شاعر: عباس خوشعمل
عمرى به آرزوى وصال تو سوختيم
با ياد آفتاب جمال تو سوختيم
ما را اگرچه چشم تماشا ندادهاند
اى غايب از نظر! به خيال تو سوختيم
اى شام هجر! كى سپرى مىشوى؟ كه ما
در آرزوى صبح زوال تو سوختيم
ما را چو مرغكان هوس آب و دانه نيست
امّا ز حسرت لب و خال تو سوختيم
چندى به گفتگوى فراق تو، ساختيم
عمرى به آرزوى وصال تو، سوختيم