نویسنده: محمدهادی معرفت
در لغت عرب واژههایی وجود دارد كه ریشهی عربی ندارند و از لغتهای مجاور گرفته شده است، و این یك امر طبیعی به شمار میرود و در تمامی زبانهای زنده و گذشته بر اثر مجاورت و رفت و آمدها، لغات نیز داد و ستد میشدند.
البته شكل واژههای اجنبی همواره با تغییراتی مواجه می شده است و به مرور زمان رنگ و بوی لغت میزبان را به خود میگرفته و هم ساز آن لغت میگردیده است. (1) به این گونه تغییرات در واژههای بیگانه اصطلاحاً «معرّب» -عربی شده- میگویند. در این زمینه كتابهای فراوانی نوشته شده؛ از جمله به كتاب «المعرّب» نوشتهی ابومنصور جوالیقی، موهوب بن احمد بن محمد (متوفای 540) میتوان اشاره كرد. این كتاب بیشتر به واژههای فارسی تعریب شده پرداخته و این گونه كلمات را در اشعار اصیل عربی آورده است. اخیراً این گونه واژههای وارد شده را «دخیل»- داخل شده- گویند و در المنجد، این اصلاح زیاد به كار رفته است. در این مورد گفته میشود: «و الكلمه من الدخیل؛ این كلمه از كلمات داخل شده در زبان عرب است. »
وارد شدن واژههای دیگر در هر لغت و در هر زبانی یك امر طبیعی است و هرگز به عنوان عیب یا نقص شمرده نمیشود. وجود این گونه لغات به خالص بودن آن زبان یا آن لغت نیز صدمه ای وارد نمیسازد، یعنی زبان عربی، عربی است گرچه برخی لغات غیر عربی- كه رنگ و بوی عربی به خود گرفته- در آن یافت شود، زیرا لغت تازه وارد تا خلق و خوی آن زبان را به خود نگیرد، امكان كاربرد نمییابد. لذا استعمال چنین الفاظ و كمات غیر عربی، به عربی بودن كلام، چه شعر و چه نثر، خللی وارد نمیآورد و این شیوه- استفاده از كلمات اجنبی- در اشعار قدیم عربی و گفته های اصیل پیش از اسلام، متعارف بوده و عیب و نقصی شمرده نمیشده است (2)، بلكه در هیچ لغتی به كار نگرفتن لغات غیر شرط نیست. حتی در اثری مانند شاهنامهی فردوسی كه سعی بر آن بوده تا صرفاً واژه های فارسی به كار رود، بسیاری از واژههای آن ریشهی فارسی ندارند، بلكه ریشهی عربی و تركی و غیره داشته و در عین حال فارسی كامل به شمار میروند.
قرآن نیز كه یك سخن عربی كامل است، از این جهت جدا نیست. واژههای غیر عربی- كه ریشهی عربی ندارند ولی شكل عربی به خود گرفته و معرّب گردیده- در آن وجود دارد. در این زمینه بالخصوص نیز كتاب هایی نوشته شده؛ از جمله كتاب «المهذّب فیما وقع فی القرآن من المعرّب» نوشتهی جلال الدین سیوطی، كه خلاصه ای از آن را در «الاتقان» آورده است. لذا جای تردید نیست كه قرآن كلام عربی است و از جهت عربی بودن در سرحدّ كمال است و هرگز كسی یا گروهی در عربیت آن شك نبرده است. قرآن تصریح دارد:
«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» (3). «وَ کَذ?لِکَ أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً» (4). «کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» (5). «وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَ مَنْ حَوْلَهَا» (6). «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ» (7). «وَ هذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ» (8) و آیات دیگر كه صراحتاً قرآن را عربی معرفی میكند.
برخی بر این باورند كه هرگز در قرآن كلمات غیرعربی-گرچه معرّب شده باشد- به كار نرفته است. ابوعبیده گوید: «هركس گمان برد در قرآن الفاظ غیرعربی آمده، سخن سنگینی گفته است. » ابن جریر طبری گوید: «آنچه گمان میرود از دیگر زبانها در قرآن آمده، از باب "توارد لغتین" میباشد كه هر دو لغت یك لفظ را وضع كردهاند، آنگاه گمان برده شده كه یكی از دو زبان از دیگری گرفته است. »
برخی میانه رفته گویند: عرب قدیم را پیش از اسلام، رفت و آمدهایی با ملتها بوده، آنگاه برخی واژهها را با خود آورده، مختصر تغییری در آن دادهاند و در اشعار و سخنان خود به كار بردهاند، لذا رنگ و بوی عربی كامل به خود گرفته است و اگر در قرآن یافت شود، عربی محض و اصیل شمرده میشود. ابوعبیده قاسم بن سلام بر همین عقیده است.
خلاصه این گونه كلمات كه در قرآن یافت میشود و گمان بردهاند غیر عربی است، درواقع اصالت عربی دارد و عرب قدیم آن را به كار برده و رنگ عربی بدان داده است.
دیگران گویند: اساساً وجود برخی كلمات غیرعربی- گرچه تغییری نیافته باشد- زیانی به عربی بودن كلام نمی رساند، زیرا مقصود شیوه و اسلوب كلام عربی است و همین اندازه در عربی بودن كلام كفایت میكند و ناگزیر هر زبانی از برخی واژههای وارده به كار می برد. جلال الدین سیوطی گوید: «قول صحیح همین است و ابومیسرهی تابعی بر این باور بوده كه در قرآن از همهی زبانهای مجاور وجود دارد. این مطلب از سعید بن جبیر و وهب بن منبّه نیز نقل شده است. »
اینك برخی واژههای غیرعربی كه با دگرگونی معرّب شده و در قرآن آمده است:
اباریق، جمع ابریق، معرّب: آب ریز.
اكواب، جمع كوب: فنجان، كوزه: «یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ بِأَکْوَابٍ وَ أَبَارِیقَ » (9).
ارائك، جمع اریكه: تخت. «هُمْ وَ أَزْوَاجُهُمْ فِی ظِلاَلٍ عَلَى الْأَرَائِکِ مُتَّکِئُونَ» (10).
تَنّور، جوالیقی و ثعالبی گفتهاند: فارسی معرّب است. «وَ فَارَ التَّنُّورُ » (11)
جُناح، معرّب گناه. «فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمَا» (12).
سجّیل، اصل آن: سنگ گل= كلوخ. «تَرْمِیهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ » (13)
سرادق، معرّب: سرادر، درسرا، سراپرده. «أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا» (14)
سرابیل، جمع سربال: شلوار. «وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرَابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ » (15).
مسجد كه برخی آن را معرّب مزگت دانستهاند كه به معنای معبد یا عبادتگاه است. (16)
پینوشتها:
1. مانند لجام: دهانهی اسب، كه در اصل لگام بوده، جُناح: كه در اصل گناه بوده. دیباج: دیبا. فالوذج: پالوده.
2. به كتاب «المعرب» جوالیقی مراجعه شود.
3. یوسف12: 2.
4. طه20: 113.
5. فصلت41: 3.
6. شوری42: 7
7. شعراء26: 193-195
8. نحل16: 103.
9. واقعه56: 17-18.
10. یس36: 56.
11. هود11: 40.
12. بقره2: 158.
13. فیل105: 4.
14. كهف18: 29.
15. نحل16: 81.
16. رك: ابوریحان بیرونی، مقدمهی «التفهیم»، ص قف.
معرفت، محمدهادی؛ (1389)، علوم قرآنی، قم: مؤسسهی فرهنگی تمهید، چاپ پانزدهم.