مقدمه:
قد اسسّ ذی البنا معین الضعفا
مَن یمدحه کل عدو و ولی
یعنی که حسام دین و دولت کز فیض
گردیده در آفاق چو خورشید جلی
تا کسب علوم دین میسّر گردد
در بلده کازرون به احباب علی
«عارف» در فکر سال تاریخش بود
دل گفت بگو: مقام فیض ازلی
این قطعه شعر از کنار هم قرار دادن حروف اوّل 164 سطر وقفنامه مدرسه علمیه صالحیه کازرون به دست میآید. چنین ابتکاری برای جلوگیری از تحریف و دخالت در متن وقفنامه صورت گرفته است. سراینده آن «عارف کازرونی» است. «اسمش شیخعابد و مولدش قصبه کازرون است. در شیراز نشوونما کرده و خط شکسته را نیکو مینوشته» (1)
این سند را شیخالاسلام وقت کازرون سیدرضیالدین سلامی (2) در جمادیالاول سال 1119 هجری قمری تنظیم و به سجلّ تنی چند از مشاهیر وقت فارسی مسجّل کرده است.
اصل وقفنامه متأسفانه مفقود شده و بازخوانی آن از نسخه عکسی متولّی کنونی آن آقای علیقلی حسامی انجام شده است. عرض تقریبی اصل وقفنامه 35 سانتیمتر و طول آن حدود 8 متر میباشد.
واقف «خواجه حسامالدین» پنجمین حاکم از سلسله خوانین افشار (3) میباشد. آنها اصالتا از ایل افشار خـراسان بـودنـد. اولـین شخص از این سلسله که در ابتدای قرن یازدهم هجری به دستور شاهعباس صفوی به حکومت کازرون منصوب شد، «خواجه پیر بداق افشار» بود.
پس از او پسرش «پیـر ولی» و بـعد نـوهاش «خواجه حـسن» در ایـن منـطقه به حکومت رسیدند. پس از مرگ خواجه حسن حکومت به فرزندش «خواجه حسینعلی» منتقل شد. خواجه حسینعلی دو پسر داشت. ابتدا فرزند بزرگش «خواجـه حـسامالدین» به جای پدر نـشست؛
امـا پس از مدتی برای خدمت در دربار صفوی عازم اصفهان شده و برادر کوچکتر؛ یعنی «خواجه حسنعلی» را به جای خـود نشاند. خـواجه حسنعلی در تـوطئهای که اشـرار محله بازار طرحریزی کرده بودند،
در یک مجلس عروسی کشته میشود. خواجه حسامالدین پس از شنیدن این خبر با چندین سوار دیوانی از اصفهان آمده و به کشتار مردم و غارت محله بازار میپردازد؛ اما پس از مدتی از کرده پشیمان شده و درصدد جبران خسارات برآمده، و آنچه توانست از نقد و جنس به بازماندگان آن محله بداد و چندین مزرعه را وقف کرد که درآمد آن را به چندنفر قاری بدهند و ثواب آن برای قربانیان ماجرا باشد. (4)
در دو وقفنامه موجود از خواجه حسامالدین به جز اختصاص وجهی برای تلاوت قرآن بر سر قبر برادرش (خواجه حسنعلی) چنین مورد مصرفی برای مردم محله بازار مشخص نشده است. شاید وقفنامه دیگری هم وجود داشته باشد که از آن خبری نداریم.
خواجه حسامالدین در سال 1117 قناتی موسوم به «خیرات» را از ضلع شرقی کازرون تا مرکز شهر آورده و درآمد آن را وقف ساختن یک مدرسه علمیه در این شهر میکند.
ساختن این مدرسه که به نام فرزندش خواجه محمدصالح «صالحیه» نامیده میشود، دو سال به طول میانـجامد. و در وقـفنامـه آن بـیش از سیرقبـه قنـات و مزرعـه و آسیا و... بـرای مصـارف مدرّسان، طلاب، ســفرهای زیارتی، مخارج مؤذن و احیای لیالی قدر و قرائت قرآن و... تعیین میکند و شرایط عمل به آن را شرح میدهد.
این وقفنامه با مجموعهای از اسناد در سال 70 برای سازمان میراث فرهنگی بازخوانی شده بود و در اینجا لازم میدانم از معاونت محترم پژوهشی آن سازمان جناب مهندس ابوذری که برای چاپ این وقفنامه در این نشریه بذل همکاری کردند تشکر کنم.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
[1ـ ق] (5) قدوة کلام جَری علی اَلْسنة الاقلام وخیر مقال عَلی عُلی منابر الطّروس ومنایر السطور والارقام، حمداللّه الملک العلاّم
[2ـ د ] دیّانٌ وقف فی موقف القصور عن معرفته مشعر کل واقفا خبیر، وحبس عن الوصول الی ادراک حقیقته مدرک کل سمیع وبصیر
[3ـ ا] ادار رحی الافلاک لانتشارِ دقایقِ حکمته واقام اسواق الارکان والعناصر لاکتساب معارف قدرته. وله الحمد علی ما جعل الصلوة
[4ـ س] سببا لنماءِ زروع الفلاح فی یوم الحصاد وصیّر الاوقاف والخیرات وصلة لبقاء غنی المعاش والمعاد والصلوة علی من وقف دون
[5 ـ س] سرادق مجده قبّة الفلک الاطلس وجدّد معالم دین اللّه بعد ما اندرس؛ اعنی سیدنا ومقتدانا وخطیب قلوبنا وشفیع
[6 ـ ذ] ذنوبنا، ابی القاسم محمد الشارع الشرع المبین، التالی آیات ربه بلسان عربیّ مبین وعلی آله وعترته واولاده مصابیح
[7ـ ا] الظلام وحُفاظ ثغور الاسلام، لا سیما ابنعمّه واخیه و خلیفته من بعده وباب مدینة علمه، امیرالمؤمنین و حسامالدین، مظهر
[8 ـ ا] العجایب و سیفاللّه الغالب ومظهر الغرایب علی بن ابیطالب صلواةً دائمة نامیةً باقیة ما طلع طالع و غرب غارب.بهترین درسی که مدرّس
[9ـ ل] لسان و معلم زبان در مدرسه سخنوری و کتابخانه عبارتآرایی بیان فرمایند، حمد واقفالاسراری است ـ جلّ شأنه و عظم برهانه [که]
[10ـ ب] به ید قدرت، از روی لطف و رأفت در بدو فطرت، به زرع بذر ایجاد، مزرع ممکنات را معمور و آباد ساخته حاصل و[11ـ ن] نمایِ وجود مخلوقات را وقف صرف معرفت و شناسایی ذات اقدس خود گردانید که «کنتُ کنزا مخفیّا فاَحببتُ ان اعرف فخلقت الخلق» و نوع انسان را به اصناف دانش و انواع بینش از سایر موجودات سرافراز و به فضیلت تکریم
[13ـ م] ممتاز ساخت که «ولقد کرّمنا بنیآدم وحملناهم فی البرّ والبحر ورزقناهم من الطیبات وفضّلناهم
[14ـ ع] علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً» و او را در مدرسه «وعلَّم بالقلم» از راه وفور تعظیم به رتبه تعلیم مکرّم گردانید که «وعلّم آدم» نظم:
[15ـ ی] یگانهای که ز بیمثلیش یکی بیند
اگر شود به مثل دیده خرد احول
زبان ز نکته درک صفات او عاجز
جهان ز نسخه شرح جمال او مجمل
و [16ـ ن] نفیستر سلامی که اکسیر طلای اورادِ سبحان ملأ اعلی و زینت جمال اذکار مقدّسان قبه خضراء تواند بود، وقف بارگاه عرش
[17ـ ا] اشتباه جناب رسالت پناهی است که حضرت خالق انس و جان، خلایق آخر زمان، به شرعیت غرّا و ملّت زهرای او به اشاره «وارسله بالهدی و دین الحق
[18ـ ل] لیظهره علی الدین» راه نموده، تیرگی شک و شبهات از مرآت صدور عباد به صیقل دلالات واضحات و معجزات باهرات زدوده، قفل ارتیاب از
[19ـ ض] ضمایر آدمیان و خواطر عالمیان به مفتاح انگشتِ قمر شکاف گشود؛ اعنی مدرّس مدرَس «انا فصیح العرب والعجم» معلم کتابخانه
[20ـ ع] «علّم الانسان وعلّمه ما لم یعلم» متولّی بقاع هدایت و ارشاد، راهنمای شاهراه صواب و سداد، مسندنشین و «ما ارسلناک الا رحمة للعالمین».
[21ـ ف] فخر سریر «کنت نبیّا وآدم بین الماء والطین».
شمعی که فروغ منظر عالم بود
در بزم حریم کبریا محرم بود
گر نشوونمای
[22ـ ا] او نمیبود و سببکی نام و نشان آدم و عالم بودو آل فرخندهفال و عترت خجسته خصال آن حضرت که
[23ـ م] مزرعه اعمال بیآنکه از آبولای ایشان مزروع گردد، ثمره ثواب ندهد و کشتزار آمال، بیزرع حَبّ حُبّ ایشان حاصل
[24ـ ن] نجات بار نیاورد.خصوصا خطیب منبر «سلونی» وارث مرتبه هارونی، مفتح قنوات فضل و علم، منبع زلال جود و حلم امیرالمؤمنین و
[25ـ ی] یعسوب المسلمین، بلبل خوش الحان گلستان «لو کُشِف الغطاء ما ازددت یقینا»، گل بوستان «انا مدینة العلم وعلیّ بابها» زینتافزای
[26ـ م] مسند «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» زیب وساده «انّما ولیکم اللّه» هادی گمگشتگان به وادی ضلالت،
[27ـ د] دلیل سالکان طریق معرفت، مسندآرای نبی، هادی دین، شاه نجف، عالم علم لدن، محرم اسرار خدا، جامع علم و عمل
[28ـ ح] حاسم سررشته کفر، شه مردان؛ اسداللّه؛ امام دوسرا ـ صلیاللّه علیه صلواةً دائمة ما توالت اللیل والنهار وما
[29ـ هـ] هدر حَمام علی فُتن الاشجار،
و بعد، بر مرایای قلوب واقفان رموزِ دقایق و مدارک صدور مدرّسان مدارس حقایق
[30ـ ک]که به دست شعور، گلهای تجرید از خارستان دار غرور چیده، به سر انگشت نگاه و اعتبار، دیده بصیرت را از خواب گران غفلت مالیدهاند
[31ـ ل] لایح و ظاهر و روشن است که سرمنزل دنیای ناپایدار به پای همت گذشتنی و گذاشتنی، و سرچشمه خاکدان این
[32ـ ع]عالم بیاعتبار، پرکردنی و انباشتنی است. رشته تعلق زخارف بیبنیادش گسستنی و ساغر سرورِ لبالب غرورش به چشم بصیرت و
[33ـ د] دست عبرت ریختنی و شکستنی است و به مؤدّای «کل شیءِ هالک الاوجهه» هر ممکن بالاخره در معرض فوت وفناست
[34ـ و]و به مقتضای «کل نفسٍ ذائقة الموت» مرارت این حادثه، کام هر ناکام را، آخر الدواء و به مؤدّای صدق انتمایِ «کل من علیها فان
[35ـ و] ویبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام» اتصال عناصر هر ذی حیات [را] به اقتضایِ میل تفرق ذاتی، افتراقی در قفاست؛ چنانچه نقاش ازلی طرح [36ـ و]
وجود احدی را بر لوحه هیکل جسمانی ننگاشت که دست قضا قلم محو بر رقم زندگیاش نکشیده باشد و معمار ابداع [37ـ ل] لم یزلی ارکان چهره نقشی را در این سرای فانی برپای نداشت که سیل فنا بنای پایندگیاش از هم نپاشد، و این معنی محقّق و به [38ـ ی]
یقین پیوسته که بقعه کالبد بشری که به منطوق «واذ قلنا للملائکة اسجدوا» رشک قبه بیتالمعمور بود، اکنون مدتی استکه قاری تقدیر، آیه
[39ـ ی]یأس و فنا بر خاکش خوانده و هیکل وجود انسانی و قوّت جذبه استعداد آدمی که به مصدوق «و علّم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم
[40ـ ع] علی الملائکه» در دبستان فطرت، لوح سبق از کف ملک میربود، دیرگاه است که در زاویه تعطیل از کار مانده و صورت کاری
[41ـ ن]ندیده، پس همانا که فلاّحان مزارع ایجاد چشمه حیات انسانی را در مزرع خاکی روان داشتهاند که به فشاندن دانه اشکی
[42ـ ی]یاقوترنگ، خرمنهای مثوبات در صحرای عرصات «یوم یقوم الحسنات» ذخیره اندوزند و واضعان قواعد سالم
[43ـ ک] کون و فساد چهار سوق ارکان را برپای کرده، متاع حیرت و آگاهی در آن گذاشتهاند که عمله تحصیل فنونِ معارف و اسباب
[44ـ هـ] هدایت مشغول بوده، سرمایه زندگی را به بطالت و بیحاصلی نسوزند و طحّانان طواحین ادوار افلاک رحای سر را بر صفحه سینه به گردش درآوردهاند که
[45ـ ح] حَبّ حُبّ تعینات دنیا را در هم شکسته، دقیقهای از دقایق عمر عزیز را به عبث به باد فنا ندهند. و فروزندگان شعله ادراک در این توده
[46ـ س] سوده خاک، حمّام طبایع را به آتش حرارت عزیزی گرم دارند، که لوحه دل را از آلایش علائق جسمانی شسته از کدورت هواجس و
[47ـ ا] ادناس نفسانی بازرهند؛ لاجرم جمعی از تجرّد کشیشان به مضمون «حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة» مطلقا سر همّت والا به نقش و نگار
[48ـ م] متاع دنیا فرود نیاورده، همواره عزیمت به تهیّه اسباب ملک بقا گمارند و برخی از عاقبتاندیشان مدلول «المجاز قنطرة الحقیقه» را
[49ـ د] دلیل راه خود ساخته، قدری از اوقات شریف را صرف تحصیل زخارف این عاریتسرا کرده، آن را سرمایه تجارت استراحت
[50 ـ ی] «یوم یفرّ المرء من اخیه» شناخته، به حکیم «لن تنالوا البرّ حتی تنفقوا ممّا تحبون» انفاق آن را موقوفٌعلیه رستگاری نشئه عقبی پندارند.و پس خوشا حال
[51 ـ ن] نیکبختی که قبل از آنکه رشته حیاتش به مقراض اجل گسسته، دست قدرت و اختیارش در تصرف اموال و انفاق در وجوه متملّکات بِرّ
[52 ـ و] و مصارف خیرات به زبردستی هادماللّذات بسته و پای رفتارش در دارِ ناپایدار دنیا از آمد و شد و کسب و صرف زخارف
[53 ـ د] دنیوی در مخارج لذات نفسانی شکسته گردد، مضمون صدق مشحون «والتفّت الساق بالساق» معاینه و مشاهده سفر کثیر الخطر
[54 ـ و ] «والی ربک یومئذٍ المساق» اختیار کند، قطع علاقه محبت از دار بیمدار دنیای بیاعتبار به استره همّت از
[55 ـ ل ] لوحه دل نموده، به حکم «ما عندکم ینفد وما عنداللّه باق» و فرمان واجبالاذعان «ومن یعمل مثقال ذرة خیرا یره» ذخیرهای به جهت
[56 ـ ت ] تهیدستی «یوم لا تملک نفس لنفس شیئا والامر یومئذٍ للّه». نماید.
و مصداق این سیاق، صورتِ احوال عالیقدرِ رفیع مرتبت سامی رتبت [57 ـ گ] گرامی منزلت، محامد و محاسن خصلت، حکومت و نیابت و رفعت و معالی پناهِ مناعت و عزّت و عوالی دستگاه، حمیده آداب غنیالقاب
[58 ـ ز] زینا للنیابة والحکومة والمناعة والرفعة والعزّة والمجد والمکرمة والمعالی؛ خواجه حسامالدین نایبالکاء کازرون و بلوک جره و کوهمره و
[59 ـ ف] فهبنده است که غالب اوقات خود را ـ مَهما امکن ـ وقف صرف اشاعه خیرات و اذاعه مبرّات نموده به جهت ذخیره یوم
[60 ـ ی] «یجزی المتصدقین والمتصدقات» در تکثیر قربات و توفیر حسنات سعی بلیغ و جهد موفور به تقدیر میرساند.
از آن جمله مدتی بود که مکنون
[61 ـ ض] ضمیر و مرکوز خاطر خطیرش به شرح وقفنامچهای که در باب وقفیّت «قنات خیرات» واقعه در صحاری جنوبی کازرون سِمَت ترقیم و مورد وقف
[62 ـ گ] گردیده. بنابر ملاحظه کلام هدایت نظام حدیث «اذا مات ابنآدم انقطع عمله الاعن ثلاث؛ صدقه جاریة وعلم ینتفع به وولد صالح یستغفر له» که
[63 ـ ر] راهنمای آن شد، آن بود که مدرسهای در اصل بلده طیبه کازرون بَنا، که مجمع طلبه عظام و مسکن موالی کرام بوده، وظیفهای
[64 ـ د] در وجه ایشان معیّن، که مرفّهالحال و فارغالبال، بدون تعبِ تحصیل مدار و کسب معاش، به تحصیل علوم دینیّه و معارف
[65 ـ ی] یقینیّه مشغول بوده، مآثر آن، سرمایه نجاتِ روز بازار «یوم لا ینفع مال ولا بنون اِلا مَن اتی اللّه بقلب سلیم» تواند بود.
[66 ـ د] در این قسمت که به این مطلب اقصی و مقصد اسنی فایز گردیده، مدرسهای در ضلع شرقی بازارگاه جدید، که ارتفاع بنیانش
[67 ـ د] در معنی با ارکان ایمان برابر و طاق ایوانش سرمایه روز موقف عرض اکبر است بنا و به توفیق موفَّق الخیرات و
[68 ـ ر] راهنمای طریق حسنات در شهور سنه تسع و عشر مأه و الف هجریّه؛ چنانچه تاریخ آن در سلک قطعهای که حروف آن در
[69 ـ ا] اوایل سطور این رقیمه نیّقه توزیع است، منظوم گشته و از ابکارِ افکار سالک مسالک طریقت و ناسک مناسک حقیقت؛ [70ـ ف] فایز به فیوضات ربانی، عارف کازرونی است، صورت اتمام یافته؛ پس مجددا که هادی توفیق ربّانی مضمون صدق مشحونِ
[71ـ ا] آیه وافی هدایتِ «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها» را دلیل راه آن توفیق دستگاه گردانیده و منادی تأیید سُبحانی، ندای بشارت انتمای
[72ـ ق] قرآنی که «مَثَل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل اللّه کمثل حبّة انبتت سبع سنابل فی کل سنبلة مأة حبة واللّه یضاعف لمن یشاء»
[73ـ چ] چون دُرّ شاهوار به گوش هوش آن هوشمند آگاه رسانیده، خواست که مطمحِ نظرِ دقّت پیشه
[74ـ و] و مطرحِ بصر حقانیت اندیشه را به منصه وجود جلوهگر آید، پس تقرّبا الی اللّه الکریم و طلبا لفیض فضله الجسیم، وقف شرعی و حبس دینی و تصدّق ملّی نمود، از روی صفای طینت و [75ـ خ] خلوص عقیدت، در مدرسه جدیدالبنای مزبور که مسمّا به مدرسه صالحیه گردیده تمامی و همه رقبات معیّنه آتیة ذکرها و تفصیلها طی السطور
[76ـ و] و ضمن المسطور که بعضی از آن کلاً و بعضی از آن بعضا مورد وقف گردیده و به موجب اسناد و نوشتجات علیحده از بعضی
[77ـ ر] رقبات موقوفه انتقالی و باقی آنها احدائی و کسبی عالی جنابِ واقفِ به اهوال یوم المواقف [است] فما وقع فی بلده کازرون تمامی یک ربع
[78ـ ش] شایع وافر کامل است از کل بازارگاه جدید مستحدث البنا، که مشتمل بر چهار رسته و میدان و قهوهخانههای واقعه در آن و
[79ـ ی] یک ربع مشاع از کل دو باب کاروانسرای واقعه در جنوبی بازارگاه مزبوره با جمیع متعلقات شرعیه از حجرات و بیوتات و
[80 ـ د] در ودرگاه و اصطبل و غیر ذلک و یک نصفه تامّ تمام شایع کامل از کل یک درب حمام معینه واقعه در قبلی مدرسه مزبوره که ایضا
[81 ـ ج] جدیدالبنا و مستحدث واقف مشارٌ الیه است؛ با مثل آن از مَخْلع ثیاب و بیوتات و حیاض و چاه و گاوراه و آتشگاه و سایر
[82 ـ ل] لواحق شرعیه و همگی یکربع مشاع از کل اراضی بخس معینه موسومه گازرگاه واقعه در صحاری شمالی بلده مزبوره مذکوره و
[83 ـ ی] یکربع مشاع است از نصفه کل قنات معلومة المنبع والمفتح موسومه به امینی واقعه در گازرگاه که حال مشهور به قنات گازرگاه است مع
[84 ـ ت] توابعها و لواحقها که هر یک در محل وقوع لغایة الشهرة و نهایة المعرفة و الشیوع مستغنی از تحدید و توصیف و ممتاز
[85 ـ ا] از ماعداست.و جملگی مجاری قنوات ثلاثه جاریه معلومات المنبع والمفتح، موسومات یکی به گرگآباد و یکی به فیضآباد واقعه در قبلی
[86 ـ ک] کازرون و اخری به لشکری واقعه در صحاری گازرگاه که مجموع قنوات ثلاثه در محل وقوع بهذه الاسامی مشهور و از
[87 ـ س] سایر ماعدا ممتاز است.
و ثلثان مشاع از کل قنات معینه موسومه به «یوسفآباد» واقع در صحاری قبله کازرون
[88 ـ ب] بتوابعها و حرایمها کما واقع فی صحاری کتک من اعمال «جره». تمامی یک باب طاحونه دایره معروفه به «طاحونه کتک» مع
[89 ـ ع] عامة متعلقاتها از تنوره و ابنیه و مجاری شرب و مربط دوابّ و محیط احمال و آلات و ادوات حدیدی و حجری و سایر
[90 ـ ل] لواحق و منسوبات شرعیه.
و آنچه واقع است در صحاری نودانِ کوهمرّه فشتقوه، و تمامی و جملگی چهل و چهار سهم از اصل شصت سهم کل مزرعه
[91 ـ و] و اراضی موسومه به متصرفات «امیر سیفالدین شهریار» مقاسمات و قطعات داخله در اراضی مذکوره که هر یک از آنها نزد زارعین
[92 ـ م] مسمّا به اسمی خاص گردیده به تفصیل سند دالّه بر ملکیت واقف با جمیع متعلقات و منسوبات شرعیه و ملحقات و مضافات ملّیه بحدودها که
[93 ـ د] در محل وقوع لغایة الشهرة والشیوع مستغنی از تحدید و توصیف و ممتاز از ماعداست.و تمامی قنات معینه موسومه به «کارند» مع ما یضاف الیها و
[94 ـ ی] ینسب بها واقعه در اراضی متصرفات و جملگی و همگی هفت سهم مشاع از اصل هشت سهم کل مزرعه مدعوّه به «سیب قنات» واقع در سرتنگ من توابع
[95 ـ ن] نودان.و تمامی هفت سهم از جمله هشت سهم از اصل بیست و چهار سهم سهام تمام شایع از کل مزارعات ذیل [(مزرعه مدعوّه به اسن حجان که مبذر بیست مَن است) (مزرعه مشهور به بلوطک که بلذر افکن سیصد من است) (مزرعه موسومه به برم... که تخمانداز بیست من است) (مزرعه ارکک (؟) که مبذر بیست و پنج من است)].با مثل هر یک از
[96 ـ م] مجاری شرب مرتبه بر آنها از چشمه و قنات جعفرآباد و سایر ملحقات از اودیه و تلال و جداول و مشارب و مماق و سایر ما [97 ـ ی] یتعلق بها ینسب الیها که بشرح سند معتبر علی حده از ورثهمرحوم امیرحیدر، کلانتر سابق کوهمره فشتقوه و غیر ایشان به [
98 ـ س] سرکار عالیِ قدرِ واقفِ مومیالیه انتقال یافته و به شرح و بسط و وصف سند دالّه که تمامی و همگی یکنصف مشاع تمام که به عبار اخری دو
[99 ـ ر] ربع بوده است از کل مزرعه معینه مدعوّه به تنگ میدان واقعه در تنگ چوگان که به شرح سند معتبر علیحده به جناب واقف مؤمیالیه منتقل [100ـ گ] گردیده.و همگی پنج سهم مشاع از جمله بیست و چهار سهم کل مزرعه موسومه به «ترهدان سرتنگ» واقعه در «بیدان» منتقله به جناب واقف به شرح
[101ـ ر] رقیمه معتبره و جملگی یک سُدس مشاع از کل مزرعه مدعوّه به «شیجان» مع مثل ذلک، اراضی سیحیه بخسیه و مجاری شرب مرتّبه بر آن، از موضع معلومه واقعه
[102ـ د] در «محل شیجان» و تمامی سه سهم مشاع از جمله هشت سهم سهام تمام شایع کامل کل قریه و اراضی سیحیه بخسیه و معلومه مدعوّه به اراضی [103ـ د] «درپاگاه» با مثل آن از کل مزارع مفصله ذیل و از همگی قنوات دایره و بایره واقعه در آن و یک دانگ مشاع از کل یک حجر طاحونه خربه واقعه
[104ـ د] در آن [مزرعه انجیر سفید (؟) مزرعه قصر همجان، مزرعه بشکوبه، مزرعه کفدقلعه، مزرعه فامرمرو گردن چنار (؟)، مزرعه همجان ولدی...].
و جملگی مزرعه مشهوره به «ابراهیم منصوری» و تمامی یکنصف مشاع از کل مزرعه موسومه به «علیآباد» و تمامی شصت و پنج سهم از اصل یکصد و بیست سهم از کل
[105ـ ر] رقبه مشهوره به «کوه قلعه» و جملگی هفت سهم از جمله دوازده سهم کل مزرعه مدعوّه به «غیثآباد» و تمامی یکربع مشاع از کلّ مزرعه مدعوّه
[106ـ ب] به «پروست» و همگی هشت سهم مشاع از جمله شصت سهم کل مزرعه معینه مدعوّه به «بُنکستان» با مثل هر یک از اراضی و صحاری سیحیه و بخسیه و سایر [107ـ ل] لواحق و توابع شرعیه من الممار والمرافق والآبار والمشارب والمجاری والآجام، الجداول والتلال والقنوات والعیون و غیر ذلک که هر یک
[108ـ د] در محل وقوع لغایة الشهرة والشیوع مستغنی از تحدید و توصیف و ممتاز از ماعداست.
وقفی صحیح شرعی و مخلّد مؤبّد که نخرند و نفروشند و مورد
[109ـ هـ ] هیچیک از عقود لازمه نسازند و نبخشند و مرهون نسازند و به میراث نگیرند و تبدیل نکنند و عقد صلح بر رقبات موقوفه جاری نسازند و به اجاره طویله [110ـ ک] که زیاده از سر سال باشد ندهند و تا اجاره سه ساله منقضی نشود، دیگر مورد عقد اجاره نگردانند و از محصولات رقبات موقوفه منافع
[111ـ ا] آن صلح با غیر نکنند و در ابقاء آن کوشیده تغییر و تبدیل به قواعد آن راه ندهند؛ بلکه به وقفیّت گذارند، الی ان یرثاللّه الارض ومن علیها وهو خیر الوارثین.واقف مزبور در این
[112ـ ز] زبور تولیت وقف مذکور را رجوع نمود اوّلاً به نفس نفیس خود ـ مادام حیّا ـ و بعد از خود تفویض نمود به خلف ارجمند و فرزند سعادتمند خود؛ نهال دوحه
[113ـ ر] رفعت و معالی و با کوره حدیقه عزّت و عوالی، خلف الصواحب الاماجد، نور حدقة الحکومة والنیّابه، خواجه محمدصالح، مشهور به آقا سیفالدین علی ـ اطال اللّه عمره
[114ـ و] و ابقاه ـ و بعد از آن به اَسنّ ذکور اولاد ذکورِ خلف مزبور و پس از آن به اسنّ ذکور اولاد اولاد ذکور و ان نزل وهلّم جرّا ما تناسلوا نسلاً بعد
[115ـ ن] نسل و در صورت فقدان اولاد ذکور فرزند مزبور به اَسنّ ذکور اولاد اناث او به دستور مذکور ما تعاقبوا عقبا عقیب عقب و نسلاً
[116ـ ب] بعد نسل.و هر گاه در مرتبهای از مراتب، ذکور اولاد متعدّد شد، با تقدّم بطن اعلی بر بطن اسفل، اسنیّت معتبر و مشروط است؛ والاّ که در مرتبه [117ـ ا] اعلی ذکور نباشد؛ خواه متولد از ذکور و خواه از اناث و در مرتبه سافل ذکور باشد؛ خواه مولودمنه او در حیات و خواه در
[118ـ ح] حیات نباشد، تولیت متعلق به آن مذکّر است و اِن کان مرتبته اسفل، و اگر ذکور مطلقا مفقود گردد و لا یوجد من اولاد الذکور والاناث، تولیت متعلق است
[119ـ ب] به اَسنّ اناث اولاد ذکور و هکذا و ان نزل. و اگر از اولاد ذکور او اولاد بالکلیه ذکورا و اناثا منقطع گردد، تولیت مرجوع است به اسنّ [120ـ ا] اناث اولاد اناث و هکذا واِن نزل و اگر ـ نعوذا باللّه ـ اولاد مطلقا ذکورا و اناثا از خلف مذکور مفقود گردد، تولیت متعلق است
[121ـ ب] به اسنّ ذکور سایر اولاد واقف؛ ان کان الذکر من الذکور فهو والا فمن اناث و در صورت فقدان ذکور سایر اولاد
[122ـ ع] عالیا و سافلاً فتولیة هذه الصدقه متعلقةٌ باسن الاناث؛ ان کانت من وُلد الذکور فمنه والا فمن اناث، وهکذا ما تعاقبوا و تناسلوا
[123ـ ل] لو نزلوا وا گر عوذا باللّه اولاد واقف مطلقا مفقود گردد تولیت متعلق است به اسنّ ذکور اولاد مرحوم خواجه حسینعلی برادر او؛ اِن
[124ـ ی] یوجد والا به اسنّ اولاد اناث به دستور و ترتیبی که در اولاد خلف ارجمند واقف مشارٌ الیه مرقوم شد.و در صورت انقطاع اولاد مطلقا از مرحوم مزبور
[125ـ ع] عوذا باللّه، تولیت متعلق است به ذکور اقرب ارحام و اقارب مشارٌ الیه وان فقد الذکور والاناث و ان فقدت الاقارب مطلقا به اعلم
[126ـ ا] اهل بلده کازرون. و هر گاه متولی در هر عصر و زمان قیام به قواعد وقفیت ـ کما سیأتی ذکرها ـ ننماید و خلل به شرایط وقفیت
[127ـ ر] رساند و در صرف وظیفه و سایر وجوه مقرّره به مصارف معینه اهمال و تکاهل ورزد، تولیت متعلق است به اصلح اولاد ذکور، و اِن [
128ـ ف] فقدوا اصلح اولاد الاناث که در رتبه با او شریک باشند.و نظارت این تولیت متعلق است به جناب معالی قباب، نهال
[129ـ د] دوحه رفعت و بهاء شمسا للرفعة والعزّة والعلی، خواجه محمدرضا برادرزاده واقف مشارٌ الیه و بعد از آن به ذکور اولاد او و اولاد اولاد او، کما
[130ـ ر] رقم فی التولیة به شرط تقدّم الذکور علی الاناث.و عالیجناب واقف سابقالالقاب، رقبات موقوفه را از ملکیت خود اخراج کرده و متصرّف، به عنوان وقف [131ـ ف] فایز گردید. محصولات و رقبات را به این وجه تعیین نمود که آنچه حاصل آید، متولّی، اوّل اخراج خراج و متوجّهات دیوانی از آن کرده
[132ـ ب] بعد از آن مؤنات زراعت و آبادانی رقبات موقوفه را وضع، و آنچه بماند هر ماه مبلغ پنج هزار دینار که سالی شش تومان باشد وظیفه مدرس به او
[133ـ ر] رساند. و هر ساله مبلغ سی تومان و دو هزار و چهارصد دینار وظیفه هفتده نفر ملاّ، اعلیِ پنج نفر هر ساله مبلغ ده تومان و هشت هزار دینار؛ چنانچه هر روز
[134ـ س] سیصد دینار رسد و هر نفری شصت دینار باشد و اوسط شش نفر، هر ساله ده تومان و هشت هزار دینار؛ چنانچه وظیفه هر نفری در هر روز پنجاه دینار باشد و [135ـ ا] ادنی شش نفر، هر سال هشت تومان و شش هزار و چهارصد دینار؛ چنانچه هر نفری، روزی چهل دینار باشد مهمازی هر یک بلاتوقف و [136ـ ل] لامسامحه نماید و هر ساله مبلغ دو تومان و یک هزار و ششصد دینار چنانچه روزی شصت هزار دینار باشد وظیفه یک نفر خادم و هر سال مبلغ شش هزار دینار
[137ـ ت] تبریزی وظیفه مؤذن و مبلغ یک تومان در مصرف فرش و روشنایی مسجد داخله در مدرسه و اجرت سقّا صرف نماید.و به جهت
[138ـ ا] اطعام طلبه در ماه مبارک رمضان مقدار یکصد من برنج سفید و بیست من روغن و پنجاه من گوشت به وزن تبریزی معین نمود که هر ساله در شبهای ماه مبارک، علی [139ـ ر] رأی المتولّی در مدرسه صرف نماید و هر ساله مبلغ یک تومان به جهت کاروانسرایی که فیالحقیقه سر سایه حرارت [140ـ ی] یوم المعاد است و عالیقدر واقفِ مشارٌ الیه در «کتل پیرزن» احداث نموده و مبلغ پنج تومان خرج تعمیر «کتل هوشنگ» نمایند.و اگر
[141ـ خ] خرج تعمیر آنها در هر دو سال دوازده تومان نماید مختار است، و هر ساله ده تومان به چند نفر قاری کلام مجید، عارف به علم تجوید، داده که در سر قبر او هر گاه در کازرون مدفون
[142ـ ش] شود والا در سر قبر برادر مرحوم او که واقع است در مقام منسوب به حضرت خضر(ع) بلافصل تلاوت نمایند.
و هر ساله متولّی مبلغ دو تومان
[143ـ ب] به جهت اجرت زیارت مَشاهد متبرکه اخراج و در هر سهسال دو زیارت عتبات و یک زیارت مشهد مقدس از مردم «بحرین» هر یک زیارت به آن مبلغ استیجار
[144ـ و] و مهمازی نماید و قاری تعیین نماید که هر روز سه جزء قرآن مجید بر سر قبر والدین مرحومین و برادرشهید مغفور او بر سر قبر هر یک، یک جزو
[145ـ د] در مدفن ایشان به تلاوت مشغول بوده هر ساله مبلغ دوازده هزار دینار به عنوان اجرت از حاصل موقوفات مذکوره مهمازی نماید.و همچنین هر سال
[ 146ـ د] دو سال نماز یومیّه واجبی و یک ماه روزه از مردم «بحرین» که صالح و متدین و عارف به مسایل صلات و صوم بوده باشد به مبلغ یک تومان استیجار؛ که نیابتا [147ـ ل] له به عمل آورده، اجرت مذکوره به دستور از حاصل موقوفات مهمازی نماید و کذلک.و هر سال مبلغ شصت من برنج به وزن
[148ـ ک] کازرون به جهت اطعام عاشورا تعیین نموده، که مساوی آن، مصالح از گوشت و روغن و سایر مایحتاج در تعزیه حضرت امام همام [149ـ ف] فخرالکونین و نورالثّقلین و کهف الخافقین، منبع عیون مشاهدات، مجمع فنون مجاهدات، مظهر انوار فتوّت، مصدر آثار مروّت؛ اعنی حضرت امام حسین(ع)
[150ـ ت] ترتیب و صرف فقرا و مساکین نماید.
و همچنین در هر سال در ماه مبارک رمضان، مقدار چهارصد و پنجاه من گندم و شصت من گوشت [151ـ ب ] به وزن کازرون، در هر شب پانزده من گندم و دو من گوشت هریسه ترتیب، و اطعام فقرا و مساکین نموده، ثواب آن به روح واقف مزبور عاید
[152ـ گ] گردد، میباید که متولّی جمیع مراتب مزبور را به نظارت و وقوف و اطلاع و مصلحت و صوابدید ناظر موقوفات به عمل آورده
[153ـ و] وجوه مذکوره به وقوف ناظر، به مصارف وجوب رساند و هر ساله مبلغ پنج تومان به علّت حقالنظاره تسلیم ناظر نموده.آنچه از حاصل [154ـ م] موقوفات؛ بعد از وضع اخراجات مِلکی و مُلکی وجوه مقرره از وظیفه و اجرت عبادات باقی ماند، واقف مشارٌالیه چنین
[155ـ ق] قرار نمود که یک ربع، متولی به حقالتولیه متصرف گردد و سه ربع باقی، فیمابین سایر اولاد او، و متولّی هر گاه در مرتبه با سایر
[156ـ ا] اولاد شریک باشد به ترتیب ارث «للذکر ضِعف الانثی» قسمت شود و در صورتی که سایر اولاد، منحصر در اناث و نوبت تولیت به ذکوری رسیده باشد که در
[157ـ م ] مرتبه سافل باشد و در مرتبه سایر اولاد که مرتزقهاند نباشد، متولی را در سه ربع حقالارتزاق حقّی و حصهای نبوده، حقّالارتزاق
[158ـ ف] فیمابین مرتزقه کما فرض اللّه سبحانه قسمت شود.و از جمله شروط سایغه در وقفیت مذکور، آنکه مدرّس در بیتوته مطلقا مجاز است که در مدرسه
[159ـ ی] یا در منزل خود شبها سر کند و سایر طلبه اگر متأهل باشند در هفتهای دو شب در مدرسه بیتوته و باقی شبها مختارند که در منزل به سر برده یا در مدرسه [160ـ ض] ضبط مسایل دینی نمایند، و اگر عَزَب باشند به عکس متأهل سلوک نمایند؛ مگر آنکه متولی مرخص نماید، و هر گاه نامقیّدی، از احدی از ایشان صادر شود متولی
[161ـ ا] او را اخراج نماید.
و سفر خیر اثرِ مکه معظمه یا یکی از مشاهد متبرکه که موظّفین را رخ نماید، هر مدت که در آن سفر باشد حجرهای که به تصرف دارد و به قفل او بوده از حین روانه شدن سفر حج و
[162ـ ز] زیارات، مستحق وظیفه بوده به نحو مقرّر وظیفه خود بازیافت؛ و اگر سایر اسفار باشد تا مدت دو ماه مرخصاند، و اگر توقف او در سفر زیاده از دو ماه باشد
[163ـ ل] لم یستحق الوظیفه و متولی در این صورت مرخص است که قفل از درب حجره او کشیده، حجره را به دیگری دهد. «فمن بدلّه بعد ما سمعه فانما اثمه علی الذین
[164ـ ی] یبدّلونه، ان اللّه سمیع علیم» و من سعی فی تغییر القواعد المسطور فعلیه لعنةاللّه والملائکة والناس اجمعین و کان ذلک فی شهر جمیدی الاوّل سنه 1119.
به نحوی که در این صحیفه مرقوم گردیده تمامی رقبات مسطوره در این کتاب [را] وقف نمودم و از ملکیت خود اخراج و به عنوان وقف تصرف نمودم و مصارف و شروط حاصل رقبات موقوفه به نحوی که در این صحیفه نوشته شده قرار و شرط نمودم به صیغه شرعیه متعلقی گردیدم. حرّره العبد حسامالدین (سه مهر).
آنچه باقی ماند مخصوص متولی مدرسه و سایر اولاد او که مرتزقهاند بوده، متولی و مرتزقه به شرح و بسط و دستوری که در متن این ورقه سِمَتِ ترقیم یافته به حقالتولیه و حقالارتزاق متصرف گردند و تغییر و تبدیل در مصارف مذکوره راه ندهند. (سه مهر)
لنا «ا» «م» مغالیق ابواب الشکوک والشبهات بمفاتیح موضحات الشرایع و الآیات و نصلّی علی من ابعثتَه علی الخلایق «ق» «هـ» هادیا لمناهج الحسنات؛ ابیالقاسم محمد، افضل الانبیاء و سید الکاینات و آله و عترته الطیّبین الطاهرین الذین هم «م» «ح» حفظة الشریعه والآمرون بالصّدقات والخیراتو بعد لقد وقف الواقف الموفّقا لمؤید المکرّم «م» «د» دام توفیقه، الرقبات المفصلات علی الشرح المسطورراجیا لنیل القربات لدیّ ثم اعترف و اقرّ «ر» «ض» ضاعف اللّه تأییده بصحة ما نسب و اسند الیه و رقم و زبر فیه بین یدیّ حررّه الفقیر الی عفو ربّه الملک الغنی «ی»نامقه محمد رضی
2 ـ هو الواقف علی السّرایر «س» سبحانک اللهم یا واقفا علی الضمایر و نصلّی علی الرسول «ل ـ ا» الذّی شرّف الاوایل و الاواخر و آله الطاهرین الذین هم «م ـ ا» اولی المناقب و المفاخر. و بعد قد وقف الواقف الجلیل ـ «ل ـ ل» لازال منه التوفیق، الرقبات المفصّله حسبما سُفُر فیه بمحضری.حرّره «ه»(سلاماللّه)بسمک خیر الاسماء الحسنی
3 ـ بعد الحمد و الصلوة لاهلیهما و سحقتهما؛ قد صدر
4 الاقرار الصحیح الشرعی و الاعتراف الصریح الملّی عن
5 حضرت الواقف الموفق الحمید السعید المکرّم المعروف
6 بجمیع ما نسب و اسند الیه فی الکتاب هذا من الوقفیّه
7 والتولیة والنظارة والشرایط والمصارف و سایر من
8 المتمّمات... حسبما حکی عنه فیه بین یدی...
9 المفتقر الی فیض فضل ربه الغنی؛ ابن صفیالدین محمد النسابه، محمدمهدی الحسنی عفی عنه.
بسم الله خیر الاسماء و له الحمد
1 ـ این مبارک وقفنامه که در سنه 1119 یکهزار و یکصد و نوزده قمری و در ایام اقتدار
2 و سلطنت جنّت مکان شاهسلطان حسین صفوی طابثراه و در روزگار حکمرانی و نیابت
3 غفرانمآب؛ خواجه حسامالدین افشار در قصبه کازرون و اوان شیخالاسلامی
4 میرزا سیدمهدی حسنی نسّابه در شیراز و شیخ الاسلامی سید رضیالدین سلامی
5 در کازرون و تنظیم و تنسیق و مسجل به سجلات مشیخة الاسلام آن عصر شده اعلیدرجه
6 به صحت و اعتبار است و حرّر هذه سطر العبد المذنب الشیخ یوسف ابن شیخ ابوالحسن لکازرونی البحرانی و کان ذلک فی شهر رمضان 1350. (مهر)
بسم اللّه الرحمن الرحیم
1-و به ثقتی و رجائی الحمدللّه الواقف علی حقّانیة العباد و الصلوة علی نبیّنا محمد، سید الرّشاد و آله المعصومین الاعلام
2-الحق و اخیار الجنان، و بعد قد اشهد لی الواقف الموفق الجلیل المقترب العالی جناب بانهاء الخیرات
3 و المؤید باقسام المبرّات مقرونا بالصدق و الصواب، بشرح ما زبر و سفر فی هذا لکتاب المستطاب
4 من المبدأ الی مآب بالوقفیة و التولیة و النّظارة و جریان صیغة المقرره و تخلیة الملکیة
5 عن یده و بعد حضوره فی دارالعلم شیراز حرّسها اللّه تعالی عن الاشرار و الاعواز 6... العبد المذنب المحتاج الی فضل ربّه الغنی؛ المتمسک باذیال اهلبیت النبی القرشی
7 ابن ابوالمکارم ابوابراهیم الموسوی (مهر)
6 ـ بسم اللّه خیر الاسماءدر نزد بنده درگاه، جمیع مرقوم را حضرت واقف اقرار و اعتراف نمودند و کمترین خلقاللّه شاهد م. علیقلی.
7 ـ قد اقرّ و اعترف الحضرت الواقف الموفق لجمیع ما سطر و زبر فی هذا الکتاب لدیّ.
8 ـ هو الواقف النیات و مفید الخیرات. قد اشهدنی الحضرت الواقف؛ الواقف باهوال المواقف بحذافیر ما زبر فی هذا الکتاب من المبدأ والمآب لدی العبد الجانی.
9 ـ قد اقرّ الحضرت الواقف الموفق بجمیع ما زبر فیه لدیّ و کتب العبد الجانی...
10 ـ هو الواقف بالمکنونات. الحضرت الواقف الخیر الموفق قد وقف و حبس جمیع الرقبات المزبور فیه حسبما زبر و سُفُر فی طی هذا الکتاب المستطاب بمحضر من المؤمنین منهم العبد الجانی.
11 ـ نصف مشاع از حمام مدرسه و ربع... خریده شد... مدرسه... استخراج شد و چون...
12 ـ هو ـ قد اقر الواقف الموفق بجمیع ما زبر فیه لدی...
13 ـ آقا اسمعیل ولد حاجی رضا شیرازی.
14 ـ ملاعابد ولد آقا هادی شیرازی.
15 ـ ملامهدی ولد آقا جمال شیرازی.
16 ـ آقا محمدهادی ولد مرحوم اسمعیل شیرازی.
17 ـ آقا جعفر ولد آقا هادی شیرازی.
18 ـ آقا محمد مومن ابن مرحوم سعید خان، محمد حاجی...
19 ـ محمد اسماعیلخان ابن مرحوم آقا بدیعالزمان محمد.
20 ـ شیخ معصوم ولد شیخ حسن شیرازی.
محمد امان خراسانی
ابوطالب امینی
عبدالرحیم الحسینی
محمد صادق
رحمت علی
جلال الدین
محمدطاهر بزّاز
محمد شریف
نظامالدین کاتب
ابنسراحالدین ـ عبداللّه کاتب
محمد مؤمن
محمد سمیع عطار
حاجی محمد ابن نعیم الدین کدخدای محله علیا کازرون
محمد صالح
نوراللّه
محمد ابراهیم
محمد مهرنجانی
حسن کدخدای محله جنبد
زینالدین اوحدی
بسم الله تعالی و له الخیر فی الاخر و الاولی
1-این وقفنامه مبارکه که در سال یکهزار و یکصد نوزده قمری تنظیم و تنسیق شده و غفرانمآبان میرزا سیدمهدی نسّابه شیخالاسلام فارس طابثراه
2 و آقامیرزا سید رضیالدین سلامی شیخالاسلام قصبه کازرون و بعضی از علما و مجتهدین آن عصر آن را مسجّل و به خاتم مبارکشان مرسوم فرموده بودند
3 در ماه رمضان سنه یکهزار و سیصد و پنجاه که جلالتمآب آقای جعفرقلیخان زیدمجده فرزند سرکار جلالتمدار علیقلیخان کازرونی که متولّی
4 فعلی موقوفات مزبور در این وقفنامه میباشند به شیراز تشریف آورده پس از آنکه این کتاب صواب را تعمیری بسزا فرمودند
5 و بعد از دویست و سی و یک سال، رونق جدیدی به آن دادند، این احقر خدّام شریعتِ حضرت سیدالمرسلین؛ الحاج شیخ یوسف شیرازی 6 خلف مرحمت پناه شیخ ابوالحسن کازرونی بحرانی شرح فوق را بر کمال صِحّت و اعتبار این معروض داشتم. دیماه 1310 شمسی.» (مهر)
میراث جاویدان
یعنی که حسام دین و دولت کز فیض
گردیده در آفاق چو خورشید جلی
تا کسب علوم دین میسّر گردد
در بلده کازرون به احباب علی
«عارف» در فکر سال تاریخش بود
دل گفت بگو: مقام فیض ازلی
این قطعه شعر از کنار هم قرار دادن حروف اوّل 164 سطر وقفنامه مدرسه علمیه صالحیه کازرون به دست میآید. چنین ابتکاری برای جلوگیری از تحریف و دخالت در متن وقفنامه صورت گرفته است. سراینده آن «عارف کازرونی» است. «اسمش شیخعابد و مولدش قصبه کازرون است. در شیراز نشوونما کرده و خط شکسته را نیکو مینوشته» (1)
این سند را شیخالاسلام وقت کازرون سیدرضیالدین سلامی (2) در جمادیالاول سال 1119 هجری قمری تنظیم و به سجلّ تنی چند از مشاهیر وقت فارسی مسجّل کرده است.
اصل وقفنامه متأسفانه مفقود شده و بازخوانی آن از نسخه عکسی متولّی کنونی آن آقای علیقلی حسامی انجام شده است. عرض تقریبی اصل وقفنامه 35 سانتیمتر و طول آن حدود 8 متر میباشد.
واقف «خواجه حسامالدین» پنجمین حاکم از سلسله خوانین افشار (3) میباشد. آنها اصالتا از ایل افشار خـراسان بـودنـد. اولـین شخص از این سلسله که در ابتدای قرن یازدهم هجری به دستور شاهعباس صفوی به حکومت کازرون منصوب شد، «خواجه پیر بداق افشار» بود.
پس از او پسرش «پیـر ولی» و بـعد نـوهاش «خواجه حـسن» در ایـن منـطقه به حکومت رسیدند. پس از مرگ خواجه حسن حکومت به فرزندش «خواجه حسینعلی» منتقل شد. خواجه حسینعلی دو پسر داشت. ابتدا فرزند بزرگش «خواجـه حـسامالدین» به جای پدر نـشست؛
امـا پس از مدتی برای خدمت در دربار صفوی عازم اصفهان شده و برادر کوچکتر؛ یعنی «خواجه حسنعلی» را به جای خـود نشاند. خـواجه حسنعلی در تـوطئهای که اشـرار محله بازار طرحریزی کرده بودند،
در یک مجلس عروسی کشته میشود. خواجه حسامالدین پس از شنیدن این خبر با چندین سوار دیوانی از اصفهان آمده و به کشتار مردم و غارت محله بازار میپردازد؛ اما پس از مدتی از کرده پشیمان شده و درصدد جبران خسارات برآمده، و آنچه توانست از نقد و جنس به بازماندگان آن محله بداد و چندین مزرعه را وقف کرد که درآمد آن را به چندنفر قاری بدهند و ثواب آن برای قربانیان ماجرا باشد. (4)
در دو وقفنامه موجود از خواجه حسامالدین به جز اختصاص وجهی برای تلاوت قرآن بر سر قبر برادرش (خواجه حسنعلی) چنین مورد مصرفی برای مردم محله بازار مشخص نشده است. شاید وقفنامه دیگری هم وجود داشته باشد که از آن خبری نداریم.
خواجه حسامالدین در سال 1117 قناتی موسوم به «خیرات» را از ضلع شرقی کازرون تا مرکز شهر آورده و درآمد آن را وقف ساختن یک مدرسه علمیه در این شهر میکند.
ساختن این مدرسه که به نام فرزندش خواجه محمدصالح «صالحیه» نامیده میشود، دو سال به طول میانـجامد. و در وقـفنامـه آن بـیش از سیرقبـه قنـات و مزرعـه و آسیا و... بـرای مصـارف مدرّسان، طلاب، ســفرهای زیارتی، مخارج مؤذن و احیای لیالی قدر و قرائت قرآن و... تعیین میکند و شرایط عمل به آن را شرح میدهد.
این وقفنامه با مجموعهای از اسناد در سال 70 برای سازمان میراث فرهنگی بازخوانی شده بود و در اینجا لازم میدانم از معاونت محترم پژوهشی آن سازمان جناب مهندس ابوذری که برای چاپ این وقفنامه در این نشریه بذل همکاری کردند تشکر کنم.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
[1ـ ق] (5) قدوة کلام جَری علی اَلْسنة الاقلام وخیر مقال عَلی عُلی منابر الطّروس ومنایر السطور والارقام، حمداللّه الملک العلاّم
[2ـ د ] دیّانٌ وقف فی موقف القصور عن معرفته مشعر کل واقفا خبیر، وحبس عن الوصول الی ادراک حقیقته مدرک کل سمیع وبصیر
[3ـ ا] ادار رحی الافلاک لانتشارِ دقایقِ حکمته واقام اسواق الارکان والعناصر لاکتساب معارف قدرته. وله الحمد علی ما جعل الصلوة
[4ـ س] سببا لنماءِ زروع الفلاح فی یوم الحصاد وصیّر الاوقاف والخیرات وصلة لبقاء غنی المعاش والمعاد والصلوة علی من وقف دون
[5 ـ س] سرادق مجده قبّة الفلک الاطلس وجدّد معالم دین اللّه بعد ما اندرس؛ اعنی سیدنا ومقتدانا وخطیب قلوبنا وشفیع
[6 ـ ذ] ذنوبنا، ابی القاسم محمد الشارع الشرع المبین، التالی آیات ربه بلسان عربیّ مبین وعلی آله وعترته واولاده مصابیح
[7ـ ا] الظلام وحُفاظ ثغور الاسلام، لا سیما ابنعمّه واخیه و خلیفته من بعده وباب مدینة علمه، امیرالمؤمنین و حسامالدین، مظهر
[8 ـ ا] العجایب و سیفاللّه الغالب ومظهر الغرایب علی بن ابیطالب صلواةً دائمة نامیةً باقیة ما طلع طالع و غرب غارب.بهترین درسی که مدرّس
[9ـ ل] لسان و معلم زبان در مدرسه سخنوری و کتابخانه عبارتآرایی بیان فرمایند، حمد واقفالاسراری است ـ جلّ شأنه و عظم برهانه [که]
[10ـ ب] به ید قدرت، از روی لطف و رأفت در بدو فطرت، به زرع بذر ایجاد، مزرع ممکنات را معمور و آباد ساخته حاصل و[11ـ ن] نمایِ وجود مخلوقات را وقف صرف معرفت و شناسایی ذات اقدس خود گردانید که «کنتُ کنزا مخفیّا فاَحببتُ ان اعرف فخلقت الخلق» و نوع انسان را به اصناف دانش و انواع بینش از سایر موجودات سرافراز و به فضیلت تکریم
[13ـ م] ممتاز ساخت که «ولقد کرّمنا بنیآدم وحملناهم فی البرّ والبحر ورزقناهم من الطیبات وفضّلناهم
[14ـ ع] علی کثیر ممن خلقنا تفضیلاً» و او را در مدرسه «وعلَّم بالقلم» از راه وفور تعظیم به رتبه تعلیم مکرّم گردانید که «وعلّم آدم» نظم:
[15ـ ی] یگانهای که ز بیمثلیش یکی بیند
اگر شود به مثل دیده خرد احول
زبان ز نکته درک صفات او عاجز
جهان ز نسخه شرح جمال او مجمل
و [16ـ ن] نفیستر سلامی که اکسیر طلای اورادِ سبحان ملأ اعلی و زینت جمال اذکار مقدّسان قبه خضراء تواند بود، وقف بارگاه عرش
[17ـ ا] اشتباه جناب رسالت پناهی است که حضرت خالق انس و جان، خلایق آخر زمان، به شرعیت غرّا و ملّت زهرای او به اشاره «وارسله بالهدی و دین الحق
[18ـ ل] لیظهره علی الدین» راه نموده، تیرگی شک و شبهات از مرآت صدور عباد به صیقل دلالات واضحات و معجزات باهرات زدوده، قفل ارتیاب از
[19ـ ض] ضمایر آدمیان و خواطر عالمیان به مفتاح انگشتِ قمر شکاف گشود؛ اعنی مدرّس مدرَس «انا فصیح العرب والعجم» معلم کتابخانه
[20ـ ع] «علّم الانسان وعلّمه ما لم یعلم» متولّی بقاع هدایت و ارشاد، راهنمای شاهراه صواب و سداد، مسندنشین و «ما ارسلناک الا رحمة للعالمین».
[21ـ ف] فخر سریر «کنت نبیّا وآدم بین الماء والطین».
شمعی که فروغ منظر عالم بود
در بزم حریم کبریا محرم بود
گر نشوونمای
[22ـ ا] او نمیبود و سببکی نام و نشان آدم و عالم بودو آل فرخندهفال و عترت خجسته خصال آن حضرت که
[23ـ م] مزرعه اعمال بیآنکه از آبولای ایشان مزروع گردد، ثمره ثواب ندهد و کشتزار آمال، بیزرع حَبّ حُبّ ایشان حاصل
[24ـ ن] نجات بار نیاورد.خصوصا خطیب منبر «سلونی» وارث مرتبه هارونی، مفتح قنوات فضل و علم، منبع زلال جود و حلم امیرالمؤمنین و
[25ـ ی] یعسوب المسلمین، بلبل خوش الحان گلستان «لو کُشِف الغطاء ما ازددت یقینا»، گل بوستان «انا مدینة العلم وعلیّ بابها» زینتافزای
[26ـ م] مسند «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» زیب وساده «انّما ولیکم اللّه» هادی گمگشتگان به وادی ضلالت،
[27ـ د] دلیل سالکان طریق معرفت، مسندآرای نبی، هادی دین، شاه نجف، عالم علم لدن، محرم اسرار خدا، جامع علم و عمل
[28ـ ح] حاسم سررشته کفر، شه مردان؛ اسداللّه؛ امام دوسرا ـ صلیاللّه علیه صلواةً دائمة ما توالت اللیل والنهار وما
[29ـ هـ] هدر حَمام علی فُتن الاشجار،
و بعد، بر مرایای قلوب واقفان رموزِ دقایق و مدارک صدور مدرّسان مدارس حقایق
[30ـ ک]که به دست شعور، گلهای تجرید از خارستان دار غرور چیده، به سر انگشت نگاه و اعتبار، دیده بصیرت را از خواب گران غفلت مالیدهاند
[31ـ ل] لایح و ظاهر و روشن است که سرمنزل دنیای ناپایدار به پای همت گذشتنی و گذاشتنی، و سرچشمه خاکدان این
[32ـ ع]عالم بیاعتبار، پرکردنی و انباشتنی است. رشته تعلق زخارف بیبنیادش گسستنی و ساغر سرورِ لبالب غرورش به چشم بصیرت و
[33ـ د] دست عبرت ریختنی و شکستنی است و به مؤدّای «کل شیءِ هالک الاوجهه» هر ممکن بالاخره در معرض فوت وفناست
[34ـ و]و به مقتضای «کل نفسٍ ذائقة الموت» مرارت این حادثه، کام هر ناکام را، آخر الدواء و به مؤدّای صدق انتمایِ «کل من علیها فان
[35ـ و] ویبقی وجه ربک ذوالجلال والاکرام» اتصال عناصر هر ذی حیات [را] به اقتضایِ میل تفرق ذاتی، افتراقی در قفاست؛ چنانچه نقاش ازلی طرح [36ـ و]
وجود احدی را بر لوحه هیکل جسمانی ننگاشت که دست قضا قلم محو بر رقم زندگیاش نکشیده باشد و معمار ابداع [37ـ ل] لم یزلی ارکان چهره نقشی را در این سرای فانی برپای نداشت که سیل فنا بنای پایندگیاش از هم نپاشد، و این معنی محقّق و به [38ـ ی]
یقین پیوسته که بقعه کالبد بشری که به منطوق «واذ قلنا للملائکة اسجدوا» رشک قبه بیتالمعمور بود، اکنون مدتی استکه قاری تقدیر، آیه
[39ـ ی]یأس و فنا بر خاکش خوانده و هیکل وجود انسانی و قوّت جذبه استعداد آدمی که به مصدوق «و علّم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم
[40ـ ع] علی الملائکه» در دبستان فطرت، لوح سبق از کف ملک میربود، دیرگاه است که در زاویه تعطیل از کار مانده و صورت کاری
[41ـ ن]ندیده، پس همانا که فلاّحان مزارع ایجاد چشمه حیات انسانی را در مزرع خاکی روان داشتهاند که به فشاندن دانه اشکی
[42ـ ی]یاقوترنگ، خرمنهای مثوبات در صحرای عرصات «یوم یقوم الحسنات» ذخیره اندوزند و واضعان قواعد سالم
[43ـ ک] کون و فساد چهار سوق ارکان را برپای کرده، متاع حیرت و آگاهی در آن گذاشتهاند که عمله تحصیل فنونِ معارف و اسباب
[44ـ هـ] هدایت مشغول بوده، سرمایه زندگی را به بطالت و بیحاصلی نسوزند و طحّانان طواحین ادوار افلاک رحای سر را بر صفحه سینه به گردش درآوردهاند که
[45ـ ح] حَبّ حُبّ تعینات دنیا را در هم شکسته، دقیقهای از دقایق عمر عزیز را به عبث به باد فنا ندهند. و فروزندگان شعله ادراک در این توده
[46ـ س] سوده خاک، حمّام طبایع را به آتش حرارت عزیزی گرم دارند، که لوحه دل را از آلایش علائق جسمانی شسته از کدورت هواجس و
[47ـ ا] ادناس نفسانی بازرهند؛ لاجرم جمعی از تجرّد کشیشان به مضمون «حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة» مطلقا سر همّت والا به نقش و نگار
[48ـ م] متاع دنیا فرود نیاورده، همواره عزیمت به تهیّه اسباب ملک بقا گمارند و برخی از عاقبتاندیشان مدلول «المجاز قنطرة الحقیقه» را
[49ـ د] دلیل راه خود ساخته، قدری از اوقات شریف را صرف تحصیل زخارف این عاریتسرا کرده، آن را سرمایه تجارت استراحت
[50 ـ ی] «یوم یفرّ المرء من اخیه» شناخته، به حکیم «لن تنالوا البرّ حتی تنفقوا ممّا تحبون» انفاق آن را موقوفٌعلیه رستگاری نشئه عقبی پندارند.و پس خوشا حال
[51 ـ ن] نیکبختی که قبل از آنکه رشته حیاتش به مقراض اجل گسسته، دست قدرت و اختیارش در تصرف اموال و انفاق در وجوه متملّکات بِرّ
[52 ـ و] و مصارف خیرات به زبردستی هادماللّذات بسته و پای رفتارش در دارِ ناپایدار دنیا از آمد و شد و کسب و صرف زخارف
[53 ـ د] دنیوی در مخارج لذات نفسانی شکسته گردد، مضمون صدق مشحون «والتفّت الساق بالساق» معاینه و مشاهده سفر کثیر الخطر
[54 ـ و ] «والی ربک یومئذٍ المساق» اختیار کند، قطع علاقه محبت از دار بیمدار دنیای بیاعتبار به استره همّت از
[55 ـ ل ] لوحه دل نموده، به حکم «ما عندکم ینفد وما عنداللّه باق» و فرمان واجبالاذعان «ومن یعمل مثقال ذرة خیرا یره» ذخیرهای به جهت
[56 ـ ت ] تهیدستی «یوم لا تملک نفس لنفس شیئا والامر یومئذٍ للّه». نماید.
و مصداق این سیاق، صورتِ احوال عالیقدرِ رفیع مرتبت سامی رتبت [57 ـ گ] گرامی منزلت، محامد و محاسن خصلت، حکومت و نیابت و رفعت و معالی پناهِ مناعت و عزّت و عوالی دستگاه، حمیده آداب غنیالقاب
[58 ـ ز] زینا للنیابة والحکومة والمناعة والرفعة والعزّة والمجد والمکرمة والمعالی؛ خواجه حسامالدین نایبالکاء کازرون و بلوک جره و کوهمره و
[59 ـ ف] فهبنده است که غالب اوقات خود را ـ مَهما امکن ـ وقف صرف اشاعه خیرات و اذاعه مبرّات نموده به جهت ذخیره یوم
[60 ـ ی] «یجزی المتصدقین والمتصدقات» در تکثیر قربات و توفیر حسنات سعی بلیغ و جهد موفور به تقدیر میرساند.
از آن جمله مدتی بود که مکنون
[61 ـ ض] ضمیر و مرکوز خاطر خطیرش به شرح وقفنامچهای که در باب وقفیّت «قنات خیرات» واقعه در صحاری جنوبی کازرون سِمَت ترقیم و مورد وقف
[62 ـ گ] گردیده. بنابر ملاحظه کلام هدایت نظام حدیث «اذا مات ابنآدم انقطع عمله الاعن ثلاث؛ صدقه جاریة وعلم ینتفع به وولد صالح یستغفر له» که
[63 ـ ر] راهنمای آن شد، آن بود که مدرسهای در اصل بلده طیبه کازرون بَنا، که مجمع طلبه عظام و مسکن موالی کرام بوده، وظیفهای
[64 ـ د] در وجه ایشان معیّن، که مرفّهالحال و فارغالبال، بدون تعبِ تحصیل مدار و کسب معاش، به تحصیل علوم دینیّه و معارف
[65 ـ ی] یقینیّه مشغول بوده، مآثر آن، سرمایه نجاتِ روز بازار «یوم لا ینفع مال ولا بنون اِلا مَن اتی اللّه بقلب سلیم» تواند بود.
[66 ـ د] در این قسمت که به این مطلب اقصی و مقصد اسنی فایز گردیده، مدرسهای در ضلع شرقی بازارگاه جدید، که ارتفاع بنیانش
[67 ـ د] در معنی با ارکان ایمان برابر و طاق ایوانش سرمایه روز موقف عرض اکبر است بنا و به توفیق موفَّق الخیرات و
[68 ـ ر] راهنمای طریق حسنات در شهور سنه تسع و عشر مأه و الف هجریّه؛ چنانچه تاریخ آن در سلک قطعهای که حروف آن در
[69 ـ ا] اوایل سطور این رقیمه نیّقه توزیع است، منظوم گشته و از ابکارِ افکار سالک مسالک طریقت و ناسک مناسک حقیقت؛ [70ـ ف] فایز به فیوضات ربانی، عارف کازرونی است، صورت اتمام یافته؛ پس مجددا که هادی توفیق ربّانی مضمون صدق مشحونِ
[71ـ ا] آیه وافی هدایتِ «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها» را دلیل راه آن توفیق دستگاه گردانیده و منادی تأیید سُبحانی، ندای بشارت انتمای
[72ـ ق] قرآنی که «مَثَل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل اللّه کمثل حبّة انبتت سبع سنابل فی کل سنبلة مأة حبة واللّه یضاعف لمن یشاء»
[73ـ چ] چون دُرّ شاهوار به گوش هوش آن هوشمند آگاه رسانیده، خواست که مطمحِ نظرِ دقّت پیشه
[74ـ و] و مطرحِ بصر حقانیت اندیشه را به منصه وجود جلوهگر آید، پس تقرّبا الی اللّه الکریم و طلبا لفیض فضله الجسیم، وقف شرعی و حبس دینی و تصدّق ملّی نمود، از روی صفای طینت و [75ـ خ] خلوص عقیدت، در مدرسه جدیدالبنای مزبور که مسمّا به مدرسه صالحیه گردیده تمامی و همه رقبات معیّنه آتیة ذکرها و تفصیلها طی السطور
[76ـ و] و ضمن المسطور که بعضی از آن کلاً و بعضی از آن بعضا مورد وقف گردیده و به موجب اسناد و نوشتجات علیحده از بعضی
[77ـ ر] رقبات موقوفه انتقالی و باقی آنها احدائی و کسبی عالی جنابِ واقفِ به اهوال یوم المواقف [است] فما وقع فی بلده کازرون تمامی یک ربع
[78ـ ش] شایع وافر کامل است از کل بازارگاه جدید مستحدث البنا، که مشتمل بر چهار رسته و میدان و قهوهخانههای واقعه در آن و
[79ـ ی] یک ربع مشاع از کل دو باب کاروانسرای واقعه در جنوبی بازارگاه مزبوره با جمیع متعلقات شرعیه از حجرات و بیوتات و
[80 ـ د] در ودرگاه و اصطبل و غیر ذلک و یک نصفه تامّ تمام شایع کامل از کل یک درب حمام معینه واقعه در قبلی مدرسه مزبوره که ایضا
[81 ـ ج] جدیدالبنا و مستحدث واقف مشارٌ الیه است؛ با مثل آن از مَخْلع ثیاب و بیوتات و حیاض و چاه و گاوراه و آتشگاه و سایر
[82 ـ ل] لواحق شرعیه و همگی یکربع مشاع از کل اراضی بخس معینه موسومه گازرگاه واقعه در صحاری شمالی بلده مزبوره مذکوره و
[83 ـ ی] یکربع مشاع است از نصفه کل قنات معلومة المنبع والمفتح موسومه به امینی واقعه در گازرگاه که حال مشهور به قنات گازرگاه است مع
[84 ـ ت] توابعها و لواحقها که هر یک در محل وقوع لغایة الشهرة و نهایة المعرفة و الشیوع مستغنی از تحدید و توصیف و ممتاز
[85 ـ ا] از ماعداست.و جملگی مجاری قنوات ثلاثه جاریه معلومات المنبع والمفتح، موسومات یکی به گرگآباد و یکی به فیضآباد واقعه در قبلی
[86 ـ ک] کازرون و اخری به لشکری واقعه در صحاری گازرگاه که مجموع قنوات ثلاثه در محل وقوع بهذه الاسامی مشهور و از
[87 ـ س] سایر ماعدا ممتاز است.
و ثلثان مشاع از کل قنات معینه موسومه به «یوسفآباد» واقع در صحاری قبله کازرون
[88 ـ ب] بتوابعها و حرایمها کما واقع فی صحاری کتک من اعمال «جره». تمامی یک باب طاحونه دایره معروفه به «طاحونه کتک» مع
[89 ـ ع] عامة متعلقاتها از تنوره و ابنیه و مجاری شرب و مربط دوابّ و محیط احمال و آلات و ادوات حدیدی و حجری و سایر
[90 ـ ل] لواحق و منسوبات شرعیه.
و آنچه واقع است در صحاری نودانِ کوهمرّه فشتقوه، و تمامی و جملگی چهل و چهار سهم از اصل شصت سهم کل مزرعه
[91 ـ و] و اراضی موسومه به متصرفات «امیر سیفالدین شهریار» مقاسمات و قطعات داخله در اراضی مذکوره که هر یک از آنها نزد زارعین
[92 ـ م] مسمّا به اسمی خاص گردیده به تفصیل سند دالّه بر ملکیت واقف با جمیع متعلقات و منسوبات شرعیه و ملحقات و مضافات ملّیه بحدودها که
[93 ـ د] در محل وقوع لغایة الشهرة والشیوع مستغنی از تحدید و توصیف و ممتاز از ماعداست.و تمامی قنات معینه موسومه به «کارند» مع ما یضاف الیها و
[94 ـ ی] ینسب بها واقعه در اراضی متصرفات و جملگی و همگی هفت سهم مشاع از اصل هشت سهم کل مزرعه مدعوّه به «سیب قنات» واقع در سرتنگ من توابع
[95 ـ ن] نودان.و تمامی هفت سهم از جمله هشت سهم از اصل بیست و چهار سهم سهام تمام شایع از کل مزارعات ذیل [(مزرعه مدعوّه به اسن حجان که مبذر بیست مَن است) (مزرعه مشهور به بلوطک که بلذر افکن سیصد من است) (مزرعه موسومه به برم... که تخمانداز بیست من است) (مزرعه ارکک (؟) که مبذر بیست و پنج من است)].با مثل هر یک از
[96 ـ م] مجاری شرب مرتبه بر آنها از چشمه و قنات جعفرآباد و سایر ملحقات از اودیه و تلال و جداول و مشارب و مماق و سایر ما [97 ـ ی] یتعلق بها ینسب الیها که بشرح سند معتبر علی حده از ورثهمرحوم امیرحیدر، کلانتر سابق کوهمره فشتقوه و غیر ایشان به [
98 ـ س] سرکار عالیِ قدرِ واقفِ مومیالیه انتقال یافته و به شرح و بسط و وصف سند دالّه که تمامی و همگی یکنصف مشاع تمام که به عبار اخری دو
[99 ـ ر] ربع بوده است از کل مزرعه معینه مدعوّه به تنگ میدان واقعه در تنگ چوگان که به شرح سند معتبر علیحده به جناب واقف مؤمیالیه منتقل [100ـ گ] گردیده.و همگی پنج سهم مشاع از جمله بیست و چهار سهم کل مزرعه موسومه به «ترهدان سرتنگ» واقعه در «بیدان» منتقله به جناب واقف به شرح
[101ـ ر] رقیمه معتبره و جملگی یک سُدس مشاع از کل مزرعه مدعوّه به «شیجان» مع مثل ذلک، اراضی سیحیه بخسیه و مجاری شرب مرتّبه بر آن، از موضع معلومه واقعه
[102ـ د] در «محل شیجان» و تمامی سه سهم مشاع از جمله هشت سهم سهام تمام شایع کامل کل قریه و اراضی سیحیه بخسیه و معلومه مدعوّه به اراضی [103ـ د] «درپاگاه» با مثل آن از کل مزارع مفصله ذیل و از همگی قنوات دایره و بایره واقعه در آن و یک دانگ مشاع از کل یک حجر طاحونه خربه واقعه
[104ـ د] در آن [مزرعه انجیر سفید (؟) مزرعه قصر همجان، مزرعه بشکوبه، مزرعه کفدقلعه، مزرعه فامرمرو گردن چنار (؟)، مزرعه همجان ولدی...].
و جملگی مزرعه مشهوره به «ابراهیم منصوری» و تمامی یکنصف مشاع از کل مزرعه موسومه به «علیآباد» و تمامی شصت و پنج سهم از اصل یکصد و بیست سهم از کل
[105ـ ر] رقبه مشهوره به «کوه قلعه» و جملگی هفت سهم از جمله دوازده سهم کل مزرعه مدعوّه به «غیثآباد» و تمامی یکربع مشاع از کلّ مزرعه مدعوّه
[106ـ ب] به «پروست» و همگی هشت سهم مشاع از جمله شصت سهم کل مزرعه معینه مدعوّه به «بُنکستان» با مثل هر یک از اراضی و صحاری سیحیه و بخسیه و سایر [107ـ ل] لواحق و توابع شرعیه من الممار والمرافق والآبار والمشارب والمجاری والآجام، الجداول والتلال والقنوات والعیون و غیر ذلک که هر یک
[108ـ د] در محل وقوع لغایة الشهرة والشیوع مستغنی از تحدید و توصیف و ممتاز از ماعداست.
وقفی صحیح شرعی و مخلّد مؤبّد که نخرند و نفروشند و مورد
[109ـ هـ ] هیچیک از عقود لازمه نسازند و نبخشند و مرهون نسازند و به میراث نگیرند و تبدیل نکنند و عقد صلح بر رقبات موقوفه جاری نسازند و به اجاره طویله [110ـ ک] که زیاده از سر سال باشد ندهند و تا اجاره سه ساله منقضی نشود، دیگر مورد عقد اجاره نگردانند و از محصولات رقبات موقوفه منافع
[111ـ ا] آن صلح با غیر نکنند و در ابقاء آن کوشیده تغییر و تبدیل به قواعد آن راه ندهند؛ بلکه به وقفیّت گذارند، الی ان یرثاللّه الارض ومن علیها وهو خیر الوارثین.واقف مزبور در این
[112ـ ز] زبور تولیت وقف مذکور را رجوع نمود اوّلاً به نفس نفیس خود ـ مادام حیّا ـ و بعد از خود تفویض نمود به خلف ارجمند و فرزند سعادتمند خود؛ نهال دوحه
[113ـ ر] رفعت و معالی و با کوره حدیقه عزّت و عوالی، خلف الصواحب الاماجد، نور حدقة الحکومة والنیّابه، خواجه محمدصالح، مشهور به آقا سیفالدین علی ـ اطال اللّه عمره
[114ـ و] و ابقاه ـ و بعد از آن به اَسنّ ذکور اولاد ذکورِ خلف مزبور و پس از آن به اسنّ ذکور اولاد اولاد ذکور و ان نزل وهلّم جرّا ما تناسلوا نسلاً بعد
[115ـ ن] نسل و در صورت فقدان اولاد ذکور فرزند مزبور به اَسنّ ذکور اولاد اناث او به دستور مذکور ما تعاقبوا عقبا عقیب عقب و نسلاً
[116ـ ب] بعد نسل.و هر گاه در مرتبهای از مراتب، ذکور اولاد متعدّد شد، با تقدّم بطن اعلی بر بطن اسفل، اسنیّت معتبر و مشروط است؛ والاّ که در مرتبه [117ـ ا] اعلی ذکور نباشد؛ خواه متولد از ذکور و خواه از اناث و در مرتبه سافل ذکور باشد؛ خواه مولودمنه او در حیات و خواه در
[118ـ ح] حیات نباشد، تولیت متعلق به آن مذکّر است و اِن کان مرتبته اسفل، و اگر ذکور مطلقا مفقود گردد و لا یوجد من اولاد الذکور والاناث، تولیت متعلق است
[119ـ ب] به اَسنّ اناث اولاد ذکور و هکذا و ان نزل. و اگر از اولاد ذکور او اولاد بالکلیه ذکورا و اناثا منقطع گردد، تولیت مرجوع است به اسنّ [120ـ ا] اناث اولاد اناث و هکذا واِن نزل و اگر ـ نعوذا باللّه ـ اولاد مطلقا ذکورا و اناثا از خلف مذکور مفقود گردد، تولیت متعلق است
[121ـ ب] به اسنّ ذکور سایر اولاد واقف؛ ان کان الذکر من الذکور فهو والا فمن اناث و در صورت فقدان ذکور سایر اولاد
[122ـ ع] عالیا و سافلاً فتولیة هذه الصدقه متعلقةٌ باسن الاناث؛ ان کانت من وُلد الذکور فمنه والا فمن اناث، وهکذا ما تعاقبوا و تناسلوا
[123ـ ل] لو نزلوا وا گر عوذا باللّه اولاد واقف مطلقا مفقود گردد تولیت متعلق است به اسنّ ذکور اولاد مرحوم خواجه حسینعلی برادر او؛ اِن
[124ـ ی] یوجد والا به اسنّ اولاد اناث به دستور و ترتیبی که در اولاد خلف ارجمند واقف مشارٌ الیه مرقوم شد.و در صورت انقطاع اولاد مطلقا از مرحوم مزبور
[125ـ ع] عوذا باللّه، تولیت متعلق است به ذکور اقرب ارحام و اقارب مشارٌ الیه وان فقد الذکور والاناث و ان فقدت الاقارب مطلقا به اعلم
[126ـ ا] اهل بلده کازرون. و هر گاه متولی در هر عصر و زمان قیام به قواعد وقفیت ـ کما سیأتی ذکرها ـ ننماید و خلل به شرایط وقفیت
[127ـ ر] رساند و در صرف وظیفه و سایر وجوه مقرّره به مصارف معینه اهمال و تکاهل ورزد، تولیت متعلق است به اصلح اولاد ذکور، و اِن [
128ـ ف] فقدوا اصلح اولاد الاناث که در رتبه با او شریک باشند.و نظارت این تولیت متعلق است به جناب معالی قباب، نهال
[129ـ د] دوحه رفعت و بهاء شمسا للرفعة والعزّة والعلی، خواجه محمدرضا برادرزاده واقف مشارٌ الیه و بعد از آن به ذکور اولاد او و اولاد اولاد او، کما
[130ـ ر] رقم فی التولیة به شرط تقدّم الذکور علی الاناث.و عالیجناب واقف سابقالالقاب، رقبات موقوفه را از ملکیت خود اخراج کرده و متصرّف، به عنوان وقف [131ـ ف] فایز گردید. محصولات و رقبات را به این وجه تعیین نمود که آنچه حاصل آید، متولّی، اوّل اخراج خراج و متوجّهات دیوانی از آن کرده
[132ـ ب] بعد از آن مؤنات زراعت و آبادانی رقبات موقوفه را وضع، و آنچه بماند هر ماه مبلغ پنج هزار دینار که سالی شش تومان باشد وظیفه مدرس به او
[133ـ ر] رساند. و هر ساله مبلغ سی تومان و دو هزار و چهارصد دینار وظیفه هفتده نفر ملاّ، اعلیِ پنج نفر هر ساله مبلغ ده تومان و هشت هزار دینار؛ چنانچه هر روز
[134ـ س] سیصد دینار رسد و هر نفری شصت دینار باشد و اوسط شش نفر، هر ساله ده تومان و هشت هزار دینار؛ چنانچه وظیفه هر نفری در هر روز پنجاه دینار باشد و [135ـ ا] ادنی شش نفر، هر سال هشت تومان و شش هزار و چهارصد دینار؛ چنانچه هر نفری، روزی چهل دینار باشد مهمازی هر یک بلاتوقف و [136ـ ل] لامسامحه نماید و هر ساله مبلغ دو تومان و یک هزار و ششصد دینار چنانچه روزی شصت هزار دینار باشد وظیفه یک نفر خادم و هر سال مبلغ شش هزار دینار
[137ـ ت] تبریزی وظیفه مؤذن و مبلغ یک تومان در مصرف فرش و روشنایی مسجد داخله در مدرسه و اجرت سقّا صرف نماید.و به جهت
[138ـ ا] اطعام طلبه در ماه مبارک رمضان مقدار یکصد من برنج سفید و بیست من روغن و پنجاه من گوشت به وزن تبریزی معین نمود که هر ساله در شبهای ماه مبارک، علی [139ـ ر] رأی المتولّی در مدرسه صرف نماید و هر ساله مبلغ یک تومان به جهت کاروانسرایی که فیالحقیقه سر سایه حرارت [140ـ ی] یوم المعاد است و عالیقدر واقفِ مشارٌ الیه در «کتل پیرزن» احداث نموده و مبلغ پنج تومان خرج تعمیر «کتل هوشنگ» نمایند.و اگر
[141ـ خ] خرج تعمیر آنها در هر دو سال دوازده تومان نماید مختار است، و هر ساله ده تومان به چند نفر قاری کلام مجید، عارف به علم تجوید، داده که در سر قبر او هر گاه در کازرون مدفون
[142ـ ش] شود والا در سر قبر برادر مرحوم او که واقع است در مقام منسوب به حضرت خضر(ع) بلافصل تلاوت نمایند.
و هر ساله متولّی مبلغ دو تومان
[143ـ ب] به جهت اجرت زیارت مَشاهد متبرکه اخراج و در هر سهسال دو زیارت عتبات و یک زیارت مشهد مقدس از مردم «بحرین» هر یک زیارت به آن مبلغ استیجار
[144ـ و] و مهمازی نماید و قاری تعیین نماید که هر روز سه جزء قرآن مجید بر سر قبر والدین مرحومین و برادرشهید مغفور او بر سر قبر هر یک، یک جزو
[145ـ د] در مدفن ایشان به تلاوت مشغول بوده هر ساله مبلغ دوازده هزار دینار به عنوان اجرت از حاصل موقوفات مذکوره مهمازی نماید.و همچنین هر سال
[ 146ـ د] دو سال نماز یومیّه واجبی و یک ماه روزه از مردم «بحرین» که صالح و متدین و عارف به مسایل صلات و صوم بوده باشد به مبلغ یک تومان استیجار؛ که نیابتا [147ـ ل] له به عمل آورده، اجرت مذکوره به دستور از حاصل موقوفات مهمازی نماید و کذلک.و هر سال مبلغ شصت من برنج به وزن
[148ـ ک] کازرون به جهت اطعام عاشورا تعیین نموده، که مساوی آن، مصالح از گوشت و روغن و سایر مایحتاج در تعزیه حضرت امام همام [149ـ ف] فخرالکونین و نورالثّقلین و کهف الخافقین، منبع عیون مشاهدات، مجمع فنون مجاهدات، مظهر انوار فتوّت، مصدر آثار مروّت؛ اعنی حضرت امام حسین(ع)
[150ـ ت] ترتیب و صرف فقرا و مساکین نماید.
و همچنین در هر سال در ماه مبارک رمضان، مقدار چهارصد و پنجاه من گندم و شصت من گوشت [151ـ ب ] به وزن کازرون، در هر شب پانزده من گندم و دو من گوشت هریسه ترتیب، و اطعام فقرا و مساکین نموده، ثواب آن به روح واقف مزبور عاید
[152ـ گ] گردد، میباید که متولّی جمیع مراتب مزبور را به نظارت و وقوف و اطلاع و مصلحت و صوابدید ناظر موقوفات به عمل آورده
[153ـ و] وجوه مذکوره به وقوف ناظر، به مصارف وجوب رساند و هر ساله مبلغ پنج تومان به علّت حقالنظاره تسلیم ناظر نموده.آنچه از حاصل [154ـ م] موقوفات؛ بعد از وضع اخراجات مِلکی و مُلکی وجوه مقرره از وظیفه و اجرت عبادات باقی ماند، واقف مشارٌالیه چنین
[155ـ ق] قرار نمود که یک ربع، متولی به حقالتولیه متصرف گردد و سه ربع باقی، فیمابین سایر اولاد او، و متولّی هر گاه در مرتبه با سایر
[156ـ ا] اولاد شریک باشد به ترتیب ارث «للذکر ضِعف الانثی» قسمت شود و در صورتی که سایر اولاد، منحصر در اناث و نوبت تولیت به ذکوری رسیده باشد که در
[157ـ م ] مرتبه سافل باشد و در مرتبه سایر اولاد که مرتزقهاند نباشد، متولی را در سه ربع حقالارتزاق حقّی و حصهای نبوده، حقّالارتزاق
[158ـ ف] فیمابین مرتزقه کما فرض اللّه سبحانه قسمت شود.و از جمله شروط سایغه در وقفیت مذکور، آنکه مدرّس در بیتوته مطلقا مجاز است که در مدرسه
[159ـ ی] یا در منزل خود شبها سر کند و سایر طلبه اگر متأهل باشند در هفتهای دو شب در مدرسه بیتوته و باقی شبها مختارند که در منزل به سر برده یا در مدرسه [160ـ ض] ضبط مسایل دینی نمایند، و اگر عَزَب باشند به عکس متأهل سلوک نمایند؛ مگر آنکه متولی مرخص نماید، و هر گاه نامقیّدی، از احدی از ایشان صادر شود متولی
[161ـ ا] او را اخراج نماید.
و سفر خیر اثرِ مکه معظمه یا یکی از مشاهد متبرکه که موظّفین را رخ نماید، هر مدت که در آن سفر باشد حجرهای که به تصرف دارد و به قفل او بوده از حین روانه شدن سفر حج و
[162ـ ز] زیارات، مستحق وظیفه بوده به نحو مقرّر وظیفه خود بازیافت؛ و اگر سایر اسفار باشد تا مدت دو ماه مرخصاند، و اگر توقف او در سفر زیاده از دو ماه باشد
[163ـ ل] لم یستحق الوظیفه و متولی در این صورت مرخص است که قفل از درب حجره او کشیده، حجره را به دیگری دهد. «فمن بدلّه بعد ما سمعه فانما اثمه علی الذین
[164ـ ی] یبدّلونه، ان اللّه سمیع علیم» و من سعی فی تغییر القواعد المسطور فعلیه لعنةاللّه والملائکة والناس اجمعین و کان ذلک فی شهر جمیدی الاوّل سنه 1119.
به نحوی که در این صحیفه مرقوم گردیده تمامی رقبات مسطوره در این کتاب [را] وقف نمودم و از ملکیت خود اخراج و به عنوان وقف تصرف نمودم و مصارف و شروط حاصل رقبات موقوفه به نحوی که در این صحیفه نوشته شده قرار و شرط نمودم به صیغه شرعیه متعلقی گردیدم. حرّره العبد حسامالدین (سه مهر).
متن حاشیه وقفنامه
چون قبل از اینکه عالیقدر واقف خیرمدار تمامی قنات معروف به «خیرات» را به شرح وقفنامچه علیحده بر همگی مسلمانان سکنه کازرون وقف و تولیت آن را به نوری حدقةالدوله والاقبال شمسا، خواجه محمدرضا برادرزاده ارجمند و معزّا آقا سیفالدین علیا فرزند اعزّ سعادتمند خود و بعد از ایشان به اولاد ایشان مفوض و مصارف محصولات آن را که بعد از کفاف مسلمانان از شرب و استعمال و صرف باغ و باغچهها به شرح وقفنامچه مذکور به عمل آید، چنین تعیین نمود که هر گاه توفیقِ به اتمام مدرسه که مرکوز خاطر خطیرش بود دریابد، نصف آن را متولیان بحقالتولیه متصرف، و نصف آن را با حاصل املاکی که بر مدرسه مذکوره وقف مینماید، به مصارفی که تعیین خواهد نمود از وظیفه و غیر ذلک صرف شود، تا در این وقت که بحمداللّه سبحانه به اتمام مدرسه مذکوره توفیق یافته، بعضی از رقبات و املاک به شرح متن، وقف بر آن نموده مصارفی که به جهت حاصل آن به شرح متن، معین نموده مصارف محصولات رقبات مفصله متن و نصف حاصل قنات خیرات است؛ چنانچه خلاصه مرکوز خاطر واقف در باب مصارف حاصل رقبات مذکوره متن و محصولات قنات خیرات بعد از کفاف مسلمانان است، که بعد از اخراج مؤنات مِلکی و مُلکی، یکنصف حاصل قنات خیرات را متولیان بالمناصفه به حقالتولیه متصرف گردند و از نصف باقیِ حاصل قنات خیرات با کلّ حاصل رقبات مفصله متن، اخراج وظایف و سایر وجوه بر مفصله متن شده، هر یک به مصارف خود صرف شود.آنچه باقی ماند مخصوص متولی مدرسه و سایر اولاد او که مرتزقهاند بوده، متولی و مرتزقه به شرح و بسط و دستوری که در متن این ورقه سِمَتِ ترقیم یافته به حقالتولیه و حقالارتزاق متصرف گردند و تغییر و تبدیل در مصارف مذکوره راه ندهند. (سه مهر)
سجلات وقفنامه
1 ـ هو لا اله و لا مالک سواه بسم اللّه الرحمن الرحیم و به نستعین «ن» نحمدک و نشکرک اللهم یا واقفا علی الضمایر و النیات و عالما علی السرایر و الخفیّات فلک الشکر علی ما فتحتَلنا «ا» «م» مغالیق ابواب الشکوک والشبهات بمفاتیح موضحات الشرایع و الآیات و نصلّی علی من ابعثتَه علی الخلایق «ق» «هـ» هادیا لمناهج الحسنات؛ ابیالقاسم محمد، افضل الانبیاء و سید الکاینات و آله و عترته الطیّبین الطاهرین الذین هم «م» «ح» حفظة الشریعه والآمرون بالصّدقات والخیراتو بعد لقد وقف الواقف الموفّقا لمؤید المکرّم «م» «د» دام توفیقه، الرقبات المفصلات علی الشرح المسطورراجیا لنیل القربات لدیّ ثم اعترف و اقرّ «ر» «ض» ضاعف اللّه تأییده بصحة ما نسب و اسند الیه و رقم و زبر فیه بین یدیّ حررّه الفقیر الی عفو ربّه الملک الغنی «ی»نامقه محمد رضی
2 ـ هو الواقف علی السّرایر «س» سبحانک اللهم یا واقفا علی الضمایر و نصلّی علی الرسول «ل ـ ا» الذّی شرّف الاوایل و الاواخر و آله الطاهرین الذین هم «م ـ ا» اولی المناقب و المفاخر. و بعد قد وقف الواقف الجلیل ـ «ل ـ ل» لازال منه التوفیق، الرقبات المفصّله حسبما سُفُر فیه بمحضری.حرّره «ه»(سلاماللّه)بسمک خیر الاسماء الحسنی
3 ـ بعد الحمد و الصلوة لاهلیهما و سحقتهما؛ قد صدر
4 الاقرار الصحیح الشرعی و الاعتراف الصریح الملّی عن
5 حضرت الواقف الموفق الحمید السعید المکرّم المعروف
6 بجمیع ما نسب و اسند الیه فی الکتاب هذا من الوقفیّه
7 والتولیة والنظارة والشرایط والمصارف و سایر من
8 المتمّمات... حسبما حکی عنه فیه بین یدی...
9 المفتقر الی فیض فضل ربه الغنی؛ ابن صفیالدین محمد النسابه، محمدمهدی الحسنی عفی عنه.
بسم الله خیر الاسماء و له الحمد
1 ـ این مبارک وقفنامه که در سنه 1119 یکهزار و یکصد و نوزده قمری و در ایام اقتدار
2 و سلطنت جنّت مکان شاهسلطان حسین صفوی طابثراه و در روزگار حکمرانی و نیابت
3 غفرانمآب؛ خواجه حسامالدین افشار در قصبه کازرون و اوان شیخالاسلامی
4 میرزا سیدمهدی حسنی نسّابه در شیراز و شیخ الاسلامی سید رضیالدین سلامی
5 در کازرون و تنظیم و تنسیق و مسجل به سجلات مشیخة الاسلام آن عصر شده اعلیدرجه
6 به صحت و اعتبار است و حرّر هذه سطر العبد المذنب الشیخ یوسف ابن شیخ ابوالحسن لکازرونی البحرانی و کان ذلک فی شهر رمضان 1350. (مهر)
بسم اللّه الرحمن الرحیم
1-و به ثقتی و رجائی الحمدللّه الواقف علی حقّانیة العباد و الصلوة علی نبیّنا محمد، سید الرّشاد و آله المعصومین الاعلام
2-الحق و اخیار الجنان، و بعد قد اشهد لی الواقف الموفق الجلیل المقترب العالی جناب بانهاء الخیرات
3 و المؤید باقسام المبرّات مقرونا بالصدق و الصواب، بشرح ما زبر و سفر فی هذا لکتاب المستطاب
4 من المبدأ الی مآب بالوقفیة و التولیة و النّظارة و جریان صیغة المقرره و تخلیة الملکیة
5 عن یده و بعد حضوره فی دارالعلم شیراز حرّسها اللّه تعالی عن الاشرار و الاعواز 6... العبد المذنب المحتاج الی فضل ربّه الغنی؛ المتمسک باذیال اهلبیت النبی القرشی
7 ابن ابوالمکارم ابوابراهیم الموسوی (مهر)
6 ـ بسم اللّه خیر الاسماءدر نزد بنده درگاه، جمیع مرقوم را حضرت واقف اقرار و اعتراف نمودند و کمترین خلقاللّه شاهد م. علیقلی.
7 ـ قد اقرّ و اعترف الحضرت الواقف الموفق لجمیع ما سطر و زبر فی هذا الکتاب لدیّ.
8 ـ هو الواقف النیات و مفید الخیرات. قد اشهدنی الحضرت الواقف؛ الواقف باهوال المواقف بحذافیر ما زبر فی هذا الکتاب من المبدأ والمآب لدی العبد الجانی.
9 ـ قد اقرّ الحضرت الواقف الموفق بجمیع ما زبر فیه لدیّ و کتب العبد الجانی...
10 ـ هو الواقف بالمکنونات. الحضرت الواقف الخیر الموفق قد وقف و حبس جمیع الرقبات المزبور فیه حسبما زبر و سُفُر فی طی هذا الکتاب المستطاب بمحضر من المؤمنین منهم العبد الجانی.
11 ـ نصف مشاع از حمام مدرسه و ربع... خریده شد... مدرسه... استخراج شد و چون...
12 ـ هو ـ قد اقر الواقف الموفق بجمیع ما زبر فیه لدی...
13 ـ آقا اسمعیل ولد حاجی رضا شیرازی.
14 ـ ملاعابد ولد آقا هادی شیرازی.
15 ـ ملامهدی ولد آقا جمال شیرازی.
16 ـ آقا محمدهادی ولد مرحوم اسمعیل شیرازی.
17 ـ آقا جعفر ولد آقا هادی شیرازی.
18 ـ آقا محمد مومن ابن مرحوم سعید خان، محمد حاجی...
19 ـ محمد اسماعیلخان ابن مرحوم آقا بدیعالزمان محمد.
20 ـ شیخ معصوم ولد شیخ حسن شیرازی.
محمد امان خراسانی
ابوطالب امینی
عبدالرحیم الحسینی
محمد صادق
رحمت علی
جلال الدین
محمدطاهر بزّاز
محمد شریف
نظامالدین کاتب
ابنسراحالدین ـ عبداللّه کاتب
محمد مؤمن
محمد سمیع عطار
حاجی محمد ابن نعیم الدین کدخدای محله علیا کازرون
محمد صالح
نوراللّه
محمد ابراهیم
محمد مهرنجانی
حسن کدخدای محله جنبد
زینالدین اوحدی
بسم الله تعالی و له الخیر فی الاخر و الاولی
1-این وقفنامه مبارکه که در سال یکهزار و یکصد نوزده قمری تنظیم و تنسیق شده و غفرانمآبان میرزا سیدمهدی نسّابه شیخالاسلام فارس طابثراه
2 و آقامیرزا سید رضیالدین سلامی شیخالاسلام قصبه کازرون و بعضی از علما و مجتهدین آن عصر آن را مسجّل و به خاتم مبارکشان مرسوم فرموده بودند
3 در ماه رمضان سنه یکهزار و سیصد و پنجاه که جلالتمآب آقای جعفرقلیخان زیدمجده فرزند سرکار جلالتمدار علیقلیخان کازرونی که متولّی
4 فعلی موقوفات مزبور در این وقفنامه میباشند به شیراز تشریف آورده پس از آنکه این کتاب صواب را تعمیری بسزا فرمودند
5 و بعد از دویست و سی و یک سال، رونق جدیدی به آن دادند، این احقر خدّام شریعتِ حضرت سیدالمرسلین؛ الحاج شیخ یوسف شیرازی 6 خلف مرحمت پناه شیخ ابوالحسن کازرونی بحرانی شرح فوق را بر کمال صِحّت و اعتبار این معروض داشتم. دیماه 1310 شمسی.» (مهر)
پی نوشت :
1- مرآت الفصاحة، داور، نسخه ی خطی کتابخانه ی مجلس شماره 9113.
2- برای شرح حال او ر.ک به: آثار الرضا. صدرالسادات سلامی، چاپ سنگی.
3- ر.ک به «طایفه ی افشار کازرون»، محمد مهدی مظلوم زاده، نامواره ی دکتر محمود افشار، ج چهارم.
4- فارسنامه ی ناصری، میرزا حسن فسایی، ج 2، ص 251، امیرکبیر.
5- لازم به یادآوری است شمارههای داخل کروشه شماره سطرهای وقف نامه است و حروف داخل کروشه حرف اوّل اولین کلمه هر سطر است که با در کنار هم قرار دادن آنها ابیات مذکور ساخته میشود.
میراث جاویدان
نویسنده: عمادالدین شیخ الحکمایی
مقاله در تاریخ 1402/11/3 بروز رسانی شده است