برونیسلاو مالینوفسكی؛ نیازهای فرهنگ

در انسان شناسی، كاركردگرایی با مطالعات مالینوفسكی (1884-1942) شأن و منزلت می‌یابد. مالینوفسكی (انگلیسی لهستانی تبار)‌در بحبوحه‌ی جنگ جهانی اول در استرالیا به كارهای پژوهشی می‌پردازد. او، با وجود آنكه در معرض
پنجشنبه، 31 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
برونیسلاو مالینوفسكی؛ نیازهای فرهنگ
 برونیسلاو مالینوفسكی؛ نیازهای فرهنگ

 

نویسنده: گی روشه
مترجم: عبدالحسین نیك گهر



 

در انسان شناسی، كاركردگرایی با مطالعات مالینوفسكی (1884-1942) شأن و منزلت می‌یابد. مالینوفسكی (انگلیسی لهستانی تبار)‌در بحبوحه‌ی جنگ جهانی اول در استرالیا به كارهای پژوهشی می‌پردازد. او، با وجود آنكه در معرض سوءظن جاسوسی برای دشمن بود، مأموریتی برای مطالعات انسان شناسی در سرزمین‌هایی كه تحت حاكمیت استرالیا بودند، اما شناختی از آن‌ها نداشت، كسب می‌كند. مالینوفسكی ابتدا در گینه‌ی جدید (1) سپس در جزایر تروبریاند (2) مستقر می‌شود و نتایج تحقیقاتش در میان بومیان را در 1922 تحت عنوان ملّاحان غرب اقیانوس آرام (3) منتشر می‌كند. در بازگشت به انگلستان، زندگی دانشگاهی‌اش را ادامه می‌دهد كه او را از یك طرف به توسعه‌ی نخستین طرح‌های انسان‌شناسی جنسی (4) در چشم اندازی اصالتاً فرویدی، و از طرف دیگر، به دفاع از روش تحقیق «مشاهده‌ی توأم با مشاركت» (5) سوق می‌دهد.
مالینوفسكی در زمره‌ی پیشتازانی است كه به دو رویكرد مسلط در قوم شناسی (6) پشت كرده است: تحول گرایی (7) و پخش باوری. (8) به موجب نظریه‌ی تحول گرایی همه‌ی جامعه‌های انسانی طبق طرح تحولی كه از پیش تعیین شده است توسعه می‌یابند. برعكس، نظریه‌ی «پخش باوری» توسعه‌ی جامعه‌های انسانی را با پخش نوآوری‌های محلی تبیین می‌كند؛ به عبارتی دیگر نوآوری‌ها از راه تماس فرهنگی جامعه‌ها با یكدیگر انتشار می‌یابند.
مالینوفسكی در مقاله‌ای كه ذیل مدخل "Anthropolohy" برای دایرة المعارف بریتانیا (1936) نوشته است، به این دو رویكرد مسلط پشت می‌كند و از مزایای روش كاركردگرایی دفاع می‌كند. مالینوفسكی با انصراف از تاریخ به مثابه نخستین اصل تبیین جامعه، فرضیه‌ای را مطرح می‌كند كه به موجب آن جامعه یك كل تشكیل می‌دهد كه اجزایش وظیفه‌ای (كاركردی) برای تعادل كل ایفا می‌کنند.
در این چشم انداز مطالعه‌ی پدیده‌های اجتماعی به مطالعه‌ی كاركردهایشان تقلیل می‌یابد. بدین منظور مالینوفسكی حكمی صادر می‌كند: چون طبیعت انسان ایجاب می‌كند كه «هر انسانی نفس بكشد، بخورد، تولیدمثل كند، فضولاتش را دفع كند، هر جا كه باشد و تمدنش هرچه باشد»(9)، بنابراین جامعه‌ها باید بدواً نیازهای طبیعی را برآورده كنند. نتیجه‌ی منطقی این حكم این است كه هر شیء، هر عمل، هر باور، هر نهاد ... علت وجودی‌شان ایفای یك وظیفه (كاركرد) حیاتی است. «بنابراین كاركرد همیشه معنایش ارضای یك نیاز است، خواه عمل ساده‌ی غذا خوردن باشد، خواه برگزاری مناسك دینی.»
اگر نیازهای مشترك همه‌ی انسان‌ها، عناصر ثابت و تغییرناپذیر طبیعی تشكیل می‌دهند، هر جامعه نیز به شیوه‌ی خاص خودش نیازهای فرهنگی‌اش را سازمان می‌دهد. بنابراین، معیارهای خوب، زیبا، برتری جنسی... از جامعه‌ای به جامعه‌ی دیگر به صورتی متفاوت تعریف شده‌اند. این پیكربندی هر آینه نیازها و فعالیت‌های مشتق (آموزش، تحقیق، هنر، دین، حقوق، اخلاق...) ایجاد می‌كند كه هرچند به طرز گریزناپذیری خاص هر فرهنگ‌اند، با رابطه‌ای ابزاری به ضرورت‌های اندام واره‌ای (نیاز به بقا، حفظ تندرستی و...) متصل‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

1.Nouvelle-Guine
2.Trobriand
3.Argonauts of Western Pacific(1922(
4.anthropologie de sexe
5.observation participant
6.ethnologie
7.evolutionnisme
8.diffusionnisme
9.A Scientific Theory of Culture(1944(
اثری كه پس از مرگ مالینوفسكی منتشر شده است.

منبع مقاله :
روشه، گی؛ (1391)، جامعه شناسی تالكوت پارسونز، عبدالحسین نیك گهر، تهران، نشر نی.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.