نویسنده: علی غفوری
نبردهای شاه عباس کبیر و عثمانیان
در اواخر قرن شانزدهم قدرت نظامی عثمانی به حد اعلای خود رسیده بود و اگرچه اتحاد اروپاییان مانع حرکت آنها به سمت مرکز و غرب اروپا شده بود اما آنها در حال توسعه مرزهای جنوبی و شرقی خود بودند. در چنین زمانی آنها به جز ایران عملاً مانعی پیش خود نداشتند.عثمانیها در دوران قدرت خود در قرون شانزده و هفده شبه جزیره عربستان، خاورمیانه عربی، مصر، لیبی و حتا الجزایر را در اختیار داشتند اما علیرغم دو لشکرکشی بزرگ سلطان سلیم و سلطان سلیمان هنوز نتوانسته بودند خاک اصلی ایران را تصرف کنند اگرچه بینالنهرین را از دست ایران خارج کرده بودند.
حملات جدید
در 1578 عثمانی از ضعف موقت پیش آمده در حکومت صفویه استفاده کرد و سردار خود، فرهاد پاشا، را با ارتشی بزرگ روانه شمال بینالنهرین کرد ارتش وی سپاه 15 هزار نفره ایران را در نزدیکی بغداد شکست داد و با تغییر جهت به شمال ایران تبریز را تصرف کرده و قصد جدا کردن خوزستان و لرستان کرد.در این زمان ایران شاه جوان و پرقدرتی را در اختیار داشت اما این مرد بزرگ که بعدها به شاه عباس کبیر معروف شد در ابتدای کار خود کشوری را تحویل گرفته بود که از چندین جهت تحت کنترل و تجاوز همسایگان بود.
وی که تنها 1 سال از سلطنتش میگذشت در ابتدای حکومت درگیر نبردهای جنوب با پرتغالیها و شرق با ازبکان بود. بنابراین مجبور شد برای جلوگیری از سقوط بخش غربی و جنوبی خاک ایران تن به مصالحه با عثمانی بدهد. در 1590 عثمانیها شهرهای تبریز، شیروان و ایالات گرجستان و لرستان را از دست ایران خارج کردند و در مقابل پیشنهاد صلح و تخلیه جنوب ایران را دادند که شاه عباس پذیرفت.
تشکیل ارتش منظم
شاه عباس به خوبی دریافته بود که نبرد با قدرتهای غربی نظیر عثمانی و پرتغالیها متفاوت با جنگ با قدرتهای محلی شرقیست و شکست سپاهیان آنها تنها در صورتی ممکن است که ارتش از سلاحهای آتشین و پیاده نظام جنگ آزموده برخوردار شود. از طرفی او میدانست که عثمانی به چیزی کمتر از فتح کامل ایران (به مانند فتح دهها کشور دیگر منطقه) رضایت نمیدهد بنابراین تمام قدرت را صرف احیای ارتش ایران کرد. ارتشی که عملاً پس از قدرت یافتن مغولان در 4 قرن قبل از بین رفته بود.در 1600 او به جز 60 هزار نیروی سوار قزلباش، از 10 هزار سوار مخصوص شاه و 12 هزار نیروی پیاده نظام برخوردار بود. الله وردی خان، فرمانده معروف ایران، نیز در این زمان با استفاده از تجربیات اروپاییان (که دشمن عثمانی بودند) تکنیک توپریزی را فراگرفته و علاوه بر آن فنون استفاده از تفنگ را به نیروهای خود آموزش داده بود.
سرپرسی سایکس در کتاب تاریخ ایران خود از قول یک سیاح انگلیسی اوضاع را چنین نقل میکند:
«ایرانی مسلط، فنون جنگی را یاد گرفته و اکنون 500 عراده توپ برنج و 60 هزار تفنگچی دارد. ایرانیان زمانی که شمشیر داشتند ترکها از آنها میترسیدند و حالا که ضربات آنها جدیتر و با صنایع گوگردی آمیخته شده مخوف شدهاند.»
نبرد عظیم ارومیه
در 1602 میلادی شاه عباس خود را آنقدر قوی دید که بتواند پنجه در پنجه قدرت اول نظامی دنیای قرن هفدهم بیندازد بنابراین به سمت مناطق متصرفه عثمانی به راه افتاد و ظرف 1 سال کلیه متصرفات آن کشور را بازپس گرفت سپس قصد فتح بغداد کرد.سلطان احمد پادشاه جوان عثمانی و پسر سلطان محمد سوم که انتظار ضد حملههای ایران را نداشت تصمیم گرفت که به مانند اسلاف خود سپاهی عظیم به سمت ایران گسیل کند بنابراین در 1603 سپاه 100 هزار نفری عثمانی به فرماندهی جقال اوغلی به سمت تبریز به حرکت درآمد. نیروهای محلی از برابر ارتش عظیم عثمانی جاخالی کردند و گمان همه به این بود که کار ایران تمام است. این در حالی بود که شاه ایران با جمعآوری نیروهای خود در حوالی دریاچه ارومیه انتظار سردار عثمانی و سپاه بزرگش را میکشید. سپاه ایران در این زمان حدود 62 هزار نفر و توپخانه ایران نیز کوچکتر از ترکها بود. تدبیر شاه عباس تقسیم سپاه به دو قسمت بود بنابراین ابتدا 10 هزار سوار از جان گذشته حمله را به سپاه عثمانی آغاز کردند (شاه عباس 50 هزار پیاده خود را از چشم فرماندهان عثمانی مخفی کرد). ترکها به گمان آن که با توپخانه قادر به دفع حمله سواران ایرانی هستند آنها را نشانه رفتند اما سرعت سواران ایرانی در این زمان جای خود را به مانوری بینظیر داد یعنی سواران به جای حرکت مستقیم به سمت توپخانه و پیاده نظام در عرض سپاه عثمانی حرکت کردند و بدون توجه به آتش سنگین توپهای عثمانی خود را به عقب سپاه ترک رساندند. جقال اوغلی به گمان آن که 10 هزار سوار اکنون کاملاً در محاصره خواهند بود با پیاده نظام راه برگشت سواران ایرانی را بست و با تغییر جهت توپها سعی در نابودی آنها کرد غافل از این که 50 هزار سرباز ایرانی با سرعت خود را به جلوی سپاه ترک رساندند و ناگهان نبرد به مرحلهای رسید که کار از دست فرماندهان ترک خارج شد. همزمان با شدت گرفتن نبردِ پیاده نظام، سواران ایرانی که اکنون از کمند توپ و پیاده نظام عثمانی خارج شده بودند با برگشت به سمت سپاه ترک قتل عام هولناکی را آغاز کردند.
توپخانه عثمانی نیز قادر به عمل نبود چرا که دو سپاه درهم آمیخته بودند.
تا پایان روز 20 هزار سربار عثمانی کشته شدند و سپاه متلاشی شدهی عثمانی کلاً منطقه را به سمت غرب ترک کرد.
شکست ترکان در نبرد ارومیه سبب تصرف مجدد آذربایجان، کردستان، بغداد، موصل، دیاربکر، گنجهی تفلیس و باکو شد و عثمانیان کلیهی متصرفات خود را در سه دهه اخیر به ایران بازگرداندند.
تداوم حملات عثمانی به ایران
عثمانیان که نمیخواستند شکست را از دولت ایران قبول کنند در 1607 سپاهی بزرگ به ایران فرستادند، مراد پاشا فرمانده این سپاه بود اما این سپاه شکستی سخت از ایران خورد. 9 سال بعد در 1616 سلطان مصطفی خلیل پاشا را با 60 هزار سوار به جنگ ایران فرستادند، وی علی رغم پیروزی اولیه در تسخیر تبریز ناموفق بود.در 1623 ترکها آخرین کوشش خود را با اعزام سپاهی مجهز به چهار واحد بزرگ توپخانه برای بازپسگیری بغداد انجام دادند اما در تلاش خود ناموفق ماندند و چون نبرد 6 ماه به طول انجامید در سپاه ترک شورش رخ داد و از این زمان به بعد زمان به شدت به زیان ترکها پیش رفت چرا که حضور شخص شاه عباس در سپاههای ایران قدرت مدافعان بغداد را دو برابر کرده و پس از 7 ماه محاصره عملاً سپاه ترک روحیه خود را از دست داده و توسط نیروهای ایران کاملاً منهدم گردیدند. نفرات باقی مانده سپاه عثمانی به دلیل گرسنگی هرگز موطن خود را ندیدند و در بیابانهای عراق و سوریه تلف شدند.
نتیجه نبردهای شاهعباس
بیتردید اگر در قرون شانزده و هفده شاهان پرقدرت صفویه در ایران حاکم نبودند ایران نیز جزو ایالات چهل و چندم عثمانی میشد اما ضربات خردکنندهی ارتش شاه عباس و شجاعت سواران قزلباش بازوان متجاوز عثمانی را از کار انداخت و این ارتش جهنمی را مجبور کرد که به تصرفات سرزمین خود قانع بماند مضافاً آن که نبردهای ارومیه و بغداد حداقل یک سوم نیروهای امپراتوری مذکور را هدر داد و توان این کشور را برای ادامه تجاوزاتش به غرب تحلیل برد.تاریخ دوباره تکرار شد و ایران به مانند 1700 سال قبل مجدداً شمشیر قدرتی مخوف در جنوب اروپا را کند کرد و به سربازان مشابه لژیونرهای رُمی ضرب شست «شمشیر ایران» را چشاند.
منبع مقاله :
غفوری، علی؛ (1386)، 100 جنگ بزرگ تاریخ، تهران: هیرمند، چاپ دوم