تنظیم و نگارش: سید هادی خسروشاهی
تذکر: نزدیک به ربع قرن پیش در شهرستان تبریز کتابی، به نام «تفسیر آیات مشکله قرآن» به قلم آقای «یوسف شعار» منتشر شد. مؤلف آن کتاب بدون ملاحظه اصول و قواعد تفسیر، به توضیح یک رشته آیات پرداخت و در نتیجه دچار لغزشهایی نابخشودنی گردید. این سلسله مقالات نقد نظرات مؤلف مذکور است.
(إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ قُل رَبِّی أَعْلَمُ مَن جَاءَ بِالْهُدَى وَمَنْ هُوَ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ) (قصص، آیه 85)و محققاً کسی که (تبلیغ) قرآن را بر تو لازم نموده است، تو را به بازگشت گاهی (مکه) برمیگرداند، بگو پروردگارم بهتر میداند کسی را که هدایت آورد، و کسی را که در گمراهی آشکاری میباشد».
«معاد» اسم زمان و مکان از فعل «عاد»، «یعود» است که به معنی «رجع»، «یرجع» به کار میرود، و معنی واقعی و حقیقی آن، «بازگشت گاه» است از آنجا که هر مسافری پس از سپری شدن سفر، به وطن خود باز میگردد (از این جهت) به وطن نیز «معاد» اطلاق میگردد، و از آنجا که سرانجام زندگی هر انسانی آخرت است، (از این لحاظ) به روز قیامت نیز «معاد» میگویند.
اگر در کتابهای لغت برای لفظ مزبور معانی دیگری از قبیل: حج، بهشت و... میشمرند، منظور بیان مصداق، و تطبیق یک معنی کلی بر مصادیق آن است، وگر نه واژه «معاد» بر معانی مختلف وضع نشده است، بلکه یک معنی وسیع و کلی دارد که به حسب مناسبات برای خود مصادیقی پیدا میکند.
معمولاً مفسران، لفظ «معاد» را در آیه یاد شده بر «مکه» حمل نمودهاند و علت آنکه از میان آن همه مصادیق فراوان، خصوص این فرد را گرفتهاند، شأن نزولی است که اغلب آن را نقل کردهاند و آن این که: شبی که پیامبر گرامی از «مکه» به سوی مدینه مهاجرت نمود، از اینکه خانه خدا و مطاف فرشتگان را ترک میگفت، بسیار متأثر بود علاوه بر این، هر انسانی به نحو طبیعی، به زادگاه خود علاقه دارد آن هم، زادگاهی که دارای این همه خصوصیات و مزایا است در این شرائط و لحظات آیه یاد شده در راه مدینه (جحفه) برای تسلی خاطر پیامبر فرود آمد و به پیامبر نوید مراجعت به مکه را داد و این که طولی نمیکشد، که خدا تو را به همان وطن و بازگشت گاه (مکه) بر میگرداند.
این مطلب به قدری در میان مفسران مسلم و قطعی است که حتی در قرآنهائی که در کشورهای عربی چاپ شده است، نوعاً این جمله دیده میشود:
«سورة القصص مکیة، الا من آیة 52 الی غایة 55 و آیة 85 نزلت بالجحفة اثناء الهجرة»:
(سوره قصص مکی است مگر از آیه 52 تا آخر آیه 55 و آیه 85 (آیه مورد بحث) که در جحفه در اثناء مسافرت و هجرت پیامبر به مدینه نازل گردیده است).
وقتی نوبت تشکیک به فخر رازی رسید او در این رأی مسلم خدشه کرد و به دلائلی که نویسنده تفسیر نیز آنها را از او التقاط کرده، (1) به انتقاد از آن پرداخت اینک به شبهات فخر و نویسنده تفسیر گوش فرا دهیم:
1- سوره قصص مکی است و معنا ندارد هنگامی که پیامبر در خود مکه بوده و به مدینه مهاجرت نکرده بود، خدا بفرماید: ترا به مکه بر میگردانیم سپس در پاورقی (شاید برای کوچک کردن مطلب) شأن نزول مزبور را نقل میکند و آن را چنین رد میکند که از مضامین خود سوره استفاده میشود که این سوره مکی است، و روایات آحاد در این گونه موارد حجت نیست.
پاسخ: برای شناسائی «مکی» و «مدنی» بودن سورهها و آیات دو راه در اختیار داریم:
اول: تصریح دانشمندان و مفسران و کسانی که علوم قرآن را از آغاز دوران رسالت، سینه به سینه، برای مردم بعدی و آیندگان نقل نمودهاند.
دوم: مضامین و مطالب خود آیات و سوره، گاهی مضامین آیات گواهی میدهد که محل نزول این آیه و سوره در چه محیطی بوده است مثلاً آیاتی که ناظر به احکام است و وظائف عملی را تعیین مینماید، مانند احکام ارث و حجّ، طلاق و غسل و... خود مضمون، گواهی میدهد که این آیات مدنی است چنان که مضمون آیات و سورهای که پیرامون رفتار و گفتار مشرکان سخن میگوید، خود گواهی میدهد که «مکی» است.
در این جا اشاره به نکتهای لازم است و قبلاً نیز به آن اشاره کردهایم و آن اینکه هرگز مکی بودنی سوره گواه بر آن نیست که تمام آیات آن سوره مکی است، چنانکه مدنی بودن سورهای دلیل بر آن نیست که تمام آیات آن مدنی است زیرا چه بسا آیات مدنی که در میان آیات مکی قرار گرفته است و همچنین است عکس آن، و این مطلب با مراجعه به کتابهای تفسیر، و ملاحظهای مضمون خود آیات به خوبی روشن میگردد.
و ناگفته نماند، مقصود از «مکی» بودن آیات، این است که پیش از هجرت نازل شده، و مقصود از «مدنی» آیات این است که پس از آن فرود آمده است، بنابراین، ملاک مکی و مدنی بودن پیش از هجرت و پس از آن است، و هرگز مکان نزول آیه میزان در نامگذاری نیست.
از این جهت آیه و آیاتی را که در اثناء مهاجرت بر پیامبر اکرم نازل شده است مدنی میگویند هرچند از نظر مکان نزول نه مدنی است و نه مکی و طبعاً آیاتی که در چنین شرایط بر پیامبر نازل شده باشند، با مضامین آیات مکی مخالفت نخواهند داشت و این که گفته شد آیات مدنی از نظر مفاد با مضمون با آیات مکی متغایرند و از یک دیگر متمایزند، مقصود آیاتی است که پس از استقرار رسول گرامی در مدینه نازل شده باشند مانند آیاتی که وضع غزوات و دسایس منافقان را تشریح میکنند اما لحن آیه و یا آیاتی که در اثناء مهاجرت نازل شده است هرگز با آیات مکی فرقی نخواهد داشت.
اکنون باید پرسید: چرا مدنی بودن این آیه را انکار مینمایید آیا این انکار از این نظر است که علماء و دانشمندان و مفسران آن را مدنی نخواندهاند؟ در صورتی چنین نیست هرگاه نام این نقلها را روایات آحاد بگذاریم باید برتمام این روایات، خط بطلان و قلم قرمز بکشیم و با قاطبه علما و دانشمندان تفسیر، به مخالفت برخیزیم، زیرا یکی از طرق شناسائی مکی و مدنی بودن، همین نقلها و گفتارها است هرگاه بنا باشد که یکی از آنها را (بدون جهت) نادیده بگیریم باید تمام آنها را رد کنیم، و هرگز آدم منصف و حقیقتجو این کار را نمیکند.
هرگاه از این نظر است، که غالباً، مضمون آیات مدنی با مضامین آیات مکی وفق نمیدهد، و مضمون این آیه با مضامین سائر آیات این سوره که مکی است وفق میدهد باید گفت که این تصور هم مانند تصور پیشین است زیرا تمایز و اختلاف مضامین آیات مکی و مدنی نوعاً در آن آیات است که پس از استقرار حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدینه، نازل شدهاند و این اختلاف بر اثر عوض شدن محیط و مخاطب و اوضاع داخلی است و اما آیه و آیاتی که در اثنا هجرت نازل شدهاند، لزومی ندارد که با آیات مکی اختلاف پیدا کنند، زیرا چنانکه گفته شد نه محیط عوض شده بود و نه شرائط، و این که این آیه و مشابه آن را مدنی میخوانند، یک اصطلاحی بیش نیست و روی اصطلاح دیگر (مدنی آن است که در مدینه نازل گردد) باید نام آن را مانند بسیاری از آیات این سوره مکی خواند، و در عین «مکی بودن» صحیح است به پیامبر نوید دهد که تو را به مکه بر میگردانیم، زیرا این آیه موقعی نازل گردید که پیامبر در نیمه راه بود و از مکه به سوی مدینه مهاجرت مینمود.
خلاصه: هرگاه انکار مدنی بودن آیه از این نظر است که دانشمندان و مفسران نگفتهاند، با مختصر مراجعه بیاساس بودن آن روشن میشود و البته خود نویسندهی تفسیر هم قبول دارد که مفسران آنرا مدنی خواندهاند.
و هرگاه از این نظر است که نقل مزبور روایت آحاد است، در این صورت باید اکثر شأن نزولها را که از روایت آحاد است، در هیچ موردی نپذیرفت در صورتی که خود نویسنده تفسیر بر همین شأن نزولها در صفحات 197 مطلب و 5 و 343 مطلب 32 از ملحقات و... تکیه نموده و استدلال کرده است.
هرگاه از این نظر است که آیات مکی و مدنی از نظر روش گفتار و مضمون باهم وفق نمیدهند و این آیه با سائر آیات که مکی هستند وفق میدهد پس این آیه نیز مکی است، پاسخ آن هم همان است که گفتیم که این تمایز (آن هم غالباً) در آیاتی است که در مدینه پس از استقرار نازل شدهاند، نه قبل از آن.
و منافات ندارد آیه مدنی باشد و با آیات دیگر که مکی است توافق داشته باشند.
استدلال دیگر نویسندهی تفسیر:
2- ماقبل آیه راجع به معاد است که میفرماید:(تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الْأَرْضِ وَلاَ فَسَاداً وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ).
(مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلَّا مَا كَانُوا یَعْمَلُونَ). (قصص، آیههای 83 و 84)
«ما این خانه آخرت را برای کسانی که در دنیا تکبر نمیورزند و فساد نمیکنند، اختصاص دادهایم و پایان نیک برای پرهیزگاران است».
«هر کس کار نیکی انجام دهد برای او پاداش بهتری داده میشود و هر کس کار بدی از او سرزند، فقط به مقدار کار بد خود، مجازات میگردد».
پاسخ:
بسیار جای تأسف است که نویسنده تفسیر تمام آیات مربوط به این دو آیه را از نظر دور داشته است، زیرا این دو آیه اگر چه درباره قیامت است، ولی در عین حال متمم هفت آیه دیگری است که درباره تشریح و سرگذشت «قارون» وارد شده است و آیات مزبور با آیه هفتاد و ششم آغاز میشود و با آیه هشتاد و چهارم پایان میپذیرد.نخستین آیه این بخش این است که:
(إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَیْهِمْ وَآتَیْنَاهُ...).
«قارون از قوم موسی بود، بر آنها تجاوز نمود و ما کنزهائی در اختیار او نهاده بودیم».
سپس سرگذشت زندگی و سرانجام کنزهای او را بیان میکند، که آنها را زمین در کام خود فرو کشید، بعداً متعرض گفتار کسانی میشود که قبلاً آرزو میکردند کهای کاش ثروت او را داشتند و پس از مشاهده وضع اسفبار او، از گفته خود پشیمان شدند، سپس بلافاصله برای اخذ نتیجه و تذکر آیندگان سرگذشت را با این دو آیه ختم میکند.
1- (تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الْأَرْضِ وَلاَ فَسَاداً وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ).
«خانه آخرت از آن کسانی است که در زمین سرکشی و فسادی نخواهند و عاقبت کار برای پرهیزکاران است». (وجه ارتباط آیه با داستان قارون این است که چون او سرکشی و فساد نمود لذا سعادت اخروی پیدا نکرد».
سپس آیه زیر را میفرماید: و به بیان سرگذشت پایان میبخشد.
2- (مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلَّا مَا كَانُوا یَعْمَلُونَ).
«هر کس کار نیک انجام دهد، بهتر از آن پاداش دارد، و کسانی که کار بد انجام دهند جز آنچه کردهاند سزای دیگری نخواهند دید».
(وجه ارتباط این آیه با سرگذشت مزبور نیز روشن است) یعنی اگر قارون با ثروت خود حسنهای انجام میداد به سزای نیکتر میرسید، ولی از آنجا که در روی زمین فساد کرد و سیئه از او سرزد، لذا کیفر کردار خود را خواهد دید.
سرگذشت قارون با این دو آیه که بیانگر سرانجام زندگی مردم نیکوکار و بدکار است، پایان میپذیرد، و آیه مورد بحث که بعد از این دو آیه قرار دارد کاملاً از ما قبل خود جدا است و خود این آیه و ما بعد آن، آیاتی است مستقل، که به منظور دیگر وارد شدهاند و ما و هیچ مفسر منصفی قول نداده است که تمام آیات یک سوره را مانند حلقههای زنجیر بهم وصل کند، ولی آنچه را که تمام قول داده این است که ارتباط آیات مربوط به یک مطلب را حفظ کنند چنانکه این نه آیه بهم مربوط است و اما آیاتی که درباره موضوع دیگری است، چه لزومی دارد که به یکدیگر مرتبط گردند، و بخشی قرینه بخش دیگر گردد.
روشنتر بگوئیم: ارتباط دو آیه پیش با سرگذشت قارون بسیار روشن است، زیرا به منظور نتیجهگیری وارد شدهاند ولی آیه مورد بحث (ان الذی فرض) با سرگذشت قارون ارتباطی ندارد از این لحاظ نمیتوان گفت که این آیه، با آیههای ما قبل خود نیز مرتبط است، زیرا هرگاه با دو آیه ماقبل خود ارتباط داشته باشد، باید با ماقبل این دو آیه (سرگذشت قارون) نیز ارتباط داشته باشد، در صورتی که کوچکترین ارتباطی با آنها ندارد.
از این جهت باید گفت، آیه مورد بحث از آنجا که کلام مستقل است، هدف دیگری را تعقیب مینماید و ارتباطی به ما قبل خود ندارد.
روشنترین گواه بر استقلال آیه این است که لحن سخن در آیه و ما بعد آیه عوض شده و کاملاً با ما قبل خود متفاوت است و ما توجه شما را به اختلاف لحن آیه و مابعد آن جلب میکنیم:
1- (إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْكَ الْقُرْآنَ...) (85).
2- (وَمَا كُنْتَ تَرْجُوا أَن یُلْقَى إِلَیْكَ الْكِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِن رَبِّكَ...) (86).
3- (وَلاَ یَصُدُّنَّكَ عَنْ آیَاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنزِلَتْ إِلَیْكَ...) (87).
چنان که ملاحظه میفرمائید، علاوه بر این که لحن کلام و سبک خطاب عوض شده، موضوع نیز قرآن و آیات الهی است در صورتی که لحن و سبک آیات قبلی به صورت جملههای غیبت و به عنوان کلی بوده، و موضوع نیز غیر قرآن و آیات الهی میباشد.
علاوه بر این هرگاه بگوئیم: که منظور از «معاد» همان قیامت است، در این صورت مضمون شرط و جزا کاملاً بیارتباط خواهد بود زیرا میان نزول قرآن و زنده کردن پیامبر در روز قیامت چه ملازمهای میتوان یافت؟ خصوصاً که این حشر و نشر اختصاص به پیامبر ندارد، همان خدائی که قرآن را فرو فرستاده، پیامبر و غیر پیامبر را زنده و محشور خواهد ساخت و اما این که نویسنده برای تصحیح ملازمه میگوید: آیه در مقام تسلی است، و منظور این است که در برابر ابلاغ قرآن و احکام، تو را پاداش نیک خواهیم داد بسیار بیوجه و بیگواه است و از کجای آیه استفاده میشود که منظور تسلی و وعده پاداش نیک است؟
ولی هرگاه بگوئیم مقصود از «معاد» همان «بلد الرجل» است در این صورت این مطلب از خصائص «نبی» میگردد، به این معنی که خدا به پیامبر خود وعده قطعی میدهد که تو را به همان شهر خود مراجعت خواهیم داد، و اینکه «معاد» را نکره آورده است، برای این است که روزی که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قدم به مکه خواهد گذارد یک روز تاریخی توأم با یک تسلط فوقالعاده خواهد بود که عزت اسلام و شکست کفر در آن روز قطعی خواهد گردید روی این مناسبات «معاد» که مکان و محل این حوادث بزرگ بود، نکره آورده شده که دلالت بر عظمت کند.
از همه گذشته در آیه 13 از همین سوره بر گرداندن موسی به مادر خود، و در آیه 36 بازگشت او به وطن خود مطرح شده است روی این ملاحظات باید اعتراف کرد که مقصود این است که همان خدایی که موسی را به آغوش گرم مادر با زادگاه او بازگردانید، همان خدا پیامبر را نیز به همان زادگاه برخواهد گردانید.
علاوه بر این، ذیل آیه درباره هدایت و ضلالت افرادی سخن میگوید که بعدها هدایت یافته و یا گمراه خواهند شد، و ظرف این هدایت دنیا است - مع الوصف - چطور میتوان گفت که صدر آیه راجع به روز حشر و نشر است؟
نتیجه این که: آنچه میان مسلمانان دانشمند رسم است که این آیه را به عنوان دعاء به گوش مسافر میخوانند بسیار صحیح است و هدف یک نوع تبرکجوئی به آیه است که متضمن نوید بازگشت پیامبر به مکه میباشد.
پینوشتها:
1. مربوط به مطلب 66 ص 225 از کتاب «تفسیر آیات مشکله» است وی میگوید مقصود از «معاد» آخرت است.
منبع مقاله :خسروشاهی، سیدهادی، (1371) تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن، قم: انتشارات توحید، چاپ سوم.