مترجمان: دکتر عبدالله ناصری طاهری
سمیهسادات طباطبایی
یاقوت حموی (1) یکی از نوابغ جغرافیای تمدن اسلامی در قرون میانی است. وی با نوشتن کتاب بینظیر خود «معجمالبلدان» در تاریخ علوم جایگاهی رفیع به دست آورد. نوشتن این کتاب ده سال به درازا کشید. (2) این امر از شکیبایی و ارادت یاقوت به نوشتن حکایت میکند، آن هم در دورهای که به دست آوردن اطلاعات جغرافیایی نیازمند سفر با چهارپایان بود.
وی کتابش را براساس حروف الفبا مرتب کرده است. یاقوت در «معجم البلدان» شهرها و موقعیتهای جغرافیایی جهان اسلام، از ماوراءالنهر و هند در شرق تا اندلس در غرب، را آن گونه که در قرن سیزدهم میلادی بودهاند توصیف کرده است. برای درک عظمت کار یاقوت حموی باید بگوییم این کتاب دائرةالمعارف جغرافیایی بینظیری است که در چند جلد و صفحه گردآمده است. تعداد شواهد شعری در آن به پنج هزار بیت میرسد. (3) در «معجم البلدان» علاوه بر اطلاعات جغرافیایی، معارف دینی، تمدن، انسانشناسی و علم شناخت نژادها و گونههای بشری، ادبیات عامیانه (Folklore) و ادبیات علمی شش قرن نخستین پس از هجرت نیز مشاهده میشود و به همین سبب برخی این کتاب را فوقالعاده ارزشمند میدانند. (4)
پرفسور کراچکوفسکی (معجم البلدان) را دائرةالمعارفی غنی میداند که همانند آن در زبانهای دیگر وجود ندارد. (5) این سخن شهادت مستشرقی است که منصفانه درباره «معجم البلدان» قضاوت میکند. نکتهای که در رابطه با یاقوت حموی و آثار او اهمیت دارد انگیزه فعالیتهای یاقوت است. وی در آغاز بردهای بیش نبود و همین امر سبب پیدایش «عقده» در وجود او شد. او تلاش میکند تا با ابداع و ابتکار علمی برده بودنش را جبران کرده و نگاه تحقیرآمیز همعصران و آیندگان را به تحسین و تقدیر تبدیل کند. از سوی دیگر وی در دوره تاختوتاز مغولان به مشرق جهان اسلام میزیست. از همین رو به ناچار مرو را به سوی غرب قلمرو اسلامی ترک کرد. بدین ترتیب از یکسو عقده حقارتی که در جان یاقوت نقش بسته بود و از سوی دیگر حقارت تاریخی عصری که در آن میزیست، دست به دست یکدیگر دادند تا استعداد نابغهای از گران سنگترین فرزندان اسلام را شکوفا کنند.
توجه به این نکته بر همگان آشکار میشود که مواجهه با سختیها یکی از ویژگیهای تمدن اسلامی است؛ زیرا این امر در زندگی بزرگان تمدن اسلامی به وضوح دیده میشود؛ چرا که آنان برای رسیدن به اهداف خود بر موانع موجود غلبه کرده و ثابت نمودند که تاریخ چالش (Challeng) و پاسخ (Response) است. مستشرق آلمانی وستنفلد (6) درباره کتاب یاقوت حموی تحقیق کرده و نتایج تحقیقات خود را در سال 1889 در لایپزیک منتشر کرد.
از قزوینی (7) دو کتاب به جا مانده است: «آثارالعباد و أخبارالعباد» (8) و «عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات» (9). قزوینی در کتاب نخست تنها به توصیف مسیرهای مواصلاتی نمیپردازد، بلکه از اوضاع منطقه مورد بحث و نیز نژاد ساکنانش نیز سخن میگوید. کتاب دوم در زیر مجموعه جغرافیای فلکی و ریاضیات یا آنچه امروزه گیتیشناسی (chosmography) نامیده میشود، قرار میگیرد. مستشرق آلمانی مذکور، وستنفلد درباره فعالیتهای علمی قزوینی تحقیق کرده است. تاریخ علم به پژوهشهای این مستشرق نابینا بسیار مدیون است. وی بهای عشق خود به میراث تمدن اسلامی را از نور دیدگانش پرداخت. او در این باره همانند مستشرق انگلیسی گیلسترانج (10) و مستشرق فرانسوی کلود کاهن (11) است.
اما کتاب ابنشداد (12) «الأعلاق الخطیره فی ذکر أمراء الشام و الجزیره» نام دارد. وی در این کتاب به پدیدههای جغرافیایی و توپوگرافی اهمیت میدهد و تاریخ سیاسی مناطق را نیز بررسی میکند. در مجموع کتاب ابن شداد ترکیبی بینظیر از تاریخ و جغرافیاست. از سوی دیگر این مورخ و جغرافیدان همانند یاقوت حموی به سبب حمله مغولها به مصر میگریزد و در دوران ظاهر بیبرس در قاهره سکنی میگزیند. بدین ترتیب بار دیگر رابطه جغرافیایی و تاریخی موجود میان شام و مصر در طول تاریخ – گذشته، حال و آینده – تکرار شد. ابنسعید مغربی (13) چندین تألیف دارد از جمله «بسط الأرض فی الطول و العرض» و «کتاب الجغرافیا». در کتاب اخیر وی به توصیف جغرافیایی مناطق و اقلیمهای گوناگون میپردازد. برخی گمان میکنند که او بیشتر مطالب خود را از کتاب «نزهة المشتاق» ادریسی گرفته است؛ اما وی علاوه بر این منبع از مشاهدات شخصی و نیز کتاب «المجسطی» تألیف بطلیموس قلوذی (14) نیز بهره گرفته است.
أبوالفداء (15) کتاب «تقویم البلدان» (16) را تألیف کرده است. طبیب بغدادی ابنجزله (و 1100 م) کتابی به نام «تقویم الأبدان» نوشته است و أبوالفداء در نامگذاری اثر خود از او الهام گرفته است. وی در این کتاب برای نخستین بار در تاریخ تألیفات جغرافیایی از جدول استفاده کرد. او در این جدولها نام منطقه، طول و عرض جغرافیایی و توصیف خلاصهای از آن عرضه میکند. نقولا زیاده معتقد است که کتاب مذکور در میان انواع کتابهای موجود در ادبیات جغرافیایی عرب تا قرن چهاردهم میلادی، اثری منتقدانه محسوب میشود. (17) این سخن تا حدی درست است؛ زیرا تنها مقدمه کتاب است که در آن نگاه نقادانه به چشم میخورد اما در دیگر بخشهای کتاب این گونه نیست! پس بهتر است سخن محقق دیگر را که معتقد است تقسیمبندی کتاب و استفاده از جدول تنها نقطه ابداع و ابتکار آن است بپذیریم. (18) در مجموع أبوالفداء نتوانست از ادریسی در «نزهه المشتاق» و یاقوت حموی در «معجم البلدان» پیشی بگیرد. شایان ذکر است که او بسیار بر مطالب کتاب «العزیزی» تألیف مهلبی (19) تکیه دارد به گونهای که استفاده از اطلاعات کتاب مذکور در سراسر اثر وی به چشم میخورد. جای شگفتی است که امیر شهر حماه، مرکز نهرالعاصی حتی آن هنگام که این شهر را توصیف میکند باز هم از مطالب کتاب «العزیزی» استفاده میکند. از همینرو بیآنکه تلاشهای أبوالفداء در «تقویم البلدان» را نادیده بگیریم باید بگوییم که اثر او در قیاس با تألیفات پیشینیانش فاقد روح ابتکار و نوآوری است.
اهمیت اقدامات ابنفاطمه (20) (ق 12م) در سفر دریاییاش نهفته است. وی در راستای ساحل غربی آفریقا پیش رفت و توانست ثابت کند که این ساحل بیش از آنچه اروپائیان تصور میکنند امتداد دارد. اما کشتی او در دماغه سفید (دماغه بلان در جنوب ساحل اسپانیا) غرق شد. با توجه به نام این جغرافیدان دریانورد میتوان حدس زد که او از اهالی غنای مسلمان بوده است. زیرا نسبت دادن به مادر در آن مناطق رایج بوده است همانند ابن صحراویه، ابن غانیه و ابن عائشه. (21)
ابن جبیر (22) با سفرنامه خود ثابت کرد که ادیبی توانمند است و باریکبین که میتواند جزئیات را با تمام تفاصیلش شرح دهد. وی در سفرش بر خلاف ویژگی حاکم بر دوران خود، به مردم عادی نیز توجه کرده و از احوال آنان یاد میکند. ابنجبیر تنها به حاکمان که سالنامهها به تفصیل از آنان یاد کردهاند، نمیپردازد. وی تمام جزئیات معماری اماکن مقدس مسلمانان در حجاز و نیز مصر و شام در ایام ایوبیان را توصیف کرده است. همچنین از روابط صلحطلبانه مسلمانان و مسیحیان در دوره جنگهای صلیبی سخن میگوید و به وجود روابط تجاری میان طرفین به رغم اختلافها و درگیریهای موجود اشاره میکند. یکی از مهمترین ویژگیهای سفرنامه ابنجبیر آن است که به انواع عقاید سرزمین شام اشاره میکند. تعریفی که وی از نبویه (23)، فرقهای سنی که با شیعیان اسماعیلیه مبارزه میکردند، ارائه میدهد در هیچ یک از منابع منتشر شده مانند ندارد. ابنجبیر در اثر خود از تأسیسات عمرانی شهری و نظامی یاد میکند، مثلاً بیمارستان نوری یا حصنالاکراد (24) (Crac des Chevaliers) که غیرقابل تصرف بودن و استحکامات طبیعی و عمرانیاش شهره بود و در مسیر میان حمص و طرابلس قرار داشت. همچنین او به قلعهالجبل که بر فراز کوه مقطم واقع بود اشاره کرده است. (25)
یکی از پژوهشگران معتقد است که سفرنامه ابنجبیر احیاناً به «تعبیرات غیر ادبی»، از هم گسیختگی جملات و افکار دچار میشود. به همین سبب تصویرسازی در این سفرنامه آن چنان قوی نیست که بتواند در برداشتهای خواننده از کتاب تأثیر بگذارد. اما این سخن درست نیست؛ چرا که سبک ادبی نویسنده در این کتاب بسیار عالی است. استاد ابراهیم عوض درباره سبکشناسی سفرنامه ابن جبیر پژوهشی انجام داده است (26) که با مراجعه به آن در مییابیم چگونه توصیفات ابنجبیر از زندگی روزانه مردم آن چنان زنده و ملموس است که گویی سفرنامه تازه نوشته شده و هنوز جوهر قلم آن خشک نشده است. اگر محقق متخصص در زمینه تاریخ روابط مشرق و مغرب جهان اسلام در قرون میانی بخواهد با تکیه بر اوضاع فرهنگی، تاریخ سرزمین شام را در عصر جنگهای صلیبی بنویسد نمیتواند از سفرنامه ابنجبیر چشم بپوشد. انسانگرایی ابنجبیر که در واژهواژه اثرش آشکار است به سفرنامهاش روح و نشاط بخشیده است. بدون تردید وی از نگاه فردی از اندلس که شیفته مشرق است سرزمین شام و دیگر مناطق را توصیف میکند.
ابن بطوطه (27) (و 1377 م) بزرگترین جهانگرد در تاریخ قرون میانی است که در طی بیستوهفت سال مسافتی بیش از هفتاد و پنج هزار میل را از طنجه در مغربالأقصی (مراکش) تا چین پیموده است. بنابراین مدت زمان سفر او و فاصلهای که پیموده است از سفر مارکوپولو (28) بیشتر است. اما غربیان به اشتباه گمان میکنند که او بزرگترین جهانگرد قرون میانی بوده است. پژوهشی درباره سفر مارکوپولو وجود دارد که در صحت رسیدن او به چین تردید میکند. در نتیجه با این سخن غربیان ابنبطوطه پیروز این میدان است.
سفرنامه ابنبطوطه درباره اوضاع جهان اسلام در ابعاد گوناگون و به ویژه بعد فرهنگ سخن میگوید. همان طور که میدانیم ابنبطوطه خود سفرنامهاش را ننوشته، بلکه ابنجزی نویسنده سفرنامه است و او از مطالب سفرنامه ابنجبیر بسیار استفاده کرده است. در این میان نباید شیخ الربوه دمشقی (29) (و 1326 م)، مؤلف کتاب «نخبه الدهر فی عجائب البر و البحر» (30) را فراموش کنیم. وی همانند دائرةالمعارف در زمینههای گوناگون تحقیق و تألیف میکرد و کتاب او از مهمترین منابع جغرافیا در آخرین مراحل ابداع مسلمانان در این علم است.
ابن ماجد (31) (و 1530 م) جغرافیدان برجستهای است که در زمینه دریانوردی متبحر بود. از او که «شیر دریاها» (أسد البحار) لقب گرفته بود چندین اثر به جا مانده است از جمله: الفوائد فی أصول علم البحر و القواعد، حاویه الانتصار فی أصول علم البحار، الأرجوزه المعربه، أرجوزه قبله الاسلام فی جمیع الدنیا، أرجوزه برّالعرب فی خلیجفارس، أرجوزه فی قسمه النخبه علی أنجم بنات نعش بالتمام و الکمال، (32) أرجوزه کنزالمعاملات و ذخیرتهم فی علم المجهولات فی البحر و النجوم و البروج و أسمائها و أقطابها، أرجوزه فی النتخات البر الهند و برالعرب، أرجوزه فی عدّه أشهر الرومیه، أرجوزه فی میمیه الأبدال تقاس علی سته أوجه، الأرجوزه المسماه ضریبه الضرائب، القصیده المکیه، القصیده البائیه المسماه الذهبیه، الأرجوزه الهادیه فی علم البحار، قصیده فی علم البحار، الأرجوزه السبعیه، فصل فی معرفه قیاس المارزه، فصل فی معرفه النتخه، فصل فی معرفه البلده فی أرض جوزرات، فصل فی معرفه المنتج، فصل فی معرفه البلده علی جاه عشره، فصل فی معرفه البلده إذا کان من داخل الباب (باب المندب)، فصل فی معرفه جوزات و فصل فی معرفه دیره القطب.
اتهامی بیپایه و اساس به این دانشمند پرتلاش وارد شده مبنی بر اینکه او ماجراجو و مکتشف پرتغالی واسکو دوگاما را به سوی مسیر منتهی به هند هدایت کرده است. اما مورخ و جغرافیدان برجسته سلطان بنمحمد قاسمی با تکیه بر معتبرترین اسناد و به ویژه اسناد پرتغالی ثابت میکند که کشاورزی مسیحی از اهالی هند به نام معلمو کاناکا، مکتشف پرتغالی را هدایت کرده است. (33)
حسن وزان (34) (و 1552 م) که به نام لئوی آفریقایی (Leo Africanus) شناخته شده نویسنده کتاب «وصف أفریقا» است از مهمترین منابع جغرافیایی اواخر قرون میانی است.
افزون بر آنچه بیان شد، مسلمانان پیش از اروپائیان به اکتشاف قارهها رو آورده بودند؛ مثلاً آنان قاره استرالیا را چندین قرن یپش از اکتشاف اروپائیان میشناختند و نام «جاوه بزرگ» را بر آن نهاده بودند تا با جزیره جاوه در اندونزی اشتباه نشود. اما درباره آمریکا باید بگوییم که احتمال قریب به یقین وجود دارد که مسلمانان پیش از کریستف کلمب با این قاره آشنا بودند دلایل موجود در این ارتباط را میتوان در موارد ذیل خلاصه کرد:
1) ادریسی در کتاب «نزهه المشتاق» به داستان برادران جسور (35) از لیسبون که در واقع با یکدیگر عموزاده بودند اشاره میکند. آنان در جستجوی خشکی در ورای اقیانوس اطلس (بحر ظلمات) سفر خود را آغاز میکنند. این احتمال وجود دارد که آنان پس از سفری طولانی و پرمخاطره که ادریسی جزئیات آن را در کتاب خود آورده، به خشکی رسیده باشند.
2) قلقشندی (و 1418 م) در کتاب «صبح الأعشی فی صناعه الإنشاء» از سلطان مالی، أبوبکر ثانی یاد میکند که اقیانوس اطلس را در مینوردد و احتمال دارد که در سال 1311 م به کوبا رسیده باشد. (36)
3) ابنوردی (و 1349 م) در کتاب «فریده العجائب و جریده الغرائب» ساکنان بومی آمریکا (سرخپوستان) را توصیف میکند. این امرنشان میدهد که مسلمانان به آمریکا رسیده بودند. ملوانانی که به قاره آمریکا رفته بودند، پس از بازگشت از سفر خود دیدههایشان را بازگو کردند و این مورخ نیز بار دیگر گفتههای آنان را در کتاب خود تکرار میکند. ابنوردی در نیمه قرن چهاردهم میلادی در سال 1492 م یعنی یک قرن و نیم پیش از اکتشاف قاره آمریکا توسط کریستف کلمب، درگذشت. (37)
4) برخی از پژوهشگران عنوان کردهاند که واژگانی از زبان عربی در زبان سرخپوستان وجود دارد. بنابراین شواهد زبان شناسی (Philology) نیز صحت این ادعا را تقویت میکند.
5) برای جغرافیای اسلامی همین افتخار بس است که به کروی بودن زمین و وجود خشکی در ورای اقیانوس اطلس قائل بوده است. بدین ترتیب با جغرافیای یونان که گمان میکرد خشکیهای زمین در تنگه جبلالطارق به پایان میرسد متفاوت است. پس نباید تعجب کنیم که کریستف کلمب در نامههایش اعتراف میکند که از دانش مسلمانان بهره جسته است. [ابوریحان بیرونی نیز در کتابش به لحاظ نظری وجود قارهای در آن سوی کرهی زمین را برآورد کرده بود.]
6) در میان پژوهشهای انجام گرفته در ارتباط با دانش اسلامی پژوهشهایی از آن انستاس ماری کرملی (38)، محمد سعید عریان (39)، فهمی توفیق مقبل (40)، زینب بیرجکلی (41)، و سبیعی (42) دیده میشود که این نظریه را مطرح کرده و با دلایل و براهین آن را اثبات کردهاند. در این ارتباط یکی از محققان برجسته میگوید: «اطلاعات و شناخت مسلمانان تنها به قلمرو اسلامی محدود نمیشد، بلکه همانند یونانیان و حتی برتر از آنان با اقصی نقاط جهان آشنا بودند؛ زیرا اطلاعات یونانیان از سرزمینهای واقع در شرق دریای خزر ناقص بود و هیچ تصوری از ساحل شرقی آسیا تا شمال هند و چین نداشتند.» (43)
نباید از یاد ببریم که مسلمانان ژاپن را میشناختند و احتمالاً نام جزایر «واقواق» را بر آن نهاده بودند. این سخن بدان معناست که مسلمانان بیش و پیش از اروپائیان برای شناخت و کشف جهان تلاش میکردند. پژوهشگری مشارکت مسلمانان در زمینه جغرافیا را در عباراتی جامع و کامل این گونه بیان میکند: «مسلمانان تمام سرزمینها از اسپانیا در غرب تا ترکستان و مصب سند در شرق را به صورت کامل برای ما توصیف کردهاند. آنان مناطق مسکونی، کشاورزی و بیابانی را با تمام جزئیاتش شرح دادهاند. همچنین از میزان پراکندگی گونههای کشت شده و محل وجود معادن نیز سخن گفتهاند. توجه آنان تنها به جغرافیای طبیعی یا شرایط آبوهوایی محدود نبوده است بلکه به زندگی اجتماعی، صنعتی، کشاورزی، زبان و آموزههای دینی نیز پرداختهاند.» (44)
بدین ترتیب با بررسی موجزی که انجام دادیم به این نتیجه میرسیم که نمیتوان تاریخ علم جغرافیا را نوشت، بیآنکه بخش قابل توجهی از آن را به تلاشهای مسلمانان در این زمینه اختصاص نداد. بنابراین جای تعجب نیست اگر پرفسور بیزلی (Beazly) در کتاب طلوع جغرافیای معاصر (The Dawn of Modern Geography) بخشی را به جغرافیای اسلامی و ستودن آن اختصاص میدهد. بدین ترتیب در مییابیم نوآوریها و تلاشهای مسلمانان در علم جغرافیا حاصل تکیه بر جغرافیای یونان قدیم نبوده است. جغرافیای یونان قدیم از نقصهایی رنج میبرد که نمونههایی از آن را ذکر میکنیم:
1) بطلیموس قلوذی در محاسبه طول دریای مدیترانه اغراق کرده است.
2) جغرافیدان مذکور اقیانوس هند و آرام را دریاچهای بیش نمیداند.
3) در تعیین موقعیت دریای خزر و خلیج فارس اشتباه کرده است.
4) توانایی استفاده از خطوط طول و عرض جغرافیایی را نداشته است.
5) معتقد بر زمین مسطح است.
6) در تعیین موقعیت جزیره سیلان (سریلانکا) دچار اشتباه شده است.
7) گمان میکرد سمت جنوبی قاره آفریقا تا شرق گسترده شده تا به شبه جزیره اندونزی میرسد. (45)
یکی از محققان برجسته تحت تأثیر آرای کراچکوفسکی گفته است: «مهمترین ایراد واراده بر ادبیات جغرافیای اسلامی آن است که جغرافیدانان مسلمان پیرو نظریات علمی پیشینیان خود بودند؛ هر چند که تجارب علمی آنان سبب شد بسیاری از این آراء تعدیل و تصحیح و حتی در مواردی دگرگون شود. علاوه بر این در مقایسه کفه تجارب علمی ایشان از نظریات علمیشان سنگینتر بود. مسلمانان نیز همانند یونانیان معتقد بودند که تنها یک چهارم زمین آبادان است و آن هم در نیمکرهی شمالی واقع است که نام الربع المعمور را بر آن نهاده بودند.» (46) اما این سخن وی قابل قبول نیست. زیرا همانطور که پیش از این اشاره کردیم مسلمانان به چین رسیده بودند و حتی جزایر واقواق (به احتمال قوی ژاپن) را میشناختند. (47) آنان استرالیا را که در نیمکره جنوبی واقع است کشف کرده بودند و نیز نقش ایشان در شناسایی آمریکا همه و همه تصورات نادرست مستشرقان را که بهرهای از حقیقت ندارد رد میکند.
پینوشتها:
1. درباره یاقوت حموی ن.ک: ابنالمستوفی، تاریخ اربل، تصحیح سامی الصقار، بغداد، 1980 م، ج 1، ص 324-319. ابنخلکان، وفیات الأعیان، بیروت، 1987 م، ج 6، ص 139-127. الیافعی، مرآه الجنان و عبره الیقظان، حیدرآباد دکن، 1348 هـ، ج 4، ص 59. عبدالستار فراج، معجمالبلدان لیاقوت الحموی، العربی، شماره 14، آگوست 1970 م، ص 78. صلاحالدین المنجد، منأعلام التاریخ و الجغرافیا عندالعرب، بیروت، 1978 م، ج1، ص 63. أحمد أحمد بدوی، الحیاه العقلیه فی عصر الحروب الصلیبیه بمصرو الشام، قاهره، ب.ت، ص 285. عبدالرحمن حمیده، أعلام الجغرافیین العرب و مقتطفات من آثارهم، دمشق، 1984 م، ص 448-447. علی أهم، بعض مورخی الاسلام، بیروت، 1974 م، ص 151. علی عبدالله الدفاع، الموجز فی التراث العلمی العربی الاسلامی، چ، نیویورک، 1979 م. رواد علمالجغرافیا فی الحضاره الاسلامیه، جازن، ص 179-175. یسری الجوهری، الفکر الجغرافی و الکشوف الجغرافیه، اسکندریه، 1979 م، ص 127. عبدالفتاح وهیبه، جغرافیه العرب فی العصور الوسطی، ص 18. زکی حسن، منبع پیشین، ص 107- 102. عبدالرحمن زکی، أعلام العرب فی الجغرافیا، المجله العربیه سال 3، شماره 1، دسامبر 1978 م، ص 53. عمررضا کحاله، معجم مصنفی الکتب العربیه فی التاریخ و التراجم و الجغرافیا و الرحلات، بیروت، 1991 م، ص 565 – 563. محمد مؤنس عوض، الجغرافیون و الرحاله المسلمون فی بلادالشام زمن الحروب الصلیبیه، قاهره، 1995م، ص 111-73. عباس فاضل السعدی، یاقوت الحموی، دراسه فی التراث الجغرافی العربی مع الترکیز علی العراق فی معجمالبلدان، بیروت، 1992 م، ص 37-9. أبوالفتح التوانسی، یاقوت الحموی، الجغرافی الرحاله الأدیب، قاهره، 1971 م. یوسف أحمدبن یاسین، بلدان الاندلس فی أعمال یاقوت الحموی الجغرافی 626 – 574 هـ/ 1229 – 1178 م، العین، 2004م، ص 69 – 43. السید محمدأحمد دیب، یاقوت الحموی أدیبا و ناقدا، رسالهی دکتری، کلیه اللغه العربیه، جامعه الأزهر، 1981.
2. محمد مؤنس عوض، منبع پیشین، ص 75.
3. کراتشکوفسکی، منبع پیشین، ص 359.
4. همان منبع، همان صفحه.
5. همان منبع، همان صفحه.
6. وستنفلد Wustenfield)، 1899-1808م) دویست تألیف و تصحیح کتاب از او به جا مانده است. تاریخ خلفای فاطمی، باب عالی، جدول أنساب عرب، تصوف، تاریخ مدینه و مکه و اختلاف میان بنیهاشم و عبدالمطلب از جمله تألیفات اوست. وی کتاب معجمالبلدان و کتاب المشترک وصفا و المفترق صقعا را تصحیح کرده است. علاوه بر این او کتاب آثارالبلاد و أخبار العباد و کتاب عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات را که از آثار قزوینی هستند تصحیح کرده است. وستنفلد درباره تاریخ هجری و معادل آن در تاریخ میلادی کتابی نوشته است. درباره او ن.ک: عادلالألوسی، التراث العربی و المستشرقون، دراسه عن ظهور الکتاب العربی و نفائس الکتب العربیه التی طبعث فی الغرب، قاهره، 2001 م، ص 36. نجیب العقیقی، المستشرقون، قاهره، 1980 م، ص 369 – 367.
7. درباره قزوینی ن.ک: ابنفوطی، الحوادث الجامعه و التجارب النافعه فی المائه السابعه، تصحیح مصطفی جواد، بغداد، 1351 هـ، ص 130-128. علی عبدالله الدفاع، علوم الکون فی الاسلام، القزوینی، الداره، شماره 3، سال 7، فبریه 1982 م، ص 227. محمد محمود محمدین، شمولیه الفکر الجغرافی فی کتب التراث، الداره، شماره 4، آوریل 1984 م، ص 173. أحمد عیسی، تاریخ النباتات عندالعرب، قاهره، 1944 م، ص 115. محمد مفید آل یاسین، الحیاه الفکریه فی العراق فی القرن السابع الهجری، بغداد، 1979 م، ص 317-316. محمد أحمد العقیلی، جهود الجغرافیین المسلمین فی رسم الخرائط، الداره، شماره 2، سال 5، دسامبر 1979 م، ص 169. عمر فروخ، تاریخ الفکر العربی إلی أیام ابنخلدون، بیروت، 1972 م، ص 559. محمد أمین فرشوخ، موسوعه عباقره الاسلام فی العلم و الفکر و الأدب و القیاده، بیروت، 1992 م، ص 55. محمد مؤنس عوض، الجغرافیون و الرحاله المسلمون، ص 134 – 113. زکیحسن، منبع پیشین، ص 131- 126.
8. بیروت، 1960 م.
9. همان.
10. گی لسترانج Guy Lestrange)، 1934 – 1845 م) از پیروان مکتب تاریخی مبتنی بر جغرافیا (یا همان جغرافیای تاریخی). از او آثار بسیاری به جا مانده است از جمله سرزمینهای خلافت شرقی، بغداد پایتخت خلافت عباسی و فلسطین تحت حکومت مسلمانان. درباره لسترانج ن.ک: نجیب العقیقی، منبع پیشین، ج 2، ص 76-75.
11. کلود کاهن (Claud Cahen) مستشرق برجسته فرانسوی در سال 1909 م دیده به جهان گشود. وی از شناخته شدهترین چهرههایی است که به تاریخ اقتصادی و اجتماعی جهان اسلام در قرون میانی پرداخته است. وی در این زمینه دهها کتاب و تحقیق نوشته است. او به عنوان استاد در دانشگاه استراسبورگ و سپس پاریس تدریس کرد. همچنین از سال 1957 ریاست مجله «تاریخ اقتصادی و اجتماعی مشرق» را تا هنگام وفاتش در سال 1991 م برعهده داشت. مهمترین آثار او عبارتند از: سوریه شمالی در دوره جنگهای صلیبی و امارت فرنگی انطاکیه، چ. پاریس، 1940 م. جنبشهای مردمی و استقلالطلبی ذاتی در شهرهای اسلامی آسیا در طی قرون میانی، چ. پاریس، 1958 م. تاریخ عرب و ملل مسلمان، چ. پاریس، 1970 م. مدخل تاریخ مشرق اسلامی در مرحله قرون میانی، چ. پاریس، 1982 م. درباره او ن.ک: کلود کاهن، الشرق و الغرب زمن الحروب الصلیبیه، ترجمه أحمد الشیخ، قاهره، 1995 م، ص 383.
12. درباره عزالدین بن شداد ن.ک: یونینی بعلبکی، ذیل مرآه الزمان، حیدرآباد دکن، 1954 م، ج4، ص 271 – 270. ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج 13، ص 305. ابنالفرات، تاریخ الدول و الملوک، تصحیح نجلاء عزالدین و کنستانتین زریق، بیروت، 1939 م، ج 8، ص 33. عبدالله نبهان، الاعلاق الخطیره فی ذکر أمراء الشام و الجزیره لابن شداد، عالم الکتب، شماره 14، جولای – آگوست 1992 م، ص 396. سند ابراهیم، عزالدین بن شداد مورخا، قاهره، 2007 م (این اثر پژوهشی ممتاز است). أحمد حطیط، سیره الظاهر بیبرس لعزالدین محمدبن علیبن شداد، بیروت، 1987 م، ص 17. حبیب الزیات، فی تاریخ مملکه حلب، المشرق، شماره 32، 1932 م، ص 509-505. محمد مؤنس عوض، الجغرافیون و الرحاله المسلمون، ص 182-125.
• Cahen, La Djazira au mlieu du Treizieme siècle dapres Izz Ad-Din Ibn Chaddad, R.E.I, Annee 1934, p. 109-128.
13.درباره ابن سعید مغربی ن.ک: ابن سعید المغربی، المقتطف من أزهار الطرق، تصحیح سید حنفی حسنین، قاهره، 1983 م، ص 16. المقری، نفخ الطیب فی غصن الاندلس الرطیب، تصحیح احسان عباس، بیروت، 1968 م، ج 2، ص 271. محسن العبادی، ابنسعید الاندلسی حیاته و تراثه الفکری و الأدبی (685 – 610 هـ/ 1294-1214م)، قاهره، 1972 م. عبدالرحمن زکی، أعلام العرب فی الجغرافیا، المجله العربیه، سال 3، شماره 1، دسامبر 1978 م، ص 53. محمد مؤنس عوض، الجغرافیون و الرحاله المسلمون، ص 194 – 183. محمد جابر الأنصاری، التفاعل الثقافی بین المشرق و المغرب فی آثار ابنسعید المغربی و رحلاته المشرقیه و تحولات عصره، بیروت، 1922.
14. بطلمیوس قلوذی یا کلودیوس (Ptolemaeus Claudius) از بارزترین چهرههای جغرافیا در روم است. او از دانشمندان، ریاضیدانان و ستارهشناسان اسکندریه در قرن دوم میلادی بود. مهمترین آثار او عبارتند از:
رسالهای در باب ستارهشناسی در 13 مقاله که به نام «مجسطی» در نزد دانشمندان مسلمان معروف است و کتاب راهنما یا مدخل علم جغرافیا. وی مهمترین فرد در تاریخ باستان است که تلاش کرد به جغرافیا از منظر علمی بنگرد. برخی معتقدند که نوشتههای وی در این زمینه از آثار استرابون برتر است. درباره او ن.ک: بطلیموس، الجغرافیا، ترجمه عربی این اثر که در سال 870 هـ/ 1465 م صورت گرفته است، تجدید چاپ تصویر نسخه خطی ایاصوفیا (ش 2610)، توسط فؤاد سزکین، معهدالعلوم العربیه و الاسلامیه، فرانکفورت، 1987 م، ص 10-1. شریف محمد شریف، تطور الفکر الجغرافی، العصور القدیمه، قاهره، 1969 م، ص 393 – 391. دولت صادق و البنا و إمبابی، أسس الجغرافیا العامه، قاهره، 1985 م، ص 8. البشیر صخر، الجغرافیا عندالعرب نشأتها و تطورها، ترجمه حماد الساحلی، بیروت، 1984 م، ص 19-18. ضیاءالدین علوی، الجغرافیا العربیه فی القرنین التاسع و العاشر المیلادیین (الثالث و الرابع الهجریین)، ترجمه عبدالله یوسف و طه محمد جاد، جده، 1984 م، ص 33-32. علی عبدالله الدفاع، لمحات من تاریخ الحضاره العربیه الاسلامیه، ریاض، 1981 م، ص 91. جورج فضلو حورانی، العرب و الملاحه فی المحیط الهندی، ترجمه یعقوب بکر، قاهره، ب.ت، ص 87. محمد عبدالرحمن مرحبا، الموجز فی تاریخ العلوم عندالعرب، بیروت، 1981 م، ص 38. محمد مؤنس عوض، منبع پیشین، ص 192 – 191.
15. درباره أبوالفداء ن.ک: ابنکثیر، البدایه والنهایه، ج 14، ص 158. ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج 9، ص 293 – 292. ابنحجر العسقلانی، الدرر الکامنه فی أخبار المائه الثامنه، قاهره، ب.ت، ج 1، ص 372. الزبیدی،ترویح القلوب فی ذکر ملوک بنی أیوب، تصحیح صلاحالدین المنجد، بیروت، 1983 م، ص 47. عبدالرحمن حمیده، أبوالفداء، ارائه شده در کنفرانس «المورخ الجغرافی أبوالفداء صاحب حماه فی ذکری. مرور سبعمائه عام علی ولادته 1331 – 1273م»، دمشق، 1974 م، ص 13-7. سهیل زکار، أبوالفداء، کتاب مذکور، ص 41-24. حسین الساعاتی منهج أبی الفداء فی البحث، کتاب مذکور، الجغرافیا عند أبی الفداء و کتابه تقویم البلدان، کتاب مذکور، ص 150-130. کامل عیاد، المورخ أبوالفداء و نزعته العلمیه، کتاب مذکور، ص 95-75. عمر فروخ، أبوالفداء و تعلیل التاریخ، کتاب مذکور، ص 129-20. حسین أحمد أمین، الحروب الصلیبیه فی کتابات المورخین المعاصرین لها، قاهره، 1983 م، ص 21-20. أحمد حسن الزیات، تاریخ الأدب العربی، بیروت، ب.ت، ص 409 – 408. علی ابراهیم حسن، استخدام المصادر و طرق البحث فی التاریخ الاسلامی العام و فی التاریخ المصری الوسیط، قاهره، 1980 م، ص 160 – 158. محمود عاصم المیدانی، المعاجم الجغرافیه العربیه و دورها الثقافی، سال 4، شماره 13، اکتبر 1991، ص 115. نوفل الطرابلسی، صناعه الطرب فی تقدمات العرب، بیروت، 1982 م، ص 433.
16. تقویم البلدان، تصحیح رینو دی سلان، چ. پاریس، 848 م. شایان ذکر است که أبوالفداء عنوان کتاب خود را از نام کتاب ابنجزله، طبیب عراقی الهام گرفته است. زیرا این طبیب کتابی به نام «تقویم الأبدان» نوشته است. درباره ابن جزله و کتابش ن.ک: قطفی، تاریخ الحکماء، بیروت، ب.ت، ص 365. تصحیح نزاررضا، بیروت، 1965 م، ص 343. کمال السامرائی، مختصر تاریخ الطب العربی، بغداد، 1948 م، ج 1، ص 582 – 278. حنیفه الخطیب، الطب عند العرب، بیروت، 1998 م. محمد حسین الزبیدی، ملامح من النهضه العلمیه فی القرنین الرابع و الخامس الهجریین، بغداد، 1980 م، ص 92 – 91. محمود الحاج قاسم، تاریخ طب الأطفال عند العرب، جده، 983.م، ص 140. محمد مؤنس عوض، منبع پیشین، ص 211، پاورقی 17.
17. الجغرافیا و الرحلات عندالعرب، ص 14.
18. أحمد رمضان، الرحله و الرحاله المسلمون، ص 200. عبدالفتاح وهیبه میگوید: «مقدمه کتاب نقدی بر جغرافیای اسلامی است اما کتاب فی نفسه فاقدابتکار و نوآوری است. زیرا أبوالفداء بر آثار پیشینیان تکیه داشته است.» ن.ک: عبدالفتاح وهیبه، جغرافیه العرب فی العصور الوسطی. ص 17.
19. علی بن احمد مهلبی استاد نحو، زبان عربی و روایت اخبار بود. وی با خلیفه فاطمی، عزیزبالله (975 – 896م) هم دوره بود. خلیفه مذکور از او خواست تا کتابی در زمینه جغرافیا بنویسد. او نیز کتاب العزیزی را به رشته تحریر درآورد که در آن سودان را با دقت هر چه تمامتر توصیف کرده است. گفته میشود او در زمینه جغرافیای سودان پیش قراول است و برخی از جغرافیدانان مسلمان پس از او از کتابش استفاده کردهاند. درباره او ن.ک: یاقوت، معجم الأدباء، بیروت، 1980 م، ج 11، ص 224-226. خضر احمد عطاءالله، الحیاه الفکریه فی مصر الفاطمی، قاهره، 1985 م، ص 320. علی عبدالله الدفاع، رواد علم الجغرافیا، ص 123-122. سلیمان الخطیب، منهج صاعد الأندلسی فی دراسه الحضارات، تحقیق ارائه شده در سالنامه کلیه دارالعلوم، جامعه القاهره، 1992 م، ص 12. علی حسنی الخربوطلی، العزیزبالله الفاطمی، قاهره، ص 121. محمد مؤنس عوض، منبع پیشین، ص 166، پاورقی 19.
20. درباره ابن فاطمه ن.ک: حسین مؤنس، الجغرافیا و الجغرافیون، ص 279 و 506 و 507 و 516. عبدالرحمن حمیده، أعلام الجغرافیین العرب، ص 490. کراچکوفسکی، تاریخ الادب الجغرافی العربی، ص 379. محمد مؤنس عوض، منبع پیشین، ص 192، پاورقی 15. حسین مؤنس معتقد است که ابنفاطمه در سال 1331 م درگذشته است. (الجغرافیا و الجغرافیون، ص 279) در جای دیگری از کتاب میگوید ابن فاطمه اندکی پیش از ابن سعید مغربی میزیسته است، یعنی به احتمال قوی او در قرن دوازدهم میلادی میزیسته است. (ص 507) در واقع نمیتوان پذیرفت ابن فاطمه در سال 1331 م درگذشته باشد. زیرا ابن سعید مغربی در سال 1286 م درگذشته و به احتمال قوی وی با ابن فاطمه هم عصر بوده است. بنابراین ابن فاطمه در قرن دوازدهم میزیسته است.
21. محمد مؤنس عوض، الجغرافیون و الرحاله المسلمون، ص 192، پاورقی 15.
22. درباره ابن جبیر ن.ک: ابنجبیر، دیوان ابنجبیر، تصحیح فوزی الخطبا، عمان، 1991 م. لسانالدین بن الخطیب، الاحاطه فی اخبار غرناطه، تصحیح محمد عبدالله عنان، قاهره، 1974 م، ج2، ص 239 – 230. المقری، نفحالطیب فی غصن الاندلس الرطیب، قاهره، 1949 م، ج 3، ص 143. ابنالصابونی، تکمله إکمال الإکمال، تصحیح مصطفی جواد، بغداد، 1957 م، ص 199، پاورقی 2. کراچکوفسکی، تاریخالادب الجغرافی العربی، ص 298-297. صلاحالدین المنجد، المشرق فی نظرالمغاربه و الأندلسیین، قاهره، 1960 م، ص 18. عبدالقدوس الانصاری، مع ابن جبیر فی رحلته، قاهره، 1976 م، ص 36-21. شوقی ضیف، الرحلات، قاهره، 1956، ص 31-30. ادوارد براون، تاریخالأدب فی ایران من الفردوسی إلی السعدی، ترجمه الشواری، قاهره، 1961 م، ص 131 – 120. حمدمحمود محمدین، الجغرافیا و الجغرافیون بین الزمان و المکان، ریاض، 1983 م، ص 143. التراث الجغرافی الاسلامی، ریاض، 1984 م، ص 156-155. محمد الجاسر، أشهر رحلات الحج، ریاض. الحج، ریاض، 1982 م، ص 19. عبدالرحمن الحجی، التاریخ الاندلسی، بیروت، 1976 م، ص 503. سید حامد النساج، مشوار کتب الرحله قدیما و حدیثا، قاهره، ب.ت، ص 20. صلاحالدین هاشم، الاسلام و الفکر الجغرافی العربی، اسکندریه، 1978 م، ص 150-149. محمد مصطفی زیاده، رحله ابنجبیر و رحله ابنبطوطه، قاهره، 1939 م. عبدالرحمن عبدالله الشیخ، المدخل إلی علم التاریخ، ریاض، 1984 م، ص 93. مریم قاسم، أضواء علی الحرکه العلمیه فی الاندلس، دراسات تاریخیه، سال 22، شمارههای 75 و 76، کانون اول (دسامبر) 2001 م، ص 194. محمد حسین محاسنه، أضواء علی تاریخ العلوم عندالمسلمین، العین، 2001م، ص 195. ناصرالدین سعیدون، من التراث التاریخی و الجغرافی للغرب الاسلامی، تراجم مورخین و رحاله و جغرافیین، بیروت، 1999 م، ص 87-82. فاطمه حمود، الرحلات و الرحاله العرب قدیما و حدیثا، دمشق، 2002 م، ص 37-23. شمسالدین الکیلانی، صوره أروباعندالعرب فی العصر الوسیط، دمشق، 2004 م، ص 396. یوسف عروج، وقفه مع الرحاله ابن جبیر الأندلسی (614 – 539 هـ) فی رحلته المدونه، مجله معهد اللغه العربیه و آدابها، جامعه الجزائر، شماره اول، 1992 م، ص 157-137. حسین فهیم، الرحله و الرحاله (دراسات انسانیه)، دبی، 1997 م، ص 80. ابراهیم عوض، رحله ابنجبیر دراسه فی الاسلوب، قاهره، 1992 م، ص 15-3. محمد عویدالسایر، المستدرک علی شعرابن جبیر (ت 614 هـ)، المورد، م 31، شماره 2، 2004 م، ص 126-118. عواطف محمد یوسف، الرحلات المغربیه و الاندلسیه مصدر من مصادر تاریخ الحجاز فی القرنین السابع و الثامن الهجریین، دراسه تحلیلیه مقارنه، ریاض، 1996 م، ص 107-97. تصحیح بهنسی، عمران الفیحاء، دراسه فی تکوین مدینه دمشق، دمشق، 2002 م، ص 86 – 72. عبدالعزیز عبدالغنی ابراهیم، التاریخ تأریخه و تفسیره و کتابته، چ. خرطوم، 1999 م، ص 126-125. محمد أمین دهمان، فی رحاب دمشق، دراسات عن أماکنها الأثریه و مقالات عن دهم حوادثها المجهوله و أبحاث ثقافیه، دمشق، 1982 م، ص 316. شوقی الجمل، علمالتاریخ و مناهج البحث فیه، ریاض، 2002 م، ص 56. حسین فهیم، الرحله و الرحاله (دراسه انسانیه)، دبی، 1997 م، ص 80. عصامالدین عبدالرءوف، تاریخ الفکر الاسلامی، قاهره، 2001 م، ص 294 – 293.
23. درباره نبویه ن.ک: ابنجبیر، الرحله، بیروت، 1964 م، ص 252. ابنالعدیم، زبده الحلب من تاریخ حلب، تصحیح سامی الدهان، دمشق، 1968 م، ص ج 3، ص 32.
• Lewis, The Assassins, Radical sect in Islam, London 1967, p.114. Demombyne, Muslim Institutions, London 1954, p. 41.
در ارتباط با دورهای که خلیفه عباسی، الناصر لدینالله موجب شکلگیری جریان «عیاران» شد ن.ک: ابنطباطبا، الفخری فی الأداب السلطانیه، قاهره، 1315 هـ، ص 287. ابنالبقال، المفترح فی المصطلح فی تعلیم رمی البندق و الصید، وی این کتاب را برای خلیفه الناصرلدینالله تألیف کرده است. نسخه خطی کتاب در دارالکتب المصریه، شماره 3506 تاریخ. ابنمعمار حنبلی، کتب الفتوه، تصحیح مصطفی جواد. دیگران، بغداد، 1958 م. عمران شوقی، الفتوه عندالعرب، قاهره، ب.ت، ص 232. محمد صالح محیالدین، الحیاه السیاسیه و مظاهر الحضاره فی الشرق فی عهدالناصر لدینالله العباسی، رساله دکتری، کلیه الآداب، جامعه القاهره، 1974 م، ص 67. محمد الحاج فلفل، علاقه الأیوبیین فی مصر و الشام بالخلافه العباسیه فی بغداد، پایاننامه کارشناسی ارشد، کلیه الآداب، جامعه القاهره، 1977 م، ص 107. أحمد أمین، الصعلکه و الفتوه فی الاسلام، قاهره، 1953 م، ص 66. واصف بطرس غالی، تقالید الفروسیه عندالعرب، د. أنورغالی، قاهره، 1960 م، ص 31. کامل شبیبی، هماهنگی میان تصوف و تشیع، چ. تهران، 1354 هـ.ق، ص 288 – 287.
24. درباره حصن الاکراد ن.ک: مقریزی، السلوک، ج 1، ق 1، ص 591. مفضل بن أبی الفضائل، المنهج السدید، ص 528. محمد عبدالله عنان، قلاع الصلیبیین و المسلمین فی سوریا و لبنان، الهلال، ج 5، ص 42، 1933 م، ص 554. مرفت سعید، حصن الأکراد و دوره فی الصراع الصلیبی، (698 – 589هـ/ 1291-1193م)، پایاننامه چاپ نشده کارشناسی ارشد، کلیه الآداب، جامعه الاسکندریه، 1992 م. یوسف سماره، جوله فی الاقلیم الشمالی، قاهره، 1960 م، ص 63-62. سمیل، الحروب الصلیبیه، ترجمه سامی هاشم، چ. بیروت، 1982 م، ص 257. نقولا زیاده، صور من التاریخ العربی، قاهره، 1946 م، ص 105. قتیبه الشهابی، معجم المواقع الأثریه فی سوریا، دمشق، 2006م، ص 203. محمد جمالالدین سرور، دوله الظاهر بیبرس فی مصر، قاهره، 1960 م، ص 82-81. عبدالعزیز عبدالدایم، إماره طرابلس الصلیبیه فی القرن الثانیعشر المیلادی، پایاننامه کارشناسی ارشد، کلیه الآداب، جامعه القاهره، 1971 م، ص 41. فیلیب حتی، لبنان فی التاریخ، بیروت، 1960 م، ص 349.
• Lawrence, Crusader Castles, London 1936, p. 47.
• Riley – Smith, A history of Order of The knights of st.John of Jerusalem, London 1967, p. 37.
• Deschamps, les Chateaux des croises. Crac des Chevliers, paris 1934.
این پژوهش قدیمی همچنان ارزش علمی خود را حفظ کرده است.
• Rihaour, le Crac des Chevaliers, Guide Touristique, Damas 1975.
25. در این رابطه ن.ک: ابنجبیر، الرحله، بیروت، 1984 م، ص 25. المقریزی، الاعتبار بذکر الخطط و الآثار بولاق، 1270 هـ، ج1، ص 204-201. کازانوفا، تاریخ و وصف قلعهالجبل، أحمد دراج، بازنگری جمال محرز، قاهره، 1971 م کریزویل، وصف قلعه الجبل، ترجمه جمال محرز، قاهره، 1974 م. عبدالرحمن زکی، قلعه صلاحالدین الأیوبی و ماحولها من الآثار، قاهره، 1971 م. زکی حسین، قلعهالجبل، الکتاب، شماره اکتبر 1946، ص 873-182. فنون الاسلام، قاهره، ب.ت، ص 71-69. أحمد فکری، مساجد القاهره و مدارسها العصر الأیوبی، قاهره، 1969 م، ص 29-21. عدنان الحارثی، عمران القاهره و خططها فی عهد صلاحالدین الایوبی 589 – 564 هـ/1191-1168م، قاهره، 1999 م، ص 373.
26. صلاحالدین هاشم، منبع پیشین، ص 150-149.
27. درباره ابنبطوطه، ن.ک: ابن بطوطه، الرحله، بیروت، 1964 م. حامد زیان، الحیاه فی الخلیج فی العصور الوسطی فی ضوء مشاهدات الرحاله ابن بطوطه، دبی، 1985 م. أحمد مطلوب، الملامح الاقتصادیه فی رحله ابن بطوطه، بغداد، 1999 م. محمود الشرقاوی، رحله مع ابن بطوطه من طنجه إلی الصین و الاندلس و افریقیه، قاهره، 1968 م. حسان حلاق، مکه المکرمه من خلال رحلتی ابنجبیر و ابن بطوطه، بیروت، 1996 م. خلیل احمد خلیل، ابنبطوطه فی أفغانستان، بغداد، 1970 م. شاکر خصباک، ابنبطوطه و رحلته، نجف، 1971 م. محمدکامل حسین، ابن بطوطه، بیروت، 1979 م. فؤاد بدری، ابن بطوطه، قاهره، 2002 م. حسن عبدالسمیع محسن، ابنبطوطه الرحاله و کیف صوّر المجتمع الاسلامی فی عصره، قاهره، 1965 م. جان صدقه، الرحاله العرب (المسعودی، ابنجبیر، ابنبطوطه و الریحانی)، بیروت، 1993 م، ص 73-54.
28. درباره مارکوپولو ن.ک: مارکوبولو، رحلات مارکوبولو، ترجمه عبدالعزیز توفیق جاوید، قاهره، 1996 م، ج 1، ص 24-15. فرنسیس وود، مارکوبولو هل وصل إلی الصین؟، ترجمه فاضل جکتر، بازنگری زیاد متی، دمشق، 1999 م، ص 244 -15.
29. درباره شیخ الربوه دمشقی ن.ک: عیدعلی الخفاف و محمد أحمدعقله، دراسات فی التراث الجغرافی العربی الاسلامی، إربد، 1999 م، ص 110 -99.
30. تصحیح مهرن، لایپزیک، 1923 م.
31. درباره ابن ماجد ن.ک: ابن ماجد، أرجوزه تخفه القضاه فی تحدید سمت القبله فی جمیع أنحاء العالم، شرح حسن صالح شهاب، العین، 1991م، ص 90-7. محمد أمین فرشوخ، موسوعه عباقره الاسلام فی الفلک و العلوم البحریه و علم النبات و علم المیکانیکا، ص 152-139. قاسم السامرائی، الاسهامات العربیه فی الملاحظه البحریه، ابن ماجد نموذجا، پژوهش ارائه شده در دومین کنفرانس «تاریخ الخلیج الفارسی»، کلیه الآداب، جامعه الشارقه، 2008م. محمد یاسین الحموی، الملاح العربی ابنماجد، دمشق، 1974 م. أنور عبدالعلیم، ابن ماجد الملاح، قاهره، 1966 م، ص 98-12.
گروهی از پژوهشگران، الندوه العلمیه لإحیاء تراث ابن ماجد، الشارقه، 1991م. عبدالله علی الطابور، أحمد بن ماجد تاریخ و ملامح، دبی، 2002 م، ص 41-7. عبدالهادی التازی، ابن ماجد و البرتغالی، مسقط، 2005م، ص 85-3.
32. محمد أمین فرشوخ، منبع پیشین، ص 149-141. أنور عبدالعلیم، منبع پیشین، ص 98-64.
33. در این ارتباط ن.ک: سلطان بن محمدالقاسمی، بیان للمورخین الأماجد فی براءه ابن ماجد، شارجه، 2000 م، ص 40-9.
34. درباره حسن وزان ن.ک: ابن الوزان، وصف أفریقیا، ترجمه عبدالرحمن حمیده، قاهره، 2005 م، ص 24-11. محمد عبدالله عنان، الرحاله الاندلسی الحسن الوزان لیو الأفریقی، العربی، شماره 43، ژوئن 1962 م، ص 77-73. جمال زکریا قاسم، الحسن محمد الوزان رحاله عربیه و مصنف فرنجی، العربی، شماره 163، ژوئن 1972 م، ص 99 – 94. عبدالرحمن حمیده، وصف أفریقیا، الفیصل، شماره 21، فوریه 1979 م، ص 90-83. حسن بن محمد الوزن الزیاتی أو لیو الأفریقی 962-894 هـ/ 1554-1418 م، محمد أحمد زوام، الحسن الوزان و أهمیه کتابه وصف أفریقیا فی جغرافیه السودان الغربی، پایاننامه کارشناسی ارشد، معهدالدراسات الأفریقیه، جامعه القاهره، 1979 م. گروهی از پژوهشگران، موسوعه الحضاره الاسلامیه، عمان، 1989 م، ص 74-72.
35. نزهة المشتاق فی اختراق الآفاق، ج 1، ص 548-220. زکی حسن، منبع پیشین، ص 51-46. آدم متز، منبع پیشین، ص 288-287.
36. فهمی توفیق مقبل، دور العرب و المسلمین فی اکتشاف العالم الجدید، عمان، 2004 م، ص 64.
37. همان منبع، ص 66.
38. برخی از مورخان جغرافیای اسلامی به تلاشهای انستاس ماری کرملی اشاره کردهاند.
39. العرب لا کریستوف کولومبس، قاهره، 1962 م.
40. ن.ک: منبع پیشین.
41. اکتشاف المسلمین لأمریکا فی العهد العثمانی، المنبر الجامعی، شماره 146، سال 7، مارس 2007 م، ص 61-60.
42. العرب اکتشفوا أمریکا قبل کولومبس، ریاض، 1412 هـ.
43. عبدالرحمن حمیده، أعلام الجغرافیین العرب، ص 61.
44. همان منبع، همان صفحه.
45. فهمی توفیق مقبل، منبع پیشین، ص 56.
46. عبدالرحمن حمیده، منبع پیشین، ص 61.
47. نویسنده ناشناس کتاب «حدود العالم» معتقداست که جزایر «واق واق» در سرزمین چین واقع است. اما پرفسور دخویه موقعیت این جزایر را در ژاپن معرفی میکند. همچنین هایشت آن هنگام که در سال 1825 م هزار و یک شب را ترجمه میکند جزایر «واق واق» را در ژاپن معرفی میکند. وی اشاره میکند که ژاپن در زبان کانتونی ووک ووک (wokwok) نامیده میشود و اعراب واژه «واقواق» را از این نام اخذ کردهاند. گریل فران عقیده دخویه و هایشت را رد کرده و بر این باور است که جزایر «واق واق» همان جزایر سوماتراست. همچنین میگوید منطقهای در ماداگاسکار «واق واق» نامیده میشود. اما پرفسور م. هول که متخصص تاریخ جنوب آفریقا در قرون گذشته است و به مدت پانزده سال در ارتباط با واژه «واقواق» تحقیق کرده معتقد است که قبائل بنتوس (Bantos) همسایگان بوشمان (Bushman) خود را که در سواحل جنوب شرقی آفریقا میزیستند بدین نام میخواندند. اما من معتقدم که مقصود از این واژه ژاپن است؛ به ویژه آنکه دو تن از بزرگان جغرافیای اسلامی یعنی ابنخردادبه و مؤلف کتاب «حدود العالم» که نوشتههایشان مورد اعتماد است هر دو به این نکته اشاره کردهاند. در این باره ن.ک: نویسنده ناشناس، حدودالعالم، ص 75، پاورقی 1.
عوض، محمد مونس احمد؛ (1393)، گستره تمدن اسلامی در قرون میانی، ترجمه عبدالله ناصری طاهری و سمیهسادات طباطبایی، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ اول.