دهند مستقلاً حقیقت را کشف کنند. ثابت شده است که وقتی به افراد فرصت داده میشود تا از خود نظرات مستقلی داشته باشند، احتمال گرایش آنان به تعصب و تبعیض کمتر از زمانی است که تحت تأثیر گروه هستند.
در آمریکا اطلاعات جدید از این نوع در خصوص تعصب و تبعیض منجر به آن شده که سیاستهای دولت ادغام را نهادینه کند - از جمله ممنوع کردن برپایی استخرهای شنا و سواحل عمومی جداگانه - که نتایجی بسیار رضایت بخش به بار آورده است. زمانی که مردم وادار شوند با هم تعامل کنند، صرفنظر از فشارهای شخصی یا گروهی برای تعامل نکردن، متوجه میشوند که سایر گروهها تفاوت چندانی با خودشان ندارند و تفاوتهایی هم که وجود دارد میتواند وسیله غنی کردن زندگی شود.
اما اگرچه سیاستهای دولت میتواند موثر واقع شود، تغییرات روابط اجتماعی را نمیتوان بکلی با برنامه ریزی دقیق ایجاد کرد. برای مثال ممکن است تصویب قوانین در آمریکا در رفع جدایی نژادی در مدارس دولتی بسیار موثر بوده باشد، اما جدایی بالفعل - یعنی جدایی که واقعاً وجود دارد هر چند پشتوانه قانونی ندارد - در بسیاری از مدارس هنوز واقعیت دارد.
پینوشت:
1. اوضاع مورد اشاره در آفریقای جنوبی مربوط به زمان نگارش کتاب است؛ اکنون سالها از لغو آپارتاید میگذرد - مترجم.
منبع مقاله :درسلر، دیوید؛ ویلیس، ویلیام ام؛ (1388)، جامعه شناسی «بررسی تعامل انسانها»، ترجمهی مهرداد هوشمند، غلامرضا رشیدی، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول