استقلال کشور، در گرو تربیت انسانهای متعهد
اگر فرهنگ، یک فرهنگی شد که انسان بار آورد، متعهد بار آورد، معتقد به یک ماورا بار آورد، معتقد به اینکه اگر این از دیگری باشد این مسئولیت دارد، اگر این دزدی باشد مسئولیت دارد، آنکه اعتقاد به این معنا دارد و ایمان دارد به یک پرده ماورای این عالم، آن است که میتواند مملکت حفظ بکند؛ آن است که اگر در مقابل اینکه یک خیانت بکند همه چیزها را بهش بدهند زیر بار نمیرود. او مثل حضرت امیر (علیه السلام) قسم میخورد به حسب روایتی که هست توی نهج البلاغه که اگر چنانچه همه اقالیم دنیا را به من بدهند که بخواهم یک ظلمی بکنم، اینقدر که یک چیزی را از دهان یک مورچه من بگیرم، ظلم است من نمیکنم. البته کسی او نمیشود؛ لکن مقدرات یک کشوری دست شماست. اینها که به فرهنگ حمله کردند، به مدارس قدیمه حمله کردند، به دانشگاهها حمله کردند حمله باطنی یا ظاهری اینها میخواهند نگذارند از دانشگاه آدم بیرون بیاید، از مدارس قدیمه انسان پیدا بشود. و لهذا جلوی فرهنگ ما را محکم گرفتند که پیش نرویم. برای اینکه اگر چنانچه از فرهنگ کسانی که بعد مقدرات مملکت دست آنهاست، از فرهنگ یک اشخاص متعهد و صحیح، بیرون بیایند، کلاه آنها پس معرکه است. و اگر یک اشخاصی بیرون بیایند که مبالات به هیچی ندارند، جز طعمه چیزی نمیفهمند، آنها، آنهایی است که آنها صیدش میکنند. طعمهها را آنها بهتر از کسان دیگر میدهند. منصبها را آنها بهتر میدهند، مالها را آنها بهتر میدهند، و اینها را تحت استعمار و استثمار قرار میدهند. (1)تفاوت عناصر متعهد و منحرف
اگر دانشگاه فقط دنبال این باشد که فرزندان ایران را با معلومات بار بیاورد، معلومات را هی روی هم بریزد، این برای سعادت ملت ما یا فایده ندارد، یا ضرر دارد. یک فرد دانشگاهی که انحراف پیدا بکند غیر از یک فرد بازاری است؛ غیر از یک فرد کشاورز است. یک فرد روحانی که انحراف پیدا کند غیر از یک فرد بازاری و کارگر است. کارگر و بازاری، کشاورز و امثال اینها، چنانچه یک انحرافی داشته باشند، انحراف شخصی برای خودش است؛ لکن انحراف اساتید دانشگاه انحراف خودش تنها نیست، انحراف یک گروه است. چه گروهی؟ آن گروهی که میخواهند مملکت را اداره کنند؛ گاهی به انحراف یک کشور منجر میشود. انحراف یک روحانی انحراف خودش تنها نیست، انحراف یک ملت است. بنابراین، این دو طایفه هستند که میتوانند خدمت بکنند و کشور را نجات بدهند و ممکن است که مسیرشان مسیر حق نباشد و کشور را به تباهی بکشند.گمان نشود که کسانی که ایمان ندارند اینها هم خدمت به کشور میکنند و فرقی مابین آنها و آن کسانی که ایمان دارند نیست. (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الْأَنْعَامُ وَ النَّارُ مَثْوًى لَهُمْ) (2) کسی که ایمان ندارد نظیر حیوانات خوراکش هست. یعنی در آخور الاغ، نبی اکرم کاه بریزد یا ابوجهل کاه بریزد، هیچ فرقی به حال او نمیکند. او میخواهد بخورد. حیوان میخواهد، میل دارد کسی تیمارش کند؛ این تیمار کننده علی بن ابیطالب باشد یا ابن ملجم، این فرقی به حالش نمیکند. اگر ابن ملجم بهتر تیمار کرد، با او بیشتر رفیق است. این آیه شریفه، که این مطلب را میفرماید، دستور کلی است برای شناخت منحرف از غیر منحرف که ما چطور منحرفها را بشناسیم، و چطور غیر منحرفها را. منحرفها آنها هستند که فرقی به حالشان نمیکند که این پارک، این اتومبیل، که به دستشان آمده از راه صحیح آمده یا از راه دزدی، خیانت شده است و این به دستش رسیده است... .
این اتومبیل از دست شیطان به آنها برسد یا از دست خدا برسد فرقی ندارد در آن که میدهد؛ او اتومبیل میخواهد، او پارک میخواهد، او زندگی مرفه میخواهد؛ این زندگی مرفه را یک نفر دزد به او بدهد یا یک نفر نبی به او بدهد، هیچ فرقی پیش او نیست؛ برای اینکه به آن دهندهاش کاری ندارد. انسان متعهد است که اگر چنانچه پارکها را یک آدم منحرف به او بدهد قبول نمیکند؛ و اگر یک چیز مختصر را یک آدم صحیح به او بدهد برایش ارزش قائل است. این انسان است که اینطور است. آنکه میتواند منفعت یک مملکت و یک کشوری را حفظ کند آنی است که فرق میگذارد مابین زندگیای که از کارتر به او رسد، یا زندگیای که از یک فرد مسلم به او برسد. بین این دو تا فرق میگذارد. این نمیرود دنبال اینکه از شاه باشد، خوبتر باشد، بهتر باشد، ولو از یک آدم جنایتکار باشد! او دنبال این است که از کجا پیدا شد، نه چی هست. آنکه مادی است دنبال این است که اینکه دست من آمد چی هست؛ کار به این ندارد که از کجاست آن کس که متعهد است دنبال این است که از کجا آمد. آیا از طریق حلال آمد؟ آیا از مال مردم دارند به این میدهند؟ مال دزدی است اینکه دارد به او میدهد؟ مال حلال است که دارد به او میدهد؟ این دو طایفه با هم فرق کند. آنی که میتواند حفظ منافع یک کشوری را بکند این هست که از کجا آمده، نه آنی که «چی هست» آنکه میبیند، خود همین «چی هست» را میخواهد، اتومبیل خواهد خوب شرکت نفت به او اتومبیل میدهد. شرکت نفتی که آنها مثلاً تأسیس کردهاند به او دهد، بهتر. خوب، او خوبترش را میدهد، برای او کار میکند؛ سفارتخانه به او میدهد، برای او کار میکند. برای اینکه منفعتش را اینجا میبیند. کار ندارد که کی میدهد به او و از کجا آمده. لکن انسان متعهد اگر چنانچه صدها میلیون سفارتخانه به او بدهد قبول نمیکند؛ برای اینکه میبیند که از جایی آمده است که میخواهد این را منحرف کند. این میدهد که عوض بگیرد؛ مجان نمیدهد. سفارت امریکا اگر به کسی چیز میدهد، یا سفارت انگلستان به کسی، چیزی میدهد، مجان نمیدهد؛ او میدهد که از او کار بکشد. (3)
هراس غرب از تربیت انسان متعهد در شرق
آنها از انسان میترسند، از یک انسانی که متعهد باشد و مقابلشان بایستد میترسند. آنها دیدند که یک مدرس خدا رحمتش کند وقتی در مجلس بود نمیگذاشت خیلی کارها انجام بگیرد. وقتی التیماتوم روس آمد برای مجلس شورا راجع به گذراندن یک مطلبی که حالا من یادم نیست، و تهدید کردند که لشکر روسی حرکت کرده است طرف ایران، یا از طرف قزوین دارند میآیند و باید این کار را انجام بدهید، در نوشته یکی از همین خارجیهاست- که اوضاع ایران را نوشته- نوشته است که مجلس سکوت کرد چه بکند! او نوشته است که در بین اینها یک نفر روحانی که دستش میلرزید آمد ایستاد گفت: حالا که بناست از بین برویم، چرا خودمان خودمان را از بین ببریم. نخیر، رد میکنیم. رد کرد، و آنها هم قدرت پیدا کردند رد کردند و آنها هم هیچ کاری نکردند. همان ارعاب بود!این را بدانید اکثر از باب ترساندن است، نه عمل. این دو تا قدرت مقابل هم ایستادهاند؛ شرق و غرب. این از او میترسد. آن از این میترسد. عمل نمیکنند؛ اما ارعاب میکنند. در زمانی که خصوصاً این اخیر من مقداریش را خارج بودم، اینها ارعاب میکردند اگر بخواهید بروید چه خواهد شد، ما چه خواهیم کرد. و من میدانستم این ارعاب است. آنها همیشه بنایشان این است که ارعاب کنند بترسانند. کشتیشان را بیاورند در آبهای خلیج! نمیخواهند عمل کنند، میخواهند ما را بترسانند، ما نباید بترسیم، باید متحول بشویم از این غربیت به شرقیت، یعنی خودمان را بشناسیم؛ بدانیم ما خودمان چه کاره ایم. زندگی ما چه جور باید باشد؛ وضع ما چه جور باید باشد. نمیگویم علوم غرب را و علوم شرق را قبول نکنیم. نخیر، باید اینها را قبول بکنیم. اما نباید خودمان را ببازیم؛ خودمان را هیچ حساب بکنیم. (4)
تلاش غرب در بی هویت ساختن ملل شرق
مهم برای هر ملتی این است که آن دردهایی که دارد بشناسد و درمان آن درد را، و دنبال او به معالجه بپردازد. دردهایی که در طول تاریخ و بالخصوص از آن وقتی که غربیها راه باز کردند به شرق، و از همه بالاتر در این پنجاه و چند سال حکومت سیاه، برای ملت ما پیش آمده است، و مع الأسف بسیاری از قشرها غافل از آن هستند، و بعضیها هم بطور خیانت آمیز دامن به او میزنند. مهم این است که دردی که برای ملت ما پیش آمد و الان به حال یک مرض، یک مرض مزمن، (5) تقریباً هست، این است که کوشش کردهاند غربیها که ما را از خودمان بی خود کنند؛ ما را میان تهی کنند؛ به ما این طور بفهمانند، و فهماندند، که خودتان هیچ نیستید، و هر چه هست غرب است و باید رو به غرب بایستید. آتاتورک در ترکیه من مجسمه او را دیدم دستش این طور بالا بود. گفتند او دست را بالا گرفته رو به غرب که باید همه چیز ما غربی بشود! یکی از اشخاصی که در زمان رضاشاه و بعد از رضاشاه هم بود و معروف هم بود حالا من میل ندارم اسمش را ببرم اولش هم معمم بود، و بعد هم مکلا، (6) و بعد هم در «سنا» و اینها راه داشت (7) آن هم گفته بود که همه چیز ما باید انگلیسی بشود! این طور نقشه بوده است، این طور طرح بوده است، که ما را از خودمان بی خبر کنند و تهی کنند و به جای او یک موجود غربی درست کنند. (8)هدف بزرگ استعمار نو، بدست گرفتن مراکز فرهنگی
همه میدانیم که سرنوشت یک کشور و یک ملت و یک نظام، بعد از تودههای مردم در دست طبقه تحصیلکرده است، و هدف بزرگ استعمار نو به دست گرفتن مراکز این قشر است. کشور ما در دهههای اخیر هر چه صدمه دیده و رنج کشیده است از دست خائنین این قشر بوده است. وابستگی به شرق و غرب توسط غرب زدگان و شرق زدگان و به اصطلاح روشنفکران که از دانشگاهها برخاستهاند ولی چارچوب فکریشان در مدارس ابتدایی و متوسطه درست شده است، به فرهنگ، دین و کشورمان صدمههای بیشمار زدهاند؛ چرا که این افراد برای تکمیل وابستگی به شرق و غرب و اخیراً امریکا هر کاری که توانستهاند به نفع آنان انجام دهند دادند. چون درس خوانده بودند با کوله بار غربزدگی و شرقزدگی چون دزدانی که با چراغ آیند، برای اربابان و کعبههای آمالشان گزیده تر کالاها را انتخاب کردند. گرچه با مسئول آنچه در آن روزگاران بر ملتمان رفته است نیستیم، لکن امروز رئیس جمهور و دولت و مجلس شورای اسلامی و تمامی متصدیان امور تربیتی در مقابل خداوند قادر و تودههای ملت مستضعف مسئول هستیم. کلکم راع و کلکم مسئول (9) و باید بدانیم که از مسئولیتهای بسیار بزرگ، مسئولیت دینی و ملی است، مسئولیت در مقابل مستضعفان و مظلومان است، و بالأخره مسئولیت در پیشگاه خالق و خلق، آن هم در طول تاریخ آینده.مسامحه و سهل انگاری در تعلیم و تربیت خیانت به اسلام و جمهوری اسلامی و استقلال فرهنگی یک ملت و کشور میباشد و باید از آن احتراز کرد. امروز دانش آموزان باید سعی کنند تاریخ انقلاب اسلامی مان را و نقش وحدت بین خودشان و دانشگاهیان را با روحانیون بیاموزند؛ زیرا اگر روحانیون، شما را و شما، روحانیون را بشناسید و با هم تفاهم کنید، مطمئن باشید که جناحهای غربزده و شرقزده از منافقان و چپگرایان و دیگر خرابکاران و منحرفان بر شما و کشور اسلامی تان طمع نخواهند کرد؛ و اگر هم طمع کنند، با شکست قطعی مواجه خواهند شد.
و بدانید که بی انگیزه نبوده است که رژیم سابق از شاعران و نویسندگان و سخنگویان و شایعه سازان و روزنامه نگاران وابسته برای تفرقه بین این دو گروه استفاده میکردند، که متأسفانه آنچنان در این امر موفق شدند که این دو قشر دشمن سرسخت یکدیگر شدند، و رفت و آمد هر گروه در محیط دیگری ممنوع اعلام شده بود، و هیچ یک چشم دیدن دیگری را نداشت. و این اختلاف را رضاخان و پسرش دامن زدند تا کشور ایران را در تمامی ابعاد وابسته به قدرتها کردند، و آنچنان مردم را از خود و فرهنگ خود و فرهنگ غنی اسلام بیگانه کردند که در هر چیز، خود را به بیگانگان محتاج و خویشتن را فاقد همه ارزشها میدانستند. و این فاجعه موجب گردید تا کشور و اسلام بزرگ را عقب نگه دارند و به سر این کشور و ملت، آن آمد که همه میدانید که جبران آن محتاج به فعالیت همه جانبه شبانه روزی ملت و دولت و شما میباشد. و امید است تا با هماهنگ شدن همگان و راهنماییهای متفکران و عالمان متعهد و بیرون راندن یأس و ناامیدی از خود و یافتن خویشتن خویش و فرهنگ عظیم خود، بزودی به استقلال کامل دست یابیم، و ملت مظلوم بتواند به مدارج عالیه معنوی و مادی خود برسد. (10)
همه غربزدگیها ظلمت است
تمام نارواییها ظلمات است. تمام عقب افتادگیها ظلمت است. تمام توجههای به عالم طبیعت ظلمت است. همه غربزدگیها ظلمت است. اینهایی که توجهشان به غرب است، توجهشان به اجانب است، قبله شان غرب است، رو به غرب توجه دارند، اینها در ظلمات فرو رفتهاند؛ اولیایشان هم طاغوت است.ملتهای شرقی که به واسطه تبلیغات داخلی و خارج، به واسطه تعلیمات عمال داخلی و خارجی، رو به غرب آوردهاند و قبله آمالشان غرب است و خودشان را باختهاند و نمیشناسند خودشان را، مآثر و مفاخر خودشان را گم کردهاند و خودشان را باختهاند و گم کردهاند و به جای آنها یک مغز غربی نشسته است، اینها اولیایشان طاغوت است؛ و از نور به ظلمات وارد شدهاند. و همه بدبختیهای شرقیها هم، از آن جمله ماها، همه گرفتاریهای ما و بدبختیهای ما هم، همین است که خودمان را گم کردیم، یک کس دیگر به جای ما نشسته است و لهذا میبینید که هر چیزی که در ایران هست تا یک اسم غربی نداشته باشد رواج ندارد. داروخانه هم باید اسم غربی داشته باشد. کارخانههای ما هم که پارچه میبافند باید آن حاشیهاش خط غربی باشد؛ اسم غربی هم رویش بگذارند. خیابانهایمان هم باید یک اسم غربی داشته باشد. همه چیزمان باید رنگ غربی داشته باشد. کتاب هم که مینویسند همین کتاب نویسها، همین روشنفکرها، بعضیشان کتاب هم که مینویسند، یا یک اسم غربی روی آن میگذارند؛ یا مطالب را وقتی ذکر میکنند، استشهاد میکنند به قول یک نفر غربی، عیب هم این است که هم آنها غربزده هستند، و هم ماها! اگر کتابها آن اسمها را نداشته باشد، اگر فاستونی آن اسم را نداشته باشد، اگر دواخانه آن اسم را نداشته باشد، کمتر به آن توجه میشود. وقتی به کتاب زیاد توجه میشود که از اول که انسان وارد میشود هی اصطلاح غربی ببیند؛ هی الفاظ غربی ببیند. الفاظ خودشان را فراموش کنند؛ لغت خودشان را فراموش کنند؛ مفاخر خودشان را بکلی فراموش کردهاند؛ دفن کردهاند و به جای آن دیگران را نشاندهاند. اینها همه ظلمتهایی است که طاغوت ما را از نور به این ظلمتها وارد کرده است. (11)
استقلال فرهنگی، تنها راه نجات شرق
شما اگر بخواهید از همه وابستگیها خارج بشوید، این باید این وابستگی مغزی را، قلبی را کنار بگذارید. گمان نکنید که هرچه آنها دارند خوب است. اگر یکی فرض کنید که یک پیشرفتی داشته باشد در صنعت، این دلیل این نیست که پیشرفت دارد در فرهنگ. و این اشتباهات مال همین جاهاست که آن که مثلاً فرض کنید فلان طیاره را درست میکند به خورد اما اینطور میدهند که همه چیزش اینطوری است، و حال آنکه نیست اینطور فرهنگشان مثل فرهنگ ما نیست. علم حقوقشان مثل ما نیست. علومشان مثل ما نیست. علم فلسفه شان مثل ما نیست. طب هم از شرق أخذ کردهاند. کتب شرقی در دانشگاههای آنجا تا آن اواخر، شاید حالا هم باشد تدریس میشده. ما باید اگر بخواهیم از این بیچارگی بیرون برویم، باید این وابستگی مغزی را کنار بگذاریم... . (12)ما تا تمام حیثیت خودمان را نفهمیم، نفهمیم ما چی بودیم، ما در تاریخ چه بودیم، چه هستیم، چه داریم، تا اینها را نفهمیم، استقلال نمیتوانیم پیدا کنیم. تا فکر شما مستقل نباشد، کشور شما مستقل نمیشود. بروید دنبال اینکه فکرتان را مستقل کنید. دانشگاهها بروند دنبال اینکه جوانهای ما را مستقل بجا بیاورند، تربیت کنند که بفهمند خودشان یک فرهنگ دارند؛ یک فرهنگ بزرگ دارند. بفهمند فرهنگ از اینجا صادر شده است به خارج، بفهمند که ما هم یک چیزی در عالم هستیم؛ و ما خودمان میخواهیم خودمان را اداره کنیم، باید اینطور تربیت بشود حالا باید تصفیه بشود از این مغزهای پوسیدهای که عاشق امریکا هستند و عاشق غرب هستند، باید تصفیه بشود از این موجودات. (13)
پینوشتها:
1- همان، ج 7، ص 432.
2- بخشی از آیه 12 سوره محمد: «کسانی که کافر شدند از این جهان متمتع میشوند و چون چهار پایان میخورند و جایگاهشان آتش است».
3- صحیفه امام، ج 7، ص 468 تا 469 و ج 7، ص 431.
4- همان، ج 9، ص 431.
5- کهنه شده.
6-کلاهی شده؛ غیر معمم.
7- سید حسن تقی زاده.
8- صحیفه امام، ج 9، ص 390 تا 391.
9- پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «همه شما چونان شبانید و همه تان مسئول».
10- صحیفه امام، ج 17، ص 3 تا 4.
11- همان، ج 9، ص 460.
12- همان، ج 12 ص 6.
13- همان، ج10، ص 392.
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درسهایی از امام: رسالت فرهنگیان و دانشگاهیان، قم: تسنیم، چاپ دوم