مرتون، منتقد و اصلاحگر كاركردگرایی

رابرت مرتون از شاگردان پیتیریم سوروكین و تالكوت پارسونز در دانشگاه هاروارد بود و زیست شناسی را نیز در همان دانشگاه نزد لورنس ج.هندرسون آموخته بود. او به نوسازی سودمندی در رویكرد كاركردگرایی در جامعه
پنجشنبه، 31 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
مرتون، منتقد و اصلاحگر كاركردگرایی
مرتون، منتقد و اصلاحگر كاركردگرایی

 

نویسنده: گی روشه
مترجم: عبدالحسین نیك گهر



 

رابرت مرتون از شاگردان پیتیریم سوروكین (1) و تالكوت پارسونز در دانشگاه هاروارد بود و زیست شناسی را نیز در همان دانشگاه نزد لورنس ج.هندرسون (2) آموخته بود. او به نوسازی سودمندی در رویكرد كاركردگرایی در جامعه شناسی مبادرت كرده است. برای این ذهن التقاطی كه هم درباره‌ی شرایط اجتماعی تولید علمی می‌اندیشد و هم درباره‌ی دیوان سالاری، ارتباطات جمعی و پزشكی، نظریه‌ی جامعه‌شناختی باید به مفاهیمی كه از لحاظ منطقی با هم مرتبط‌اند، محدود باشد. به نظر مرتون جامعه شناسی باید از ساختن نظریه‌های پهن دامنه و جهان شمول به شیوه‌ی پارسونز بپرهیزد. او در نظریه‌ی اجتماعی و ساخت اجتماعی (1953) با رویكردی آشكارا عمل گرایانه جهتی را كه در نظر دارد به تحقیق جامعه شناختی بدهد، اعلام می‌كند. رسالت تحقیق جامعه شناختی ساختن نظریه‌هایی با بُرد متوسط است، «نظریه‌هایی واسطه میان فرضیه‌های كوچك‌تر كه در كارهای تحقیقاتی روزمره به فراوانی فوران می‌كنند و نظریه‌های جهان شمول كه بر پایه‌ی طرح مفهومی فراگیر امیدوارند تعداد كثیری از نظم های رفتارهای اجتماعی را تبیین كنند.» (3)
در جامعه شناسی نظریه در معانی متعددی به كار می‌رود و در مجموع معانی نظریه در جامعه شناسی متنوع‌تر از معانی‌اش در علوم طبیعت است. مرتون در نظریه‌ی اجتماعی و ساخت اجتماعی (پیشین) برای نظریه هفت معنای مختلف می‌شمارد: 1.روش شناسی، 2.ایده‌های راهنما، 3.تحلیل مفاهیم، 4.تفسیرهای گذشته نگر، 5.تعمیم تجربی، 6.اشتقاق (استنتاج نتایج از قضایای اثبات شده) و كدگذاری (از راه استدلال قیاسی شناخت قضایای عام كه بتوان از آن‌ها قضایای خاص استنتاج كرد) و بالاخره 7. نظریه به معنای اخص. منظور مرتون از نظریه به معنای اخص، مجموعه قضایایی‌اند كه سیستمی تشكیل می‌دهند كه می‌توان از آن نتایجی برای توجیه داده‌های مشاهده استنتاج كرد.
سوروكین در تحرك اجتماعی نظریه‌ای به معنای اخص ارائه می‌دهد كه می‌توان آن را با قضایای زیر خلاصه كرد:
1.همه‌ی جامعه‌ها قشربندی شده‌اند و این قشربندی نتیجه‌ی تقسیم كار است؛
2.پایداری قشربندی از نسلی به نسل بعد با تعدادی سازوكارهای گزینشی تأمین می‌شود؛
3.در جامعه‌های صنعتی دو نهاد خانواده و مدرسه كارگزاران اصلی گزینش‌اند؛
4.اگر این كارگزاران وظیفه (كاركرد) گزینشی‌شان را به درستی انجام ندهند باعث برانگیختن آرزوهایی در جوانان می‌شوند كه اگر جامعه نتواند آن‌ها را برآورده كند، در نتیجه:
5.در این حالت شاهد پیدایش ایدئولوژی‌های انقلابی خواهیم بود. این‌جا با یك نظریه در معنای خاص سروكار داریم؛ مجموعه‌ای از قضایای زنجیره‌ای كه اجازه می‌دهند نتایجی استنتاج كرد كه اصولاً امكان آزمون تجربی و مقایسه‌ی آن‌ها با واقعیت وجود دارد.
اما رابرت مرتون در نظریه‌ی اجتماعی و ساخت اجتماعی (پیشین) شخصاً نظریه را در معنای «مدل‌واره‌ی تحلیل كاركردی» به كار می‌برد. به نظر وی برای تبیین یك پدیده‌ی اجتماعی، مثلاً یك نهاد (خانواده، مدرسه، حزب، سندیكا و...) لازم است كه كاركردهای آشكار و پنهانش را بررسی كنیم. درواقع، تحلیل كاركردی، یك مدل‌واره است و نه یك نظریه (به معنای اخص). زیرا مدل‌واره از مجموعه گزاره‌هایی نه درباره‌ی جنبه‌های مختلف جامعه‌ها بلكه درباره‌ی شیوه‌ای كه جامعه شناس باید برای ساختن یك نظریه در تبیین جنبه‌های مختلف جامعه‌ها استفاده كند، تشكیل شده است. به عبارت دیگر، گزاره‌هایی كه تحلیل كاركردی را مشخص می‌كنند ماهیت «فرانظریه‌ای» (4) دارند؛ گفتمانی درباره‌ی نظریه‌های مربوط به واقعیت اجتماعی‌اند و نه درباره‌ی خود واقعیت اجتماعی.
نوع شناسی مدل‌واره‌های موجود در نظریه‌های جامعه شناختی به ما كمك می‌كند كه تفاوت رویكرد كاركردگرایانه‌ی مرتون را از پارسونز تمیز دهیم.
مدل‌واره‌های نظریه‌های جامعه شناختی را می‌توان به سه دسته طبقه بندی كرد: 1.مدل‌واره‌های مفهومی، 2.مدل‌واره‌های قیاسی، 3.مدل‌واره‌های صوری.
1.مدل‌واره‌های مفهومی اصولاً مدل‌واره‌های «نوع شناسی» یا «طبقه بندی» اند. نمونه‌ی مدل‌واره‌های مفهومی، تضادی است كه ف.تونیس (5) میان «اجتماع» و «جامعه» قائل است. این تضاد چنین القاء می‌كند كه صورت‌های متفاوت تجمع انسان‌ها را می‌توان روی پیوستاری در نظر گرفت كه در یك قطب آن جامعه‌های (6) مبتنی بر قرارداد و در قطب دیگر اجتماع‌هایی (7) مبتنی بر روابط خویشاوندی، طایفه‌ای و... قرار دارند. در نوع اول (جامعه) روابط میان اشخاص عمدتاً از نوع فایده گرایانه و خودخواهانه است؛ و در نوع دوم (اجتماع) روابط اعضا عمدتاً عاطفی و دگرخواهانه است. نظریه‌ی‌«متغیرهای ساختاری» پارسونز، نمونه‌ای شناخته شده از مدل‌واره‌های مفهومی است كه به صورت تضادهای مفهومی چهارگانه‌ی عام گرایی/ خاص گرایی، دستاورد/ماهیت، عاطفی/ خنثی از لحاظ عاطفی، ویژه/پخش ارائه شده است.
مجموعه‌ی دُوم دل‌واره‌ها را می‌توان قیاسی (8) نامید. در این حالت پژوهشگر می‌خواهد اثبات كند كه مجموعه‌ای از پدیده‌های كم و بیش متعین ولی متعدد می‌توانند از سازوكارهای مشابه با سازوكارهایی كه مخصوص سایر پدیده‌های اجتماعی یا غیراجتماعی‌اند تبعیت كنند. به عنوان مثال نظریه‌ی جامعه شناختی پدیده‌ی مهاجرت نمونه‌ی خوبی برای معرفی مدل‌واره‌ی قیاسی است، زیرا این نظریه بر مبنای مدل‌واره‌ای ساخته شده است كه شباهت میان پدیده‌های مهاجرت (با نیروهای دافعه و جاذبه‌ای كه رفتار شخص مهاجر را تنظیم می‌كنند) و سازوكار قانون جاذبه‌ی مكانیك نیوتونی را مفروض می‌داند. نظریه‌ی جامعه شناختی نقش‌ها نیز از مدل‌واره‌ی قیاسی الهام می‌گیرد و واژگانش (نقش، كنشگر، صحنه،...) میان هنرپیشه‌ای كه نقشش را روی صحنه‌ی تئاتر بازی می‌كند و كنشگری اجتماعی كه نقشش را در فلان نهاد یا سازمان ایفا می‌كند، تداعی می‌كند. به همین سیاق بسیاری از تحقیقات مربوط به جامعه شناسی پخش شباهت میان پدیده‌های پخش اجتماعی و پدیده‌های همه گیری (اپیدمیولوژی) را مفروض می‌دانند. (9)
مجموعه‌ی سومی از مدل واره‌ها را می‌توان صوری (10) نامید. «تحلیل كاركردگرایانه‌ی» مرتون از نوع مدل‌واره‌های صوری است كه به موجب آن در تبیین جامعه شناختی باید جایگاه شایسته‌ای برای تحلیل نیازها و تقاضاهایی كه نهادهای اجتماعی به آن‌ها پاسخ می‌دهند قائل شد و مرتون این پاسخ نهادها را كاركرد (11) می‌نامد.
اگر مرتون همه‌ی بندهای اتصال با روش كاركردگرایی را نمی‌گسلد، در عوض نخستین جامعه شناسی است كه نسبت به آن موضعی انتقادی اتخاذ می‌كند و راه‌های تحلیلی جدید به كاركردگرایی پیشنهاد می‌كند. ابتدا نوسان معنایی روش كاركردگرایی را رو می‌كند كه یا یك واژه مثل «فونكسیون» را برای بیان مفاهیم مختلف به كار می‌برد، یا از چندین واژه (كاربرد، سودمندی، قصد، انگیزه، نیّت، هدف) (12) برای بیان همین مفهوم «فونكسیون» استفاده می‌كند.
مرتون در نظریه‌ی اجتماعی و ساخت اجتماعی (پیشین)، در نقد ابهام معنایی روش كاركردگرایی برای واژه‌ی فونكسیون پنج معنای مختلف تمیز می‌دهد. 1.معنای عامیانه‌ی واژه‌ی functions مراسم (جشن) است. 2.در معنای دوم «فونكسیون» معادل شغل یا وظیفه به كار می‌رود. مثلاً ماكس وبر شغل را چنین تعریف می‌كند: «شیوه‌ی تخصصی سازی و تركیب وظایف یك فرد به گونه‌ای كه برایش منبع درآمد باشد.» 3.سومین كاربرد كلمه یك حالت خاص از مفهوم پیشین است؛ آن را در زبان متداول و در علم سیاست بازمی‌یابیم. كلمه‌ی فونكسیون در معنای فعالیت‌های دارنده‌ی یك پایگاه اجتماعی خاص و به ویژه دارنده‌ی یك شغل اداری اطلاق می‌شود. ریشه‌ی واژه‌ی كارمند (13) از همین جا است. در این مفهوم خاص، واژه‌ی «فونكسیون» بخشی از معنای وسیع‌تری را پوشش می‌دهد كه در جامعه‌شناسی و در انسان‌شناسی به آن تخصیص داده شده است؛ با این وصف بهتر است آن را كنار گذاشت، زیرا توجه را از این واقعیت منحرف می‌كند كه «كاركردها» در یك جامعه‌ی معین نه تنها شامل وظایف تعریف شده و مشخص است، بلكه طیف گسترده‌ای از فعالیت‌های معیار شده، فرایندهای اجتماعی (همكاری، تعارض، رقابت و...)، الگوهای فرهنگی و نظام‌های باورها را نیز در برمی‌گیرد. 4. صریح‌ترین معنای «فونكسیون» در ریاضیات به معنای «تابع» است، (مثلاً وقتی كه گفته می‌شود متغیر a تابعی است از متغیرهای b، c, d,...). 5.پنجمین معنای واژه‌ی «كاركرد» پایه تحلیل كاركردی در جامعه‌شناسی و در انسان‌شناسی است كه بخشی از آن از معنای ریاضی اش و بخشی دیگر از معنای زیست شناختی‌اش گرفته شده است. در زیست‌شناسی «فونكسیون» به معنای «فرایندهای حیاتی یا ارگانیك» به كار می‌رود كه در حفظ و بقای ارگانیسم سهیم‌اند. با تغییراتی كه در نتیجه‌ی مطالعه‌ی جامعه‌ی انسانی لازم آمد، معنای آن با مفهوم كلیدی «فونكسیون» (=كاركرد) آن‌گونه كه انسان‌شناسان كاركردگرا درك می‌كنند، متناظر است. (14) سپس از كاركردگرایی انسان‌شناسان ایراد می‌گیرد و در وهله‌ی اول از مالینوفسكی كه كاركردگرایی‌اش بر سه اصل موضوع در وابستگی متقابل مبتنی است. مرتون آن‌ها را زیر سؤال برده و بی‌فایده می‌داند:
-نخست اصل موضوع «وحدت كاركردی» (15) جامعه است. به موجب این اصل عناصر فرهنگی و فعالیت‌های اجتماعی معیار شده برای كل نظام كاركردی‌اند. مرتون به درستی خاطرنشان می‌كند، درون یك جامعه رسوم و احساساتی می‌توانند برای برخی از گروه‌ها كاركردی باشند و برای گروه‌های دیگر نباشند. مثلاً ادیان موجود در یك فضای اجتماعی معین ممكن است منبع تعارض باشند و نه وفاق.
-در وهله‌ی دوم مرتون به اصل موضوع «كاركردگرایی عام» (16) اعتراض می‌كند كه به موجب آن عناصر اجتماعی یا فرهنگی معیار شده لزوماً كاركردهای مثبت دارند.
-بالاخره مرتون اصل موضوع ضروری بودن را رد می‌كند كه به موجب آن:
اولاً برخی از كاركردها برای زندگی جامعه (یا یك گروه، یك فرد)‌ضروری‌اند و ثانیاً، این كه برخی از صورت‌های اجتماعی یا فرهنگی برای تحقق این كاركردها ضروری‌اند (یا جایگزین ناپذیرند). برای مرتون، برعكس، معادل‌ها یا جانشین‌های كاركردی وجود دارند: یك نهاد می‌تواند برای ایفای همان كاركرد جانشین نهادی دیگر شود.
مرتون در مقام اصلاحگر رویكرد كاركردگرایی سازوكارهای سودمندی برای تحلیل جامعه شناختی ارائه می‌كند كه هنوز امروز هم برای جامعه شناسان ارزشمندند. او نخستین ابزار مفهومی دو وجهی‌اش را بی‌واسطه از فروید الهام گرفته است. مرتون كاركردهای آشكار و كاركردهای پنهان را در برابر هم می‌گذارد؛ كاركردهای آشكار آنهایی هستند كه افراد، گروه‌ها یا جامعه پیامدهایشان را كاملاً آگاهانه خواسته‌اند؛ برعكس كاركردهای پنهان پیامدهایی ناخواسته و ناآگاهانه دارند.
مرتون برای نشان دادن كاربرد این دوگانگی، كاركرد «رئیس» (17) در ماشین سیاسی امریكایی را مثال می‌آورد. در حالی كه فعل و انفعال‌های «رئیس» آشكارا به مثابه «سیاست باج گیری» (18) محكوم می‌شود، «رئیس» در حُسن جریان امور جامعه‌ی امریكایی كاركرد مهمی ایفا می‌كند. در وهله‌ی اول كارش به هم متصل كردن تكه‌های سیاست پاره پاره شده است تا به نیازهایی پاسخ دهد كه نظام اداری توانایی قانونی برای برآورده كردن آن‌ها را ندارد. ماشین سیاسی كه در چرخ دنده‌ی مقررات محلی گیر كرده است در سایه‌ی گره گشایی‌های «رئیس»، به طور مؤثرتر و انسانی‌تر از قشرهای آسیب پذیر و بی‌ساز و برگ جامعه حمایت می‌كند. همین طور به كمك وسایلی كه اخلاق آن‌ها را تقبیح می‌كند (رشوه دادن، ساخت و پاخت برای اخذ مجوزهای اداری، امتیازهای ویژه...) «رئیس» برای صاحب منصبان اداری در اِعمال مقررات اداری تبعیض‌ها و منافع مادی سریع و سهل الوصول فراهم می‌كند. ماشین سیاسی به هموار كردن راه‌های تحرك اجتماعی قشرهای محرومی كمك می‌كند كه راه‌های سنتی و معمولی پیشرفت اجتماعی به رویشان بسته است. می‌توان دید كه كاركردهای پنهان متعددند. از دیدگاه مرتون این كاركردها، به رغم بی‌نظمی‌های گوناگونی كه برمی‌انگیزند، پایداری این «نهاد» را در جامعه‌ی امریكایی توجیه می‌كنند.

1.مرتون و كاركرد پنهان مصرف به روایت ت.وبلن

مرتون می‌گوید هدف آشكار خرید كالاهای مصرفی ارضای نیازهایی است كه به آنها احساس می‌شود. مثلاً خودرو می‌خرند برای رفت و آمد، شمع برای تأمین روشنایی، موادغذایی مرغوب برای تغذیه، اشیای گرانبهای هنری برای لذت بصری. نظر به این‌كه این كالاها این موارد استفاده را دارند، عموماً پذیرفته‌اند كه این كالاها حامل طیفی از كاركردهای معنادار اجتماعی‌اند. و این همان چیزی است كه تورستین وبلن چونان دیدگاه پذیرفته شده‌ی عمومی (البته در دوره‌ی پیش از وبلن) القا می‌كند: «هدف تملك و انباشت كالاها ظاهراً مصرفشان است. این دست كم هدفی است كه از لحاظ اقتصادی موجّه به نظر می‌رسد. تنها هدفی كه نظریه باید مدّنظر بگیرد.» (19)
با این وصف، وبلن اضافه می‌كند، ما جامعه شناسان باید به دورتر بنگریم و كاركردهای پنهان تملك، انباشت و مصرف را دریابیم كه از كاركردهای آشكار بسیار متفاوت‌اند. «تنها پس از پی بردن به معنای دورتر [پنهان] مصرف است كه متوجه می‌شویم كه آن انگیزه‌ی پایداری برای انباشت [ثروت] فراهم می‌كند.» و در میان این كاركردهای پنهان كه به تبیین حضور پایدار نقش اجتماعی مصرف «فخرفروشانه» (20) كمك می‌كنند، كاركرد نمادی كردن «توانمندی مالی» (21) است، و از گذر آن كسب و حفظ شأن و منزلت. جست‌وجوی موشكافانه‌ی كیفیت در «مواد غذایی، نوشیدنی‌ها، مسكن، خدمات، تزئینات، پوشاك و سرگرمی‌ها» تنها برای ارضای مصرف كردن این كالاها و خدمات «مرغوب» نیست، بلكه همچنین، وبلن می‌گوید برای ارضای نیاز به مراتب اساسی‌تر ارتقا دادن یا تثبیت پایگاه اجتماعی است.
خلاف آمد (پارادوكس) وبلنی معنایش این است كه اشخاص چیزهای گران را نه به دلیل بهتر بودن بلكه به دلیل گران بودن می‌خرند. زیرا این یك معادله‌ی پنهان («گرانی=نشانه‌ی پایگاه اجتماعی برتر»)‌است كه در تحلیل كاركردی‌اش [از مصرف] تأكید می‌كند و نه معادله‌ای آشكار («گرانی=بهتر بودن كیفیت كالا»). با این همه، وبلن در استدلالش كاركردهای آشكار مصرف خودنمایانه را رد نمی‌كند. آن‌ها نیز كاركردند. «آن‌چه درباره‌ی مصرف خودنمایانه و متظاهرانه گفته شد معنایش این نیست كه برای تملك و انباشت ثروت انگیزه‌های دیگری جز میل به ارتقای موقعیت مالی و از گذر آن برانگیختن احترام و رشك عموم وجود ندارد. میل به رفاه و آسایش برتر و تأمین در برابر نیاز انگیزه‌ای است كه در همه‌ی سطوح حضور دارد[...]» یا هنوز: «خطرناك است گفته شود كه در هر طلب كالا یا خدمتی یك هدف مفید وجود ندارد، حتی اگر مسلم باشد كه هدف اول و انگیزه‌ی اصلی‌اش حیف و میل متظاهرانه برای كسب احترام اجتماعی باشد كه از آن ناشی می‌شود.» (22) اما این كاركردهای مستقیم و آشكار برخی از انواع مصرف طبقات مرفه را به طور كامل تبیین نمی‌كنند. به عبارت دیگر اگر كاركردهای پنهان ارتقا و تثبیت پایگاه اجتماعی از انواع مصرف خودنمایانه گرفته شده بودند، این گونه مصرف‌ها متحمل تغییرات جدّی می‌شدند كه اقتصاددان «كلاسیك» نمی‌توانست پیش بینی كند. (23)

2.مرتون، پیشگویی خلّاق و مفهوم

سرخوردگی نسبی و گروه مرجع
مرتون می‌نویسد: پروفسور ویلیام آیزاك توماس (24)‌معتقد بود وقتی انسان‌ها برخی از وضعیت‌ها را واقعی می‌پندارند، آن وضعیت‌ها واقعی‌اند. اهمیت ایده‌ای كه او روی آن انگشت گذاشته است وقتی بیش‌تر معلوم می‌شود كه متوجه می‌شویم اصل این قضیه از سوی بسیاری از متفكران تیزبین و دقیق خیلی پیش‌تر از توماس پذیرفته شده است. [...] بخش اول این قضیه به ما یادآوری می‌كند كه انسان‌ها نه فقط به خصوصیات عینی یك وضعیت، بلكه همچنین و گاهی مخصوصاً به معنایی كه به وضعیت می‌دهند، واكنش می‌كنند. و این معنا به محض آن‌كه در ذهن جا گرفت شیوه‌ی رفتار و پیامدهایش را رقم می‌زند [...] پیشگویی خلّاق با تعریف نادرستی از وضعیت آغاز می‌شود، این تعریف نادرست باعث رفتار جدیدی می‌شود كه برداشت نادرست اولیه را واقعی می‌كند. [...] پیشگویی خلاق سهم بزرگی در تبیین پویایی تنش‌های قومی و نژادی در جامعه‌ی آمریكایی دارد. با مطالعه‌ی دست كم هزار و پانصد صفحه گزارش تحقیقی گونار میردال (25) به نام «تناقض امریكایی» می توان به دلایل تنش در روابط سیاهان و سفیدهای آمریكا پی برد.
به پرسش «چرا كارگران امریكایی در سال‌های بعد از جنگ جهانی اول احساس نژادپرستانه‌ای نسبت به سیاه پوستان داشته‌اند؟» مرتون چنین پاسخ می‌دهد:
«چون بسیاری از شهروندان با حسن نیت امریكایی چیزی از طرز كار پیش داوری خلاق نمی‌دانند (غالباً با اكراه) به تداوم بخشیدن به پیش داوری‌های قومی و نژادی كمك می‌كنند. آنان باورها را نه چونان پیش داوری یا پیش بینی، بلكه چونان نتایج یقین تجربه‌ی شخصی‌شان ملاحظه می‌كنند. و این در حالی است كه «خود وقایع» هر نتیجه گیری دیگری را بر آنان منع می‌كند. بدین سان شهروند سفیدپوست شریف ما به شدت از سیاست طرد كارگران سیاه پوست از سندیكاها حمایت می‌كند. ظاهراً بینش او نه بر یك پیش بینی، بلكه بر وقایع «سخت و سرد» مبتنی است. و وقایع به قدر كافی روشن به نظر می‌رسند. «سیاهان كه به تازگی از جنوبِ هنوز صنعتی نشده آمده‌اند نه با انضباط سندیكایی آشنا هستند و نه با عملكرد میثاق‌های جمعی.» سیاه اعتصاب شكن است. سیاه «با سطح زندگی پایینش» بی‌چون و چرا به دستمزد كمتر قانع می‌شود. در یك كلمه «سیاه خائن به طبقه‌ی كارگر است». پس نباید او را به سندیكا راه داد. باری، سندیكالیست بردبار، لكن لجباز، وقایع را بدین گونه می‌بیند، و نمی‌فهمد كه پیشگویی خلاق یكی از فرایندهای بنیادی جامعه است. سندیكالیست ما نمی‌فهمد «وقایعی» را كه می‌بیند، او و امثال او به وجود آورده‌اند. زیرا با تعریف وضعیت «این‌كه سیاهان مخالف سرسخت اصول سندیكالیسم‌اند»، و طرد سیاهان از سندیكا، یك سری پیامدها برمی‌انگیزد كه هم تراز «زرد» [چینی تبار] بودن را برای بسیاری از سیاهان، اگر نگوییم ناممكن، دست كم دشوار می‌كند. سیاهان بیكار بعد از جنگ جهانی اول، و هزار هزار رانده شده از سندیكاها نتوانسته‌اند در برابر كارفرمایان كه از اعتصاب كارگران سفید ناراحت بودند، و به آنان به شرط شركت نكردن در اعتصاب كار می‌دادند، مقاومت كنند (...) وقایع نشان داده‌اند كه سیاهان چون از سندیكاها (و از بسیاری مشاغل) رانده شده بودند، اعتصاب شكنی می‌كرده‌اند. و نه برعكس: درواقع، آنان هرگز نقش «كارگران زردپوست» را كه به عضویت سندیكاها پذیرفته شده بودند، در صنایع امریكا ایفا نكرده‌اند. (26)
بنابراین ساخت نظام كنش متقابل به شرح زیر است: «سفیدها» مشاهده می‌كنند كه سیاهان اعتصاب شكن‌اند و با این باور گرایش به طرد آنان از سندیكاها را دارند. این امر نتیجه ی شرایط بحران اقتصادی ناشی از جنگ جهانی اول است. سیاهانی كه از جنوب آمده‌اند، برای یافتن كار بسیار در زحمت‌اند. بنابراین، آنان برای كارفرمایان حكم یك قشون كارگران ذخیره را دارند كه از وجودشان برای شكستن اعتصابات استفاده می‌كنند. از سوی دیگر، سندیكاها با طرد سیاهان، احتمال یافتن كار را بر آنان در مشاغلی كه با اعتصاب كارگران «ایجاد شده است»، محدود می‌كنند. بدین ترتیب، اجبارهایی كه از سوی نظام كنش متقابل بر سیاهان اعمال می‌شود، باعث می‌شود كه بسیاری از سیاهان چونان اعتصاب شكن عمل كنند و این كارشان در بازگشت، سفیدها را در اعتقادشان به این كه «كارگران سیاه سندیكالیست‌های بدی هستند»، راسخ‌تر می‌كند. مرتون نژادپرستی كارگران سفید را به مثابه‌ی نتیجه‌ی ساخت نظام كنش متقابل تحلیل می‌كند كه متخصصان سیبرنتیك آن را به مثابه «نظام های تشدید كننده‌ی انحراف» می‌شناسند.
مرتون علاوه بر مفهوم «پیشگویی خلاق» كه آن را در جامعه شناسی باب كرده است، ایده‌های خلاقی نیز درباره‌ی گروه‌های اجتماعی مطرح كرده است. با استناد به نتایج انباشته شده در تحقیقات پیمایشی زیر نظر ساموئل استوفر به نام سرباز امریكایی (27) (1949) مرتون به پدیده‌ی سرخوردگی نسبی توجه می كند، پدیده‌ای كه به عقیده‌ی او این پارادوكس آشكار را قابل فهم می‌كند: «تحرك اجتماعی شدید در میان پرسنل نظامی امیدهایی را به ارتقای مقام زنده می كند كه همه‌ی آن‌ها برآورده نخواهند شد؛ بدشانس‌ها دچار سرخوردگی نسبی خواهند شد، و بیشتر از نظامیان رسته‌های دیگر ارتش كه آنجا امیدهای ارتقا محدودتر است، از موقعیتشان در ارتش ناراضی‌تر خواهند شد.»
مرتون پیشنهاد می‌كند مفهوم سرخوردگی نسبی را به كمك مفهوم گروه مرجع (28) كه از روان شناسی اجتماعی وام گرفته شده است، تفسیر كنیم (اصطلاح گروه مرجع را ه.ه.هیمان در 1942 ساخته است). (29) به عقیده‌ی مرتون سرخوردگی نسبی محصول وضعیت تناقض آمیزی است كه فرد در آن به سر می‌برد؛ وضعیتی كه فرد را به گروهی متمایل می‌كند كه عملاً در آن عضویت ندارد و هنجارهایی متفاوت از هنجارهای گروه عضویتش را به نمایش می‌گذارد. این فاصله نباید كاركرد واقعی گروه‌های مرجع را پنهان كند. این گروه‌ها قواعد و نشانه‌های عطفی تولید می‌كنند. میزان‌هایی برای ارزیابی خود و ارزیابی دیگران در اختیار فرد می‌گذارند. بدین سان شخص ارزش‌ها و هنجارهای گروهی را كه آرزو می‌كند عضو آن باشد، آسان‌تر درونی كرده و زودتر با آن به هم هویتی می‌رسد. اما این جامعه پذیری پیشاپیش تنها در جامعه‌هایی كه امكان تحرك اجتماعی در آن‌ها موجود باشد، كارساز است. در نبود تحرك اجتماعی، اختلال كاركردی وجود دارد چون كه «فرد نمی‌تواند خودش را به گروهی كه میل دارد وارد آن شود بقبولاند و خطر طرد شدن از گروه عضویتش نیز او را تهدید می‌كند.» ر.مرتون، نظریه‌ی اجتماعی و ساخت اجتماعی (پیشین).

3.مرتون، سازگاری‌ها و اختلال‌های كاركردی اجتماعی

مرتون كه می‌خواست بفهمد نهادهای زندگی اجتماعی چگونه تثبیت می‌شوند و چگونه تحول می‌یابند، ایده‌هایی را درباره‌ی «سازگاری‌ها و اختلال‌های كاركردی اجتماعی» (30) مطرح كرده است. مرتون به شیوه‌ی معمول خودش ابتدا در راستای تفكرات رالف لینتون (31)، پایگاه یك فرد در نظام اجتماعی را با «یك كُد رفتاری كه به انتظارات پایگاه‌های متكامل پاسخ می‌دهد» تعریف می‌كند (نظریه‌ی اجتماعی و ساخت اجتماعی، پیشین). نه فقط هر فرد چند پایگاه دارد بلكه هر پایگاه اجتماعی خاص نیز به چند نقش اجتماعی متناظر است. بنابراین لازم است «مجموعه‌ی نقش‌ها» و «مجموعه‌ی پایگاه‌ها»‌را تمیز داد:
-«مجموعه‌ی نقش‌ها» (32) با یك پایگاه اجتماعی متناظرند. مرتون مثال می‌زند، یك دانشجوی پزشكی نقشی در حضور استادانش و نقش‌های دیگری در حضور سایر دانشجویان، پرستاران، پزشكان، بیماران و...دارد؛
-«نقش‌های چندگانه» با پایگاه‌های چندگانه (گاهی در میدان‌های اجتماعی متفاوت) متناظرند. مرتون آن را «مجموعه‌ی پایگاه‌ها»(33) می‌نامد.
حال با تصدیق این قضیه كه افراد نقش‌ها و پایگاه‌های اجتماعی متفاوت دارند، چگونه می‌توان تبیین كرد كه زندگی اجتماعی به میدان كارزاری مبدّل نمی‌شود كه در آن هركس درصدد است ارزش‌ها و انتظارات شخصی‌اش را پیروز كند؟ این پرسش به هیچ وجه پرسش فلسفی نیست. مرتون می‌گوید: در زندگی روزمره مثلاً انتظارات والدین دانش آموزان در موضوع آموزش و پرورش متفاوت از انتظارات آموزگاران یا مدیر مدرسه است... مرتون توضیح می‌دهد، رسیدن به تعادل ممكن است، چون كه شدت تعهد افراد در نقششان متغیر است، چون كه شركای نقش‌ها از قدرت‌های متفاوت برخوردارند. همین طور، ابهام نسبی برخی از نقش‌ها [فرجه‌ی آزادی عملی كه كنشگران در ایفای نقش‌های اجتماعی‌شان از آن برخوردارند]، آگاهی از انتظارات متناقض در خصوص یك فرد، حمایت متقابل دارندگان پایگاه‌های مشابه (اتحادیه‌ها، اصناف و...) ازجمله سازوكارهایی‌اند كه امكان می‌دهند تنش‌ها و تعارض‌های نقش‌ها را تخفیف داد، بدون آنكه هر آینه آنها را حذف كرد.
اختلال كاركردی جُفت قرینه‌ی سازگاری اجتماعی است و نابسامانی (34) صورت خاصی از اختلال كاركردی است. البته مرتون اولین و تنها جامعه شناس امریكایی نیست كه مفهوم نابسامانی را از دوركِم گرفته است: التون مایو (35) این مفهوم را از 1933 برای انتقاد از اثرات مخرب انقلاب صنعتی به كار برده است؛ تالكوت پارسونز واژه‌ی «نابسامانی» را برای بیان وضعیتی به كار می‌برد كه در آن نسبت به هدف‌های كنش و نسبت به برحق بودن ارزش‌هایی كه جامعه تبلیغ می‌كند، شك و تردید عمیق وجود دارد. (جمهوری وایمار آلمان از این دیدگاه نمونه‌ی كامل جامعه‌ی نابسامان است)... مرتون اصطلاح نابسامانی را اقتباس می‌كند، منتها آن را در مقیاس جامعه‌شناسی خُرد به كار می‌گیرد. (36) برای این كار، مرتون كنش اجتماعی را در برآیند دو انتخاب تعیین كننده‌ی آن، یعنی هدف و وسیله، تحلیل می‌كند: از یك طرف هدف‌های برحق كه جامعه‌ها به اعضایشان پیشنهاد می‌كنند، از سوی دیگر، تعریف و مراقبت از وسایل «برحق» كه برای رسیدن به این هدف‌ها به كار گرفته می‌شوند. باری این دو انتخاب همیشه بر هم تطبیق نمی‌كنند و با هم سازگار نیستند. وقتی كه افراد برای رسیدن به هدف‌های «برحق» از وسایلی استفاده می‌كنند كه فاقد تجویزهای نهادی‌اند، می توان گفت كه لغزش‌های نابسامانی وجود دارد.

پی‌نوشت‌ها:

1.Pitirim Sorokin
2.Lawrence J.Henderson
3.R.Merton,Social Theory and Social Structure (1953)
Elements de theorie et de methode socialogique,Paris,PUF,1977ترجمه‌ی فرانسوی.
4.meta-theorique
5.F.Tonnies
6.societes
7.communautes
8.analogique
9.برای اطلاعات بیشتر در این باره ن.ك: ریمون بودون، فرانسوا بوریكو، فرهنگ انتقادی جامعه شناسی، ترجمه‌ی عبدالحسین نیك گهر، انتشارات فرهنگ معاصر، تهران، 1385، مدخل‌های نظریه، پخش، كاركردگرایی.-م.
10.formel
11.function
12.به ترتیب: but,intention,motif,dessein,utilite,usage
13.fonctionaire
14.R.Merton,Elements de theorie et de methode sociologique,Paris,Plon,1965,pp.66-68
15.unite fonctionelle
16.fonctionnalisme universal
17.boss
18.racket politic
19.T.Veblen,Theory of Leisure Class,New York,Vanguard Press,1913,p.25
این كتاب به فارسی ترجمه شده است. ن.ك: تورستین وبلن، نظریه‌ی طبقه‌ی تن آسا، ترجمه‌ی فرهنگ ارشاد، تهران، نشر نی، چاپ دوم، 1386، فصل2، چشم و همچشمی مالی.-م.
20.ostentatoire خودنمایانه.
21.puissance
22.ت.وبلن، پیشین،‌صص 32 و101.
23.رابرت مرتون، پیشین، صص 122-132.
24.William Isaac Thomas (1863-19479 جامعه شناس امریكایی، استاد دانشگاه شیكاگو، سپس، مدرسه‌ی نوین تحقیقات اجتماعی نیویورك. از آثار مهم او تحقیقات پیمایشی دهقان لهستانی است. برای اطلاعات بیشتر ن.ك: عبدالحسین نیك گهر، مبانی جامعه شناسی، تهران، انتشارات توتیا، ویرایش جدید، 1387، صص209-303-م.
25.Gunnar Myrdal and Richard Sterner,Arnold Rosse,An American Dillemma,New York,Hrpe and Bros,1944.
برای اطلاعات بیشتر ن.ك: عبدالحسین نیك گهر، پیشین، صص 326-330.-م.
26.رابرت مرتون، پیشین، صص144-145. برای اطلاعات بیشتر درباره‌ی «پیشگویی خلّاق» ن.ك: ریمون بودون، منطق كنش اجتماعی، ترجمه‌ی عبدالحسین نیك گهر، تهران، انتشارات توتیا، ویرایش جدید، 1383، صص 51-56.-م.
27.Samuel S.Stouffer,et.al., The American Solidier.
برای اطلاعات بیشتر درباره‌ی سرباز امریكایی ن.ك: عبدالحسین نیك گهر، مبانی جامعه شناسی، پیشین، صص335-339.-م.
28.groupe de refference
29.H.H.Hyman,The Psychology of Status, Archive of Psychology,1942,38, nْ269.
30.adjustments and social dysfunctions
31.Ralph Linton (1893-1963)، انسان شناس آمریكایی-م.
32.role set
33.status set
34.anomie
35.Elton Mayo(1880-1949)، جامعه شناس امریكایی استرالیایی تبار استاد هاروارد، متخصص جامعه شناسی صنعتی و مؤلف آثار متعدد از جمله:
The Human Problems of An Industriat Civilisation (1933)-م.
36.R.Merton,Social Structure and Anomie,in American Sociological Review,1938

منبع مقاله :
روشه، گی؛ (1391)، جامعه شناسی تالكوت پارسونز، عبدالحسین نیك گهر، تهران، نشر نی.

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط