نویسنده: فاضل صالح سامرایی
برگردان: حمیدرضا میرحاجی
برگردان: حمیدرضا میرحاجی
«ایلاف» از ماده «الف» و «الفت» مصدر فعل «آلف، از باب مفاعله است (الف، یؤلف، ایلاف). اصل «آلف» از «أالف» با دو همزه و «ایلاف» نیز از «إءلاف» با دو همزه است که قاعده اعلال همزه به علت متحرک بودن اولی و ساکن بودن دومی در این دو اتفاق افتاده و تمایل به حرف مد شدهاند. ایلاف آن گونه که راغب میگوید به معنی جمع شدن همراه با همبستگی و همراه شدن است.(1) قبیله قریش عادت به دو کوچ داشت: یکی در زمستان به طرف یمن و دیگری در تابستان به طرف شام «و در این کوچ با امنیت و آرامش تجارت میکردند و خرید و فروش مینمودند؛ زیرا اینان از ساکنان حرم الهی و نگاهبانان خانه خدا بودند و از این رو در حالی که مردم در تجارتشان دچار مشکل میشدند و به اموالشان حمله میشد و آنان را به گروگان میگرفتند، کسی به اینان متعرض نمی شد و با آرامش تجارت میکردند.(2)
«لإیلافِ» جار و مجرور و متعلق به «فَلیَعبُدُوا» است؛ یعنی: عبادت کنید صاحب این خانه را برای الفت و همبستگی ایجاد کردن در دو کوچ زمستانه و تابستانه و مقصود آن است که اگر به نعمتهای دیگر خداوند که به آنها ارزانی داشته، توجه نکنیم، این نعمت، خود به تنهایی کافی است که موجب شود خدای این خانه عبادت شود؛ خدایی که به علت وجود او این مردم امنیت یافتند و صاحب روزی و طعام شدند. حال اگر نعمتهای دیگر خداوند را بر آنها در نظر نگیریم، خود همین نعمت کافی است. اگر خداوند را برای آن نعمتها عبادت نمی کنند، پس باید برای این نعمت آشکار، او را عبادت کنند.
بعضی گفتهاند. این جار و مجرور «لإیلافِ» متعلق به فعل محذوفی از قبیل «اعجبوا» (شگفت زده شدند) است. در این صورت معنی این گونه میشود که: شگفت زده شدند از این که با وجود الفت و همبستگی میان قریش در زمان دو کوچ تابستانه و زمستانه، چگونه آنها عبادت صاحب این خانه را که این آرامش را برای آنها مهیا کرده، در حالی که مردم پیرامون خودشان دچار دزدی و غارت هستند، رها نمودهاند؟! در تفسیر کشاف آمده است که «لِإیلافِ» متعلق به «فَلیَعبُدُوا» است؛ خداوند به آنها فرمان داده که به علت الفت و آرامش در دو کوچشان او را عبادت کنند.
اگر کسی بپرسد: چرا برسر «لِیَعبُدُوا» حرف فاء آمده است؟ در جواب میگوییم: چون در کلام، معنای شرط وجود دارد؛ زیرا معنای عبارت این است که: اگر نه؛ پس باید به علت و جود الفت و همبستگی میانشان او را عبادت کنند. با در نظر گرفتن این معنی که نعمتهای خدا بر قریشیان بی شمار است پس اگر برای آن نعمتها او را عبادت نکردهاند پس برای این یک نعمت که نعمتی آشکار و نمایان است باید او را عبادت نمایند. و بعضی هم گفتهاند: معنی آیه این است که از الفت و آشتی مردم قریش متعجب و شگفت زده شدهاند.(3)
در كتاب البحر المحیط آمده است که: جار و مجرور(لایلاف) متعلق به فعل محذوف «اعجبوا» است؛ یعنی از آشتی مردم قریش در کوچ زمستان و تابستان دچار شگفتی شدهاند که چگونه آنها و با وجود این الفت، دست از عبادت صاحب این خانه کشیدهاند!(4)
خلیل بن احمد میگوید: جارو مجرور (لإیلافِ) متعلق است به «فَلیَعبُدُوا». و معنی آیه این است که این برخورد خداوند نسبت به قریش و دادن نعمت آشتی و پیوند به آنها نعمتی است که باید آنها نسبت به آن شکرگزار باشند و او را عبادت کنند. خداوند به آنها فرمان داده که به علت الفت و آشتی و آرامش در زمان کوچ، او را عبادت کنند.(5)
انتخاب واژه «إیلافِ» دلالت بر آن میکند که این موضوع نزد آنها یک چیز عادی و معمول بوده و اتفاقی و به صورت یک حادثه نبوده است و به همین سبب است که شایستگی و استحقاق آن را دارد که در مورد آن نسبت به پروردگارشان شکرگزار باشند.
تقدیم جارو مجرور (لِایلافِ) و مقدم شدن آن بر متعلق و عامل خودش یعنی «فَلیَعبُدُوا» دلایل متعددی دارد و این تهدیم، دلالت بر بیش از یک معنی میکند که از جمله میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
1. اگر آیه این گونه بود: «فلیعبدوا رب هذا البیت لایلاف قریش» در این صورت دیگر لازم بود. حرف «فاء» حذف شود و با حذف فاء معنایی را که این حرف، دلالت بر آن داشت کنار زده میشد، البته اما بعداً در این باره صحبت خواهیم کرد. بنابراین تقدیم «فَلیَعبُدُوا» لازمهاش این میشد که حرف «فاء» حذف شود!2. این تقدیم موجب توسعه حوزه معنایی شده است، زیرا در این صورت احتمال دارد که «لِإیلافِ» را متعلق به «لیَعبُدُوا» بگیریم و احتمال هم دارد که آن را متعلق به فعل مقداری مانند «اعجبوا» به حساب آوریم. اما اگر فعل «لیعبدوا» مقدم شود دیگر در این صورت جار و مجرور حتماً متعلق به همین فعل مذکور خواهد بود.
3. تقدیم «إیلاف» ربط میان این سوره و سوره قبلی را محکم کرده است و این دو را همانند یک سوره نموده است. مانند این که خداوند فرموده: فجعلهم کعصف ماکول لایلاف قریش (پس آنها را همچون کاه جویده شده قرار داد به خاطر الفت و همبستگی قریش!) و عده ای هم حتی متعلق و عامل «إیلاف» را لفظ «جعل» از سوره قبل دانستهاند.
4. مقدم شدن «لِإیلاف قُرَیش» بیانگر اهمیت داشتن این انس و الفت در زندگی آنها و جایگاه عظیم آن در نزد آنها به حساب میآید، به یاد آنها آوردن این نعمت موجب اعتراف آنها به ولی نعمت خود و گردن نهادن به عبادت او- و نه عبادت بتان- میشود. تاخیر و به عقب انداختن «إیلاف» این توجه و عنایت را نمیرساند.
5. اگر خداوند میخواست عامل و متعلق «لإیلاف» را مقدم کند، باید میگفت: «لتعبد قریش رب هذا البیت الذی اطعمها من جوع و آمنها من خوف لایلافها رحله الشتاء و الصیف» (قریش باید صاحب این خانه که آنها را از گرسنگی نجات داد و اطعام کرد و از ترس و بیم آنها را رهانید و آرامشان کرد، عبادت کنند به خاطر الفت دادن به آنها در زمان کوچ زمستانه و تابستانه)، در این صورت میان سخنان، پارگی و گسل ایجاد میشد و فخامت و شکوه کلام از آن گرفته میشد و معنای مورد نظر هم بیان نمیگشت! زیرا در این صورت این احتمال وجود داشت که جار و مجرور (لإیلاف) متعلق و وابسته به فعلی «اطعمها» و یا «آمنها» باشد و معنی این گونه میشد که خداوند به قریش اطعام نمود و سیرشان کرد و آنها را ایمن ساخت برای الفت و همبستگی و نه آن که «إیلاف» علت باشد برای عبادت کردن «فَلیَعبُدُوا»
6. این تقدیم از نوع تقدیم علت بر خود فعال است. یعنی ابتدا علت ذکر شده و سپس معلول آن به عبارت دیگر در این جا علتی که موجب به وجود آمدن فعل عبادت کردن است، در ابتدا ذکر شده و به دنبال آن طلب عبادت کردن آمده است. یعنی این مسأله از نوع مقدم کردن چیزی است که در حقیقت جلوتر اتفاق میافتد. چرا که این «علت» است که انگیزه وقوع یک «فعل» است و این علت باید جلوتر وجود داشته باشد تا که در اثر آن امری اتفاق بیفتد. به هر حال این است علت مقدم شدن «لإیلاف» بر «فَلیَعبُدُوا»!
مشابه همین مسأله در سوره فاتحه هم رخ داده است. آن جا که آیات «الحَمدُالله رَبِّ العَالَمِینَ* الرَّحمن الرَّحیم* مَلِكَ یَومِ الدِّین» برآیه «إیَّاكَ نَعبُدُ وَإیَاكَ نَستَعِینَ» مقدم شده به علت آن است که علت اختصاص پیدا کردن عبادت و استعانت در خداوند معلوم و مشخص شود. یعنی در این آیات نیز ابتدا علت ذکر شده و به دنبال آن نتیجه این علت و پی آمد و معلول آن مطرح شده است. در این سوره هم همین مسأله اتفاق افتاده است!
[إیلافِهم رحله الشِّتاء وَالصَّیفِ]
موضوع «إیلاف» در آغاز مطلق و بدون قید ذکر شده: لِإیلافِ قُرَیش سپس در توضیح و تبیین آن گفته شده: إیلافِهم رحله الشِّتَاء وَ الصَّیفِ و این برای نشان دادن فخامت و عظمت موضوع «إیلافِ» و دلالت بر بزرگی و جلالت این نعمت داده شده و جایگاه آن در میان مردم قریش میکند. در تفسیر کشاف آمده است: «إیلافِ» ابتدا مطلق و بدون قید ذکر شده و سپس تابعی از نوع «بدل» برای آن آمده و موضوع «یافت» را با قید «کوچ زمستانه و تابستانه» مقید نموده است. آمدن «بدل» به منظور نشان دادن بزرگی و شکوه مسأله الفت و به یادآوردن عظمت این نعمت در میان مردم قریش است.(6)در تفسیر الکبیر آمده است: این که به جای هر مسأله ای موضوع کوچ تابستانی و زمستانی مطرح شده و برای «إیلافِ » قید دیگری نیامده، نشان از اهمیت این مطلب و بیانگر آن است که این موضوع اساس و پایه زندگی آنها به شمار میرفت.(7)
واژه «رحلة» (کوچ) مفرد آمده، در حالی که مقصود از آن دوکوچ زمستانه و تابستانه است و نه یک «کوچ» این امر به منظور رفع اشتباه به کار برده شده است؛ (8)زیرا اگر به صورت مثنی به کار برده میشد و گفته میشد: رحلتی الشتاء والصیف (دوكوچ تابستانه و زمستانه) در این صورت به اشتباه تصور میشد که در زمستان و نیز تابستان دو کوچ اتفاق میافتد. بنابراین اسلوبی که به کار برده شده بهتر و درست تر است!
پینوشتها:
1. روح المعانی ج 30 ص 238.
2. الکشاف ج 3 ص 360.
3. الکشاف ج 3 ص 360.
4. البحر المحیط ج 8 ص 514.
5. همان.
6. الكشاف ج 3 ص 360 و نیز «روح المعانی» ج 30 ص239.
7. التفسیر الکبیر ج 32 ص 106.
8. الکشاف ج 3 ص 360 و «التفسیر الکبیر» ج32 ص 107.
سامرایی، فاضل صالح؛ (1392)، درآمدی بر تفسیر بیانی قرآن کریم، مترجم: حمیدرضا میرحاجی، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول